در عهد عتیق واژهی انبیا، فقط بر انبیای حقیقی اطلاق نمیشد، در کنار انبیای حقیقی، انبیای جعلی و دروغین نیز بودند. افرادی سخن میگفتند و تعلیم میدادند، بدون اینکه خداوند بدانها الهام کرده باشد. این انبیا غیبگویانی بودند که با حدس و تخمین سخنانی میگفتند تا دستمزدی بگیرند و در جامعه به فسق و فجور و گنهکاری میپرداختند.
ارمیا با این انبیای دروغین مبارزه میکرد.(1) انبیای حقیقی مدعیان باطل که برای پول نبوت میکردند را، محکوم میکردند.(2)
انبیای دروغین مردانی زناکار(3) و دایم الخمر(4) بودند و ظالمان را تقویت کرده و نام خدا را فراموش کرده(5) و مردم را گمراه میکردند.(6) انبیای دروغین دست به سحر و پیشگویی میزدند و هر گاه از آب درست در میآمد، دلیل بر مدعای خویش میگرفتند(7) آنها از طرف خداوند به دروغ غیبگویی میکردند.(8) و این بی احترامی نسبت به خداوند است.(9) انبیای دروغین، فقط مردان نبودند، بلکه زنانی نیز بودند که از افکار خویش نبوت میکردند و برای مشتی جو و چند لقمه نان، چنین ادعای باطلی میکردند.(10) اینان نیز دست به سحر و جادو میزدند.(11)
در کتاب مقدس آمده است آن نبی دروغی که به اسم خدا یا به نام خدایان سخن میگوید، آن نبی باید کشته شود.(12) سزای نبوت دروغی اسیری و تبعید و دفن در سرزمین بیگانه است(13) و فرا راهشان لغزندگی و تاریکی است.(14) به ایشان خوراک تلخ و زهر خواهند خورانید.(15) و سرانجامشان عار و رسوایی جاودانی خواهد بود.(16) و نامشان از دفتر خاندان اسرائیل پاک خواهد شد.(17)
در کتاب تثنیه آمده است: «اگر در میان شما پیشگو یا تعبیر کننده خواب وجود دارد که آینده را پیشگویی میکند، و پیشگوییهایش نیز درست از آب در میآیند، ولی میگوید: «بیایید تا خدایان قومهای دیگر را بپرستیم به حرف او گوش نکنید، چون خداوند بدین ترتیب شما را امتحان میکند تا معلوم شود آیا حقیقتاً او را با تمامی دل و جانتان دوست دارید یا نه؟ فقط از خداوند، خدایتان پیروی نمایند آن پیشگو یا تعبیر کننده خواب را که سعی میکند شما را گمراه سازد، بکشید چون قصد داشته شما را بر ضد خداوند، خدایتان که شما را از بردگی در مصر بیرون آورد، برانگیزد، با کشتن او شرارت را از میان خود پاک خواهید کرد».(18)
1. یکتاپرستی: مهمترین و بزرگترین هدفی که انبیای یهود داشتهاند، یکتاپرستی بود. خداوند در ده فرمانش به موسی گفته است: «تو را خدایان دیگر غیر از من نباشد، هیچگونه بتی به شکل حیوان یا پرنده یا ماهی برای خود درست نکن. در برابر آنها زانو نزن و آنها را پرستش نکن».(19)
در کتاب تثنیه آمده است افرادی که از توحید تخلف نمایند، مجازات میشوند و مجازاتشان کشتن و سنگسار نمودن آنهاست.(20) الیشع میگوید:«حال دریافتم که در سراسر جهان خدایی، جز خدای اسرائیل نیست».(21) اشعیای دوم میگوید: «خداوند قدوس میگوید چه کسی میتواند با من برابری کند»(22) بنی اسرائیل هرگاه این پیمان توحید را میشکستند و به پرستش بتها روی میآوردند عذاب بر آنها نازل میشد(23) وحضرت موسی نیز این هشدار را به آنها داده بود.(24)
خداوند دستورات تشریعی را در ده فرمان به موسی میدهد: «قتل نکن، زنا مکن، دزدی نکن، دروغ نگو، چشم طمع به مال وناموس دیگران نداشته باش، و به فکر تصاحب غلام و کنیز، گاو، الاغ و اموال همسایهات نباش»(25) در تثنیه نیز فرامین دیگری ذکر شده است.(26)
انبیا علاوه بر تبیین احکام و دستورات خداوند، فواید دنیوی اجرای آن قوانین را نیز روشن میکردند، از جمله برکت در اموال و داراییشان، کثرت افراد و اقوامشان غلبه و تسلط بر اقوام گنهکار، تقویت و تأیید روحی خدا و امدادهای الهی برای نابودی دشمنان.(27)
ابن کمونه میگوید: «لازمهی زندگی نیکو و پسندیده، داشتن علم اخلاق و رفتارها و سیاستهای مدنی وپیشرفته است.(28)
حضرت موسی علیه السلام مسایل اخلاقی را از برای مردم بیان کردهاند، مسایلی مربوط به دستگیری از ناتوانان، رفتار با کارگران، بیوه زنان، یتیمان و همسایگان و وفای به عهد، اجتناب از دروغگویی و سخن چینی و اجتناب از همنشینی با بدکاران و احترام به والدین و تواضع و فروتنی، نفی تکبر و خودخواهی، نفی انتقامگیری و کینهتوزی و غیره که این مطالب به طور مکرر در کتابهای تثنیه، لاویان، خروج آمده است.
انبیای دیگر نیز در دستوراتشان به مردم و پادشاهان این مسائل را عنوان میکردند حتی عاموس نبی به کاهنانی که این مسایل را زیر پای میگذارند، سخت پرخاش میکند و با لحن تند میگوید: «شما از قضات درستگار نفرت دارید، و از کسانی که راست میگویند، بیزارید، حق فقیران را پایمال میکنید... شما دشمن تمام خوبیها هستید، رشوه میگیرید و در حق فقرا، عدالت را بجا نمیآورید».(29)
در کنار این مسایل، در تورات داستانهایی در رابطه با اعمال و رفتار انبیا ذکر شده است که عصمت عملی انبیا را نفی میکند، که این مقال اقتضای بحث مفصل آن را ندارد.
نبوت مسیحی، در تاریخ ، تصویر دیگری از نبوت است، بدین صورت که مسیح به مراتب بالاتر از جمیع انبیا است، آخرین مکاشفه و مژده و پیام خداست مسیح کلمه حیات است و ما، در مسیح، دارای همه چیز میباشیم.(30)
مسیح خدایی است که موقتاً برای بخشش گناهان اولیه آدمیان از آسمان به زمین نزول کرده و در قالب انسان تجسم یافته و به شکل بشر در آمده است. او پس از تحمل درد و مصیبت کشته میشود و سپس از قبر برمیخیزد و مجدداً به آسمان صعود میکند و در سمت راست پدرش، که هم ماهیت اوست، بر تختی مینشیند.(31)
بنابراین در مسیحیت نبوت وجود ندارد امّا وحی قطع نشده است و با صعود مسیح به آسمان رسالت او در میان شاگردانش ادامه دارد وحی نیز وجود دارد. مسیح دوازده نفر از ملازمان خویش را انتخاب کرد که پیام خدا را به مردم برسانند و ارواح پلید را دور گردانند و آنها را رسولان خود نامید(32) و آنها پس از قیام مسیح مأمور به تبلیغ کلام وی شدند.
اقتدار بخشیدن مسیح به این افراد و در حدّ شفا دادن بیماران و خروج ارواح پلید است(33) و کلیسا با قدرت و اجازهای که مسیح به پطرس داد در اینکه بدو فرمود: «من کلیدهای ملکوت خدا را در اختیار تو میگذارم تا هر دری را به روی زمین ببندی، در آسمان بسته شود و هر دری را بگشایی، در آسمان نیز گشوده شود».(34) اجازه فتوا و تعیین حلال و حرام را به خود داد به همین جهت مسیحیان اولیه، حواریون را به منزلهی پیغمبران خدا دانسته و پیغام ایشان را چون کلام الهی قبول میکردند. رسولان نیز نوشتهها وکلامهای خویش را الهام الهی میدانستند و روح القدس را راهنمای خود شمرده و تعالیم خویش را از طرف خدا میدانستند. افزون بر آن رسالت منحصر به حواریون نیست و از دیدگاه مسیحیان رسالت در طول زمانها ونسلها ادامه یافته و به دیگران منتقل شده است.(35) بدین ترتیب از همان روزهای مختلف برای تبلیغ و تبشیر طبقاتی تعیین میشود به ترتیب رسولان، انبیا، مبشران، شبانان و معلمان.
رسولان یعنی فرستادگان مسیح، انبیا یعنی کسانی که با الهام از خدا، پیغامی میآوردند. معلمان، یعنی کسانی که کلام خدا را به دیگران تعلیم میدهند.(36)
مبشران خادمان سیّار کلیسا که با قدرت و احاطهی کمتری انجیل را موعظه میکردند.(37)
نبی از ریشه «نبأ» یا از ریشه«نبو» است. نبأ در اصل به معنای رفتن از مکانی به مکان دیگر است، و میگویند«سیل نابی» یعنی سیلی که از شهری به شهر دیگر میرود و از این قیاس است که به خبر نیز «نبأ» گویند؛ زیرا از مکانی به مکان دیگر میآید.(38)
نبوت در اصطلاح شرعی بر آن گزینش الهی دلالت میکند که با وحی کردن بر بندهای انجام میپذیرد. نبوت سفارت بین خداوند و اندیشمندان از آدمیان است، به خاطر برطرف کردن حوایج معاش و معاد و نبی از آن جهت که مخبر است، عقول پاک بدان آرامش مییابد.(39) نبوت یک پدیده و حادثهای است، غیر عادی و خدایی که ضامن سعادت روحی و جسمی انسان است و مربوط به هدایت سازمان اجتماع عادی نیست. یک نیرویی است که خداوند در اختیار بعضی از بندگانش قرار میدهد تا اینکه حقایق ومعارف را از مبدأ بگیرند و به دیگران رسانند، این نیروی گیرنده که همراه با طهارت است، نبوت و شعور مرموز نسبت به حقایق، وحی و الهام میباشد.
انبیا از دیدگاه قرآن از نظر مراتب فضل و کمال در یک سطح نبودند. برخی از آنها افضل بر سایرین بودند و در این میان رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم افضل از همه انبیاست. قرآن در مورد برتری انبیا بر یکدیگر میگوید: «تلک الرُّسل فضّلنا بعضهم علی بعض مِنهُم من کلّم الله ورفع بعضهم درجاتٍ وَآتینا عیسی ابن مریم البیّنات و أیّدناه بروح القدس...» .(40)
«برخی از آن پیامبران را بر برخی دیگر برتری بخشیدیم از آنان کسی بود که خدا با او سخن گفت و درجات بعضی از آنان را بالا برد و به عیسی پسر مریم دلایل آشکار دادیم، و او را به وسیله روح القدس تأیید کردیم».
مفسران در این برتری سخنانی دارند از جمله اینکه این تفسیر و برتری به دو صورت است: اوّل از نظر وجود مصلحت و دوم: ابتدایی و با خواست و میل خود شخص ولی کلمه فضیلت همیشه در مورد اول به کار میرود و تفضیل خداوند روی ایجاب مصلحت و تدبیر امور است.(41) یا اینکه این آیه بیانگر درجه و رفعت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.(42) علاّمه طباطبایی معتقدند که آیه اشاره به عظمت امر پیغمبران وعلو مقام ایشان دارد و تخصیص دادن آیه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم وجهی ندارد و «رفع بعضهم درجات» نیز شامل تمام کسانی که درجهشان رفیع بوده، میگردد.(43)
در قرآن کریم عدهای از انبیا به عنوان پیامبران اولوا العزم نام برده شدهاند، در مورد اینکه چرا آنها به این نام برده شدهاند، دو دلیل گفتهاند:
1. آنها دارای ثبات و استقامت بسیار بوده و عهد الهی را هیچگاه به فراموشی نسپردند. در آیه 35 سوره احقاف آمده است: «فاصْبر کما صبر اُولوا العزم من الرُّسل...» این انبیا بر عهدی که از ایشان گرفته شد، ثبات و استقامت ورزیدند و ابداً آن را فراموش نکردند و در این عهد در قرآن بدین صورت آمده است:
«وإذ أخذنا من النّبیین میثاقهم ومنک ومن نوح وإبراهیم وموسی وعیسی ابن مریم و أخذنا منهم میثاقاً غلیظاً». (44)
«یادآور آنگاه که ما از پیغمبران عهد و میثاق گرفتیم و هم از تو و پیش از تو از نوح و ابراهیم و موسی و عیسی بن مریم از همه پیمان محکم گرفتیم».
در مقابل ایشان سایر پیغمبرانند که در ثبات و استقامت به پایهی ایشان نمیرسند، مثلاً دربارهی حضرت آدم علیه السلام در آیه 115 از سورهی طه میفرماید:
«وَلَقَدْعَهِدْنا اِلی آدم مِنْ قبل فَنسی ولم نجد له عزماً» .
«و ما با آدم عهدی بستیم(که فریب شیطان را نخورد) و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم».
پیغمبران اولوالعزم همان پنج نفری هستند که در آیه احزاب ذکر شدهاند:
2. دلیل دوم: آنها صاحب کتاب و شریعت بودهاند، چنان که قرآن کریم دربارهی آنها میگوید:
«شرع لکم من الدّین ما وصّی به نوحاً والّذی أوحینا إلیک وما وصّینا به إبراهیم وموسی و عیسی أن أقیموا الدّین ولا تتفرّقوا...» .(45)
«از احکام دین، آنچه را که به نوح دربارهی آن سفارش کرد برای شما تشریع کرد و آنچه را به تو وحی کردیم و آنچه را که دربارهی آعلیها السلامن به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودیم که:دین را برپا دارید و در آن تفرقه اندازی مکنید».
و در آخر سوره اعلی میفرماید: «انّ هذا لفی الصحف الاُولی* صحف إبراهیم وموسی» .
«این گفتار به حقیقت در کتب رسولان پیشین ذکر شده، به خصوص(قبل از قرآن) در صحف ابراهیم و تورات موسی مفصل بیان شده است».
عدهای دیگر معتقدند که تعداد آنها بیش از پنج تن هستند، دلیل آنها این است که قرآن سرگذشت همه پیامبران را بازگو ننموده است، یا لااقل به این نکته اشاره نشده است که اسامی همه انبیای بزرگ در قرآن آمده است. بنابراین فقط میتوان گفت از میان انبیایی که قرآن سرگذشت آنها را ذکر کرده، این پنج تن اولواالعزم هستند.(46)
نکته دیگر اینکه انبیای اولوالزم دارای کتابند، منافاتی ندارد با انبیای دیگر که آنان نیز صاحب کتاب باشند در آیه 163 سوره نساء آمده است: «...وَآتَینا داود زبوراً» مفادش آن است که بر حضرت داوود هم زبور نازل شده است. همچنین در روایات اشاره شده است که بر آدم و ادریس و برخی دیگر از پیامبران، صحیفههایی نازل شده بود، درحالی که هیچیک صاحب شریعت نبودند و صحیفههای آنها نیز دارای احکام و شرایع جدید نبوده است. پس منظور از اینکه تنها پیغمبران اولواالعزم صاحب کتاب بودهاند، این است که کتابی که دارای احکام و شرایع باشد منحصر به ایشان بوده است.(47)
ممکن است کسی سوءال کند انبیایی که صاحب شریعت نبودند، کتاب آسمانی آنها چه بوده است؟ در جواب باید گفت: کتاب آسمانی چنین پیامبرانی فقط محتوی مطالب اخلاقی، خبرهای غیبی، دعا و مناجات و امثال اینها بوده است و احکام شریعت به معنای اجتماعی را فاقد بوده است.(48)
وحی خداوند بر انبیا در قرآن به سه گونه آمده است: «...ما کان لبشر أن یکلّمه الله إلاّوحیاً أو من وراء حجاب أو یرسل رسولاً فیوحی بإذنه ما یشاء انّه علیٌّ حکیم» .(49)
«هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز (از راه) وحی یا از فراسوی حجابی، یا فرستادهای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید، آری اوست بلند مرتبه سنجیده کار».
نوع اول: سخن گفتن مخفی و بدون واسطه، خداوند سبحان با پیامبر با عبارت «اِلاّ وحیاً» آمده است.
شناخت کیفیت کلام خدا با پیامبران و چگونگی تحقق آن برای آدمیان ممکن نیست و این از جمله مواردی است که فقط پیامبر مکلَّم از آن با خبر است و خود پیامبر نمیتواند آن را به دیگری بفهماند.(50)
روایتی از امام صادق علیه السلام در خصوص نوع اول از کلام الهی وجود دارد که میفرمایند در آن قسم وحی هیچ واسطهای میان خدا و پیامبر نبوده، و خدای تعالی خودش برای آن جناب تجلی کرده است.(51)
از امام باقر علیه السلام نقل شده است: «پیامبران پنج دسته بودهاند. بعضی از آنها صدای وحی را همانند صدای زنجیر آهنین میشنیدهاند و بدین وسیله معانی و مطالب را دریافت کردهاند، دسته دیگر در حال خواب بر آنها وحی میشده مانند یوسف و ابراهیم، دسته دیگر فرشته وحی را مشاهده میکردند و دسته چهارم و پنجم کسانی هستند که معارف در قلب آنها و یا در گوششان القا میشده است».(52)
بنابراین سخن گفتن خدا با پیامبر بدون اینکه واسطهای در میان باشد، به صورت القای معنی در قلب در حال خواب است، نظیر وحی به ابراهیم علیه السلام در خواب در مورد ذبح فرزندش و یا در حال بیداری است نظیر وحی زبور به سینه داوود علیه السلام و وحی آمده بر قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است.(53)«...انّه لتنزیل ربّ العالمین* نزل به الرّوح الأمین* علی قلبک لتکون من المنذرین» (54) :«و راستی که این (قرآن) وحی پروردگار جهانیان است. «روح الأمین» آن را بر دلت نازل کرد تا از (جمله) هشدار دهندگان باشی». یا از نوع شنیدن کلام نظیر آنچه برای موسی علیه السلام رخ داده است«...فاستمع لما یوحی» (55) یا نظیر آنچه برای پیامبر در معراج اتفاق افتاده است: «فأوحی إلی عبده ما أوحی» (56): «آنگاه به بندهاش آنچه را باید وحی کند، وحی فرمود».
نوع دوم از وحی، وحی از پشت پرده است، که در قرآن با عنوان «من وراء حجاب» آمده است در این نوع وحی، حجاب واسطه است ولی نه واسطهای که سخن بگوید، بلکه وحی از ورای آن آغاز میشود نظیر سخن گفتن خدا با موسی در کوه طور که در آیه 30 قصص آمده است:«فَلما أتاها نودی من شاطیء الواد الأیمن فی البقعة المبارکة من الشجرة أن یا موسی انّی أنا الله ربّ العالمین» .
«پس چون به (آتش) رسید، ما از جانب راست وادی، در آن جایگاه مبارک، از آن درخت ندا آمده که: ای موسی، منم، من، خداوند، پروردگار جهانیان».
نوع سوم: وحی توسط جبرئیل صورت گرفته که در آیه با عبارت «...اگوْ یرسل رسولاً فیوحی بإذنه ما یشاء...» آمده است. در این نوع ارتباط، واسطه فرشته وجود دارد که وحی را از مبدأ گرفته و آن را به قلب پیامبر القا میکند.
این نوع از وحی به چند صورت تحقق یافته است: گاهی نبی فرشته را مشاهده کرده و گاهی مشاهده نمیکرده بلکه صدای او را میشنیده. روایتی از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نقل شده در مورد کیفیت نزول وحی که فرمودند: گاهی فرشتهای نزدم میآید به صورت صلصله جرس که در پیش رویم صدا میکند و من از صدای او آنچه را میخواهد بفهماند، حفظ میکنم و این قسم وحی از هر قسم دیگر بر من سختتر است و گاهی فرشتهای به صورت مردی نزدم ظاهر میشود، با من حرف میزند و من سخنانش را حفظ میکنم.(57)
محتوای وحی عبارت است از علوم و معارفی که از جانب خدا بر پیامبران نازل شده است نظیر:
1. معارف مربوط به خداوند و صفات و افعال و توحید او.
2. معارف مربوط به معاد و جهان پس از مرگ.
3. معارف مربوط به نبوت و اجرای عدالت اجتماعی توسط انبیا.
4. شرح حال پیامبران و تاریخ امتها به منظور عبرت و پند آموزی انسانها.
5. بیان مسائل اخلاقی و کیفیت پرستش خدا و احکام عبادی.
6. احکام و قوانین سیاسی و اجتماعی، حقوقی، جزائی، اقتصادی و بهداشتی که برای بهبود زندگی دنیوی انسانها است.
7. تعلیم حکمت و کتاب و آگاه کردن بشر نسبت به مجهولاتش.
1. توحید: همه انبیا بدون استثنا مردم را دعوت به توحید و دوری از شرک و بتپرستی میکردند، در سوره نحل آیه 36 آمده است: «وَلَقَدْ بَعَثْنا فی کُلِّ اُمّة رَسولاً اگنِ اعْبُدوا الله وَاجْتَنِبُوا الطّاغُوت...» :«و در حقیقت، در میان هر امتی فرستادهای برانگیختیم(تا بگوید) خدا را بپرستید و از طاغوت (فریبگر)بپرهیزید».
و آیه 25 انبیا خطاب به پیامبر اکرمصلی الله علیه و آله و سلم میفرماید: «وما أرسلنا من قبلک من رسولٍ إلاّ نوحی إلیه أنّه لا إله إلاّ أنا فاعبدون» :«و پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه به او وحی میکردیم که خدایی جز من نیست، پس مرا بپرستید».
2. دعوت به معاد: یکی دیگر از اهداف انبیا، دعوت به معاد و عالم پس از مرگ بوده است. منظور این بوده است که به مردم بفهماند که پس از این حیات دنیوی، حیات دیگری نیز هست که در آن به تمام اعمال و رفتار انسانی رسیدگی میشود لذا افراد باید در دنیا مراقب اعمال و رفتار خویش باشند، تا در آخرت دچار عذاب نشوند و از طرفی باید در تحصیل ایمان و اعمال صالحه بکوشند، تا در بهشت جاویدان سکنا گزینند.
3. عدالت اجتماعی: یکی دیگر از اهداف انبیا، بر پایی عدالت بوده است، آنها با مفاسد اجتماعی مبارزه میکردند تا عدالت و قسط را در جامعه حاکم کنند. در آیه 25 حدید آمده است:
«لقد أرسلنا رسلنا بالبیّنات وأنزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط...» .
«به راستی(ما) پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آنها کتاب و ترازو را فرود آوریم، تا مردم به انصاف برخیزند».
صدر المتألهین میگوید: «وحی را برای هدایت علوم و تعلیمات فرستاد، و میزان را برای ارشاد به اعمال و معاملات و بدین خاطر بدنبال آن آمده است: «لیقوم الناس بالقسط» یعنی: «در معاملاتشان به عدالت رفتار نمایند».(58)
حضرت شعیب میفرماید:«إن اُرید إلاّ الاصلاح ما استطعت...» (59): «هدف از بعثت او اصلاح امر جامعه است».
4. تعلیم کتاب و حکمت: انبیا مبعوث شدند تا مردم را با علم و دانش آشنا سازند، مردم را با واقعیات جهان و نظام هستی و هم با دستور العملهایی که موجب رشد و تعالی آنان است، آشنا سازند.
«ربّنا وابعث فیهم رسولاً یتلوا علیهم آیاتک ویعلمهم الکتاب والحکمة ویزکّیهم...» .(60)
«پروردگارا، در میان آنان، فرستادهای، از خودشان بر انگیز، تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزند و پاکیزهشان کند».
در قرآن یکی از اهداف عیسی حکمت است:
«وَلمّا جاء عیسی بالبیّنات قال قد جئتکم بالحکمة...» .(61)
«و چون عیسی دلایل آشکار آورد، گفت: به راستی برای شما حکمت آوردم».
علامه طباطباییدر معنای حکمت میفرمایند: «مراد از «حکمت» معارف الهی است، از قبیل عقاید حقه و اخلاق فاضله».(62) و در جای دیگر میفرمایند: «حق عبارت است از رأی و اعتقادی که ملازم با رشد بدون غی، و مطابق با واقع باشد، و این همان حکمت است».(63)
علاّمه طبرسی در مجمع البیان میگوید: «حکمت علم و دانش چنان است که عمل میشود بر او در آنچه اختیار و یا اجتناب شود از امور دین و دنیا».(64)
و در جای دیگر میگوید: حکیم شخصی است که کار را بر اساس علم و تدبیر انجام میدهد و عمل او که جلوگیری از فساد و تبهکاری است «حکمت» اطلاق شده است.(65)
به طور کلی از منابع اسلامی این نکته روشن میشود که حکمت یک حالت و خصیصهای است شخص به وسیلهی آن میتواند حق و واقعیت را درک کند و مانع از فساد شود؛ بنابراین، حکمت حالت نفسانی و صفت روحی است نه شیء خارجی؛ یعنی علم چشم است و حکمت، نور بینایی است.
امام علی علیه السلام میفرماید: «العلم ینجد الحکمة ترشد»:«دانش بزرگی میآورد، بینش راهنمایی میکند».
مطالعه دقیق در متون اسلامی معلوم میسازد که حقیقت نور بینش که به عنوان فلسفه بعثت در آیات مذکور آمده است، عبارت است از احساس ویژهای که علاوه بر شناخت حقایق هستی، با تمام وجود حقیقت را مییابد قرآن در این راستا میفرماید: «یوءتی الحکمة من یشاء و من یُوءت الحکمة فقد اُوتی خیراً کثیراً...» .(66) و علی علیه السلام میفرماید که هر کسی نمیتواند از حکمت استفاده کند.«حرام علی کلّ عقلٍ مغلولٍ بالشهوة أن ینفع بالحکمة»(67)، پس حکمت یعنی بهکار گرفتن اصول بنیادین انسان سازی که در شریعت به آنها اشاره شده است.
6. تزکیه و تقوا: قرآن یکی از وظایف انبیا را چنین بر میشمرد: «ویزکیهم ویعلمهم الکتاب والحکمة»(68) و نیز میفرماید: «کما أرسلنا فیکم رسولاً منکم یتلو علیکم آیاتنا ویزکیهم«.(69)
7. عبودیت: هدف حقیقی همه انبیا همان توحید است، شناخت خدا و قرب به او و سایر هدفهای گذشته در دل این هدف قرار دارد و از طرفی دیگر هدف از خلقت انسانها چیزی جز عبودیت نبوده است. «وَما خلقت الجنّ والإنس إلاّ لیعبدون»(70) : «جن و انس را نیافریدیم جز برای آنکه مرا بپرستند».
انبیا از این جهت مردم را به توحید و پرستش خود و قرب به او دعوت میکردند، که هدف آفرینش انسانها را تأمین نماید و با ارایه برنامههای تکاملی آنها را به غایت وجودی خویش برسانند.
هر سه دین معتقدند که دوره نبوت اسرئیلی نشان دهندهی تمدنی است که در بنی اسرائیل بنیانگذاری شد موسی علیه السلام به عنوان سرمشق و نمونه پیامبران است که پیامبری او تداوم مییابد و منجر به مسیحیت میشود.
همچنین معتقدند نبوت ابراهیمی یک حرکت پویا و مردمی بود و مهمترین خصیصه نبوت مردمی، قیام بر علم بندگی و بردگی انسانهاست وکوشش در راه رستگاری، همراه با آزادی و رهایی واقعی آنهاست.
پیامبران الهی چنان سخن گفتهاند که گویی خود خداست که سخن میگوید و شاید در حال جذبه و خلسه(71) و یا در حالت بیخودی متحیر وغرق روءیا(72) و گاه با لمس آتش سوزان(73) تجربه پیامبرانه در ادیان الهی ، تجربهای است که برای افراد به هنگام برخورداری از روح الهی، رخ میدهد و پیامبران فقط واسطههایی هستند که سخنان الهی به واسطهی آنها به این جهان نازل میشود و چارهای جز ابلاغ وحی ندارند.
پیامبران جامعه اسرائیلی زمانی حجیت واقتدار داشت که برخوردار از یهوه خدای اسرائیل باشند. و پیامبران دروغین جدّی گرفته نشدهاند در سفر تثنیه مرگ تاوان جُرم پیامبرانی است که به نام خدایان دیگر سخن گفتهاند:(74) پیامبران مقتدر افرادی بودند که الهامات و اخبار غیبیشان همواره روی داده است.(75) مشخصه خاص این نبیها آن است که آنها به خدای تنها متکی هستند و غالباً با هیئت حاکمه در افتادند و با نظام اجتماعی و اخلاقی جامعه مخالفت ورزیدند. موسی در برابر فرعون میایستد و مردم را از بار بردگی او آزاد میسازد و ده فرمان خدا را که همه جنبههای اجتماعی و انسانی را دارد، به آنها ابلاغ میکند. عاموس، میکا، ارمیا، اشعیا سعی میکنند راه موسی را بپیمایند و با هیئتهای حاکمه به مبارزه برخیزند. این انبیا خواهان عدالت اجتماعی و مخالف با هر گونه ظلم و ستم بودند. آنها میخواستند بیچارگان را رهایی بخشند، و تعلیماتشان مایه وحدت و همبستگی جامعه یهود بود. به صورتی که قصد از بعثت انبیا در کتاب مقدس اصلاح شوءون دینی و اطاعت از خداوند قلمداد شده است، و سرانجام وعده روزی که دنیا روی آرامش را ببینند و مسیح موعود ظهور کند.
انبیا از دیدگاه قرآن نمونه کمال و نقطه اوج صفات و ویژگیهای بشری هستند. آنان در مقام دریافت و تبلیغ وحی و در اعمال و رفتارشان، هیچگونه خلل و لغزشی ندارند، چه دارای مقام حکومت باشند و چه در حالت فقیرانه باشند. آنان از دیدگاه قرآن از هر لغزشی و خطایی مصون هستند. پیامبران از د یدگاه قرآن به منظور اصلاح جامعه و هدایت مردم به سوی یکتاپرستی و برای تعلیم و تزکیه مردم و برای تعلیم حکمت و برای عبودیت و پرستش خداوند به سوی مردم گسیل شدهاند. انبیا برگزیدگان مردم هستند.(76) و انبیای یهود نیز از دیدگاه قرآن، برگزیدگان مردمند که در نقطهی اوج صفات کمالیه و دارای فطرت و درونی وارسته و امین در تبلیغ وحی و عصمت هستند.«به یقین، خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتری داده است»؛(77) «ای موسی ما تو را با رسالتها و با سخن گفتنم (با تو) بر مردم(روزگار) برگزیدم»؛(78) سراسر قرآن کریم، جز تکریم و بزرگداشت از پیامبران الهی چه آنها که نامشان یاد شده و چه آنها که ذکرشان به میان نیامده، چیز دیگری نیست.(79)
1. ارمیا23:14و13.
2. میکاه3:5.
3. ارمیا23:14و 29:23.
4. اشعیا:28:7.
5. ارمیا23:27.
6. ارمیا23:32و 13.
7. تثنیه13:17.
8. حزقیال23:6.
9. ارمیا23:17.
10.حزقیال13:1719.
11. همان13:20و 18.
12. تثنیه13:15و 18:20 ارمیا14:15.
13. ارمیا20:6.
14. ارمیا23:12.
15. همان23:15.
16. همان 23:40.
17. حزقیال13:9.
18. تثنیه13:16.
19. خروج20:3و4.
20. تثنیه13و 17:26.
21. دوم پادشاهان5:15.
22. اشعیا40:26.
23. عاموس5:6.
24.تثنیه6:15و14.
25. خروج20:1317.
26.تثنیه بابهای 24 13.
27. تثنیه6:1320.
28. تنقیح الأبحاث للملل الثلاث ص 17.
29. عاموس 5:1012.
30. بشارت دکتر کریسنی ویلسن ص 28و 30.
31.تحقیقی در دین مسیح،ص 316.
32. متی10:18؛ مرقس 3:19 14.
33. متی باب10.
34. متی 16:19و 18.
35. لوقا باب دهم، المعجم الاهوت الکتابی، ص 279.
36. اول قرنیتان5:20.
37. اعمال رسولان، باب8.
38. معجم مقاییس اللغة:5/385.
39.مفردات راغب، ص 501.
40. بقره/252.
41. مجمع البیان:3/101؛ تبیان:2/303.
42. المنار:3/45.
43. المیزان:2/443.
44. احزاب/7.
45. شوری/13.
46. مقدمه بر جهان بینی اسلامی، ص 152.
47. المیزان:2/201؛مبانی رسالت انبیاء ص 301 300.
48. راهنماشناسی ، ص 210.
49. شوری/52.
50. المیزان:2/446؛ المنار:3/4.
51. المیزان:18/115.
52. بحار الأنوار:11/54.
53. المیزان:19/46.
54. شعراء/193.
55. طه/13: «پس بدانچه وحی میشود گوش فرا ده».
56. نجم/10.
57. المیزان:18/116.
58. تفسیر صدر المتألهین:6/273.
59. هود/88.
60. بقره/129.
61. زخرف/63.
62. المیزان:18/177.
63. المیزان:19/447.
64. مجمع البیان:25/7.
65. همان:1/115.
66. بقره/269.
67. شرح غرر الحکم ودرر الحکم:3/404.
68. جمعه/2.
69. بقره/151.
70. ذاریات/56.
71.حزقیال4:13.
72. همان3:15.
73. اشعیا6:67.
74. تثنیه18:20.
75. عداد:12:8 1 تثنیه18:2 15.
76. حج/75.
77. آل عمران/33.
78. اعراف/144.
79. آیات در تجلیل قرآن از انبیا عبارتند از سوره مریم آیه 41 ، انبیاء آیه 72 و 73 و 79، بقره آیه 250و انعام 85و 86 و دیگر آیات.