گاه، عناصری آوایی و معنایی در سخن یافت میشود که سبب زیبایی و جذّابیّت آن میشود. این عناصر، به حدّ کامل خود، در قرآن کریم وجود داشته و جزئی است از آنچه این کلام معجز را بیمانند و متمایز از هر سخن دیگر ساخته است و همگان را مشتاق آن کرده است که به اسرار بلاغیاش دست یابند.
علم بدیع، برای شناخت ظرافتها و زیباییهای کلام الهی، پا به عرصه ظهور نهاد و در پرتو قرآن، راهش را به دیگر آثار نیز گشود.
در آنچه گذشت، یاد شد که صنایع بدیع، به دو قسم لفظی و معنوی تقسیم میشود. در آرایهها یا محسّنات لفظی، بازگشت زیباسازی، به لفظ است و معنی نیز، پیرو آن، نیکو میشود و در آرایهها یا محسّنات معنوی، بازگشت زیباسازی، به معنی است و لفظ نیز، پیرو آن، نیکو میشود. سخن از آرایههای لفظی را به پایان بردیم؛ اینک، آن قسم از آرایههای ادبی که معنی، بازگشت دارد و به شکلی گویا در ارتباط با قرآن کریم میتواند مطرح شود، تقدیم میگردد.
در این بخش به بررسی محسناتی که موجب تناسب و همبستگی در کلام میشود میپردازیم:
طباق یا مطابقه که به آن، تضاد هم میگویند، در لغت بهمعنای منطبق بودن و موافق و مساوی بودن است و در اصل، از نهادن پا به جای دست در راه رفتن چهارپایان، گرفته شده است.
در تنزیل آمده است:
«ألم تَرَوا کیفَ خَلقَ اللّهُ سبعَ سَموات طِباقا»(1) (آیا ننگریستهاید که خداوند، چگونه هفت آسمان بر فراز دیگری و منطبق با او خلق نموده است)
در بلاغت، به جمعِ میان دو معنای متضاد، طباق میگویند؛ یعنی، در سخن، میان چیزهایی که بهگونهای دارای تقابل هستند، جمع شود؛ خواه، این تقابل، حقیقی باشد، یا اعتباری و خواه، یکی از اقسام تقابل در منطق باشد، (تقابل تضادّ، سلب و ایجاب، عدم و ملکه و تضایف) یا شبیه آن؛ مانند جمع میان مرگ و زندگی، سردی و گرمی، روز و شب، سفیدی و سیاهی، زشت و زیبا، نیک و بد، غم و شادی، تلخ و شیرین، دوست و دشمن، سست و سخت و مانند آن(1).
گر چه در طباق، میان معنیهای بهکاررفته، نوعی تضاد وجود دارد، امّا تناسبی ایجاد میکند که بر زیبایی و لطافت سخن و روشنگریِ آن میافزاید؛ چه، همراه هر معنی، ضدّ آن در ذهن تداعی میشود و کاربرد معانیِ متضاد، تمام جوانب مطلب را آشکار میسازد. از این رو، میان معنای لغوی و اصطلاحیِ طباق، مناسبتی میتوان یافت.
قرآن کریم، اسلوب طباق را فراوان و بدون تکلّف، به کار میبرد و آنجا که از طبایع حقایقی همچون ایمان و کفر، طاعات و معاصی، حسنات و سیئات، ظلمات و نور، نفع و ضرر، رشد و گمراهی، جنّت و نار، سماء و ارض و حیاة و موت، سخن میگوید، آرایه طباق، بطور طبیعی رخ مینماید و بیانکننده عرصههای مختلف معارف آن میباشد.
در آیاتی که یاد میشود، کلمات مشخص شده، دو به دو در تضاد و برابری با همند:
«و ما یستوی الأعمی و البصیرُ و لا الظُّلُماتُ و لا النُّوُر و لا الظِّلُّ و لا الحَرور و ما یستوی الأحیاءُ و لا الأموات إنَّ اللّه یُسمِعُ من یشاء و ما أنت بِمُسمِعٍ من فی القبور»(2)
«قُل اللّهمّ مالِکَ المُلکِ تُؤتی الملکَ من تشاءُ و تَنزِعُ الملکَ ممّن تشاءُ و تُعِزُّ من تشاء و تُذِلُّ من تشاء بیدک الخیرُ إنّک علی کلّ شیءٍ قدیرٌ»(1)
«یَعلم ما یلِجُ فی الأرضِ و ما یَخْرُج منها و ما یَنزِلُ مِنَ السّماء و ما یعرُجُ فیها»(2)
«ثمّ جعلناک علی شریعةٍ من الأمر فاتَّبِعها و لاتَتَّبعْ أهواء الّذین لایعلمون»(3)
«الّذین یُنفقونَ أموالهم باللّیل و النّهار سرّا و علانِیَةً فَلَهم أجرهم عند ربّهم و لاخوفٌ علیهم و لایحزنون»(4)
«الّذین یُبَلِّغون رسالات اللّه و یَخشَونه و لایَخشَونَ أحدا إلاّ اللّه»(5)
«إنّما ذلکم الشّیطانُ یُخَوِّف أولیاءه فلاتَخافوهُم و خافونِ إن کنتم مؤمنین»(6)
«و اللّه یعلم ما تُسِرُّون و ما تُعلنون و الّذین یدعون من دون اللّه لایَخلقون شیئا و هم یُخْلَقُون أمواتٌ غیرُ أحیاءٍ»(7)
«یَستَخفُون من النّاس و لایَستخفُونَ من اللّه»(8)
«قُل لایستوی الخَبیث و الطَّیِّب و لو أعجبک کثرة الخبیث»(1)
«فلا اُقسم بما تُبصرون و ما لاتُبصرون»(2)
«و لَهُنَّ مثل الّذی علیهنَّ بالمعروف»(3)
گفتی به غمم بنشین، یا از سرجان برخیز *** فرمان برمت جانا، بنشینم و برخیزم
«سعدی»
بر غم پنهان، اگر خواهی گواهی آشکار *** اشک سرخم را روان بنگر تو بر رخسار زرد
کاروان عشق، در دریای او رفت و نرفت *** جان صدها کاروان در این تمنّا هست و نیست
«امام خمینی قدسسره »
اگر در سخن، دو واژه ناساز که از نظر منطق، جمع میانشان ممکن نباشد، به کار رود، ترکیبی متناقضنما ایجاد میشود که «تناقض»، «ناسازی هنری» و یا «پارادوکس» نام دارد. ابیات زیر اینگونه است:
هرگز، وجود حاضرِ غایب، شنیدهای *** من، در میان جمع و دلم، جای دیگر است
چنین یاد، دارم ز مردان راه *** فقیران منعم، گدایان شاه
«سعدی»
تو مپندار که از جور تو نالد حافظ *** من از آن روز که در دام توام، آزادم
«حافظ»
رزق ما آید به پای میهمان، از خان غیب *** میزبان ماست، هر کس میشود مهمان ما
«صائب»
زیبایی، این نوع، در آن است که ترکیب سخن، به گونهای است که تناقض، امری پذیرفتنی جلوه میکند و ناسازی منطقیِ آن، نمیتواند از قدرت اقناع ذهنی و زیباییِ آن بکاهد.
آیه کریمه «و لکم فی القصاص حیاةٌ» را که در آن، میان مرگ و زندگی، جمع شده است، میتوان از این نوع شمرد.
مقابله، آن است که دو یا چند معنای سازگار، یاد شود و سپس آنچه در برابر آنهاست، به ترتیب آورده شود(1). در مقابله، ممکن است دو، سه، چهار یا پنج معنی و حتّی بیشتر از آن، در برابر هم قرار گیرد و به گفته شیخ صفیّ الدین حلّی، هر چه تعداد بیشتر باشد، بلیغتر است.
مقابله دو به دو:
«فَلیَضحَکوا قلیلاً و لْیَبکوا کثیرا جزاء بما کانوا یکسبون»(2)
«و عسی أن تکرهوا شیئا و هو خیرٌ لکم و عسی أن تُحِبّوا شیئا و هو شرٌّ لکم و اللّه یعلم و أنتم لاتعلمون»(1)
علاوه بر مقابلههایی که مشخص شده، میان «یعلم» با «لاتعلمون» نیز طباق وجود دارد.
«یا أیُّها الّذین آمنوا من یرتدَّ منکم عن دینه فسوف یأتی اللّه بقومٍ یُحبّهم و یحبّونه أذلّة علی المؤمنین أعزّةً علی الکافرین»(2)
«الّذین یَتَّبعون الرّسول النّبیّ الأمّیَّ الّذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التّوراة و الإنجیل یأمُرُهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یُحلّ لهم الطَّیِّبات و یُحرِّم علیهم الخبائث»(3)
دو گروه مقابله در این آیه وجود دارد: «نهی» در برابر «امر» و «منکر» در برابر «معروف» و در گروه دیگر «حرام» در برابر «حلال» و «خبائث» در برابر «طیّبات» که اگر «لهم» و «علیهم» را نیز به حساب آوریم، در گروه دوم، مقابله سه به سه میشود.
«و إنْیَرَوْا سَبِیلَالرُّشدِ لایَتَّخِذُوهُ سَبِیلاً و إن یَرَوْا سَبِیلَالغَیِّ یَتَّخِذُوه سَبِیلاً»(4)
«إنْ تَمْسَسْکُم حَسنةٌ تَسُؤْهُم و إن تُصِبْکُم سَیْئةٌ یَفرحُوا بها»(5)
«و مِن أهلِ الکتابِ مَن إن تَأمَنْه بِقِنطارٍ یُؤَدِّهِ إلیک و منهم مَن إن تَأمنْه بِدینارٍ لایُؤدِّه إلَیک
لاّ ما دُمتَ علیه قائما»(1)
«قنطار» مالی هنگفت است و در برابر یک «دینار» قرار دارد.
« و تَعاونُوا عَلی البِرِّ و التّقوی و لاتَعاوَنُوا عَلی الإثمِ وَ العُدوان»(2)
«یَکادُ البرقُ یَخطَفُ أبْصارَهُم کُلّما أضاءَ لَهُم مَشَوا فیه و إذا أظلَم علیهم قاموا»(3)
«و شَهِد شاهدٌ مِن أهلِها إن کانَ قَمِیصُه قُدَّ من قُبُلٍ فصَدَقَتْ و هو من الکاذبین و إن کانَ قَمیصُه قُدَّ من دُبُرٍ فَکَذَبتْ و هو من الصّادِقین»(4)
مقابله چهار به چهار:
«إنّ اللّه یأمُر بالعدلِ و الإحسانِ و ایتاء ذِی القُربی و ینْهی عن الفحشاء و المُنکرِ و الَبغیِ»(5)
«فأمّا مَن أعطی و اتّقی و صَدَّقَ بِالحُسنی فَسَنُیسِّرهُ لِلیُسری و أمّا مَن بَخِلَ و استغنی و کذّب بالحُسنی فسَنُیسِّرُهُ للعُسری»(6)
عمری گذشت در غم هجران روی دوست *** مرغم، درون آتش و ماهی، برون آب
وعده دیدار نزدیک است یاران مژده باد *** روز وصلش میرسد ایام هجران میرود
«امام خمینی قدسسره »
دانشمندان بلاغت، مراعات نظیر(1) را اینگونه تعریف کردهاند که شاعر یا نثرپرداز، در سخن خویش، میان امور متناسب و همبسته، جمع کند.
همبستگی واژهها، کاربرد معانی مرتبط و نزدیک به هم و سازگاری الفاظ و معانی، امری اساسی در هر سخن است و ارزش ادبی و کلام به آن بستگی دارد. اگر شخصی در گفتار خود میان افکار و امور بیربط جمع کند و الفاظ را مناسب به کار نبرد و آغاز و پایان سخنش فهمیده نشود، در نظر دیگران فردی پراکندهگو، بیتمرکز و ناتوان از بیان مقصود جلوه میکند.
ازاینرو این صنعت اهمیت بسزایی داشته و در ادبیات، کاربرد فراوان دارد و از نقاطی است که شعرا مورد نقد واقع میشوند و توانشان در این زمینه ارزیابی میشود(2).
مراعات نظیر، سبب تداعی معانی و تکاپوی ذهن در جستجوی همزاد میگردد.
همانگونه که مؤلف انوار الربیع(1) نوشته است، بهتر است مراعات نظیر در سه محور: ائتلاف لفظ با معنی، ائتلاف لفظ با لفظ و ائتلاف معنی با معنی، مورد بررسی قرار گیرد. گر چه صاحبان بدیع، هر یک از این اقسام را نوعی جداگانه قرار دادهاند. ازاینرو، بحث را در محورهای یادشده پیمیگیریم و صرفنظر از اختلاف میان کتب بدیعی، در هر مورد، نمونههایی را که مناسب با عنوان مذکور باشد، بیان میکنیم:
همبستگی یا ائتلاف لفظ و معنی، آن است که الفاظ، مناسب و شایسته معنای موردنظر باشد. هنگامی که معنی، بلند و سترگ باشد، واژه وضعشده و بهکار رفته برای او ستبر و زمانی که معنی، ظریف و رقیق است، لفظ نیز روان و رقیق باشد. در مقام احترام و تکریم، الفاظ زیبا و نیکو و در مقام ترساندن و تهدید، کلمات سهمگین گفته شود؛ بهگونهای که لفظ و معنی، در رساندن مقصود، بر هم پیشی جسته و یکی بر گوش و دیگری بر دل فرود آید.
در وضع واژهها برای مفاهیم، این مسأله در بسیاری موارد، نمود دارد و میتوان میان لفظ و معنی مناسبتی تصوّر کرد. آنچه هنر نویسنده یا گوینده محسوب میشود، انتخاب واژههایی است که با مضامین موردنظر، سازگاری و تناسب داشته باشد.
قرآن کریم، در این زمینه، بلاغت را به اوج خود رسانیده است و به گفته برخی پژوهندگان: «همبستگی الفاظ با معانی، ویژگی تمامی قرآن است.»(2)
برای نمونه، هنگامی که در سورههای مکّی، سخن از قیامت و عذابهای آن
است، الفاظ به کار رفته، خشن بوده، طنین سختی بر شنوایی و تأثیر عمیقی در روان انسان دارد که متناسب با صورت ترسناک عذاب است؛ مثل، «الصاخّة»(1) (صدای مهیب)؛ «الطامّة»(2) (حادثه برتر و غالب)؛ «القارعة»(3) (کوبنده)؛ «الحاقّة»(4) (حادثه رخدهنده و حتمی)؛ «الغاشیة»(5) (مصیبت فراگیر) که در توصیف قیامتند. اگر صاخّه را که معنایش، صدای مهیب و گوشخراش است، در نظر بیاوریم، خواهیم یافت که چگونه ترکیب صوتی آن ـ همساز با معنایش ـ مانند ابزاری نوکتیز است که میخواهد پرده گوش را بردرد.
زمانی که در توصیف قیامت، میخوانیم:
«... و یخافون یوما کان شرّه مستطیرا»(6)؛ «إنّا نخاف من ربّنا یوما عبوسا قمطریرا»(7) در آوای واژههای «مستطیرا» و «عبوسا قمطریرا» حالت دهشتزای قیامت مجسّم میشود.
ازآنسو، زمانی که سخن از بهشت و نعمتهای آن است، کلمات، لطیف و دلربا و ساختار کلام، نرم است؛ مانند:
«إنّ الأبرارَ لَفِی نَعیم علی الأرائک ینظرون تَعرِف فی وجوهِهم نضرةَ النّعیمِ یُسقونَ مِن رَحِیقٍ مختومٍ خِتامُه مِسک»(8).
«... و ضُربتْ علیهم الذِّلّة و المسکنة ...»(9).
در خبر دادن از یهود و خواری آنان، به سبب اعمال زشتشان، تعبیر «ضربت» آمده است که احاطه و همراهی ذلت و پستی را میفهماند و اشاره به اثر دردناک این خواری در نفس آنان دارد.
گاه، معنی، غرابت و دوری داشته و هماهنگ با معنی واژههای دور و کماستعمال به کار رفته است؛ مانند:
«کأنّهم حُمرٌ مُستنفرةٌ فرّت مِن قَسوَرَة»(1)
«قسورة» که به معنای شکارچی یا شیر است، ازآندو کم کاربردتر است که مناسب با غرابت گریز عاصیان، از دعوت به هدایت و تذکره الهی است.
«طلعُها کأنّه رؤوسُ الشّیاطین»(2)
میوههای شگفت دهشتزای درخت زقّوم، در قالب تشبیهی وهمانگیز و دور از ذهن ترسیم شده است.
«تلک اذا قسمةٌ ضیزی»(3)
بخشکردنی که در آن، مؤنثها از آن خداوند و مذکّرها برای کافران باشد، قسمت عجیبی است؛ بنابراین، با کلمه «ضیزی»که کاربرد آن نیز، در لغت عرب شگفت و نادر است، بیان شده است.
«کلاّ إذا دکّتِ الأرضُ دکّا دکّا و جاء ربّک و الملک صفّا صفّا»(4)
با موسیقیِ آواییِ خود، لرزش زمین و رژه ملائکه را نمایش میدهد.
«و إنّ منکم لمَن لیُبَطِّئَنّ»(5)
در آن حالت تأخیر و درنگ، ترسیم شده است؛ به گونهای که زبان، با کندی، به نهایت کلام میرسد و همینگونه در «أ نُلزِمُکُموها و أنتم لها کارهونَ»(6) جوّ اکراه و در «و لو کنتَ فظّا غلیظ القلب لانْفَضّوا من حولک»(1) تندخویی و سختدل بودن، در آوای کلام، متبلور است.
«و لاترکنُوا إلی الّذینَ ظَلمُوا فَتَمسّکُمُ النّار»(2)
در این کلام خداوند چون میل و اعتماد به ظالم، پایینتر از مشارکت در ظلم است، عقوبتش هم کمتر از عقوبت ظالم است و به همین سبب، با لفظ «مسّ» آمده است که پایینتر از سوختن و افتادن در آتش است.
«لها ماکَسَبَتْ و عَلیها مااکتَسَبتْ»(3)
در جانب «سیّئة» تعبیر به «اکتسبت» شده است که اشاره به سنگینیِ آن دارد.
«فَکُبکِبُوا فِیها»(4) از «کُبّوا»؛ «و هُم یصطَرِخُونَ»(5) از «یصرخون»؛ «أخذَ عَزِیزٍ مُقتَدِر»(6) از «قادر»؛ «و اصْطَبِر»(7) از «اصبر»؛ بلیغتر است و نشاندهنده شدتّ افکنده شدن در آتش، فریاد بیش از حدّ، زیادی قدرت و تأکید بر صبر است.(8)
موارد اخیر را میتوان، مصادیق قاعده «زیادة المبانی تستدعی زیادة المعانی»(9)انست؛ یعنی، افزایش ساختمان کلمه خواهان افزون بودن معنی است. حکمت وضع، آنگونه اقتضا میکند که با هرگونه تغییر در ساختمان یا حرکات کلمه، معنی نیز تغییری داشته باشد؛ مانند «ضرّ» و «أضرّ» که اوّلی به معنای زیان رساندن است ـ خواه با قصد باشد یا بدون قصد ـ امّا دومی، زیان رساندن عمدی است و اگر به همان معنای گذشته باشد، آن که حروف بیشتری دارد، معنایش را با مبالغه و تأکید میرساند.
از این قبیل است، تفاوت میان «سقی» و «أسقی»؛ «أسقی» برای آبدادنی به کار میرود که همراه با زحمت و تلاش باشد. ازاینرو، خداوند متعال، درباره نوشیدنیهای بهشت که بیهیچ مشقّتی از جانب بهشتیان در اختیار آنان قرار میگیرد، فرموده است: «و سقاهم ربُّهم شرابا طهورا»(1) و درباره نوشیدنیِ دنیا که تهیه آن برای مردم، خالی از زحمت نیست، فرموده است: «و أسقَیناکم ماءا فُراتا»(2)
آرایه «صدامعنایی» از اینگونه است و در آن کلماتی آورده میشود که لفظ و صدایشان شنونده را به منبع صوت دلالت میکند؛ مانند: اسماء اصوات.
در دو بیت زیر، ترادف «خ»ها، صدای خشخش خم شدن کمان و برگهای خشک پاییزی را به ذهن میآورد:
ستون کرد چپ را و خم کرد راست *** خروش از خم چرخ چاچی بخاست
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است *** باد خنک از جانب خوارزم وزان است(3)
شاید هر معنایی را بتوان با چند واژه بیان کرد، امّا هنر گوینده یا نویسنده آن است که الفاظی را بیابد که با قبل و بعد خود سازگار باشد؛ این سازگاری میتواند از نظر میزان کاربرد، تخصّصی یا عامیانه بودن واژه، نظامآوایی و مانند آن باشد.
در قول خدای تعالی «الشّمسُ و القمرُ بِحُسبان و النَّجم و الشَّجر یسجدان»(4)برای گیاه، از لفظ «نجم» ـ که دارای دو معنای ستاره و بوته است ـ استفاده شده است تا با «شمس» و «قمر» سازگار باشد.
در آیه «قالوا تَاللّه تفتؤ تذکُرُ یوسف حتّی تکون حَرَضا او تکون من الهالکین»(1) از کم استعمالترین واژههای قسم که «تاللّه» باشد، استفاده شده است؛ زیرا، «تفتأ» ـ فعل مجاور آن ـ نادرترین «افعال ناقصه» است و پس از آن نیز «حرض» آمده است که در میان واژههایی که به معنای در آستانه نابودی قرار گرفتن میباشند، کماستعمال است و از سوی دیگر، در «و أقسَموا باللّه جهدَ أیمانهم»(2) تمام واژهها، همخوان با یکدیگر و پرکاربردند.
محسّنات لفظی جناس و سجع را نیز میتوان از مصادیق این بحث دانست که چگونه واژههایی اختیار میشود که در آهنگ لفظی مناسب با دیگر واژههاست.
در این نوع، کلمات به کار رفته، از نظر معنی با یکدیگر تناسب و ارتباط دارند؛ بدینگونه که همه، داخل در یک مجموعه هستند که از جهت جنس، نوع، زمان، مکان، همراهی و ... در یک راستا قرار دارند. در نگاشتههای علم بدیع، مراعات نظیر، معمولاً به این قسم اطلاق میشود. نمونههایی از کاربرد هنرمندانه این عنصر در قرآن کریم را پیش روی داریم:
«فاستعذ باللّه إنّه هو السّمیع البصیر»(3)
سمع و بصر، از حواسّ مهم و نزدیک به هم هستند؛ از این رو، سمیع و بصیر، با هم متناسبند.
«ألَهُم أرجلٌ یمشون بها أم لَهُم أیدٍ یبطشون بها أم لَهُم أعینٌ یبصرون بها أم لَهُم آذانٌ یسمعون بها»(1)
در این آیه چهار عضو بدن: پا، دست، چشم و گوش که دو به دو نیز تناسب ویژهای دارند، همراه با مورد کاربرد آنها، به کار رفته است.
«أولئک الّذین آتیناهم الکتاب و الحکم و النّبوّة»(2)
کتاب، حکم و نبوت از یک دستهاند:
«و سخّر لکم اللیل و النّهار و الشّمس و القمر و النّجوم مسخّراتٍ بامره»(3)
میان شب، روز، خورشید، ماه و ستارگان، همبستگی وجود دارد.
«و اللّه جعل لکم من بیوتکم سکنا و جعل لکم من جلود الأنعام بیوتا تستخفّونها یوم ظعنکم و یوم إقامتکم و من أصوافها و أوبارها و أشعارها أثاثا و متاعا إلی حینٍ»(4)
در این آیه کریمه، چگونگی انتقال از خانه به پوست دامها که از آن، خانههای سبک و قابل استفاده در سفر و حضر میسازند و تناسب میان پشم، کرک، مو، پوست و وسایل زندگی و منزل، قابل توجه است.
«قُل إن کانَ آباءُکم و أبناءُکم و إخوانُکم و أزواجُکم و عَشیرتُکم و أموالٌ اقْتَرَفتُموها و تجارةٌ تَخْشون کَسادَها و مساکنَ تَرضونَها أحبُّ إلیکم مِن اللّهِ و رسوله و جهادٍ فی سبیله فَتربَّصُوا حتّی یَأتِیَ اللّهُ بِأمرِه»(5)
گونههای مختلف خویشاوندی و ثروت، که موجب دلبستگی انسان و بازماندن از جهاد در راه خدا میشود، در این آیه یاد شده است.
«لَو یَجدُون مَلجأً أو مَغاراتٍ أو مُدَّخلاً لَوَلَّوْا إلیهِ و هُم یَجمَحُون»(1)
«ملجأ»، «مغارة» و «مدّخل» همه از یک گونهاند.
«أُولئک الّذینَ اشْتَروُا الضّلالةَ بِالهُدی فَمارَبِحتْ تجارتُهم»(2)
واژههای به کار رفته در این آیه مانند: اشتراء، ربح و تجارت، از مجموعه داد و ستد هستند و با یکدیگر تناسب دارند.
«فسُبحانَ اللّهِ حینَ تُمسُونَ و حینَ تُصبِحُونَ و لَه الحمدُ فِی السّمواتِ و الأرضِ و عَشیّا و حینَ تُظهِرونَ»(3)
همبستگی میان تسبیح و حمد، آسمان و زمین و زمانهای چهارگانه به کار رفته در این کلام خداوند سبحان، انسجام شگرفی به آن بخشیده است.
«شبی در بیابان مکّه از بیخوابی، پای رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم دست از من بدار.»
هر کو نظری دارد با یار کمان ابرو *** باید که سپر باشد پیش همه پیکانها
«سعدی»
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو *** یادم از کِشته خویش آمد و هنگام درو
«حافظ»
تناسب اطراف که قسمی از مراعات نظیر است، آن است که کلام به چیزی پایان یابد که از نظر معنی مناسب با آغاز آن باشد؛ مانند آیه کریمه «لاتُدرِکُهُ الأبصارُ و هُوَ یُدرِکُ الأبصارَ و هُوَ اللطیفُ الخبیر»(1) لطیف (دقیق و نافذ در اشیا) مناسب با درک نشدن با چشم و خبیر مناسب با درک کردن دیدگان است.
«لِلّذینَ یُؤلُونَ مِن نساءِهم تربُّصُ أربعةِ أشهُرٍ فإنْ فآءُوا فإنّ اللّهَ غفورٌ رحیمٌ و إنْ عَزَمُوا الطّلاقَ فإنّ اللّهَ سمیعٌ علیمٌ»(2)
قرآن کریم درباره کسانی که قسم خوردهاند از همسرانشان دوری گزینند تا به آنان ضرر رسانیده باشند، میفرماید: اگر بازگشتند خداوند آمرزنده و مهربان است؛ یعنی، بازگشتشان پذیرفته است و در پی کارشان، عقاب نمیشوند و اگر تصمیم بر طلاق گرفتند، او شنوا و داناست؛ گفتگوها و طلاقی را که پس از عزم بر طلاق انجام میگیرد، میشنود و به آن آگاه است. هرکدام از «غفور رحیم» و «سمیع علیم» در جایگاه مناسب خود قرار گرفته است و در غیر آن سزا نیست به کار رود.
«أوَلَمْ یَهدِلَهُم کَم أَهلکنا مِنْ قَبلِهم مِنَ القُرون یَمشُون فی مَساکِنِهم إنّ فی ذلک لاَآیاتٍ لِقومٍ یَسمعون. أَوَلَمْیَرَوا أنّا نَسوقُ الماءَ إلی الأَرضِ الجُزُرِ فَنُخرجُ بِه زرعا تأکُلُ مِنه أَنعامُهم و أنفُسُهم أفلایُبصِرُونَ»(3)
چون در آیه نخست، سخن از پندآموزی از گذشتگان بود که از راه شنیدن سرگذشتشان میسر است، «یسمعون» آورده شد و در آیه دوم، پندآموزی از پدیدههای بیرونی است که از راه دیدن انجام میگیرد، پس «یبصرون» گفته شد.
«قُل أَرأیتم إن جَعَلَ اللّهُ عَلیکم اللّیلَ سَرمَدا إلی یومِ القیامة مَن إله غیرُ اللّهِ یَأتیکم بضیاءٍ أفلاتَسمَعون. قُل أَرأیتم إن جعل اللّهُ علیکمُ النّهارَ سَرمدا إلی یومِ القیامةِ مَن إلهٌ غیرُ اللّه یأتیکم بلیلٍ تَسکُنون فیه أفلاتُبصِرون»(1)
آیه نخست، به «أفلاتسمعون» پایان یافت؛ چون سخن از شب ظلمانی جاودان است که در آن حس بینایی خموش است؛ امّا، در آیه دیگر، سخن از روز است و با دیدن مناسبت دارد؛ از این رو، «أفلاتبصرون» آمد.
«و رَدَّ اللّهُ الّذینَ کَفرُوا بغَیظِهم لَمیَنالُوا خَیرا و کَفی اللّهُ المؤمنینَ القتالَ و کانَ اللّهُ قَویّا عزیزا»(2)
از آن رو که سخن از ناکام گذاشتن کافران و پیروزی مسلمانان، توسط خداوند متعال است، آیه به دو صفت «قوی» و «عزیز» که مناسبت تمامی با ماقبل دارد پایان یافت.
بحث تناسب اطراف، با نام «تمکین»، یکی از اقسام چهارگانه فواصل آیات است(3).
ارصاد، در لغت بهمعنای آمادهسازی و نصب نگهبان و مراقب آمده است و در قرآن کریم، از مشتقّات آن، «مِرصاد» و «مَرصَد» (کمینگاه) و «رَصَد» (کمینکننده، نگهبان) بهکار رفته است.
آرایه ارصاد ـ که برخی به آن نام تسهیم دادهاند ـ آن است که آغاز کلام، بر پایان آن دلالت کند؛ بدینگونه که اجزای جمله و بافت سخن، طوری ترتیب یافته باشد که اگر شخص با ذوقی، یک قسمت آن را بشنود ـ با دانستن قافیه و وزن ـ دریابد که قسمت بعد چیست.
پایههای ارصاد را کاربرد نیکوی آرایههایی همچون طباق، مقابله، تردید، ردّ عجز بر صدر و مانند آن تشکیل میدهد. شاعر با این کار، شنونده را در نظم خویش، شریک و او را در سرودن قافیه، همنوا میسازد و شاعران بزرگ، افتخار میکردند که آغاز بیتشان، بر پایان آن دلالت کند.
اینگونه نیز گفتهاند که «ارصاد و تسهیم ـ با توجه به تئوریهای جدید ادبی ـ نمیتواند حسن شعر باشد. زیرا هرچه میزان پیشبینی الفاظ و معانی بعدی کمتر باشد شعر هنریتر است.»(1)
«وَ ماکانَ النّاسُ إلاّ أُمّةً واحدةً فَاخْتلفُوا و لَولا کلمةٌ سَبقتْ مِن ربِّک لَقُضِیَ بینَهُم فیما فیهِ یختلِفون»(2)
هنگامی که سخن به «لقضی بینهم» برسد، شنونده با توجه به یادی که از اختلاف شد و دانستن وزنِ فاصله، در مییابد که ادامه آیه «فیما فیه یختلفون» است.
«و ماکانَ اللّهُ لِیَظلِمَهم و لکنْ کانُوا أنفسَهم یظلِمون»(1)
اگر در «و لکن کانوا» وقف شود، شنونده درخواهد یافت که پایان آیه چیست؟
«و آیةٌ لَهُمُ اللّیلُ نَسلَخُ مِنهُ النّهارَ فإذا هُم مُظلِمُون»(2)
جمله پس از «فإذا» از قبل آن استنباط میشود.
«أَفَرَأیْتُم ما تحرُثونَ ءَأَنتُم تَزرَعونهُ أم نحنُ الزّارِعون»(3)
«أَفَرأیتُم الماءَ الّذی تَشرَبونَ ءَأنتم أنزلتُموه مِن المزنِ أم نحنُ المُنزِلون»(4)
انسجام و تناسب میان الفاظ و معانی این آیات به گونهای است که شنونده، جمله پس از «أم» را میتواند حدس بزند.
«هَل جَزاءُ الإحسانِ ...»(5) هنگامی که در اینجا درنگ شود، روشن خواهد بود که پس از آن «إلاّ الإحسانِ» است. و همینگونه است در «ذلِک جَزَیْناهُم بما کفرُوا و هَل نُجازی إلاّ الکَفُور»(6)
مشاکله ـ بهمعنای موافق، نظیر و همشکل بودن ـ آن است که وقتی دو چیز همراه هم ذکر شود، از یکی به لفظ دیگری تعبیر شود(1)؛ مانند، تعبیر از کیفر و قصاص به لفظ «سیّئة» در قول خداوند متعال: «جزاءُ سَیّئَةٍ سَیّئةٌ مِثلُها»(2)؛ بیگمان، مقابله به مثل و کیفر دادن، کار زشت و گناه نبوده و حقّ است؛ امّا، سرّ آنکه در قالب «سیّئة» بیان شده، آن است که در مصاحبت «سیّئة» آمده است، فزون بر آن، مقتضای حال آن است که در پاداش زشتکردار، تعبیر به سیئه شود تا در او تأثیر عمیقتری برای دورکردنش از بدی داشته باشد. مشاکله در قرآن و حدیث، نمونههای فراوان دارد و یکی از اسالیب بیان عرب است چنانکه در این بیت از خیاطی تعبیر به طبخ شده؛ چون در مجاورت آن آمده است:
قالوا اقترِحْ شیئا نُجِد لک طبخَه *** قلتُ اطبَخوا لی جُبّةً و قمیصا(3)
مشاکلت و مجاورت، باعث تبدیل حروف و اثرگذاری در اعراب نیز میشود؛ چنانکه در «إهدِنَا الصِّراطَ المُستقیم»(4)، «سین» به «صاد» تبدیل شده تا با «طاء» در صفت اطباق موافق باشد و در قول خداوند متعال: «یُدخِلُ مَن یَشاءُ فی رحمتِه و الظّالمینَ أعدَّ لَهم عَذابا أَلیما»(5)، «الظّالمین» توسط فعل مضمر منصوب گردیده تا با «یُدخِلُ» در فعلیه بودن مطابقت کند(6).
«تَعلَمُ ما فی نَفسی و لاأعلمُ ما فی نفسِک»(1)
یعنی «غیبَک» و «ما عندک» و اطلاق نفس در جانب خداوند سبحان که منزّه از آن است برای همشکل بودن با لفظ همراهش میباشد.
«و مَکروُا و مَکرَ اللّهُ و اللّهُ خیرُ الماکِرین»(2)
«الیومَ نَنْساکُم کَما نَسیتُم لِقاءَ یومِکم هذا»(3)
«قالُوا إنّما نحنُ مُستهزِءُون اللّهُ یَستهزِءُ بِهم»(4)
«فَیَسخرُونَ مِنهُم سَخِرَ اللّهُ مِنهم»(5)
در آیات یاد شده، نسبت دادن مکر، نسیان، استهزاء و مسخره کردن به ذات باریتعالی برای آن است که در مجاورت و پاداش اینگونه امور از جانب بندگان قرار گرفته است. این تعبیرات سبب افزایش هراس بر دل مرتکبان این امور ناشایست میشود.
«فَمَنِ اعْتدی عَلیکم فَاعْتَدُوا عَلیهِ بمثلِ مَا اعْتدی عَلیکم»(6)
برخورد با تجاوزکار و مقابله به مثل، تجاوز نیست؛ امّا، روش عرب بر این است که جزای هر کاری را به نام آن کار مینامند.
با تأمّل در موارد مذکور، روشن میشود که کیفر بدی و پاسخ تجاوز ـ از نظر شکل ظاهری و اثر ـ شبیه خود بدی و تجاوز است؛ هرچند بدی و تجاوز نیست. صفاتی همانند نسیان و مکر، گرچه نسبتش به ذات باریتعالی نادرست است، امّا نتیجه و شکل ظاهری کیفر خداوند، شبیه آن است؛ از این رو، در سخن نیز به این واژهها تعبیر شده است. بنابراین، بسیاری از این موارد را میتوان نوعی استعاره نیز دانست که برای همشکلی و مشابهت میان دو فعل، واژه یکی برای دیگری به عاریت گرفته شده است.
اینگونه مشاکلهها را مجاز مرسل نیز میتوان شمرد که به علاقه مسببیّت واژه سبب و منشأ، برای مسبب و نتیجه به کار رفته است.
در نمونههای یاد شده، چیزی بطور تحقیق و واقع، در مصاحبت شیء دیگری قرار گرفته بود. گاه ممکن است آن غیر، در لفظ نبوده و در فرض و تقدیر گرفته شود؛ نمونه این مورد، گفتار حقتعالی است: «صِبغةَ اللّهِ و مَن أحسنُ مِنَ اللّهِ صِبغةً»(1)اینجا از فطرت پاکجوی الهی یا از ایمان به خداوند و آیین پاک اسلام که سبب تطهیر جانها میشود، تعبیر به صبغه شده است؛ زیرا، مسیحیان را رسم بر این بوده است که فرزندان خویش را در آبِ زردرنگی «غسل تعمید» میدادند و این کار را سبب تطهیر نوزاد میدانستند و از آن پس، او را مسیحیِ واقعی میگفتند. این مسأله به عنوان قرینه حالیهای در این آیات وجود دارد و موجب شده است، برای همشکلی با فعل آنان، از تعبیر صبغه استفاده شود.
بحث مشاکله، در زمینه تفسیر کتاب الهی و احادیث، بسیار میتواند راهگشا باشد؛ همچنان که در آیات ذکر شده مشهود بود. نمونههای دیگری را نیز در این زمینه ارائه میکنیم:
در آیه کریمه «و سیقَ الّذینَ اتَّقوا رَبَّهم إلَی الجنّةِ زُمَرا»(2) سؤالی مطرح است که چرا از رفتن بهشتیان به سمت بهشت، تعبیر به سوق (راندن) شده است و حال آنکه آنان مشتاق بهشتند و برای بودنشان نیازی به اجبار نیست؟
به این پرسش پاسخهایی داده شده است(3). به نظر نگارنده، از طریق مشاکله نیز میتوان پاسخ داد که چون در آیات گذشته درباره جهنّمیان آمده بود: «و سیقَ الّذینَ کَفرُوا إلی جَهنّم زُمَرا»(1) در این آیه نیز که در مقابل آن قرار دارد، برای همشکلی به همان بیان آمده است.
در ذیل آیه «وَ لا أنتُم عابِدونَ ما أعبُد»(2) برخی مفسّران، از جمله علاّمه طباطبایی(ره) میگویند: حق کلام این بود که گفته شود: «و لا أنتم عابدون مَن أعبُد» لکن «ما أعبُد» گفته شده تا با قول خداوند متعال: «لاأعبدُ ما تَعبُدون» مطابق باشد(3).
ابو هریره از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم روایت میکند که آن حضرت فرمود:
«إنّ أحبّ الأعمالِ إلی اللّه أدومُها و إنْ قلّ فعلیکُم مِن الأعمال بما تُطیقون فإنّ اللّه لایمِلّ حتّی تمِلّوا.»
نکته سؤالانگیزی که در این حدیث وجود دارد، تعبیر ملول شدن نسبت به حقتعالی است که او ملول نمیشود، مگر آنکه شما ملول شوید؛ یعنی، اگر شما ملول شوید او هم همانگونه خواهد بود.
سیدمرتضی رحمهالله در تأویل این وصف، چهار وجه ذکر میکند؛ سومین وجه که به نظر نگارنده بهترین وجه است و سایر وجوه، با مقصود روایت سازگار نیست، آن است که خدای تعالی تا هنگامی که از درخواست به درگاه او رنجیدهخاطر نشوید، فضل و احسانش را دریغ نمیکند. پس کار خداوند، ملالت نامیده شد ـ با آنکه ملالت نیست ـ تا دو واژه ـ در ظاهر ـ همشکل باشند؛ گرچه در معنی متفاوتند(4).
1. نوح/ 15
1. برای تضادهای زبان عربی، از نمونههای زیر میتوانیم نام ببریم:
الغنی و الفقر، الحیاة و الموت، الدنیا و الآخرة، الثواب و العقاب، الخیر و الشرّ، الجنّة و النّار، السماء و الارض، الصحة و المرض، العلم و الجهل، الشرق و الغرب، الصدیق و العدوّ، الحاکم و المحکوم، الخالق و المخلوق، الوجود و العدم، الجمال و القبح، الایمان و الکفر، الحاضر و الغایب، الاعمی و البصیر، الظّلمة و النّور، الحیّ و المیّت، الحسنة و السّیئة، الجود و البخل، الشجاعة و الجبن، الرضی و الغضب، التّقی و الفجور، الصدق و الکذب و ... البته بهتر است تضایف را از قبیل مراعات نظیر بدانیم و نمونههایی مانند خالق و مخلوق، علت و معلول و مانند آن را در آن قسم داخل سازیم.
2. و نابینا و بینا یکسان نیستند. و نه تاریکیها و روشنایی. و نه سایه و گرمای آفتاب، و زندگان و مردگان برابر نیستند. خداست که میشنواند و تو شنوانده در گور خفتگان نیستی. (فاطر/ 19ـ22)
1. بگو خداوندا، ای فرمانفرمای هستی، هر که را خواهی فرمانروایی بخشی و از هر که خواهی فرمانروایی بازستانی، و هر که را خواهی عزّت بخشی و هر که را خواهی خوار گردانی، همه خوبیها به دست توست، و تو بر هر چیز توانایی. (آلعمران/ 26)
2. میداند آنچه را که در زمین درآید و آنچه را که از آن برآید و آنچه را از آسمان فرود آید و آنچه را در آن بالا رود. (حدید/ 4)
3. سپس تو را برخوردار از آبشخوری از امر دین ساختیم، پس از آن پیروی کن و از هوی و هوس نادانان پیروی مکن. (جاثیه/ 18)
4. کسانی که اموالشان را در شب و روز، پنهانی و آشکارا میبخشند، پاداششان نزد پروردگارشان است و نه بیمی بر آنهاست و نه اندهگین میشوند. (بقره/ 272)
5. آنان که پیامهای الهی را میرسانند و از او پروا دارند و از هیچکس جز خداوند پروا ندارند. (احزاب/ 39)
6. در واقع آن شیطان است که دوستانش را میترساند، پس اگر مؤمنید از آنان مترسید و از من بترسید. (آلعمران/ 175)
7. و خدا آنچه را که پنهان میدارید و آنچه را که آشکار میسازید میداند. و کسانی را که جز خدا میخوانند، چیزی نمیآفرینند در حالی که خود آفریده میشوند. مردگانند نه زندگان. (نحل/ 19ـ21)
8. با مردم پنهانکاری میکند ولی نمیتوانند چیزی را از خداوند پنهان بدارند. (نساء/ 108)
1. بگو پلید و پاک برابر نیستند و لو اینکه فراوانی پلید تو را به شگفتی اندازد. (مائده/ 100)
2. پس سوگند میخورم به آنچه میبینید و به آنچه نمیبینید. (حاقّه/ 38ـ39)
3. برای زنان حقّی است همانند آنچه بر ایشان است به شایستگی. (بقره/ 228)
1. برخی، مقابله را نوعی مستقل و برخی، داخل در طباق دانستهاند. ابن ابیالاصبع، دو فرق برای مقابله و طباق یاد میکند:
1. طباق، فقط میان اضداد است، امّا مقابله، میان اضداد و غیر آن صورت میپذیرد.
2. طباق، با دو ضد و مقابله با بیش از آن تشکیل میشود. (رک: بدیع القرآن، ترجمه سیدعلی میرلوحی، ص134)
مؤلّفِ منهاج البراعة، به این دو وجه اشکال کرده و اینگونه نظر میدهد که اگر یک لفظ یا بیشتر و سپس، آنچه در مقابل آن است آورده شود، فقط طباق نام دارد و اگر دو لفظ یا بیشتر و سپس آنچه در برابر آن است آورده شود، هم میتوان آن را طباق نامید و هم مقابله. (رک: میرزا حبیباللّه خویی، منهاجالبراعة فی شرح نهجالبلاغة، ج1، صص121ـ122)
2. پس کم بخندند و فراوان بگریند که کیفر آنچه است که به دست آوردهاند. (توبه/ 82)
1. و چه بسا چیزی را ناخوش داشته باشید و آن به سود شما باشد، و چه بسا چیزی را خوش داشته باشید و آن به زیان شما باشد، و خداوند میداند و شما نمیدانید. (بقره/ 216)
2. ای مؤمنان! هر کس از شما از دینش برگردد، (بداند که) خداوند به زودی قومی به عرصه میآورد که دوستشان میدارد و آنان نیز او را دوست میدارند، اینان با مؤمنان مهربان و فروتن و با کافران سختگیرند. (مائده/ 54)
3. کسانی که از فرستاده و پیامبر امّی پیروی میکنند که نام او را نزد خود، در تورات و انجیل نوشته مییابند. همو که آنان را به نیکی فرمان میدهد و از ناشایستی باز میدارد، و برای آنان چیزهای پاکیزه را حلال و چیزهای ناپاک را حرام میگرداند. (اعراف/ 157)
4. و اگر راه رستگاری را ببینند آن را در پیش نمیگیرند و اگر گمراهی را ببینند آن را در پیش میگیرند. (اعراف/ 146)
5. اگر به شما خیری برسد ایشان را اندوهگین کند و اگر به شما بدی و ناخوشی رسد، از آن شاد میشوند. (انعام/ 120)
1. و از اهل کتاب کسی هست که اگر مال فراوانی به او امانت دهی، به تو بازخواهد داد، و هم از ایشان کسی هست که اگر دیناری به او امانت دهی به تو بازنخواهد داد، مگر آنکه پیوسته بر سرش ایستاده باشی. (انعام/ 75)
2. در نیکی و پارسایی همدستی کنید و در گناه و ستمکاری دستیار هم نشوید. (مائده/ 2)
3. نزدیک است که برق، چشمانشان را برباید، هر گاه که بر آنان روشنی بخشد، در آن گام زنند و چون راهشان را تاریک کند بایستند. (بقره/ 20)
4. و شاهدی از کسان زن شهادت داد که اگر پیراهن او از جلو دریده شده، زن راست میگوید و مرد دروغگوست و اگر پیراهنش از پشت دریده شده، زن دروغ میگوید و مرد راستگوست. (یوسف/ 26ـ27)
5. به راستی خداوند به عدل و احسان و ادای حق خویشاوندان فرمان میدهد، و از ناشایستگی و کار ناپسند و ستم باز میدارد. (نحل/ 90)
6. اما آنکه بخشید و پروا داشت و جزای نیک را تصدیق کرد ما او را در مسیر آسانی قرار میدهیم و اما آنکه بخل ورزید و خود را بینیاز دید و پاداش نیک را انکار کرد، بزودی او را در مسیر دشواری قرار میدهیم. (لیل/ 5 ـ10)
1. مراعات نظیر، دارای اسامی دیگری مانند: تناسب، توافق، توفیق، ائتلاف و تلفیق نیز میباشد.
2. برای نمونههایی از این نقدها رک: بکری شیخ امین، البلاغة العربیة فی ثوبها الجدید، علم بدیع، ص65 به بعد
1. صدرالدین بن معصوم مدنی، انوار الربیع فی انواع البدیع، ج3، ص119
2. عبدالعظیم المطعنی، خصائص التعبیر القرآنیّ و سماته البلاغیة، ج2، ص445
1. عبس/ 33
2. نازعات/ 34
3. قارعه/ 1
4. حاقّه/ 1
5. غاشیه/ 1
6. و از روزی که شرش دامنگستر است، بیم دارند. (انسان/ 7)
7. ما از پروردگارمان در روزی که دژم و دشوار است، میترسیم. (انسان/ 10)
8. بیگمان نیکان در ناز و نعمت بهشتیاند، بر فراز تختها مینگرند، در چهرههایشان خرّمی ناز و نعمت را در مییابی، از شرابی مهر شده نوشانیده شوند که مهر آن مشک است. (مطففین/ 22ـ26)
9. بقره/ 61
1. گویی درازگوشانی رمیدهاند که از شیر گریختهاند. (مدّثر/ 50 ـ51)
2. شکوفههای آن مانند سرهای شیاطین است. (صافّات/ 65)
3. در این صورت این تقسیمی ناعادلانه است. (نجم/ 22)
4. چنان نیست، آنگاه که زمین سخت در هم کوبیده شود و امر پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف آیند. (فجر/ 21ـ22)
5. و از شما کسی هست که کندی میکند. (نساء/ 72)
6. آیا ما شما را بدان وادار کنیم در حالی که آن را ناخوش دارید. (هود/ 28)
1. اگر درشتخوی سختدل بودی بیشک از پیرامون تو پراکنده میشدند. (آل عمران/ 159)
2. به ستمپیشگان گرایش نیابید که آتش دوزخ به شما خواهد رسید. (هود/ 113)
3. هر کس هر چه نیکی کند، به سود او و هر چه بدی کند، به زیان اوست. (بقره/ 286)
4. پس در آن (جهنّم) افکنده میشوند. (شعرا/ 94)
5. و آنان فریاد برمیآوردند. (فاطر/ 37)
6. گرفتن سرسختی توانا. (قمر/ 42)
7. مریم/ 65
8. برای نمونههای این بحث رک: سیوطی، الاتقان، ج3، صص299ـ301؛ محمدهادی معرفت، التمهید، ج5، صص222ـ 228؛ بکری شیخ امین، البلاغة العربیة، علم البدیع، صص69 ـ72؛ عبدالعظیم مطعنی، خصائص التعبیر القرآنیّ و سماته البلاغیّة، ج2، صص444ـ448
9. التّمهید، ج5، ص44
1. و پروردگارشان به آنان شرابی پاکیزه نوشاند. (انسان/ 21)
2. و به شما آبی گوارا نوشاندیم. (مرسلات/ 27)
3. سیروس شمسیا، نگاهی تازه به بدیع، ص95
4. خورشید و ماه، حسابی معین دارند و گیاه و درخت سجده میکنند. (رحمن/ 6)
1. گفتند به خدا پیوسته یوسف را یاد میکند تا زار و نزار یا نابود شوی. (یوسف/ 85) «تفتأ» باید همراه با ادات نفی باشد و در اینجا لای نفی حذف شده است.
2. و با سوگندهای سخت به خدا قسم خوردند. (نور/ 53)
3. به خدا پناه بر زیرا او خود شنوای بیناست. (غافر/ 56)
1. آیا پاهایی دارند که با آن راه روند؟ یا دستانی دارند که با آن کاری انجام دهند؟ یا چشمانی دارند که با آن ببینند؟ یا گوشهایی دارند که با آن بشنوند؟ (اعراف/ 195)
2. آنان کسانی هستند که به ایشان کتاب، حکم و نبوت دادیم. (انعام/ 89)
3. و برای شما شب و روز و خورشید و ماه را رام کرد، و ستارگان به فرمان او رام شدهاند. (نحل/ 12)
4. خداوند برای شما از خانههایتان مایه آرامش پدید آورد و برای شما از پوستهای چهارپایان، خانههایی پدید آورد که در روز کوچ کردن و روز اقامتتان آن را سبکبار مییابید و از پشمها و کرکها و موهای آنها اثاثیه و مایه بهرهوری تا هنگامی معین پدید آورد. (نحل/ 80)
5. بگو اگر پدرانتان و پسرانتان و برادرانتان و همسرانتان و خاندانتان و اموالی که بهدست آوردهاید و تجارتی که از کسادش میترسید و خانههایی که خوش دارید، در نزد شما از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش عزیزتر است، منتظر باشید تا خداوند فرمانش را به میان آورد. (توبه/ 24)
1. اگر پناهگاه یا نهانگاه یا گریزگاهی بیابند، شتابان به آن روی میآورند. (توبه/ 57)
2. آنان کسانی هستند که گمراهی را به بهای رهیابی خریدند و سودای آنان سودی نکرد و هدایت نیافتند. (بقره/ 16)
3. پس منزه است خداوند؛ آنگاه که به حصر در میآیید و آنگاه که به بامداد درمیشوید و ستایش از آن اوست در آسمانها و زمین و شامگاهان و وقتی که به نیمروز میرسید. (روم/ 17ـ18)
1. دیدگان، او را درنیابند و او دیدگان را دریابد، و اوست لطیف آگاه. (انعام/ 103)
2. کسانی که سوگند میخورند که با زنانشان نزدیکی نکنند باید چهار ماه درنگ کنند، سپس اگر بازگشتند خداوند آمرزنده مهربان است. و اگر آهنگ طلاق کردند، خداوند شنونده داناست.
3. آیا برایشان روشن نشده است که پیش از آن، چه بسیار نسلهایی را نابود کردیم که آنان در سراهایشان راه
میروند، بیگمان در این مایههای عبرت است. آیا مگر نمیشنوند؟ آیا ننگریستهاند که ما باران را به سوی سرزمین بایر میرانیم و بر آن کشتزاری برمیآوریم که چهارپایانشان و خودشان از آن میخورند. مگر نمیبینند؟ (سجده/ 26ـ27)
1. بگو چه میپندارید اگر خدا تا روز رستاخیز، شب را بر شما پاینده گرداند؟ جز خداوند کدامین معبود برای شما روشنی میآورد؟ آیا نمیشنوید؟ بگو چه میپندارید اگر خدا تا روز قیامت روز را بر شما پاینده گرداند؟ جز خدا کدامین معبود برای شما شبی میآورد که در آن بیارامید؟ آیا نمینگرید؟ (قصص/ 71ـ72)
2. و خداوند کافران را در عین غیض و غضبشان بازگرداند که هیچ کامی نیافتند و خداوند در کارزار، مؤمنان را حمایت و کفایت کرد و خداوند توانای پیروزمند است. (احزاب/ 25)
3. زرکشی، البرهان، ج1، ص79؛ التّمهید، ج5، ص252؛ ابن ابی الاصبع، بدیع القرآن، ترجمه سیدعلی
میرلوحی، ص23، (تحت عنوان مناسبت)
1. سیروس شمیسا، نگاهی تازه به بدیع، ص91
2. مردم جز امت واحدهای نبودند، سپس اختلاف پیدا کردند؟ و اگر وعده خداوند از پیش مقدر نگشته بود، بین آنان در آنچه اختلاف دارند داوری میشد. (یونس/ 19)
1. و خداوند نبود که به آنان ستم کرد، بلکه خود بر خویشتن ستم کردند. (عنکبوت/ 40)
2. و برای آنان شب پدیده شگرفی است که روز را از آن جدا میسازیم، پس آنگاه در تاریکی فرو میروند. (یس/ 37)
3. آیا اندیشیدهاید در آنچه میکارید؟ آیا شما آن را میرویانید یا ما رویانندهایم؟! (واقعه/ 62ـ63)
4. آیا اندیشیدهاید به آبی که میآشامید؟ آیا شما آن را از ابر فرو فرستادهاید یا ما فروفرستندهایم؟! (واقعه/ 68 ـ 69)
5. آیا پاداش نیکوکاری جز نیکوکاری است؟! (رحمن/ 60)
6. بهخاطر کفرانی که ورزیده بودند اینگونه جزایشان دادیم؛ و آیا جز ناسپاس را کیفر میدهیم؟! (سبأ/ 17)
1. مشاکله با مجاز تفاوت دارد؛ از آن رو که در آن به علاقه و پیوند میان دو معنی نیاز نیست؛ به خلاف مجاز و به این سبب، از محسنات معنویه شمرده شده که معنی با صورت دیگری غیر از صورت اصلی خود ادا میشود.
2. شوری/ 40
3. گفتند چیزی بخواه تا برایت خوب بپزیم، گفتم: برایم جبّه و پیراهنی بپزید!
4. فاتحة الکتاب/ 6
5. هرکس را که بخواهد به جوار رحمت خویش درمیآورد؛ و برای ستمکاران عذابی دردناک آماده ساخته است. (انسان/ 31)
6. زجّاج، اعراب القرآن، ج1، ص376 به بعد.
1. مائده/ 116
2. آل عمران/ 54
3. جاثیه/ 34
4. بقره/ 14ـ 15
5. توبه/ 79
6. بقره/ 194
1. رنگ خدایی (بپذیرید)؛ و چه رنگی از رنگ خدایی بهتر است؟! (بقره/ 138)
2. زمر/ 73 (زُمَر جمع زُمْره بهمعنای جماعت، دسته و فوج است)
3. تفسیر نمونه، ج19، ص554
1. زمر/ 71
2. کافرون/ 3
3. محمد حسین طباطبایی، المیزان، ج20، ص374؛ زمخشری دو توجیه دیگر در اینباره یاد میکند: مقصود از «ما» صفت باشد؛ یعنی، لاأعبد الباطل و لاتعبدون الحق یا «ما»، مصدریه باشد؛ یعنی، لاأعبد عبادتکم و لاتعبدون عبادتی. (کشاف، ج4، ص809)
4. امالی المرتضی، ج1، صص55 ـ57