در ادامهی سلسله مباحث«رهنمودهایی از تفسیر المیزان»، در این شماره به بحثی مهم دربارهی معجزه میپردازیم.در این بحث،علامه طباطبایی نشان میدهد که معجزه،نه دلیلی عامیانه، بلکه برهانی بر حقانیت رسالت است و چگونگی این دلالت را تبیین میکند.این مقاله بخشی از مباحث اعجاز است که در تفسیر آیهی شریفهی
«و ان کنتم فی ریب مما نزّلنا علی عبدنا فأتوا بسورة من مثله و ادعو شهدائکم من دون الله ان کنتم صادقین،فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التی و قودها الناس و الحجارة اعدت للکافرین» 1ارائه شده است.لازم به ذکر است،ترجمهی فارسی این بخش از المیزان(ج 1،ص 135-129)،با استفاده از ترجمهی سید محمد باقر موسوی همدانی و با مراجعه به متن عربی المیزان صورت گرفته است،و در نتیجه،با ترجمهی منتشر شده به فارسی کاملا مطابقت نمیکند.
یکی از سؤالات در خصوص اعجاز این است که:چه رابطهای بین معجزه و حقانیت ادعای رسالت وجود دارد؟ظاهرا عقل تلازمی بین صدق رسول در دعوتش به خدای سبحان و اینکه امر خارق العادهای از او صادر شود،نمییابد.درحالیکه ظاهر قرآن شریف بر وجود چنین تلازمی دلالت دارد؛خصوصا در مواردی که داستانهای جمعی از پیامبران،نظیر هود،صالح،موسی،عیسی و محمد(صلی الله علیه و آله و سلم)را نقل میکند.قرآن کریم توضیح میدهد،هنگامی که این پیامبران دعوتشان را آشکار کردند،از آنها [معجزه]خواسته شد و آنها نیز نشانههایی را ارائه کردند.و چه بسا این معجزات در ابتدای بعثت آنها و قبل از تقاضای مردم نیز مطرح شده باشند،چنانکه مثلا در داستان«موسی و هارون»،خداوند معجزهی عصا و ید بیضا را به موسی داد و گفت:
«اذهب انت و اخوک بآیاتی و لاتنیا فی ذکری.» 2و از حضرت عیسی نقل میکند که:
«أنّی قد جئتکم بآیة من ربکم انّی اخلق لکم من الطین کهیئة الطیر فأنفخ فیه فیکون طیرا باذن الله،و ابرئ الأکمه و الأبرص باذن الله و احی الموتی باذن الله و أنبّئکم بما تاکلون و ما تدّخرون فی بیوتکم ان فی ذلک لآیة لکم ان کنتم مؤمنین»
3و همینطور اعطای خود قرآن به عنوان معجزه به پیامبر اکرم(ص).
خلاصه اینکه باید دید،چه تلازمی بین صدق نبی و صدور امر خارق العاده از او وجود دارد؛به علاوه که اصلا معارفی که انبیا آوردهاند،منطبق بر برهانهای واضح و محکمی است که هر انسان عالم و بصیری را از معجزه بینیاز میکند.با توجه به این امکانات، برخی گفتهاند که اساسا معجزه برای قانع کردن عوام است که توان درک و فهم حقایق و معارف عقلی را ندارند،اما خواص اصولا در پذیرفتن معارف آسمانی نیازی به معجزه ندارد.
در اینباره باید گفت که پیامبران هیچگاه معجزه را برای اثبات معارف خود نیاوردند و نمیخواستند با آوردن معجزه،توحید و معاد را اثبات کنند،بلکه برای اثبات این حقایق به حجت عقل اکتفا میکردند. مثلا،قران کریم در استدلال بر«توحید»میفرماید:
«قالت رسلهم أفی الله شک فاطر السموات و الارض» 4و در اثبات«معاد»میفرماید:
«و ما خلقنا السمأ و الارض و بینهما باطلا ذلک ظن الذین کفروا فویل للذین کفروا من النار،ام نجعل الذین آمنوا و عملوا الصالحات کالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین کالفجّار؟»
5پس آوردن معجزه برای اثبات این معارف نبوده است،بلکه برای این بوده که مردم به حقانیت ادعای ارتباط آنها با خدا پی ببرند.کسی که ادعا میکند فرستادهی خداست و خدا از طریق وحی با وی سخن میگوید،ادعای انجام امری خارق العاده را نیز میکند.زیرا دریافت وحی و ارتباط با فرشتگان از سنخ ادراکات ظاهری و باطنی عمومی انسانها نیست،بلکه ادارکی متفاوت است.و اگر این ادعا،یعنی دریافت وحی و ارتباط با فرشتگان،صحیح باشد،معلوم است که از غیب و ماورای طبیعت تصرفاتی در نفس پیامبران میشود و به همین دلیل با واکنش جدی از جانب مردم مواجه میشوند.
پیامبران هیچگاه معجزه را برای اثبات معارف خود نیاوردند و نمیخواستند با آوردن معجزه توحید و معاد را اثبات کنند،بلکه برای اثبات این حقایق به حجت عقل اکتفا میکردند
عدهای در مقابل این دعوت پیامبران از ابتدا موضع مخالف گرفتند و سعی کردند،با انواع احتجاجات ادعای پیامبران را رد کنند.آنها میگفتند:
«ان انتم الا بشر مثلنا تریدون ان تصدونا عما کان یعبد آبائنا.» 6 یعنی:شما هم مثل سایر مردمید و مردم در خودشان آنچه شما ادعا میکنید،نمییابند،و اگر چنین چیزی بر شما ممکن بود،باید برای بقیهی مردم نیز ممکن باشد.پیامبران هم پاسخ میدادند:
«ان نحن الاّ بشر مثلکم و لکن الله یمن علی یشاء من عباده.» 7یعنی این اثبات را میپذیرفتند،منتها میگفتند،اینکه خداوند برخی از نعمتهای خاص را به عدهی ویژهای از انسانها بدهد نیز،امری عادی است و منافاتی با مشابهت کلی انسانها باهم ندارد.نبوت هم یکی از این نوع اختصاصات است که خدا به انبیا داده؛هرچند میتوانست به عدهای دیگر دهد و آنگاه آنها نبی میشدند.
شبیه این احتجاج از سوی کافران علیه رسول اکرم(ص)نیز مطرح شده است.قرآن احتیاجات آنها را چنین نقل میکند:
«اانزل علیه الذکر من بیننا.» 8یا: «لولا نزل هذا القرآن علی رجل من القریتین عظیم.» 9یا این احتیاج را چنین مطرح کردهاند که:
«و قالوا مالهذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی السواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا أو یلقی الیه کنز او تکون له جنة یاکل منها» 10چون خواستهاند بگویند،ادعای رسالت ایجاب میکند که شخص رسول مانند ما مردم نباشد؛چرا که حالاتی مانند وحی دارد که در ما نیست.با این حال چرا این رسول طعام میخورد و در بازارها راه میرود تا روزیاش را به دست آورد؟او برای اینکه محتاج کاسبی نباشد،باید گنجی داشته باشد یا باغی داشتهباشد که از آن ارتزاق کند.و دیگر اینکه باید فرشتهای همراهش باشد تا در کار انذار کمکش کند.
میان ادعای نبوت،و قدرت برآوردن معجزه ملازمه هست و معجزه دلیل بر صدق دعوی پیامبر دارد و در این دلالت،فرقی بین عوام و خواص نیست
خداوند احتجاجات آنها رد میکند و میفرماید:
«انظر کیف ضربوا لک الأمثال فضلّوا فلا یستطیعون سبیلا...و ما ارسلنا قبلک من المرسلین الاّ انهم لیأکلون الطعام و یمشون فی الأسواق و جعلنا بعضکم لبعض فتنة أتبصرون و کان ربک بصیرا.» 11در مورد اینکه میگفتند باید فرشتهای نازل شود،میفرماید: «و لو جعلناه ملکا لجعلناه رجلا و للبسنا علیهم ما یلبسون.» 12و در جای دیگر:
«و قال الذین لا یرجون لقائنا لولا انزل علینا الملائکة او نری ربنا لقد استکبروا فی انفسهم و عتوا عتوا کبیرا.» 13زیرا با این توقع که خودشان ملائکه یا خدا را ببیند،خواستهاند دعوی رسالت پیامبر را رد کنند و بگویند:ما هم که مثل اوییم،پس چرا خودمان ملائکه و خدا را نبینیم؟و خداوند چنین پاسخ گفته است که:
«یوم یرون الملائکة لا بشری یومئذ للمجرمین و یقولون حجرا محجورا.» 14یعنی:این کفار با این وصفی که دارند،ملائکه را نمیبینند؛مگر در حال مردن.و در جای دیگر نیز همین اشکال و پاسخ مطرح شده است:
«و قالوا یا ایها الذی نزل علیه الذکر انک لمجنون لوما تأتینا بالملائکة ان کنت من الصادقین،ما ننزّل الملائکة الا بالحق و ما کانوا اذا منظرین.» 15 چند آیهی اخیر،علاوه بر وجه استدلالی فوق،نکتهی دیگری هم دارند:کافران با راستگو بودن رسول خدا اعتراف داشتهاند،اما میگفتند،او خودش نمیداند که این گفتههایش وحی نیستند،بلکه- نعوذ بالله-هذیانهایی هستند که بیماری جنون در او پدید آورده است. چنانکه در جای دیگری گفته شده است:
«و قالوا مجنون و ازدجر.» 16 خلاصه،واکنش اول این بود که بگویند تو هم مثل مایی،پس وحی در کار نیست و پیامبران پاسخ دادند،شباهت انسانها باهم دلیل نمیشود که خداوند برخی را بر دیگران،در برخی امور برتری نبخشد.
عکس العمل دومی که برخی دیگر از مردم در مقابل پیامبران نشان دادند،این بود که گفتند:برای اینکه ما ادعای شما را-که به شما وحی میشود-قبول کنیم،باید شاهد و دلیلی بیاورید.این ادعای نبوت، یعنی وحی و سخن گفتن با خدا و ملائکه،امری است خلاف روال عادی طبیعت(خارق العاده)و لازمهاش این است که نبی با ماورای طبیعت ارتباط داشته و نیرویی الهی پشتوانهاش باشد.وقتی پیامبری دارای چنین نیرو و ارتباطی است که عادت را خرق میکند،باید بتواند معجزهی موردنظر مارا هم بیاورد.چون از نظر خلاف عادت بودن، فرقی بین این دو کار نیست.به بیان دیگر،اگر خدا میخواهد هدایت مردم از طریق خارق العاده(یعنی وحی و نبوت)انجام شود،باید وجود این وحی و نبوت را با کار خارق العادهای دیگری تأئید کند،تا مردم آن را بپذیرند[و باور کنند که قرار است با این سنت خدا(سنت هدایت از طریق امر خارق العاده)هدایت شوند].پس بدین علت است که امتهای انبیا،از پیامبران خود معجزه میخواستند تا تصدیقکنندهی نبوت آنها باشد؛نه اینکه با معجزه بخواهند صدق معارفی را که او عرضه کرده است،بررسی کنند،چرا که آن معارف،مانند توحید و معاد،همگی برهانی هستند[و اصلا صدقشان ربطی به انجام کار خارق العاده از جانب یک نفر ندارد].
مسألهی درخواست معجزه از پیامبران مانند آن است که مردی از طرف بزرگ یک قوم-که اکنون به دلیلی در میان آنها نیست- پیامی را برای آنها بیاورد که در این پیام،دستورات آن بزرگ هست و مردم هم مطمئنند،بزرگشان با این دستورات فقط خیر و صلاح آنها را میخواهد.در چنین فرضی،کافی است پیام آورنده،احکام و دستورات بزرگ قوم را برای قوم بیان کند و برای آنها برهانی بیاورد، تا مردم به حقانیت و صدق آن دستورها یقین کنند.ولی آن برهانها برای اثبات اینکه او واقعا از طرف بزرگ قوم آمده است،کافی نیستند [زیرا ممکن است خودش شخصا به آن مطلب عقلی و برهانی رسیده باشد].برای همین،مردم اول از او شاهد و دلیل میخواهند که از کجا معلوم،بزرگ ما تو را فرستاده است.باید یا دستخط او را بیاوری،یا مهر او زیر نامهات باشد،یا علامت دیگری بیاوری که ما بشناسیم.داستان انبیا و معجزه خواستن قومشان،عینا نظیر این مثال است.در نتیجه،قرآن کریم از مشرکان مکه نیز حکایت میکند که گفتند:
«حتی تنزّل علینا کتابا نقرؤه.»17
پس از آنچه گفته شد،نتیجه میشود که:
اولا،میان ادعای نبوت،و قدرت برآوردن معجزه،ملازمه هست و معجزه دلیل بر صدق دعوی پیامبر دارد و در این دلالت، فرقی بین عوام و خواص نیست.
ثانیا،وحی که انبیا از غیب میگیرند،از سنخ مدرکات ما و آنچه ما با حواس و عقل نظری خود درک میکنیم،نیست.
(1).بقره 2/23-24:و اگر در آنچه که بر بندگانمان نازل کردهایم،تردید دارید، پس اگر راست میگویید-سورهای مانند آن بیاورید و گواهان خود را-غیر خدا -فراخوانید.پس اگر نکردید-و هرگز نمیتوانید کرد-از اتشی که سوختش مردمان و سنگها هستند و برای کافران آمده شده،بپرهیزید.
(2).طه 20/42:تو و برادرت معجزههای مرا ببرید و در یاد کردن من سستی نکنید.
(3).آل عمران 3/49:و[او را به عنوان]پیامبر به سوی بنی اسرائیل[میفرستد تا به آنان بگوید]:در حقیقت من از جانب پروردگارتان برایتان معجزهای آوردهام. من از گل برای شما[چیزی]به شکل پرنده میسازم.آنگاه در آن میدهم،پس به اذن خدا پرندهای میشود.و به اذن خدا،نابینای مادرزاد و پیش را بهبود میبخشم و مردگان را زنده میکنم و شما را از آنچه میخورید و در خانههایتان ذخیره میکنید،خبر میدهم.مسلما در این[معجزات]برای شما-اگر مؤمن باشید-نشانهای هست.
(4).ابراهیم 14/10:پیامبرانشان گفتند،آیا در خدا شکی هست؛[خدایی که] پدیدآوردندهی آسمانها و زمین[است؟]
(5).ص 38/28:و آسمانها و زمین و آنچه بین این دو است،به باطل نیافریدیم؛این گمان کافران است و وای بر کافران از آتش.آیا کسانی را که ایمان آوردهاند و اعمال صالح انجام دادند،مانند مفسدین فی الارض میگردانیم یا پرهیزکاران را همانند پردهدران قرار میدهیم؟
(6)ابراهیم 14/10:شما جز بشری مانند ما نیستید.میخواهید ما را از آنچه پدرانمان میپرستیدند،باز دارید؟
(7).ابراهیم 14/11:پیامبرانشان به آنها میگفتند:ما جز بشری مثل شما نیستیم،ولی خدا بر هریک از بندگانش که بخواهد،منت میگذارد.
(8).ص 38/8:آیا از میان ما،قرآن بر او نازل شده است؟
(9).زخرف/31:چرا این قرآن بر مرد بزرگی از این دو محل نازل نشد؟
(10).فرقان 25/8:این چه پیامبری است که غذا میخورد و در بازارها راه میرود؟چرا فرشتهای بر او نازل نمیشود که همراه او به انذار بپردازد یا گنجی به او داده نمیشود یا باغی که از آن ارتزاق کند؟
(11).فرقان 25/9 و 20:بنگر که چگونه برایت مثلهایی زدند و گمراه شدند، در نتیجه نمیتوانند راهی بیابند...و پیش از تو پیامبران را نفرستادیم،جز اینکه آنان نیز غذا میخوردند و در بازارها راه میرفتند.و برخی از شما را برای برخی دیگر وسیلهی آزمایش قرار دادیم.آیا صبر میکنید؟و پروردگارت همواره بیناست.
(12).انعام 6/9:و اگر او را فرشتهای قرار میدادیم،حتما وی را به صورت مردی درمیآوردیم و امر را بر آنان مشتبه میساختیم.
(13).فرقان 25/21:و کسانی که امید به دیدار ما ندارند،گفتند:چرا فرشتگان بر ما نازل نشدند یا پروردگارمان را نمیبینیم؟قطعا در مورد خود تکبر ورزیدند و سخت سرکشی کردند.
(14).فرقان 25/22:روزی که فرشتگان را ببیند،روز خوبی برای مجرمان نخواهد بود و میگویند دور و ممنوع[از رحمت الهی هستید].
(15).حجر/8:و گفتند:ای کسی که ذکر بر او نازل شده،تو دیوانهای.اگر راست میگویی،چرا فرشتگان را پیش ما نمیآوری؟فرشتگان را جز به حق فرو نمیفرستیم و در آن هنگام دیگر مهلت نیابند.
(16).قمر/9:و گفتند:دیوانهای است که اجنه او را آزار میدهند.
(17).اسری/93:تا آنکه نوشتهای[از آسمان]برای ما بیاوری که بخوانیمش.