در دیدگاه شیعه، ایمان، ولایت و عمل صالح به عنوان عوامل نجات برشمرده شده است. در مورد نقش ایمان به عنوان عامل اصلی نجات بحثی نیست. آنچه محل بحث است این است که در خصوص مسئله ولایت و عمل با دو دسته روایات روبهرو هستیم؛ یک دسته روایاتی که فضایل شیعه را بر میشمارند و علاوه بر اینکه نه تنها اعتقاد به ولایت را شرط قبولی اعمال و شرط نجات میدانند، به شفاعت و آمرزش گناهان شیعیان نیز وعده میدهند. دسته دیگر روایاتی است که اوصاف و آداب شیعه را بر میشمارند و بر ضرورت عمل صالح تأکید دارند. روشن است که چون زمینه صدور این روایات متفاوت بوده و هر کدام در مقام خاصی بیان شدهاند، در کتب روایی و مباحث مربوط به طور جداگانه از آنها سخن رفته است. متأسفانه گاهی روایات مربوط به عمل کمتر مورد توجه قرار گرفته است. با در نظر گرفتن هر دو دسته روایات و تفسیر توأمان آنها از حیث نظری وجه جمع مشترک آنها روشن شده، از حیث عملی از نوعی برداشت افراطی و توهمانگیز از مسئله ولایت که ممکن است به بیپروایی نسبت به عمل صالح بینجامد، جلوگیری خواهد شد.
در این خصوص که نجات و رستگاری انسان از چه راهی حاصل میشود، به طور کلی دو دسته نظریه وجود دارد که میتوان از آنها به عنوان نظریههای تکعاملی ونظریههای چندعاملی تعبیر کرد. در نظریههای تکعاملی بحث بر سر این است که نجات تنها از راه ایمان یا تنها از راه عمل یا تنها از راه فیض و رحمت الاهی حاصل میشود. در نظریههای چندعاملی گفته میشود نجات از راه ایمان و عمل با هم یا ایمان و رحمت الاهی با هم یا هر سه عنصر ایمان و عمل و رحمت الاهی با هم حاصل خواهد شد. در فرهنگ اسلامی دیدگاه قالب نظریه ترکیبی ایمان و عمل است. در شیعه علاوه بر ایمان و عمل، به مسئله ولایتباوری نیز توجه ویژهای شده است. گرچه گاه ممکن است هر یک از اینها بیشتر از دیگر عوامل مورد تأکید قرار گرفته باشد، در مجموع میتوان گفت که از نظر شیعه ایمان، عمل و اعتقاد به ولایت مهمترین عوامل نجات برشمرده شدهاند.
بدون تردید ایمان عامل اصلی نجات است و در تمام آیات و روایاتی که به نوعی به نجات و رستگاری اشاره شده از ایمان سخن رفته یا آن را مفروض گرفتهاند. عمل در سایه ایمان ارزش و اعتبار پیدا میکند. از این رو، خدای متعال میفرماید: «کسانی که کارهای شایسته کنند، مرد باشند یا زن، در حالی که مؤمن باشند، داخل بهشت میشوند».(1) در واقع ایمان شرط پذیرش عمل است و نبودِ ایمان موجب تباهی عمل خواهد بود.(2) در قرآن، بیثمربودن اعمال کافران به سراب و گاه به خاکستری تشبیه شده است که بادی تند در روزی طوفانی بر آن بوزد و چیزی از آن باقی نگذارد.(3)
مسلم است که قرآن سعادت اخروی را منوط به ایمان به خدا و جهان آخرت میداند. کسی که به خدا اعتقاد ندارد و جهان آخرت را نمیشناسد و هرگز برای آخرت بذری نپاشیده است چگونه میتواند در آخرت از آن بهرهمند شود؟! «الیه یصعد الکلم الطیب و العمل الصالح یرفعه». کسی که به خدا و روز جزا ایمان ندارد، نمیتواند انگیزه الاهی و اخروی داشته، عمل را وسیله صعود قرار دهد. البته اگر کفر و عناد و دشمنی با حقیقت در کار نباشد، چه بسا اهل جهنم نباشد، بلکه در شمار مستضعفان و «مرجون لامر اللّه» قرار گیرد.(4) پس در اهمیت و جایگاه ایمان در نجات تردیدی وجود ندارد، از اینرو اهمیت ایمان را در نجات مفروض میگیریم و به سراغ دو عامل دیگر میرویم، بهویژه آنکه در روایات مربوط به ولایت و نیز آیات و روایات مربوط به عمل هیچگونه تعارضی با ایمان به چشم نمیخورد.
آنچه بحث برانگیز است این است که دیدگاه نجاتبخشی ولایت مختص شیعیان است، حال آنکه در منابع اهل سنّت در کنار ایمان فقط بر عمل تأکید شده است و نه تنها برای مسئله ولایت جایگاهی قائل نشدهاند، بلکه با اشاره به آیاتی نظیر «الا تزر وازرة وزر اخری» و «ان لیس للانسان الا ماسعی» امید به نجاتبخشی از راه شفاعت و انتساب به برخی افراد ممتاز را بیفایده میدانند؛(1) هر چند ولایت به معنای محبت اهلبیت پیامبر مورد قبول همه اهل قبله است.
همچنین ناگفته نماند که اصل مسئله شفاعت به استناد آیات و روایات، مورد پذیرش و اتفاق نظر همه مسلمانان است و در این باره ادعای اجماع شده است.(2) اگر در بین مذاهب اسلامی اختلاف نظری وجود دارد درباره ماهیت و چگونگی شفاعت و مصادیق شفاعتکنندگان و شفاعتشوندگان است.(3) از جمله اینکه معتزله شفاعت را ویژه مؤمنانِ تائب، و فایده شفاعت را ارتقای درجه شفاعتشونده میدانند.(4) گفتنی است که برخی آیات قرآن بر نفی شفاعت دلالت میکنند، از جمله آیاتی که میفرماید: «بترسید از روزی که هیچ کس چیزی [از عذاب خدا] را از کسی دفع نمیکند و نه از او شفاعتی پذیرفته و نه به جای وی بدلی گرفته میشود و نه یاری خواهد شد».(5)
در مورد این آیه و همانندهای آن پاسخ دادهاند که آیات دیگری نیز وجود دارد که بر رحمت و مغفرت واسعه الاهی دلالت دارد، مثل اینکه میفرماید: «... از رحمت خدا نومید مشوید، در حقیقت خدا همه گناهان را میآمرزد که او خود آمرزنده مهربان است»،(6) برای جمع بین آیات گفتهاند که آیات ناظر به نفی شفاعت، مختص کافران و مشرکان است.(7) در برخی آیات مربوط به نفی شفاعت، آنجا که اذن یا رضایت الاهی در کار است استثنا شده، مثل «شفاعت در پیش او سودی نمیبخشد، مگر برای آنکه به وی اجازه دهد»؛(1) «جز برای کسی که [خدا] رضایت دهد، شفاعت نمیکنند».(2)
بحث اصلی این است که برخی روایات مربوط به ولایت، و روایات مربوط به عمل در ظاهر متعارض به نظر میرسند، بهویژه آنکه عدهای به استناد بشارتی که در این روایات به شیعیان داده شده گمان کردهاند که اهمیت عمل تحتالشعاع قرار گرفته است و حتی برخی دچار توهم شدهاند که با صرف ادعای شیعه بودن و انتساب به ولایت میتوان به نجات رسید. به قول شهید مطهری: «بدبختانه در اعصار اخیر فکر مرجئه در لباس دیگری در میان عوام شیعه نفوذ کرده است، گروهی از عوام شیعه صرفا انتساب ظاهری به امیرالمؤمنین(ع) را برای نجات کافی میشمارند. گمان میکنند اعمال بد و گناهان شیعه همه بخشیده خواهد شد و به نظر میرسد آنچه هیچ ارزشی ندارد عمل است و شرط کافی برای سعادت فقط این است که خود را شیعه بنامد و بس».(3)
مرجئه میگفتند: «هیچ معصیتی به ایمان ضرر نمیرساند».(4) زید بنعلی درباره این عقیده میگفت: «این نظر فاسقان را به عفو خدا طمعکارتر کرده است».(5) استاد مطهری میگوید: «بعضی از جهّال شیعه نیز که راجع به ولایت و محبّت اهل بیت گمان کردهاند با محبت به امیرمؤمنان هیچ گناهی ضرر نمیرساند، همین تأثیر را در اجتماع گذاشتهاند، یعنی طمع گناهکاران به عفو خدا را بیشتر کردهاند».(6)
عجیبتر آنکه گاه بر اثر تأکیدات مبالغهآمیز بر مسئله آمرزش گناهان از راه تمسک به ولایت، گاه در جهان غرب به اشتباه اعتقاد شیعیان به مسئله امامت به ویژه شهادت امام حسین(ع)بامسئلهفداء در مسیحیتمقایسهشده و ایندو را شبیهیکدیگر قلمداد کردهاند.
برخی از اتباع صوفیه نیز دچار این توهم شدهاند که عمل اهمیتی ندارد. از اینرو، برخی از بزرگان آنان با این توهم مخالفت کردهاند: «آنچه مرجئه در زمانهای سابق میگفتند و آنچه قلندریه در این زمانها پیشه خود قرار دادهاند باطل است که چون دست تو به دست ولیّ امر رسید هر چی خواهی بکن که بر تو هیچ گرفتی نخواهد بود، زنهار زنهار که مغرور این اقوال نشوی و خود را به ضلالت و عذاب ابد گرفتار نکنی، زیرا ایمان اقتضا میکند که انسان تابع اوامر و نواهی خلفای الاهی باشد».(7)
به این ترتیب، برای آنکه از یک برداشت افراطی و توهمانگیز که با سیره ائمه اطهار(ع) سازگاری ندارد جلوگیری شود بجاست که ضمن توجه به روایات مربوط به فضایل شیعه، به آیات و روایاتی نیز که در خصوص تأکید عمل به شیعیان رهنمود داده نیز توجه کنیم.
تأکید بر نجاتبخشی اعتقاد به امامت و ولایت اهلبیت(ع) از ویژگیهای شیعیان است. چند دسته روایت در این زمینه وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1. روایاتی که شرط صحّت و قبولی اعمال را التزام به ولایت ائمه میداند و عمل صالح بدون ولایت را بیفایده میشمارد. در حدیث معروف زراره به نقل از امام صادق(ع) که میفرماید: اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات، حجّ، روزه و ولایت. زراره از حضرت میپرسد کدام یک افضل است؟ امام میفرماید: ولایت افضل است، زیرا ولایت کلید آنهاست. در ادامه حدیث، به ترتیب فضیلت هر یک از آنها بر شمرده میشود و در پایان حضرت درباره اهمیت ولایت میفرماید: «اگر مردی شبها را به عبادت سپری کند و روزها را روزه بدارد و تمام اموالش را صدقه بدهد و در تمام عمرش حج را به جا آورد، اما امر ولایت ولیّ خدا را نشناسد تا از او پیروی کند و تمام اعمالش با راهنمایی او باشد، برای او در ثواب خدای عزّوجل حقّی نیست و او در شمار اهل ایمان نیست. سپس فرمود: خدا نیکوکاران از ایشان [اهل ولایت یا مخالفان مستضعف [را به یمن رحمت خود در بهشت وارد کند».(1)
در روایتی پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «اگر مردی خدا را ملاقات کند، در حالی که عمل هفتاد پیغمبر را انجام داده، اما ولایت اولیالامر از ما اهل بیت را نداشته باشد، خدا از او هیچ چیزی [=صرف و عدل[ را قبول نخواهد کرد».(2)
امام زینالعابدین(ع) نیز میفرماید: «... بالاترین مکانها ما بین رکن و مقام [حضرت ابراهیم] است. اگر مردی به اندازه عمر نوح در میان امتش، یعنی 950 سال عمر کند و در آنجا روزها را روزه بدارد و در شبها عبادت را به پا دارد، سپس خدا را بدون ولایت ما ملاقات کند، آنچه انجام داده هیچ سودی به حال او نخواهد داشت».(1)
همچنین در برخی روایات، ولایت امیرالمؤمنین(ع) از جمله مواردی است که مسلمانان باید در روز قیامت پاسخگوی آن باشند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «هنگامی که در روز قیامت [پل] صراط بر روی جهنم نصب میشود، از آن کسی عبور نمیکند، مگر اینکه جواز عبوری داشته باشد که در آن ولایت علی بنابیطالب باشد و این همان سخن خدای تعالی است که: «و قفوهم انّهم مسئولون»، یعنی باید نسبت به ولایت علی بنابیطالب پاسخگو باشند».(2)
2. روایاتی که رستگاری را از آنِ شیعیان میداند، مثل این حدیث که نقل شده پیامبر اکرم (ص) بر شانه حضرت علی(ع) زد و فرمود: «هذا و شیعته هم الفائزون یوم القیامه».(3) در روایت دیگری پیامبر اکرم (ص) به حضرت علی(ع) میفرماید: «تو و شیعیانت در روز قیامت وارد میشوید، در حالی که هم شما خشنود هستید، هم خدا از شما خشنود است».(4) همچنین پیامبر اکرم (ص) درباره اهل بیت میفرماید: «کسی که آنان را دوست بدارد و به آنان اقتدا کند، فوز و رستگاری عظیمی نصیب او میشود و نجات مییابد».(5)
3. روایات متعددی که به محبّان حضرت علی(ع) صریحا وعده بهشت میدهد؛ از جمله اینکه پیامبر اکرم (ص) به تفصیل فضایلی را برای محبّت به حضرت علی(ع) بر میشمارد که به قسمتی از آن اشاره میکنیم: «... آگاه باشید کسی که علی(ع) را دوست بدارد ملائکه برای او طلب مغفرت میکنند و درهای هشتگانه بهشت به روی او گشوده شود، پس بدون محاسبه اعمال از هر دری که بخواهد وارد شود... آگاه باشید هر که علی(ع) را دوست بدارد خداوند او را از آتش جهنم برهاند... آگاه باشید کسی که علی(ع) را دوست بدارد، برای او حساب و کتاب و میزانی برپا نمیشود و به او گفته میشود: بدون محاسبه اعمال وارد بهشت شو...».(1)
در روایتی پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «کسی که بر محبّت آل محمد بمیرد، به حال شهادت مرده است، آگاه باشید کسی که بر محبت آل محمد بمیرد در حال توبه مرده است، کسی که بر محبّت آل محمد بمیرد با ایمان کامل مرده است، کسی که بر محبّت آل محمد بمیرد فرشته مرگ او را به بهشت بشارت میدهد... آگاه باشید کسی که با کینه آل محمد بمیرد، بوی بهشت به او نخواهد رسید...».(2)
4. روایاتی که محبّان اهل بیت را مشمول آمرزش الاهی میداند و آمرزش گناهان دوستداران اهل بیت را ثمره محبّت آنان میشمارد: «... محبّت ما اهل بیت، گناهان بندگان را فرو میریزد، همانطور که بادْ برگ درخت را میریزد».(3) امام رضا(ع) به نقل از پدرانش میفرماید: پیامبر اکرم (ص) فرمود: «محبّت ما اهل بیت، گناهان را میپوشاند و حسنات را چند برابر میکند و خداوند ستمهای محبّان ما اهل بیت، را بر عهده میگیرد، مگر در جایی که به مؤمنان ضرر رسانده و ظلم کرده باشد...».(4) همچنین در روایت دیگری وارد شده: «خداوند حیا میکند امّتی را عذاب کند که به امامی که منصوب از طرف خداست، ملحق شده باشد، گرچه در میان اعمال این امت اعمال ناصواب و خطا وجود داشته باشد».(5)
5. روایاتی که شفاعت پیامبر (ص) و اهل بیت را شامل حال کسانی میداند که به اهل بیت محبّت داشته باشند. پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «به محبّت ما اهل بیت، ملتزم باشید. کسی که روز قیامت خدا را ملاقات کند، در حالی که ما را دوست داشته باشد، به خاطر شفاعت ما وارد بهشت میشود. قسم به کسی که جانم در دست اوست عمل هیچ بندهای جز با معرفت حق ما به حال او سودی ندارد».(6)
همچنین، پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «چهار دسته را روز قیامت من شفاعت میکنم، هرچند به اندازه اهل زمین گناه داشته باشند... یک دسته از آنان کسانیاند که با قلب و زبان به اهل بیت محبّت داشته باشند».(1) در روایت دیگری امام کاظم و امام صادق(ع) میفرمایند: «قسم به خدا آن قدر از گناهکاران شیعیانمان شفاعت کنیم که وقتی دشمنان ما آن را ببینند بگویند: "فما لنا من شافعین و لا صدیق حمیم فلو انّ لنا کرّة فنکون من المؤمنین"».(2) مراد از ایمان در اینجا هدایتشدن به ولایت ائمه است.
حال سؤال این است که آیا این گونه روایاتی که نقش مهمّی برای محبّت اهل بیت قائلند بیقید و حد هستند و اماننامهای برای شیعیان به شمار میآیند؟ آیا به صرف انتساب به تشیع یا اعتقاد به ولایت میتوان به رستگاری رسید؟ واقعیت این است که در مقابل این روایات، روایات متعددی وجود دارد که بر نقش عمل در نجات تأکید دارد و اوصافی را برای شیعیان برشمرده است. باید مجموع روایات را در نظر گرفت تا قلمرو واقعی روایاتِ عام و مطلق معلوم شود و احیانا اگر تعارضی بین آنها و دیگر آیات و روایات به نظر میرسد با تفسیر برطرف گردد. با توجه به اینکه روایات مربوط به عمل از پشتوانه محکم آیات قرآنی نیز برخوردار است، در ابتدا به جایگاه عمل از نظر قرآن میپردازیم و پس از آن از روایات مورد نظر بحث خواهیم کرد.
آیات بسیار زیادی بر جایگاه عمل تأکید دارند که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم: 1. آیاتی که در آنها از عمل به «کسب» تعبیر شده و انسان مسئول عمل خود دانسته شده است: «کل نفس بما کسبت رهینه».(3) قرآن تأکید میکند که انسان با عمل خود چیزی را به دست میآورد. کار و عمل در انسان نقش سازندهای دارد. انسان به تبع کاری که انجام میدهد ساخته میشود. کسی که عمل صالح انجام میدهد خود را صالح، و کسی که عمل فاسد انجام میدهد خود را فاسد میکند، از این رو قرآن میفرماید: «هر کسی در گرو دستاورد خویش است».(4) پس، از آنجا که عملکننده در گرو عمل خود و تابع تأثیر آن است، عمل سبب سعادت یا شقاوت او خواهد شد. آیات دیگری نیز در این زمینه وجود دارد: «ان لیس للانسان الاّ ما سعی و أنّ سعیه سوف یُری ثمّ یجزیه الجزاء الاوفی».(1)
2. آیاتی که برخی سعادتها یا مصیبتهای دنیوی را نتیجه عمل انسان میداند. «و هر گونه مصیبتی به شما برسد به سبب دستاورد خود شماست و خدا از بسیاری در میگذرد»؛(2) «و چه بسیار شهرها که از فرمان پروردگارشان و پیامبرانش سرپیچیدند و از آنها حسابی سخت کشیدیم و آنان را به عذابی بس زشت عذاب کردیم تا کیفر زشت عمل خود را چشیدند و پایان کارشان زیان بود.»(3)
علامه طباطبایی در خصوص اینگونه آیات میگوید: «بعضی حوادث عالم به دنبال برخی اعمال واقع میشود. وقتی انسان خدا را اطاعت کند و در پی رضایت او باشد، خیر و برکت نازل میشود. و وقتی انسان از مسیر عبودیت خارج شود و به تباهی و گمراهی بیفتد و نیّت پلید داشته باشد، موجب ظهور فساد میشود و گستردهشدن ظلم باعث هلاکت امتها، از بین رفتن امنیت و بروز جنگها، مصیبتها و حوادث ناگهانی، مثل سیل، زلزله، صاعقه، طوفان و مانند آن میشود».(4)
البته ناگفته نماند که مصیبتها و بلاها گاه بر انسان صالح وارد میشود که ابتلا و امتحان الاهی خواهد بود تا خداوند طیب را از خبیث متمایز سازد، مثل طلایی که با محک، عیار آن سنجیده میشود: «آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند؟... آیا کسانی که کارهای بد میکنند، میپندارند که بر ما پیشی خواهند جست؟ چه بد داوری میکنند!».(5)
3. آیاتی که تأکید دارد که اعمالْ محفوظ و مکتوب هستند و به طور کلّی آیاتی که به نوعی تجسّم اعمال از آنها فهمیده میشود: «روزی که هر کسی کار نیکی را که به جای آورده و بدیای را که مرتکب شده، حاضرشده مییابد...».(6)
«و کارنامه [عمل شما در میان] نهاده میشود، آنگاه بزهکاران را از آنچه در آن است بیمناک میبینی و میگویند: ایوای بر ما، این چه نامهای است که هیچ کار کوچک و بزرگی را فرو نگذاشته، جز اینکه همه را به حساب آورده است! و آنچه را انجام دادهاند، حاضر یابند».(1) «در حقیقت، کسانی که اموال یتیمان را به ستم میخورند، جز این نیست که آتشی در شکم خود میبلعند و به زودی در آتشی فروزان در آیند».(2)
آنچه در متون دینی درباره تجسم اعمال گفته شده نیز مؤید اهمیت و جایگاه عمل است. گرچه واژه «تجسّم اعمال» به صراحت در آیات و روایات نیامده است، با این حال فحوای برخی آیات و روایات بر «تجسّم اعمال» دلالت میکند، علاوه بر اینکه واژه «تمثّل» که به نوعی همان معنای تجسم از آن فهمیده میشود، در روایات وارد شده است. روایاتی که تجسّم یا تمثل عمل از آنها فهمیده میشود در کتب و جوامع روایی مثل کافی، من لا یحضره الفقیه، تهذیب، امالی شیخ طوسی، امالی شیخ مفید، امالی شیخ صدوق، تفسیر علی بنابراهیم قمی، تفسیر عیاشی، مجمع البیان طبرسی، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه وجود دارد. کثرت کتابها و روایتها مایه اطمینان نسبت به صدور آنها از پیامبر و ائمه است.
روایاتی که به نوعی بر تجسم اعمال دلالت میکند، چند دسته است: 1. گروهی که بنا به مفاد آنها عمل انسان مصاحب و قرین اوست و با او دفن میشود؛ 2. روایاتی که تلویحا به ممثّل یا مجسمشدن عمل اشاره دارد، مثل روایت کافی که میت از صورتی که در کنارش هست میپرسد تو کیستی؟ میگوید: «من اعتقاد درست تو و عمل صالح تو هستم»؛ 3. روایاتی که در آنها از رؤیت و دیدن سخن رفته است. امام باقر(ع) میفرماید: «هیچ کار خوبی را که انجام میدهی کوچک مشمار؛ به درستی که آن را خواهی دید، به گونهای که تو را خشنود میسازد و هیچ گناهی را که انجام میدهی کوچک مشمار؛ به درستی که آن را خواهی دید، به گونهای که تو را ناراحت میسازد»؛(3) 4. روایاتی مثل این روایت که امام صادق(ع) میفرماید: «کسی که مال برادرش را از روی ظلم، بخورد و به او برنگرداند روز قیامت پارهای از آتش را بخورد».(4)
قمی و عیاشی در تفاسیرشان، کلینی در کافی و مفید در امالی با سندهای خویش از سوید بنغفلة از امیرالمؤمنین(ع) نقل کردهاند که: «آن هنگام که آخرین روز حیات و اولین روز فرجام انسان فرا میرسد همسر، مال، فرزند و عمل وی در مقابلش مجسّم میگردند. در این حال... رو به عملش کند و گوید: به خدا قسم از تو روگردان بوده، تو را بر خود دشوار و سنگین مییافتم، پس بگوی که چه چیز از من نزد توست؟ عملش جواب دهد من با تو در قبر و در روز رستاخیز، قرین و همدم خواهم بود تا اینکه بر پروردگارت عرضه گردیم. حال اگر از اولیای خدا باشد کسی که خوش چهرهترین و خوشبوترین افراد است نزد او آید و به او گوید: بشارت باد تو را به آسایش از هر همّ و غم، و به رزقی از ارزاق بهشتی و... آن ولیّ خدا پرسد تو کیستی؟ پاسخ دهد: من عمل صالح توام...».(1) در روایت دیگری آمده: «عمل صالح به بهشت میرود و آنجا را برای صاحبش آماده میکند، همانگونه که مرد غلامش را بفرستد تا جایی را برای او آماده کند. سپس این آیه را تلاوت فرمود: «و أمّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلأنفسهم یمهّدون».(2)
با توجه به این آیات و روایات و نیز دیدگاه و دلائل بزرگانی که قائل به تجسّم اعمال هستند، میتوان گفت که عقیده رایج تجسّم اعمال است، گرچه این احتمال بعید نیست که تمام آیات و روایات مربوط از باب تقریب به ذهن و تشبیه معقول به محسوس است. به هرحال، تجسّم اعمال خواه پذیرفته شود، خواه به تأویل برده شود، مسلم است که آیات و روایات مذکور نقش برجسته عمل در رستگاری را خاطرنشان میکنند.
در مقابل روایاتی که به طور مطلق اعتقاد به ولایت را عامل نجات میداند، روایات دیگری وجود دارد که شیعیان را به عمل صالح توصیه میکند و در واقع، روایات مربوط به ولایت را مقیّد میسازد. لازم به ذکر است که روایات مربوط به ولایت اگر به طور مطلق لحاظ شود، با سیاق کلّی آیات و نیز برخی روایات که بر عمل تأکید دارد سازگاری ندارد. همانطور که آیات زیادی بر اهمیت عمل تأکید دارد، روایات زیادی نیز بر اهمیت عمل تأکید دارد. در برخی از این روایات از عمل صالح به عنوان یکی از ارکان ایمان نام برده شده است: «الایمان معرفة بالقلب و اقرار باللسان و عمل بالارکان».(1) حتی در برخی روایات آمده: «الایمان لا یکون الا بعمل».(2) در اینجا نمیخواهیم این دسته از روایات را به تفصیل مطرح کنیم. تنها به سراغ روایاتی میرویم که ناظر به روایات مربوط به ولایت هستند. این روایات به چند صورت بیان شدهاند:
1. روایاتی که کاملاً بر عمل تأکید میکنند و تصریح میکنند که نسبت و خویشاوندی با اولیاء اللّه در نجات نقشی ندارد: ابراهیم بنمحمد ثقفی میگوید از امام رضا(ع) شنیدم که فرمود: «... میان خدا و هیچ کس رابطه خویشاوندی وجود ندارد و هیچ کس جز از راه طاعت به دوستی خدا نمیرسد. پیامبر اکرم (ص) به فرزندان عبدالمطلب فرمود: اعمالتان را برای من بیاورید، نه رابطهها و نسَبهایتان را. خدای تبارک و تعالی میفرماید: "فاذا نفخ فی الصور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون فمن ثقلت موازینه فاولئک هم المفلحون و من خفّت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم فی جهنّم خالدون(3)"».(4)
همچنین، پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای مردم میان هیچ کس و خدا خویشاوندی یا چیزی که خیری به او برساند یا شرّی را از او دفع کند وجود ندارد، جز عمل. همانا کسی ادعا نکند و آرزو نکند و خیال نکند که غیر از عمل چیزی به حالش نفع میرساند. قسم به کسی که مرا مبعوث کرد، هیچ چیزی نجاتبخش نخواهد بود، مگر عمل توأم با رحمت پروردگار. من نیز اگر عصیان کرده بودم سقوط میکردم».(5)
طاووس یمانی نقل میکند که شبی حضرت علی بنحسین(ع) را در حال طواف و عبادت و گریه و زاری مشاهده کردم و به حضرت گفتم: «ما باید چنین زاری کنیم که گناهکاریم. پدرِ تو حسین، و مادرِ تو فاطمه، و جدّ تو رسول خداست. حضرت فرمود: نه نه، ای طاووس! سخن از نَسَب را کنار بگذار. خدا بهشت را برای کسی آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد، هرچند غلامی سیاهچهره باشد و آتش را برای کسی آفریده است که نافرمانی کند، هرچند از قریش باشد. آیا سخن خدای را نشنیدهای: «فاذا نفخ فی الصّور فلا أنساب بینهم یومئذ و لا یتسائلون» قسم به خدا روز قیامت چیزی به تو سود نرساند، جز عمل صالحی که از پیش بفرستی».(1)
همچنین، در روایت دیگری حسن بنموسی وشاء بغدادی نقل میکند که در خراسان در مجلس علی بنموسیالرضا(ع) دیدم که برادر ایشان زید بنموسی خطاب به جماعت حاضر در مجلس به خاطر نسَب خود فخرفروشی میکرد. ابوالحسن که با گروهی سخن میگفت سخن زید را شنید، پس به او رو کرد و گفت: «ای زید آیا این سخن تو را فریفت که: «فاطمه دامان خود را پاک نگه داشت، پس خدا ذریه او را از آتش دور نگه داشت». قسم به خدا که این سخن جز در مورد حسن و حسین و فرزند در رحم او وارد نیست. مگر میشود موسی بنجعفر خدا را اطاعت کند و روزها را روزه بگیرد و شبها را نماز بگذارد و تو خدا را معصیت کنی، آنگاه در روز قیامت مساوی باشید؟! اگر چنین است پس باید تو نزد خدای عزّوجلّ عزیزتر از او باشی. همانا علی بنالحسین میفرمود: پاداش نیکوکارانِ ما دو برابر، و کیفر برای گناهکارانِ ما چندبرابر است». سپس حضرت رضا(ع) با اشاره به آیه «قال یا نوح انه لیس من اهلک انه عملٌ غیر صالح» که بنا به مفاد آن چون فرزند نوح خدا را معصیت کرد، نسبت فرزندی او با نوح نفی شد، میفرماید: «همینطور کسی از ما که خدا را اطاعت نکند از ما نیست و تو تنها در صورتی که از خدای عزّوجلّ اطاعت کنی از ما اهل بیت خواهی بود».(2) در روایات دیگر نیز آمده است: «از کسانی مباش که بدون عمل به آخرت امید دارند».(3) در روایتی، هروی از امام رضا(ع) و او از پدرش نقل میکند که «اسماعیل به امام صادق(ع) گفت: ای پدر، درباره گناهکاران ما و دیگران چه میگویی؟ حضرت این آیه را تلاوت کردند: لیس بأمانیکم و لا أمانی اهل الکتاب من یعمل سوء یجز به».(4)
2. روایات دیگری در این زمینه وجود دارد که اوصاف شیعیان را بر میشمارد و تأکید میکند که ولایت بدون عمل معنا ندارد. شیعه واقعی و محبّ واقعی کسی است که اهل اطاعت باشد. محمد بنمسلم از امام باقر(ع) نقل میکند که فرمود: «آرای گوناگون شما را این طرف و آن طرف نبرد؛ به خدا تنها کسانی از شیعیان ما هستند که خدای عزّوجلّ را اطاعت کنند».(1)
همچنین جابر گوید: امام باقر(ع) به من فرمود: «ای جابر آیا کسی که ادعای تشیع میکند او را همین کفایت میکند که از محبت ما خانواده دم زند؟ به خدا شیعه ما نیست مگر کسی که از خدا پروا و اطاعت نماید. ای جابر، ایشان شناخته نشوند، جز با فروتنی، خشوع، امانت، کثرت یاد خدا، روزه، نیکی به پدر و مادر، مراعات همسایگان فقیر و مستمند و بدهکاران و یتیمان، راستی گفتار، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان از مردم جز در مورد خوبی آنها و اینکه امانتدار فامیل خویش باشند... آیا برای مرد کافی است همین که بگوید من علی را دوست دارم و از او پیروی میکنم و با وجود این عمل دینی انجام ندهد؟ هرگاه بگوید من رسول خدا را دوست دارم، اما از رفتار او پیروی نکند و به سنتش عمل ننماید، محبتش به پیغمبر به او هیچ سودی نرساند، پس از خدا پروا کنید و برای آنچه نزد خداست عمل کنید. خدا با هیچ کس خویشاوندی ندارد. دوستترین بندگان خدای عزّوجلّ با تقواترین و مطیعترینِ آنهاست. ای جابر! به خدا جز با اطاعت به خدای تبارک و تعالی نتوان تقرب جست. همراه ما برات آزادی از دوزخ نیست و هیچ کس در برابر خدا حجتی ندارد. هر که مطیع خدا باشد دوست ما، و هر که نافرمانی خدا کند دشمن ماست. ولایت ما جز با عملکردن به ورع به دست نیاید».(2)
امام باقر(ع) در ذیل روایتی که میفرماید: «به خدا ما از جانب خدا براتی نداریم» تأکید میکند که «وای بر شما! مبادا فریفته شوید، وای بر شما! مبادا فریفته شوید».(3) امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «شیعیان ما کسانیاند که از کارهای ما و از تمام اوامر و نواهی ما پیروی کنند. فقط آنان شیعیان ما هستند. اما کسی که در بسیاری از آنچه خدا بر او واجب گردانیده ما را مخالفت کند، از شیعیان ما نیست».(4) امام صادق(ع) نیز میفرماید: «از شیعیان ما نیست کسی که به زبان، خود را شیعه ما بنامد ولی اعمال و رفتارش مخالف اعمال ما باشد. شیعیان ما کسانیاند که با زبان و قلب خود موافق ما باشند و از کارهای ما تبعیت کنند و...».(5)
بنا به برخی روایات، کسی که مرتکب گناه شود شیعه به شمار نمیآید و فقط علاقهمند نامیده میشود. در روایت آمده به امیرالمؤمنین(ع) میگویند که فلانی غرق در گناهان هلاکت آفرین است و در عین حال ادعا دارد که از شیعیان شماست. حضرت شیعه بودن آن شخص را تکذیب کرده، میفرماید: «او دوستدار ماست، نه از شیعیان ما».(1) گرچه از برخی روایات دیگر فهمیده میشود، کسی که غرق گناه است به واقع، نمیتواند دوستدار حقیقی باشد. محبّ واقعی مرتکب گناه نمیشود. در شعری منسوب به امام صادق(ع) آمده است: «خدا را معصیت میکنی، در حالی که مدعی محبت او هستی؛ به جانم قسم که این کاری است ناپسند. اگر محبت تو راستین بود، او را اطاعت میکردی، به درستی که محبّ از محبوب خود اطاعت میکند».(2)
امام صادق(ع) میفرماید: «... من به نجات کسانی از این امت که حق ما را بشناسند، امیدوارم، جز یکی از این سه گروه: همدم سلطان ظالم، کسی که دارای هوی و هوس است، و کسی که آشکارا گناه میکند». سپس حضرت این آیه را تلاوت فرمود: قل ان کنتم تحبّون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه(3)».(4) امام صادق(ع) از پدرش نقل میکند که فرمود: «ای پسر، من اگر عمل تو بر خلاف عمل من باشد، در روز قیامت همراه من نخواهی بود. سپس فرمود: کسانی که مدعی دوستی کسانی باشند، حال آنکه در عمل با آنها مخالفت میکنند، به خدا سوگند که خدای عزّوجل در روز قیامت آنها را در یک جایگاه قرار نخواهد داد».(5)
محبّ باید به محبوب خود اقتدا کند. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «آگاه باش که هر پیروی را پیشوایی است که در پی وی در آید و از نور دانش او روشنی جوید و بدان که پیشوای شما از دنیای خود به دو جامه فرسوده بسنده کرده است و دو قرص نان را خوردنی خویش نموده. بدانید که شما را توان چنین کاری نیست، لیکن مرا یاری کنید با پارسایی و تلاش [در راه صلاح و سداد] و پاکدامنی و کار بیعیب».(1)
3. دسته دیگری از روایات تصریح میکنند که مؤمنان و شیعیان گناهکار سرانجام به بهشت میروند، اما سزا و مجازات گناهان خود را خواهند دید و این تا زمانی است که از گناهانشان تطهیر شوند. پیامبر اکرم (ص) فرمود: «ای گروه شیعه، از خدا بترسید. به درستی که بهشت از آنِ شماست، هرچند اعمال زشت، رسیدن شما به آن را با تأخیر مواجه سازد. پس برای درجات آن بکوشید، گفته شد: آیا کسی از محبّان تو و محبّان علی(ع) به جهنّم میرود؟ پیامبر فرمود: و کسی که با مخالفت محمد و علی خود را آلوده کند و مرتکب محرمات شود و به مردان و زنان مؤمن ظلم کند و از راههایی که برای او ترسیم شده، روی گرداند، روز قیامت آلوده و ناپاک وارد میشود. محمد و علی به او میگویند: فلانی، تو آلودهای و لیاقت همنشینی با رهبران شایسته خود، و همآغوشی با حوریههای زیبا و ملائکه مقرب را نداری. به آنجا نمیروی، مگر اینکه از آنچه در اینجا کردهای، یعنی از گناهانت پاک شوی. پس داخل طبقه اوّل جهنّم میشود و به خاطر برخی گناهانش عذاب میشود. بعضی از آنان به خاطر برخی گناهانشان در روز محشر به سختیهایی دچار میشوند... بعضی از آنان که گناهانشان کمتر و سبکتر است در دنیا به سختیها و مصیبتهایی دچار میشوند تا در قبر، پاک و پاکیزه دفن شوند، و بعضی مرگشان نزدیک میشود، حال آنکه برخی از گناهانشان هنوز باقی مانده است، پس جان کندن آنها به سختی صورت میگیرند و بدین وسیله پاک میشوند... گناهانشان اگر بزرگتر و بیشتر باشد با سختیهای روز قیامت پاک میشود و اگر باز هم بزرگتر و بیشتر باشد در طبقه اول جهنم پاک میشود. و میان محبّان ما این دسته بیشترین گناه و شدیدترین عذاب را دارند. آنان شیعه ما نامیده نمیشوند، بلکه دوستدار ما و دوستان اولیای ما و دشمنانِ دشمنان ما نامیده میشوند. همانا شیعیان ما کسانیاند که از ما پیروی کنند و کارهای ما را دنبال کنند و به اعمال ما اقتدا کنند».(2)
ناگفته نماند که این عذاب موقت که باعث تطهیر میشود، نوعی لطف و رحمت الاهی است، زیرا عذاب مؤمن گناهکار همچون حرارت دیدن طلا و نقره که آن را خالص میکند: «آتش دوزخ در حقیقت صورت رحمت الاهی برای اهل توحید است، زیرا رذایل نفسانی و حالات ظلمانی را از بین میبرد و موجب رسیدن گناهکاران به کمالات موردنظر شده، آنان را آماده شفاعت میکند».(1)
1. مهمترین نکتهای که در جمعبندی روایات باید مورد توجه قرار گیرد مسئله زمینه صدور هر کدام از این روایات است. روایاتی که در خصوص بحث امامت و ولایت صادر شده در صدد تأکید بر ضرورت اعتقاد به ولایت و نیز جایگاه آن در نجات و رستگاری است. از آنجا که این دسته از روایات به تفصیل در صدد تبیین عوامل نجات نبودهاند، به مسئله اهمیت عمل صالح در نجات نپرداختهاند. از سوی دیگر، روایاتی که اوصاف شیعه را بر میشمارد در صدد ترغیب شیعیان به فضایل و مکارم اخلاقی است و گاه کمالاتی را برای شیعهبودن بر میشمارند که اگر به ظاهر روایت اخذ شود باید بسیاری از شیعیان را از زمره تشیع خارج دانست. از این قبیل است این روایتِ منقول از امام صادق(ع) که: «فقط کسی از شیعیان ما است که ورع او در حدی باشد که حتی زنهای پشت پرده از آن سخن بگویند و دوست ما نیست کسی که در شهری که ده هزار نفر در آن ساکن است پرهیزکارتر از او وجود داشته باشد».(2) در واقع، این روایت همانند این آیه شریفه در وصف مؤمنان است: «إنّما المؤمنون الّذینَ اذا ذُکر اللّه وَجلتْ قلوبُهم و اذا تلیت علیهم آیاتُه زادتهم ایمانا و علی ربِّهم یتوکّلون».(3) روشن است که این آیه و آن دسته از روایات در مقام بیان شیعی کامل یا فرد اکمل شیعه میباشد.
شاهد بر دوگانه بودن زمینه صدور روایات آن است که هم در طبقهبندی بابهای کتب روایی و هم در مطالبی که در این زمینه نوشته شده، تنها یک دسته از این روایات نقل شده است. به عنوان نمونه آنچه در کتب روایی تحت عنوان فضائل الشیعه(4) آورده شده، صرفا به روایات مربوط به جایگاه و فضیلت شیعیان و رستگاری آنان و وعدههایی که برای آمرزش گناهان آنان داده شده تأکید گشته و کمتر به اوصاف شیعیان اشاره شده است. از سوی دیگر، کتابهایی که در باره اوصاف و آداب شیعه نوشته شده(1) بر اوصاف و ملکات اخلاقی شیعیان تأکید کرده است. درست است که برخی روایات این باب کمال مطلوب شیعهبودن را خواستار شده، اما تبعیت از ائمه اطهار در انجام اوامر الاهی و پرهیز از محرمات حداقل انتظاری است که از شیعیان خواسته میشود. مطابق با این فرموده امیرمؤمنان علی(ع) که شما نمیتوانید مثل من باشید، ولی با تلاش در پرهیزکاری مرا یاری کنید، یک شیعه واقعی حداقل باید در این راه قدم بردارد و بکوشد.(2) ناگفته نماند که گاه بنابر اقتضائات خاص مکتوبات و به ویژه سخنرانیهایی که در این زمینه ارائه میشود روایات دسته اول بیشتر مطرح میشود و این امر چه بسا موجب افراط و تفریط میشود. بنابراین گرچه زمینه صدور روایات متفاوت است، اما باید توجه داشته باشیم که وقتی این دو دسته روایات را در کنار هم قرار دهیم ناگزیر باید از اطلاق آنها دست برداریم. از یک سو، روایات مربوط به عمل که از پشتوانه آیات قرآنی نیز برخوردار است، روایات مربوط به ولایت را تخصیص میزنند یا مقید میکنند. از سوی دیگر، روایاتی را که اوصاف شیعه را بر میشمارد، بر بیان و معرفی شیعیان کامل حمل میکنیم و روایاتی را که از آمرزش گناهان شیعه و نیاز ایشان به شفاعت سخن به میان میآورد بر شیعیان ناقص حمل مینماییم.(3)
2. روایات مربوط به ولایت در صدد تشویق و ترغیبِ تمسّک به ولایت و محبّت ائمه اطهار به عنوان ریسمان محکم الاهی است تا از راه این تمسّک، پیروان ولایت در مسیر هدایت قرار بگیرند، زیرا ولایت راه شناخت حقایق دینی و معارف الاهی است. در حدیث صحیح زراره از امام صادق(ع) که پنج رکن را برای اسلام بر میشمرد، در پایان آمده: «ولایت برتر از همه آنهاست، زیرا ولایت کلید آنهاست. والی راهنما و دلیل بر آنها است».(4) اینکه این همه بر محبت ائمه و اولیای الاهی تأکید شده، برای آن است که دوستداران آنان با تشبّه و اقتدا به آنان، متخلق به اخلاق الاهی شوند. محبّت نقش مهمی در تربیت دینی دارد، همانطور که محبت علی(ع) نقشی اساسی در تاریخ اسلام داشته است. استقامت و پایداری محبّان علی(ع) همچون ابوذر غفاری، حجر بنعدی و مانند آنها شاهد این گفته است.
2. باید توجه داشت که اگر برای معتقدان به ولایت و محبّان اهل بیت فضایلی ذکر، و به آنها بشارتی داده میشود، موردنظر به کسانیاند که واقعا به ولایت اعتقاد داشته، و شیعی و محبّ واقعی باشند. معلوم است که شیعه و محبّ واقعی به مولای خود اقتدا میکند و مرتکب گناه نمیشود. در واقع، ولایت آن است که شخص مؤمن با ولیّ یکی شود. انسان در صورتی میتواند ادعا کند که با ولیّ پیوند خاصی یافته و متحد شده است که خود را همعقیده و هممسلک مولای خود کرده باشد. در این صورت امکان ندارد که مرتکب گناه شود. این دلبستگی و محبّت باید در حدّی باشد که انسان را از دلبستگیهای دنیوی جدا کرده، به عالم بالا رهنمون شود. کسی که با پیامبر و اهلبیت همراه و همدل شود عبادت در ذائقهاش شیرین و گناه در ذائقهاش تلخ خواهد شد. پس همه ولایت و محبت از شیعیان و محبان واقعی، و مشمول آن فضایل نیستند، زیرا در بسیاری موارد ادعای محبت چیزی جز توهم و خیال نیست، همانطور که امام باقر(ع) میفرماید: «به ولایت ما نتوان رسید، جز با پرهیزکاری و عمل نیک».(1)
همچنین، باید در فهم و تفسیر این نوع روایات دقت ویژهای مبذول کنیم. به عنوان نمونه این روایت که «محبّت علی بنابیطالب حسنهای است که هیچ گناهی به آن ضرر نمیرساند» معنایش این است که «محبّت علی(ع) نوعی محبّت عقلانی است، زیرا آن حضرت دارای فضایل حقیقی است و محبت به او به محبّت به آن حقایق و فضایل بر میگردد و کسی که چنین محبتی داشته باشد با عمل به آن فضایل به سعادت میرسد، و به این ترتیب هیچ گناهی به او ضرر نمیرساند».(2) اگر محبت علی(ع)، که نمونه کامل انسانیت و طاعت و عبودیت و اخلاق است، از روی صدق باشد، نه از روی تظاهر، مانع ارتکاب گناه میشود، مانند پادزهری که مصونیت ایجاد کرده، مانع نفوذ یا غلبه عامل بیماری در شخص واکسینهشده میشود. محبّت پیشوایی مانند علی(ع) که تجسّم عمل و تقواست، آدمی را شیفته رفتار علی(ع)، و فکر گناه را از سر او بیرون میکند. پس معنای روایت آنی نیست که جاهلان پنداشته و گفتهاند که محبت علی(ع) چیزی است که با وجود آن هیچ گناهی هیچ تأثیری منفی در فرد ندارد.(3) بلکه به معنای آن است که با داشتن چنین محبوبی انسان به گمراهی نمیافتد.
3. به نظر میرسد که برخی روایات که به آمرزش گناهان بسیار سنگین وعده میدهد، ناظر به اعمال گذشته است. و گویا به شخص مؤمن فرصت داده میشود تا گذشته خود را جبران کرده، در مسیر هدایت گام بردارد. علامه طباطبایی ذیل آیه شریفه «ان اعبدوا اللّه و اتقوه و اطیعون یغفر لکم من ذنوبکم»(1) میگوید: «منظور این است که گناهانِ قبل از ایمان آوردن آمرزیده میشود. اما معنا ندارد که گناهانی که هنوز محقّق نشده، پیشاپیش آمرزیده شود و معنا ندارد که وعده آمرزش گناهانی داده شود که در آینده تحقق مییابد، زیرا در این صورت با الغاء مجازات، لغوبودن تکالیف دینی لازم میآید. آیه شریفه «قل للذین کفروا ان ینتهوا یغفر لهم ما قد سلف»(2) نیز مؤید همین برداشت است. و اما آیه شریفه «یا ایّها الذین امنوا هل ادلّکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم تؤمنون باللّه و رسوله و تجاهدون فی سبیل اللّه باموالکم و انفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات»(3) گرچه در آمرزش همه گناهان ظهور دارد، اما آمرزش را بر استمرار ایمان و عمل صالح تا پایان زمان حیات مبتنی کرده است. پس این آمرزش به گناهانی که هنوز انجام نشده و به گناهان آتی تعلق نمیگیرد و وعدهای بر آمرزش آن گناهان داده نشده است».(4)
4. وعده پاداش بهشت و رسیدن به نجات در مورد برخی مؤمنان گناهکار، چه بسا به عاقبت و سرانجام کار اشاره داشته باشد، یعنی ولایت موجب رسیدن به نجات میشود. حال اگر کسی بر اثر غفلت، شهوت، سستی و مانند آن مرتکب گناه شد طبیعی است که مُهر عدم اطاعت و گناهکاری بر پیشانی او زده میشود و باید سزای آن را ببیند. اما این امید وجود دارد که اظهار ولایت و محبت، سرانجام او را به ساحل نجات خواهد رساند.
5. کسی که امید به شفاعت دارد باید خود نیز گامی بردارد تا مستحق دریافت آن بشود. کلمه شفاعت از ماده «شفع» گرفته شده است و مراد از شفع این است که دو چیز با هم جفت شوند. در اینجا نیز فرد مؤمن باید یک ارتباط اخلاقی با ائمه داشته و نوری به دست آورده باشد تا به انضمام نور ولایتِ آنها شفاعت تحقق پیدا کند.(5) به عبارت دیگر، پذیرش ولایت به عنوان شرط لازم است و به تنهایی کافی نیست. با توجه به آنچه گذشت بدون اطاعت و عمل صالح ولایت ادعایی مخدوش خواهد بود.
6. نکته پایانی اینکه به نظر میرسد لحن دوگانهای که در روایات دیدیم به منظور ایجاد نوعی حالت خوف و رجاء در مؤمنان است که از یک سو نسبت به قبولی اعمال از طرف خدا و مقبولیت داشتن نزد اولیای الاهی خوف داشته باشند و از سوی دیگر به رحمت الاهی و شفاعت اولیای الاهی امیدوار باشند.
قرآن مجید، ترجمه محمدمهدی فولادوند.
نهجالبلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی.
ابیالحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1387ق.
امین، احمد، فجر الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1965م.
بحرانی، ابنمیثم، قواعد المرام فی علم الکلام، قم مکتبة آیتاللّه المرعشی النجفی، 1406ق.
بحرانی، هاشم بنسلیمان، نهایة الاکمال، تهران، نشر تاسوعا، 1421ق.
بحرانی، یوسف، الشهاب الثاقب، تحقیق مهدی رجائی، قم، 1419ق.
تفتازانی، شرح المقاصد، قم، الشریف الرضی، 1370.
حرّ عاملی، محمد بنحسن، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403ق.
حلّی، ابنمطهر، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ترجمه ابوالحسن شعرانی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1398ق.
خمینی، سید روح اللّه، تعلیق علی فصوص الحکم، بیروت، دار المحجه البیضاء، 1422ق.
ــــــــــــــ ، تقریرات فلسفه، به قلم سید عبدالغنی اردبیلی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1381، ج3.
خواجویی، محمداسماعیل بنحسین، الرسائل الاعتقادیه، قم، دار الکتاب الاسلامی، 1411ق.
رفیعی قزوینی، سید ابوالحسن، غوصی در بحر معرفت، انتشارات اسلام، 1376.
زحیلی، وهبه، تفسیر المنیر، بیروت، دارالفکر المعاصر، 1418ق.
طباطبائی، محمدحسین، تفسیر المیزان، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1393ق.
ــــــــــــــ ، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، 1371.
طبری، محمد بنجریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار المعرفة، 1409ق.
قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، قاهره، مکتبة وهبة، 1408ق.
قطیفی، ابراهیم، الفرقة الناجیه، تصحیح محمدحسن محمدی مظفر، قم، انتشارات زائر، 1382.
کاشانی، فیض، المحجة البیضاء، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، 1403ق.
کلینی، محمد بنیعقوب، الکافی، چاپ چهارم، بیروت، دار صعب، 1401ق.
گنابادی، سلطان محمد (سلطان علیشاه)، مجمع السعادات، تهران، انتشارات حقیقت، 1379.
مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، 1403ق.
مراغی، احمد مصطفی، تفسیر المراغی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1364ق.
مصطفوی، سید جواد، ترجمه و شرح اصول کافی، تهران، بیتا.
مطهری، مرتضی، عدل الاهی، مجموعه آثار، انتشارات صدرا، 1374.
ــــــــــــــ ، یادداشتهای استاد مطهری، انتشارات صدرا، 1382.
المفید، محمد بنمحمد، الامالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1412ق.
1. «و من یعمل من الصالحات من ذکر او انثی و هو مؤمن فاولئک یدخلون الجنّة» (نساء: 124).
2. رک: مائده: 5؛ کهف: 18.
3. رک: ابراهیم: 18؛ نور: 39.
4. رک: مطهری، یادداشتهای استاد مطهری، ج 8، ص 29.
1. رک: تفسیر المراغی، ج 8، ص 92؛ همچنین التفسیر المنیر، ج 5، ص 286.
2. رک: علامه حلّی، کشف المراد، مؤسسة النشر الاسلامی، 1417، ص 564ـ565؛ همچنین، تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 157.
3. رک: همان، عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص688.
4. رک: عبدالجبار، پیشین؛ تفتازانی، پیشین.
5. «و اتقوا یوما لا تجزی نفس عن نفس شیئا و لا یقبل منها شفاعة و لا یؤخذ منها عدل و لا هم ینصرون» (بقره: 48)؛ همچنین رک: بقره: 254؛ مدثر: 48.
6. «لا تقنطوا من رحمة اللّه انّ اللّه یغفر الذنوب جمیعا انّه هو الغفور الرحیم» (زمر: 53).
7. رک: حلّی، کشف المراد، ص 565؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ج 5، ص 157.
1. «و لا تنفع الشفاعة عنده الاّ باذنه» (سبأ: 23).
2. «و لا یشفعون الاّ لمن ارتضی» (انبیاء: 28).
3. عدل الاهی، مجموعه آثار، ج 1، انتشارات صدرا، 1374، ص 228 و 230.
4. امین، احمد، فجر الاسلام، 292.
5. همان، ص293.
6. یادداشتهای استاد مطهری، ج 6، ص 281.
7. گنابادی، رضا علیشاه، مجمع السعادات، ص332.
1. «... لو ان رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع ماله و حجّ جمیع دهره و لم یعرف ولایة ولی اللّه فیوالیه و یکون جمیع اعماله بدلالته الیه ما کان علی اللّه عزّوجل حق فی ثوابه...» (کافی، ج 2، ص 18).
2. «... لو انّ رجلاً لقی اللّه بعمل سبعین نبیا ثمّ لم یأت بولایة اولی الامر منا اهل البیت ما قبل اللّه منه صرفا و عدلاً» (امالی شیخ مفید، ص 115).
1. «... انّ افضل البقاع ما بین الرکن و المقام ولو ان رجلاً عمّر ما عمّر نوح فی قومه الف سنة الاخمسین عاما یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک الموضع ثمّ لقی اللّه بغیر ولایتنا لم ینفعه ذلک شیئا» (بحار، ج 27، ص 173).
2. «اذا کان یوم القیامة و نصب الصراط علی جهنّم لم یجز علیه الاّ من معه جواز فیه ولایة علی بنابیطالب...» (بحرانی، نهایة الاکمال، ص 196، به نقل از امالی طوسی، ص 290؛ البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 594).
3. مجلسی، بحار الانوار، ج 35، ص 346؛ ج 7، ص 179؛ ج 37، ص 217؛ ج 68، ص 67؛ ج 38، ص 95؛ ج 40، ص 26 و... .
4. «تأتی انت و شیعتک یوم القیامة راضین مرضیین» (مجلسی، بحار، ج 35، ص 347).
5. «فمن احبّهم و اقتدی بهم فاز فوزا عظیما و نجا» (بحار، ج 36، ص 322).
1. «الا و من احبّ علیا استغفرت له الملائکه و فتحت له ابواب الجنة الثمانیة...» (بحار، ج 68، ص 124ـ125).
2. «من مات علی حبّ آل محمّد مات شهیدا... الا و من مات علی حبّ آل محمد بشره ملک الموت بالجنة...» (بحار، ج 68، ص 137).
3. «انّ حبّنا اهل البیت یساقط عن العباد الذنوب کما تساقط الریح الورق من الشجر» (بحار، ج 68، ص 116).
4. «حبّنا اهل البیت یکفر الذنوب و یضاعف الحسنات... (خواجویی، الرسائل الاعتقادیه، ص 39، به نقل از: امالی شیخ صدوق، ج 1، ص 166).
5. «ان اللّه یستحیی ان یعذب أمّةً دانت بإمام من اللّه...» (بحار، ج 68، ص 113).
6. «الزموا مودتنا اهل البیت فانّه من لقی اللّه یوم القیامة و هو یودنا دخل الجنّة بشفاعتنا ...» (بحرانی، نهایة الاکمال، ص 173، به نقل از امالی طوسی، ص 186؛ بحار، ج 27، ص 101؛ امالی مفید، ص 43).
1. «اربعة أنا لهم شفیع یوم القیامة... و المحبّ لهم بقلبه و لسانه» (بحار، ج 68، ص 124).
2. «واللّه لنشفعنّ فی المذنبین من شیعتنا...» (بحرانی، نهایة الاکمال، ص 253).
3. مدثر: 38.
4. همان.
1. نجم: 39ـ41؛ همچنین رک: بقره: 80 ـ82؛ نجم: 31؛ احقاف: 19؛ تحریم: 7؛ روم: 44؛ توبه: 105؛ حجر: 92؛ نحل: 32.
2. «و ما اصابکم من مصیبة فبما کسبت ایدیکم و یعفو عن کثیر». (شوری: 30).
3. «و کایّن من قریة عتت عن امر ربّها و رسله فحاسبناها حسابا شدیدا و عذّبناها عذابا نکرا فذاقت وبال امرها و کان عاقبة امرها خسرا» (طلاق: 8ـ10)؛ همچنین رک: اعراف: 96؛ نحل: 112.
4. طباطبایی، محمد حسین، المیزان، ج 2، ص 181.
5. «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون... ام حسب الذین یعملون السیئات ان یسبقونا ساء ما یحکمون» (عنکبوت: 4).
6. «یوم تجد کل نفس ما عملت من خیر محضرا و ما عملت من سوء...» (آل عمران: 30).
1. «و وضع الکتاب فتری المجرمین مشفقین ممّا فیه و یقولون یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لایغادر صغیرة و لا کبیرة الاّ احصاها و وجدوا ما عملوا حاضرا» (کهف: 48)؛ همچنین رک: اسراء: 13؛ زلزال: 8.
2. «انّ الذین یاکلون اموال الیتامی ظلما انّما یاکلون فی بطونهم نارا و سیصلون سعیرا» (نساء: 10).
3. «لا تستصغرنّ حسنة تعملها فانک تراها حیث تسرّک و لا تستصغرن سیئة تعملها...» (وسائل الشیعه، ج1، ص89).
4. «فمن اکل مال اخیه ظلما و لم یرده الیه أکل جذوة من النار یوم القیامه» (تفسیر طبری، ج 3، ص 273).
1. کلینی، فروع کافی، ج 3، کتاب الجنائز، ص 231ـ233؛ طباطبایی، محمد حسین، انسان از آغاز تا انجام، انتشارات الزهرا، 1371، ص 80.
2. مجلسی، ج 96، بحار الانوار، ص 185.
1. نهجالبلاغه، کلمات قصار، ش227.
2. کافی، ج 2، 38.
3. مؤمنون: 101ـ103.
4. «... انّه لیس بین اللّه و بین احد قرابة و لا ینال احد ولایة اللّه الا بالطاعة...» (بحار، ج 96، ص 221).
5. ابنابیالحدید، شرح نهج البلاغه، ج 2، ص 863.
1. بحار، ج 46، ص 81ـ82.
2. مجلسی، بحارالانوار، ج 49، ص 218ـ219؛ ج 96، ص 221ـ222.
3. «... لا تکن ممّن یرجوا الاخرة بغیر عمل» (بحار، ج 77، ص 412).
4. مجلسی، بحار، ج 96، ص 221.
1. «لا تذهب بکم المذاهب فواللّه ما شیعتنا الا من اطاع اللّه عزّوجلّ» (کافی، ج 2، ص 73).
2. «... فواللّه ما شیعتنا الاّ من اتّقی اللّه و اطاعه... فاتقواللّه و اعملوا لما عنداللّه، لیس بین اللّه و بین احد قرابة... ما تنال و لا یتنا الاّ بالعمل و الورع» (کافی، ج 2، ص 75).
3. «... واللّه ما معنا من اللّه برائة و لا بیننا و بین اللّه قرابة... ویحکم لا تغتّروا» (کافی، ج 2، ص 75).
4. «انّ شیعتنا هم الذین یتّبعون آثارنا و یطیعوننا فی جمیع اوامرنا و نواهینا...» (بحار، ج 68، ص 162)؛ همچنین رک: بحار، ج 68، ص 149ـ154؛ بحار، ج49، ص219؛ ج 36، ص 388؛ ج 78، ص 188.
5. «لیس من شیعتنا من قال بلسانه و خالفنا فی اعمالنا و آثارنا...» (بحار، ج 68، ص 164).
1. رک: بحار، ج 68، ص 155.
2. تعصی الاله و انت تظهر حبّه *** هذا لعمری فی الفعال قبیح
لو کان حبّک صادقا لاطعته *** انّ المحبّ لمن یحبّ مطیع
(بحار، ج 47، ص 24؛ ج 70، ص 15؛ ج 78، ص 174).
3. آل عمران: 31.
4. «... انّی لارجوا النجاة لمن عرف حقّنا من هذه الأمّة الا لاحد ثلاثة... الفاسق المعلن...» (بحرانی، نهایة الاکمال، ص 173).
5. عن ابیعبداللّه(ع) أنّ اباه قال: «بنیّ انّک ان خالفتنی فی العمل لم تنزل معی غدا فی المنزل، ثمّ قال أبی اللّه عزّوجلّ ان یتولی قوم قوما یخالفونهم فی اعمالهم ینزلون معهم یوم القیامة کلاّ و ربّ الکعبه» (الروضة من الکافی، ج 8، ص 254).
1. «الا و أنّ لکل مأموم اماما یقتدی به... اعینونی بورعٍ و اجتهاد و عفة و سداد» (نهجالبلاغه، نامه 45، ترجمه شهیدی، ص 317).
2. «... ان شیعتنا من شیّعنا و اتبع آثارنا و اقتدی باعمالنا» (بحار، ج 68، ص 154)؛ همچنین رک: ج 68، ص 155، حدیث 11.
1. امام خمینی، تعلیق علی فصوص الحکم، الفص الابراهیمی، بیروت، دار المحجة البیضاء، 1422، ص 105.
2. رک: کافی، ج 2، ص 79.
3. انفال: 2
4. رک: مجلسی، بحار الانوار، ج68، باب فضائل الشیعة.
1. رک: فیض کاشانی، المحجة البیضاء، ج 4، کتاب اخلاق الائمة و آداب الشیعة.
2. رک: نهج البلاغه، نامه 45.
3. رک: ابراهیم قطیفی، الفرقة الناحیة، ص 267.
4. «... الولایة افضل لانّها مفتاحهنّ و الوالی هو الدلیل علیهن...» (کافی، ج 2، ص 17ـ18).
1. «لا تنال ولایتنا الا بالعمل و الورع» (کافی، ج 2، ص 60).
2. رفیعی قزوینی، سید ابوالحسن، غوصی در بحر معرفت، رساله حول عقائد الامامیة، انتشارات اسلام، 1376، ص281.
3. رک: مطهری، مرتضی، عدل الاهی، ص 331ـ332.
1. نوح: 2ـ3.
2. انفال: 38.
3. صف: 12.
4. طباطبائی، المیزان، ج 20، ص 27.
5. رک: تقریرات فلسفه امام خمینی، ج 3، ص 608.