نویسنده در این مقاله پس از بیان معنای لغوی و اصطلاحی تفسیر به نقش پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، اهل بیت علیهمالسلام و بعضی از صحابه در تفسیر قرآن پرداخته و میگوید اولین مفسر قرآن، نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآله و بعد از او، مفسران واقعی قرآن، امام علی علیهالسلام و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام میباشند که طبق حدیث ثقلین، قرآن و عترت پیامبر صلیاللهعلیهوآله از هم جدا نمیشوند تا در حوض کوثر پیامبر صلیاللهعلیهوآله را ملاقات کنند.
نویسنده با استناد به متابع معتبر اهل سنّت، امام علی علیهالسلام را به عنوان منابع اصلی تفسیر در عصر صحابه بیان میکند و نیز امام علی علیهالسلام را اصلیترین و برترین مرجع بعد از رسول خدا میداند.
قرآن به عنوان بزرگترین و مهمترین معجزه، برترین و آخرین قانون الهی مورد توجه و اهتمام خاص حضرت احدیت بوده و هست «انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»(2) که اگر همه اندیشمندان دست به دست هم دهند از آوردن مثل آن عاجزند.
«لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یأتوا بمثل هذا القرآن لا یأتون بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا»(3)
یعنی: اگر انسانها و پریان اتفاق کنند که همانند این قرآن را بیاورند همانند آن را نخواهند آورد هرچند یکدیگر را کمک کنند.
گرچه مغرضان و کجاندیشان در صدد بوده و هستند که نور قرآن را خاموش کنند.
«و قال الذین کفروا لا تسمعوا لهذا القرآن وَالغوا فیه لعلّکم تغلبون»(1)
کافران گفتند: گوش به این قرآن فرا ندهید؛ و بههنگام تلاوت آن جنجال کنید، شاید پیروز شوید. تا مردم چون زمان جاهلیت در گمراهی باقی بمانند، لکن اراده خدا بر آن شد که با نزول قرآن، راه هدایت بشر به سوی سعادت و کمال انسانی گشوده شود و نورانیت قرآن هر روز درخشش بیشتری پیدا کند؛ و بر تارک سیاهی دلهای غارتگران و بد اندیشان، مشت نفرت و ناامیدی بکوبد. بدین جهت قرآن به عنوان ثقل اکبر بر رسول خدا تلقین و سفارش شد تا در حفظ، نگهداری، ثبت و ضبط آن بکوشد و هرگز از آنچه بر او وحی شد پافراتر نگذارد.
«و لو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه الوتین فما منکم من أحدٍ عنه حجزین»(2)
یعنی: اگر او سخنی دروغ بر ما میبست ما او را به قدرت میگرفتیم سپس رگ قلبش را قطع میکردیم و هیچ کس نمیتوانست از (مجازات) او مانع شود.
رسول گرامی صلیاللهعلیهوآله از همان آغاز نزول قرآن بر آن بود که آیات حق را بر مردم تلاوت نماید و در مکه و مدینه اصحاب و یارانی تربیت نماید تا بتوانند، قرآن را از دستبرد اجانب حفظ نمایند؛ خصوصا پسر عمّ گرانقدرش را بر این امر مهم سفارش فرمود و او را بر تمامی اسرار، رموز و معانی قرآن آگاه کرد. و خود به عنوان اولین مفسر در صدد بیان آن بر آمد و مردم را بر بعضی از اسرار این گنجینه نفیس آشنا ساخت و بر تلاوت، تدبر و عمل به آن ترغیب مینمود.
در این راستا اصحابی تربیت نمود که با تمام سعی و تلاش در فهم معانی و رموز آیات کوشیدند و هر یک چون نوری در بین مردم میدرخشیدند و در مکه، مدینه، بغداد و دیگر شهرهای بزرگ اسلامی، بر کرسی تدریس و تفسیر نشستند تا مردم را به سرچشمه زلال معارف الهی و سیره نبوی آشنا سازند. از آن روز تا به حال قرآن چون خورشید درخشش دارد «یجری کمجری الشمس» و هر کس به میزان توان و ظرفیتش از آن بهره برده و آن را تفسیر مینماید؛ تا جایی که امروزه شاهد آثار ارزشمند بسیاری از مفسران هستیم که شمارش آنان در این مختصر نمیگنجد.
اما اهل بیت پیامبر گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله به دلیل انتساب به مقام شامخ نبی خاتم صلیاللهعلیهوآله و توجه خاص آن حضرت به آنان(1) و عنایت خاصه حضرت حق،(2) مرجع، ملجأ و مورد توجه عموم مردم بودهاند و نقش بسیار مهم و حساس آنان در بیان احکام الهی و سنت نبوی و نیز هدایت و ارشاد مردم در عدم تفسیر به رأی، حاکی از مراقبت دائم و تلاشهای بی وقفه آنان در حفظ و حراست قرآن و سنت از دستبرد اجانب میباشد؛ تا جایی که هر یک از آن بزرگواران در احیای مکتب توحیدی، شهد شهادت نوشیدند و بعضی با توجه به موقعیت زمانی، بر کرسی تدریس و تبیین احکام و تفسیر آیات، تکیه زدند و شاگردان بی شماری تربیت کردند.
عالمان لغت و زبان عرب گفتهاند:
تفسیر، به معنای «روشن نمودن و بیان کردن» از ریشه «فَسْر» به معنای کشف میباشد.(3)
ابن اعرابی و ثعلب نوشتهاند: تفسیر به معنای کشف نمودن معنا از لفظ مشکل است.(4)
بعضی گفتهاند: تفسیر به معنای شرح و توضیح مجملات قرآن است.(5)
راغب مینویسد: تفسیر در کشف و اظهار معنای معقول به کار میرود.(1)
سیوطی میگوید: تفسیر بر وزن تفعیل، از ریشه فَسْر به معنای بیان است.(2)
در اصطلاح عالمان علوم قرآن و علمای تفسیر، تفسیر علمی است که در مورد چگونگی نطق به الفاظ و مدلولات قرآن، فهم احکام فردی و ترکیبی، معانیای که در حال ترکیب بر حقیقی یا مجازی بودن معنی و نیز شناخت نسخ، اسباب النزول...، بحث مینماید.(3)
زرکشی میگوید:
تفسیر علمی است که با آن، معانی و احکام خداوند، فهمیده شود.(4)
دستهای تفسیر را به معنای علم به نزول آیات از مکی یا مدنی، ناسخ یا منسوخ، محکم یا متشابه، عام یا خاص، مطلق یا مقید، امر یا نهی، وجوب یا حرمت و...، دانستهاند.(5) ذهبی مینویسد:
کسی که به میزان طاقت خود بتواند مراد خدا را بفهمد، در واقع تفسیر قرآن کرده است.(6)
گروهی تفسیر را به معنای آنچه متعلق به نظر و رأی است، یقین به این که مراد خداوند چنین است، آنچه مطابق با عقیده اوست دانستهاند.(7)
کلمه تفسیر فقط در یک جای قرآن آمده است و آن به سبب اشکالات و بهانهجوییهای بیاساس دستهای نابخردان بود که چرا قرآن در مراحل مختلف بر پیامبر نازل میشود. خداوند به رسول اعظمش میفرماید:
ما برای قوت قلب تو، آیات را تدریجا نازل نمودهایم.(8)
برای تأکید بیشتر میفرماید:
«و لا یأتونک بمثلٍ إلاّ جئناک بالحق و أحسنَ تفسیرا»(9)
یعنی: آنان هیچ مثَلَی، بر تو نمیآورند، مگر اینکه ما حق را برای تو میآوریم، و تفسیری بهتر (و پاسخی دندان شکن که در برابر آن ناتوان شوند.)
مرادف از کلمه تفسیر، بیانی است که در آیات متعددی از قرآن به آن اشاره شده و به معنای توضیح و تفسیر احکام و مراد خداوند میباشد. خداوند میفرماید:
«و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم».(1)
یعنی: و ما این ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا آنچه را که به سوی مردم نازل شده است برای آنها روشن سازی.
قرآن نسبت به کسانی که از بیان و توضیح حقایق سرباز میزنند و مراد خداوند در کتاب را کتمان میکنند، سرزنش میکند و میفرماید:
«و إذ اخذ الله میثاق الذین أوتوا الکتاب لتُبَیّنُنَّهُ للناس و لا تکتمونه فنبذوه وراء ظهورهم...»(2)
یعنی: و هنگامی را که خدا از کسانی که کتاب آسمانی به آنها داده شده، پیمان گرفت که حتما آن را برای مردم آشکار سازید و کتمان نکنید و آنها آن را پشت سر افکندند.
و پیامبرش را فرستاد تا همه آنچه را پنهان کردهاند، بیان فرماید:
«قد جائکم رسولنا یبیّن لکم کثیرا مما کنتم تخفون من الکتاب، قد جائکم رسولنا یُبیِّن لکم علی فترة من الرسل...»(3)
یعنی: پیامبر ما که بسیاری از حقایق کتاب آسمانی را که شما کتمان میکردید روشن میسازد به سوی شما آمد - رسول ما، پس از فاصله و فترتی میان پیامبران، به سوی شما آمد، در حالی که حقایق را برای شما بیان کند.
در روایات وارده از پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام کلمه تفسیر مکررا و با عباراتی مختلف آمده است. ما به تعدادی از روایات اشاره میکنیم.
«من فسّر القرآن برأیه، ان اصاب لم یؤجر و ان اخطأ فلیتبوأ مقعده من النار.»(4)
یعنی: هر کس قرآن را بر اساس عقیده خود تفسیر کند، چنانچه تفسیرش موافق با مفاد آیه باشد اجر و ثوابی برای او نوشته نمیشود و اگر با مضمون آیه سازگار نباشد جایگاه او در آتش خواهد بود.
«اتقوا الحدیث الاّ ما علمتم، فمن کذّب متعمدا فلیتبوَّأ مقعده من النار، و من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار.»(1)
یعنی: از نقل حدیث و روایت بپرهیزید مگر آنهایی را که صحیح میدانید؛ زیرا اگر کسی عمدا (بر من) دروغ ببندد جایگاهش در آتش خواهد بود. همچنین کسی که قرآن را بر طبق نظر خود تفسیر کند جایگاهش در آتش خواهد بود.
قال النبی صلیاللهعلیهوآله : «قال الله جل جلاله: ما آمن بی، من فسّر برأیه کلامی.»(2)
یعنی: خداوند متعال فرمود: هر کس سخنان مرا بر مبنای نظر خود تفسیر کند، به من ایمان نیاورده است.
از امیرالمؤمنین علی علیهالسلام نقل شده که فرمود:
«ایاک ان تفسِّر القرآن برأیک حتی تفقهّه عن العلماء.»(3)
یعنی: از تفسیر به رأی خودداری کن (و درنگ کن) تا زمانی که معنای صحیح آیات را از علما بیاموزی.
از مجموع آنچه گذشت چنین به دست میآید:
الف) تفسیر، به معنای کشف مراد و پیامی است که یک یا چند آیه میتواند داشته باشد.
ب) مفسر باید شرایط تفسیر را بداند.
ج) تفسیر به رأی حتی اگر مطابق با واقع باشد، از آنجا که راه را برای تفسیر به رأی هموار میکند، و غالبا سر از انحراف و خلاف مراد در میآورد، ممنوع است.
د) روایات زیادی که از پیامبر بزرگ اسلام صلیاللهعلیهوآله و ائمه معصومین علیهمالسلام نقل شده بیانگر این واقعیت است که آنان علاوه بر این که خود، مجملات را بیان میفرمودند؛ اهتمام زیاد و نظارت دقیق بر نحوه تفسیر داشتهاند.
سیوطی در کتاب تفسیرش میگوید:
«کان النبی صلیاللهعلیهوآله یبین المجمل و یمیز الناسخ من المنسوخ و یعرّفه اصحابه فیعرفوه و عرفوا سبب نزول الآیات و مقتضی الحال منها...»(4)
پیامبر آیات مجمل را تبیین میکرد و آیات ناسخ و منسوخ را به اصحابش یاد میداد، آنها هم به ذهن میسپردند. همچنین از شأن نزول آیات و تناسب زمانی و مکانی آنها آگاه میشدند.
روزی قتاده نزد امام جعفر صادق علیهالسلام آمد، حضرت فرمود: شنیدهام فقیه اهل بصرهای؟ گفت: چنین گمان میکنند! در پایان حضرت فرمود: از تفسیر به رأی حذر کن.(1)
بیشک پیامبر بزرگ اسلام صلیاللهعلیهوآله به عنوان اولین مفسر که مسؤولیت بیان آیات حق را داشت و به شهادت قرآن، مبین و معلم اصلی قرآن به حساب میآمد، مهمترین نقش را در تفسیر به عهده داشت.
«و انزلنا الیک الذکر لتُبیِّن للناس ما نزّل الیهم و لعلهم یتفکرون»(2)
شواهد بی شماری که از علمای تفسیر و علوم قرآنی در کتب تفسیری آمده، بیانگر این واقعیت است که پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله به عنوان اولین مفسّر و اولین مرجع بعد از قرآن در بین مردم و صحابه مطرح بود. آلوسی میگوید:
اصحاب (خشنودی خداوند شامل حالشان شود) با آن مقام عالی در فصاحت و قلبی که به چراغ نبوت روشن شده بود، باز هم در بسیاری از موارد به پیامبر صلیاللهعلیهوآله مراجعه میکردند و از چیزهایی که پایه افکارشان بدانها نمیرسید، سؤال میکردند. حتی گاهی مطلب برایشان مشتبه میشد و معنای نادرستی از آیات برداشت میکردند (که با مراجعه تصحیح میشد).(3)
جلا الدین سیوطی مینویسد:
پیامبر برای اصحابش، معانی مجمل را توضیح میداد و این تفسیرها را اصحاب، به نسلهای بعد میرساندند...اصحاب برای فهم آیاتی که برایشان مبهم بود، نزد پیامبر صلیاللهعلیهوآله میآمدند و آن حضرت برایشان توضیح میداد. به همین جهت شمار زیادی از احادیث مربوط به تفسیر، از حضرتش بجا مانده است.(4)
عبدالرحمان سلمی میگوید: عثمان بن عفان و عبدالله بن مسعود بر ما حدیث کردند که:
همانا آنان هنگامی که نزد پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ده آیه یاد میگرفتند، از آن عبور نمیکردند، مگر این که هر آنچه در آن از علم و عمل بود، میفهمیدند.(5)
سیوطی مینویسد:
«[السنة] شارحة للقرآن و موضحة له و بذلک قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : الا و انی اوتیت القرآن و مثله معه یعنی السنة.»(6)
یعنی: حدیث و روایت، قرآن را تبیین میکند و توضیح میدهد. فرمایش پیامبر هم به همین مطلب اشاره دارد: «آگاه باشید که خداوند به من قرآن به همراه چیزی شبیه آن (سنت) که با هم هستند عطا کرده است.»
بنابراین پیامبر صلیاللهعلیهوآله به عنوان اولین و برترین مبیّن وحی، لازم الاتباع است و نقش بسیار حسّاس حضرت، در توصیه و سفارش به قرآن، جای تأمل و دقت فراوان دارد.
اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بعد از وفات آن حضرت، مرجع و ملجأ مردم در بیان احکام الهی و سنت پیامبر صلیاللهعلیهوآله بودند و با سعی فراوان و بی وقفه در احیای مکتب وحی میکوشیدند. اما این واقعیت غیرقابل انکار است که همه آنان در سطح واحدی از علم، آگاهی، بهرهوری و بهره دهی نبودند و هر کس به میزان ظرفیتش از مصاحبت با رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بهره میبرد و چون چراغی که از قوت و ضعف برخوردار است، نور افشانی میکردند. در میان آنان، آن که نورش از قوت بیشتری برخوردار بود و ظرف تعلُّمش مطابق با ظرف تعلیم رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود، علی بن ابی طالب علیهالسلام است.
ذهبی، که از بزرگان علوم قرآنی است، مینویسد:
واقعیت این است که اصحاب در قدرت فهم قرآن و درک معنای آن تفاوت داشته و در یک درجه نبودند. علت این اختلاف هم به گوناگونی ابزار فهم بر میگردد؛ زیرا آنان از نظر آگاهی به معانی لغات در سطوح مختلفی قرار داشتند. برخی، اطلاعات وسیعی پیرامون لغات داشتند و با واژههای نامأنوس هم آشنا بودند اما بعضی دیگر در این حد از احاطه نبودند. دستهای هم به جهت ملازمت همیشگی با پیامبر صلیاللهعلیهوآله از شأن نزولها، بیش از دیگران آگاهی داشتند مانند علی بن ابی طالب علیهالسلام .(1)
سلیم بن قیس میگوید: از امیر مؤمنان علی علیهالسلام شنیدم که فرمود: آیهای نبود که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شود مگر این که آن را بر من میخواند و املا میکرد و من آن را به خط خود مینوشتم. همچنین تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه را به من یاد میداد و از خدا میخواست که قدرت فهم و حفظم را زیاد کند و من هیچ آیهای از قرآن یا سایر علومی که آن حضرت به من املا میفرمود، فراموش نکردم و به برکت دعای پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، همه را نوشتم و هیچ یک از مطالبی را که حضرتش به من آموخته بود، چه حلال و حرام و چه امر و نهیای که قبلاً بود یا هست، ترک نکردم و واجبات و محرماتی که در کتب آسمانی پیشین بود، به من یاد داد و همه را حفظ کردم و حتی یک حرف از آنها را هم فراموش نکردهام. سپس پیامبر صلیاللهعلیهوآله دستش را بر سینهام گذاشت و از خداوند خواست که قلبم را پر از علم و فهم و حکمت و نور کند.(2)
بزرگترین شخصیت علمی و ایمانی و قویترین مفسر قرآن که نقش بسیار مهم و حساسی در احیای قرآن و سنت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله داشت، علی علیهالسلام بود که در بین صحابه چون چراغی فروزان میدرخشید و در تمام قضایای مهم و سرنوشت ساز، حضور داشت. ذهبی از علمای مشهور اهل سنت در باره ایشان میگوید:
علی علیهالسلام دریای علم بود. در استدلال قوی و در استنباط، دقیق و بینقص بود. در اوج فصاحت، سخنوری و شعر قرار داشت. دارای عقلی کامل بود که ظاهر اشیا را در مینوردید و به باطن آنها رسوخ میکرد و بسیار اتفاق میافتاد که اصحاب پیامبر، در فهم مسائل پیچیده و حل مشکلات از او مدد میگرفتند. هنگامی که نبی خاتم او را برای امر قضاوت به یمن فرستاد، برایش چنین ادعا کرد: «خداوندا زبانش را قاطع کن و قلبش را به سوی خود رهنمون باش.» او هم موفق و راست قامت و کارگشای معضلات و بحرانهابود تا حدی که به صورت ضرب المثل میگفتند: ابوالحسن علیهالسلام بود که به این مسأله خاتمه داد و از کسی که در خانه نبوت پرورش یابد و از سینه آن شیر بنوشد، چنین چیزی عجیب نیست.(1)
پیامبر صلیاللهعلیهوآله دریای مواج علم و معرفت الهی است و احدی نمیتواند از سرچشمه زلال معارف او کام تشنهاش را سیراب سازد، جز آن که از در ولایت علی علیهالسلام داخل شود. (انا مدینة العلم و علی بابها)(2). حضرتش از ظاهر و باطن قرآن آگاهی داشت و اعلم صحابه بود.
ابن مسعود میگوید:
«انّ القرآن انزل علی سبعة احرف، ما منها حرف الاّوله ظهر و بطن و ان علی بن ابیطالب عنده من الظاهر و الباطن.(3)
یعنی: قرآن به هفت حرف نازل شد و هر حرف آن دارای ظاهر و باطنی است و تمام ظاهر و باطن قرآن نزد علی بن ابی طالب است.
به عطاء گفته شد: آیا در میان اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله کسی اعلم از علی هست؟ عطاء قسم یاد کرد و گفت: لا و اللّه لا اعلمه.(4) ابن عباس میگوید: وقتی از علی علیهالسلام چیزی به ما میرسید، بر ما حجت بود و به دیگری رجوع نمیکردیم.(1)
ارتباط تنگاتنگ علی علیهالسلام با رسول گرامی اسلام صلیاللهعلیهوآله بیانگر این واقعیت است که حضرتش نقش بسیار مهم و اساسی در حفظ و حراست از قرآن را به عهده داشت. «قال علیهالسلام کنت ادخل علی رسول الله صلیاللهعلیهوآله فی کل یوم و خلة و فی کل لیل و خلة و ربما کان ذلک فی بیتی یأتینی رسول الله صلیاللهعلیهوآله ... و اذا سألته اجابنی و اذا سکت عنه و فقدت مسائلی ابتدأنی، فما نزلت علی رسول الله آیة من القرآن الاّ اقرأنیها و املأها علی و کتبتها بخطی فدعا الله ان یفهمنی و یعطینی...(2)
یعنی: حضرت علی علیهالسلام فرمود: هر روز به محضر پیامبر صلیاللهعلیهوآله شرفیاب میشدم و در برخی مواقع، آن حضرت به منزلم میآمد...وقتی از او سؤالی میپرسیدم، جواب میداد و آن گاه که از جواب فارغ میشد و سؤالهای من هم به اتمام میرسید، خود آغاز به سخن میکرد. (و در نتیجه این مصاحبت) آیهای نبود که بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شود مگر این که آن را بر من میخواند و املا میکرد و من آن را به خط خود مینوشتم و آن حضرت، از خداوند میخواست فهم مرا زیاد کند.
سیوطی به نقل از ابو طفیل مینویسد:
علی علیهالسلام را در حال خطبه خواندن دیدم که میفرمود: «از من سؤال کنید. به خدا قسم هر چه از من بپرسید، پاسخش را خواهید شنید در باره قرآن بپرسید. به خداقسم آیهای نیست مگر این که من میدانم در روز بر پیامبر صلیاللهعلیهوآله نازل شده یا شب. قادر یکتا به من ضمیری تیزبین و زبانی پرسشگر عنایت کرده است.(3)
همچنین ذهبی در کتاب خود مینویسد:
بی شک بسیاری از صحابه به معنای اجمالی قرآن اکتفا میکردند و خود را ملتزم به فهم دقیق آن نمیدانستند، اما علی علیهالسلام دریایی از علم بود که صحابه در فهم قرآن به او مراجعه میکردند ابن عباس که از بزرگان صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله بود، آموزگارش علی علیهالسلام است که از ظاهر و باطن قرآن آگاه بود.(4)
ذهبی مینویسد:
آیه شریفه «و من الناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله»(5) در حق علی علیهالسلام نازل شد و کسی در فضائل به مقام علی علیهالسلام نمیرسد: «اجتمع فیه من الفضائل ما لم یحظ به غیره، و قال صلیاللهعلیهوآله لاعطین الرایة رجلاً یفتح الله علی یدیه، یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله...»(1)
یعنی: در فضایل، همتایی برایش دیده نشد. نبی خاتم (در شأنش) فرمود: پرچم را به دست مردی خواهم سپرد که فتح خداوندی بدست او انجام گیرد و خدا و رسول، دوستش دارند. او نیز آن دو را دوست دارد.
پس نتیجه میگیریم علی علیهالسلام مهمترین نقش را بعد از رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در تفسیر قرآن داشت.(2)
همراهی و همگامی اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام با قرآن مجید، از اعتقادات اساسی ماست و این همراهی نه تنها در ظواهر امر، بلکه در همه امور، اعم از اعتقادی، عبادی، سیاسی... به هم پیوند خورده و جدا شدنی نیست. هر جا سخن از قرآن است باید سخن از اهل بیت معصومین علیهمالسلام هم باشد و بالعکس؛ زیرا طبق بیان مکرر پیامبر عظیم الشأن اسلام صلیاللهعلیهوآله ، این دو هرگز از یکدیگر جدا نخواهند شد و قرآن منهای اهل بیت، قرآن بی روح است. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «من در بین شما دو چیز گرانبها را باقی میگذارم. تا زمانی که به آن دو چنگ زنید، هیچ گاه بعد از من، گمراه نخواهید شد. یکی از آن دو، بزرگتر از دیگری است و آن کتاب خداست؛ ریسمانی که از آسمان به زمین کشیده شده و دیگری خاندان و اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا روزی که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. پس مواظب باشید که بعد از من چگونه با خاندانم رفتار میکنید.»(3)
استاد جوادی آملی در این باره مینویسد:
«منظور از همراهی اهل بیت با قرآن کریم، تنها معیت طبیعی نیست، بلکه مراد آن است که در تمام نشآت وجودی، همراه و همسان یکدیگرند و هرگز از هم جدایی نخواهند داشت؛ زیرا هر دو بر یک پایه استوارند و بر یک اساس تکیه دارند. چون پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله چنین فرمود:
آن دو، ریسمانی هستند که بین شما و خداوند کشیده شده است. تا زمانی که به آن، چنگ زنید، گمراه نخواهید شد. یک طرف آن به دست پروردگار و طرف دیگرش به دست شماست.
خداوند لطیف خبیر، به من خبر داد که این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد مانند این دو انگشتم - تا این که کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.»(1)
از بیان رسول گرامی اسلام استفاده میشود که هدایت اشخاص و جامعه بشری بستگی به تمسک به قرآن و اهل بیت معصومین علیهمالسلام دارد و این دو از هم جدا نخواهند بود و تکذیب یکی در واقع تکذیب دیگری است و ضلالت و گمراهی در پی خواهد داشت.
بر این اساس، اهل بیت عصمت و طهارت هرگز از قرآن جدا نشدند و در حراست و پاسداری از آن نقش بسیار مهمی داشتند و در تبیین معانی و احکام کوشیدند که در رأس آنان امیر مؤمنان علی علیهالسلام است که هم اعرف از دیگران به معانی قرآن بود و هم احرص بر حفظ. علی که نفس نبی خاتم و نسبت او به پیامبر به منزله هارون برای موسی بود، جهد و تلاشش در حراست از قرآن بیش از همه بود. او از اهل بیت پیامبر، شجره نبوت، معدن علم و باب علم نبی صلیاللهعلیهوآله به شمار میرفت.
امام خمینی قدسسره در وصیتنامه گهربار و سرنوشت ساز خود مینویسد:
«شاید جمله لن یفترقا حتی یردا علی الحوض [که حدیثی است متواتر بین جمیع مسلمین و کتب اهل سنت از صحاح ششگانه تا کتب دیگر] اشاره باشد بر این که بعد از وجود مقدس رسول الله صلیاللهعلیهوآله هر چه بر یکی از این دو گذشته است بر دیگری گذشته است و مهجوریت هر یک مهجوریت دیگری است تا آنگاه که این دو مهجور بر رسول خدا در حوض وارد شوند.»(2)
بنابراین، سفارشهای مکرر پیامبر خدا در زمان و مکانهای حساس، که حاکی از کمال یکی با دیگری و نقش مهم هر یک در دیگری است، ما را بر آن میدارد که با صمیم دل از این دو ثقل گرانبها دفاع کرده و به آنها تمسک جوییم.
اگر چه بحث تفصیلی در بیان مقصود پیامبر صلیاللهعلیهوآله از اهل بیت در این مختصر نمیگنجد، لکن با بهرهگیری از شواهد ـ هر چند مختصر ـ میتوان اشارهای به آن کرد.
شیعه بر اساس روایات قطعی و احادیث متواتر از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله معتقد است: مراد از اهل بیت پیامبر به طور قطع و یقین، علی، زهرا، حسن، حسین و نه فرزند معصوم او میباشند که آخرین آنان حضرت مهدی ـ عجل الله فرجه الشریف ـ است.
طلحه از علی علیهالسلام سؤال کرد: برایم بگو که علم قرآن و تأویل آن و علم حلال و حرام را نزد چه کسی ودیعه نهادی و بعد از تو، دانای این علوم کیست؟ حضرت علیهالسلام فرمود: «پیامبر، امر فرمود که آن را به پسرم حسن که وصی من و سزاوارترین اشخاص به ولایت بر مردم است، واگذارم و حسن آن را به پسر دیگرم حسین، خواهد سپرد. بعد از او، یک به یک از نسل امام حسین خواهند آمد تا این که آخرین فرد از آنها، کنار حوض کوثر بر من وارد شود. آنان با قرآن هستند و قرآن با آنان است و از یکدیگر جدایی ندارند.(1)
صدوق در کتاب اکمال الدین و اتمام النعمة روایتی از پیامبر صلیاللهعلیهوآله نقل میکند که به علی علیهالسلام فرمود:
آنها (اوصیای دوازدهگانه) با قرآن هستند و قرآن با آنهاست و از یکدیگر جدایی ندارند...سپس از اسامی آنها پرسیدم و پیامبر جواب داد: این پسرم (و دستش را روی سر حسن گذاشت) بعد از او این پسرم (و دستش را روی سر حسین گذاشت) بعد از او پسرش علی - که در زمان حیات تو، پا به عرصه گیتی خواهد گذاشت پس سلام مرا به او برسان - سپس سایر امامان تا به تعداد دوازده نفر برسند. پرسیدم: پدر و مادرم فدایت شوند میخواهم نامهای آنها را هم بدانم و پیامبر یکایک آنها را نام برد و فرمود: ای پسر برادرم، به خدا قسم، مهدی امت من در میان آنان است.(2)
واقعه غدیر، در آخرین سال عمر پر برکت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله رخ داد و اهمیت شایان توجه آن، چیزی نیست که مورد انکار برخی از مسلمین باشد. هم اخبار آن متواتر است و هم راویان زیادی از صحابه و تابعین، که مورد تأیید فریقین هستند، آن را نقل کردهاند. و هم شاهدان عینی بر این قضیه مهم، گواهی دادهاند.(3) آیه شریفه «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و الله یعصمک من الناس ان الله لا یهدی القوم الکافرین.»(4) یعنی: ای پیامبر آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً به مردم برسان و اگر نکنی، رسالت او را انجام ندادهای. خداوند تو را از خطرات احتمالی مردم نگاه میدارد، حاکی از اهمیت مطلب و حساسیت آن است.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله پس از سفارشهای بسیار مهم و اساسی فرمودهاند: «افهموا محکم القرآن و لا تتبعوا متشابهه و لن یفسر ذلک الاّ من انا آخذ بیده و شائل بعضده و معلّمکم...».(1)
یعنی: معانی محکمات قرآن را بیاموزید و از متشابهات آن پیروی نکنید چرا که تنها، کسانی صلاحیت تفسیر آنها را دارند که دست پرورده من باشند و علمشان به پشتوانه من زیاد باشد.
ابطحی نیز به همین مضمون از پیامبر صلیاللهعلیهوآله آورده است.(2)
احمد حنبل میگوید: پیامبر بعد از اقامه نماز ظهر دست علی (خشنودی خداوند شامل حالش شود) را گرفت و فرمود: «آیا نمیدانید که من از هر مؤمنی به سرپرستی شما سزاوارترم؟» گفتند: چرا، میدانیم. فرمود: «آیا نمیدانید که من از هر مؤمنی، نسبت به سرپرستی و ولایت بر خودش، سزاوارترم؟» گفتند: چرا، میدانیم. پس دست علی علیهالسلام را گرفت و فرمود: هر کس که من مولای اویم، این علی مولا و سرپرست اوست...پس از اندکی، عمر (برای عرض تبریک) به نزد علی علیهالسلام آمد و گفت: «مبارک باشد سرپرست و ولیّ تمام مردان و زنان مؤمن شدی.»(3)
هنگامی که پیامبر بزرگ خدا صلیاللهعلیهوآله برای آخرین بار از سفر پر فیض حج و زیارت خانه خدا بر میگشت، فرصت را غنیمت شمرد و بار دیگر راجع به علی علیهالسلام و قرآن سفارش فرمود.
در روایتی آمده است که روزی پیامبر صلیاللهعلیهوآله خطبهای خواند و در آن، بعد از ذکر اصول دین، سفارش اهل بیت خود را نمود و گفت: «من در میان شما دو چیز گرانبها بجا میگذارم: قرآن و خندان و اهل بیتم. پس مواظب باشید که بعد از من چگونه با آنان رفتار میکنید. این دو از یکدیگر جدا نمیشوند تا زمانی که کنار حوض بر من وارد شوند. خداوند مولای من و من سرپرست هر فرد مؤمنی هستم.» سپس دست علی علیهالسلام را بالا گرفت و گفت...(4)
واقعه غدیر که روز اکمال دین و روز بسیار حساس و مهم تاریخ حیات پیامبر گرامی اسلام بود، بر همگان حجت شد تا هم از ثقل اکبر و اصغر دست بر ندارند و هم نقش آنان در سرنوشت امت معلوم شود.
تفسیر قرآن مجید در عصر صحابه ـ که بعد از وفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآله ؛ یعنی در نیمه دوم قرن اول هجری شروع شده بود ـ رونق زیادی داشت و مردم به دلیل شدت علاقه به رسول خدا و دین اسلام، به آنان روی میآوردند. این تفسیرها بر اساس روایات، احادیث و تقریر پیامبر صلیاللهعلیهوآله بود؛ زیرا اولاً، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله بارها و بارها اصحابش را از تفسیر به رأی بر حذر داشته و منع کرده بود.(1) ثانیا، خود شخصا عهدهدار تفسیر وتبیین آیات قرآن بود.(2) و ثالثا، صحابی رسول الله صلیاللهعلیهوآله چون علی علیهالسلام (3)، ابن عباس، ابن مسعود و ابی بن کعب(4)، از سرچشمه زلال مبیّن وحی؛ یعنی رسول خاتم بهره میبردند.(5)
از مجموع مطالب گفته شده چنین به دست میآید که اولاً، تفسیر قرآن که کلام خداست و پیامبر عظیمالشأن مأمور بیان آن شد، کار آسانی نیست، وما در بخش دیگری تحت عنوان «تفسیر مجاز و ممنوع» توضیح لازم را خواهیم داد. ثانیا، نبی خاتم و نیز صحابه آن حضرت چون علی علیهالسلام ، ابن مسعود، ابی بن کعب و ابن عباس(6) در پاسداری و حراست از قرآن، اهتمام زیادی داشتند. ثالثا، قرآن جایگاه بسیار ارزشمندی در میان امت مسلمان داشت و به همین دلیل در فهم قرآن و احکامش، به اصحاب آن حضرت مراجعه میکردند.
از آنجا که قرآن کلام خداست و بر اشرف مخلوقات نازل شده(7) تا سعادت جامعه در عمل به آن تضمین شود و راهی برای هدایت بشر به سوی سعادت باشد، به گونهای است که هم در خور فهم بشر میباشد و هم بشر نیازمند به فهم آن است. در جایی خداوند ترغیب میکند: در قرآن تدبر و اندیشه کنید(1) و این فرع بر فهم قرآن است. و در جای دیگر میفرماید: پیامبر معلم و مبین قرآن میباشد که ذات حق به او تعلیم فرموده است.(2)
همان گونه که قرآن محکماتی دارد و متشابهاتی و تفسیر و بیان متشابهات به عهده راسخون در علم گذاشته شده، از این رو باید از تفسیر آن خودداری نمود و به اهلش رجوع کرد. و نیز باید توجه داشت که صرف تسلط بر زبان عربی نمیتواند مجوز تفسیر قرآن باشد. بلکه باید در تفسیر آیات حق، به همه شرایط تفسیر، دقت و توجه کرد. (لا یجوز ان یتسارع الی تفسیر القران بظاهر العربیه من غیر استظهار بالسماع و النقل....)(3)
بزرگترین خطری که میتواند مفسر را تهدید کند، عدم توجه به روشهای تفسیری است. به جای بهرهگیری از قرآن مجید و دریافت حقایق زلال از سرچشمه تابناک، افکار شخصی خود را بر قرآن تحمیل کردن و پیش داوریهایی که مولود سلیقه شخصی است و به نام قرآن عرضه میشود، خلاف دستور قرآن به شمار میآید. قرآن آنقدر هم ساده نیست که بعضی فکر میکنند. از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله نقل شده که فرمود:
«لکل آیة ظهر و بطن، و لکل حرف حد، و لکل حد مطلع...».(4)
یعنی: هر آیه، ظاهری دارد و باطنی و هر حرفی، محدوده و نهایتی دارد و هر محدودهای راه ورودی دارد.
و از ابن عباس آمده است:
القرآن ذوشجون و فنون و ظهور و بطون، لا تنقضی عجائبه و لا تبلغ غایته...(5)
یعنی: قرآن، شعبهها و فنونی دارد و شگفتیهای آن کم نمیشود و دستیابی به نهایت آن، ممکن نیست.
امیر مؤمنان علی علیهالسلام میفرماید:
هیچ آیهای نازل نشد، مگر این که رسول خدا صلیاللهعلیهوآله همه چیز را به من آموخت. و بر من دعا فرمود که خداوند فهم آن را به من عنایت کند.(6)
و در حق ابن عباس فرمود:
«اللهم فقهّه و علّمه التأویل»(1)؛ یعنی: خدایا فهم او را زیاد کن و علم تأویل را به او یاد بده. ابن مسعود میگوید:
صحابه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله با آن که عرب فصیح بودند، از ده آیه تجاوز نمیکردند مگر این که در معنا و عمل به قرآن تسلط پیدا میکردند.(2)
صاحب المنار مینویسد:
در باره اسلوب فهم قرآن، باید گفت شناخت قواعد و فنون لغت عرب، لازم است و اصطلاحات و اصولی از این علم که ویژه استنباط از قرآن است، نیز ضروری به نظر میرسد مانند نحو و علم معانی. همچنین شناخت عالم هستی و سنتهای جاری در آن، به فهم قرآن کمک میکند.(3)
قرطبی میگوید:
شایسته است که آیات مکی و مدنی، شناخته شود تا خطابات و تکالیفی که در اول بعثت نازل شده، از خطابات و تکالیفی که اواخر نزول قرآن وضع شده، متمایز شود.(4)
سخن، در این نیست که کسی حق ندارد قرآن را بفهمد و آن را بیان و تفسیر کند؛ زیرا آنهایی که با زبان عرب آشنایی دارند، ظواهر بسیاری از آیات را میفهمند و قرآن نیز به زبان عربی نازل شده تا زمینه فهم آن بر مردم فراهم شود. اما از آن جهت که قرآن ظاهری دارد و ظاهرش باطنی...(5) باید در تفسیر، به اهلش رجوع نمود و آنانی که از اهل تفسیرند؛ یعنی رسول خدا و اهل البیت علیهمالسلام ، مهمترین نقش را در تفسیر قرآن دارند؛ زیرا آنان مفسّر اصلی قرآن هستند.
علمای تفسیر و بزرگان علوم قرآنی، برای تفسیر قرآن شرایطی نوشتهاند که مختصرا بیان میشود:(6)
الف) علم لغت از نیازهای اولیه است که باید به معانی لغات قرآن، آگاهی کامل داشت. ذهبی مینویسد:
بعضی از صحابه مفردات قرآن را نمیدانستند و در فهم معنای آن یا از دیگران سؤال میکردند و یا سکوت میکردند.(1)
ب) علم معانی، بیان، بدیع و شناخت خواص ترکیب کلام.
ج) شناخت آیات مجمل و مبهم، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، عام و خاص، فرائض و نوافل، حلال و حرام، ظاهر و باطن... .
د) علم کلام، یعنی آموختن این که چه چیزی جایز است به خدا نسبت داده شود و چه چیزهایی حرام و جایز نیست، که در بعضی موارد سر از کفر به خدا در میآورد و شرک است.
ه) علم قرائت، علم صرف، علم اشتقاق و علم نحو.
و) علم نجوم، جغرافیا، ریاضی و... .
ز) علم به مواقع نزول و جهات آن؛ زیرا فهم بسیاری از آیات قرآن، متکی بر علم به مواقع نزول و جهات آن است. مثلاً در سوره بقره آمده است:
«ان الصفا و المروة من شعائر الله فمن حج البیت او اعتمر فلا جناح علیه ان یطوف بهما...»(2)
وقتی آیه شریفه نازل شد صحابه رسول خدا در معنای «لا جناح» ماندند که چرا فرمود: گناهی نیست. اما وقتی به شأن نزول مراجعه شد فهمیدند علت عدم الجناح چیست.(3)
ح) قدرت استنباط، ممکن است شخصی عالم به شرایط تفسیر باشد، لکن قدرت استنباط و فهم مراد را نداشته باشد.
از مجموع شرایط چنین استفاده میشود که باید نظارت دقیق بر تفسیر، حاکم باشد و این نقش بسیار مهمی در عدم انحراف از تفسیر صحیح قرآن دارد.
به نظر میرسد اگر بخواهیم تفسیری تقریبا جامع و صحیح داشته باشیم، باید آگاهی و اطلاع کامل از همه علوم، موجود باشد و این میسر نیست مگر آن که همه علمای فنون دست به دست هم دهند و با نهایت سعی، تلاش و پژوهش صحیح و کامل بتوانند تفسیر جامعی ارائه دهند؛ زیرا:
اولاً: قرآن کتابی است که کهنه نمیگردد و از عجایب آن کاسته نمیشود. «ما فرطنا فی الکتاب من شیء و کل شیء فصلناه تفصیلاً»(4)
ثانیا: احدی از مفسران، اعم از شیعه و سنی، چه در گذشته و حال، نبودند و نیستند، جز این که در تفسیر بسیاری از آیات به بحث تخصصی که رسیدند آن را ناتمام گذاشته و تفصیل آن را به اهل فن موکول نمودهاند.
با این بیان لازم است گفته شود:
تنها پیامبر اکرم و ائمه معصومین علیهمالسلام هستند که میتوانند قرآن را تفسیر جامع و صحیح کرده و مراد خداوند را بیان کنند.(1)
عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب، پسر عموی پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآله از صحابی آن حضرت و از شاگردان ممتاز علی بن ابی طالب علیهالسلام بود. او با درایت سرشار و ذوق بالای خود شهرت چشمگیری پیدا کرد. او آنچه از تفسیر قرآن آموخته بود از استادش علی علیهالسلام بود. عبدالله ابن عباس میگوید: «ما اخذت من تفسیر القرآن فعن علی بن ابیطالب.»(2) وقتی امیر مؤمنان علی علیهالسلام عبدالله بن عباس را ستود، فرمود: گویا ابن عباس از ورای پوششی نازک بر غیب نظاره میکند.(3) و نیز پیامبر اسلام از او به بزرگی یاد کرد و فرمود: بار خدایا، تفقّه در دین و تأویل قرآن به او بیاموز.(4) با آن که ابن عباس در زمان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله سن چندانی نداشت و در ایام وفات آن حضرت گویا سیزده سال داشت، لیکن مورخان وی را از اصحاب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دانستند و از او به بزرگی یاد کردند.(5)
سعید بن جبیر از ابن عباس نقل میکند که فرمود: وقتی از طریق علی علیهالسلام چیزی بر ما ثابت میشد، هرگز به دیگران رجوع نمیکردیم.(6) صاحب تفسیر مراغی از وی به عنوان «ترجمان القران، حبر الامه، شیخ المفسرین» یاد کرده است.(7)
علامه در خلاصه مینویسد:
«کان محبا لعلی علیهالسلام و تلمیذه، حاله فی الجلالة و الاخلاص لأمیر المؤمنین علیهالسلام اشهر من ان یخفی.»
یعنی: عبد الله بن عباس دوستدار و شاگرد علی علیهالسلام بود. حال وی در بزرگداشت و اخلاص نسبت به امیر مؤمنان علیهالسلام ، بر هیچ کس پوشیده نیست.
ابن داود مینویسد:
ابن عباس در وقت مردن گفت: «اللهم انی احیی علی ما احیی علیه علی بن ابی طالب و اَمُوت علی ما مات علیه علی بن ابی طالب.»(1)
یعنی: خداوندا من بر طبق شیوه زندگانی علی بن ابی طالب علیهالسلام زندگی کردم و با ایمان به عقایدی که (مورد رضایت و مطلوب او بود و) با آنها جان باخت، میمیرم.
ابن عباس با فطانت، کیاست و ذوق سرشاری که در کشف رموز آیات قرآنی داشت، مورد توجه مردم و صحابی دیگر بود،(2) و در مکه مکرمه ـ مرکز تجمع عموم مسلمین در ایام حج ـ بر کرسی استادی نشست و شاگردان زیادی چون سعید بن جبیر، مجاهد، عکرمه، طاوس، عطاء... تربیت کرد.(3)
ابن مسعود از صحابی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله در سال 32 ق. وفات یافت و از حافظان قرآن به شمار میآمد. او در نقل روایات، تفسیر آیات و تلاوت قرآن، معروف بود.(4) نوشتهاند: پیامبر صلیاللهعلیهوآله دوست میداشت، تلاوت قرآن را از او بشنوند.(5) وی اول کسی بود که قرآن را با صدای بلند در مکه خواند و در فهم معانی قرآن تلاش فراوان داشت.(6) او در شهر بغداد بر کرسی تفسیر نشست و شاگردان زیادی چون علقمه، مسروق، اسود، مرة، عامر، حسن و قتاده، در درسش شرکت میکردند.(7)
ابی بن کعب، از صحابی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و نخستین کاتب وحی، و از مفسرین نامدار صحابه است که در سال (30 ق.) بنا به اشهر اقوال، وفات یافت.(8) وی از احبار یهود بود که به دست رسول خدا صلیاللهعلیهوآله مسلمان شد. او به اسرار کتب کهن واقف بود و بر حقانیت دین اسلام، پافشاری میکرد.(9) او از عارفان به حق علی بن ابی طالب علیهالسلام و متولی املای قرآن در حادثه توحید مصاحف بود.(10) اُبی به خاطر مسؤولیت مهمی که در کتابت وحی داشت، در مدینه منوره بر کرسی استادی نشست و قرآن را برای مردم و شاگردان خاص خود میخواند و تفسیر میکرد. شاگردان زیادی چون زید بن اسلم، ابو عالیه، محمد بن کعب... تربیت کرد که از وی روایات زیادی در تفسیر نقل نمودهاند.(1)
پیامبر عظیم الشأن اسلام صلیاللهعلیهوآله بعد از هجرت به مدینه، تمام سعی و تلاشش در پرورش اصحاب و تعلیم آداب و معارف الهی بود. در این راستا، آنان را بر اسرار وحی و تفسیر آیات آشنا میفرمود؛ زیرا آنان بعد از رسول خدا، مسؤول حفظ احکام و سنن از دستبرد اجانب بودند. و در خصوص قرآن مجید که مورد تأکید آن حضرت بود، سفارشهای زیادی داشت که از تفسیر به رأی خودداری کنند و در بیان و تفسیر به منابع اصلی رجوع کنند.
منابع اصلی تفسیر به شرح ذیل میباشد:
قرآن به عنوان اولین مصدر در عصر صحابه بود؛ زیرا بسیاری از آیات با توجه به آیات دیگر، فهمیده میشود. از این رو پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
برخی آیات، برخی دیگر را تصدیق میکند. «و ان القرآن لم ینزل لیکذب بعضه بعضا و لکن نزل یصدق بعضه بعضا...».(2) امیر مؤمنان علی علیهالسلام فرمود: «یشهد بعضه بعضا و ینطق بعضه بعضا.»(3)
دومین مصدر تفسیری در زمان صحابه، سنت پیامبر؛ یعنی گفتار، رفتار و تقریر او بوده است.(4) آیات متعددی از قرآن بر این معنا دلالت دارد؛ مثل: «ما اتاکم الرسول فخذوه وما نهاکم عنه فانتهوا»(5)؛ یعنی ملاک اوست، هر چه فرمود باید گوش فرا دهید. و در آیهای دیگر آمده است: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنة اذا قضی الله و رسوله امرا ان یکون لهم الخیرة من امرهم و من یعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبینا.»(6) یعنی: هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند به گمراهی آشکاری گرفتار شده است. آن که از دستور خدا و رسولش سرپیچی کرد، گمراه است.
پیامبر به عنوان معلم و مدرس قرآن، مأموریت یافت تا احکام الهی را برای مردم بیان و تفسیر نماید. «و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم»(1) اگر پیامبر صلیاللهعلیهوآله موظف به بیان قرآن شد، مردم نیز موظفند به گفتار پیامبر گوش فرا دهند. از این رو مفسران در فهم مجملات قرآن، چون: نماز، حج، زکات و غیره، باید به سنت مراجعه نمایند. پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله فرمود: «خذوا عنی مناسککم؛ صلّوا کما رأیتمونی اُصلی.»(2)
علی علیهالسلام با توجه به مراتب علمی، معنوی و ملازمت با رسول گرامی اسلام، به عنوان سومین منبع و مرجع در تفسیر قرآن بعد از رسول خدا مطرح بود. ابن عباس میفرماید:
آنچه از تفسیر قرآن دارم از علی است.(3)
ذهبی مینویسد:
در بسیاری از موارد، اصحاب نزد او (حضرت علی) میآمدند و در فهم مسائل پیچیده و حل مشکلات، استمداد میطلبیدند. علی (که خشنودی خداوند، شامل حالش شود) علاوه بر طهارت در امر قضا و فتوا، علم به قرآن و فهم معانی باطنی و اسرار آن را نیز دارا بود و از همه اصحاب به شأن نزولها آگاهتر بود.(4)
ابن عباس، علی علیهالسلام را به عنوان مرجع بسیار موثق یاد میکند و میگوید: وقتی از علی چیزی به ما میرسید، بر ما حجت بود و به دیگری رجوع نمیکردیم.(5) قرطبی به نقل از عامر بن واثله مینویسد:
علی علیهالسلام بالای منبر رفت و فرمود: هر سؤالی از کتاب خدا دارید، بنمایید.(6)
حدیث ثقلین و واقعه غدیر خم، که بحث آن گذشت، گویای این واقعیت است که علی علیهالسلام برترین و اصلیترین مرجع بعد از رسول خداست.
1 ـ محقق و نویسنده.
2 - حجر / 9.
3 - اسراء / 88.
1 - فصلت / 26.
2 - الحاقه / 47ـ44.
1 - مفسران و محدثان شیعه و اهل تسنن اتفاق دارند که آیه «فمن حاجک فیه من بعد ما جائک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنة الله علی الکاذبین» (آل عمران / 61) در شأن پیامبر صلیاللهعلیهوآله و اهل بیت آن حضرت علیهمالسلام در مباهله با نصارای نجران نازل شده است. رسول خدا در روز مباهلهاش با نصارای نجران تنها فرزندانش حسن و حسین علیهمالسلام و دخترش فاطمه علیهاالسلام و علی علیهالسلام را به مکانی در مکه مکرمه که هم اکنون آن مکان به نام مسجد مباهله معروف است، به همراه برده و آنان را به عنوان اهل بیت پیامبر به مردم معرفی نموده است. اسقف نجران وقتی نگاهش به پیامبر و همراهانش افتاد رو به یارانش کرد و گفت: من چهرههایی را میبینم که اگر از خدا بخواهند کوهی را بر ما فرود آورد، فرود خواهد آورد. با این گروه مباهله نکنید که هلاک خواهیم شد. ر.ک: تفسیر کشاف، ج 1، ص 368؛ تفسیر کبیر، ج 8، ص 81؛ روح المعانی، ج 3، ص 188؛ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج 3، ص 104؛ مسند احمد حنبل، ج 1، ص 185؛ قاسمی، محاسن التأویل، ج 4، ص 114.
2 - احزاب / 33: «انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»؛ شوری / 23: « لا اسألکم علیه اجرا الا المودة فی القربی»؛ کشاف، ج 1، ص 369: «عن عائشه رضی الله عنها ان رسول الله صلی الله علیه و سلم خرج و علیه مرط مرجل من شعر اسود فجاء الحسن فادخله ثم جاء الحسین فادخله ثم فاطمه ثم علی ثم قال انما یرید الله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت...»؛ و نیز ر.ک: درالمنثور، ج 6، ص 605؛ قاسمی،پیشین، ج 13، ص 251؛ تفسیر المراغی، ج 22، ص 7، قرطبی در ذیل آیه 23 شوری مینویسد: «لما نزلت قل لا أسئلکم... قالوا: یا رسول الله من قرابتک؟ من هؤلاء الذین علینا مودّتهم؟ قال علی و فاطمه و ابناهما وقالها ثلاثا.» الجامع لاحکام القرآن، ج 16، ص 22؛ در المنثور، ج 7، ص 348.
3 - زبیدی، تاج العروس، ج 13، ص 324، جوهری، الصحاح، ج 2، ص 780، الفرقان فی تفسیر القرآن، ج 25، ص 33، ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج 1، ص 15، معجم الفاظ قرآن کریم، ج 2، ص 151، ابن منظور، لسان العرب، ج 5، ص 55، فیروزآبادی، قاموس المحیط، ص 587.
4 - زبیدی، پیشین، ج 13، ص 324، فیروزآبادی، پیشین، ص 587، ابن فارس، مقاییس اللغة، ج 4، ص 504.
5 - زبیدی، پیشین، ج 13، ص 324.
1 - مفردات راغب، ص 394.
2 - سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج 2، ص 173.
3 - آلوسی، روح المعانی، ج 1، ص 4.
4 - زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج 1، ص 13.
5 - سیوطی، پیشین، ج 2، ص 174.
6 - ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج 1، ص 15.
7 - ر.ک: آلوسی، پیشین، ج 1، ص 4: «ما یتعلق بالرأی، القطع بان مراد الله کذا، ما یکون موافقا لمذهبه...»
8 - فرقان / 32.
9 - فرقان / 33.
1 - نحل / 44.
2 - آل عمران / 187.
3 - مائده / 15 و 19.
4 - علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 92، ص 110 ـ در تفسیر عیاشی بعد از (لم یوجر) آمده: و ان اخطأ فهو ابعد من السماء. تفسیر عیاشی، ج 1، ص 17، فیض کاشانی، الصافی فی تفسیر القرآن، ج 1، ص 3.
1 - ترمذی، سنن ترمذی، ج 2، ص 157، ر.ک: قرطبی، پیشین، ج 1، ص 32، ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 6، مجمع البیان، ج 1، ص 13، معالم التنزیل، ج 1، ص 21، شیخ طوسی، تبیان، ج 1، ص 4، علامه مجلسی، پیشین، ج 2، ص 107، سنن ابی داود، حدیث 3652، قاسمی، پیشین، ج 1، ص 8، جامع ترمذی، باب تفسیر بهرأی، ص44.
2 - طبرسی، احتجاج، ج 2، ص 383.
3 - علامه مجلسی، پیشین، ج 92، ص 110.
4 - سیوطی، در المنثور، ج 1، ص 6؛ ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15.
1 - خویی، البیان، ص 287.
2 - نحل / 44.
3 - آلوسی، پیشین، ج 1، ص 5.
4 - ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15.
5 - همان، ص 17.
6 - سیوطی، الاتقان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 200.
1 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 35.
2 - فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 11.
1 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 89: «کان علیٌ بحرا من العلم و کان قویّ الحجة، سلیم الاستنباط. اوتی الحظ الأوفر من الفصاحة و الخطابة و الشعر. و کان ذا عقل ناضج و بصیرة نافذة الی بواطن الامور و کثیرا ما کان یرجع الیه الصحابة فی فهم ما خفی و استجلاء ما اشکل و قد دعا له رسول الله9 حین ولاه قضاء الیمن بقوله: اللّهم ثبت لسانه و اهد قلبه فکان موفقا، مسددا، فیصلاً فی المعضلات حتی ضرب به المثل فقیل: قضیة و لا اباالحسن لها و لا عجب، فقد تربی فی بیت النبوة و تغذی بلبان معارفها...»
2 - کنز العمال، ج 2، ص 201 ـ علامه مجلسی، پیشین، ج 38، باب انه علیهالسلام اخص الناس بالرسول صلیاللهعلیهوآله .
3 - ابن حجر، الاصابد، ج 2، ص 509؛ ابن اثیر، اسد الغابة، ج 4، ص 22؛ سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 187.
4 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 89: «قیل لعطاء: أکان فی اصحاب محمد اعلم من علی؟ قال لا واللّه لا اعلمه.»
1 - همان.
2 - اسکافی، المعیار و الموازنه، ص 300.
3 - سیوطی، پیشین، ج 2، ص 187؛ المصدر، ص 20، رقم 1036: «عن ابی الطفیل قال: شهدت علیا یخطب و هو یقول: سلونی فوالله لا تسألون عن شی الاّ اخبرتکم و سلونی عن کتاب الله، فوالله ما من آیة الا و انا اعلم أبلیل نزلت ام بنهار... ان ربی وهب لی قلبا عقولاً و لسانا سؤولاً.»
4 - ذهبی، پیشین، ج 1، صص 90-89.
5 - بقره / 207.
1 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 88.
2 - ر.ک: «مصادر صحابیان در تفسیر».
3 - ر.ک: علامه مجلسی، پیشین، ج 23، ص 104 و ج 92، ص 80، مسند احمد حنبل، ج 3، ص 17 ـ ابن اثیر، پیشین، ج 2، ص 12، صحیح ترمذی، ج 2، ص 308، سنن بیهقی، ج 2، ص 148، میر حامد هندی، عبقات الانوار، علامه امینی، الغدیر، ج 1، ص 267، شیخ طوسی، پیشین، ج 1، ص 3، خلاصه عبقات الانوار، از ص 187 الی 1021 ـ آلوسی، تفسیر المنار، ج 6، ص 646: قال رسول الله صلیاللهعلیهوآله : «انی تارک فیکم الثقلین، ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی [ابدا] احدهما اعظم من الآخر، و هو کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، لن یفترقا حتی یردا علیّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فی عترتی.»
1 - جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن مجید، ص 23.
2 - وصیت نامه امام خمینی قدسسره ، ص 1.
1 - فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 27 به نقل از احتجاج طبرسی: «فاخبرنی عما فی یدک من القرآن و تأویله و علم الحلال و الحرام الی من تدفعه و من صاحبه بعدک؟ آن حضرت فرمود: ان الذی امرنی رسول الله صلیاللهعلیهوآله ان ادفعه الیه وصیّی و اولی الناس من بعدی بالناس، ابنی الحسن علیهالسلام ثم یدفعه ابنی الحسن، الی ابنی الحسین علیهالسلام ثم یصیر واحد بعد واحد من ولد الحسین حتی یردا اخرهم علی رسول الله صلیاللهعلیهوآله حوضه، هم مع القرآن، لا یفارقونه، و القرآن معهم لا یفارقهم.»
2 - همان، به نقل از صدوق در اکمال الدین.
3 - ر.ک: مسند احمد بن حنبل، ج 4، ص 281؛ ابن المغازلی، المناقب، ص 16؛ مستدرک الصحیحین، ج 3، ص 110؛ المتقی، کنزل العمال، ج 6، ص 154؛ در المنثور، ج 2، ص 298؛ علامه امینی، پیشین، ج 1، ص 210؛ صحیح مسلم، ج 4، ص 2313؛ ابطحی، الجامع، ج 1، ص 461؛ روح المعانی، ج 6، ص 172؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج 12، ص 49؛ آلوسی، تفسیر المنار، ج 6، ص 460 ذیل آیه 67 مائده.
4 - مائده / 67.
1 - علامه امینی، پیشین، ج 1، ص 214.
2 - ابطحی، پیشین، ج 1، ص 461.
3 - مسند حنبل، ج 4، ص 281 ـ فخر رازی، پیشین، ج 12، ص 49: «صلی رسول الله صلیاللهعلیهوآله الظهر و اخذ بید علی ـ رضی الله تعالی عنه ـ فقال: ألستم تعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم، قالوا: بلی، قال ألستم تعلمون اولی بکل مؤمن من نفسه، قالوا: بلی، قال فأخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فعلی مولاه... فلقیه عمر بعد ذلک فقال له: هنیئا یا ابن ابیطالب ـ اصبحت و امسیت مولی کل مؤمن و مؤمنة.»
4 - آلوسی، تفسیر المنار، ج 6، ص 465: «و فی روایة انه خطب الناس ـ فذکر اصول الدین، و وصی بأهل بیته فقال: انی قد ترکت فیکم الثقلین ـ کتاب الله و عترتی اهل بیتی، فانظروا کیف تخلفونی فیهما، فانهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض ـ الله مولای، و انا ولی کل مؤمن. ثم اخذ بید علی و قال...»
1 - سنن ترمذی، ج 2، ص 157 ـ ر.ک: ص 6 این مقاله.
2 - نحل / 44: «و انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزل الیهم.»؛ سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 6، «کان النبی صلیاللهعلیهوآله یبین المجمل و یمیز الناسخ من المسنوخ...» و نیز ر.ک: قاسمی، پیشین، ج 1، ص 12 و در ص17 میگوید: «قال ابن تیمه: یجب ان یعلم ان النبی صلیاللهعلیهوآله ـ بیّن لاصحابه معانی القرآن کما بیّن لهم الفاظه، قوله تعالی «لتبیّن للناس» یتناول هذا و هذا.»
3 - ر.ک: ص 8 و 9 این مقاله.
4 - مشهورترین مفسران، این چهار نفر بودند که در رأس آنان علی علیهالسلام بوده است. ر.ک: ذهبی، پیشین، ج 1، ص 63 ـ زرکشی، پیشین، ج 2، ص 175 ـ علامه مجلسی، پیشین، ج 89، ص 105.
5 - ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15: «کانوا یرجعون الی النبی صلیاللهعلیهوآله فیما لم یفهموه فیعتبره لهم». و نیز ر.ک: سیوطی، الدر المنثور، ج 1، ص 6؛ شیخ طوسی، پیشین، ص 17.«عن ابن مسعود: کان الرجل منا ـ و فی عبارة «انهم کانوا اذا تعلموا من النبی» ـ اذا تعلم عشر آیات لم یجاوزهن حتی یعرف معانیهن.»
6 - چهار نفر از صحابه رسول الله صلیاللهعلیهوآله بودند که از همه مشهورتر بودند که در رأس همه آنها، علی بن ابی طالب علیهالسلام بود. ر.ک: سیوطی، الاتقان، ج 4، ص 204 و ذهبی، پیشین، ج 1، ص 63 و زرکشی، پیشین، ج 2، ص 175.
7 - نحل / 44.
1 - ص / 29؛ نساء / 82.
2 - نحل / 44؛ الرحمن / 2.
3 - فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 23 ـ قرطبی، پیشین، ج 1، ص 34.
4 - معالم التنزیل، ج 1، ص 21.
5 - آلوسی، روح المعانی، ج 1، ص 7.
6 - ر.ک: تحت عنوان «نقش علی علیهالسلام در تفسیر».
1 - سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 187؛ ذهبی، پیشین، ج 1، ص 89.
2 - علامه مجلسی، پیشین، ج 92، ص 110؛ شیخ طوسی، پیشین، ص 17.
3 - المنار، ج 1، ص 7.
4 - قرطبی، پیشین، ج 1، ص 21: «ینبغی ان یعرف المکی من المدنی لیفرق بذلک بین ما خاطب الله به عباده فی اول الاسلام و ما ندبهم الیه فی آخره و ما افترض الله فی اول الاسلام و ما زاد علیه من الفرائض فی آخره...»
5 - ر.ک: فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 17؛ تاریخ دمشق، ج 3، ص 25.
6 - ر.ک: آلوسی، روح المعانی، ج 1، ص 5؛ فیض کاشانی، پیشین، ج 1؛ قاسمی، پیشین؛ ذهبی، پیشین، ج 1، ص 29.
1 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 34.
2 - بقره / 185.
3 - ر.ک: واحدی، اسباب النزول، ص 25؛ قاسمی، پیشین، ج 1، ص 22.
4 - انعام / 38؛ اسراء / 12.
1 - قرطبی، پیشین، ج 1، ص 35.
2 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 89.
3 - قرطبی، پیشین، ج 1، ص 67.
4 - سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 187.
5 - ر.ک: قرطبی، پیشین، ج 1، ص 65.
6 - همان، ص 89.
7 - ر.ک: تفسیر مراغی، ج 1، ص 6.
1 - خویی، معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 229.
2 - سیوطی، الاتقان، ج 2، ص 189.
3 - ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 16.
4 - ذهبی، پیشین، ج1، ص 84.
5 - محمدهادی معرفت، التمهید، ج 2، ص 185.
6 - سیوطی، الاتقان، ص 83.
7 - ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 16.
8 - ر.ک: محمدهادی معرفت، پیشین، ج 2، ص 186ـ185.
9 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 92.
10 - محمدهادی معرفت، پیشین، ج 2، ص 185.
1 - ر.ک: ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 16؛ ذهبی، پیشین، ج 1، ص 92.
2 - سیوطی، الدر المنثور، ج 2، ص 8.
3 - نهج البلاغه، خطبه 131.
4 - ر.ک: قاسمی، پیشین، ص 7؛ علامه مجلسی، پیشین، ج 92، ص 106؛ ابن کثیر، پیشین، ج 1، ص 15؛ سیوطی، پیشین، ج 1، ص 6؛ فیض کاشانی، پیشین، ج 1، ص 23؛ قرطبی، پیشین، ج 1، ص 34؛ رشید رضا، المنار، ج 1، ص 7؛ خویی، البیان، ص 287.
5 - حشر / 7.
6 - احزاب / 36.
1 - نحل / 44.
2 - قرطبی، پیشین، ج 1، ص 39؛ ذهبی، پیشین، ج 1، ص 55.
3 - ذهبی، پیشین، ج 1، صص 90ـ89؛ قرطبی، پیشین، ج 1، ص 35.
4 - ذهبی، پیشین، ج 1، ص 89.
5 - همان، ج 1، ص 89.
6 - قرطبی، پیشین، ج1، ص 35.