قرآن، دعا، استغاثه، تضرع، نداء، انبياء، دادخواهي، سختي و گرفتاري، امداد، اجابت
استغاثه از ریشهی "غوث" بهمعناى طلب نصرت، فریادرسی[1] و استمداد در حال شدّت و محنت است.[2] این واژه از ریشهی "غیث" بهمعناى طلب باران نیز به کار رفته است.[3]
"غوث" در اصل نجات دادن از ابتلا و محنت، و قرار دادن شخص در پناه خود است؛ از این جهت با دو قید "نجات دادن و در پناه خود قرار دادن" تفاوت معنایی واژگان اغاثه، انقاذ،[4] تخلیص،[5] اعانه، نصر،[6] انجاء[7] و تفریج[8] روشنمىشود.[9]
واژههای دیگری که در قرآن کریم در مفهوم امدادطلبی و فریادخواهی به کار رفته عبارتند از:
1. صرخ: به درخواست كمك و یاری با صدای بلند در هنگام سختی و گرفتاری[10]و همچنین به فریاد بلند در هنگام مصیبت و ترس گفته میشود.[11]
2. ندا: به معنی آشكارا و بلند صحبت كردن است،[12] که به دعاء با صدای بلند نیز اطلاق میگردد.[13]
3. دعا: طلب درخواست كردن از درگاه خداوند را دعا گویند.[14]
4. جأر:[15] به تضرع هنگام سختی و گرفتاری[16] و استغاثه با صدای بلند را گویند.[17]
مادهی "استغاثه" در قرآن 4 بار بهكار رفته كه دو مورد آن دربارهی طلب باران آمده و دو مورد دیگر مربوط به دادخواهی و طلب یاری از ناحیهی خداوند است که یکی از این دو مورد دربارهی استغاثهی سپاهیان اسلام از خداوند در جنگ بدر،[18] و دیگری به استغاثهی پدر و مادر به درگاه خداوند براى هدایت فرزند خویش برمیگردد.[19] همچنین از سیاق برخى آیات مانند 214 بقره، مفهوم استغاثه استفاده مىشود.
در میان قصص قرآن کریم، داستانهایی بیان گردیده که در آن انبیای الهی و بندگان خدا به دلیل سختی و مشکلات، به استغاثه و زاری به درگاه خداوند پرداختند:
خدای متعال پس از بیان داستان حضرت ایوب نبی(ع)، وی را یكی از استغاثه کنندگان به درگاه خداوند معرفی كرده و میفرماید:
«وَ أَیوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنىِّ مَسَّنىَِ الضُّرُّ وَ أَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحمِِینَ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَكَشَفْنَا مَا بِهِ مِن ضُرٍّ وَ ءَاتَینَاهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُم مَّعَهُمْ...»[20]
«و ایوب را (به یاد آور) هنگامى كه پروردگارش را خواند (و عرضه داشت): بد حالى و مشكلات به من روى آورده و تو مهربانترین مهربانانى! ما دعاى او را مستجاب كردیم و ناراحتیهایى را كه داشت برطرف ساختیم و خاندانش را به او بازگرداندیم و همانندشان را بر آنها افزودیم...»
حضرت ایوب(ع) در زندگی به امتحانهای سختی مبتلا شد؛ بهطوریكه به بیماری سختی دچار شده و تمام اموال و فرزندانش از بین رفتند؛ در این حال دست استغاثه به سوی خداوند دراز كرده و از او طلب یاری و استمداد نمود که در پی این تضرع، خداوند ایوب نبی را از بیماری عافیت بخشید و اموال و فرزندانش را به وی بازگرداند.[21]
زندگی حضرت نوح نبی(ع) و ناسپاسی قوم او آیات زیادی را در قرآن كریم به خود اختصاص داده که حالات استغاثهی نوح نبی به پروردگار خویش، برای هلاكت قومش، بخشی از داستان را بازگو میکند:
«وَ لَقَدْ نَادَئنَا نُوحٌ فَلَنِعْمَ الْمُجِیبُونَ وَ نجََّینَاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِیمِ»[22]
«و نوح، ما را خواند (و ما دعاى او را اجابت كردیم) و چه خوب اجابت كنندهاى هستیم! و او و خاندانش را از اندوه بزرگ رهایى بخشیدیم.»
حضرت نوح(ع) مدت خیلی طولانی، یعنی نهصد و پنجاه سال[23] به ارشاد و هدایت
قوم خود پرداخت؛ اما علیرغم تلاش فراوان جهت هدایت قوم به سوی توحید، نهتنها به او ایمان نیاوردند،[24] بلکه به استهزاء، آزار و اذیت و تهدید نوح نبی پرداخته و مردم را از هدایت بازداشتند.[25] بنابراین وقتی حضرت نوح در طول این سالهای طولانی با ایمان نیاوردن و کفر آنها مواجه شد و از هدایت این قوم ناامید گشت،[26] با تضرع و زاری دست استغاثه به سوی خداوند دراز کرده و با درخواست نابودی كفار از روی زمین،[27] هلاکت قوم بیایمان خویش را طلب نمود.[28]
حضرت یونس(ع) هنگامی كه با نافرمانی قومش مواجه گردید، آنها را نفرین كرد؛ اما چون در این نفرین اذنی از ناحیهی خدای متعال نداشت، به اذن خداوند توسط ماهی بلعیده شد. یونس نبی در شكم ماهی دست به دعا برداشت و برای نجات خود، با ادب خاص و با عباراتی زیبا، با خداوند استغاثه نمود:[29]
«وَ ذَاالنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَاضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیهِ فَنَادَى فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَكَ إِنّىِ كُنتُ مِنَ الظَّالِمِینَ»[30]
«و ذاالنون [یونس] را (به یاد آور) در آن هنگام كه خشمگین (از میان قوم خود) رفت و چنین مىپنداشت كه ما بر او تنگ نخواهیم گرفت (امّا موقعى كه در كام نهنگ فرو رفت،) در آن ظلمتها(ى متراكم) صدا زد: (خداوندا!) جز تو معبودى نیست! منزّهى تو! من از ستمكاران بودم!»
در آیات دیگر بیان شده که در پی این استغاثه و اعتراف، حضرت یونس از شكم ماهی نجات پیدا كرد و با حالت بیماری و ضعف، به سرزمین خشك و بیآب و علف انداخته شد.[31]
در جنگ بدر هنگامی كه سپاه اسلام با كثرت نفرات دشمن و تجهیزات عظیم جنگی آنان مواجه شدند، با وحشت و اضطراب دست یاری به سوی خداوند دراز کردند؛ پیامبر اسلام نیز در این استغاثه با آنان همراه شده و با دعا از خداوند متعال ثبات دین اسلام را به همراه پیروزی مسلمین طلب نمودند:[32]
«إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّكُمْ فَاسْتَجَابَ لَكُمْ أَنِّي مُمِدُّكُم بِأَلْفٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُرْدِفِينَ»[33]
«(به خاطر بیاورید) زمانى را (كه از شدت ناراحتى در میدان بدر،) از پروردگارتان كمك مىخواستید و او خواستهی شما را پذیرفت (و گفت): من شما را با یكهزار از فرشتگان، كه پشت سر هم فرود مىآیند، یارى مىكنم.»
این استغاثه به اندازهای طول كشید كه عبا از روی دوش پیامبر عظیمالشأن اسلام افتاد؛ در این هنگام وحی الهی به او نازل شد كه من شما را با هزار فرشته كه فرشتگان دیگری را به دنبال دارند كمك میكنم.[34]
همچنین خداوند در آیات دیگری متذكر شد كه نزول فرشتگان فقط برای بشارت و اطمینان خاطر بوده و پیروزی مسلمانان بر كافران تنها به دست خدای متعال صورت میپذیرد.[35]
در قرآن کریم دلایل و علل زیادی برای استمداد از درگاه پروردگار بیان گردیده که چکیدهی آن را میتوان در این موارد خلاصه نمود:
خداوند تبارک از سختی و گرفتاری به عنوان یكی از عوامل توجه و استغاثهی بندگان به پروردگار خویش یاد كرده و میفرماید:
«وَ مَا أَرْسَلْنَا فىِ قَرْیةٍ مِّن نَّبىٍِّ إِلَّا أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یضَّرَّعُونَ»[36]
«و ما در هیچ شهر و آبادى پیامبرى نفرستادیم مگر اینكه اهل آن را به ناراحتیها و خسارتها گرفتار ساختیم، شاید (به خود آیند، و به سوى خدا) بازگردند و تضرع كنند!»
هنگامی كه گروهی از بندگان، به نبوت پیامبران ایمان نیاورده و بر كفر اصرار میورزیدند، خداوند برای امتحان، آنها را به سختی و بلا گرفتار میكرد، تا با این وسیله اظهار عجز و تذلل نموده و پس از تصدیق پیامبران، از این گرفتاری نجات پیدا كنند.[37]
ستم به انسانهای مظلوم و ناتوانی آنها در دفاع از خود، موجب میشود كه دست نیاز خود را به سوی پروردگار بلند كرده و با استغاثه از او طلب یاری نمایند:
«...وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ
الْقَرْیةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ وَلِیّاً وَاجْعَل لَّنَا مِن لَّدُنكَ نَصِیرًا»[38]
«چرا در راه خدا، و (در راه) مردان و زنان و كودكانى كه (به دست ستمگران) تضعیف شدهاند، پیكار نمىكنید؟! همان افراد (ستمدیدهاى) كه مىگویند: پروردگارا! ما را از این شهر (مكه)، كه اهلش ستمگرند، بیرون ببر! و از طرف خود، براى ما سرپرستى قرار ده! و از جانب خود، یار و یاورى براى ما تعیین فرما!»
هنگامی كه پیامبر اكرم(ص) به همراه تعدادی از مسلمانان مكه به مدینه مهاجرت نمودند،گروه دیگری از مسلمین مستضعف كه شامل زن و بچه بودند، در چنگال اشراف و مشركین گرفتار آمده و توانایی نجات خود را نداشتند؛ لذا به خدا پناه برده و با استغاثه نجات از دست ظالمین را طلب نمودند.[39]
حق طلبی و راه درست یافتن برای خود و فرزندان، از جمله عواملی است كه در آیات الهی به صورت استغاثه از ناحیهی خداوند مطرح شده است:
«وَالَّذِى قَالَ لِوَالِدَیهِ أُفٍّ لَّكُمَا أَتَعِدَانِنىِ أَنْ أُُخْرَجَ... وَ هُمَا یسْتَغِیثَانِ اللَّهَ...»[40]
«و كسى كه به پدر و مادرش مىگوید: اف بر شما! آیا به من وعده مىدهید كه من روز قیامت مبعوث مىشوم؟!... و آن دو پیوسته فریاد مىكشند و خدا را به یارى مىطلبند...»
این آیه به خانوادهای اشاره میكند كه والدین آن مسلمان و عارف به حق هستند و علیرغم تربیت و كوشش آنها برای خداپرستی فرزندشان، فرزندان به خداوند كفر میورزند؛ لذا والدین در مقابل این سركشی فرزند به خدای متعال استغاثه کرده و از او میخواهند تا آنها را با دلایل قانع كننده و همچنین متمایل كردن دل آنان به سوی ایمان، راهنمایی و كمك كند.[41]
قرآن کریم در بسیاری از آیات، وقتی از استغاثهی بندگان سخن به میان آورده، به اجابت آن نیز تصریح نموده که آثار نیکی را برای استغاثه کنندگان به ارمغان آورده است:
انسانهای مؤمن در اثر حسن انجام وظیفه، مستحق الطاف و دستگیریهای خاصی از جانب پروردگار میگردند كه به آن امدادهای غیبی میگویند. این امدادها گاه به صورت فراهم شدن شرائط موفقیت و گاه به صورت الهام و هدایت تحقق میپذیرد.[42] پیامبران الهی نیز به عنوان مصداق اتم و اكمل ایمان، غالبا نیروهای انسانی و مادی انگشت شماری را در میدان مبارزه در اختیار داشتند؛ لذا خداوند آنان را با نیروهای غیبی كمك میكرد و راه را برای آنان هموار میساخت.[43]
همچنانكه در مورد حضرت نوح(ع) میخوانیم:
«وَ نُوحًا إِذْ نَادَى مِن قَبْلُ فَاسْتَجَبْنَا لَهُ فَنَجَّینَاهُ وَ أَهْلَهُ مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِیمِ...»[44]
«و نوح را (به یاد آور) هنگامى كه پیش از آن (زمان، پروردگار خود را) خواند! ما دعاى او را مستجاب كردیم و او و خاندانش را از اندوه بزرگ نجات دادیم...»
هنگامی كه حضرت نوح(ع) به خاطر كفرورزی و سرپیچی قومش دچار اندوه و ناراحتی شدیدی گردید، دست نیاز و یاری به سوی خداوند دراز کرد؛ در پی این استغاثه، امداد الهی شامل حال او گردید و با قدرت لایزال الهی، تمامی كافران روی زمین به واسطهی عذاب الهی از بین رفتند.[45] این عذاب شامل طوفان و سیل بود که نوح نبی و یارانش قبل از شروع طوفان، به وسیلهی وحی الهی از زمان و نحوه آمدن این عذاب با خبر شدند و با الهاماتی كه از جانب خداوند نسبت به آنها صورت گرفت، كشتی ساختند و با این وسیله از عذاب الهی و هلاكت نجات یافتند؛ اما منکران قوم نوح كه همسر و یكی از پسران نوح(ع) نیز جزو منکران بودند، در این طوفان غرق گردیده و هلاك شدند.[46]
رمز موفقیت و كسب قرب الهی، قرار گرفتن در مشكلات و آزمونهای سخت الهی است و این امتحان به عنوان یكی از سنتهای الهی بر امت اسلام و امتهای پیشین بوده است و شدت سختیها و مشكلات به حدی بود كه طاقت مؤمنان تمام شده و از خداوند طلب یاری میكردند که در همان حین امدادها و یاری خداوند به سوی آنها نازل میشد:[47]
«أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُواْ الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُم مَّثَلُ الَّذِينَ خَلَوْاْ مِن قَبْلِكُم مَّسَّتْهُمُ الْبَأْسَاء وَالضَّرَّاء وَزُلْزِلُواْ حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ مَعَهُ مَتَى نَصْرُ اللّهِ أَلَا إِنَّ نَصْرَاللَّهِ قَرِیبٌ»[48]
«آیا گمان كردید داخل بهشت مىشوید، بىآنكه حوادثى همچون حوادث گذشتگان به شما برسد؟! همانان كه گرفتاریها و ناراحتیها به آنها رسید، و آنچنان ناراحت شدند که پیامبر و افرادی که با او ایمان آوردهبودند، گفتند: پس یاری خدا کی خواهد آمد؟! (در این هنگام، تقاضای یاری از او کردند، و به آنها گفته شد:) آگاه باشید، یارىِ خدا نزدیك است!»
"ضراء"بلاها و گرفتاریهایی است كه به جان انسان وارد میشود، مانند بیماری و مرگ؛ و "بأساء" سختیهایی است كه از خارج به او میرسد، مانند فقر و...[49]
هنگامی كه پیامبر اكرم(ص) و یارانشان در جنگ خندق با مشكلات و سختیهای بسیاری مواجه شدند و هیچ راه چارهای برای آنها باقی نمانده بود، به خداوند پناه برده و از وی طلب نصرت و یاری نمودند؛ پس از آن، این آیه كه در آن وعدهی پیروزی خداوند نهفته است بر آنان نازل گردید.[50]
با توجه به آیات قرآن، استغاثه به پروردگار، عامل مهمی برای رفع سختیها و مشقت انسانها به حساب میآید:[51]
«أَمَّن یجُِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَ یكْشِفُ السُّوءَ... أَءِلَهٌ مَّعَ اللَّهِ...»[52]
«یا كسى كه دعاى مضطرّ را اجابت مىكند و گرفتارى را برطرف مىسازد،... آیا معبودى با خداست؟!...»
زمانی كه برای انسان گرفتاری پیش میآید و تلاشهای او و دوستانش برای رفع آن نتیجه بخش نمیشود، در این هنگام بهطور حقیقی از اسباب و عوامل ظاهری ناامید گشته و با تمام وجود، خدا را به یاری میطلبد. از آنجا كه این استغاثه و دعا از عمق دل و با درماندگی حقیقی صورت میگیرد، در پی آن، نجات و رفع گرفتاری از جانب خداوند تبارک برای او حاصل میشود.[53]
علیرغم وعدهی خداوند مبنی بر اجابت دعای انسانها،[54] در بسیاری از موارد به تضرع و زاری افراد پاسخ داده نمیشود. یكی از دلایل و موجبات آن، این است كه گرفتاری و مشكلات انسان بر اثر گناه و مخالفت وی با امر پروردگار به وجود میآید.[55]
مهمترین این عوامل كه در قرآن به آن اشاره شده بدین شرح است:
استكبار به معنی توهم بزرگبینی در برابر دیگران است، درحالیكه هیچ صفتی در انسان وجود ندارد كه نشانهی امتیاز او بر دیگران باشد، و بدین وسیله خود را از پذیرفتن حق برتر بداند.[56]
خدای متعال در آیات نورانی خود، این خصیصهی ناپسند را یكی از دلایل عدم پذیرش انابه و استغاثهی جهنمیان معرفی میكند:
«حَتىَّ إِذَا أَخَذْنَا مُترَْفِیهِم بِالْعَذَابِ إِذَا هُمْ یجْئَرُونَ لَاتجْئَرُواْ الْیوْمَ إِنَّكمُ مِّنَّا لَاتُنصَرُونَ... مُسْتَكْبرِِینَ بِهِ سَامِرًا تَهْجُرُونَ»[57]
«تا زمانى كه متنعّمان مغرور آنها را در چنگال عذاب گرفتار سازیم در این هنگام، نالههاى دردناك و استغاثهآمیز سرمىدهند! (امّا به آنها گفته مىشود:) امروز فریاد نكنید، زیرا از سوى ما یارى نخواهید شد!... درحالىكه در برابر او [پیامبر] استكبار مىكردید، و شبها در جلسات خود به بدگویى مىپرداختید؟!»
"جوار" به معنی فزع و آواز وحوش است و در آیه كنایه از این است كه متنعمین و مترفین به هنگام نزول عذاب الهی، صدای خود را به عنوان استغاثه و تضرع بلند میكنند.[58]
در این آیه كافران به دلیل استكبار و خودبرتر بینی، از اجابت دعوت پیامبران الهی رویگردان شده و در برابر آیات الهی سر تسلیم فرود نمیآوردند. آنان به موجب این تكبر و غرق شدن در لذات مادی، به عذاب الهی دچار میشوند. در این هنگام است كه به خداوند پناه برده و به او استغاثه مینمایند؛ درحالیکه این استغاثه هیچ سودی در تخفیف مجازات آنها نخواهد داشت.[59]
در بخشی از كلام پروردگار، كفر به خدا، دلیل دیگری بر بیاثر بودن استغاثه بندگان بهشمار رفته است:
«كمَْ أَهْلَكْنَا مِن قَبْلِهِم مِّن قَرْنٍ فَنَادَواْ وَّ لَاتَ حِینَ مَنَاصٍ»[60]
«چه بسا مردمى را كه پیش از آنها به هلاكت رسانیدیم. آنان فریاد برمىآوردند؛ ولى گریزگاهى نبود!»
کافرانی که علیرغم قدرت و نعمتهایی که در اختیار داشتند، به جای اطاعت از پیامبران و اطاعت خداوند، به تکذیب آنها پرداخته و کافر به دین اسلام شدند، گرفتار عذاب الهی گردیدند. آنها هنگام ابتلا به مجازات الهی، به استغاثه و توبه به درگاه پروردگار پرداخته و طلب نجات از عذاب میکردند؛ اما به دلیل کفر، در آن هنگام هیچ راه فراری برای آنها وجود نداشت.[61]
همچنانکه در قیامت نیز به این بلا گرفتار میشوند:
«وَالَّذِینَ كَفَرُواْ لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ... وَ لَایخَُفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا... وَ هُمْ یصْطَرِخُونَ فِیهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَیرَْالَّذِى كُنَّا نَعْمَلُ...»[62]
«و كسانى كه كافر شدند، آتش دوزخ براى آنهاست... و نه چیزى از عذابش از آنان تخفیف داده مىشود...! آنها در دوزخ فریاد مىزنند: پروردگارا! ما را خارج كن تا عمل صالحى انجام دهیم، غیر از آنچه انجام مىدادیم!...»
كسانی كه به وحدانیت خدای متعال و نبوت پیامبر(ص) كفر میورزند، در روز قیامت به آتش عذاب الهی گرفتار میشوند. آنها هنگامی كه خود را در چنگال غضب خداوند گرفتار دیده و راه فراری برای خود نمییابند، دست به استغاثه و دادخواهی برداشته و از خداوند تقاضای بازگشت به دنیا و انجام عبادات به جای كفر مینمایند؛ اما آیهی بعدی پاسخ آنها را افزایش عذاب داده است.[63]
[1] . راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، بیروت، دارالعلم الدارالشامیة، 1412ق، چاپ اول، ص617.
[2] . زکریا، احمد بن فارس؛ معجم مقاییس اللغه، قم، دارالکتب العلمیه، بیتا، ج4، ص400.
[3] . المفردات فی غریب القرآن، ص617.
[4] . رها كردن چیزی از هلاكت و سختی. المفردات فی غریب القرآن، ص820.
[5]. نجات دادن و رهانیدن از بدی. فراهیدى، خلیل بن احمد؛ كتاب العین، قم، هجرت، 1410ق، چاپ دوم، ج4، ص187.
[6] . اعانه و نصر هردو به معنی یاری كردن است. المفردات فی غریب القرآن، ص598 و 808.
[7] . رها كردن و نجات دادن شخص از مصیبت. مصطفوى،حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش، ج12، ص48.
[8] . برطرف كردن غم و اندوه. المفردات فی غریب القرآن، ص628.
[9] . التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج7، ص278.
[10] . همان، ج6، ص223.
[11] . المفردات فی غریب القرآن، ص796.
[12] . همان.
[13] . لسان العرب، ج15، ص315.
[14] . طریحى، فخرالدین؛ مجمع البحرین، تهران، كتابفروشى مرتضوى، 1375ش، چاپ سوم، ج1، ص141.
[15] . مؤمنون/64و و نحل/53.
[16] . التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، ج2، ص41.
[17] . كتاب العین، ج6، ص173.
[18] . انفال/9.
[19] . احقاف/46.
[20] . انبیا/84.
[21] . طباطبایى(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فى تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417ق، چاپ پنجم، ج14، ص314.
[22] . صافات/75- 76.
[23] . عنكبوت/14.
[24] . فرقان/37 و شعراء/105.
[25] . شعراء/166.
[26] . نوح/21.
[27] . نوح/26.
[28] . فضل الله، سیدمحمدحسین؛ تفسیر من وحى القرآن، بیروت، دارالملاك، 1419 ق، چاپ دوم، ج19، ص198
[29] . سبزوارى نجفى، محمد بن حبیبالله؛ ارشاد الاذهان الى تفسیر القرآن، بیروت، دارالتعارف، 1419ق، چاپ اول، ص335.
[30] . انبیاء/87.
[31] . صافات/145.
[32] . مكارم شیرازى، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامیة، 1374ش، چاپ اول، ج7، ص103.
[33] . انفال/9.
[34] . سبحانی، جعفر؛منشور جاوید، قم، توحید، 1370ش، چاپ اول، ج7، ص97.
[35] . آل عمران/124و 125 و انفال/10.
[36] . اعراف/94.
[37] . حسینى شاه عبدالعظیمى، حسین بن احمد؛ تفسیر اثنا عشرى، تهران، میقات، 1363ش، چاپ اول، ج4، ص143.
[38] . نساء/75.
[39] . طیب، سیدعبدالحسین؛ اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج4، ص135.
[40] . احقاف/17.
[41] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج18، ص203.
[42] . مطهری، مرتضی؛ امدادهای غیبی در زندگی بشر، قم، صدرا، 1376ش، چاپ نهم، ص70 و 71.
[43] . منشور جاوید، ج10، ص425.
[44] . انبیاء/76 و 77.
[45] . صادقى تهرانى، محمد؛ الفرقان فى تفسیر القرآن بالقرآن، قم، فرهنگ اسلامى، 1365ش، چاپ دوم، ج19، ص336.
[46] . هود/36- 44.
[47] . تفسیر نمونه، ج2، ص102.
[48] . بقره/214.
[49] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص159.
[50] . طوسى، محمد بن حسن؛ التبیان فى تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربى، بىتا، ج2، ص198.
[51] . انعام/63، اعراف/55 و 205.
[52] . نمل/62.
[53] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص381.
[54] . بقره/186.
[55] . مطهری، مرتضی؛ بیست گفتار، قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1361ش، چاپ هفتم، ص232.
[56] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص266 و 228.
[57] . مؤمنون/64- 67.
[58] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص44.
[59] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج7، ص380.
[60] . ص/3.
[61] . التبیان فى تفسیر القرآن، ج8، ص542.
[62] . فاطر/36 و 37.
[63] . طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تهران، ناصر خسرو، 1372ش، چاپ سوم، ج8، ص641.