خبر مسرت بخش ترجمهاى جدید از قرآن را در شماره 38 کیهان اندیشه توسط گروه مترجمان «دار القرآن الکریم»خواندم در مقاله مذکور آمده است که«هیئت علمى«دار القرآن الکریم»بر آن شد تا ترجمهاى سالم و شامل همه نکات موجود در آیات قرآن تهیه کند، و آن را به متخصصان زبان عربى عرضه بدارد، تا آنان بدون تکلف و مراجعه به صدها تفسیر، کتاب لغت، آیات الاحکام و کتابهاى ادبى و بلاغى و حیران ماندن در انتخاب قول صحیح و درک معنى واقعى، متن متفن و صحیح موجود را به زبان مورد نیاز ترجمه کنند.»(ص 5)
ضمن آرزوى توفیق براى آنان در گام نهادن در راه چنین امر مقدسى و ارج نهادن به کار مترجمین برجسته قرآن، که هر یک با تلاشى مأجور آن را انجام دادهاند، به بحثى در زمینه شگفتیها و اسرار ادبى این کلام آسمانى پرداخته مىشود.
در این مقال پس از بحث مختصرى در زمینه ترجمه، به یک آیه زیبا که مطمح نظر ادباء بوده است نیز اشاره مىشود.
در آغاز ذکر این نکته لازم است که اقدام به چنین کارى(ترجمه متون دینى بصورت گروهى) باید مدتها قبل صورت مىگرفت تا ترجمهاى دور از اشکال و با بیانى شیوا، بطورى که قابل استفاده عموم باشد، داشته باشیم.چون این حساسیت و دقت در ترجمه متون مذهبى، جداى از قرآن که اکثر علماء با سختگیرى آن را جایز مىدانستند، در متون مقدس دیگر مذاهب نیز سابقه دارد.
مىگویند وقتى خواستند تورات را در قرآن دوم قبل از میلاد از زبان عبرى به زبان یونانى(زبان علمى و کتابت آن روزگار)ترجمه کنند، یکى ازحکام مصر به نام«بطلیموس دوم»(283-245 ق.م)دستور مىدهد هفتاد و دو نفر از احبار یهود، براى این کار دعوت شدند. * آنها با نسخهاى قابل اعتماد به نزد پادشاه مىآیند و طبق دستور بطلیموس در جزیرهاى به شکل یک کنفرانس مذهبى، ضمن تبادل نظر مشغول ترجمه مىشوند و در هفتاد روز کار ترجمه به پایان مىرسد. (1)
مطلب فوق، حاکى از آن است که کار ترجمه متون دینى، از حساسیت ویژهاى برخوردار بوده، و از حد توان یک فرد خارج است.
مطلب مهمتر آنکه:اساسا ترجمه، امرى است مشکل که حتى گفتهاند از تألیف هم دشوارتر مىباشد زیرا مترجم در بند افکار و عواطف و خیال مؤلف مقید مىگردد.براى بیان معنى ترجمه و نیز ترجمه خوب، به نمونههایى از گفتار صاحب نظران اشاره مىکنیم:
«ترجمه عبارت است از نزدیکترین معادل زبان مورد ترجمه، اول از جهت مفهوم و بعد از لحاظ سبک».«نایدا»Nida
«ترجمه خوب عبارت است از نزدیکترین معادل در زبان مترجم براى مطلب مورد ترجمه، با حفظ مشخصات متن اصلى تا آنجا که ظرفیت زبان اول ایجاب مىکند و عجیب و دور از ذهن نباشد.»
«دول فیتس»Dubble Fits
«ترجمه کلمه به کلمه و یا خط به خط به این مىماند که دیوانهاى حرفهاى دیوانه دیگر را نقل کند.»«کولى»Cowley (2)
مىدانیم که ترجمه متون علمى، به مراتب از متون ادبى آسانتر است، زیرا مطالب علمى یک بعد بیشتر ندارند و آن هم فکر و عقیده است به زبان دوم(البته ضمن رعایت در معادل سازى که کارى است، بس مهم)ولى متون ادى داراى بار عاطفى، خیال، استعاره، مجاز، تشبیه و... مىباشند و مترجم باید تمام سعى خود را در تصویرگرى آن معانى در زبان دوم بکار گیرد تا ترجمهاى مقبول از متن اصلى ارائه دهد.
چنانکه دکتر ابراهیم سلامه در این باره مىگوید:«زبان ادبى، حامل عواطف خاصى است که بوسیله الفاظ درک نمىشوند و فقط خود ادیب آن را درمىیابء و چه بسا ممکن است مانند انسان متحیرى در برابر چنین متونى قرار بگیریم و آرزو کنیم اى کاش آن ادیب را مىدیدیم و منظور او از این عبارات را سؤال مىکردیم، و اینجاست که مترجم ناچار مىشود به ذهن خود رجوع کند و شرایط ادیب را نادیده بگیرد تا به آن حیات جدیدى ببخشد. (3)
با توجه به این مطلب و این نکته که قرآن کریم به زبان عربى فصیحخ نازل شده است، مترجم ناچار باید به اسالیب زبان عربى آشنا باشد و مىدانیم که زبان عربى از جمله زبانهایى است که به موسیقى الفاظ و عبارات بسیار توجه دارد و کتب بلاغى زیادى به این مطلب اشاره کردهاند.کثرت صنایع بدیعى در این زبان موجب شده است که امر ترجمه نیز همراه با صعوبت باشد.
مفسر بزرگ محمد بن جریر طبرى مىگوید: «در قرآن به تبع عربى بودنش، اسلوب سخن ممکن است بدینگونهها باشد:ایجاز، اختصار، اخفاء، (*)علت انتخاب هفتاد و دو نفر این بود که از هر یک از دوازده قبیله معروف یهود در فلسطین، شش نفر از برجستگان قوم دعوت شوند تا اختلافى در برداشت و نقل آن به زبان یونانى نداشته باشند.
تکرار، اطالة، اظهار معانى بوسیله اسم بدون کنایه، خبر از خاص که منظور عام است و از عام که مراد خاص است، کنایه که مراد تصریح است و ذکر موصوف که منظور صفت است و ذکر صفت که منظور موصوف است، تقدیم آنچه در معنا مؤخر است و تأخیر آنچه که در معنا مقدم است و...» (4)
بنابر این انتقال یک معنا با توجه به این همه ظرافتهاى لفظى و معنوى کار چندان سادهاى نیست.
یکى از ویژگیهاى زبان عربى وجود مترادفات فراوان در آن است که مزیتى است غیر قابل انکار و استعداد ادبى آنان بیشتر مرهون همین مطل است.مثلا در زبان عربى براى مدلول کلمه سال 22 و براى نور 21 و براى تاریکى 52 و براى آفتاب 29 و براى ابر 50 و براى باران 64 و براى چاه 88 و براى آب 170 و براى شیر خوراکى 13و براى شراب100 و براى عسل 13 و براى شتر ماده 155 اسم وجود دارد. (5)
بنابر این بدون اینکه از هر یک جناحهاى طرفدار از مسأله ترادف و مخالف آن حمایت کنیم، مىبینیم ترجمه صحیح زبانى که این همه الفاظ مشترک دارد، چقدر مشکل است.مثلا وقتى ابن خالویه، به ابو على فارسى در مجلس سیف الدوله گفت:«من براى کلمه شمشیر پنجاه کلمه سراغ دارم، ابو على گفت:من جز یک اسم آنهم «السیف»چیزى در حافظه ندارم.ابن خالویه گفت. پس المنهد، الصارم و...چیست؟گفت:اینها صفات هستند. (6) پس جایگزین کردن صفت یک اسم بجاى خود آن اسم و بالعکس، موجب نقص معنا مىشود.
قرآن که نمونه اعلاى فصاحت و بلاغت و معجزه جاویدان رسول بزرگوار اسلام مىباشد، از ظرافتهاى بسیارى برخوردار است که بر اهل فن پوشیده نیست و اینکه آیا مىشود آن معنانى بلند را به کلام بشرى منتقل کرد بدون اینکه در آنها خللى وارد شود، قابل ملاحظه است.
به همین جهت بوده است که عدهاى از صاحب نظران، ترجمه متون دینى را تشبیه کردهاند به انتقال گلى از رستنگاهش که ممکن است خشک گردد و بوى خوش خود را از دست بدهد. (7)
همچنین فقهاء در جواز ترجمه قرآن، مقدارى تأمل مىکردند که مبادا در انتقال معنى و تبدیل لفظى به لفظ دیگر دچار اشکال شود.
براى روشن شدن مطلب لازم است بگوییم ترجمه اساسا دو قسم است:
1-ترجمه حرفى
2-ترجمه معنوى یا تفسیرى.
ترجمه حرفى، یعنى نقل کلام از زبانى به زبان دیگر با مراعات در نظم و ترتیب و محافظت بر تمامى معانى کلام مترجم.
اما ترجمه تفسیرى، شرح کلام و بیان معناى آن است به زبان دیگر، بدون مراعات نظم و ترتیب در اصل کلام.
اما درباره قرآن، مسلما شیوه اول به دو دلیل پسندیده نیست و با دو هدف اساسى انزال قرآن مغایرت دارد:
1-قرآن نازل شده است تا آیه و نشانهاى باشد بر صدق پیامبر در آنچه که از جانب پروردگارش تبلیغ مىکند و اینکه معجزه ماست و جن و انس از آوردن مثل آن عاجزند.
2-قرآن براى هدایت انسانهاست و در بردارنده صلاح دنیا و آخرتشان.
بنابر این در چنین ترجمههایى(تحت اللفظى) غرض اول برآورده نمىشود.اما غرض دوم: در قرآن بسیارى از احکام و ارشادات هستند که از معانى ثانویه استنباط مىشوند و در ترجمه حرفى، هر چند که معانى اولیه حفظ مىشوند، ولى براى بیان معانى ثانویه کافى نیست. (8)
براى نمونه اگر بخواهیم آیه «و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقلک و لا تبسطها کل البسط» (اسراء/29)را ترجمه تحت اللفظى کنیم، معنا چنین مىشود:«نهى از ارتباط دست به گردن و کشیدن آن»که مطمئنا معنى اصلى اداء نمىشود و این دستور اصلا عاقلانه نیست.ولى اگر بخواهیم با ترجمه تفسیرى آن را بیان کنیم، مدلولش چنین است:«نهى از تبذیر و سختگیرى بر خانواده». (9)
از آنجا که قرآن معجزه پیامبر ماست و بدون شک مهمترین بعد اعجاز قرآن در فصاحت و بلاغت آن مىباشد، ترجمههاى حرفى ره به جایى نمىبرند.
در اینجا مختصرى درباره اعجاز قرآن از دیدگاه صاحب نظران، بحث مىشود و سپس آیه مسبوق الذکر را که در کمترین لفظ، بیشترین صنعت بدیعى را به خود اختصاص داده است، مطرح مىگردد.
جاحظ، پس از اثبات این مطلب که قرآن به سبب نظم و اسلوب و تألیف شیوا و ترکیب بدیعش معجزه است، مىگوید:«و در کتاب نازل شده (آسمانى)چیزى که ما را ه صدق آن دلالت مىکند، نظم بدیع آن است که بندگان تاوان گفتن مثل آن را ندارند». (10)
طبرى:«از شریفترین آن معانى که به سبب آنها کتاب ما، بر سایر کتابهاى پیش از آن برترى دارد، نظم عجیب و وصف غریب و ترکیب بدیع آن است که سخنواران از ساختن کوچکترین سورهاى عاجز و دانشمندان از وصف ترکیبش درمانده گشتند و شاعران در کیفیت تألیف اجزایش سرگردان شدند.» (11)
سکاکى:«اعجاز قرآن امرى است قابل درک و غیر قابل وصف، همانند اعتدال وزن(شعرى)که درک مىشود، ولى قابل وصف نیست و یا مثل ملاحة.و در ادامه مىگوید:آنچه این اعجاز را در مىیابد ذوق است و طریقه تحصیل این ذوق، ورزیدگى در دو علم معانى و بیان حاصل مىشود.» (12)
ابن قتیبه:«برترى قرآن را کسى مىشناسد که بسیارى در آن تأمل نموده و عملش گسترش یافته و اسالیب کلام عرب و تنوع عرب در آن اسلوبها و امتیازاتن لغت ایشان را بر سایر لغات فهمیده باشد.» (13)
زملکانى:«وجه اعجاز به تألیف مخصوص قرآن، مربوط مىشود، نه مطلق تألیف، به اینکه مفردات آن از لحاظ ترکیب و توازن در حد اعتدال است و ترکیبات آن از حیث معنى بالاست که هر فنى در آن به مرتبه اعلاى آن از حیث لفظ و معنى واقع دشه است».
اینک آیه مذکور:ابن ابى الاصبع بدیع القرآن، سکاکى در مفتاح العلوم، سیوطى (14) در الاتقان، به آیهاى اشاره مىکند که نظر بلغاء و ادباء را به خود جلب کرده است.
در سوره هود(44)مىخوانیم:«و قیل یا ارض ابلعى ماءک و یا سماء اقلعى و غیض الماء و قضى الامر و استوت على الجودى و قیل بعدا للظالمین».
با اینکه آیه بیش از 17 کلمه نیست ولى در حدود 22 صنعت بدیعى در آن بکار رفته است و از قبیل:استعاره، طباق، مجاز، اشاره، ارداف، تمثیل، تعلیل، صحت تقسیم، احتراس، حسن نسق، مساوات، ائتلاف لفظ با معنى، ایجاز، تسهیم، تهذیب، حسن بیان، اعتراض، کنایه، تعریض، انسجام، ابداع.در اینجا توضیحاتى که صاحب مفتاح و ابن ابى الاصبع در ذیل آیه آوردهاند به اختصار ذکر مىشود.
1-مناسبت تام بین«ابلعى و اقلعى».
2-مطابقت لفظى در دو کلمه«ارض و سماء». 3-استعاره:ابلعى و اقلعى براى ارض و سماء. 4-مجاز:در«یا سماء»که حقیقت آن«یا مطر السماء»است.
5-اشاره:در«عیض الماء»واقع شده، چون آب فرو نمىرود، مگر باران آسمان بایست و زمین آبها جارى از چشمه را ببلعد و در نتیجه آبهاى جمع شده ورى زمین کاهش یابد.
6-ارداف:«استوت على الجودى»خداوند از استقرار کشتى بر این مکان و نشستن آن، بدون انحرافى و کجى به منظور آرامش اهل کشتى، با لفظى نزدیک به حقیقت خبر داده است.
7-تمثیل:«قضى الامر»که نابود نابود شدگان و رهاى رهایى یافتگان را با لفظى نزدیک به حقیقت خبر داده است.
8-تعلیل:فرو رفتن آب علت استقرار کشتى است.
9-صحت تقسیم:اقسام حالات آب را در زمان نقصان فراپوشانیده است، چون حالت نقصان جز این نیست که آب آسمان حبس و چشمههاى زمین بسته و آب جارى بر روى آن کاهش یابد.
10-احتراس:در«قیل بعدا للظالمین»از این عبارت از پندار آنهایى که گمان مىکردند هلاکت شامل کسانى شده که سزاوار آن نبودهاند، جلوگیرى کند.
11-مساوات:لفظ آیه نه بیشتر و نه کمتر از معناى آن است.
12-حسن نسق:عطف برخى از رویدادها به یکدیگر با بهترین ترتیب و مطابق واقع که یکى پس از دیگرى تحقق یافته است.ابتداء فرو بردن آب بوسیله زمین و عطف نباریدن آسمان بر آن، و کاهش یافتن آب بر آن، و بر آن فرمان به هلاکت رسیدن افراد هلاک یافته و نجات افراد نجات یافته را عطف کرد و بر آن استقرار کشتى بر «وجودى»و بر آن نفرین بر هلاکت یافتگان را عطف کرد.
13-ائتلاف لفظ با معنى:که لفظ دیگرى شایستگى ندارد جایگزین الفاظ آن آیه شود.
14-ایجاز:تمام داستان در کوتاهترین عبارت و با الفاظى نه طولانى باین شده است.
15-تسهیم:بخش اول آیه تا کلمه«اقلعى»آخر آیه را مىطلبد.
16-تهذیب:تک تک الفاظ به صفات حسن متصف است.از الفاظ زشت و ترکیب الفاظ از تعقید و موجبات آن مبراست.
17-حسن بیان:شنونده در معناى کلام درنگ نمىکند و چیزى از آن بر او مشکل نمىگردد. 18تمکین:فاصله آیه با تکلف و تدبر بدست نمىآید بلکه خود مىآید.
19-انسجام:جریان کلام در آن به آسانى و دلنشینى و با استحکام لفظ همراه است.
20-ابداع:در ضمن همه آنها ابداع تحقق یافته است. (15)
اما سکاکى مىگوید:«بحث در این آیه از چهار جهت مىباشد.1-از جهت علم بیان 2-از جهت علم معانى.که این دو علم مرجع بلاغت هستند 3- از جهت فصاحت معنوى 4-از جهت فصاحت لفظى.اما از جهت علم بیان، به بحث مجاز، استعاره، کنایه اشاره مىشود.و از جنبه علم معانى استعاره، کنایه اشاره مىشود.و از جنبه علم معانى در فائده ذکر هر یک از کلمات و از جهت تقدیم و تأخیر.و از حیث فصاحت معنوى، نظم لطیفى در اداء معانى دارد که هیچ گونه تعقید و در آن وجود ندارد، بطورى که الفاظ از معانى سبقت مىگیرند مگر آنکه قبل از رسیدن به گوش معنى آن در قلبت جایگزین مىشود.اما از حیث فصاحت لفظى، الفاظ همه عربى سلیس و مستعملاند و دور از تنافر، در سلاست چون آب، در حلاوت چون عسل، و در رقت چون نسیم». (16)
بنابراین در ترجمه آیات که به قول عبد القاهر جرجانى محسوس را به معقول و معقول را به محسوس تشبیه مىکند، مشکلاتى در سر راه خواهد بود و جز با یک نظر گروهى، مقصود برآورده نخواهد شد.پس صرف دانستن معانى الفاظ قرآن در ترجمه، کار ساز نخواهد بود و به قول ابن قتیبه:«قرآن از یک زیبایى و استحکامى برخوردار است که جز بر اهل ذوق و ارباب بصیرت بر دیگران مخفى است». (17)
ابو عبیده در مجاز القرآن مىگوید:این دو آیه «عملوا ما شئتم»(فصلت/41)و«و من شاء فلیکفر»(الکهف/28):اگر تحت اللفظى شوند بار معنى کاملا به زبان دوم منتقل نمىشود.زیرا ظاهر این آیات امر، ولى باطنشان زجر و نهى است و این از اسالیب خاص زبان عربى است. (18)
به همین جهت مترجمین قرآن در قرون گذشته سعى داشتند طورى عبارت را بیان کنند که تمام وجوه کلام را در برگیرد و حتى حرفى از آن حذف نگردد.
براى نمونه، ترجمه چند آیه و دقت مترجمین نقل مىشود:
در یکى از قرآنهاى موجود در آستان قدس به شماره 1089 در ترجمه«کذالک نجزى الظالمین» (اعراف/41)چنین آمده است:همچنانت پاداش دهیم ستمکاران را.که ضمیر(ت)متصل مخاطب برابر«ک»عربى آمده.
و یا در ترجمه«تلک القرى نقص علیک من انبائها»(اعراف/101)آمده است:آنت شهرها برمىگوییم بر تو از خبرهاى وى». (19)
یا میبدى در ترجمه آیاتى که دو اسم فاعل جمع مذکر و مؤنث سالم آمدهاند، براى اینکه تذکیر و تأنیث را در ترجمه منعکس کند، نخست اسم فاعلها را ترجمه و سپس عبارت«مردان و زنان»را افزوده است تا وفادار باشد در ترجمه: «وعد اللّه المنافقین و المنافقات»(وعده داد اللّه منافقان را، مردان را و زنان). (20)
نمونه دیگر از این دقت و وسواس را در ترجمه فعل«کان»مىبینیم که مبیدى در تفسیر کشف الاسرار آن را بصورت قید زمان«همیشه، از همیشه، همیشهاى»ترجمه مىکند.براى نمونه به چند آیه اشاره مىکنیم:
«و کان اللّه علیما حکیما»خداى داناى راست دانش از همیشه.
«ان اللّه کان علیما حکیما»اللّه داناى راست دانش از همیشه.
«ان اللّه کان على کلى شى شهیدا»:که اللّه بر همه چیز گواه است همیشهاى. (21)
بدین ترتیب مىبینیم که قدما در برابر ترجمه کلام خداوند چقدر وسواس داشتند و دقت بخرج بدین ترتیب مىبینیم که قدما در برابر ترجمه کلام خداوند، چقدر وسواس داشتند و دقت بخرج مىدادند.و اکنون برماست که کار آنان را- هرچند با قرنها تأخیر-تکمیل کنیم و ترجمهاى از قرآن ارائه مىدهیم که در عین حفظ امانت در ترجمه، از لحاظ فصاحت و بلاغت و انتقال معانى بلند و متعالى قرآن نیز، به زبان آن نزدیک شویم. هر چند این امر بسیار دور از دسترس است اما:
آب دریا را اگر نتوان کشید
هم بقدر تشنگى باید چشید
(1)-دلالة الالفاظ، دکتر ابراهیم أنیس، چاپ اول 1958، مکتبة الانجلو المصریه، ص 172.
(2)-اصول و مبانى ترجمه، طاهره صفار زاده، چاپ چهارم 1369، همراه، ص 20-21
(3)-دلالة الالفاظ، ص 47، به نقل از«نیارات ادبیه بین الشرق و الغرب»دکتر ابراهیم سلامة.
(4)-تفسیر الطبرى، به تحقیق محمود شاکر، ج 1، ص 12.
(5)-تاریخ آدا اللغة العربیة، جرجى زیدان، دار الهلال، 1957، ج 1، ص 53.
(6)-فى الهجات العربیة، دکتر ابراهیم انیس، چاپ دوم 1952، قاهره، ص 164.
(7)-دلالة الالفاظ، ص 171.
(8)-التفسیر و المفسرون، محمد حسین الذهبى، دار الکتب الحدیثه، ج 1، ص 24 و 25.
(9)-همان مأخذ، ص 37.
(10)-بدیع القرآن، ابن ابى الاصبع، ترجمه دکتر سید على میرلوحى، انتشارات آستان قدس، ص 39.
(11)-همان مأخذ، ص 42.
(12)-مفتاح العلوم، چاپ اول، 1356، مصر، ص 196.
(13)-تأویل مشکل القرآن، تحقیق السید احمد صفر، دار احیاء الکتب العربیه، ص 10.
(14)-الاتقان فى علوم القرآن، سیوطى تحقیق محمد ابو الفضل ابراهیم، منشورات الرضى، 1367، ج 4، ص 9.
(15)-بدیع القرآن، ذیل«ابدع»و مفتاح العلوم.
(16)-مفتاح العلوم، ص 197-199 به اختصار.
(17)-به نقل از دلفالة الالفاظ، ص 180.
(18)-دلالة الالفاظ، ص 180.
(19)-نکاتى چند از دقت مترجمان قرآن مجید، دکتر محمد مهدى رکنى، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانى، مشهد، سال چهاردهم، شماره 2، 1357.
(20)-همان مأخذ، ص 334.
(21)-همان مأخذ، ص 325.