مؤلف در این مقاله ضمن ارائه تعریفی از اسباب و شأن نزول و فرق آندو و نیز تعریف شبه سبب و بیان دو مثال برای آن، به بیان اهمیت اسباب نزول و نقش مهم آن در تفسیر قرآن پرداخته است.
این مبحث در دو بخش تنظیم و در بخش اول به بررسی مفهومی شش آیه که بدون شناخت سبب نزول آنها، تفسیرشان دشوار به نظر میرسد و محتاج به مؤنههای دیگری خارج از الفاظ آیات قرآن میباشد، پرداخته شدهاست.
بخش دوم مقاله به بررسی سبب نزول شش آیه دیگر پرداخته که بدون توجه به اسباب مطرح شده در تفاسیر و کتب تاریخی، تفسیر این دسته از آیات محال به نظر میرسد.
در ادامه مؤلف علاوه بر آنچه گذشت، فوائد دیگری را برای بحث اسباب نزول مطرح مینماید که از جمله آنها، تبیین تاریخچه نزول آیات و کیفیت توجه قرآن به مخاطبان اولیه، تبیین جایگاه آیات ناسخ و منسوخ و... در پایان این مقاله به بررسی عدم امکان تخصیص اسباب نزول، در ضمن نکتهای مهم اشاره شدهاست.
قرآن، تفسیر، علوم قرآن، اسباب نزول.
آیات قرآن را میتوان به دو بخش کلّی تقسیم نمود:
1 ـ بخش اوّل: آیاتی هستند که بالبدائه نازل شده و هیچ حادثهای موجب نزول آنها نشدهاست.
2 ـ بخش دوّم: آیاتی میباشند که در پی سببی خاص نازل گشتهاند و حاجتی خاص یا واقعهای معین موجب نزول آنها شدهاست.
یکی از مباحث علوم قرآنی که در باره عوامل و زمینههای نزول آیات بحث میکند: مبحث «اسباب نزول» است.
اسباب نزول را میتوان به دو شیوه مختلف مورد بحث و بررسی قرار داد:
1 ـ بهشیوه ترتیبی مطابق این شیوه، آیاتی که دارای اسباب نزول هستند، مطرح شده و اسباب آنها را ذکر و در معرض نقد و بررسی قرار میگیرند، امری که برخی از اندیشمندان اسلامی از جمله دکتر محمد باقر محقق و جلال الدین سیوطی و... به آن پرداختهاند و در برخی کتب تفسیری نیز همین شیوه دیده میشود.
2 ـ به شیوه موضوعی بنابراین شیوه، اسباب نزول آیات مختلف را میباید در ابواب مختلفی تقسیم بندی کرد و مقدمه و نتیجه برای آن وضع نمود.
این شیوه بررسی اسباب نزول، شیوهای کاملاً فنی بوده و تنها با احاطه بر موارد اسباب نزول امکانپذیر است و البته فائده این شیوه برای محققان بسی بیشتر از شیوه سابق است که چه بسا آن شیوه تنها جنبه نقل تاریخ داشته باشد و یا تفسیر شمرده شود.
آنچه که در پیش روی دارید، اسباب نزول را از همین منظر مورد بررسی قرار دادهاست و البته نزدیک بودن بسیاری از حوادث عصر رسالت صلیاللهعلیهوآله به یکدیگر و نیز غیر قابل بررسی بودن اسناد بخش زیادی از این حوادث و...مانع عمدهای بر سر راه تحقیقی ژرف در این باره است.
بر همین اساس، بی تردید آنچه در این مجموعه فراهم شدهاست، خالی از اشکال نخواهد بود، انتظار میرود دیدگاههای متین اندیشمندان در رفع نواقص آن مؤثر باشد. امید که این تلاش ناچیز مورد پذیرش حضرت احدیت جلّ و اعلی قرار گیرد.
«اسباب» جمع «سبب»، به وسیلهای اطلاق میشود که موجب اثر دیگری شود.
راغب در مفردات و دیگر لغویین آوردهاند: السّبب، کل شیء یتوصل به الی غیره. سبب چیزی است که برای رسیدن به چیز دیگر از آن استفاده برند.(1)
این واژه در قرآن کریم به همین معنا استعمال شدهاست.
وَءَاتَیْنَـهُ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا.(2)
ما به ذوالقرنین، هروسیلهای که او را به نتیجه برساند عطا کردیم.
استعمال این واژه در معنای خویشاوندی(3)، ابواب(4)، راه(5)، در آیات قرآن کریم، بی مناسبت با اصل معنای لغوی آن نیست.
اسباب نزول در اصطلاح به زمینه حاصل شده برای نزول آیه اطلاق میشود. بی تردید برخی از آیات قرآن کریم، فرمانها و دستوراتی هستند که پیامبر مکرم صلیاللهعلیهوآله ، مأمور ابلاغ آنها و عمل به مضامینشان بود، این آیات بدون هیچگونه زمینهای از پیش طرح شده، نازل میشدند.
امّا برخی آیات و یا سورهها در پی حوادث و وقایع جاریه نازل میگردید، این حوادث و اتفاقات را میتوان به سه دسته کلی تقسیم کرد:
1 ـ حوادث و اتفاقات طبیعی
2 ـ نیازهای جدید که برای مسلمین و سایر ملل پیش میآید.
3 ـ سؤالاتی از جانب مسلمانان و یا سایر مردم دیگر ادیان به قصد استعلام یا امکان تعرض و بهانه جوئی مطرح میشد.
در پی این عوامل، آیاتی نازل میشد که سه اصل کلی ذیل را دنبال میکرد:
1 ـ بیان حوادث گذشته برای ایجاد بیم و امید در دل مؤمنین.
2 ـ رفع مشکلات و گرفتاریهای مقطعی و کلی مسلمانان.
3 ـ پاسخ به سئوالات و شبهات مسلمانان و دیگران.
هر چند برخی ترادف را در لغت عربی نمیپذیرند، اما به هر حال استعمال واژههای مترادف قابل انکار نیست.
با توجه به همین توضیح کوتاه، قابل ذکر است که این دو واژه همانند واژههای دیگری مثل فقیر و مسکین یا ظرف و جار، غالبا به یک معنا بهکار میروند، مخصوصا اگر بهتنهایی ذکر شوند (اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا). امّا با توجه به معانی لفظی آنان میتوان فرقی ظریف بین آن دو قائل شد به این بیان که:
سبب نزول، حادثهای است که نزول حکم خدا را طلب نموده و آیه یا آیاتی برای رفع جهل حاصل شده از همان حادثه، نازل شدهاست.
شأن نزول، امری است که قرآن برای بیان و توضیح آن آمدهاست، چه حوادث و اتفاقات واقع شده در صدر اسلام و چه اموری که چه بسا سالها و یا قرنها پیش از ظهور اسلام محقق شده باشد. مثل داستان حمله ابرهه و نابودی سپاه فیل سوار وی، داستان اصحاب کهف و همه قصههای قرآنی که قرآن در مورد آنها سخن میگوید.
براین اساس نسبت بین شأن نزول و سبب نزول، اعم و اخص مطلق است و شأن شامل سبب نیز میشود.
آیهای که نازل میگشت، بهدستور پیامبر صلیاللهعلیهوآله در موضعی خاص و متناسب با همان آیه از قرآن کریم قرار میگرفت. گاه آیه، سبب نزولی خاص داشت و در کنار آیهای که همان موضوع را مطرح کرده بود، واقع میشد.
سبب نزول آیه دوم میتواند برای آیه اول به منزله شبه سبب باشد.
بهعنوان مثال به آیات 51 تا 55 سوره مبارکه نساء توجه کنید.
أَلَمْ تَرَ إِلَی الَّذِینَ أُوتُواْ نَصِیبًا مِّنَ ا لْکِتَـبِ یُؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّـغُوتِ وَیَقُولُونَ لِلَّذِینَ کَفَرُواْ هَـآؤُلاَ آءِ أَهْدَی مِنَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ سَبِیلاً اُولئِکَ الَّذینَ لَعَنَهُمُ اللّهُ وَ مَنْ یَلْعَنِ اللّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ نَصیرا اَمْ لَهُمْ نَصیبٌ مِنَ الْمُلْکِ فَاِذا لاَیُؤْتُونَ النَّاسَ نَقیرا اَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلی مَآ اتیهُمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ اتَیْنا آلَ اِبْراهیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ اتَیْناهُمْ مُلْکا عَظیما فَمِنْهُمْ مَنْ اَمَنَ بِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ صَدَّ عَنْهُ وَ کَفی بِجَهَنَّمَ سَعیرا.(6)
آیا کسانی را که بهرهای از کتاب دارند، ندیدی چگونه به جبت و طاغوت گرویدند و مشرکان را گفتند راه شما به صواب نزدیکتر از طریقه اهل ایمان است.
آنان کسانی هستند که خداوند از رحمت خود دورشان کرد و کسی را که خدا از رحمت خود دور کند، یاوری برایش نخواهی یافت.
آیا آنان که از بذل پوسته هسته خرما به مردم دریغ ورزند، از ملک بهرهای دارند؟ یا به آنان که خدا از کرمشان بهرهمندشان کردهاست حسد میورزند، حق این است که ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت عطا کردیم و ملک عظیمی در اختیارشان نهادیم. جمعی از آنها به او ایمان آوردند و جمعی روی گرداندند، آتش افروخته جهنم آنان را بسنده است.
سبب نزول این آیات آن بود که مشرکین از برخی علماء یهود چون «کعب بن اشرف» پرسیدند: آیا محمّد صلیاللهعلیهوآله و یاران او راست میگویند یا ما ؟
آنان با اینکه در کتاب خود وصف پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله را شنیده بودند، گفتند: شما راست میگویید. و بدین صورت تمام اندوختههای گذشته خود را انکار کردند.(7)
در پی این واقعه آیات فوق نازل شد و یهودیان را بهشدّت مورد نکوهش قرار داد.(8)این آیات در کنار آیه (58 سوره نساء) قرار گرفت که حدود 6 سال بعد از آن آیات نازل شده بود:
إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُکُمْ أَن تُؤَدُّواْ الاْءَمَـنَـتِ إِلَیآ أَهْلِهَا وَ اِذَا حَکَمْتُمْ بَیْنَ النَّاسِ اَنْ تَحْکُمُوا بِالْعَدْلِ اِنَّ اللّهَ نِعِمَّا یَعِظُکُمْ بِهِ اِنَّ اللّهَ کانَ سَمیعا بَصیرا
خداوند به شما فرمان میدهد که امانتها را به صاحبانشان باز پس دهید و هنگام داوری میان مردم با رعایت عدالت داوری کنید، خداوند اندرزهای خوبی به شما میدهد و او شنوای بیناست.
این آیه با وجود جمع محلی به ال (الامانات) مفید عموم است و هر امانتی را شامل میشود. ولی آیات 51 ـ 55 خاص و تنها در مورد رد امانت اظهار اوصاف پیامبر صلیاللهعلیهوآله مطابق تورات است.
سبب نزول مذکور میتواند برای آیه امانت بهمنزله شبه سبب باشد و از آن استفاده شود که کار یهود مصداق خیانت در امانت بوده و هرنوع خیانت در امانتی جایز نیست.
البته برخی برای همین آیه (58 نساء) نیز شأن نزول خاصی نقل کردهاند و آن اینکه: زمانی که پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله مکّه را فتح نمود و وارد شهر شد، عثمان بن طلحه که کلیددار خانه بود را احضار نمود و کلید را از او گرفت تا کعبه را از وجود بتها پیراسته سازد.
عباس عموی پیامبر، درخواست کرد که مقام کلیدداری به او سپرده شود، ولی پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله بعد از اتمام کار، کلید را به عثمان بن طلحه سپرد و او در آن حال همین آیه را تلاوت مینمود.
سبب نزول آیه ذیل نیز میتواند به عنوان شبه سبب برای دو آیه بعد تلقی شود.
وَالَّذینَ لا یَدْعُونَ مَعَ اللّهِ اِلها اخَرَ وَ لا یَقْتُلُونَ النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالْحَقِّ وَ لا یَزْنُونَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ یَلْقَ اَثاما(9)
کسانی که با خداوند یکتا معبود دیگر را برای پرستش قرار نمیدهند و نفس محترمی را که خداوند کشتن او را حرام گردانیده به قتل نمیرسانند و همچنین دنبال زنا نمیروند و البته کسی که چنین عمل زشتی را مرتکب شود کیفر خواهد یافت.
عبدالله ابن مسعود میگوید: از پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله سؤال کردم کدام گناه از همه گناهان بزرگتر است؟ حضرت فرمودند: شریک قرار دادن برای خدائی که تو را آفریدهاست. سپس گفتم بعد از آن کدام گناه بزرگتر است؟ فرمود: کشتن فرزند خود از ترس اینکه مبادا در خوردن طعام با تو شریک گردد. باز گفتم بعد از آن کدام از گناهان از همه بزرگتر است؟ فرمود: زنا کردن با زن شوهردار همسایه. بعد از این سؤال آیه فوق نازل گردید.(10)
الاّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ عَمَلاً صالِحًا فَاُولئکَ یَبَدِّلُ اللّهُ سَیِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ کانَ اللّهُ غَفُورا رَحیما.
علامه بعد از نقل این شأن نزول میفرماید: شاید مراد سبب نزول نباشد بلکه انطباق آیه بر این داستان بوده باشد.(11)
ابن عباس میگوید: وقتی که این آیه نازل شد، مشرکین مکه گفتند ما که قتل نفس نموده و عدهای را کشتهایم و نیز به خداوند شرک آورده و زنا و فواحش دیگری را مرتکب گشتهایم، اگر مسلمان شویم وضع ما چه خواهد شد؟ در پاسخ آنان آیه بالا و نیز آیه 53 سوره زمر نازل گردید.(12)
و همچنین ابن عباس میگوید: بعد از دو سال آیه 70 نازل گردید و بنابه دستور پیامبر به جهت نظم قرآن و حسن سیاق و زیبائی روند آن در کنار هم گذاشته شدند.(13)
با توجه به این گفته از ابن عباس که آیه 68 در پی سبب فوق نازل شدهاست، ولی آیه 70 بعدا در کنار آن قرار داده شدهاست و نیز با توجه به مفهوم عام آیه 70، میتوان گفت که سبب نزول آیه 68 برای آیه 70 به منزله شبه سبب است.
اسباب نزول همانطور که گفته شد، زمینه نزول آیه محسوب میشود و بههمین جهت فهم آن در تفسیر صحیح آیات حیاتی میباشد.
آیات قرآن کریم چهبسا مجمل و کلی به نظر برسد، ولی وقتی شأن آنها معلوم باشد، معنای صریح آنها نیز آشکار میگردد.
سیوطی در «الاتقان» بههمین مطلب اشاره نموده و فایده سبب نزول را رفع مشکلات آیه میشمارد، قشیری نیز سبب را راهی استوار در درک معنای آیات میداند.(14)
علاوه بر این، تفسیر برخی آیات جز با فهم اسباب نزول آنها امکانپذیر نمیگردد. واحدی میگوید: شناخت تفسیر آیه بدون وقوف بهعلت نزول، و واقعهای که موجب نزول آن شدهاست ممکن نیست.(15)
به هرحال برجستهترین مفسران کسی است که بیشتر از دیگران از شأن نزول آیات باخبر باشد و در این میان مولای متقیان علی علیهالسلام ، بعد از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله از شأنی والاتر از دیگران برخوردار است.
آن حضرت میفرماید:
«ما بَیْنَ لَوْحی المُصْحَفِ آیَةٌ اِلاّ وَقَدْ عَلِمْتُ فیمَنْ نَزَلَتْ، وَ اَینَ نَزَلَتْ فی سَهْلٍ اَو جَبَلٍ».(16)
به خدا قسم، آیهای نازل نشدهاست مگر اینکه میدانم در چه موضوعی و درباره چه کسی و در کجا نازل شدهاست.
محمّد بن سیرین انصاری، متوفی سال 110 که به پارسائی و تعبیر خواب معروف بود، میگوید: از «عبیده» در مورد آیهای از قرآن پرسیدم، وی گفت:
از خدا بترس و سخن حقّ به زبان آور، آنان که از علم اسباب نزول آگاه بودند و میدانستند خداوند آیات قرآنی را در پی چه سببی نازل کردهاست، همگی از دنیا رفتند.
پس با توجه به همین مطلب میتوان این دسته از آیات را به دو بخش تقسیم نمود، بخشی که مفهوم آنها بدون سبب نزول به دشواری بهدست میآید و بخشی که اساسا معنای اصلی آنها بدون سبب امکانپذیر نیست.
از جمله آیاتی که بدون سبب نزول، فهم معنای آنها دشوار است، عبارتند از:
1- لاَتَحْسَبَنَّ الَّذِینَ یَفْرَحُونَ بِمَآ أَتَواْ وَ یُحِبُّونَ أَن یُحْمَدُواْ بِمَا لَمْ یَفْعَلُواْ فَلاَ تَحْسَبَنَّهُم بِمَفَازَةٍ مِّنَ ا لْعَذَابِ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ.(17)
ای پیامبر، مپندار آنهایی که به کردار زشت خود شادمانند و دوست دارند به اوصاف پسندیدهای که هیچ در آنها وجود ندارند، آنها را ستایش کنند، البته گمان مدار که از عذاب خدا رهایی دارند که آنها را عذابی دردناک است.
در این آیه شریفه، آنان که به اعمال خود شادمانند معرفی نشدهاند و دلیل اینکه چنین شادمانی، موجب ورود در آتش قهر الهی شدهاست روشن نیست. چه اینکه آدمی غالبا از آنچه انجام داده خرسند است و نیز دوست دارد به آنچه نکرده ستایش شود.
همین شبهه برای مروان بن حکم پیش آمد و لذا غلامش را نزد ابن عباس فرستاد تا راز آن را دریابد. ابن عباس گفت: آیه در وصف جهود نازل شد، پیامبر صلیاللهعلیهوآله از برخی از آنان سؤالاتی پرسید و آنان پاسخ صحیح را کتمان کردند و دروغ گفتند و البته انتظار داشتند مورد ستایش قرار گیرند. این آیه بعد از این ماجرا نازل گردید.
و نیز تفسیر مجمعالبیان از ابن عباس نقل میکند که: این آیه در مورد منافقان نازل شدهاست، آنان از جهاد با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله تخلف ورزیدند و چون پیامبر از جبهه بازگشتند، عذر آوردند و با این حال دوست داشتند مسلمانان آنان را نیز ستایش بکنند، این آیه رفتار مکارانه آنان را برملا ساخت.
از قتاده نیز نقل شدهاست که: آیه در مورد منافقان نازل شدهاست، آنان ادعای ایمان داشتند و دروغ میگفتند. مسلمانان گاهی تحت تأثیر رفتار منافقانه آنان قرار میگرفتند، خداوند متعال آنچه را که در قلب آنان میگذشت برملا ساخت.
عدهای نیز گفتهاند این آیه در مورد منافقین موجود در بین صفوف مسلمانان نازل شدهاست.(18)
این سه شأن نزول که بیارتباط با یکدیگر نیستند، مفهوم آیه را واضح میسازند.
2ـ نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ فَأْتُواْ حَرْثَکُمْ أَ نَّی شِئْتُمْ ...(19)
زنانتان کشتزار شمایند چنان که خواهید به کشتزار خود در آئید.
وطی دبر زنان از مسائل اختلافی فقه اسلامی است، برخی قائل به حرمت شدهاند و عدهای جواز و کراهت را بیان کردهاند و هردو دسته به روایاتی استناد جستهاند.
ابن عباس و برخی دیگر در مورد شأن نزول این آیه میگویند:
یهود براین باور بود که نزدیکی با همسر از پشت سر و در فرج او موجب میشود که بچه چپ چشم متولد شود.
حسن نیز گفته است: یهودیان مواقعه ایستاده را نمیپسندیدند. برای دفع باور غلط آنان، آیه شریفه فوق نازل شد و شیوههای مختلف مواقعه را مشروع دانست.(20)
مطابق این سبب نزول، آیه به محل مواقعه نظر ندارد بلکه به شیوه مواقعه از جلو نظر دارد و لذا جواز دخول در دبر از آیه قابل استفاده نیست.
امام رضا علیهالسلام به «معمر بن خلاد» میفرماید: این آیه در مقابل یهود نازل شدهاست و هدف آیه چنان نیست که وطی دبر زنان جایز باشد.(21)
البته در بررسی تفصیلی این آیه وجوهی محتمل است که از جمله:
1 ـ جواز مواقعه از مواضع مختلف.
2 ـ جواز شکلهای مختلف مواقعه (انی بهمعنای کیف)
3 ـ جواز مواقعه در وقتهای مختلف (انی بهمعنای متی)
4 ـ جواز مواقعه تنها از جلو با استفاده از سیاق آیات، چرا که در آیه از موضع جواز دخول، به کشتزار تعبیر شدهاست و از دبر فرزندی ایجاد نمیشود.
علاوه اینکه قدموا لانفسکم نیز مفید همین معناست که خداوند متعال در مقام بیان ایجاد نسل به عنوان باقیه صالحه است و لذا تنها راه انعقاد نطفه و بقاء نسل، مقاربت از جلو است.
3- إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لَرادُّکَ إِلَی مَعَادٍ قُل رَّبِّیآ أَعْلَمُ مَن جَآءَ بِالْهُدَی وَمَنْ هُوَ فِی ضَلَـلٍ مُّبِینٍ.(22)
یقین بدان کسی که ابلاغ قرآن را به عهده تو گذاشت تو را به جایگاهت بازمیگرداند. بگو: پروردگار من بهتر میداند چه کسی هدایت شده و چه کسی در گمراهی آشکار است.
برخی کلمه «معاد» را در این آیه شریفه، به معنای اصطلاحی دانستهاند و طبیعی است در این صورت معنای واضحی از آیه بهدست نمیآید، زیرا ارتباط رستاخیز و فرض شدن قرآن معین نیست. اما با توجه به سبب نزول ذیل، مفهوم صحیح آیه واضح میگردد.
هنگامی که پیامبر خدا در مهاجرت به مدینه، به جحفه رسید، مشتاق شد به مکّه رهسپار شود.
جبرئیل به حضورش آمد و عرض کرد: اشتیاق وطن و زادگاه خود، داری؟ حضرت پاسخ مثبت داد. جبرئیل گفت: خداوند میفرماید: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْءَانَ لَرَادُّکَ إِلَی مَعَادٍ و به تو وعده میدهد که تو را با پیروزی به مکّه برگرداند.(23)
پس معاد در این آیه به معنای مکّه است.
4- أذلکَ خَیْرٌ نُزُلاً اَمْ شَجَرَةُ الزَّقُومِ، اِنّا جَعَلْناها فِتْنَةً لِلظّالِمینَ، انَّها شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فِی اَصْلِ الْجَحیمِ.(24)
آیا این نعمتها برتر است یا درخت زقوم؟ ما این درخت را مایه آزمایش ستمکاران قرار دادیم، درختی است که از قعر جهنم میروید.
تفسیر این نکته که چگونه درخت زقوم در جهنم موجب امتحان انسان دنیوی میشود به درستی واضح نیست ولی با توجه به سبب نزول آیه، فهم این مطلب آسان میگردد.
قتاده در مورد سبب نزول آیه سوم میگوید: ابوجهل گفت: رفیق شمامحمّد( صلیاللهعلیهوآله ) خیال میکند که در میان آتش درخت وجود دارد در صورتیکه آتش درخت را میخورد و میسوزاند و به خدا قسم ما نمیدانیم زقومی که محمد( صلیاللهعلیهوآله ) میگوید چه چیز است در صورتی که ما زقوم را خرما و کف یاکفک آب و شیر میشناسیم. سپس این آیه نازل گردید.
نیز آمدهاست که قریش وقتی آیه اول را شنیدند، گفتند: ما تاکنون چنین اسمی را نشنیده بودیم، و چنین درختی را نمیشناسیم، ابن زبعری گفت: زقوم به زبان بربرها نام طعامی است که از خرما و کره درست میشود، و در روایتی آمده: که به زبان اهل یمن نام چنین چیزی است، سپس ابوجهل به کنیز خود گفت: زقیمنا (زقوم برایمان بیاور). کنیز رفت و خرما و کره آورد، ابوجهل به رفقایش گفت: تزقموا بهذا الذی یخوفکم به محمد( صلیاللهعلیهوآله )، از همین زقوم که محمد( صلیاللهعلیهوآله ) شما را از آن میترساند بخورید، و نیز گفت: او پنداشته که در آتش، درخت سبز میشود و حال آنکه آتش درخت را میسوزاند. در پاسخ وی این آیه نازل گردید و به او فهماند که هدف از بیان این آیات امتحان مردم است تا آن کس که به آنچه از سوی خدا رسیدهاست اعتقاد دارد از غیر او قابل تمیز باشد.
5- لَیْسوُا سَوآءً مِنْ اَهْلِ الْکِتابِ اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتْلوُنَ آیاتِاللّهِ آنآءَ اللَّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدوُنَ یُؤْمِنوُنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِالاخِرِ وَ یَاْمُروُنَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسارِعُونَ فِی الْخَیْراتِ وَ اوُلئِکَ مِنَ الصّالِحینَ وَ ما یَفْعَلوُا مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ یُکْفَروُهُ وَاللّهُ عَلیمٌ بِالْمُتَّقینَ.(25)
اهل کتاب یکسان نیستند، برخی در دل شب به پا خاسته و آیات خدا را تلاوت میکنند و به سجده میروند. به خدا و روز جزا ایمان دارند و امر به معروف و نهی از منکر می کنند و به انجام کارهای نیک میشتابند، این گروه از شایستگانند و هر کار نیکی که انجام میدهند، پوشیده نخواهد ماند، زیرا خدا به پرهیزکاران آگاه است.
لحن این آیات به گونهای است که انسان تصور میکند اکنون نیز عدهای از اهل کتاب، با اینکه مسیحی یا یهودی هستند، تنها با داشتن چند شرط مذکور در آیه، جزء صالحین محسوب میشوند و ایمان به اسلام ضرورتی ندارد. ولی این تصور پس از مراجعه به اسباب نزول آیه، مخدوش میشود.
در بیان سبب نزول آیه آمدهاست: هنگامیکه عبداللّه بن سلام که از دانشمندان یهود بود با جمع دیگری از آنها اسلام آوردند، یهودیان و مخصوصا بزرگان آنها از این حادثه بسیار ناراحت شدند و درصدد برآمدند که آنها را متهم به شرارت سازند تا در انظار یهودیان پست جلوه کنند و اسلام آنها سرمشقی برای دیگران نشود، لذا علمای یهود این شعار را در میان آنها پخش کردند که تنها جمعی از اشرار ما به اسلام گرویدهاند، اگر آنها افراد درستی بودند آیین نیاکان خود را ترک نمیگفتند و به ملت یهود خیانت نمیکردند. در پی این توطئه آیات فوق نازل شد و از این دسته دفاع به عمل آمد. با این توضیح مشخص میشود که مراد از اهل کتاب در این آیه، آن دسته از اهل کتاب هستند که مسلمان شدهاند و بعد در جامعه تبلیغات منفی بر ضد آنها صورت گرفت تا عامه مردم نسبت به آنها بدبین شوند.(26)
همین اجمال در آیات بسیار دیگری دیده میشود. و سبب نزول همه آنها حکایت از این دارد که در مورد مؤمنین به اسلام از اهل کتاب نازل شدهاند و لذا چنین آیاتی هرگز به معنای کفایت اعمال صالحه در پناه دین دیگری غیر از اسلام نیست.
6- یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَالْکِتابِ الَّذی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذی اَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَکْفُرْ بِاللّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ وَ الْیَوْمِ الْاخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً بَعیدا.(27)
ای مؤمنین، به خدا و رسول او و کتابی که به رسولش فرستاد و کتابی که پیش از این فرستاده شده ایمان آورید و هر که به خدا و فرشتگان و کتابهای آسمانی و رسولان و روز قیامت کافر شود سخت به گمراهی فرو افتادهاست.
در این آیه از مؤمنین، درخواست ایمان شدهاست و طبعا مراد درجات قویتر ایمان میباشد ولی با توجه به اسباب نزول، آیه معنائی دیگر مییابد.
ابن عباس گوید که عبداللّه بن سلام با برادرزاده خود سلمة و خواهرزاده خود سلام و نیز اسد و اسید پسران کعب و ثعلبة بن قیس و یامین بن یامین که مومنین اهل کتاب بودند، نزد رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آمدند و گفتند: یا رسول اللّه ما فقط به تو و کتاب تو و موسی و کتلاب او و نیز عزیر ایمان داریم و خارج از این به هیچ چیز دیگری ایمان نداریم. رسول خدا فرمودند: به خدا و رسولش و قرآن و هر کتابی که قبل از او نازل شده ایمان آورید. یهودیان گفتند: ایمان نمیآوریم، سپس این آیه نازل گردید.(28)
نمونه آیاتی که بدون شأن نزول، معانی آنها ممکن نیست عبارتند از:
1- لَیْسَ عَلَی الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّـلِحَـتِ جُنَاحٌ فِیَما طَعِمُوآاْ إِذَا مَااتَّقَواْ وَّءَامَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ ْ ثُمَّ اتَّقَواْ وَّءَامَنُوا...(29)
برآنان که ایمان آوردند و نیکوکار شدند باکی نیست در آنچه از مأکولات بخورند، هرگاه تقوی پیشه گرفته و ایمان آورند و کارهای نیک کنند سپس تقوا پیشه کرده و ایمان آورند.
گفته شدهاست که برخی چون «قدامة بن مظعون» اعتقاد به اباحه خمر داشتند و به این آیه استناد میکردند.(30)
و همچنین میگویند: در عهد عمر بن خطاب «قدامة بن مظعون» شراب خورد، خلیفه اراده اجرای حد کرد. قدامه گفت: حد بر من نیست و به آیه فوق استناد کرد، عمر نیز حد را از او برداشت.
این خبر به امام علی علیهالسلام رسید. حضرت فرمودند: قدامه و هر کس که مرتکب خطائی شود، مشمول این آیه نیست. چرا که مؤمنان و عاملان به عمل صالح در آیه شریفه کسانی هستند که حلال خدا را حرام نشمارند. سپس حضرت افزودند: قدامه را برگردان و او را به توبه بخوان، اگر پذیرفت، حد شرب خمر را بر او اجرا کن و اگر نپذیرفت قتل او به خاطر خروج از دین واجب است.
عمر حقیقت آیه را یافت و قدامه را به توبه امر کرد و حد را بعد از توبهاش بر او جاری ساخت.(31)
مطابق روایت دیگر حضرت فرمودند: من از سبب نزول این آیه باخبرم، وقتی خداوند خمر را حرام کرد، عدهای از مهاجران و انصار به حضور پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله رسیدند و عرض کردند، یا رسول اللّه برادران و پدران ما در بدر و احد کشته شدند و آنان می میخوردند، حکم آنان چیست؟ رسول خدا صلیاللهعلیهوآله چیزی نفرمودند تا اینکه این آیه نازل شد.
این سبب از ابن عباس، انس ابن مالک، براء ابن عازب، مجاهد، قتاده و ضحاک نقل شدهاست.(32)
پس با توجه به این سبب، این آیه در مورد کسانی نازل شدهاست که قبل از نزول حرمت قطعی شراب، با وجودی که ایمان داشتند شراب میخوردند.
2- إِنَّ الصَّفَا وَا لْمَرْوَةَ مِن شَعَآئءِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ ا لْبَیْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلاَ جُنَاحَ عَلَیْهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَن تَطَوَّعَ خَیْرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاکِرٌ عَلِیمٌ.(33)
سعی صفا و مروه از شعائر دین خداست، پس هرکس حجّ خانه کعبه یا اعمال مخصوص عمره بهجای آورد باکی براو نیست که سعی صفا و مروه را نیز بهجای آورد و هرکس به راه خیر و نیکی شتابد خدا پاداش وی خواهد داد که او به امور همه خلق، عالم است.
ظاهر آیه نشان میدهد که سعی بین صفا و مروه امری مستحب است، اما توجه به سبب نزول آیه، غیر این مطلب را عیان میسازد.
در عهد جاهلیت مرد و زنی به نامهای «اساف بن یعلی» و «نائلة بنت الدیک» در کعبه مرتکب فحشاء شدند و مسخ گردیدند، مردم اساف را بر صفا و نائله را بر مروه گذاشتند تا مایه عبرت شوند. سالها گذشت، شیطان چنان وانمود کرد که آنان بت بوده و مورد پرستش نیاکانشان قرار میگرفتند، لذا مشرکین هنگام سعی، این دو بت را مسح میکردند و این کمکم به صورت عادت شده بود، برهمین اساس برخی از اصحاب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ،سعی بین صفا و مروه را از اعمال جاهلیت میدانستند و آن را گناه میشمردند و خود نیز انجام نمیدادند.(34)
گفته شده «عروة بن زبیر» دچار این شبهه شد و او مسألهاش را با خاله خود عایشه مطرح کرد. و عایشه سبب فوق را نقل کردند.(35)
اینک با توجه به این سبب درمییابیم که دستور «لا جناح» در آیه، به معنای استحباب سعی نیست بلکه چون در پی زمینه حرمت سعی در اذهان مسلمانان نازل شدهاست، عدم حرمت را میفهماند نه صرف استحباب را؛ و عدم حرمت استفاده شده در آیه با کمک قرائن دیگر در آیات و روایات، حکم وجوب سعی را میتواند تحمل کند.
3- قُلْ لا اَجِدُ فی ما اُوحِیَ اِلَیَّ مُحَرَّما عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ اِلاّ اَنْ یَکُونَ َمْیتَةً اَوْ دَمًا مَسْفُوحًا اَوْ لَحْمَ خِنْزیرٍ فَاِنَّهُ رِجْسٌ اَوْ فِسْقا اُهِلَ لِغَیْرِ اللّهِ بِهِ...(36)
بگو در بین آنچه بر من وحی شده چیزی را که خوردن آن بر کسی حرام باشد نمییابم مگر مردار یا خون بیرون ریخته شده یا گوشت خوک که پلید است و یا حیوانی که در کشتنش نافرمانی شده و به غیر نام خدا ذبح شود.
برخی با استفاده از این آیه، محرمات را به موارد چهارگانه مذکور در آیه منحصر کردهاند و با این وصف این آیه با آیاتی که محرمات را بیشتر دانستهاند، متعارض خواهد بود. ولی توجه به سبب نزول این آیه، مشکل را برطرف میکند، چرا که با نزول محرمات، کفار و مشرکین در پی مقابله برآمدند و هر آنچه را که اسلام تحریم کرده بود جایز شمردند. به دنبال این عکس العمل، آیه فوق نازل شد و لذا مفهوم آن این خواهد بود که محرمات همانها هستند که قبلا گفتیم مثل... و لذا ذکر موارد چهارگانه در آیه تنها به جهت بیان برخی مصادیق محرمات میباشد نه انحصار محرمات.(37)
4-...وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِاَنْ تَأتُوا الْبُیوُتَ مِنْ ظُهوُرِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ التَّقی وَ أتُوا الْبُیُوتَ مِنْ اَبْوابِها وَ التَّقُوا اللّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ.(38)
نیکی آن نیست که از پشت به خانهها وارد شوید بلکه نیکی تقوا پیشه کردن و از در به خانه وارد شدن است، از خدا بترسید تا رستگار شوید.
تفسیر الفاظ و واژهها، معنای واضحی از آیه شریفه فوق را به دست نمیدهند ولی فهم سبب نزول، معنای آیه را واضح میسازد.
در جاهلیت رسم این بود که اگر کسی برای حج مُحرم میشد، از در خانهاش وارد نمیشد تا اعمال حج وی تمام شود. آنان سوراخ هائی در پشت خانهها به این منظور درست کرده بودند تا اگر نیاز شد از طریق آنها در هنگام حج داخل و خارج شوند. این آیه در همین باره نازل گردید و مسلمانان از عمل به این کار نهی شدند. نظیر همین معنا از امام محمد باقر علیهالسلام نقل شدهاست. نیز میگویند برخی قبیلههای عرب که از نظر تعصب شدید و صلابت در عقیده به آنها «حُمس» (سختی) میگفتند، چنین رفتاری را نداشتند. اگر چه به عقیده بعضی دیگر آنها نیز مانند سایر قبائل دارای همین عادت بودند.(39)
همچنین تفسیر الدرالمنثور به بیان سبب دیگری پرداختهاست که در مباحث آتی به آن اشاره خواهیم کرد.(40)
5- وَ اِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُِوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلثَ وَ رُباعَ فَاِنْ خِفْتُمْ اَلاّ تَعْدِلُوا فَواحِدَةً اَوْ ما مَلَکَتْ اَیْمانُکُم ذلِکَ اَدْنی اَلاّ تَعُولُوا، وَ اتُوا النِّساءَ صَدُقاتِهِنَّ نِحْلَةً فَاِنْ طِبْنَ لَکُمْ عَنْ شَیءٍ مِنْهُ نَفْسا فَکُلُوهُ هنَیئا مَریئا.(41)
اگر از این ترس داشتید که درباره یتیمان عدالت را رعایت نکنید، با زنانی ازدواج کنید که دلخواهتان باشند، دو، سه و چهار، و اگر خوف بی عدالتی دارید تنها به یک همسر اکتفا کنید و یا از زنانی بهرهمند شوید که آنها را مالک شدهاید، این کار به ترک ستمکاری نزدیکتر است. کابین زنان را به رضایت بدهید و اگر زنان به طیب خاطر چیزی از آن را به شما بخشیدند، بگیرید که حلال و گوارا است.
در این آیه، ارتباط رفتار عادلانه با ایتام و ازدواج یا تعدد زوجات، واضح به نظر نمیرسد و معلوم نیست که خوف از رعایت نکردن عدالت با ایتام، چه ارتباطی با ازدواج دارد. اما این مشکل با توجه به سبب نزول آیه مرتفع میگردد و مفهوم آیه واضح میگردد.
نظریاتی در سبب نزول آیه مطرح شدهاست که از جمله آنها:
حسن و جبائی و مبرد گفتهاند: این آیه درباره دختر یتیمی نازل شد که در خانه ولی خود میزیست، وی به مال و جمال دختر چشم دوخته بود و تصمیم داشت بدون مهر مطابق شأنش با او ازدواج کند. از اینرو خداوند دستور داد که با دختران یتیم ازدواج نکنند تا از مهر همسانانشان چیزی کاسته نشود و گرفتن زنان متعدد، تا چهار زن در صورت رعایت عدالت، برای آنها بلامانع است. این مطلب از عایشه نقل شده و در تفاسیر ما هم آمدهاست. در توجیه آن گفتهاند: این آیه، با آیه «و یستفتونک فی النساء قل اللّه یفتیکم...» که آیه 127 همین سوره است ارتباط دارد و اگر آنها را کنار هم بگذاریم، نظم آنها کاملاً طبیعی خواهد بود. در این صورت مراد آیه، رعایت عدالت با ایتام در امر ازدواج آنهاست.
از ابن عباس و عکرمه نیز نقل شدهاست: این آیه درباره مردی نازل شدهاست که با زنان بسیاری (افزون بر آنچه اسلام تجویز کردهاست) ازدواج کرده بود و میگفت چه مانعی دارد که من هم مثل فلان شخص با زنان متعددی ازدواج کنم. این افراط، سبب شد که مالش از بین برود و به مال یتیمی چشم بدوزد که تحت سرپرستی او بود. از این رو خداوند مردم را از گرفتن بیشتر از چهار زن نهی کرد تا بر اثر تهیدستی احتیاج به مال یتیمان پیدا نکنند، حتی اگر با گرفتن چهار زن هم بیم تجاوز به مال یتیم آنها را تهدید کند، باید به یک زن، اکتفا کنند.
از سعید بن جبیر، سدی و قتاده، ربیع و ضحاک و به نقلی از ابن عباس آمدهاست: مردم، در مورد مال یتیمان سختگیری میکردند ولی در مورد زنان مسامحه میکردند و در میان آنها عادلانه رفتار نمینمودند. از اینرو خداوند فرمود: همانطوری که در مورد اموال یتیمان بیم دارید که گرفتار بی عدالتی شوید، در مورد زنان نیز چنین باشید. به شما اجازه داده میشود که تنها با رعایت عدالت، از یک تا چهار همسر داشته باشید و در غیر این صورت باید به یک همسر اکتفاء نمائید.
مجاهد میگوید: مردم سرپرستی ایتام را دشوار میدانستند و از آن وحشت داشتند، خداوند در این آیه به آنها فرمود: اگر از این وحشت دارید از زنا هم وحشت داشته باشید
و به طور مشروع تا چهار همسر برای خود برگزینید، از حسن و فراء نیز اسبابی نظیر آنچه ذکر شد، نقل شدهاست.(42)
دو وجه دیگر در نمونه بینات نقل شدهاست که عبارتنداز:
حسن بصری گوید، اگر میترسید که نتوانید عدالت را درباره یتیمهای که تحت سرپرستی شما میباشد مراعات کنید با زنان خوب از ایتام دیگر که نزدیکان و خویشاوندان شما هستند میتوانید تا چهار زن ازدواج کنید و اگر هم میترسید که عدالت را مراعات نکنید به یک زن اکتفا نمائید و یا بهملک یمین بپردازید، چنانچه جبّائی نیز گفتهاست و گوید که خطاب آیه متوجه اولیاء یتیمه است در صورتی که اراده ازدواج با آنها را نمایند یا خواسته باشند قبل از بلوغ با آنان ازدواج کنند.
فراء گوید اگر پرستاری ایتام بر شما سخت و مشکل است بنابر این بپرهیزید از جمع ازدواج بین ایتام و دیگران که نتوانید عدالت را میان آنها مراعات کنید.(43)
هر کدام از این اسباب، اجمال در آیه را برطرف میسازند و معنای تعلیق ازدواج بر خوف از ایتام را واضح مینمایند.
6- وَ السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا اَیْدِیَهُما جَزآءً بِما کَسَبا نَکالاً مِنَ اللّهِ وَ اللّهُ عَزیزٌ حَکیمٌ فَمَنْ تابَ مِنْ بَعْدِ ظُلْمِهِ وَاَصْلَحَ فَاِنَّ اللّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ اِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَّحیمٌ.(44)
دست زن و مرد دزد را به کیفر عملشان ببرید، این عقوبتی است که خدا بر آنان مقرر داشته و خدا بر هر کار مقتدر و به مصالح خلق دانا است. پس هر که بعد از هر ستمی که کرده توبه کرد و کار خود را اصلاح نمود، از آن پس خدا او را خواهد بخشید، که خدا بخشنده مهربان است.
ظاهر این دو آیه نشان میدهد که اگر کسی مرتکب دزدی شد و شرایط قطع دست داشت اما توبه نمود، دست او قطع نمیشود و طبعا در این صورت، هیچ دستی قطع نمیشود چرا که هر دزدی بعد از به دام افتادنش میتواند به دروغ ادعای توبه نماید و با این وصف، حکم مذبور هیچ تاثیری در از بین بردن این رذیله در جامعه نخواهد داشت.
اما با دقت در سبب نزول این آیات، بطلان این برداشت آشکار میشود.
آیه اول در مورد فرزندان «ابیرق» نازل شدهاست، کما اینکه آیات 105 به بعد سوره نساء در مورد آنان نازل گشت، آنان خانه کسی را نقب زدند و اموالش را دزدیدند و به یکی از مسلمین اتهام دزدی زدند، آیات مذبور در سوره نساء از مذمت سرقت و نیز تهمت و افتراء به دیگران پرده برداشت. و در آیه 38سوره حکم سرقت آنان معین شد است.(45)
در مورد آیه 39 نیز آمدهاست که: زنی مرتکب دزدی شدهبود و دست راست او را قطع کرده بودند، وی به حضور پیامبرخدا صلیاللهعلیهوآله رسید و عرض کرد: آیا توبه دارم؟ سپس این آیه نازل گردید.
با این وصف، توبه در آیه شریفه دافع حد نیست و تنها پذیرش آن، موجب تقرب به خداوند میگردد و اثر تکلیفی گناه را در قیامت از بین میبرد.
بر همین اساس در فقه اسلامی نیز اگر سارق نزد حاکم شرع توبه کند، توبه او قابل پذیرش نیست، هر چند او میتواند قبل از اثبات سرقت نزد حاکم اموال مردم را به صاحبانشان برگرداند و توبه نماید، و البته در این صورت حد بر وی اجرا نمیشود.
زبان ابزار سخن گفتن و سخن وسیله تفهیم مراد متکلم به مخاطب است. متکلم با استفاده از این ابزار و قرائن حالیه آن، مقصود خود را به مخاطبش القاء مینماید.
طبیعی است که مخاطب اولیه با توجه به همان قرائن معنای مراد را در مییابد ولی با گذشت زمان که ظرف قرائن از بین میرود، دریافت مقصود متکلم برای سایر مخاطبان در طول اعصار بآسانی امکانپذیر نخواهد بود.
روزی عمربن خطاب، شکوه از بروز اختلاف در میان امت پیامبر صلیاللهعلیهوآله میکرد. ابن عباس به او گفت: قرآن در بین ما نازل شد ما فهمیدیم در چه موردی نازل شدهاست، اما بعد از ما مردمی خواهند آمد که مقتضیات حال را درک نمیکنند و فهم خود را بر قرآن تحمیل میکنند و چه بسا کار آنان به کشتار بینجامد.
گویند که عمر در آغاز ناراحت شد ولی بعد همان دیدگاه را قبول نمود.
پس فایده مهم اسباب نزول همان طور که در مبحث گذشته مطرح شد، فهم صحیح مراد خداوند میباشد، چه اینکه این مراد بدون توجه به تاریخچه نزول به دست نمیآید.
فایده دیگر اسباب نزول، شناخت صلحاء و اتقیاء و نیز فاسقان و منافقان است. در بسیاری از موارد اسباب نزولهای قرآن، اشخاصی مدح و عدهای نیز مذمت شدهاند.
شناختن این افراد که بعد از ارتحال پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله ، حق و باطل آمیخته گردید و تمیز آن به سادگی امکان نداشت، تا حدودی میتواند موجب تمیز حق گردد.
وقتی معاویه یزید را به عنوان خلیفه بعد از خود برگزید، مروان گفت: این سنت ابوبکر و عمر است. عبدالرحمن بن ابیبکر معترض شد و گفت: این سنت هرقل و قیصر است.
مروان که خواست عبدالرحمن را ساکت کند، گفت: تو همان کسی هستی که آیه:وَالَّذِی قَالَ لِوَالِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَآ أَتَعِدانِنِیآ أَنْ أُخْرَجَ وَقَدْ خَلَتِ ...(46)
(چهقدر ناخلف است) فرزندی که پدر و مادر را گفت اف برشما باد به من وعده میدهید که پس از مرگ مرا زنده کرده واز قبر بیرون میآورند؟...
در موردش نازل شدهاست.
عبدالرحمن نیز گفت: تو فرزند لعینی هستی که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ، او را لعن کرد.
خبر این ماجرا به عایشه رسید، او مروان را دروغگو خواند و گفت این آیه در مورد عبدالرحمن نازل نشدهاست و اگر بخواهم نام آن کس که آیه در مورد او نازل شدهاست میبرم...(47)
مرحوم طبرسی، ذیل آیه میگوید: گفته شده که این آیه در مورد عبدالرحمن ابن ابوبکر نازل شدهاست، پدر و مادرش بر اسلام آوردن او اصرار میورزیدند ولی وی برخی از سران قریش را نام میبرد و میگفت آنها را زنده کنید! تا نظر آنها بپرسم(48).
آلوسی از دیگر مفسرین اهل سنت، این سبب را نمیپذیرد و میگوید: برفرض پذیرش وجود چنین سببی، مروان بعدا اسلام آورده و او از مفاخر و قهرمانان اصحاب بودهاست. وی افتخارات بزرگی را در جنگهای مختلف و مخصوصا در جنگ یمامه کسب کردهاست.(49)
به آیه دیگر در این باره توجه کنید:
الَّذِینَ ءَاتَیْنَـهُمُ الْکِتَـبَ مِن قَبْلِهِی هُم بِهِی یُؤْمِنُونَ ... وَإِذَا سَمِعُواْ اللَّغْوَ أَعْرَضُواْ عَنْهُ وَقَالُواْ لَنَآ أَعْمَـلُنَا وَلَکُمْ أَعْمَـلُکُمْ سَلَـمٌ عَلَیْکُمْ لاَ نَبْتَغِی الْجَـهِلِینَ.(50)
کسانی که پیش از آن کتابشان دادهایم به این نیز ایمان میآورند و چون برآنها خوانده شد، گفتند: «به آن ایمان آوردیم، زیرا حقی است که از جانب پروردگارمان آمدهاست و ما پیش از آن تسلیم بودهایم». آنها کسانی هستند که در برابر صبوریشان دوبار پاداش مییابند و با نیکیها، بدیها را دفع میکنند و از آنچه به آنها روزی دادهایم انفاق میکنند. و چون سخن بیهودهای بشنوند از آن اعراض میکنند و میگویند: «اعمال ما مربوط به خودمان است و کردار شما از آن خودتان» سلام برشما، ما خواستار جاهلان نیستیم.
این آیات درباره «عبداللّه بن سلام» و «تمیم دارمی» و «جارود عبدی» و «سلمان فارسی» پس از اسلام آنان نازل گردید.
برخی گفتهاند: آیات درباره چهل مرد از پیروان انجیل که پیش از بعثت پیامبر صلیاللهعلیهوآله به او ایمان داشتهاند، نازل شدهاست. سی و دو نفر اینها اهل حبشه بودند که همراه جعفر بن ابیطالب خدمت پیامبر رسیدند و هشت نفر دیگر از شام. بحیرا و ابرهه و اشرف و عامر و ایمن و ادریس و نافع و تمیم، از اینها بودند.(51)
به هرحال این اسباب میتواند به امتیاز این افراد نسبت به دیگران اشاره کند.
از جمله فوائد دیگر اسباب نزول این است که بدانیم قوانین الهی، به دور از احتیاجات جامعه بشری نیست.
خداوند متعال قوانین خود را براساس احتیاج جامعه بشری و مطابق اصولی که در آیات دیگر بیان فرموده است، وضع مینماید.
آیاتی که در بیان احکام مختلف فقهی در ابواب گوناگون از جمله حدود، قصاص و دیات نازل شدهاست در همین راستا قابل توجه هستند.
اسباب نزول نیز میتواند به یاری مباحث علوم قرآنی بشتابد. از جمله این مباحث،بحث ناسخ و منسوخ است که محل نزاع اندیشمندان علوم قرآنی است. برخی آن را بسیار گسترش دادهاند و در هر دو آیهای که تناقضی را توهم نمودهاند، برای رهایی از آن تناقض خیالی، پاسخ نسخ را به میان کشیده و قول به نسخ را پذیرفتهاند.
اگر این دسته از متفکران به سبب نزول آیات و ترتیب نزول آنها مراجعه میکردند، جه بسا با یافتن توجیهات شایستهای، نسخ را رها میکردند.
پنجمین و آخرین فایده اسباب نزول که در این مباحث میتوان از آن سخن گفت این است که اگر اسباب نزول نتواند هیچکدام از فوائد گذشته را داشته باشد و تأثیر آن در فهم آیه مورد تردید قرار گیرد، ارزش آن کمتر از نقل مورخین نبوده و حداقل تاریخچهای از زندگی مسلمانان صدر اسلام را مطرح مینماید.
یکی از مباحث مطرح شده در اصول فقه این است که آیا مورد نص، مخصص آن نص میشود و یا اینکه از مصادیق نص شمرده شده و عمومیت نص بهجای خود باقی است؟ در اینجا نیز همین شبهه مطرح است که آیا حکم آیهای که بهخاطر سببی نازل شده، منحصر در همان سبب میشود و یا اینکه عمومیت دارد و در طول گیتی تمام مصادیقی که مانند سبب باشند را شامل میگردد.
اصولیین در مباحث اصولی، این نکته را به اثبات رساندهاند که مورد مخصص نیست و لذا با الغاء خصوصیّت به عموم و اطلاق لفظ تمسک میکنند و آن را عام و مطلق میشمارند مگر اینکه قرینهای باشد که افاده تخصیص نماید.
در این رابطه میتوان آیات قرآن را به دو دسته کلّی تقسیم کرد:
الف) دستهای که سبب نزول آنها فرد یا افراد و یا گروه و یا مکانی خاص و... بوده و امکان سرایت ندارد، مانند آیاتی که برخی احکام خاص زنان پیامبر چون منع ازدواج آنها بعد از پیامبر، خارج نشدن از خانه و... ذکر کردهاند. حکم این آیات، مخصوص مورد خود بوده و به غیر آن مصادیق سرایت داده نمیشوند.
ب) دستهای که سبب نزول آنها امکان سرایت به غیر آن سبب را دارند. و البته موضوع بحث ما این قسم از آیات است.
این بحث غالبا ثمره عملی ندارد و تنها نزاعی علمی است، چرا که کسانیکه قائل به تخصیص مورد هستند و حکم آیه را منحصر در سبب میدانند، معتقدند چهبسا حکم آیه توسط قرائن دیگر عام شناخته شود و شامل غیر مورد سبب بوده باشد.
ناگفته نماند که توجه بهعموم لفظ آیه و ملاک ندانستن سبب، برای اصحاب پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در عصر نزول آیات، امری مفروغ عنه بود، به طوری که اصحاب به این مطلب واقف بودند.
طبری، گفتگوی «سعید مقبری» و «محمد بن کعب قرظی کوفی» را در مورد آیه 204 سوره مبارکه بقره:
وَمِنَ النَّاسِ مَن یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ فِی ا لْحَیَوةِ الدُّنْیَا وَیُشْهِدُ اللَّهَ عَلَی مَافِی قَلْبِهِی وَهُوَ أَلَدُّ ا لْخِصَامِ.
سخن برخی در باره زندگی دنیا تو را به تعجب وا میدارد، او خدا را بر آنچه در دل دارد، گواه میگیرد، در حالیکه سرسختترین دشمنان است.
نقل میکند که سعید از محمد سبب نزول آن را میپرسد و محمد میگوید: آیه درباره شخصی نازل میشد ولی پس از نزول غیر او را هم در بر میگرفت.(52)
علاوه اینکه ذیل برخی از موارد سبب نزول، اصحاب به صراحت از عمومیت سبب پرسیدهاند و پاسخ مثبت گرفتهاند. توجه کنید:
وَاَقِمِ الصَّلوةَ طَرَفَیِ النَّهارِ وَ زُلَفا مِنَ الَّیْلِ اِنَّ الْحَسَناتِ یُذْهِبْنَ السَّیِّئاتِ ذلِکَ ذِکْری لِلذّاکِرینَ.(53)
نماز را در آغاز و انجام روز و پاسی از شب برپادار که مسلما نیکیها بدیها را میزدایند، این برای پند پذیران تذکری است.
ابن مسعود میگوید: مردی به زنی رسید و از او خوشش آمد و قصد تعرض داشت. سپس از کرده خود پشیمان شد و نزد پیامبر آمد و رسول خدا را از رفتار زشت خود خبر داد و این آیه نازل گردید.
همآن مرد گفت یا رسول اللّه این آیه فقط برای من در این مورد بخصوص نازل شدهاست؟ پیامبر فرمود: مربوط به تمام امت من است.
برخی نیز گفتهاند: نام آن مرد «ابوالیسر عمرو بن غزیة انصاری» بودهاست.
پیامبر به ابوالیسر فرمود منتظر دستور خداوند باش. سپس حضرت برای ادای نماز عصر به مسجد رفت پس از فراغ از نماز عصر جبرئیل آمد و این آیه را نازل نمود. پیامبر فرمود: ابوالیسر کجاست؟ ابوالیسر که در نماز جماعت حاضر بود نزدیک رسول خدا آمد. حضرت به او فرمود: آیا نماز عصر را با ما بجای آوردهای یا نه؟ گفت: یا رسول اللّه با شما بجا آوردهام. حضرت فرمود: همین نماز کفاره رفتار بدی بود که انجام دادهای. عمر بن الخطاب گفت: یا رسول اللّه این کفاره مخصوص ابوالیسر است یا از برای همه ما بطور عموم است؟ فرمود برای همه بطور عموم است.(54)
از سوی دیگر برای هیچکس قابل پذیرش نیست که آیات نازل شده در پی اسباب خاص، منحصر در همان سبب باشند. چه اینکه قرآن کتاب هدایت همه انسانهااست و بیانکننده حقّ برای همه آنان میباشد. چگونه کتابی که برای همه نازل شدهاست، خاص عدهای و افرادی مخصوص باشد.
علاوه بر مسلم بودن تمسک به آیات در غیر مورد سبب برای اصحاب، روایاتی نیز برای تعمیم حکم آیات و عدم اختصاص آن به مورد، وارد شدهاست.
عیاشی از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که آن حضرت فرمودند:
لَوْ اَنَّ الایَةَ اِذا نَزَلَتْ فی قَومٍ ثُمَّ ماتَ اولئکَ الْقَومِ ماتَتْ الایَةَ لَمَّا بَقِیَ مِنَ الْقُرآنِ شَیء وَ لکنَّ الْقُرآنَ یَجْری اوَّلُهَ علی آخِرِهِ ما دامَتْ السَّمواتِ وَ الارْضِ وَ لِکُلِّ قَومٍ آیَةٌ یَتْلونَها هُمْ مِنْها مِنْ خَیرٍ اَوْ شَرٍ.(55)
اگر آیات قرآن چنین بود که با از دنیا رفتن قومی که آیهای در موردشان نازل شدهاست، آیه نیز میمرد، چیزی از قرآن باقی نمیماند در حالیکه آغاز تا پایان قرآن جاری است و هر ملتی، چه خوب یا بد میتوانند مشمول آیه قرآن شوند.
حضرت امیر علیهالسلام نیز میفرمایند: هیچ مردی از قریش نیست، مگر اینکه یک یا دو آیه در مورد او نازل شدهاست که او را به بهشت یا دوزخ سوق میدهد، پس آن آیه در مورد بعدیها صادق است.(56)
علاوه اینکه شواهد زیادی بر عمومیت آیه میتوان جستجو کرد از جمله اینکه: «نجده حنفی» از ابن عباس در مورد آیه حد سرقت پرسید که آیا حکم آن عام است یا خاص، ابن عباس پاسخ داد که حکم آن عام است.
سیوطی در این باره میگوید: یکی از ادله اعتبار عموم لفظ، احتجاج صحابه و دیگران بهعموم آیاتی است که بعد از سببی خاص نازل شدهاند.
به هرحال آیات قرآن که امکان سرایت به غیر سبب را دارند، از قبیل مثل معروف «به دیوار میگوید تا در بشنود»، هرچند در پی سببی خاص نازل شدهاند ولی عمومیت دارند و حکم آنها برهمه مصادیقی که موضوع واحد داشته باشند بار میشود کما اینکه همین مطلب از ابن عباس نقل شدهاست که میگوید:
«نزل القرآن بایاک اعنی و اسمعی یا جاره».(57)
قرآن مطابق این مثل عرب نازل شدهاست، به تو میگویم و منظورم همسایه توست.
البته گاهی مفهوم آیه به صورتی است که حمل آن بر عموم غیر ممکن میباشد. به آیه ذیل توجه کنید:
اِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا سَواءٌ عَلَیْهِمْ ءَاَنْذَرْتَهُمْ اَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا یُؤْمِنُونَ.(58)
کافران را یکسان است بترسانی یا نترسانی، آنان ایمان نخواهند آورد.
ضحاک و ربیع بن انس معتقدند که: این آیه در مورد ابوجهل و برخی از سران مشرکین که در جنگ بدر کشته شدند نازل گردید. اما صاحب مجمع البیان معتقد است که آیه عام است و شامل تمام کفار میشود.(59)
به نظر میرسد دیدگاه دوم صحیح نباشد چه اینکه بی تردید بسیاری از کفار و مشرکین ایمان آوردند و مسلمان شدند و برخی به درجه شهادت نائل گشتند و عدهای از جمله صحابه کبار رسول خدا محسوب میشوند. بنابر این چارهای جزء این نیست که بگوئیم مورد آیه موجب تخصیص آیه شدهاست و کشف عمومیت از آن صحیح نیست.
1 ـ مفردات راغب، لسان العرب و...
2 ـ کهف / 84.
3 ـ بقره/ 166.
4 ـ ص/ 10.
5 ـ غافر/ 36.
6 ـ نساء/ 51 تا 55.
7 ـ ر.ک: تفسیر نمونه، ج3، ص416.
8 ـ بحارالانوار، ج23، ص370.
9 ـ فرقان/ 68.
10 ـ تفسیر مجمعالبیان، ج7، ص312؛ تفسیر المیزان، ج15، ص247.
11 ـ ر. ک. تفسیر المیزان، ج15، ص247.
12 ـ ر. ک. نمونه بیّنات، ص587.
13 ـ همان.
14 ـ ر.ک: الاتقان، ج1، ص82 و برهان، ج1، ص22.
15 ـ برهان، ج1، ص22.
16 ـ بحارالانوار، ج.4، ص176.
17 ـ آل عمران/ 188.
18 ـ ر. ک: تفسیر مجمعالبیان، ج2، ص469.
19. بقره/ 223.
20 ـ ر. ک: تفسیر مجمعالبیان، ج2، ص88.
21 ـ تهذیب الاحکام، ج7، ص416.
22 ـ قصص/ 85.
23 ـ تفسیر مجمعالبیان، ج7، ص463.
24 ـ صافات/62 و63.
25 ـ آل عمران/ 113 تا 115.
26 ـ تفسیر مجمعالبیان، ج2، ص366.
27 ـ نساء/ 136.
28 ـ تفسیر کشف الاسرار، ج2، ص730.
29 ـ مائده/ 93.
30 ـ کافی، ج7، ص215.
31 ـ وسائل الشیعه، ج28، ص220.
32 ـ ر. ک: تفسیر مجمعالبیان، ج3، ص412؛ تفسیر الدرالمنثور، ج2، ص320.
33 ـ بقره/ 158.
34 ـ فقه القرآن، ص274.
35 ـ تفسیر طبری، ج2، ص29.
36 ـ انعام/ 145.
37 ـ ر.ک: الاتقان، ج1، ص29.
38 ـ بقره/ 189.
39 ـ ر.ک: تفسیر مجمعالبیان، ج2، ص27.
40 ـ ر.ک: مبحث چاره کار، قسمت «توجه به اصول».
41 ـ نساء/ 3 و 4.
42 ـ تفسیر مجمعالبیان، ج3، ص14.
43 ـ نمونه بینات، ص179.
44 ـ مائده/ 38 و 39.
45 ـ تفسیر کشفالاسرار، ج3، ص112.
46 ـ احقاف/ 17.
47 ـ بحارالانوار، ج31، ص541.
48 ـ تفسیر مجمعالبیان، ج9، ص146.
49 ـ تفسیر روحالمعانی، ج26، ص19.
50 ـ قصص/ 52 و 55.
51 ـ تفسیر مجمعالبیان، ج7، ص445.
52 ـ تفسیر جامعالبیان، ج2، ص182.
53 ـ هود/ 114.
54 ـ ر. ک: نمونه بینات، ص458؛ تفسیر روضالجنان، ج6، ص329.
55 ـ بحارالانوار، ج89، ص115.
56- بحارالانوار، ج35، ص392.
57 ـ بحارالانوار، ج17، ص71.
58 ـ بقره/ 6.
59 ـ تفسیر مجمع البیان، ذیل آیه.