در این مقاله، نخست، گزارشی اجمالی از مهمترین آراء دربارة چگونگی نزول قرآن وسپس نقد و ردّ دیدگاه انحصار نزول قرآن به نزول تدریجی ارائه میگردد. پس از آن، با استناد به شواهد بسیاری از قرآن و حدیث، نزول دومرحلهای قرآن کریم به اثبات میرسد و به شبهات مربوط به آن پاسخ مناسب داده میشود. در بخش پایانی، با بررسی آراء گوناگون دربارة نزول دفعی قرآن کریم و استناد به قرآن و حدیث، دیدگاه برتر و صحیح در این موضوع بیان میگردد.
نزول قرآن، نزول دفعی، نزول تدریجی، آغاز بعثت، قرآن، حدیث.
قرآن کریم طی مدت رسالت پیامبر? به تدریج و در موقعیتهای گوناگون و مناسبتهای مختلف بر آن حضرت نازل گردید، تا آنکه در سال آخر رسالت، نزول قرآن
کامل شد. این مطلب مسلّم و مورد اتفاق است، لیکن مورد بحث و اختلاف در این باره، مسئلة نزول دفعی و یکبارة قرآن پیش از مرحلة نزول تدریجی آن است. براساس شماری از احادیث و روایات، قرآن کریم در شب قدر، یکباره به بیت المعمور یا بیت العزّی نازل گردید و سپس به تدریج، در طول رسالت پیامبر? به حضرت وحی شد.
جمعی از بزرگان؛ از جمله عامر شعبی،[1] شیخ مفید،[2] سید مرتضی،[3] زمخشری،[4] ابن شهرآشوب[5] و بیضاوی،[6] نزول دفعی را انکار کردهاند. در مقابل، گروهی دیگر؛ از جمله شیخ صدوق،[7] فیض کاشانی،[8] علامه مجلسی،[9] ابوعبدالله زنجانی،[10] محمدجواد بلاغی،[11] علامه طباطبایی[12] و بسیاری از علمای اهل سنّت،[13] به سبب ظهور آیات و تصریح روایات معتقدند نزول قرآن در دو مرحله، دفعی و تدریجی، انجام گرفته است. طرفداران این دیدگاه، در تبیین چگونگی نزول دفعی قرآن در شب قدر، اتفاق نظر ندارند، بلکه در این باره، آراء متفاوتی را ابراز داشتهاند.[14]
در این جستار، نخست بعثت و آغاز نزول قرآن که در روشن شدن بحث بااهمیت است، بیان میکنیم و سپس برای تثبیت و تحکیم دیدگاه صحیح (دیدگاه دو مرحلهای بودن نزول)، شواهد و دلایل لازم را ذکر و بررسی میکنیم.
پیامبر گرامی اسلام? در چهل سالگی، در 27 رجب، به رسالت مبعوث گردید و بعثت آن حضرت با آغاز نزول قرآن همراه بود. این دیدگاه مبتنی بر احادیث و شواهد تاریخی بسیاری است که به چند نمونه اشاره میکنیم:
امام باقر? فرمود:
قبض رسول الله? و هو ابن ثلاث و ستّین فی سنی عشر[1] من الهجری، فکان مقامه بمکّی أربعین سنی ثمّ نزل علیه الوحی فی تمام الأربعین و کان بمکّی ثلاث عشری سنی ثمّ هاجر إلی المدینی؛[2] رسول خدا در 63 سالگی در سال دهم هجرت، از دنیا رحلت کرد. آن حضرت چهل سال در مکّه اقامت داشت و در چهل سالگی وحی بر وی نازل شد و (پس از آن) سیزده سال در مکّه بود و سپس به مدینه هجرت کرد.
از امام هادی? نیز روایت شده که فرمود:
آنگاه که [محمد?] چهل سالش کامل شد و خداوند قلب او را برترین، عظیمترین، مطیعترین، خاشعترین و خاضعترین قلبها یافت، درهای آسمان را گشود و محمد? بدان مینگریست. فرشتگان را اذن داد تا فرود آمدند و محمد? به آنها نظر میکرد. به فرمان خداوند رحمت الهی از ساق عرش بر او فرود آمد و سراسر وجودش را فراگرفت. به جبرئیل، روحالامین، که در هالهای از نور بود، نگریست. جبرئیل به سوی او فرود آمد و بازوی وی را گرفته و تکانش داد و گفت: ای محمد! بخوان، گفت، چه بخوانم؟ گفت: ای محمد! ?اقرأ باسم ربّک الذی خلق٭ خلق الإنسان من علق٭ اقرأ و ربّک الأکرم٭ الذی علّم بالقلم٭ علّم الإنسان ما لم یعلم?.[3] سپس آنچه خداوند به او وحی کرده بود، به آن حضرت وحی کرد و سپس بالا رفت.[4]
براساس این حدیث، وقوع بعثت در چهل سالگی با نزول پنج آیه از آغاز سورة علق همراه بوده است.
همچنین احادیثی از امام سجاد، باقر، صادق و امام رضا? که آیات آغازینِ سورة علق را نخستین آیات نازلشده بر پیامبر? ذکر کرده است،[1] تقارن بعثت با نزول قرآن را تقویت میکند؛ زیرا مفسّران و مورخان نوعاً نزولِ آیاتِ نخست سورة علق را همزمان با بعثت میدانند؛ برای نمونه، اظهارات برخی از آنان را میآوریم:
امینالاسلام طبرسی میگوید:
اکثر مفسّران بر این باورند که نخستین روزی که جبرئیل بر پیامبر در غار حراء نازل شد، پنج آیه از آغاز سورة علق را به وی تعلیم داد.[2]
مسعودی بیان میکند:
نخستین آیهای از قرآن که بر پیامبر? نازل شد ?اقرأ باسم ربِّک الذی خلق? بود. خدای متعال در روز دوشنبه، در حراء، او را به رسالت برانگیخت و آنجا نخستین مکانی بود که قرآن در آن نازل گردید و پیامبر با آیات نخستین سورة علق تا ?علّم الإنسان ما لم یعلم? مورد خطاب قرار گرفت.[3]
یعقوبی میگوید:
جبرئیل او (پیامبر) را بر فرشی از فرشهای بهشتی نشانید و به وی اعلام کرد که به راستی او رسول خداست و ?اقرأ باسم ربِّک الذی خلق? را به وی تعلیم داد.[4]
طبری نیز آورده است:
جبرئیل برای نخستین بار در شب شنبه و یکشنبه نزد پیامبر آمد و سپس در روز دوشنبه، رسالت خدا را بر او آشکار ساخت و به او، وضو و نماز و ?اقرأ باسم ربِّک الذی خلق? را تعلیم داد.[1]
براساس احادیثِ صحیح از پیامبر? و امامان معصوم? و به تبع ایشان رأی بزرگان امامیه، بعثت در 27 ماه رجب رخ داده است.[2]
گرچه دیدگاه مشهور اهل سنّت، وقوع بعثت در ماه رمضان است؛ احادیث پیامبر? و اهل بیت? در این باره، از ارزش و اعتبار بیشتری برخوردار است؛ از این رو، احادیث امامیه را در این باره ذکر میکنیم.
احادیث امامیه دربارة زمان بعثت
فی الیوم السابع و العشرین من رجب نزلت النبوّی علی رسول الله؛[3] نبوّت در روز 27 رجب بر رسول خدا? نازل گردید.
یا أبا إسحاق جئت تسألنی عن الأیّام التی یصام فیهنّ و هی أربعی أوّلهنّ یوم السابع و العشرین من رجب یوم بعث الله تعالی محمّداً? إلی خلقه رحمی للعالمین...؛[4] ای ابواسحاق! برای پرسش از روزهایی که در آن، روزه گرفته میشود، نزد من آمدهای. این ایام، چهار روز است. نخستین آن، روز 27 رجب است که خداوند محمد? را که برای جهانیان رحمت است، به سوی آفریدگانش برانگیخت....
بعث الله محمّداً رحمی للعالمین فی سبع و عشرین من رجب فمن صام ذلک الیوم کتب الله له صیام ستّین شهراً؛[1] خداوند محمد? را که رحمتی برای جهانیان است، در 27 رجب برانگیخت و کسی که آن روز را روزه بدارد، خدا ثواب شصت ماه روزه گرفتن را برای او مینویسد.
إنّ فی رجب لیلی خیر ممّا طلعت علیه الشمس و هی لیلی سبع و عشرین من رجب، فیها نبئ رسول الله? فی صبیحتها؛[2] در ماه رجب شبی است که از آنچه خورشید بر آن تابیده بهتر است و آن شب 27 رجب است که در صبح آن، رسول خدا? به پیامبری رسید.
یوم سبعی و عشرین من رجب نبئ فیه رسول الله?؛[3] رسول خدا در روز 27 رجب به پیامبری رسید.
و لاتدع صیام سبعی و عشرین من رجب فإنّه هو الیوم الذی أنزلت فیه النبوّی علی محمّد؛[4] روزة روز 27 رجب را وامگذار؛ چون روزی است که در آن، نبوّت بر محمد? فرود آمد.
از اهل سنّت نیز احادیثی ذکر شده است که دیدگاه مورد نظر ما را دربارة زمان بعثت تأیید میکند که برخی از این روایات را میآوریم.
فی رجب یوم و لیلی من صام ذلک الیوم و قام تلک اللیلی کان کمن صام من الدهر
مائی سنی و قام مائی سنی و هو لثلاث بقین من رجب و فیه بعث الله محمّداً؛[1] در ماه رجب شب و روزی است که هر کس آن شب را به عبادت سپری کند و آن روز را روزه بگیرد، مانند کسی است که صد سال عبادت کرده و همة ایام را روزه گرفته است و آن، هنگامی است که سه روز از ماه رجب باقی مانده باشد که در آن روز خداوند محمد? را (به پیامبری) مبعوث گردانید.
من صام یوم سبع و عشرین من رجب کتب الله له صیام ستّین شهراً و هو الیوم الذی أهبط الله فیه جبرائیل علی محمّد? بالرسالی؛[2] کسی که 27 رجب را روزه بگیرد، خداوند برای او، روزة شصت ماه را مینویسد و آن، روزی است که خداوند جبرئیل را برای ابلاغ رسالت بر محمد? نازل کرد.
احادیث یادشده که به وقوع بعثت در 27 رجب تصریح دارد نشان از رأی صحیح در این باره است; بنابراین، این نتیجه را در پی دارد که آغاز نزولِ قرآن کریم همراه با بعثت در 27 رجب بوده است.
نقد دیدگاه انحصار نزول قرآن به نزول تدریجی[3]
مدّعیان انحصار نزول قرآن به نزول تدریجی، آغاز آن را در ماه رمضان و شب قدر میدانند و دلیل آنان بر این مطلب این آیات است:
1. ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن...?؛[4]
2. ?حم٭ و الکتاب المبین٭ إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة...?؛[5]
3. ?إنّا أنزلناه فی لیلة القدر?.[6]
از آنجا که واژة «قرآن» گاهی به بخشی از قرآن و گاهی به کلّ آن گفته میشود، بنا به ظاهرِ آیة ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن...? وآیة ?إنّا أنزلناه فی لیلة القدر?، دو احتمال وجود دارد:
1. نزول بخشی از قرآن در ماه رمضان و شب قدر.
2. نزول کلّ قرآن در ماه رمضان و شب قدر.
باید گفت، احتمال نخست پذیرفتنی نیست; چراکه آیة یادشده، بیانگر اهمّیت ماه مبارک رمضان و شب قدر است و طبعاً نزول چند آیه یا یک سوره در شب قدر، نشانة اهمّیت آن به شمار نمیرود؛ چه اینکه نزول چند آیه یا یک سوره در سایر ماهها و ایام نیز بسیار اتفاق افتاده، ولی نشانة اهمّیت آنها شمرده نشده است. افزون بر آن، احتمال دوم، نزول دفعی تمام قرآن در شب قدر، با ظهور روشن آیاتِ ?حم٭ و الکتاب المبین٭ إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة...?[1] به خوبی تأیید میگردد; زیرا ضمیر در ?أنزلناه? به ?الکتاب المبین? که بدان سوگند یاد شده است، برمیگردد. بدیهی است، آنچه بدان سوگند یاد شده، مجموع کتاب آسمانی اسلام است، نه چند آیه یا یک سوره از آن، به ویژه اینکه به بخشی از قرآن، ?الکتاب المبین? گفته نمیشود. این برداشت، از موارد کاربرد واژة «کتاب» آشکار میگردد: ?قد جائکم من الله نور و کتاب مبین?؛[2] ?ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتّقین?؛[3] ?و هذا کتاب أنزلناه مبارک فاتّبعوه?.[4]
چنان که میبینید، در آیاتِ یادشده، واژة «کتاب» ناظر به تمام قرآن است.
در تفسیر این آیات گفته شده، این آیات از آغاز نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر حکایت دارد و این امر، یقیناً نشانة اهمّیت و عظمت شب قدر و ماه رمضان است.
در پاسخ میگوییم، در این آیات، هیچ تعبیری مانند «إنّا أنزلناه من لیلی القدر» یا «إنّا بدأنا إنزال القرآن فی لیلی القدر» که ظهور در آغاز نزول داشته باشد، وجود ندارد؛ بنابراین، حمل بر این معنا خلاف ظاهر است و دلیلی پذیرفتنی بر ارتکاب
خلافِ ظاهر در این آیات ارائه نشده است، بلکه شواهد تاریخی و احادیث معتبری که آغاز نزول تدریجی قرآن را در 27 رجب ثابت میکند، گواه دیگری بر نادرستی ادّعای آغاز نزول قرآن از شب قدر است.
در مقابل، حمل آیاتِ یادشده بر نزول دفعی قرآن به بیت المعمور یا بیت العزّی هم سازگار با ظاهر آیات و هم هماهنگ با احادیث فراوان شیعه و سنی در تفسیر این آیات است.
خلاصة مطلب این است که دیدگاه انحصارِ نزول قرآن به نزول تدریجی به سه دلیل نادرست است:
1. ناسازگاری با ظهور آیاتی که از نزول قرآن در شب قدر گزارش میدهد.
2. ناسازگاری با شواهد تاریخی و احادیثِ معتبری که آغاز نزول تدریجی قرآن را در 27 رجب ثابت میکند.
3. ناسازگاری با احادیث و روایات شیعه و سنّی مبنی بر اینکه قرآن کریم نخست در ماه رمضان و شب قدر، یکباره به بیت المعمور یا بیت العزّی نازل گردید و سپس به تدریج، در طول رسالت پیامبر? بر قلب آن حضرت نازل شد.[1]
حال، پرسش این است، چرا برخی با ثابت شدن دو مرحلهای بودن نزولِ قرآن با ظاهر آیات و شواهد یادشده، آن را نپذیرفته وآیات را بر خلاف ظاهر حمل کردهاند؟ به نظر میرسد آنچه آنان را به این امر واداشته است، برخی شبهات است که به بررسی آنها میپردازیم.
شبهات منکران نزول دفعی و نقد آن
نخستین شبهه این است که چون در فرهنگ اسلامی، روشن بود که نزول قرآن تدریجی است، تصریح آیة ?إنّا أنزلناه فی لیلة القدر?، طبعاً بدینمعناست که شروع نزولش در شب قدر بوده است.[2]
پاسخ این است که به صرف شناخته شده بودن نزول تدریجی قرآن برای مردم، دلیل بر این نیست که سخن خدای متعال از نزول قرآن در هر جایی از کلامش، به همان نزول شناخته شده در نزد مردم ناظر است؛ زیرا اگر نزول قرآن، در مراحلی انجام یافته باشد، نامأنوس بودن برخی از آن مراحل برای مردم، مانع از بیان آن در قرآن نمیگردد، بلکه قرآن کریم در موارد فراوانی از امور ماوراء طبیعت سخن گفته که برای بشر شناخته شده نبوده است و پیامبر? را موظّف به تفسیر و بیان قرآن کرده است: ?و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم...?.[1]
دومین شبهه اینکه آیة ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن...? و دیگر آیاتِ مشابه، از گذشته حکایت دارد، به گونهای که شامل خود آیه نمیشود، پس این آیه از چیز دیگری، جز خود خبر میدهد و آن، شروع نزول قرآن است. توضیح اینکه این آیه، خود، جزء قرآن است و اگر از تمامی قرآن خبر داده که در شب قدر نازل شده، از خود نیز خبر داده است. پس لازمهاش، این است که این آیه نیز در شب قدر نازل شده باشد و برای اینکه حکایت از زمان حال باشد، باید بدینصورت گفته میشد: «الذی ینزل» یا «إنّا ننزِله»، ولی این آیه از غیر خود خبر میدهد و این نیست جز آنکه بگوییم منظور از نزول در شب قدر، آغاز نزول بوده است، نه اینکه همة قرآن یکجا در این شب نازل شده باشد.[2]
در پاسخ میگوییم باید توجّه داشت که تعبیرات قرآن نوعاً با زمان نزول تدریجی آیات بر پیامبر? متناسب میباشد؛ چه اینکه در این مرحله از نزول، آیات قرآنی در قالب الفاظ به پیامبر? وحی میشد تا به واسطة آن حضرت بر مردم تلاوت شود؛ از این رو، براساس روایات، نزول دفعی قرآن کریم به بیت المعمور، در گذشته رخ داده و نزول تدریجیاش، پس از آن بوده است. پس طبعاً در آیاتی که از نزول دفعی قرآن کریم خبر میدهد، باید تعبیر ماضی بهکار گرفته شود؛ بنابراین، تعبیر آیات مورد بحث، کاملاً طبیعی و سازگار با دیدگاه نزول دفعی
قرآن است و این اشکال، تنها در صورتی متصوّر است که بگوییم تعبیرات قرآنی متناسب با زمان نزول دفعی انشاء شده است. ولی از آنجا که به هنگام نزول دفعی، قرآن کریم در قالب الفاظ به پیامبر? القا نشده و کسی مورد خطاب قرار نگرفته است، بهکار بردن تعبیرات مناسب آن زمان، امری عبث و نامعقول است.
سومین شبهه این است که چون در عصر نزول، بخشی از قرآن هنوز نازل نشده بود، مردم از واژة «قرآن»، قرآن کامل را نمیفهمیدند، بلکه بخشی از آن را اراده میکردند. خدای متعال هم طبق فهم مردم عصر نزول، واژة «قرآن» را به معنای قرآن کامل به کار نبرده است؛ از این رو، مقصود از «نزولِ قرآن» در آیات مورد بحث، آغاز نزول قرآن است، نه نزول قرآن کامل.[1]
در پاسخ میتوان گفت، گرچه واژة قرآن، در شماری از آیات، به بخشی از کتابالله اطلاق شده است، لکن اینکه خدای متعال این واژه را همیشه به معنای بخشی از کتاب به کار برده باشد و معاصران عصر نزول نیز همین معنا را از آن فهمیده باشند، نادرست به نظر میرسد؛ چون شماری از آیات، از آن حکایت دارد که هم معاصران نزول و هم خود قرآن، این واژه را به معنای قرآن کامل بهکار بردهاند. در آیاتی از قبیل ?و قال الذین کفروا لولا نُزّل علیه القرآن جملة واحدة?؛[2] ?و قالوا لولا نزّل هذا القرآن علی رجلٍ من القریتَین عظیمٍ?.[3]
چنان که میبینید، در هر دو آیه، واژة «قرآن» را نمیتوان به معنای چند آیه یا یک سوره گرفت؛ زیرا در آیة نخست، اعتراض کافران این بود که چرا تمام قرآن، یکباره بر پیامبر نازل نشده است؛ چه اینکه اگر واژة «قرآن» را در آیة یادشده به معنای بخشی از آن بدانیم، سخن کافران در آیه بدین معناست که چرا بخشی از قرآن، یکجا بر او نازل نشده است. در آیة دوم نیز پرسش مشرکان این است که چرا قرآن، کتاب آسمانی اسلام، بر یکی از بزرگان مکّه یا طائف نازل نشده است. بدیهی است که چنین معنایی از دو آیه مقصود نیست.
از این دو آیه که حکایت قول برخی از معاصران نزول قرآن است، روشن میشود که معاصران عصر نزول، واژة «قرآن» را به معنای «قرآن کامل» بهکار میبردهاند.
آیات بسیاری نیز وجود دارد که واژة «قرآن» در آنها به معنای «قرآن کامل» به کار رفته است؛ برای نمونه، چند آیه را ذکر میکنیم:
1. ?و ما کان هذا القرآن أن یفتری من دون الله?؛[1]
2. ?إنّ هذا القرآن یهدی للتی هی أقوم...?؛[2]
3. ?إنّا أنزلناه قرآناً عربیّاً لعلّکم تعقلون?.[3]
حدیث ذیل نیز مؤیّد نکتة یادشده است:
سئل أبو عبدالله? عن القرآن و الفرقان أنّهما شیئان أو شیء واحد؟ فقال? القرآن جملی الکتاب و الفرقان المحکم الواجب العمل به؛[4] از امام صادق? پرسش شد که آیا «قرآن» و «فرقان» با یکدیگر متفاوتاند یا هر دو به یک معنی است؟
امام? فرمود: «قرآن» همة کتاب (آسمانی اسلام) است، ولی «فرقان»، محکمات آن است که عمل به آن واجب میباشد.
شبهة دیگر این است که خدای متعال، در پاسخ به اعتراض کافران مبنی بر علّت نازل نشدن یکبارة قرآن بر پیامبر?، از فواید نزول تدریجی سخن گفته است، در حالی که اگر قرآن یکباره نازل شده بود، مناسب بود که در پاسخ آنان، نزول یکبارة قرآن بیان شود، نه فایدة نزول تدریجی آن؛ بنابراین، از جواب اعتراض کافران روشن میشود که قرآن دارای نزول دفعی نبوده است. بنابراین، این گروه با استدلال به آیة ?و قال الذین کفروا لولا نزّل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبّت به فؤادک...?[5] با حمل آیات مورد بحث بر معنای خلاف ظاهر، نزول دفعی قرآن را انکار کردهاند.
در پاسخ میگوییم اوّلاً با توجّه به آشکار بودن و شناخته شده بودن نزول تدریجی قرآن، آیة مورد استناد، صرفاً در مقام بیان فایدة نزول تدریجی بوده و نسبت به نزول دفعی، ساکت است و اثبات شیء، نفی ماعدا نمیکند، مگر اینکه بین وجود یک چیز و عدم دیگری ملازمه باشد، در حالی که بین وجود نزول تدریجی و عدم نزول دفعی (به معنای مقبولِ آن) ملازمهای نیست.
ثانیاً، بر فرض دلالت آیة مزبور بر عدم نزول دفعی قرآن، این دلالت، در قالب الفاظ است، نه عدم نزول دفعی آن به بیت المعمور یا عدم نزول معارف و حقایق آن بر قلب آن حضرت؛ زیرا اعتراض کافران، سؤال از نازل نشدن یکبارة تمام قرآن [در قالب الفاظ] بر پیامبر? بود. روشن است که پذیرش عدم نزول دفعی قرآن در قالب آیات و سور با پذیرش نزول دفعی آن به بیت المعمور یا نزول معارف آن بر قلب پیامبر? منافاتی ندارد.
همچنین گفته شده است که قرآن با این الفاظ، عبارات و خصوصیاتش، نمیتواند یکجا و در یک شب نازل شده باشد; زیرا آیات بسیاری مانند آیة ?و لقد نصرکم الله ببدر و أنتم أذلّة...?[1] و آیة ?قد سمع الله قول التی تجادلک فی زوجها...?[2] اشاره به وقایعی دارد که سالها پس از بعثت رخ داده است. بنابراین، اگر این قبیل آیات که در قرآن فراوان است، در آغاز بعثت و در شب قدر نازل شده باشد، باید به صورت مستقبل بیاید، در غیر این صورت، سخن از حالت صدق خارج میگردد؛ زیرا پیش از آنکه حادثهای رخ دهد، قرآن خبر میدهد که آن حادثه در گذشته به وقوع پیوسته است.[3]
پاسخ این است که اگر نزول دفعی را به معنای نزول یکبارة قرآن در قالب الفاظ بر پیامبر? بدانیم، به گونهای که همة خطابات قرآنی در آغاز بعثت نسبت به پیامبر? و سایر مسلمانان فعلیت یافته باشد، در این صورت، اشکال یادشده موجّه است، لکن آنچه راجع به نزول دفعی قرآن در احادیث مطرح است، نزول دفعی قرآن به بیت المعمور یا بیت العزّی است که برخی همچون علامه طباطبایی? آن را به نزول دفعی حقیقت قرآن [بدون قالب لفظی] بر قلب پیامبر? تأویل کردهاند. اما نزول یکبارة قرآن بر پیامبر? در قالب الفاظ پذیرفتنی نیست و دلیلی هم برای آن وجود ندارد. بدیهی است که براساس دیدگاه یادشده، پیش از مرحله نزول تدریجی، پیامبر? با آیات قرآن مورد خطاب قرار نگرفته است; بنابراین، اشکال یادشده بیمورد است.
براساس آنچه بیان شد، آشکار گردید که دلایل مزبور برای حمل آیة ?إنّا أنزلناه فی لیلة القدر?[1] و آیاتِ مشابه آن، بر آغاز نزول قرآن در شب قدر، ناتمام است; بنابراین، ظهور آیات در نزول دفعی بیاشکال است; زیرا چنان که ثابت شد، دلیلی بر منع آن وجود ندارد و افزون بر این، این امر، در لسان روایات نیز تأیید میشود.
در مقابل، دیدگاهی که آیات مورد بحث را بر آغاز نزول قرآن در شب قدر حمل میکند، نه با ظاهر آیات هماهنگی دارد و نه حدیثی در تأیید آن میتوان ارائه داد، حتی در میان آراء اصحاب پیامبر? و ائمه? نیز نمیتوان مؤیّدی برای آن یافت، بلکه به نظر میرسد این رأی، نخستین بار از سوی عامر بن شراحیل شعبی (20ـ109 ق.)، از تابعین اهل سنّت،[2] ابراز گردیده است.[3]
افزون بر این، در ابتدای بحث اثبات شد که بعثت پیامبر? در 27 رجب با آغاز نزول قرآن همراه بوده است، با این حال، چگونه میتوان آیات مورد بحث را بر آغاز نزول قرآن در شب قدر حمل کرد؟!
احادیث نزول دفعی
سؤالانگیز بودن آیات نزول قرآن، سبب مطرح شدن این موضوع در احادیث گردیده است؛ از این رو، روایات زیادی از طریق شیعه و اهل سنّت رسیده است.
بیشتر این احادیث، از حیث مفاد، تقریباً همسو و همگون، ولی از حیث اجمال و تفصیل، متفاوتاند. شماری از این احادیث، به صراحت از نزول دفعی به بیت المعمور یا بیت العزّی[1] و سپس از نزول تدریجی بر پیامبر? حکایت دارد و شماری دیگر، صرفاً در نزول یکبارة قرآن در شب قدر ظهور دارد. حال، احادیث مزبور را یاد میکنیم.
1. حفص بن غیاث گوید از امام صادق? دربارة قول خداوندU ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن? پرسیده، گفتم: قرآن از آغازِ نزول تا پایان آن، طی بیست سال نازل گردید؟ حضرت فرمود:
نزّل القرآن جملی واحدی فی شهر رمضان إلی البیت المعمور ثمّ نزل فی طول عشرین سنی، ثمّ قال: قال النبی?: نزلت صحف إبراهیم فی أوّل لیلی من شهر رمضان... و أنزل القرآن فی ثلاث و عشرین من شهر رمضان؛[2] قرآن یکباره در ماه رمضان به بیت المعمور نازل شد، سپس طی بیست سال (به تدریج) فرود آمد. سپس گفت: پیامبر? فرمود: صحف ابراهیم در نخستین شب از ماه رمضان نازل گردید... و قرآن در 23 ماه رمضان نازل شد.
2. حمران از امام باقر? دربارة آیة ?إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة? پرسید. حضرت فرمود:
هی لیلی القدر و هی فی کلّ سنی فی شهر رمضان فی العشر الأواخر و لم ینزل القرآن إلا فی لیلی القدر، قال الله عزّ و جلّ ?فیها یفرق کلّ أمر حکیم?؛[1] مقصود از آن (لیلی مبارکی) شب قدر است که هر سال در دهة آخر ماه رمضان میباشد و قرآن جز در شب نازل نشد. خدای عزّوجلّ فرمود: «در آن شب هر کار مهمی تقدیر میشود».
این حدیث که از حیث سند معتبر است، به صراحت، نزول قرآن را تنها در شب قدر میداند، نه غیر آن. مفهوم این حدیث به روشنی از نزول دفعی قرآن در شب قدر حکایت دارد; زیرا نزول تدریجی در همة ماههای سال رخ داده است؛ بنابراین، نمیتوان آن را به شب قدر منحصر دانست، ولی نزول دفعی طبعاً در یک زمان خاص بوده است.
برخی ادّعا کردهاند که این حدیث، به نزول تفسیر قرآن ناظر است که منحصراً در شب قدر رخ میدهد.
در پاسخ میگوییم، این ادّعا پذیرفتنی نیست؛ زیرا:
اوّلاً، در متنِ حدیث، عبارت «لم ینزل القرآن إلا فی لیلی القدر» (قرآن نازل نشد مگر در شب قدر) آمده است و یقیناً قرآن، غیر از تفسیر قرآن است؛ بنابراین، حمل واژة «قرآن» در این حدیث بر «تفسیر قرآن» خلاف ظاهر و نیازمند دلیل است، در حالی که چنین دلیلی وجود ندارد.
ثانیاً، این مطلب که تفسیر آیات در عصر نزولِ قرآن تنها در شب قدر نازل میشده است، نیز پذیرفتنی نیست؛ چراکه در این صورت، باید بگوییم سورهای که مثلاً در ماه ذیالقعده نازل میشد، تفسیر آن ده ماه بعد در ماه رمضان به پیامبر وحی میشد و در آن ده ماه، پیامبر? و مسلمانان از بیان الهی بیبهره میبودند.
3. امام صادق(ع) فرمود: نزلت التورای فی ستّ مضت من شهر رمضان و نزل الإنجیل فی اثنی عشری لیلی مضت من شهر رمضان و نزل الزبور فی لیلی ثمانی عشری مضت من شهر رمضان و نزل القرآن فی لیلی القدر؛[1] تورات در ششم ماه رمضان، انجیل در دوازدهم و زبور در هیجدهم ماه رمضان و قرآن در شب قدر نازل گردید.
این حدیث نیز مضمون احادیث گذشته را تأیید میکند؛ زیرا در آن، زمانِ نزول قرآن شب قدر بیان شده است و بدیهی است که این زمان، به شب قدر منحصر نیست؛ بنابراین، این حدیث، به نزول دفعی قرآن اشعار دارد.
4. امام صادق(ع) فرمود: ای مفضّل! قرآن طی بیست و سه سال نازل گردید، در حالی که خداوند میفرماید: ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن?[2] و میفرماید: ?إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة إنّا کنّا منذرین٭ فیها یفرق کلّ أمر حکیم٭ أمراً من عندنا إنّا کنّا مرسلین?[3] و میفرماید: ?لولا نزّل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبّت به فؤادک?.[4] مفضّل گفت: ای مولای من! این تنزیلی است که خداوند آن را در کتابش یاد کرده است، ولی چگونه وحی طی 23 سال ظاهر شد؟ امام? فرمود: آری، ای مفضّل! خداوند قرآن را در ماه رمضان به پیامبر? اعطا کرد، ولی پیامبر? جز در وقت مناسبِ خطاب و امر و نهی، آن را ابلاغ نمیکرد؛ پس جبرئیل وحی را نازل کرد و آنچه بدان امر میشد و قول خدای تعالی ?لاتحرِّک به لسانک لتعجل به?[5] را ابلاغ کرد. پس مفضّل گفت: گواهی میدهم که شما از دانش خداوند تعلیم شدهاید و به قدرت او توانا گردیدهاید و به حکمت او سخن میگویید و به فرمان او عمل میکنید.[6]
این حدیث، در اصل مسئلة نزول دفعی و زمان وقوع آن در ماه رمضان، با احادیث پیشین هماهنگی دارد؛ با این تفاوت که در آن از نزول دفعی قرآن به بیت المعمور سخنی به میان نیامده، بلکه براساس آن، قرآن کریم یکجا به پیامبر? داده شده است، ولی آن حضرت در ابلاغ آن، مأذون نبوده است مگر هنگامی که زمینة ابلاغ فراهم میشد یا خطابِ امر یا نهی ضرورت مییافت که در این صورت، جبرئیل آن را به او وحی میکرد. همچنین بر خلاف برخی از احادیث پیشین، مدّت نزول تدریجی، 23 سال بیان شده است.
افزون بر احادیث یاد شده، روایاتی از طرق اهل سنّت نیز دیدگاه نزول دفعی را تأیید میکند که برخی از آنها را ذکر میکنیم.
أنزلت صحف إبراهیم فی أوّل لیلی من رمضان و أنزلت التورای لِسِتّ مضین من رمضان و أنزل الإنجیل لثلاث عشری خلت من رمضان و أنزل الزبور لثمان عشری خلت من رمضان و أنزل القرآن لأربع و عشرین خلت من رمضان؛[1] صحف ابراهیم در نخستین شب ماه رمضان و تورات در ششم، انجیل در سیزدهم، زبور در هیجدهم و قرآن در بیست و چهارم ماه رمضان نازل گردید.
أنزل الله صحف إبراهیم أوّل لیلی من رمضان و أنزل التورای علی موسی لستّ خلون من رمضان و أنزل الزبور علی داود لاثنتی عشری خلت من رمضان و أنزل الإنجیل علی عیسی لثمانی خلت من رمضان و أنزل الفرقان علی محمّد لأربع و عشرین خلت من رمضان؛[2] خداوند صحف ابراهیم را در شب اوّل رمضان نازل کرد و تورات را در شب ششم رمضان بر موسی فروفرستاد و زبور را در دوازدهم رمضان بر داود نازل کرد و انجیل را در هیجدهم رمضان بر عیسی نازل فرمود و فرقان را در بیست و چهارم رمضان بر محمد? فروفرستاد.
عطیه به ابن عباس گفت، در دلم شک ایجاد شده است؛ زیرا خدای تعالی میفرماید: ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن?؛ ?إنّا أنزلناه فی لیلة القدر? و ?إنّا أنزلناه فی لیلة مبارکة?، در حالی که قرآن در شوال، ذیالقعده، ذیالحجّه، محرم و ربیع الاوّل نازل شده است.
ابن عباس گفت: قرآن در ماه رمضان، در شب قدر و شب مبارک، یکجا نازل شد، سپس به تدریج در ماهها و ایام دیگر نازل شد.[1]
أنزل القرآن کلّه جملی واحدی فی لیلی القدر فی رمضان إلی السماء الدنیا فکان الله إذا أراد أن یحدث فی الأرض شیئاً أنزله منه حتّی جمعه؛[2] قرآن تماماً یکباره در شب قدر به آسمان دنیا نازل گردید، پس هرگاه خداوند اراده میفرمود که در زمین چیزی ایجاد کند، بخشی از آن را نازل میکرد تا آنکه آن را گرد آورد.
نزل القرآن جملی واحدی فی شهر رمضان فی لیلی القدر فجعل فی بیت العزّی ثمّ أنزل علی النبیّ فی عشرین سنی جواب کلام الناس؛[3] قرآن در ماه رمضان، در شب قدر، یکباره نازل شد و در بیت العزّی نهاده شد، سپس طی بیست سال در پاسخ به پرسش مردم بر پیامبر? نازل گردید.
أنزل القرآن جملی واحدی علی جبریل فی لیلی القدر، فکان لا ینزل منه إلا بأمر؛[4] قرآن در شب قدر یکباره بر جبرئیل نازل شد، پس جبرئیل چیزی از آن را جز به امر (خدا) نازل نمیکرد.
بلغنا أنّ القرآن نزل جملی واحدی إلی السماء الدنیا؛[5] به ما رسیده که قرآن یکباره به آسمان دنیا نازل شده است.
قرآن یکباره از نزد خدا در لوح محفوظ بر فرشتگان گرامی در آسمان نازل گردید. پس فرشتگان گرامی، آن را طی بیست شب بر جبرئیل فرود آوردند و جبرئیل به تدریج، طی بیست سال آن را بر محمد? نازل کرد. به همین معنا اشاره دارد این قول خدای تعالی: ?فلا أقسم بمواقع النجوم٭ و إنّه لقسم لو تعلمون عظیم٭ إنّه لقرآن کریم?؛[1] «نجوم» یعنی بخشهای قرآن (که به تدریج نازل شده است).
ابن عباس گفت: چون قرآن یکباره بر پیامبر? نازل شد، کافران گفتند، چرا قرآن یکباره بر او نازل نشده است. پس خدای تعالی فرمود: ?کذلک لنثبّت به فؤادک?[2].[3]
شماری از این روایات را حاکم نیشابوری با سند صحیح از ابن عباس نقل کرده است.[4] روایات اهل سنّت، در اصل نزول دفعی قرآن در شب قدر، با احادیث شیعه هماهنگ است؛ با این تفاوت که نزول دفعی قرآن به بیت العزّی بوده است و تنها در یک روایت از ابن عباس، نزول به بیت المعمور آمده که آن هم به «آسمان دنیا» تفسیر شده است.[5]
چندین روایت دیگر به این مضمون رسیده که بسیاری از آنها موقوف به ابن عباس است.[6] یکی از دلایل زرقانی، صاحب مناهل العرفان، بر اعتبار این روایات، این است که نزول قرآن به بیت العزّی، یقیناً از اخبار غیبی است و جز از طریق معصوم? دانسته نمیشود. از سوی دیگر، ابن عباس شخصی نیست که به اسرائیلیات اعتماد کند؛ بنابراین، مصدر اصلی این روایات باید خود پیامبر? باشد.[7]
با اینکه مسئلة نزول قرآن پیشینهای دیرین دارد و احادیث فراوانی راجع به نزول قرآن در شب قدر از طریق شیعه و اهل سنت رسیده است، حتی یک حدیث نمیتوان یافت که در آن، تعبیری مانند: «أنزل القرآن من لیلی القدر» یا «بدء إنزال القرآن من لیلی القدر»آمده باشد.
اگر مقصود از نزول قرآن در شب قدر آغاز نزولِ آن میبود، حداقل در برخی از احادیث، تعبیری که گویای آن باشد، یافت میشد. ولی در احادیث معصومان? و حتی روایات صحابه نیز چنین تعبیری دیده نمیشود.
از آنچه تا کنون بر مبنای احادیث بیان شد، نتایج ذیل به دست میآید:
1. آغاز نزول قرآن بر پیامبر? همزمان با بعثتـ در 27 رجب بوده است.
2. ظاهر آیات مربوط به نزول قرآن در شب قدر، از نزول دفعی آن حکایت دارد.
3. احادیث متعدّد، گویای نزول دفعی قرآن در شب قدر است.
4. اشکالات و شبهات مطرح شده راجع به نزول دفعی، سست و متزلزل
است.
از دیگر موارد اختلاف دربارة نزول دفعی، اختلاف در چگونگی این نزول است که خود زمینة بروز آراء و اندیشههایی نیز شده است. در این مجال، به بررسی دیدگاههای مهم در این باره میپردازیم.
شیخ صدوق? دربارة نزول دفعی قرآن مینویسد:
اعتقاد ما این است که قرآن در ماه رمضان و در شب قدر، یکباره به بیت المعمور نازل گردید و سپس از بیت المعمور، طی بیست سال [بر پیامبر?] نازل شد و به راستی خدای تبارک و تعالی دانشِ [قرآن] را یکجا به پیامبرش عنایت کرد، سپس به او فرمود: «نسبت به قرآن پیش از آنکه به تو وحی شود، شتاب مکن» و فرمود: «زبانت را به سبب عجله در خواندن آن، حرکت مده».[1]
علامه مجلسی? با آوردن نقد و اشکالات شیخ مفید در ذیل این سخن و ردّ آن، دیدگاه شیخ صدوق را برگزیده است.[2] وی در تبیین دیدگاه شیخ صدوق? مینویسد:
مقصودِ صدوق این است که بین مفاد آیات و روایات سازگاری ایجاد کند و تنافی ظاهر آنها را برطرف سازد; زیرا ظاهر آیات گویای نزول قرآن در شب قدر است، در حالی که آثار و اخبار، از نزول تدریجی قرآن طی بیست یا بیست و سه سال حکایت دارد. در برخی از روایات چنین است که قرآن در نخستین شب ماه رمضان نازل شده است و در برخی دیگر، روز مبعث آغاز نزول قرآن است.
مرحوم صدوق این گونه بین آنها سازش برقرار میکند: قرآن در شب قدر یکجا از لوح محفوظ به آسمان چهارم نازل گردید تا از آنجا به تدریج نازل شود و در نخستین شب ماه رمضان یکجا بر پیامبر نازل گردید تا خود آن حضرت بداند، نه اینکه بر مردم بخواند. سپس نزول آن، آیه آیه و سوره سوره از مبعث یا غیر آن، آغاز شد تا آن را بر مردم تلاوت کند.[3]
اگر مقصود شیخ صدوق? همان باشد که مجلسی بیان کرده است، در این صورت، شماری از اشکالاتِ منکران نزول دفعی بر آن وارد خواهد بود. اما اگر بگوییم مقصود صدوق? از «إنّ الله تبارک وتعالی أعطی نبیّه العلم جملیً واحدیً» این است که خدای متعال، همراه با نزول قرآن به بیت المعمور، معارف کلّیِ قرآن را (معانی قرآن نه الفاظ آن) بر قلب پیامبر? نازل کرده، اشکالات یادشده به سخن شیخ صدوق وارد نیست.
فیض کاشانی مینویسد:
گویا مقصود از نزول قرآن به بیت المعمور، نزول معنای آن بر قلب پیامبر? است، چنان که خدای تعالی میفرماید: ?نزل به الروح الأمین علی قلبک?[1].[2]
تعبیر مرحوم فیض، گویای آن است که وی نسبت به تأویل مزبور قاطع نبوده است؛ زیرا میگوید: «کأنّه أرید به نزول معناه علی قلب النبیّ?».
شیخ ابوعبدالله زنجانی نیز رأیی مشابه رأی مرحوم فیض را به گونة احتمال، بیان کرده است:
ممکن است بگوییم روح قرآن که همان اهداف کلّی آن است، در شب قدر بر قلب شریف پیامبر? تجلی یافته است.[3]
دیدگاه مرحوم فیض از دو جهت مورد اشکال است:
نخست، اینکه بیت المعمور طبق روایات، یک جایگاه مقدّس آسمانی است. از آنجا که منبع معتبر در شناخت این امور، خودِ احادیث است، در این مورد نیز نمیتوان بر تأویلات اجتهادی تکیه کرد. پیش از این گذشت که احادیث در باب نزول قرآن به بیت المعمور، خلاف دیدگاه مرحوم فیض را بیان میکند و دلیلی در تأیید رأی ایشان نیز در دست نیست؛ بنابراین، به نظر میرسد تأویل بیت المعمور به قلب پیامبر? مصداق قول بغیر علم است.
دوم، قرآن متقوّم به دو رکن لفظ و معناست؛ بنابراین، تعبیرِ «نزول قرآن» را بدون دلیل نمیتوان بر نزول معنای قرآن حمل کرد.
علامه? دربارة نزول دفعی قرآن میفرماید:
قرآن فراتر از آنچه ما با فهم عادی خود درک میکنیم، دارای حقیقتی بسیط و بدون اجزا و فصول است که هیچ تغییری در آن راه ندارد. مقام ارجمند آن، برتر از آن است که افکار هوسآلود بدان دست یابد و قرآنی که در قالب الفاظ به تدریج بر پیامبر? نازل شده است، متّکی بر آن حقیقت یادشده و همچون لباسی برای آن و مثالی از آن است. آیاتی که از نزول قرآن در شب قدر سخن میگوید، ظهور در نزول دفعی آن دارد، لکن از آنجا که قرآن مفصّل، دارای ناسخ و منسوخ بوده و آیات بسیاری از آن ناظر به وقایع خاصّی است که به تدریج در طول بیست یا بیست و سه سال رخ داده است؛ بنابراین، نزول یکبارة آن در آغاز بعثت، معقول نیست؛ از این رو، آنچه در شب قدر به طور دفعی نازل شده، حقیقت بدون اجزا و فصول قرآن است که الفاظ قرآنِ مفصّل به منزلة لباس آن و همچون مثالی برای آن است.[1]
اشکالاتی بر این دیدگاه و دلایل آن مطرح است که برخی از آنها را ذکر میکنیم.[2]
براساس رأی علامه طباطبایی، قرآن مشهود که در قالب الفاظ است، همچون مثال و آیینهای برای حقیقت قرآن به شمار میآید؛ بنابراین، آنچه ما با آن سروکار داریم، مثال و آیینة کتاب مبین است. اما آنچه در شب قدر به طور دفعی بر قلب پیامبر? نازل شد، اصل و حقیقت کتاب مبین بود که امری فراتر از دریافت کلیات معارف قرآن است؛ زیرا طبق دیدگاه وی، نزول حقیقت قرآن بر قلب پیامبر? به گونهای بود که موجب احاطة آن حضرت به جزئیات و آگاهی از قرآن ملفوظ گردید، پس به هنگام وحی در تلاوت آیات، بر جبرئیل پیشی میگرفت.[3]
بر مبنای این دیدگاه، پیامبر? در مرحلة نزول تدریجی که قرآن را در قالب الفاظ دریافت کرد، نباید نیازمند تفسیر و بیان آیات از سوی خداوند متعال باشد؛ زیرا فرض بر این است که آن حضرت پیش از آن، در مرحلة نزول دفعی، حقیقت قرآن را دریافت داشته و بیگمان معرفت یافتن به مرحلة عالی [دریافت حقیقت شیء] مستلزم احاطة کامل به مرحلة دانی (دریافت مثال) است. لکن این مطلب با ظاهر آیة شریفة ?ثمّ إنّ علینا بیانه?[4] سازگار نیست؛ زیرا ظاهر این آیه و چند آیة پیش از آن، گویای آن است که پس از نزول آیات و استوار شدن قرائت آن بر زبان پیامبر?، مرحلة بیان و تفسیر فرامیرسد و تفسیر آیات نیز به آن حضرت وحی میشود.[1]
با توجّه به نزول قرآن به زبان عربی مبین، اگر حقیقت و اصل آن، بنا بر نظر علامه طباطبایی، در مرحلة نزول دفعی بر قلب پیامبر? نازل شده بود، جایی برای بیان آیات از سوی خداوند متعال نبود. آری، اگر آنگونه که ابوعبدالله زنجانی احتمال داده است، آنچه در شب قدر نازل شد، اهداف و مقاصد کلّی قرآن بوده است[2] نه حقیقت قرآن، این اشکال وارد نخواهد بود؛ زیرا دانستن معانی کلّی، بینیازی از دانستن جزئیات را موجب نمیشود.
علامه طباطبایی طبق آیات شریفة ?إنّه لقرآن کریم٭ فی کتاب مکنون٭ لایمسّه إلا المطهّرون?[3] معتقد است قرآنِ موجود در لوح محفوظ از پیامبر? پوشیده نیست، بلکه آن حضرت چون از مصادیق مطهرون است، روح مطهرش با آن تماس دارد و بدان عالم است.[4] براساس این رأی، روح مطهر پیامبر? از حیث معنوی باید در مرتبهای فوق لوح محفوظ و یا دست کم در رتبهای باشد که بتواند به قرآنِ موجود در آن، احاطه یابد، در غیر این صورت، تماس و ارتباط با آن، برای حضرتش ممکن نخواهد بود. اما لازمة پذیرش چنین دیدگاهی این است که حقیقت قرآن از لوح محفوظ نازل نشود؛ زیرا در این صورت، قلب پیامبر? در مرتبه پایینتر از لوح محفوظ نیست تا حقیقت قرآن بر آن نازل شود، بلکه درمرتبه لوح محفوظ یا بالاتر از آن است; از این رو، نزول حقیقت کتاب بر قلب پیامبر? در این فرض نامعقول است. افزون بر این، فایده و اثری بر آن مترتّب نیست؛ زیرا فرض این است که آن حضرت پیش از نزول حقیقت قرآن در شب قدر، به سبب مقام معنوی خویش به حقیقت قرآن در لوح محفوظ احاطه داشته است. اما اینکه گفته شود، مقصود از نزول قرآن در شب قدر، عروج روح پیامبر? و دریافت حقیقت قرآن است، پذیرفتنی نیست; زیرا بر خلاف ظاهر آیات و خالی از دلیل است.[1]
صاحب تفسیر آلاء الرحمن در مقدمة آن، به موضوع چگونگی نزول قرآن نپرداخته است، ولی در تفسیر آیة 185 سورة بقره گفته است:
قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور در آسمان نازل گردید، سپس جبرئیل آن را به تدریج بر رسول خدا? نازل میکرد. شبیه این مطلب در کافی از امام صادق? و نیز در تفسیر طبری و الدرّ المنثور از ابن عباس آمده است و حاکم نیشابوری روایت آن را از ابن عباس که در آن، «بیت العزّی» آمده، صحیح شمرده است».[2]
چنان که میبینید، وی در انتخاب این دیدگاه به حدیث امام صادق? در کافی استناد کرده است و سپس در تأیید آن، به روایاتِ اهل سنّت در تفسیر طبری و الدرّ المنثور اشاره میکند.
شیخ طوسی? نیز به همین دیدگاه گرایش نشان داده و پس از بیان این قول با دفع اشکال از آن، تمایل خود را بدان آشکار کرده است.[3] سیوطی نیز راجع به این دیدگاه مینویسد:
این قول صحیحترین و مشهورترین رأی در نزول قرآن است.[4]
از مباحث پیشین آشکار گردید که دیدگاه اخیر، مقبولترین رأی و بیش از سایر آراء با قرآن و حدیث هماهنگ است; چنان که از کلام صدوق? استفاده میشود، به نظر میرسد همزمان با نزول دفعی قرآن به بیت المعمور، کلّیات معارف قرآن نیز بر قلب پیامبر? نازل شده است؛ چه اینکه برای تصدّی منصب رسالت و هدایت خلق، لازم بود پیامبر اسلام? از کلّیات و اصول معارف الهی که در قرآن کریم وجود دارد، آگاه شود.[1]
سید مرتضی? میفرماید: روایاتی که در اثبات این دیدگاه بدان استناد شده اخبار آحاد است و موجب علم و قطع نمیشود. از سوی دیگر، شمار بیشتری از روایات که شهرت آنها افزونتر است، گویای آن است که قرآن به تدریج نازل شده است.[2]
در پاسخ گوییم، گرچه روایات مورد استناد به حدّ تواتر نمیرسد، هماهنگی مفاد آنها با ظاهر آیات، موجب حصول اطمینان به صدور آنها میگردد و روایات بسیاری که دلالت بر نزول تدریجی قرآن دارد، با دیدگاه مورد نظر ما تنافی ندارد؛ زیرا این روایات صرفاً از نزول تدریجی قرآن حکایت میکند که مورد قبول همه است، ولی نزول دفعی قرآن به بیت المعمور را رد نمیکند. بدیهی است که اثبات نزول تدریجی قرآن بر قلب پیامبر? با نزول دفعی آن به بیت المعمور تنافی ندارد.
شبهة دیگر اینکه با توجّه به آیة شریفة ?شهر رمضان الذی أنزل فیه القرآن هدی للناس...?،[3] اگر قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور در آسمان چهارم نازل شده باشد، فایدة این نزول چیست؟ و قرآن در حالی که در آسمان چهارم است، چگونه میتواند هادی و راهنمای مردم باشد؟ بعلاوه، در آیة یادشده، نزول قرآن در ماه رمضان نشانة عظمت ماه رمضان به شمار آمده است. حال، اگر بگوییم قرآن در ماه رمضان به بیت المعمور در آسمان چهارم نازل شده است، در حالی که مردم از پیامهای حیاتبخش آن بیبهره بودهاند، پس چنین نزولی چگونه میتواند بزرگداشتی برای این ماه باشد؟
پاسخ این است که هادی و راهنما بودن قرآن که در این آیه مطرح است، وصف شأنی قرآن است، نه فعلی آن؛ زیرا قرآن طبق این آیه، هادی و راهنمای تمام ابنای بشر تا آخرین دورة حیات است و این معنا با وصفِ فعلی بودنِ ?هدی للنّاس? سازگار نیست؛ زیرا وصف مزبور حتی پس از نزول قرآن و اوج دعوت پیامبر? و هدایت قرآن نیز به فعلیت نرسید؛ چه اینکه فعلیّت هدایت تنها نسبت به برخی از کسانی بود که در آن عصر زندگی میکردند و تعالیم قرآن به آنها رسیده بود. بنابراین، حتی اگر نزول قرآن در ماه رمضان و شب قدر را نزولِ بر قلب پیامبر? بدانیم، باید ?هدی للنّاس? وصف شأنی قرآن باشد؛ زیرا در این فرض نیز هادی بودن قرآن نسبت به تمام افراد بشر فعلیّت ندارد. از این رو، باید ملتزم شویم که این وصف، وصف شأنی قرآن کریم است، در این صورت، وصف مزبور در حال وجود قرآن در بیت المعمور نیز متحقّق است.
در پاسخ این پرسش که فایدة نزول قرآن به آسمان چهارم چه بوده است، باید گفت که این امر، چندان برای ما روشن نیست و یقیناً بنا به مصلحت و اقتضای حکمت الهی صورت گرفته است و از حیث مقدّمه بودن برای آغاز نزول تدریجی، مبارک و ارزشمند است. همانگونه که بسیاری از امور عالم با طی مراحلی صورت میگیرد، نزول قرآن به بیت المعمور، یک مرحله از مراحل نزول آن بوده است. در عین حال، ناآگاهی ما از حکمت و فایده این امر، مجوزی برای انکار آن نیست، همانگونه که راز بسیاری از حقایق در عالم تکوین و تشریع بر ما پوشیده است.
سبب بزرگداشت و عظمت شب قدر به دلیل نزول قرآن به آسمان چهارم یا آسمان اوّل، از آن روست که با نازل شدن قرآن از لوح محفوظ به بیت المعمور، آن کتاب بسیار مبارک و نورانی به این عالم آمده است و اصول معارف آن به پیامبر? داده شده تا رسالت سعادتبخش ایشان آغاز گردد. بیگمان، وقوع چنین حادثة عظیمی در ماه رمضان و شب قدر، میتواند موجب عظمت و بزرگداشت آن گردد.
[1]. nasehiyan@yahoo.com
[1]. ر.ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، ج1، ص146ـ149.
[2]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص251.
[3]. ر.ک: سید مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، ج1، ص402ـ403.
[4]. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، بیروت، دار الکتاب العربی، 1396 ق.، ج1، ص227.
[5]. ر.ک: محمد بن شهر آشوب، متشابهات القرآن و مختلفه، ج1، ص63.
[6]. ر.ک: بیضاوی، تفسیر بیضاوی، ج1، ص217.
[7]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص250ـ251.
[8]. ر.ک: فیض کاشانی، تفسیر صافی، چاپ اوّل، بیروت، انتشارات اعلمی، 1399 ق.، ج1، ص57.
[9]. ر.ک: محمدباقر مجلسی. بحارالانوار، ج18، ص253ـ254.
[10]. ر.ک: ابوعبدالله زنجانی، تاریخ القرآن، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1404 ق.، ص38 و 39.
[11]. ر.ک: محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، قم، انتشارات وجدانی، ج1، ص160.
[12]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ سوم، بیروت، انتشارات اعلمی، 1393 ق.، ج2، ص1518.
[13]. ر.ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص146ـ149.
[14]. آراء گوناگون در چگونگی نزول دفعی قرآن کریم در بخش پایانی این مبحث خواهد آمد.
[1]. شاید تعبیر به «سال دهم هجرت» در این حدیث، به این اعتبار باشد که مبدأ سالها، ماه هجرتِ پیامبر? از مکّه به مدینه (ربیع الاوّل) بوده است. با این حساب، رحلت پیامبر? در 28 صفر، پیش از فرارسیدن ربیع الاوّل در اواخر دهمین سال پس از هجرت آن حضرت خواهد بود.
[2]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج22، ص503.
[3]. «بخوان به نام پروردگارت که آفرید٭ انسان را از خون بسته آفرید٭ بخوان که پروردگارت گرامیترین است٭ او که با قلم آموخت٭ آموخت به انسان آنچه نمیدانست» (علق/ 15).
[4]. ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج17، ص309؛ ج18، ص205.
[1]. ر.ک: محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا، چاپ دوم، قم، رضا مشهدی، 1363 ش.، ج2، ص6، ح12; محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص628، ح5; علی بن ابراهیم، تفسیر قمی، ج2، ص428; جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص96.
[2]. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، قم، انتشارات کتابخانة آییالله نجفی مرعشی، 1403 ق.، ج5، ص513ـ514.
[3]. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دار اندلس، 1385 ق.، ج2، ص276.
[4]. احمد بن ابییعقوب بن جعفر یعقوبی، تاریخ یعقوبی، قم، مؤسسة نشر فرهنگ اهل بیت?، ج2، ص23.
[1]. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، روائع التراث العربی، ج2، ص383.
[2]. ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المقنعی، چاپ اوّل، قم، کنگرة جهانی شیخ مفید، 1413 ق.، ص371; محمد بن حسن (شیخ طوسی)، مصباح المتهجد، چاپ اوّل، بیروت، مؤسسی فقه الشیعه، 141 ق.، ص81; محمدباقر مجلسی، مرآی العقول، چاپ اوّل، تهران، کتابفروشی اسلامی، 1364 ش.، ج16، ص365.
[3]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص189.
[4]. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، تهذیب الاحکام، بیروت، دار صعبـ دار التعارف، 1401 ق.، ج4، ص305.
[1]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص149.
[2]. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، مصباح المتهجد، ص813.
[3]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج3، ص469.
[4]. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، بیروت، دار صعب ـ دار التعارف، 1401 ق.، ج2، ص55.
[1]. محمد بن محمد زبیدی، اتحاف سادی المتقین، چاپ اوّل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1409 ق.، ج5، ص563.
[2]. همان، ص566؛ علی بن برهانالدین حلبی، السیری الحلبیه، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ج1، ص238.
[3]. برای آگاهی از آراء دیگر در این باره، ر.ک: محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، چاپ اوّل، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1412ق.، ج1، ص104ـ112.
[4]. «ماه رمضان همان ماهی که قرآن در آن نازل گردید...» (بقره/ 185).
[5]. «حم٭ سوگند به کتاب روشنگر٭ ما آن کتاب را در شبی پربرکت فروفرستادیم...» (دخان/ 1ـ3).
[6]. «همانا ما قرآن را در شب قدر فروفرستادیم» (قدر/ 1).
[1]. دخان/ 1ـ3.
[2]. «به راستی از طرف خدا نور و کتابی روشنگر به سوی شما آمد» (مائده/ 51).
[3]. «این است کتابی که در [حقانیت] آن، هیچ تردیدی نیست، مایة هدایت پرهیزگاران است» (بقره/ 2).
[4]. «و این کتابی است پربرکت که ما آن را فروفرستادیم، پس آن را پیروی کنید» (انعام/ 155).
[1]. در بخشهای بعدی، احادیث مربوط را به تفصیل میآوریم.
[2]. نعمتالله صالحی نجفآبادی، «نظریهای دربارة کیفیت نزول قرآن»، کیهان اندیشه، شمارة 32، مهر و آبان 1369 ش.، ص75.
[1]. «و ما این قرآن را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه به سوی ایشان فروفرستاده شده، بیان کنی» (نحل/ 44).
[2]. محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، چاپ اوّل، سمت، 1375 ش.، ص38.
[1]. همان، ص35.
[2]. «آنان که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است» (فرقان/ 32).
[3]. «و گفتند: چرا قرآن بر مردی بزرگ از این دو شهر (مکّه و طائف) نازل نشده است» (زخرف/ 31).
[1]. «چنان نیست که این قرآن از جانب غیر خدا به دروغ ساخته شده باشد» (یونس/ 37).
[2]. «این قرآن، به راهی که استوارترین راههاست، هدایت میکند» (اسراء/ 9).
[3]. «ما آن را قرآنی عربی نازل کردیم، باشد که بیندیشید» (یوسف/ 2).
[4]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج1، ص630.
[5]. «آنان که کافر شدند، گفتند: چرا قرآن یکجا بر او نازل نشده است؟ این گونه (آن را به تدریج) نازل کردیم تا قلبت را بدان استوار گردانیم» (فرقان/ 32).
[1]. «خداوند شما را در بدر یاری کرد، در حالی که شما ناتوان بودید» (آل عمران/ 123).
[2]. «خداوند سخن زنی را که دربارة شوهرش به تو مراجعه کرده بود، شنید» (مجادله/ 1).
[3]. ر.ک: محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، ص36ـ37. مشابه اشکال یادشده را شیخ مفید? در ردّ دیدگاه شیخ صدوق? در دو مرحلهای بودن نزول قرآن بیان کرده است (ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، تصحیح اعتقادات الامامیی، تحقیق حسین درگاهی، چاپ دوم، بیروت، دار المفید، 1414 ق.، ص123ـ124; محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص251).
[1]. قدر/ 1.
[2]. ر.ک: احمد بن علی بن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، چاپ اوّل، بیروت، دارالفکر، 1404 ق.، ج5، ص60.
[3]. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص148.
[1]. تعبیر «بیت المعمور» در احادیث شیعه و تعبیر «بیت العزّی» در روایات اهل سنّت آمده است. براساس احادیث، بیت المعمور جایگاهی مقدّس در آسمان چهارم و مطاف و حرم امن الهی برای فرشتگان است. احادیث راجع به اصلِ وجود بیت المعمور، متواتر و علمآور است؛ گرچه برخی از مسائل جنبی و ویژگیهای آن در روایات مورد اختلاف است. (برای آگاهی بیشتر و دیدن روایات، ر.ک: محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج11، ص104 و 110؛ ج17، ص89؛ ج26، ص286 و 307؛ ج18، ص326، 356، 370 و 387؛ ج27، ص281؛ ج36، ص154؛ ج43، ص128؛ ج58، ص5، 16 و 58؛ ج59، ص176; ج82، ص239؛ ج84، ص120 و 380؛ ج94، ص382 و 399؛ محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص628؛ ج3، ص302، 392 و 484؛ ج4، ص188 و 196؛ محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، علل الشرائع، چاپ نجف، دار احیاء التراث العربی، 1385 ق.، ص314، 403، 406 و 421؛ جلالالدین سیوطی، الدر المنثور، چاپ اوّل، جده، دارالمعرفه، 1365 ق.، ج1، ص122، 128، 129 و 130).
[2]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص 628.
[1]. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، ج2، ص158.
[1]. محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج4، ص157.
[2]. بقره/ 185.
[3]. دخان/ 35.
[4]. فرقان/ 32.
[5]. قیامه/ 16.
[6]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج89، ص38.
[1]. جلالالدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص189. امینالاسلام طبرسی، حدیثی با همین مضمون و با اندکی تفاوت، به روایت ابوذر از پیامبر? نقل کرده است (فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج1، ص276).
[2]. جلالالدین سیوطی، الدر المنثور، ج1، ص189.
[1]. همان.
[2]. همان.
[3]. همان; محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ق.، ج2، ص85.
[4]. همان، ج2، ص197.
[5]. همان، ج3، ص328.
[1]. واقعه/ 75ـ77.
[2]. فرقان/ 32.
[3]. القرطبی، تفسیر القرطبی، ج13، ص29.
[4].ر.ک: حاکم نیشابوری، مستدرک الصحیحین، تحقیق یوسف مرعشلی، بیروت، دارالمعرفه، 1406 ق.، ج2، ص222، 477 و 530.
[5]. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص169.
[6]. همان، ص84 و 85.
[7]. محمد بن عبدالعظیم زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، چاپ اوّل، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1409ق.، ج1، ص47.
[1]. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات فی دین الامامیی، ص58; محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص250 و 251.
[2]. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج18، ص250ـ254.
[3]. همان، ص253ـ254.
[1]. شعراء/ 193.
[2]. فیض کاشانی، تفسیر صافی، ج1، ص57.
[3]. ابوعبدالله زنجانی، تاریخ القرآن، ص38 و 39.
[1]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص1518.
[2]. برای آگاهی بیشتر، ر.ک: علیاصغر ناصحیان، «کاوشی در چگونگی نزول قرآن»، نشریة داخلی دانشگاه علوم اسلامی رضوی، شمارة 6 و 7، 1377 ش.، ص47ـ66.
[3]. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص18؛ ج14، ص214215.
[4]. قیامت/ 19.
[1]. محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج10، ص196ـ197؛ محمود بن عمر زمخشری، الکشّاف، ج4، ص661.
[2]. ابوعبدالله زنجانی، تاریخ القرآن، ص38ـ39.
[3]. واقعه/ 77ـ79.
[4]. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج2، ص17؛ ج19، ص137.
[1]. برای آگاهی بیشتر از اشکالات وارد بر دیدگاه علامه طباطبایی دربارة نزول قرآن، ر.ک: میرزا یدالله دوزدوزانی، رسالی حول نزول القرآن.
[2]. محمدجواد بلاغی، آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، ج1، ص160.
[3]. محمد بن حسن (شیخ طوسی)، التبیان فی تفسیر القرآن، ج2، ص121ـ122.
[4]. جلالالدین سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج1، ص146.
[1]. محمد بن علی بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، الاعتقادات فی دین الامامیی، ص58.
[2]. ر.ک: سید مرتضی، رسائل المرتضی، تحقیق سیدمهدی رجائی، دار القرآن، 1405 ق.، ج1، ص403; محمدهادی معرفت، التمهید فی علوم القرآن، ج1، ص122.
[3]. بقره/ 185.