مدرس دانشگاه آزاد آزادشهر
یکی از جنبههای گرانسنگ و برجستهی کلام وحی،اشارات تارخی با درسهای آموزنده است.این قسمت از قرآن مجید،مفسران و اندیشمندان و نویسندگان عرصههای مختلفی را به چالش و گمانه زنی واداشته است.
نکتهی قابل توجه در این مباحث واردشدن در جزئیات و حواشی آن است.قرآن تنها کتاب تاریخی صرف نیست که بخواهد تمامی تحولات و تطورات وقایع را موشکافی و نقادی نماید،بلکه کتابی دینی،عرفانی، مذهبی،تربیتی و اخلاقی و...میباشد.
این کتاب سترگ و وزین در پی ترسیم رویدادها،جریانات و فراز و نشیبهای زندگی و یا در اندیشهی وقایعنگاری نیست،کتابی است مملو از نوید و هشدار که آدمیان را به زندگی پرافتخار انسانی و خداپسندانه فرا میخواند.این کتاب را بر دیگر سخنان رفعتی است که در وصف نمیگنجد،تجلی خاص خداوند کریم و سبحان است بیآن که به چشم بصر بتوان مشاهده کرد و به چشم بصیرت به کنه ذاتش پی برد.
آنکه شوق دیدار معشوق در سر میپروراند و در هوای وصالش، شب را به صبح میرساند و از درد هجران و لذت حضور به سجده درآمده،مهر از راز دل برگرفته،عقدهها را گشوده در خلوت انس محبوب به نجوا درآمده است و گریان و نالان درمان درد میجوید و سکونت در جوارش را مسالت مینماید.
یکی از اشارات تاریخی قرآن کریم داستان ذو القرنین میباشد که مجموعا 16 آیه از سورهی کهف را به خود اختصاص داده است.
اکثر مفسرین و علمای فن اظهارنظرات متفاوتی دربارهی واژهی ذو القرنین ارائه کردهاند که وجهمشترک همهی آنها بیانگر این واقعیت است که وی فردی خداشناس،عادل،پرهیزگار،دارای نیروی ممتاز و الهامات خدایی بوده است.جستار در بازخوانی برخی متون این واقعیت تاریخی را در ازهان و افکار عموی کاملا روشن و آشکار میسازد.
ذی القرنین هر که باشد سالیان متمادی را در تنازع با اقوام مهاجم و خونخوار سپری نموده سدی آهنین ساخته غرب و شرق عالم را طی نموده و عدهی کثیری را مطیع خویش کرده است.بدون اینکه به افراد بیگناه ضرری برساند،همهجا دم از عدالت و حقوق انسانیت میزند.
در قرآن نامی از پیامبری وی برده نشده است،گروهی وی را با اسکندر مقدونی اشتباه گرفته و برخی دیگر تفاسیر بعضا متشابهی ارائه دادهاند.در این مقال برآنیم تا جنبههای گوناگون این شخصیت تاریخی و قرآنی را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهیم و از تفاسیر مختلف و نظریات متقن و محکم بهره گرفته،آنها را با مدارک موجود تطبیق دادهایم. نگارنده سطور هر گز مدعی کمال اثر نیست،لغزشها و خطاهای احتمالی را حمل بر قصور شخصی قلمداد میکند،باشد تصویری روشن و بیانی رسا از این شخصیت به دست دهیم.
ذو القرنین: zu-l-gharnayn [ع.صاحب دو شاخ]
داشتن دو شاخ از تخیلات اساطیری بسیار کهن است.نرم سین NARM-SIN پادشاه اکد در عدد ADAD با دو شاخ در مسالهی شوق مصور است.ژپتیر آمون JOOITERAMMON با دو شاخ معرفی گردیده،گروهی از شاهان قدیم به این لقب خوانده شدهاند:
1-منذر بن امرء القیس بن نعمان مکنی به ابن ماء السماء.جد نعمان بن منذر از ملوک ممد.
2-ملک تبع الاقرن پادشاه عربستان جنوبی.
3-شمر بن افریقیس بن ابرهه بن الرایش.
4-عمرو بن منذر لخمی.
5-اسکندر مقدونی.
ابو کلام آزاد(هندی)به قراین و اماراتی مراد از«ذی القرنین» مذکور در قرآن را«کورش»موسس سلسلهی هخامنشی دانسته است.2
دربارهی علت نامگذاری وی به این نام نظرات گوناگونی وارد شده که به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1-عدهیی معتقدند که به این دلیل وی را ذی القرنین خوانند که دو گیسو داشت و موهای خود را بر دو بخش مرتب میکرد.
2-گروهی دیگر اعتقاد دارند که در دو طرف سرش برآمدگی خاصی بسان دو شاخک بود که آنها را زیر کلاه نهان میکرد.
3-نظریهی سوم حاکی از آن است که فرمانروایی و احاطهاش بر مشرق و مغرب علت نامگذاری فوق است.
4-نظریهی دیگر بیان داشته:بدانسبب به این نام خوانده شده که در عالم رویا به گونهای به خورشید نزدیک گردید که دو شاخ غربی و شرقی آنرا فراگرفت و هنگامی که داستان خواب خود را برای یاران خود باز گفت او را ذی القرنین یا کسی که شرق و غرب گیتی را گرفته است نامیدند،زیرا به روایت اما علی(ع)خدواند همهی وسایل و اسباب قدرت را به وی ارزانی داشت و همه جا را برای او روشن ساخت به گونه ای که شبوروز برای او یکسان گردید.
عدهای گفتهاند وی کسی جز اسکندر مقدونی نیست.لذا اورا اسکندر ذی القرنین میخواندند و اعتقاد داشتند که بعد از مرگ پدرش بر کشورهای روم و مغرب و مصر تسلط یافت و شهر اسکندریه را بنا نمود.پس شام و بیت المقدس را در زیر سلطه خود گرفت،بهزغم این گروه وی بیش از 36 سال عمر نکرد و جسدش را به اسکندریه بردند.3
نظر دوم حاکی از آن است که وی یکی از پادشان یمن بوده است. پادشان یمن به نام تبع خوانده میشدند که جمع آن تبابعه بوده است. ابو ریحان بیرونی در الاثار الباقیه از این نظریه دفاع کرده است.حتی در اشعار حمیریها،افتخار به وجود ذی القرنین شده است.
سومین نظریه و جدیدترین نظریه که دانشمند معروف اسلامی «ابو الکلام آزاد»که وزیر فرهنگ هندوستان بود،ابراز داشته است؛طبق نظر وی ذی القرنین همان کورش کبیر،پادشاه هخامنشی است.
نظریات اول و دوم هیچگونه مدارک و اسناد قابل توجهی ارائه نداده است،خصوصا دربارهی سد معروفی که ذی القرنین ساخته عدهای همان سد مارب یمن را ساختهی ذی القرنین دانستهاند،درحالیکه با توجه به اشارات قرآنی این دعا،گزاف و دور از واقعیت است،زیرا سدی که توسط ذی القرنین ساخته شد،از مس و آهن است ولی سد مارب از مصالح معمولی ساخته شده است.
دیگر اینکه کاربرد آهن در قلمرو امپراطوری ایران در آن زمان معمول و متداول بوده است.
از روایات متعدد و از اصل قرآن چیزیکه صراحتا دلالت بر پیامبری وی نماید،استنباط نمیگردد.از پیامبر و ائمهی اهل بیت نیز نقل شده که:
«او پیامبر نبود،بلکه بندهی صالحی بود.»4
اساس نظریهی سوم بر دو اصل استوار است:
1)سوال کنندگان دربارهی ذی القرنین یهود بودهاند،
«یسئلونک عن ذی القرنین»
از میان کتب معروف یهود به کتاب دانیال فصل هشتم اشاره میکنیم:
«در سال سلطنت«بل شصّر»به من که دانیالم رویایی مریی شد بعد از رویایی که اولا به من مرئی شده بود،و در رویا دیدم و هنگامی دیدنم چنین شد که من در قصر«شوشان»که در کشور«عیلام»است بودم و در خواب دیدم که در نزد نهر«اولای»هستم.چشمان خود را برداشته نگریستم و اینک قوچی در برابر نهر ایستاد و صاحب دو شاخ بود شاخ هایش بلند،و آن قوچ را به سمت مغربی و شمالی و جنوبی شاخزنان دیدم و هیچ حیوانی در مقابلش مقاومت نتوانست کرد،و از اینکه احدی نبود که از دستش رهایی بدهد لهذا موافق رأی خود عمل مینمود و بزرگ میشد.
در همین کتاب نقل شده:«جبرئیل»بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود:قوچ صاحب دو شاخ،ملوک مدائن و فارس است(یا ملوک ماد و فارس)
یهود از بشارت رویایی دانیال متوجه شدند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشاهان ماد و فارس و پیروزیش بر شاهان بابل پایان مییابد و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد.پس از مدتی کوروش،در صحنهی ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی کرد و سلطنتی بزرگ پدید آورد و در سه جهت(غرب و شرق و جنوب)فتوحات گسترده ای انجام داد،جالب اینکه در تورات در کتاب اشعیا،فصل 43،شماره 28 چنین میخوانیم:«آنگاه در خصوص کوروش میفرماید که شبان من اوست و تمامی مشیتم را به اتمام رسانده و به اورشلیم خواهد گفت که بنا کرده خواهی شد»و در بخشی دیگر از کورش به عقاب مشرق تعبیر کردهاند.
2)در قرن نوزدهم در حوالی استخر در کنار نهر مرغاب،مجسمهیی از کورش کشف شد که تقریبا به قامت یک انسان است و کوروش را در صورتی نشان میهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد و تاجی به سر دارد که دو شاخ همانند شاخهای قوچ در آن دیه میشود،این مجسمه مورد توجه کثیری از اندیشمندان و جهانگردان قرار گرفت.
آنچه که این نظریات را بیشتر تقویت میکند اوصاف اخلاقی کوروش است.
هرودوت مورخ یونانی مینویسد:«کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند،وی پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهربان بود.»
او پادشاهی عاقل و با فضایل بود،شعارش خدمت به انسانیت و خوی او بذل عدالت بود و تواضع و سماحت در وجود او جای کبروعجب را فرا گرفته بود.
اگر نگاهی به نقشهی ساحل غربی آسیای صغیر بیندازیم،خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجکها کوچک غرق میشود، مخصوصا در نزدیکی«ازمیر»ترکیه که خلیج صورت چشمهای به خود میگیرد،قرآن میگوید:«ذی القرنین در سفر غریبش احساس کرد خورشید در چشمهی گلآلودی فرو میرود».
قرآن کریم فقط اشاره به سه سفر ذی القرنین کرده،اول به مغرب تا آنجا که به محل فرو رفتن خورشید رسیده و دیده است که آفتاب در عین حمله فرو میرود و سفر دوم به مشرق بوده،تا آنجا که به محل طلوع خورشید رسیده و در آنجا به قومی برخورده که خداوند میان آنان و آفتاب سروحجابی قرار نداده و سوم به موضع بین السدید که در آن جا به مردمی برخورده که به هیچوجه حرف به خرجشان نمیرفته است، و چون از شر یأجوج و مأجوج شکایت کردند،و پیشنهاد کردند که هزینه ای در اختیارش گذارند،او برایشان دیواری بکشد تا مانع نفوذ یأجوج و مأجوج شود.
«حتی اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع علی قوم لم تجعل لهم من دونها شرا»
اشاره به سفر کوروش به منتهای شرق دارد. وی در آنجا مشاهده کرد خورشید برقومی طلوع میکند که در برابر تابش آن سایبانی ندارد،اشاره است به این مسئله که آن قوم بیابانگرد و صحرانورد بودند.
همچنین سدی که در قرآن بر آن اشاره شده که ذی القرنین از آهن و مس ساخته.
«قال ما ملکنی فیه ربی خیر فاعینونی بقوه اجعل بینکم و بینهم ردما»
ذی القرنین گفت:«آنچه را خدا در اختیار من قرار داده، بهتر است از آنچه شما پیشنهاد میکنید،مرا با نیرویی یاری کنید تا میان شما و آنها سد محکمی ایجاد کنم،قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید تا کاملا میان دو کوه را پوشانید»،پس گفت:«در آتش بدمین، تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد،گفت اکنون مس ذوبشده برای من بیاورید،تا به روی آن بریزم.»گروهی اصرار دارند که دیوار چین را همان سد ذی القرنین قلمداد کنند،ولی دیوار چین نه از آهن و نه از مس ساخته شده است.
گروهی دیگر سد مارب یمن را همان سدی میدانند که کوروش ساخته است ولی سد مارب برای جلوگیری از سیلاب و به منظور ذخیرهی آب بوده و ساختمانش از آهن و مس نیست،بهگفتهی برخی سد مزبور ساختهی یکی از ملوک آشور بوده که اسم پادشاه را بلنس گفتهاند.که در حوالی قرن هفتم قبل از میلاد مسیح هجوم اقوام سیت قرار میگرفته و این اقوام از تنگنای جبال قفقاز تا ارمنستان آنگه ناحیهی غربی ایران هجوم میآورند.5
ولی به گواهی دانشمندان در سرزمین قفقاز میان دریای خزر و دریای سیاه سلسله کوههایی است همچون یک دیوار که شمال را از جنوب جدا میکند،تنها تنگهای که در میان این کوههای دیوار مانند وجود دارد تنگهی داریال است و در آنجا دیوار آهنین باستانی به چشم میخورد و گروهی اعتقاد دارند که سد ذی القرنین همین سد است که عرض آن را پنجاه و ارتفاعش را دویست متر ذکر کردهاند.
جالبتوجه اینکه در آن نزدیکی نهری است به نام سائرس که به معنی کوروش است(یونانیان کوروش را سایرس مینامیدند)
حدود پانصد سال قبل از میلاد،از ناحیهی قبایل مغول(که احتمالا اشاره به همان یأجوج و مأجوج قرآن باشد)6حملاتی علیه ممالک غربی صورت گرفت،در این زمان با اتحاد حکومت ماد و فارس اوضاع کاملا دگرگون شد و ظاهرا مردم قفقاز از کوروش درخواست نمودند که سدی در مقابل آنها ایجاد کند،از آن زمان به بعد آسیای غربی از حملات این قبائل وحشی آسوده شد.
به احتمال زیاد یأجوج و مأجوج در بهاران هجوم میآورند و همهی امکانات و کشت و زرع را میخوردند و میبردند؛اینان از نسل یافت یکی از فرزندان نوح میباشند که این فرزند مورد لعن و نفرین پدر قرا گرفت و این قوم از تبار یافث میباشند.
عدهای اعتقاد دارند وی فریدون بن اثقیان ابن جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایرانزمین بوده است،وی بر کل زمین احاطه کرد و کرهیزمین را به سه قسمت تقسیم نمود و به فرزندان خویش واگذار کرد.
فخر رازی در تفسیر خویش تاکید میکند که ذی القرنین همان اسکندر مقدونی است و لی وی هم به اشتباه محرزی دچار شده است و آن سدی است ک در یمن به نام مآرب ساخته شده و از جنس آهن و مس نیس.
نویسندهی کتاب تاریخ ده هزار ساله ایران،ذی القرنین را همان اسکندر دانسته و در خصوص وجهتسمیهی آن به عمر صد سالهی وی اشاره کرده است.7
همین نویسنده در صفحات 189 کتاب خویش قولی را از باب پنجاه و یک کتاب اشعیاء نبی میآورد که:قوم یهود بیصبرانه آرزوی فردی را مینمایند که حکومت بابل را به زانو درآورده و آنها را از چنگال غاصبان برهاند،در قسمتی از این کتاب از کوروش به مسیح خویش یاد نموده و پس از پیروزی وی بر بابل به توصیف جوانمردیها و دلاوری های او پرداختهاند.
پروردگار به مسیح خود دربارهی کوروش چنین میفرماید:«آن کسی که من دستش را گرفتم تا کمرگاه دشمن را خرد کند تا برابر او درهای دولنگهیی را باز خواهم کرد که دروازهها بسته نگردد،من پیشاپیشت رفته،پشتهها را هموار میسازم و درهای برنجی شکسته و بندهای آهنین را پاره مینمایم،خزینههای ظلمت و دفینههای مستور به تو میدهم.تاکه بدانی من که تو را به اسمت میخوانم خداوند اسرائیلم به تو لقب دادم و تو مرا نمیشناسی.»8
نکتهی قابلتوجه این که پرسش کنندگان از رسول خدا(ص) دربارهی این داستان یهود بودهاند:«
و یسئلونک عن ذی القرنین قل ساتلوا علیکم منه و ذگرا»
و از تو[ای پیامبر]دربارهی ذی القرنین میپرسند،بگو به زودی خبری از او برای شما خواهم خواند،ما در زمین به او امکانات دادیم و از همه چیزی وسیلهیی به او بخشیدیم،و او هم راهی را دنبال کرد تا آنگاه که به جایگاه فرو شدن خورشید شد.آن را بهگونهیی یافت که در چشمهیی گلآلود و تیره غروب میکند و گروهی را نزدیک آن یافت که کفرگرایی پیشه ساختهاند.به او گفتیم: ای ذی القرنین،تو آزاد هستی از اینرو یا آنان را کیفر خواهی کرد و یا در میانشان شیوهیی نیکویی را پیش خواهی گرفت.
وی گفت:هر کس ستم کند،او را عذاب خواهم کرد،آنگاه به سوی پروردگارش بازگردانیده میشود و او را عذابی ناشناخته عذاب خواهد نمود.و اما هر کس ایمان بیاورد و کاری شایسته انجام دهد، نیکوترین پاداش را به عنوان سزا خواهد داشت و ما در فرمان خود بر او سخت نمیگیریم.
آنگاه وسیلهیی]دیگر[را پی گرفت تا آنگاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید،آن را به گونهیی یافت که بر گروهی طلوع میکند که پوشش جز آن برایشان قرار نداده بودیم.
به اعتقاد گروهی،وی پیامبری از پیامبران خدا بوده است که همهی کشورها را زیر پا نهاده است و به باور عدهیی دیگر وی پادشاهی دادگر و شایسته کردار بوده است.
حضرت علی(ع)نیز وی را بندهیی شایسته کردار دانسته که محبوب خداوند بوده است و مردم را به درستکاری راه مینمود.مردم بداندیش شمشیری بر بخشی از سر او فرود آوردند و او برای مدتی از میان مردم ناپدید گردید و پس از مدتی بازگشت،دوباره دعوت خویش را بهسوی توحید و تقوی آغاز کرد،تبهکاران شمشیر دیگری به قسمت دیگر سرش زدند و به همین جهت ذی القرنین نامیده شد.
ابن اثیر در تاریخ کامل خویش در ذیل داستان اسکندر دو شاخدار آورده است:
دو کس وجود دارد که نام و تاریخشن در مآخذهای اسلامی به هم درآمیخته است:
الف)اسکندر بزرگ یا اسکندر مقدونی یا اسکندر رومی پادشاه مقدونیه MACEDONIA پسر فیلیپ که در بیست سالگی به پادشاهی رسید و طی 13 سال فرمانروایی یک دم نیاسود و سراسر زندگی خود را در جنگ و کشورگشایی گذارند و امپراتوری بسیار پهناور و گستردهیی در اروپا و آسیا و آفریقا پدید آورد.
ب)اسکندر ذی القرنین که از او در قرآن کریم در سورهی کهف یاد شده و گفتهاند:کاسهی سرش دو زایده بسان دو شاخ بوده،موهای خود را به گونهیی دو شاخ میبافت،از سوی پدر و مادر هر دو بزرگزاده بود، دو قرن پادشاهی کرد،یا به دو قطب رسید.9
وی در ادامه ذکر میکند که دلایل گروهی از نویسندگان مبنی بر انتسابر ذی القرنین به کوروش ایران دارای مدارک کافی نبوده است ولی این نویسندهی محترم توضیح بیشتری در خصوص ادعایش نمیدهد و به همان اشتباهی که فخر رازی مرتکب شده دچار شده است.
تحلیلی بر تاریخچهی کاربرد فلزات و شکلگیری امپراتوری هخامنشی:
لازمبهذکر است که حدود 2750 سال قبل از میلاد مسیح فلز مس در منطقهی ایران و آسیای جنوب غربی تا قسمتهایی از کشور مصر رواج داشته است که اینکاربرد در 2350 سال قبل از میلاد به مناطق قفقاز و روسیه کشیده شد که نژاد ایرانی و هندی و اروپایی در این مناطق سکونت داشتند که در سال 1850 قبل از میلاد فلز مفرغ و سفالگری نیز به آن اضافه شده است.
اواخر هزارهی سوم بار دیگر در بین النهرین قلع پیدا میشود. صادرات مس آناتولی و واردات قلع و بافتههای آشور را تنظیم میکرد، حملونقل به وسیلهی کاروانهای الاغ انجام میشد و معاملات طبق رویهی جا افتادهی بین النهرین بر حسب نقره حساب میشد.
اخیرا باستانشناسان یک کشتی را کشف کردهاند که حدود 1200 سال قبل از میلاد در اطراف دماغهی جلیدونیه(در سواحل جنوبی ترکیه)غرق شده است،کشتی کوچکی بود که یازده متر طول داشت و حامل یک تن شمش و قارضهی مس از قبرس و نیز مقداری،شاید دویست کیلو قلع بوده،قلع باید در یکی از بنادر مدیترانهی شرقی بارگیری شده باشد،اما مبدأ اولیهی آن قاعدتا ماورای قفقاز بوده است. (اطلس تاریخی-ص 68)
تقریبا از آغاز هزارهی دوم،قبل از میلاد به اینسو،ایرانیان رفته رفته از همنژادان آریایی دیگر خود،هندیان و سکاها جدایی گرفته از موطن مشترک آریاییان در سرزمینهای شرق فلات ایران به درون این فلات پا نهادهاند که 1000 سال قبل از میلاد(عصر آهن نامیده شده است)که این استعمال بیشتر در منطقهی آسیای غربی تا یونان و روم بوده است که در سال 825 قبل از میلاد،به شبه جزیرهی عربستان و قسمتهایی از قفقاز که محل تجمع ایرانیان بوده گسترش یافت.
در این سالها طوایف ماد و پارس از ایرانیان نواحی شرقی ایران جدا شده در غرب ایران گسترش مییابند،با ظهور آنان تاریخ ایران از مرحلهی افسانه و اسطوره بیرون میآبند،با ظهور آنان تاریخ ایران از مرحلهی افسانه و اسطوره بیرون میآید،مادها و پارسها به تدریج دستگاه حکومتی مییابند.(اطلس تاریخی-ص 87)
در سال 559 قبل از میلاد،کوروش دوم به تاجوتخت انشان،ارشد دو شاهزادهنشین هخامنشی که جانشین ایلام شرقی شد،(دیگری پارس بود)دست یافت.
وی پادشاهی خود را با گرفتن ایلام غربی از بابل تکمیل کرد.
اوج امپراتوری ایران در سال 480 قبل از میلاد مسیح است.
529 قبل از میلاد،پسر کمبوجیه از خاندان هخامنشی بر آخرین پادشاه ماد«ایش تویگو»خروج کرد.پادشاهی را از قوم ماد به قوم پارس انتقال داد،وی ارمنستان،بابل،سوریه،لیدی،فریگیا را ضمیمهی ایران کرد و از شمال خاور تا سیحون و از خاور و جنوب تا سند تاخت،کوروش در بهار سال 539 قبل از میلاد قصد تسخیر بابل کرد و از رود دجله گذشته،وارد بین النهرین گردید،وی برای اینکه از سد بخت النصر بگذرد فرمان داد مسیر رودهای دجله و دیاله را تغییر دادند و آنگاه از مجرای دجله از سد گذشت و نبونید پادشاه بابل و سپاه او را درهم شکست.
کوروش پس از تسخیر بابل با مردم به مهربانی رفتار کرد و اسرای یهود را که بخت نصر از فلسطین به آن شهر آورده بود،آزاد کرد و اجازه داد به فلسطین باز گردند و فرمانی صادر کرد تا معبد اروشلیم را که بخت نصر ویران کرده بود از خزانهی پارس بسازند.
وی چند ماه پس از تسخیر بابل پسر خود کمبوجیه را به پادشاهی آنجا برگماشت و خود متوجه سرکوبی قبایل ماساژتها که میان دریاچهی اورال و خزر میزیستند گردید،و در سال 529 قبل از میلاد به دست آن قوم کشته شد.جسد او را به پاسارگاد(پارسه گرد)بردند و در آرامگاهی که امروزه به «مقبرهی مادر سلیمان»معروف است،به خاک سپردند.
وی پادشاهی شجاع،سیاستمدار،کشوردار و باگذشت بود و به عقاید دینی ملل مغلوب احترام میگذاشت،وی شهرهای ویران رادوباره آباد میکرد و به مردم بخشش زیاد میکرد.
درسهای آموزنده این سرگذشت:
1-سنجیده و حساب شده سخن گفتن.
32-هر جایی راهی و هر پیروزی وسیلهای میطلبد و آتیناه من کل شی و سببا.
3-راز موفقیت و پیروزی:راز پیروزی ذی القرنین این بود که هر کاری را از راه شایسته و بایسته پی میگرفت و خود را و دیگران را با سخنان پرزرق و برقش و ادعای پر طمطراق سرگرم نمیساخت.فاتبع سببا.
4-تشویق و کیفر عادلانه.
5-اصل برخورد سهل و آسان با مردم.
6-تامین حقوق و امنیت مردم،ذی القرنین برای تامین حقوق انسان ها و ارزانی داشتن امنیت مردم تدابیری اندیشید،از آن جمله سد عظیم پدید آورد.«اجعل بینکم و بینهم ردما»
7-اصل مشارکت ملی.
8-استحکام در کار.
9-هشدار از افت غرور و خودکامگی.
10-درس یکتاپرستی و توحیدگرایی
«قلنا یا ذالقرنین اما ان تعذب و اما تتخذ فیهم حسنا»
11-فناپذیری دنیا.
12-معادشناسی و ایمان به جهان دیگر.
وی در فرجام داستان روشنگری میکند که رستاخیز فرا میرسد و وعدهی خدا تخلف ناپذیر است و کان وعد ربی حقا.
از مورخین قدما هیچ یک در اخبار خود،پادشاهی را که نامش ذو القرنین و یا شبیه به آن باشد،اسم نبردهاند،و انتساب یأجوج و مأجوج را به یکی از فرزندان حضرت نوح میدانند.از جمیع تفاسیر و رهیافت های محققین اینگونه استنباط میگردد که ذو القرنین فردی یکتاپرست،مومن به روز جزا بوده و از زحمت خداوند بهرهمند گشته است.با توجه به اشارات تاریخی،جغرافیایی و بنا به اظهارات مفسرین و مورخین خارجی خصوصا(ابو الکلام آزاد)و مفسرین مشهور داخلی، ذو القرنین همان کورش کبیر پادشاه ایرانزمین میباشد.
صرفنظر از اظهارات متفاوت و گوناگون اندیشمندان،اوصافی که قرآن از سد ذو القرنین و شخصیت وی ارائه میدهد،در انتصاب وی به کوروش کبیر میتوان با اطمینان نظر داد.
همچنین خصوصیات اخلاقی وی و نوع برخوردش با اقوام مورد تهاجم واقع شده این نظریه را بیشتر تقویت میکند.
توجه برخی دیگر از اشارههای تاریخی قرآن بر پادشاهان ایران زمین و بقایای اعجازبرانگیز پرسپولیس و پاسارگاد آیا نمیتواند شاهدی بر این مدعا باشد؟
امپراتوری بزرگ هخامنشی برای اولین بار در جهان باستان با حکومت مرکزی مقتدر به عنوان مصداق واقعی جهان وطنی مطرح میشود.در این میان در بین اغلب محققین این اتفاقنظر وجود دارد که تخت جمشید فشردهای است از اطلاعات قیمتی،بنایی که گویی برای همه زمانها و انسانها ساخته شده است و پیکره و سترگ راه پله ورودی آن،همه از تخته سنگهای یک تکه،هردم آدمی را به دنیای دیگر به دنیای سرشار از یگانگی و جاودانگی خواهد بود.
(1)-معین،محمد،فرهنگ معین،جلد 5،ص 562.
(2)-تفسیر فخر رازی،ابن اشیر،جلد 1،ص 284.
(3)-تفسیر نور الثقلین،جلد سوم،صص 294-295.
(4)-کیهان شناخت،حسن بن قطان مروزی.
(5)- قالوا یا ذی القرنین ان یأجوج و مأجوج مفسدون فی الارض،94 کهف.
(6)-تاریخ ده هزار ساله ایران،ص 88.
(7)-تفسیر المیزان،ص 653.
(8)-تاریخ کامل،ابن اثیر،ترجمه دکتر محمد حسین روحانی،نشر اساطیر،ص 327.
1-ابو علی الفضل بن الحسن الطبری،تفسیر مجمع البیان،ترجمه آیات و تحقیق،علی کرمی،نشر فراهانی،جلد هشتم بهار 1380.
2-مکارم شیرازی،ناصر،تفسیر نمونه،نشر دار الکتب الاسلامیه،چاپ دوم،1361، جلد 12.
3-مک ایودی،کالین،اطلس جهان،ترجمهی فریدون فاطمی،نشر مرکز چاپ چهارم، 1371،ترجمه:
1-ANCIENTHISTORY 2-MEDIEVAL HISTORY 3-MODERN HISTORY 4-RECENT HISTORY-EUROOE SINCE 1516 BY COLIN MCEVEDY
4-نقی پوز فز،ولی الله،تدبر در قرآن،نشر اسوه،چاپ اول 1371.
5-رضایی،عبد العظیم،تاریخ ده هزار ساله ایران،جلد اول،نشر اقبال،چاپ ششم، 1373،ص 87.
6-بریان،پیر.امپراتوری هخامنشی،ترجمهی ناهید فروغان،نشر قطره،جلد اول چاپ اول 1381.
7-طباطبایی،سید محمد حسین،تفسیر المیزان،نشر رجاء،با همکاری انتشارات امیر کبیر،تابستان 1363.
8-معین،محمد،فرهنگ،جلد 5،انتشارات امیر کبیر.
9-ابن اثیر،تاریخ کامل،ترجمهی دکتر محمد حسین روحانی،جلد 1،نشر اساطیر، چاپ اول سال 1370.
10-دهخدا،علی اکبر،لغتنامه.
11-قطان مروزی،حسن.گیهان شناخت.