اَصْحابِ اَيْكه، نام قومى ياد شده در قرآن كريم كه رسالت پيامبر خويش، شعيب(ع)، را نپذيرفتند و بر ستمكاري خود اصرار ورزيدند. ياد اينان 4 بار در قرآن كريم، در سورههاي حجر (15/78)، شعرا (26/176)، ص (38/13) و ق (50/14)، به ميان آمده، و در كنار اقوامى چون ثمود، قوم لوط و قوم تُبَّع جاي گرفته است. اين قوم در منابع قصص، غالباً با اصحاب مدين كه حضرت شعيب(ع)، ميان آنان نبوت مىكرده، يكى دانسته شده، و اين نكته در قولى مشهور از ابنعباس نيز تأييد شده است، اما بسياري از مفسران، از جمله اهل تفسير از تابعان چون قتاده و عكرمه، اين دو نام را به دو قوم بازگردانيدهاند (نك: طبري، 1/327؛ مقدسى، 3/76؛ نيز براي حديثى نبوي، نك: سيوطى، 5/91).
ضبط واژة «ايكه»، موضوع اختلاف ميان قراء بوده، و معانى متفاوتى براي آن ذكر گرديده است. در ميان عالمان قرائت، در ضبط اين تركيب در سورههاي شعرا و ص - و نه در سورههاي حجر و ق - اختلاف نظر وجود دارد. اين تركيب در قرائت قراء حجاز و شام، به صورت «اصحاب لَيْكَةَ»، بدون همزه و با تاء مفتوح آمده است و ليكه در تفسير، نام شهري دانسته شده كه به جهت تأنيث و معرفه بودن، منصرف نيست (نك: ابن مجاهد، 368؛ ابن زنجله، 519؛ طوسى، 8/57). قاريان عراق در تمامى موارد، واژة اخير را «الايكة» خواندهاند (ابن مجاهد، 368، 473) كه از شهرت و پذيرشى بيشتر نزد مفسران برخوردار بوده است و «ايكه» در آن به معناي بيشه و محل درختان انبوه (جمع آن اَيْك) دانسته شده است (نك: همانجاها؛ ابن يزيدي، 284؛ جوهري، 3/1574). ابوعبيد بكري (1/215) ايكه را نام مسكن قوم شعيب دانسته است، اما برخى ديگر برآنند كه اين قوم درختى پر شاخ و برگ موسوم به «ايكه» را پرستش مىكردهاند و از همين رو اصحاب ايكه خوانده شدهاند (مثلاً نك: ابن زنجله، 519 -520؛ ابن كثير، 1/185).
بنابر آنچه در سورة شعراء (26/176-183)، در وصف اصحاب ايكه آمده است، اين مردم به فساد در داد و ستد گرفتار بودهاند و كم فروشى و نادرستى در اوزان و مقادير ميان ايشان مرسوم بوده است. شعيب نبى (ع) كه براي هدايت ايشان برانگيخته شده بود، آنان را به تقوا فرامىخواند و از ايشان مىخواست تا در سنجش با پيمانه و ترازو، درستى پيشه كنند و از عواقب كارهاي ناپسند خود بهراسند، اما قوم از او روي برتافتند و به دروغ و جادو متهمش كردند.
داستان اصحاب ايكه در روايات با تفصيلى بيشتر آمده، و گفته شده است كه اين قوم به راهزنى مىپرداختهاند و يا راه بر مردم مىبستهاند و از آنان باج مىستاندهاند. برخى ديگر گفتهاند كه چون مردم ديگر نقاط از حضور شعيب پيامبر، آگاه شدند، براي ديدار، روي به شهر وي آوردند، ولى اصحاب ايكه راه آنها را سد كردند و شعيب را مجنون خواندند (نك: بلعمى، 1/335؛ ثعلبى، 165).
دربارة عاقبت قوم، در روايات چنين آمده است كه شعيب(ع) در هدايت آنان تلاشى بسيار كرد، ولى آنان راه رستگاري را نپذيرفتند و بر باطل خويش ابرام ورزيدند. پس شعيب آنان را نفرين كرد و خداوند دعاي او را اجابت فرمود. به گفتة مفسران، سخن قرآن كريم از «عذاب يوم الظلة» (شعراء/26/189) به همين عذاب اصحاب ايكه اشاره دارد (ثعلبى، همانجا).
مفسران با الهام از برخى آيات قرآنى، در وصف اين عذاب الهى گفتهاند كه دري از درهاي جهنم بر ايشان بگشود و بادي گرم و سخت وزيدن گرفت. آنان كه از شدت گرما به ستوه آمده بودند، جايگاهى مىجستند تا از گزند گرما در امان مانند، از اين رو به سوي صحرا گريختند. پس خداوند ابري فرو فرستاد و مردم به گمان يافتنِ جايى امن و آسوده در ساية آن ابر جاي گرفتند. در اين هنگام پروردگار از آن ابر، آتشى بر اصحاب ايكه فرود آورد؛ زمين لرزيد و آتش همه را در برگرفت (نك: طبري، 1/327، 328؛ قمى، 2/125؛ابن عساكر، 8/69). روايات چنينآوردهاند كه بلا 7روزپياپى اصحاب ايكه را درگرفته بود (طبرسى، 6/528؛ سيوطى،5/92؛ ابن عساكر، همانجا) و در آن، همگى، جز شعيب و پيروانش هلاك شدند.
شايان ذكر است كه برخى، مسكن اين قوم را از ساحل درياي سرخ تا سرزمين مدين (ابوعبيد، 1/126)، يا مكانى پر درخت نزديك شهر مدين دانستهاند (نك: مقريزي، 1/187). همچنين روايتى ديگر درخور توجه است كه برپاية آن شعيب و يارانش هنگام نزول بلا، به ايله كه بيشهزاري در نزديكى شهر مدين بوده است، پناه بردهاند (همانجا). برخى از روايات نيز اشاره دارند كه مكان اصحاب ايكه، تبوك بوده است (اصطخري، 20؛ جيهانى، 47؛ ياقوت، 1/421).
ابن زنجله، عبدالرحمان، حجة القراءات، به كوشش سعيد افغانى، بيروت، 1399ق/1979م؛ ابن عساكر، على، تاريخ مدينة دمشق، عمان، دارالبشير؛ابن كثير، البداية؛ ابن مجاهد، احمد، السبعة فى القراءات، به كوشش شوقى ضيف، قاهره، 1972م؛ ابن يزيدي، عبدالله، غريب القرآن، به كوشش محمد سليم حاج، بيروت، 1405ق/ 1985م؛ ابوعبيد بكري، معجم ما استعجم، به كوشش مصطفى سقا، بيروت، 1403ق/ 1983م؛ اصطخري، ابراهيم، المسالك و الممالك، به كوشش دخويه، ليدن، 1870م؛ بلعمى، محمد، تاريخ، به كوشش محمدتقى بهار، تهران، 1353ش؛ ثغلبى، احمد، قصص الانبياء، بيروت، 1401ق/1981م؛ جوهري، اسماعيل، الصحاح، به كوشش احمد عبدالغفور عطار، قاهره، 1376ق/1956م؛ جيهانى، ابوالقاسم، اشكال العالم، ترجمة على بن عبدالسلام كاتب، به كوشش فيروز منصوري، تهران، 1368ش؛ سيوطى، الدر المنثور فى التفسير المأثور، بيروت، 1403ق/1983م؛ طبرسى، فضل، مجمع البيان، به كوشش هاشم رسولى محلاتى و فضلالله يزدي طباطبايى، بيروت، 1408ق/ 1988م؛ طبري، تاريخ؛ طوسى، محمد، التبيان، به كوشش احمد حبيب قصير عاملى، نجف، 1381ق، قرآن كريم؛ قمى، على، تفسير، به كوشش طبيب موسوي جزائري، نجف، 1387ق؛ مقدسى، مطهر، البدء و التاريخ، به كوشش كلمن هوار، پاريس، 1903م؛ مقريزي، احمد، الخطط، بولاق، 1270ق؛ ياقوت، بلدان.