«وَاِذْ ابتلی اِبراهیمَ ربّه بِکَلمات فأتمهنّ قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَمِنْ ذُرّیتی قالَ لا یَنال عَهدی الظّالمین» (1) هنگامی که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونی آزمود؛ و او به خوبی از عهده این آزمایشها برآمد؛ خداوند به او فرمود: من تو را امام و پیشوای مردم قرار دادم. ابراهیم گفت: از فرزندان من (نیز امامانی قرار بده.) خداوند فرمود: پیمان من به ستمکاران نمیرسد.
در این آیه سه مطلب توجه مفسران و متکلمان اسلامی را به خود جلب کرده است: 1. مقصود از کلمات یا آزمونهایی که خداوند ابراهیمعلیه السلام را به واسطه آنها آزموده است چیست؟ 2. مقصود از امامت که خداوند پس از موفّقیت ابراهیم در آزمونهای الهی به وی عطا کرد چیست؟ 3. مقصود از ظلم که مانع از بهرهمندی از مقام امامت است چیست؟ به عبارت دیگر، آیا آیه بر لزوم عصمت امام دلالت میکند؟
الف: کلمات یا آزمونهای الهی از ابراهیم: در این باره آرای مختلفی نقل شده است:
أ. از امام صادقعلیه السلام روایت شده که آزمون ابراهیمعلیه السلام به واسطه خوابی بود که در آن دید فرزندش اسماعیلعلیه السلام را ذبح میکند.
به نظر میرسد آنچه در این روایت آمده یکی از مهمترین آزمونهای حضرت ابراهیمعلیه السلام بوده است و مقصود، اختصاص آزمون ابراهیمعلیه السلام بدان نیست.
ب. از ابن عباس در این باره سه تفسیر نقل شده است:
1. خصال یا سنتهای دهگانهای است که به نظافت و طهارت بدن ارتباط دارند: مضمضه، استنشاق، مسواک کردن، ختنه کردن ، کوتاه کردن سبیل و....
2. سی خصلت یا دستورالعمل از شریعت اسلامی است که در سورههای : توبه/112، احزاب/35، و موءمنون/91 بیان شده است.
3. مناسک حج است.
ج. حسن بصری گفته است: «کلمات» عبارتند از: احتجاج ابراهیم با پرستشگران ستارگان، ماه و خورشید، افکندن وی در آتش، هجرت از زادگاه و ذبح فرزندش اسماعیلعلیه السلام.
د. ابوعلی جبایی گفته است: مقصود آزمون ابراهیمعلیه السلام به طاعات عقلی و شرعی است.
ه. مجاهد گفته است: مقصود از «کلمات» جمله «قالَ اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً» و آیات پس از آن است. بر این اساس، امامت یکی از موارد امتحان ابراهیمعلیه السلام بوده است، نه مقامی که پس از امتحان به وی عطا شده باشد.
امین الاسلام طبرسی پس از نقل اقوال یاد شده، گفته است: آیه همه این اقوال را برمیتابد.(1)
علاّمه طباطبایی به دلیل این که در قرآن کریم اطلاق «کلمات» بر بخشهایی از کلام معهود نیست، دیدگاه مجاهد را در خور اعتنا ندانسته است.(2)
طبری پس از نقل این اقوال (به جز قول اوّل) گفته است: احتمال دارد همه موارد یاد شده مقصود باشد و یا برخی از آنها؛ زیرا در این باره روایت معتبری در دست نیست.(3)
ابن کثیر نظریه مجاهد را مخالف سیاق دانسته و بقیه اقوال را احتمال داده است.(1)
قرطبی از ابواسحاق زجاج نقل کرده است که اقوال مختلف در تفسیر «کلمات» ناسازگار نیستند؛ زیرا ابراهیمعلیه السلام با همه آنها مورد امتحان قرار گرفته است.(2)
هر چند در قرآن کریم مقصود از «کلمات» بیان نشده است، ولی از سیاق آیه به دست میآید که «کلمات» هر چه بوده، در اثبات و اظهار شایستگی حضرت ابراهیم برای نیل به مقام امامت تأثیر داشته است.(3)
با توجه به احادیث ائمه اهل بیتعلیهم السلام، خداوند مقام امامت را پس از مقام خُلّت به ابراهیم عطا کرده است.(4) مقام خلت آن است که انسان غرق در محبت و دوستی خداوند شده به چیزی جز او دل نمیبندد.(5) در نتیجه در راه رضای خداوند از هیچگونه فداکاری دریغ نمیورزد. بر این اساس، میتوان گفت: امتحانهایی چون افکنده شدن در آتش توسط نمرود، هجرت از وطن واسکان ذریه خویش در سرزمین خشک و سوزان عربستان و ذبح فرزند از جمله کلمات و آزمونهای مورد نظر در آیه است. این نکته نیز روشن است که آزمونهای یاد شده در دوران نبوت و رسالت ابراهیمعلیه السلام انجام گرفته است.
ب: امامت ابراهیمعلیه السلام: درباره مقام امامت ابراهیم نیز آرای مختلفی اظهار شده است:
1. امامت جهانی: پیشوایی حضرت ابراهیمعلیه السلام از ویژگیهای او به شمار میرود؛ پس از آزمونهای مهم، به ابراهیمعلیه السلام امامت مردم عصر خود و عصرهای دیگر حتی پیامبران و پیروی آنان عطا گردید؛ یعنی همگان از سنتهای توحیدی او پیروی میکنند.(6) در تأیید این نظریه شواهدی از قرآن کریم آورده شده است؛ چنان که در رد ادعای یهود و نصاری در عصر پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم که هر یک از آنان آیین خود را به حضرت ابراهیمعلیه السلام نسبت میدادند، یادآور شده است که شایستهترین افراد در انتساب به ابراهیمعلیه السلام پیامبر اسلام و پیروان او و کسانیاند که قبل از اسلام از او پیروی میکردند.(1)و در آیهای خداوند به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم وحی کرد که از آیین ابراهیم پیروی کند(2) و در آیهای دیگر دین اسلام را همان آیین ابراهیم معرفی کرده است(3)
این فرضیه به دلایل زیر پذیرفتنی نیست:
الف. موسی، عیسی و پیامبر اسلامعلیهم السلام، هر یک شریعت مستقلی داشتهاند و با توجه به این که هر شریعتی ناسخ شریعت پیش از خود است، نمیتوان گفت که این پیامبران پیرو شریعت ابراهیمعلیه السلام بودهاند. بر این اساس، مقصود از آیات مزبور، روح وگوهر آیین ابراهیمعلیه السلام یعنی یکتاپرستی و تسلیم بودن در برابر اوامر و نواهی الهی است؛ چنان که فرموده است:«اِنَّ الدِّین عِنْدَ اللهِ الاِسْلام»(4) دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
ب. قرآن کریم ابراهیمعلیه السلام را شیعه نوحعلیه السلام دانسته است(5) و مقصود این نیست که ابراهیم پیرو شریعت و آیین نوحعلیه السلام بوده است ، بلکه منظور این است که ابراهیمعلیه السلام در مسیر توحید و مبارزه با شرک و جاهلیت، روش نوحعلیه السلام را برگزیده بود؛ پیروی پیامبران پس از ابراهیمعلیه السلام از آیین او نیز به همین معنا است.
ج. ابراهیمعلیه السلام مقام امامت را برای ذریه خود درخواست کرد و خداوند امامت را به فرزندان پاک و معصوم وی عطا نمود؛ چنان که درباره ابراهیم، اسحاق و یعقوبعلیهم السلام فرموده است: ما آنان را امامانی قرار دادیم که به فرمان ما(مردم را) هدایت میکردند... (1) بنابراین نمیتوان مقام امامت را از ویژگیهای ابراهیمعلیه السلام برشمرد.
برخی امامت در این آیه را به نبوت و پیامبری تفسیر کردهاند. فخر رازی در تأیید این دیدگاه گفته است:
أوّلاً: از عبارت «للناس اماماً» به دست میآید که ابراهیمعلیه السلام امام عموم مردم بود که این ویژگی پیامبران صاحب شریعت است؛ زیرا در غیر این صورت او پیرو پیامبر دیگری میشد که این با عمومیت امامت وی سازگاری ندارد. ثانیاً: پیامبران اعم از صاحب شریعت و غیر آن دارای مقام امامت بودهاند؛ زیرا پیروی از آنان بر مردم واجب بوده است. ثالثاً: امامت در این آیه به عنوان امتنان الهی بر ابراهیمعلیه السلام مطرح است، از این رو امامت بزرگترین نعمت الهی یعنی نبوت است.(2)
در کلام رازی دو وجه اول و دوم با یکدیگر سازگاری ندارند؛ زیرا در وجه اوّل امامت ابراهیمعلیه السلام به معنای نبوت صاحب شریعت و در وجه دوم به معنای نبوت در کاربرد گسترده آن دانسته شده است. چنان که وجه سوم نیز مدعای وی را اثبات نمیکند؛ چون امتنانی بودن امامت با این که امامت به معنای نبوت باشد ملازمه ندارد. گذشته از این، بی شک همه یا برخی از آزمونهایی که ابراهیمعلیه السلام پشت سر گذاشت و بدان جهت شایسته مقام امامت شد، در دوران نبوت او رخ داده است؛ در این صورت چگونه میتوان امامت را به نبوت تفسیر کرد.
نکته دیگری که دیدگاه مزبور را رد میکند این است که ابراهیمعلیه السلام وقتی مقام امامت را از جانب خداوند دریافت نمود، آن را برای فرزندان خویش نیز درخواست کرد؛ از این درخواست معلوم میشود که وی در آن زمان دارای فرزند بوده، یا لااقل نسبت به این که دارای فرزند خواهد شد، اطمینان داشته است؛ زیرا درخواست او مشروط به این که اگر دارای فرزند شود، نبوده است.
از طرفی ابراهیمعلیه السلام تا زمان کهولت فرزندی نداشته ، و از داشتن فرزند به لحاظ قوانین عادی ناامید بوده است. و وقتی فرشتگان الهی به او مژده فرزند دادند، گفت:«آیا با این که مرا پیری فرا رسییده است، بشارتم میدهید؟ به چه بشارت میدهید؟»(1) بنابراین امامت در اواخر دوران نبوت ابراهیم و پس از بشارت او به فرزند، به وی عطا شده است.(2)
مقصود از مقام امامت در آیه، الگو و اسوه بودن همه جانبه و تمام عیار ابراهیمعلیه السلام است. شرط رسیدن به این مقام آن است که فرد به درجهای از کمال معنوی نایل شود که حتی ترک اولی کارهایی که ترکش سزاوارتر است نیز از او سرنزند. اگرچه پیامبران پیش از ابراهیمعلیه السلام از مقام عصمت برخوردار بودهاند ولی چنان که قرآن یادآور شده است گاهی از آنان کارهایی سرزده که ترکش سزاوارتر بوده است(3) این پیامبران از چنان مقام بلندی که به ابراهیمعلیه السلام عطا گردید، برخوردار نبودهاند و نمیتوان گفتار و رفتار آنان را به صورت کامل و همه جانبه اسوه و الگوی بشریت در همه اعصار دانست. ولی ابراهیمعلیه السلام پس از انجام آزمونهای سخت به مقامی نایل شد که اسوه والگوی تمام عیار همه انسانها به شمار میرود.(4)
چنان که پیش از این یادآور شدیم مقام امامت به فرزندان پاک و معصوم ابراهیمعلیه السلام همچون اسحاق و یعقوب عطا شده است، و بدون شک مقام و منزلت معنوی و کمال وجودی پیامبران اولوالعزم مانند نوح، موسی و عیسیعلیهم السلام برتر از چنین پیامبرانی بوده و از مقام امامت بهرهمند بودهاند؛ بر این اساس نمیتوان تنها ابراهیمعلیه السلام را الگوی تمام عیار بشریت دانست.
برخی از مفسرین، امامت در آیه را به ولایت و زعامت سیاسی تفسیر کردهاند. مبنای تفسیر مزبور این است که ولایت و زعامت سیاسی از شئون نبوت و رسالت نبوده و نسبت آن با نبوت از قبیل عموم و خصوص من وجه است؛ یعنی برخی از پیامبران علاوه بر مقام نبوت ولایت و زعامت سیاسی نیز داشته و بسیاری از آنان فاقد چنین مقامی بودهاند؛ چنان که ائمهعلیهم السلام دارای مقام ولایت و زعامت سیاسی بوده ولی نبوت ندارند. شیخ طوسی در تبیان به این نظریه اشاره کرده است