قرآن، كفاره، پوشش، تخفيف، گناه، روزه، حجّ، قَسَم، ظِهار، قتل
کفاره از مادهی "کفر" بوده که در لغت به معنای پوشاندن آمده؛[1] و به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان میکند؛[2] و اینکه قرآن فرمود:
«وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ...»[3]
«و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را میبخشیم...»
تصریح بر این مطلب دارد که از گناهان آنها چشمپوشی کرده و عقاب را برداشته است.[4] از این جهت به کفارات، "کفّاره" گویند، زیرا موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان میشود؛[5] لذا شأن کفاره، پوشاندن خطیئه است.[6]
"کفاره" در شرع مقدس به عبادت خاصی اطلاق میشود که برای عقوبت افراد، سقوط عقوبت یا تخفیف در آن تعیین شده است.[7]
تعیین کفارات در شرع مقدس، در حقیقت تجلی رحمت الهی برای بندگان خود میباشد. هنگامی که شخصی مرتکب عملی خطا یا حرامی شود، یا توان انجام یک واجبی را نداشته باشد، خدای متعال با تعیین کفاره در واقع تجلی و رحمت خود را به منصهی ظهور گذاشته، تا حدی که با وضع حکم "کفاره"، حرمت ابدی را از زن ظهار شده برطرف میکند.[8]
در قرآن کریم احکام برخی از کفارات همانند: کفارات مربوط به حج، روزه، ظِهار، قتل و نقض قَسَم بیان شده است:
در کفارات مربوط به حج، کفارهی دو عمل از مناسک حج در آیات قرآن ترسیم شده است:
در موسم حج، حاجیان نباید قبل از موعد سر خود را بتراشند، در غیر این صورت باید کفارهی آن را پرداخت نمایند:
«وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ... وَلَاتَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى یبْلُغَ الْهَدْیَ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِیضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْیةٌ مِنْ صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُك...»[9]
«و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید!... و سرهای خود را نتراشید، تا قربانی به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر کسی از شما بیمار بود، و یا ناراحتی در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد،) باید فدیه و کفارهای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد...»
"فدیه" در اصل به معنای این است که چیزی مقابل و در عوض چیز دیگری قرار گیرد و آیهی شریفه گویای این معناست که حاجی به علت تعجیل در تراشیدن سر، باید عوضی بدهد.[10] و این عوض سه چیز میتواند باشد: روزه، صدقه یا نُسُک (ذبیحه).[11] البته برای "نُسُک" معنای عبادت را نیز ذکر کردهاند.[12]
قرآن کریم تنها حکم کلی کفارات را بیان کرده و تفصیل آن را ائمهی معصومین –علیهمالسلام- تفسیر نمودهاند. در روایت نقل شده، فرد متخطی باید سه روز روزه یا اطعام شصت مسکین و یا یک گوسفند به عنوان کفاره بدهد و در پرداخت یکی از این سه کفاره با توجه به حرف "أو" در آیه که دال بر این مطلب بوده، مخیّر است.[13] شبیه همین روایت را نیز اهل سنت از پیامبر اسلام –صلیالله علیه و آله- نقل کردهاند.[14] البته چنین نیست که به طور مطلق تراشیدن سر ممنوع باشد، بلکه در برخی موارد همانند ناراحتی شدید در سر میتوان سر را تراشید؛ اما به صِرف هر ناراحتی نمیتوان این کار را انجام داد.[15]
در ادامه آیه اشاره به حاجیانی که دسترسی به قربانی نداشته باشند، میفرماید:
«...و هر که ]قربانی[ نیافت، سه روز در ایام حج، و هفت روز هنگامی که باز میگردید، روزه بدارد! این، ده روز کامل است. (البته) این برای کسی است که خانوادهی او، نزد مسجدالحرام نباشد [=اهل مکه و اطراف آن نباشد]...» [16]
اینکه "حج" در آیهی شریفه، ظرف برای روزه قرار داده شده، به این اعتبار است که عمل حج و روزه در یک مکان و زمان انجام پذیرد و اینکه عدد هفت مکمل عدد ده خوانده شد، به این دلیل است که بفهماند هر یک از سه روز و هفت روز، دارای حکمی مستقلاند.[17]
فردی که مُحرم است و لباس احرام در تن دارد، نباید صید کند؛ حال اگر عمداً صید کرد، باید کیفر کار خلاف خود را بپردازد:
«یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَاتَقْتُلُوا الصَّیدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ وَ مَنْ قَتَلَهُ مِنْكُمْ مُتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِثْلُ مَا قَتَلَ مِنَالنَّعَمِ یحْكُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِنْكُمْ هَدْیاً بَالِغَ الْكَعْبَةِ أَوْ كَفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاكِینَ أَوْ عَدْلُ ذَلِكَ صِیامًا لِیذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ...»[18]
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! در حال احرام، شکار نکنید، و هر کس از شما عمداً آن را به قتل برساند، باید کفارهای معادل آن از چهارپایان بدهد؛ کفارهای که دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند؛ و به صورت قربانی به (حریم) کعبه برسد؛ یا (به جای قربانی، ) اطعام مستمندان کند؛ یا معادل آن، روزه بگیرد، تا کیفر کار خود را بچشد...»
"وَ أَنْتُمْ حُرُم" جملهای عام است و شامل حج تمتع و عمرهی حج بوده[19] که در این حکم میان زن و مرد تفاوتی نیست؛[20] و مراد از "صید" حیوانات وحشی حلال گوشت و حرام گوشت است؛[21] و مراد صید خشکی است نه دریایی که آیهی بعدی گویای آن است.[22] پس کسی در حال احرام صیدی را کشت، باید مانند آنچه که کشته از "نَعَم" (شتر، گاو و گوسفند) کفاره بدهد.[23]
در ترتیب پرداخت این کفارات دو دیدگاه وجود دارد:
یک. "أو" بر بیشتر از تردید دلالت نمیکند و سنت اهل بیت -علیهمالسلام- باید آن را مشخص کند و بعید نیست ادامهی آیه بیانگر ترتیب میان این نوع کفارات باشد.[24]
دو. "أو" برای تخییر است،[25] و ظاهر آیه نیز تخییر میان انجام یکی از این سه چیز است، هر چند میان مفسرین و فقهاء اختلاف وجود دارد.[26]
بنابراین اگر کسی در حال احرام به عمد صید کند، باید یکی از این سه چیز را به عنوان کفاره بپردازد: 1. همانند چیزی که صید کرده و مراد، تشابه در خلقت بوده؛ مثلاً در شترمرغ، شتر و در خرگوش، گوسفندی کفاره بدهد؛ و تعیین این تشابه بدست دو شاهدِ عادلِ فقیه است.[27] 2و3. اطعام مساکین و روزهی معادل که "عدل" باید بر اساس قیمت صید باشد و در آیهی شریفه مراد از "عدل" غیر از جنس آن چیز است[28] که در روایت معادل هر "مُدّ طعام"، یک روز روزه بیان شده است.[29]
ظهار از جمله طلاقهای دوران جاهلی بود که اعراب با این وسیله، همسران خود را طلاق میدادند.[30] در این نوع طلاق، مرد خطاب به همسرش میگوید: پشت تو نسبت به من، همانند پشت مادرم به من است و همانطور که پشت مادرم بر من حرام است، پشت تو نیز بر من حرام هست.[31]
هر چند "ظهار" در زمان جاهلیت به عنوان یک اصل مسلم تلقی میشد، اما با ظهور اسلام، این عمل از نظر قرآن ممنوع اعلام شد؛[32] و اگر فردی برخلاف دستور قرآن کریم مرتکب ظهار شود، قرآن برای بازگشت وی، پرداخت کفاره را شرط دانسته و میفرماید:
«وَالَّذِینَ یُظَاهِرُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ ثُمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِنْ قَبْلِ
أَنْیتَمَاسَّا... فَمَنْ لَمْیجِدْ فَصِیامُ شَهْرَینِ مُتَتَابِعَینِ مِنْ قَبْلِ أَنْیتَمَاسَّا
فَمَنْ لَمْیسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْكِینًا...»[33]
«کسانی که همسران خود را "ظهار" میکنند، سپس از گفتهی خود بازمیگردند، باید پیش از آمیزش جنسی باهم، بردهای را آزاد کنند... و کسی که توانایی (آزاد کردن بردهای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد؛ و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند...»
مراد از بازگشت با توجه به آیهی بعد، پشیمانی از عملی است که انجام داده، هر چند برخی این بازگشت را به معنی تکرار ظهار، یا بازگشت به سنت جاهلیت ذکر کردهاند؛ و بیان آیات نفی حکم ظهار است که نزد اعراب جاهلی معروف و مرسوم بود و از آنجا که این نوع طلاق هیچگونه شباهتی میان همسر و مادر ایجاد نمیکند، تحریم ابدی آن نیز برداشته شده و با پرداخت کفاره، بازگشت از این عمل غیر اخلاقی ممکنپذیر است؛[34] یعنی باید بندهای را آزاد کند، اگر ممکن نبود، دو ماه روزه بگیرد و اگر نتوانست، شصت مسکین را طعام بدهد.[35]
ظاهر آیه این است که شصت روز روزه، باید پیدرپی باشد؛ اما در روایات هل بیت -سلامالله علیهم- وارد شده اگر سی و یک روز متوالی باشد، پیدرپی بودن دو ماه صدق میکند.[36]
از جمله کفاراتی که قرآن به آن تصریح کرده، پرداخت کفارهی روزه برای کسانی است که توان روزه گرفتن را ندارند:
«أَیامًا مَعْدُودَاتٍ... وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیةٌ طَعَامُ مِسْكِینٍ»[37]
«چند روز معدودی را (باید روزه بدارید!)... و بر کسانی که روزه برای آنها طاقتفرساست؛ (همچون بیماران مزمن، و پیرمردان و پیرزنان،) لازم است کفاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند.»
امام صادق -علیه السلام- فرمودند: مراد از "الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ" کسانی هستند که به سن پیری رسیده و یا عطش فوقالعاده دارند؛[38] اینها حق دارند روزه نگیرند و در برابر هر روز، یک مد طعام بدهند.[39]
اگر کسی قسم خورد و بعد قسم خود را شکست، به تصریح قرآن، باید کفاره پرداخت نماید:
«قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أَیمَانِكُمْ...»[40]
خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته...»
در روایات وارد شده که خداوند بهوسیلهی کفاره دادن، راه بازگشت از سوگند را باز گذاشته،[41] که در آیهی دیگر بعد از بیان مؤاخذه در برابر سوگندهایی که با عقد محکم بسته شدهاند و التزامآور هستند، به بیان مقدار کفارهی "حنث قسم" پرداخته و میفرماید:
«...فَكَفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاكِینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْیجِدْ فَصِیامُ ثَلَاثَةِ أَیامٍ ذَلِكَ كَفَّارَةُ أَیمَانِكُمْ إِذَا حَلَفْتُمْ...»[42]
«...کفارهی اینگونه قسمها، اطعام ده نفر مستمند، از غذاهای معمولی است که به خانوادهی خود میدهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر؛ و یا آزاد کردن یک برده؛ و کسی که هیچ کدام از اینها را نیابد، سه روز روزه میگیرد؛ این، کفارهی سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد میکنید...»
کفارهای که در آیه بیان شده، به یک اعتبار از متفرعات سوگند بوده و تقدیر آن شکستن سوگند است؛ چون کفاره مربوط به گناهی است که صورت گرفته (شکستن قسم)، نه خود آن که اگر خود "قسم" معصیت بود، معنا ندارد در آخر آیه، أمر به حفظ سوگند بکند(وَأحْفَظُوا أَیْمَانَکُم)؛ همچنانکه مؤاخذه در اول آیه، بر شکستن سوگند است نه خود آن(وَ لَكِنْ یؤَاخِذُكُمْ...).[43]
لازم به ذکر است که فرد مخیّر در انجام اطعام یا پوشاندن ده مسکین یا آزاد کردن یک بنده است، هر چند تفاوت قیمت میان آن سه زیاد باشد؛ اما حکم چهارم منوط به عدم قدرت بر انجام موارد سهگانه میباشد.[44] البته برخی معتقدند: اگر قسم از باب لجاجت باشد، فرد علاوه بر آنکه گناهی بزرگ مرتکب شده، کفارهی وی نیز فایدهای ندارد.[45]
اگر فردی از روی غفلت و به خطا کسی را به قتل رساند، باید جریمه و کفارهی این خطای خود را بپردازد که خداوند در نوع این کفاره میفرماید:
«...وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ وَ دِیةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلَّا أَنْیَصَّدَّقُوا...»[46]
«...کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک بردهی مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر اینکه آنها خونبها را ببخشند...»
جمله "إِلَّا خَطَأً" در اول آیه، استثناء منقطع است؛ یعنی قتل برای مؤمن جایز نیست، مگر اینکه اين عمل از روی اشتباه صورت بگیرد. حال اگر قتلی از روی خطا صورت گرفت، جريمه و كفارهی آن را در سه مرحله بيان مىكند:
نخست اينكه، فرد بيگناهى كه كشته شده، مؤمن و متعلق به خانوادهی مسلمان باشد؛ در اين صورت برای قاتل هم کفاره واجب است، هم دیه: کفاره، آزاد کردن بردهی مؤمن است که هزینهی آن باید از اموال قاتل باشد؛ دیه، یعنی پرداخت خونبهاى مقتول(دیه)، به صاحبان خون(ورّاث) که پرداخت آن باید از اموال عاقلهی[47] جانی باشد.
دوم اينكه، مقتول مؤمن باشد، اما وابسته به خاندانى كه با مسلمانان دشمنى دارند؛ در اين صورت فقط كفاره واجب است (آزاد نمودن برده)، به دلیل مؤمن بودن؛ اما پرداخت دیه بر وارثان مقتول واجب نیست، به دلیل کفرشان.
سوم اينكه، خاندان مقتول از كفار باشند اما با خاندان قاتل كه مسلمان هستند، هم پيمانند؛ در اين صورت به خاطر احترام به پيمان و در ذمه بودن کفار، بايد خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند و بردهی مؤمنی را آزاد کنند، به دلیل مؤمن بودن مقتول. در آخر آیه استثنایی بیان کرده به اینکه اگر کسی توان آزاد کردن برده را نداشته باشد، باید دو ماه پیدرپی روزه بگیرد.[48]
با توجه به اینکه نوع و شیوه کفارات متفاوت هست، فلسفهی جعل کفارات نیز متفاوت است؛ چون کفارهی برخی موارد برای عقوبت وارد شده؛ همانند روزهخواری در ماه رمضان بدون عذر، و گاهی برای غیر عقوبت و تنها برای ادای تکلیف و جایگزین حکم اولی بیان شده؛ همانند کفارهی قتل غیر عمدی و کفارهی روزه برای فرد ناتوان.[49] در این مقاله به بیان دو مورد بسنده میشود:
از جمله فلسفههایی که برای کفاره، در پرداخت کفارهی قتل غیرعمد بیان شده، یک نوع تخفیفی از ناحیهی خداوند برای بندگان مؤمن است (تَوْبَةً مِنَاللَّهِ).[50]
یعنی خداوند برای بندهای که به اشتباه، کسی را به قتل رسانده، کفاره را وضع نموده که این کفاره، توبه و عنایت خداوند به بندگان باشد.[51]
و در فلسفهی پرداخت کفارهی "ظِهار" میفرماید:
«...لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ»[52]
«...این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید؛ اینها مرزهای الهی است»
قرآن در بیان فلسفهی کفاره، برای فرد مُحرمی که عمداً صید کند میفرماید:
«...لِیذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ»[53]
«...تا کیفر کار خود را بچشد»
"وبال" عقوبت کاری است که انجام شده؛[54] یعنی این کفاره به سبب جزاء گناهی است که فرد آن را مرتکب شده و در حال احرام صید کرده است.[55]
[1]. جوهری، اسماعیل؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، بیروت، دارالعلم للملایین، 1407ق، چاپ چهارم، ج2، ص808 و ابن منظور، محمد؛ لسان العرب، قم، ادب، 1405ق، چاپ اول، ج5، ص148.
[2]. راغب اصفهانی، حسینبن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، 1412ق، چاپ اول، ص714.
[3]. مائده/65.
[4]. طوسی، محمدبنحسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر، نجف اشرف، امین، بیتا، ج3، ص584.
[5]. لسان العرب، ج5، ص148.
[6]. قطبراوندی، سعیدبن هبةالله؛ فقه القرآن فی شرح آیات الاحکام، قم، کتابخانۀ مرعشی نجفی، 1405ق، چاپ دوم، ج2، ص242.
[7]. نجفی، محمدحسن؛ جواهرالکلام، تحقیق محمود قوچانی، تهران، اسلامیه، 1397ق، چاپ ششم، ج33، ص167 و خوانساری، احمد؛ جامع المدارک، تعلیق علیاکبر غفاری، تهران، صدوق، 1405ق، چاپ دوم، ج5، ص2.
[8]. سمرقندی، ابواللیث؛ تفسسیر سمرقندی، بیروت، دارالفکر، بیتا، ج3، ص392.
[9]. بقره/196.
[10]. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، نشر آثار علامۀ مصطفوی، 1385ش، چاپ اول، ج9، ص41و42.
[11]. طبرسی، فضلبنحسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تحقیق موسسۀ نشر اسلامی، قم، اسلامی، چاپ اول، 1420ق، ج1، ص193.
[12]. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، قم، هجرت، 1410ق، چاپ دوم، ج5، ص314 و جوهری، اسماعیل؛ الصحاح، ج4، ص1612.
[13]. تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص192، فقه القرآن راوندی، ج1، ص297، عروسی حویزی، عبدعلی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، 1415ق، چاپ چهارم، ج1، ص187 و مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1374ش، چاپ اول ج2، ص43 و 44.
[14]. طبری ابوجعفر، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق خلیل المیس، بیروت، دارالفکر، 1415ق، ج2، ص318، 1415 و واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول القرآن، قاهره، حبلی، 1388ق، ص36.
[15]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص158.
[16]. بقره/196.
[17]. طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، 1412ق، چاپ پنجم، ج2، ص77.
[18]. مائده/95.
[19]. تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص533.
[20]. طبری، محمد؛ جامع البیان، ج7، ص54.
[21]. تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص533.
[22]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص139.
[23]. لسان العرب، ج12، ص585 و المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص139. برای تفصیل مباحث باید به کتب فقهی مراجعه شود.
[24]. المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص140.
[25]. نحاس ابوجعفر، احمدبن محمد؛ معانی القرآن، تحقیق محمدعلی صابونی، مکه، امالقری، 1409ق، چاپ اول،ج2، ص362.
[26]. تفسیر نمونه، ج5، ص85.
[27]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص26، تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص533 و قطب راوندی؛ فقه القرآن، ج1، ص209.
[28]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص23 و تفسیر جوامع الجامع، ج1، ص533.
[29]. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، 1367ش، چاپ چهارم، ج1، ص186.
[30]. طبری، محمد؛ جامع البیان، ج28، ص10.
[31]. قطب راوندی؛ فقه القرآن، ج2، ص198.
[32]. مجادله/2.
[33]. مجادله/3 و 4.
[34]. تفسیر نمونه، ج23، ص412 و المیزان فی تفسیر القرآن ، ج19، ص177.
[35]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص541 و المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص177.
[36]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق علیاکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، 1367ش، ج4، ص138.
[37]. بقره/184.
[38] . کلینی، محمد، کافی، ج4، ص116.
[39]. تفسیر نمونه، ج1، ص461. مراد از یک مد طعام تقریباً 750 گرم (یک چارک) است.
[40]. تحریم/2.
[41]. تفسیر قمی، ج2، ص376، فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، قم، الهادی، 1416ق، ج5، ص193 و نور الثقلین، ج5، ص368.
[42]. مائده/89.
[43]. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج6، ص110 و 111.
[44]. تفسیر نمونه، ج5، ص66.
[45]. ابن اسحاق، ابراهیم؛ غریب الحدیث، تحقیق سلیمان ابراهیم، جده، دارالمدنة، 1405ق، چاپ اول، ج1، ص138.
[46]. نساء/92.
[47]. مراد از "عاقله"، پدر، اولاد و کسانی هستند که نزدیکترین شخص به پدر و مادر میباشند، و یا نزدیکترین مردان منتسب به پدر فقط هستند. کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق سیدمحمد قاضی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1419ق، چاپ اول، ج2، ص368.
[48]. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج2، ص367-369.
[49]. جواهر الکلام، ج33، ص167 و168.
[50]. نساء/92.
[51] . المیزان فی تفسیرالقرآن، ج5، ص40.
[52]. مجادله/4.
[53]. مائده/95.
[54]. التبیان فی تفسیر القرآن، ج4، ص27 و قطب راوندی؛ فقه القرآن، ج1، ص314.
[55]. مقاتل ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق احمد فرید، بیروت، دارالکتب العلمیة، 1424ق، چاپ اول، ج1، ص322.