«من کان یرید العزة فلله العزة جمیعا»
«قرآن مجید»
«در مقامی که صدارت بفقیران بخشند» «چشم دارم که بجاه از همه افزون باشی»
«حافظ»
حسن عزتطلبی-شرافت واقعی- شکوه و عزت در گرو چه عاملی است-تعدیل تمایلات و اثران-حس عزتطلبی
آدمی از دو جنبهء مادی و معنوی ترکیب یافته است و شاهکار آفرینش انسان در او،همین آمیختن جسم و روح او میباشد،بدون تردید انسان از نظر جسمی نیازمندیهائی را دارد مثلا بغذا و لباس و مسکن نیازمند است و وضع جسمی او ایجاب میکند باین مسائل مادی محتاج باشد ولی نیازمندی انسان محدود بامور مادی شما باشد.مشابه این تقاضا و نیاز را در مسائل روحی دارد،پس از تدبر و دقت فراوان معلوم میشود در انسان علاوه بر نیازهای اقتصادی یک عطش معنوی هم وجود دارد. این احساس آدمی را راحت نگزارده،دائما او را تحریک میکند،میخواهد مجهولات او کمترشده بر دانائی و بینش او افزوده گردد علاوه بر این دوست دارد کمالات روحی او روزبروز زیادتر شود.دلش میخواهد جلوی انحرافات فکری و روحی خود را گرفته و در میدان مبارزه عقل و نفس پیرو دستورات عقلی بوده از هویپرستی بدور باشد.خواستههای معنوی انسان را نمیتوان محدود کرد چه کمال انسان بینهایت بوده و بهمان نسبت تقاضاهای روحی او بیکران است.
یکی از هزاران موضوع روحی که همه درصدد پیدا کردن آن هستند موضوع(عزت و شرافت)است این است حس از لوازم خودپرستی و کمال دوستی انسان است.
این حس در ابتدائیترین مراحل حیات،یعنی خردی و کودکی ظهور و بروز مینماید یک کودک خردسال دلش میخواهد عزیز پدر و مادر باشد؛گاهوبیگاه عزت و مهر برادران و خواهران که در دل پدر و مادر او جائی دارد او را ناراحت میکند و گاه بصورت حسادتها و رقابتها جلوهگر میشود چه بسیار بچههائی که از این رهگذر عقده ها در دلشان بسته و رنج و تعب فراوانی عایدشان میگردد.
این حالات بخوبی میرساند که حس عزتطلبی از سایر حواس زودتر بیدار شده و میزان فعالیت آن بسیار فراخ و وسیع میباشد.
حس برتریجوئی و تقدم از همین حس عزتطلبی سرچشمه میگیرد اختراعات و اکتشافات بشری گرچه معلول نیاز و حاجت است ولی نمیتوان انگیزهء تفوقیابی و جلو افتادن را ندیده گرفت.
انسان شیفتهء عزت و شرافت است و بسیاری از تلاشهای بشری برای رسیدن باین هدف میباشد.
اگرچه گاهی انسان در تشخیص عوامل شوکت و عزت اشتباه مینماید.
بهمان اندازه که آدمی شیفته عزت است از ذلت و خواری گریزان است از عقبماندگی میترسد از شکست خوردن در زندگی بیم و باک دارد چه در ایننوع موارد در خود احساس زبونی و پستی می کند و نیروهای خود را تحلیل شده میپندارد.شاید رنج و تعبی که از تصور زبونی و خواری در ما بوجود میآید بمراتب از اصل شکست و عقب افتادگی شدیدتر و ناگوارتر است چه بسیار اتفاق افتاده است که کودکی بر زمین میافتد رنج و آزاری که نصیب کودک در اثر این افتادن میگردد در برابر احساس حقارت روپستی در نظر دیگران بسیار ناچیز و خرد میباشد...
خودکشیهائیکه در اثر شکست در زندگی بوجود میآید بسیاری از آنها معلول خودخوداهی و احساس ضعف و ناتوانی است.بسیاری از کسانیکه خودکشی میکنند میخواهند بوسیلهء این عمل حاد اظهار قدرت و شهامتی کرده آن زبونی و حقارت را جبران و ترمیم نمایند.
شاید بتوان ادعا کرد که همین روح شرافتطلبی یک عامل قوی از برای خاموش کرن آتشهای هویوهوس بشمار میآید؛ چه در برخی افراد که گرفتار انحرافات روحی میباشند،و ضمنا حس عزتطلبی در ایشان قوت دارد،همین معنی سبب میگردد که گرد عصیان و گناه نگردند،چه در صورت خلاف بحیثیت و شرافت آنان لطمهء وارد خواهد آمد.
لذا برخی از گناهکاران اجتماعی تمایلات غلط و انحرافی خود را پنهانی سیراب مینمایند و بخیال خود باین وسیله توانستهاند هم بهوسرانیهای خود برسند و هم حقیقت اجتماعی خود را محفوظ نگه دارند غافل از اینکه زشتیها مانند زهر و سم بوده و پس از مدتی اثرات خود را بر خود و بیگانه آشکار خواهد ساخت گرچه در پنهان کاسهء زهر را بسر کشیده باشد.
زیبائی و جمال بر دو قسم است،یکی صوری و دیگری معنوی قسم اول آن را گویند که کسی دارای اندامی زیبا و چهرهء گیرا بوده باشد،گرچه دارای صلاحیت اخلاقی نبوده،و گرفتار روحیات ناپسندی بوده باشد ولی در خیال این زیبائی صوری و ظاهری زیبائی دیگری وجود دارد و آن عبارت از دارا بودن کمالات و اوصاف روحی است،و ناگفته پیداست که زیبائی روحی قابل سنجش با زیبائی جسمی نمیباشد.
در تشخیص عزت حقیقی بسیاری دچار اشتباه میگردند و بسیاری بجای رسیدن بحقیقت آن بجنبههای صوری و غیر واقعی میپردازند. عدهء چنین میپندارند که امتیازات مالی و شأنی باعث عزت و تفوق آدمی میگردد،و برای رسیدن باین عزت موهوم سعی و تلاش فراوان مینمایند،و بخیال خود میپندارند که با فراهم آوردن ثروت و مکنت و یا تحصیل شأن و منصب بعزت واقعی خود رسیدهاند.
پروردگار جهان در قرآن مجید باین طرز تفکر اشاره نموده و در سوره کهف میفرماید
«فقال لصاحبه و هو یحاوره انا اکثر منک مالا و أعز نفرا»
و در واهی بودن ایننوع طرز تفکر همین بس که جمعی برای رسیدن بچنین هدفی تعداد زیادی از حیثیت و آبروی خود را از دست میدهند،پس چگونه میتوان باور کرد که عزت و شرافت در جمعآوری اموال و تجملات زندگی مادی است.
در مواردی از آیات قرآن کلمه عزت بکار برده شده است و تدبر و تفکر در این آیات میرساند،که یگانه راه رسیدن بعزت،در گرو نزدیکی و ارتباط با پروردگار جهان میباشد.
در سوره فاطر خداوند میفرماید
«من کان یرید العزة فلله العزه جمیعا»
یعنی هرکه درصدد رسیدن بعزت و شرافت است باید بداند که تمام شکوه و جلالها در نزد پروردگار است در آیه دیگری که در سوره آل عمران است،عزت و ذلت وابسته بمشیت الهی قرار دادهشده است،در آیه(206)میفرماید
«تعز من یشاء و تذل من تشاء»
یعنی هرکه را خواهی عزیز میکنی،و هرکه را خواهد خوار و ذلیل گردانی.
گرچه از ظواهر این آیات چنین مستفاد میگردد که خدا عزیز میکند؛و اوست که خوار و زبون میسازد ولی واقع مطلب که عوامل عزت و ذلت هردو وابسته کردار خود آدمی میباشد و این انسان است که خودرا عزیز و یا پست و زبون میسازد.در تمام آیات قرآنی نمیتوان موردی را پیدا کرد که قوم و جمعیتی بدون در نظر گرفتن رفتار و کردارشان بعزت رسیده،و یا خوار و ذلیل شدهاند،بلکه تعالی و سقوط هر امتی بستگی باوضاع روحی و کردار خارجی ایشان دارد.
«لیس للانسان الا ما سعی»
***
انسان مجموعهایست از تمایلات درونی،سعادت و شقاوت انسان وابسته نوع بهرهبرداری از این خواستهها و تمایلات است،ممکن است کسی بسلامت و درستی از این نیروهای باطنی و خواستههای روحی برخور دار شده،خود را بعزت و سعادت برساند و باز ممکن است کسی در اثر زیادهروی در برخورداری از تمایلات درونی،بشقاوت و بدبختی در افتد.
خداوند میفرماید
«قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها»
پس باید سعی کرد که نوع بهرهبرداری ما از تمایلات دچار رکود، و یا زیادهروی نگردد،چه افراط و تفریط در خواستههای درونی موجب بدبختی و شقاوت است.
برای روشن شدن این نکته.باید توضیح داد که،گاهی آدمی در اثر زیادهروی و افراط دچار بدبختی میگردد و میتوان از این قبیل کسانی را بشمار آورد،که دچار تمایلات افراطی و سرکش میباشند اصل شهوت باعث تولید نسل و بقاء نظام است ولی وقتی این حس از مدار اعتدال خود خارج شود و بصورت آتشی سوزنده و سرکش درآید،باعث ویرانی نظام اجتماعی دنیای جامعه خواهد بود،؛برای تأیید این نکته باید گفتهء پیشوایان دینی که در عین اختصار معنای آن بسیار وسیع و دائرهء آن بسی فراخ است توجه داشت، فرمودهاند «عز من قنع و ذل من طمع»
یعنی هرکه راه اعتدال و قناعت پیش گرفت عزیز گردد،و هرکه حرص و طمع ورزد، ذلیل شود.گرچه در ابتدای امر چنین مفهوم میشود که مراد اقتصاد در زندگی است؛ولی با تأمل میتوان پیبرد که منظور عمومیت داشته و اختصاصی بوضع زندگی مادی ندارد.چه بسیار روشن است که زیادهروی و طمع در هر امری باعث ذلت و خواری میگردد،و برای وضوح مطلب باید متذکر شد که نوع بدبختیها و انحرافات مربوط بزیادهروی در خواسته بقای آدمی میباشد خواه این خواسته بسته بمال و جاه و یا شهوت غذا و یا غریزه جنسی باشد.
امام محمد باقر علیه السلام در وافی چنین میفرماید!
«بئس العبد عبد له یقوده و بئس العبد عبد له رغبة تذله»
یعنی بدترین بندگان کسانی هستند که میلهای کاذب و ناروائی در خاطرشان رخنه کرده باعث بیچارهگی و ذلیل شدن آنها میگردد.
در پارهء از موارد ذلت و خواری معلول رکود و تنبلی است مثلا برخی راه تنپروری را در پیش گرفته از کار و فعالیت دست کشیده بزندگی انگلی خو میگیرند،این عده بجای سعی و کوشش از دسترنج دیگران بهرهمند شده،و بهمین میزان بشخصیت خود لطمه زده حیثیت و آبروی خود را لکهدار مینمایند.
اسلام برای جلوگیری از این عمل،بزندگی استقلالی دستورداده،و از سعی و کوشش تحسین و تمجید نموده است تا بدین وسیله از زندگی اتکالی ممانعت کرده باشد.
و بسیار واضح است که هیچ مرد عزیزی نمیتواند بزندگی انگلی خو کند،چه علاقه بحیثیت و روح عزتطلبی آدمیرا از خواری و زبونی که از لوازم زندگی انگلی است برکنار میدارد.
در کتاب اصول کافی از امام محمّد باقر علیه السّلام چنین روایت شده است: «شرف المؤمن قیام اللیل و عزة استغناؤه عن الناس»یعنی شرافت مرد باایمان در عبادتهای شبانه،و عزت او در گرو بینیازی او از مردم است.
در مطالب گذشته بخوبی توان استنباط کرد،که شرافت و عزت در سایه بدست آوردن اعتدال روحی است و این خویشتنداری و پرهیز کاری بدست نمیآید مگر در اثر پیروی و متابعت از دستورات دینی، چه برنامههای دینی همانند طرحهای بهداشتی که سلامت تن را متکفل میباشد،بهداشت روح و روان را در عمده بعهده دارد.
لذا در اسلام بجای امتیازات صوری ملاک تقدم و شرافت وابسته ایمان و تقوی دانستهشده است،و همین عامل است که سبب پیدایش عزت و شرافت میگردد.
خداوند در قرآن میفرماید:
«ان اکرمکم عند الله اتقاکم»
همانا برترین شما کسانی هستند که پرهیزگاری آنان فزونتر باشد.
تقوی باعث پیدایش وقار و بستگی است،چه بسیار مردان با تقوائی وجود داشتهاند که هیبت و شوکت روحی آنان لرزه بر ارکان دیگران میانداخته است.
نشانه عزت واقعی همین است که دنیائی در برابر آن بخضوع و خشوع درمیاید.
علی علیه السلام در کتاب نهج البلاغه عزت را در گرو تقوی و ایمان دانسته میفرماید:«لاعز اعز من التقوی»یعنی هیچ عزت و شوکتی ارزندهتر از پارسائی و تقوی نیست و بهمین نسبت گناه عصیان باعث زبونی و خواری میباشد هرکه دامنش بگناه و عصیان آلودهتر باشد از عزت و شوکت دورتر خواهد بود.
عند زوال النعم یتبین الصدیق من العدو
امیر المؤمنین علی(ع)
وقتی که ثروت از دست میرود و فقر میآید و دوست از دشمن معلوم میشود.
التواضع یرفع التکبر یضع
امیر المؤمنین علی(ع)
تواضع و فروتنی مرد را بلند کند و برافرازد و تکبر او را خوار و زبون سازد.