در نگاشته پیشین از پیشینیه تفسیر سخن به میان آمد و به پیدایش آن به عهد نبوّت اشارت گردید و گفته آمد که حامل وحی الهی همانگونه که مکلف به بلاغ بود، موظف به بیان نیز بود.(کان علیه البیان کماکان علیه البلاغ)و بدیهی است که بیان پیامبر همان تفسیر حضرتش بود از قرآن.چون تفسیر را از هر سوی که بنگریم غرض اصلی آن، بیان مراد و کشف غطاء از مقصد متکلم است.لذا تبیین رسول خدا تفسیر قرآن به حساب میآمد. یادآوری دوباره این نکته ضروری است که بساطت و سادگی تفسیر آن حضرت به سبب فهم مسلمانان اولیه از معانی الفاظ و واژگان آیات بنیّات بود.به عبارت دیگر، مبّین وحی الهی، نقاب از چهره آیاتی بر میافکند که غموض در معنا و محتوا را به دنبال داشت.
همچنین در نوشتار سابق به تفسیر و نامآوران آن در عهد صحابه و روش تفسیری آنان پرداختیم.مصادر تفسیریشان را بر شمردیم و تفسیرشان را در بوته نقد گذاردیم و در این نوشته آهنگ آن داریم که به مدارس تفسیری صحابه پرداخته، شهرگان از شاگردان آن را برشمریم و ویژگی تفسیری هر یک را فراخور حال و مقام مقال به تصویر کشیم.
تذکار دوباره این مطلب بیفایده نیست که آنچه در شمارههای اولیه این سلسله نوشتار خواهد آمد، در رهیابی به تطوّرات و سیر تکاملی تفسیر و بررسی نحلهها و نظرگاههای مختلف و جریانهای گونهگون تفسیری و بازشناسی تحوّلات مربوط به آن نگاشته میشود.امید که این آغاز، فرجامی مطلوب و رضایتبخش را در پی داشته باشد؛ ان شاء الله.
با گسترش رو به افزون اسلام به امصار و بلاد، این احساس در بزرگان صحابه به وجود آمد تا علوم و معارف اسلامی را که از سرچشمه وحی گرفتهاند، به پهنای گیتی بگسترانند و دیگران را از این آبشخور فیّاض سیراب کنند و اکناف و آفاق عالم اسلامی را از پرتو نور وحی متلألی سازند و آنچه از رسول خدا در سینه دارند، با هجرت به اقالیم، به دیگران بازگو کنند و مسلمانان را مربّی و معلّم، و تشنگان را ساقی باشند.مدارس علمی در این شهرها برپا شد که استادانش را صحابه و شاگردانش را تابعین تشکیل میدادند و تبیین آیات بیّنات از عمده مباحث مطروحه در این مدارس بود.مدارس تفسیری مکه، مدینه و کوفه از مشهورترین این مکاتب میباشند.
در این مدارس، تفسیر به صورت گستردهتری رخ نمود، زیرا که هر قدر فاصله مسلمانان از نظر زمانی از عهد رسالت بیشتر میشد، غموض و پیچیدگی بعضی از آیات فزایندهتر میگشت.
گرچه در بعضی از این مدارس، اجتهاد تفسیری نضج گرفت و فروغ آن بتدریج در حوزه تفسیر پرتوافشانی کرد و برخی از دست پروردگان این مکاتب چونان مجاهد و... این پدیده مهم تفسیری را فراروی پسینیان نهادند و پای عقل و اندیشه و تدبّر را به گلگشت حیات نوین تفسیری مایهور از پیامبر اکرم و ائمّه هدی علیهم السّلام گشودند، لکن روش تفسیری غالب در این حوزهها تفسیر به روایت-مأثور-بود که زمینه بسط و گسترش آن بیش از پیش فراهم گشت و به همان میزان اخبار غیر مسند به پیامبر صلّی اللّه علیه و اله و سلم در حیطه تفسیر رو به فزونی نهاد و این استناد حاکی از القاء رأی و اعمال نظر مفسران بود که بعضا با حسن نیّتی جاهلانه و غالبا با سوء نیتی مغرضانه همراه بود. 1 نیروی استنباط و قوه اجتهاد و کنکاش روشمندانه در پیشگاه آیات قرآنی تعطیل گردید و گوهر مراد کتاب آسمانی در پشت حجابی از مطوّلات در تفسیر، ورود گسترده قصص موسوم به اسرائیلیّات و مسیحیّات و مجوسیّات به قرآن بود که به عنوان روایاتی در باب قصص پیامبران، آفرینش جهان، اخبار غیبی، مسائل مربوط به قیامت و دیگر وقایع تاریخی را از راه سایر مفسران اهل کتاب به دست آوردند و سعی کردند جزئیات و برخی مسائل قرآنی را از رهگذر آن، شرح و تفسیر نیماند.
باید پذیرفت که در تفسیر قرآن از رهگذر روایاتی که به این مدارس منسوب است، ضعف و خلل راه یافته است و همین نکته باعث میشود که اعتماد و اطمینان مطلق به آنها از میان برود و نیز همین امر موجب میگردد که علمای اسلامی به بحث و کاوش و نقل و جرح و تعدیل احادیث تفسیریاش که بدینان منسوب است روی آورند و اهتمام خود را در این جهت مصروف نمایند.
بحث مفصّل آن را به شماره بعد وا میگذاریم.اینک به مدارس تفسیری صحابه و شاگردان برجسته آن اشارهای گذار میکنیم.
این مدرسه به دست توانمند عبد الله بن عباس پای گرفت و تابعین بر حلقه درسش زانو میزدند و معارف قرآنی را از آن«ترجمان قرآن»فرا میگرفتند.متخرّجین این مکتب، بنیان«اجتهاد در تفسیر»را پیریزی کردند.در عین حال، روح تعبّد و اعتماد به نقل در این حوزه بیش از سایر حوزهها مشهود بود.مدرسه تفسیری مکه از مهمترین و شاخصترین مدارس تفسیری به شمار می آید و همان طور که اشارت رفت، ابن تیمیه قائل استکه عالمترین مردم به تفسیر قرآن اهل مکه بودند، زیرا آنان شاگردان ابن عباس هستند).فصلنامه تحقیقات تاریخی، شماره 3، ص 371.)
پرآوازهترین شاگردان این مدرسه عبارتند از:
وی از اصحاب امام زینالعابدین علیه السّلام و از برجستهترین و معروفترین چهرهها در تفسیر و قراءت به شمار میرود.او مصحف زید و ابن مسعود را با هم مقابله کرده بود و شبی به قراءت زید و شب دیگر به قراءت عبد الله نماز میخواند.سیاه رنگ و سپیدخوی بود.در بیان سفیان ثوری، وی در رأس سایر مفسّران قرار دارد آن جا که گوید:
«تفسیر را از چهار تن بیاموزید، سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمه، و ضحّاک.» 2
سیوطی در الاتقان از قتاده نقل میکند که او گفته است چهار تن از تابعین دانالترین هستند که سعید بن جبیر در آن میان از همه اعلم و آگاهتر به تفسیر قرآن میباشد. 3
در فضل و دانش تفسیری وی گفتهاند:
«ماعلی وجهالارض احد الاّ و هو یحتاج الی علمه.» 4
تقوا و زهد و پارسایی وی سبب گشت که از تفسیر به رأی پروا داشته باشد.او به معاصران خود رجوع میکرد و دانش دیگران را نزد خود گرد میآورد.از این رو وی را «اجمع تابعین»در فقه و تفسیر دانستهاند.یحیی بن سعید مرسلات او را بهتر از مرسلات عطاء و مجاهد میدانست.ابن عباس وی را به عنوان مطمئنترین سند دینی ستوده، دیگران را بدو ارجاع میداد.
برخی بر این باورند که کتاب تفسیری وی نخستین تألیف در علم تفسیر است. وثاقت او مورد اتفاق اصحاب صحاح ستّه و کتب اربعه شیعی میباشد.
سرانجام به سبب تشیّع و وفاداری نسبت به حضرت علی علیه السّلام توسط حجاج بن یوسف ثقفی به شهادت رسید.
از اعلام و معارف شیعه در قرن دوم به شمار میآید.روایات تفسیری وی از حضرت علی علیه السّلام و ابن عباس میباشد.او را«شیخ القراء و المفسّرین»لقب دادهاند.وی اهل تحقیق بود و هر چیز شگفتآوری را شخصا تحقیق میکرد.گویند به چاه برهوت در «حضرموت»رفت و برای جستجو از هاروت و ماروت به«بابل»سفر کرد.اثر تفسیری او «تفسیر القرآن»نام گرفته است که برخی قائلند صحیحترین تفسیر در تبیین آیات بیّنات میباشد.ثوری گوید:
«اگر تفسیر از مجاهد به دستت آمد، برای تو بس است.» 1
بخاری اغلب روایات تفسیری را از او نقل میکند.مجاهد در مقام تفسیر از جرأت و شهامت بیشتری نسبت به دیگران برخوردار بود.از ویژگیهای تفسیری وی آن است که به عقل خود در تفسیر، آزادی بیشتری میداد.اگر به نصّی از قرآن میرسید که ظاهرا با عقل و خرد همساز نبود، آن را از با تمثیل و تشبیه میگرفت.آیه شریفه«فقلنا لهم کونوا قردة خاسئین» 2 را از باب تمثیل و کنایه میشمارد و منظور قرآن را مسخ قلوب میداند، نه صورت و قیافه.
استناد وی به آیه«کمثل الحمار یحمل اسفارا»میباشد.نیز آیه کریمه«وجوه یومئذ ناضرة الی ربّها ناظرة» 3 را اینگونه تفسیر کرده است:«تنتظر الثواب من ربّها لا یراه خلقه شی»و همین تفسیر بعدها برای معتزله، مستندی قوی در عدم جواز رؤیت بود.از فضل بن میمون روایت شده که او از مجاهد شنیده است که وی قرآن را سی بار به این عباس عرضه کرده است و هر بار که در مطلع آیهای توقف میکرده از ابن عباس میپرسیده است که این آیه در چه موضوع و چگونه نازل شده است. 1 وی در مکه در 83 سالگی در حالی که در سجده بود، از دنیا رخت بربست.
وی غلام ابن عباس بود.گویند ابن عباس پاهای او را میبست تا تفسیر را بدو تعلیم دهد، همچنان که خود گوید:هر چه از قرآن برایتان حدیث میکنم از ابن عباس است.به نقل ابن حجر، وی در تفسیر و درباره نزول قرآن، کتابی به نقل از ابن عباس داشته است. کتاب«تنویر المقیاس»ابن عباس توسط او روایت شده و خود نیز دارای مصحفی بوده است.وی در تفسیر و مغازی، میان تابعیان مقام ارجمندی را داراست.شعبی گوید:
«از مفسّران قرآن کسی عالمتر از عکرمه باقی نماند.» 2
حبیب بن ثابت میگوید:
«پنج مفسّر قرآن نزد من گرد آمدند:طاووس، مجاهد، سعید بن جبیر، عکرمه و عطاء.مجاهد و سعید تفسیر آیات قرآن را از عکرمه میپرسیدند و او به همه سؤالات آنان پاسخ میداد.» 3
گویند:سیصد نفر از او روایت کردهاند که در میان آنان هفتاد نفر تابعی هستند.وی را از موصوفین به حریّت رأی و خرد و اجتهاد در تفسیر دانستهاند.در وثاقت او اختلاف است.علامه حلی و محدث قمی وی را از خوارج میدانند. 4 او به سال 104 درگذشت.
از فقها و مفسّران و زاهدان نامآور مکه و از ممتازین مدرسه تفسیری آن جا میباشد.
وی را جزء دارندگان مصاحف نیز برشمردهاند.خود میگوید:دویست صحابه را درک کردهام.وقتی مردم برای فهم مبانی دین و معارف اسلامی به ابن عباس مراجعه میکردند، در جواب میگفت:
در حالی که عطاء بن رباح در دسترس شماست، چرا به من مراجعه میکنید؟» 1
قتاده وی را از داناترین مردم زمان خود به شریعت اسلامی معرفی کرده است.وی از تفسیر به رأی و استنباط تفسیری اجتناب میورزید.گویند از وی راجع به مسألهای سؤال شد، در پاسخ اظهار نمود:
«انی استحیی للّه أن یدان فی الارض برأیی.» 2
وی مورد توجه بنیامیه بود و دستور بر این بود که جز از وی از کسی دیگر فتوا صادر نگردد.در عین حال، محمد بن عبد الله قائل است که بهتر از عطاء در مقام فتوا کسی را ندیدهام.
وی از اصحاب امام سجّاد علیه السّلام و از بزرگان شیعه به شمار میآید.ابن قتیبه به تشیّع وی تصریح نموده است.ابن تیمیه وی را اعلم مردم به تفسیر و ابنشهر آشوب او را فقیهی بلند مرتبه معرفی کردهاند.خود مدعی است که با پنجاه نفر از صحابه آمد و شد داشته است.وی در تفسیر از عبادله اربعه(عبد الله بن عباس، عبد الله بن مسعود، عبد الله بن عمرو عبد الله بن زبیر)روایت میکند.زرکلی مؤلف الاعلام میگوید:
«وی از اکابر تابعین در فقاهت و حدیث و سختی معیشت و جرأت بر ملوک و خلفاست.» 3
ابن عیینه گوید:
«دوری کنندگان از سلاطین سه نفر بودند:ابوذر، طاووس، ثوری.» 1
وی از جمله پارسایان نامآور زمان خود به حساب میآمد.ابن عباس درباره وی گفته است:
«انّی لا ظنّ طاووسا من اهل الجنة» 2
این جزری تدوین کتابی در تفسیر را از او محتمل میداند.
پایهگذار این مدرسه ابیّ بن کعب بود که در مدینه اقامت داشت و اغلب مفسران دوره تابعین از روش تفسیری او متأثر بودند.تعبّد به نقل و احتراز از رأی در این حوزه مشهود بود و بیشتر مفسران این مدرسه از توانمندی بالایی در فقه نیز برخوردار بودند که به یادکرد مشهورترین آنها میپردازیم.
وی جاهلیت را درک نموده است و دو سال پس از رحلت پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و اله و سلم اسلام آورد و از حضرت علی علیه السّلام، ابن مسعود، ابن عباس، ابی بن کعب، حذیفه، ابوذر و... روایت میکند.ابن عباس او را بر سریر خود مینشاند و قریش را پایینتر قرار میداد و میگفت:
«هکذا العلم، یزید الشریف شرفا و یجلس المملوک علی الاسره.»
وی را اولین کسی میدانند که در ماوراءالنهر اذان گفت.او در تفسیر کتابی دارد که ابن ابی حاتم، طبری، حاکم و احمد بن حنبل در آثار تفسیری خود از این اثر سود بسیار جستهاند.ابن ابی داود گوید:
«بعد از صحابه داناتر از ابوالعالیه در قراءت کسی نیست.» 1
سال وفات او را 93 ه ق دانستهاند.
از یهودیان مدینه به شمار میرفت و تفسیر ار از حضرت علی علیه السّلام، ابن عباس و ابن مسعود و با واسطه از ابیّ بن کعب روایت کرده است.وی به عدالت، وثاقت، کثرت حدیث و تأویل قرآن، شهره است.ابن عون گوید:
«کسی را عالمتر از قرظی به تأویل قرآن ندیدهام.» 2
و ابن حبان در حقّ وی گوید:
«او از افاضل علما و فقهای اهل مدینه بوده است.» 3
وی به سال 118 ه ق بر اثر فرو ریختن سقف مسجد درگذشت.
در مدینه دارای مجلس فتوا بوده است و 40 فقیه بر حلقه درسش گرد میآمدند. شیخ طوسی قائل است که از اصحاب امام سجاد علیه السّلام میباشد و با آن حضرت آمد و شد زیادی داشته است.از این رو، روایات فراوانی در بعضی از کتب اربعه شیعه از وی نقل شده است.او در بین معاصرینش به«غزارة العلم»مشهور است. 4 وی قرآن را به رأی خویش تفسیر مینمود.حماد گوید:
«آن هنگام که به مدینه داخل شدم، مردم از وی سخن میگفتند و عبیدالله بن عم میگفت:ما نعلم به بأسا الا انّه یفسّر القرآن برأیه» مالک بن انس تفسیر را از او اخذ کرده است.وی به سال 136 ه ق درگذشت.
بنیانگذار این مدرسه عبد الله بن مسعود میباشد و تفسیر کوفیان از وی متأثّر است. عمر او را به عنوان معلم و مفسّر قرآن به کوفه گسیل داشت.ویژگی این حوزه نسبت به حوزههای دیگر در این است که اعتماد به رأی بیش از نقل میباشد و این مطلب از کثرت مسائل خلاف در میان ایشان هویدا میشود.کوفه در آن عهد، بزرگترین مرکز علوم اسلامی و محل بروز و ظهور مکتب تشیّع به شمار میرفت.مکتب فقهی نیز در این شهر پای گرفت که ابو حنیفه آن را گسترش داد.شاگردان نامدار این مدرسه عبارتند از:
وی در نظر عامه، مقامی بالا و ارجمند داشت.او در زهد و پارسایی، شاخص زمان خویش بود.گویند در هر روز 600 رکعت نماز میخواند و به قدری پیشانی بر خاک سایید که خاک رخسار او را تنیده بود، لیک چهارمین کسی بود که به امام علی علیه السّلام بغض و کینه میورزید. 1 از حضرت علی علیه السّلام، ابوبکر، ابوذر، حذیفه، عمر و ابن مسعود روایت نموده و به سال 76 ه ق درگذشت.
از نامآورترین و داناترین شاگردان ابن مسعود به شمار میرفت.شیخ طوسی در عدّه او را از اصحاب حضرت علی علیه السّلام میداند.وی در صفین همراه با امام علی علیه السّلام در یک صف بود و یکی از دو پایش را از دست داد.حافظهای بسیار قوی داشت.او را از راویان موثقی میدانند که به ورع و تقوا ستوده شده است و در میان رجال حدیث شیعی نیز به زهد و وثاقت، مشهور است.ابو المثنی درباره وی گفته است:
«هرگاه علقمه را ببینی بسان آن است که ابن مسعود را دیده باشی.» 1
مره همدانی در حق وی گفته است:«کان علقمة من الربانیین.» 2 وی 90 سال بزیست و در سال 61 ه ق بدرو حیات گفت.
بعضی وی را اعلم اصحاب ابن مسعود دانستهاند.علم را از حضرت علی علیه السّلام اخذ کرده است.نیز از خلفای اربعه و ابن مسعود و ابیّ بن کعب روایت کرده است.خود میگوید:
«بسیاری از دانشهای تفسیری خود را از ابن مسعود اخذ کردم و وی عادة سورهای را بر ما میخواند و برای تفسیر آن با ما به گفتگو مینشست و در تمام طول ساعات روز به تفسیر همان سوره میپرداخت.» 3
شریح قاضی در مسائل مشکل با او مشورت میکرد.ابن حجر مناقب او را بسیار میداند.وثاقت او از نظر عامه محرز است، لکن متهم به عداوت با امام علی علیه السّلام میباشد.
از حضرت علی علیه السّلام، عمر، ابن مسعود، ابن عباس و مسروق روایت میکرد، لکن از آنان سماع حدیث نکرده است.گویند:پانصد تن از صحابه را درک کرده و از نظر احاطه و اطلاع بر تفسیر چونان ابن عباس، بیهمتا بوده است.وی از حافظهای بسیار قوی برخوردار بود.در این باره خود میگفت:
«هیچ گاه چیزی ننوشتم، ولی هر چه را میشنیدم حفظ میکردم و با یک بار شنیدن، نیاز به تکرار نداشتم.» 4
وی به روایت مغازی شهره بود.عاصم گوید:
«کسی را عالمتر از او در حدیث در میان اهل بصره و کوفه و حجاز نیافتهام.» 1
با اینکه بسیاری از صحابه در قید حیات بودند، مردم به حلقه درس وی گرد میآمدند و محل رجوع در فتوا بود.برخی قائلند که وی از تفسیر به رأی احتراز میجست و در پاسخ به پرسشهای تفسیری توقف میکرد، همچنان که خود گفته است:
«سه چیز است که تا زندهام درباره آنها سخن نگویم:تفسیر و روح و رأی.»
وی به سال 109 ه ق درگذشت.
از یاران و صحابی امام سجاد و امام محمد باقر علیها السّلام میباشد.از نظر رجال حدیث شیعه و سنّی مورد وثوق و اطمینان است.سفیان در حق وی گفته است:
«جابر صدوق در حدیث است و راستگوتر از او در نقل حدیث ندیدهام، جز اینکه رافضی است.» 2
وکیع درباره وی میگوید:
«اگر در چیزی شک کردید، در وثاقت جابر تردید به خود راه ندهید.»
آثار فراوانی در تفسیر و احکام و جز آنها بدو منسوب است.گولدزیهر قائل است که در تاریخ شیعه نخستین کتابی که اساس تفسیر شیعی را بنیاد نهاد، کتاب تفسیر قرآنی است که در سده دوم، جابر بن یزید آن را تدوین کرده است. 3
وی از اصحاب امام سجاد و امام صادق علیها السّلام، قرشی و کوفی و منتسب به سدّه مسجد کوفه است.نیز روایتگر تفسیر ابن عباس از محمد بن سائب کلبی و انس میباشد و در تفسیر گاهی از ابن صالح و گاه از ابن مالک، نقل حدیث کرده است.روش تفسیری او، تفسیر به مأثور و منقول میباشد.شعبی وی را مورد طعن قرار داده و قائل است که وی در تأمل در حدیث، مسامحه میورزیده است.سیوطی در الاتقان گوید:
«اسماعیل سدّی تفسیر خود را با اسناد به ابن مسعود و ابن عباس نقل میکند و از پیشوایان تفسیر مانند سفیان ثوری و شعبه روایت مینماید.تفسیر سدّی یکی از بهترین و کاملترین تفاسیر میباشد.»
و در پایان میافزاید:
«طبری اغلب از تفسیر وی نقل میکند.» 1
سدّی به سال 168 ه ق درگذشت.
مؤسس این مدرسه، ابو موسی اشعری است.وی در خلافت عمر، والی بصره شد و تا چند سال از خلافت عثمان نیز به همین سمت باقی میماند تا اینکه حضرت علی علیه السّلام او را عزل نمود.وی اولین کسی بود که عمر را«امیرالمؤمنین»خواند.او در میان صحابه در تلاوت قرآن به خوشآوایی نامور بود.وی روزی قرآن میخواند و نزدیک بود که نماز اول وقت از دست برود، به عمر گفتند:«الصلاة، الصلاة»عمر پاسخ داد:آیا ما در نماز نیستیم؟ 2
اشعری را مصحفی بوده که بصریّون آن را رواج دادند و«لباب القلوب»بر آن نام نهادند.میان مصحف او و مصحف ابن مسعود و بین مردم کوفه و اهل بصره رقابتی ایجاد شده بود.اشعری به سال 44 ه ق درگذشت.
انحرافات فکری و عقیدتی بخصوص در مسائل اصول و عدل و امامت و بدعتهای آشکار در شریعت اسلامی، در این مدرسه پای گرفت که ریشه در آرای فکری بنیانگذار این حوزه دارد.مشهورترین شاگردان این مکتب عبارتند از:
او را«شیخ اهل بصره»نامند.به مهارتش در تفسیر و دیگر علوم شهادت دادهاند و در بسیاری از دانشها مانند فقه، تفسیر، حدیث، سیره و کلام، از وی روایت شده است.ایّوب گوید:
«چشمانم فقیهتر از حسن کسی را ندیده است.»
از امام باقر علیه السّلام نقل شده است:
«حسن بصری سخنش با سخن انبیا همانند است.» 1
این ندیم در«الفهرست»، تفسیری را بدو نسبت داده است و دو کتاب«نزول القرآن» و«العدد فی القرآن»نیز به وی منتسب است.حسن بصری در زمره اولین کسانی به شمار میرود که تفسیر اشاری و کلمات غریبه از فرهنگ اسلام به وسیله متصوفه از او نقل شده است.وی قائل به«قدر»بود.حماد بن سلمه گوید که حمید میگفت:«من قرآن را بر حسن بصری قراءت میکردم و او آن را بر اثبات قدر تفسیر میکرد.»و میگفت:«من کذّب بالقدر فقد کفر.»
محدث قمی او را از زهاد ثمانیه میداند که مطابق میل و خواهش مردم با آنان سخن میگفت و برای ریاست و جاهطلبی صحنهسازی میکرد و به زهد و تقوا تظاهر مینمود و وی را پیشوای مذهب قدریه میداند. 2 وثاقت او مورد اختلاف است و نزد شیعه از مقبولیّت چندانی برخوردار نیست.وی به سال 116 ه ق درگذشت.
وی از حافظهای بس قوی برخوردار بود و در اشعار و ایام و انساب و لغت عرب تبحّر کامل داشت و در تفسیر و بسیاری از علوم، از معارف زمان خویش به شمار میآمد. سعید بن مسیّب حافظه او را آزمود و هر چه را که طی چند روز از وی شنیده بود، بدو پس داد تا اینکه سعید گفت:
«گمان نمیکنم خداوند مانند تو را خلق کرده باشد.» 1
همو گوید:
«در میان اهل عراق بهتر و کارآمدتر از قتاده در نزد من کسی نیست.»
وی مرجع عصر خود به شمار میرفت و از اکناف بلاد اسلامی مسائل فراوانی را نزد او میفرستادند تا بدانها پاسخ گوید.وی قائل به قدر بود و داعیه«سلونی قبل أن تقفدونی» 2 در سر داشت.کتابی در تفسیر از وی به جای مانده است.
استاد این مدرسه ابوالدرداء(عویمر بن عامر خزرجی انصاری)است.او در بدر اسلام آورد و همگام با مسلمانان در احد شرکت جست و پیامبر در آن روز فرمود:«نعم الفارس عویمر.»
خلیفه دوم وی را برای تعلیم قرآن به شام فرستاد.او را از جامعان قرآن زمان پیامبر گزارش کردهاند.وی در مسجد حلقههای تدریس قرآن تشکیل داده و برای هر ده نفر، یک سرپرست تعیین کرده بود و هر کس مشکلی در فهم قرآن داشت به آن مهتر مراجعه میکرد و او اگر بدان مسأله جاهل بود، از ابو الدرداء استفسار میکرد. 3 وی در محراب مینشست و به کار آموزش و تعلیم قرآن در این حوزهها نظارت میکرد؛روزی آنان را بر شمرد، به هزار و ششصد و اندی رسید.پیامبر او را«حکیم امت»لقب داده است.وی بر دوستی خاندان پیامبر اکرم ثابت قدم بود.از شاگردان این مدرسه میتوان از:سعید بن المسیب، علقمة بن قیس، سوید بن غفله، جبیر بن نفیر، زید بن وهب و ابو ادریس الخولانی نام برد.
ادامه دارد
1.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 70.
2.جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 323.
3.همان مأخذ، ص 235.
4.سید محمد امین، اعیان الشیعه، ج 7، ص 235.
1.جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 596.
2.بقره/65.
3.قیامت/23-22.
1.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 104.
2.همان مأخذ، ص 111.
3.همان مأخذ.
4.سید محمد باقر حجتی، تاریخ تفسیر و نحو، ص 49.
1.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 113.
2.همان مأخذ، ص 114.
3.زرکلی، الاعلام، ج 3، ص 224.
1.همان مأخذ.
2.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 112.
1.همان مأخذ، ص 115.
2.همان مأخذ، ص 116.
3.همان مأخذ.
4.همان مأخذ.
1.کربلائی، منتهی المقال، ص 300.
1.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 119.
2.همان مأخذ.
3.همان مأخذ، ص 120.
4.همان مأخذ، ص 122.
1.همان مأخذ.
2.کربلائی، منتهی المقال، ص 73.
3.کولدزیهر، مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 303.
1.جلال الدین سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 336.
2.محمود رامیار، تاریخ قرآن، ص 381.
1.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 124.
2.محدث قمی، سفینة البحار، ج 2، ص 405.
1.محمد حسین ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 125.
2.همان مأخذ.
3.ابن جزری، غایة النهایه، ج 1، ص 606.