قرآن پژوهی در غرب) گفت و گو(

پدیدآورانگلیکا نویورت‏

نشریههفت آسمان

شماره نشریه34

تاریخ انتشار1389/12/07

منبع مقاله

share 1517 بازدید
قرآن پژوهی در غرب) گفت و گو(

آنگلیکا نویورت

خانم آنگلیکا نویورت متولد آلمان (1943) استاد کنونی مطالعات قرآنی و ادبیات عرب در دانشگاه برلین و رئیس دانشکده ادبیات عرب در همین دانشگاه است. وی عمده تحصیلات خود را در دانشگاه‏های برلین، تهران (شش ماه در سال 1348 شمسی)، گوتینگن، بیت المقدس، و مونیخ در رشته‏هایی چون ادبیات عرب، زبان‏های سامی، و فقه اللغه زبان‏های باستانی انجام داده است. معروف‏ترین استاد وی در مطالعات قرآنی، آنتوان اشپیتالر در دانشگاه مونیخ بوده است که خود از شاگردان پِرِتْسِل به شمار می‏رود. گفتنی است که گنجینه عظیمی از میکروفیلم‏های مخطوطات قرآنی را پِرِتْسِل و برگشترِسِر پیش از جنگ جهانی دوم از بسیاری کشورهای اسلامی تهیه کرده بودند، سال‏ها بدون استفاده در اختیار پروفسور اشپیتالِر در دانشگاه مونیخ قرار داشت، اما همگان تصور می‏کردند این مجموعه مخطوطات قرآنی طی جنگ جهانی دوم از بین رفته است. این گنجینه سال‏ها پیش به همت خانم نویورت به دانشکده ادبیات عرب و زبان‏های سامی در دانشگاه برلین انتقال یافته و اخیرا در کنفرانسی در برلین وجود آن رسما اعلام شده است. پروفسور نویورت به همراه تنی چند از قرآن‏پژوهان جهان کار تکمیل این مجموعه و نیز پژوهش در این زمینه را ادامه می‏دهند.
وی فوق لیسانس خود را در سال 1970، دکتری تخصصی را در سال 1972 و رتبه استادی (Dr. Phil. Habilitation) خود را در سال 1977 از دانشگاه مونیخ دریافت کرده است. عنوان رساله استادی وی تحقیق در ساختار سوره‏های مکی قرآن است که شهرت بسیاری در میان قرآن‏پژوهان غرب دارد.
عناوین و اشتغالات دانشگاهی ایشان از این قرار است:
استاد میهمان در دانشگاه اردن 1977ـ1983
بورس پژوهشی یکساله در دانشگاه مونیخ 1984
استاد مطالعات اسلامی در دانشگاه بامبرگ 1984ـ1991
استاد میهمان در دو دانشگاه عین شمس و قاهره 1988ـ1989
استاد ثابت در دانشگاه برلین 1991 ـ تاکنون
مدیر انجمن شرق‏شناسان آلمان در بیروت و استانبول 1994ـ1999
از ایشان آثار متعددی به چاپ رسیده است. ایشان در دو زمینه اصلی پژوهش، تدریس و تألیف داشته است. نخست مطالعات قرآنی و تفسیری و دوم ادبیات معاصر عرب، به ویژه شعر فلسطین. وی علاوه بر تألیف کتاب و مقالات متعدد به زبان‏های آلمانی، انگلیسی و عربی، در سمینارهای متعدد این دو حوزه مشارکت و گاه مدیر اصلی چنین کنفرانس‏هایی بوده است. وی اکنون مشاور علمی و از نویسندگان دایرة المعارف قرآن (به سرویراستاری جین دمِن مک‏اولیف) و نیز از مشاوران کالج علمی برلین (Berlin Wissenschftsholleg zu) به شمار می‏رود.
در اینجا تنها به عناوین مهم‏ترین مقالات و کتاب‏های وی در حوزه مطالعات قرآنی اشاره می‏شود: بررسی‏هایی در باب ساخت و ترکیب سوره‏های مکی قرآن، برلین، 1981. این مهم‏ترین و معروف‏ترین کتاب وی است که در 443 صفحه به زبان آلمانی تألیف شده است. بیش از 10 تن از معروف‏ترین اسلام‏شناسان و قرآن‏پژوهان غربی چون فان إس، ینبل، جان ونزبرو، جان برتُن بر آن نقد و معرفی‏هایی نوشته‏اند.

برخی از مقالات ایشان عبارتند از:

«درباره ساختار سوره یوسف»، به آلمانی، 1980
«موقعیت کنونی تحقیقات قرآنی»، به آلمانی، 1983
«سیمای تاریخی حضرت محمد در آیینه قرآن»، به آلمانی، 1993
«تصاویر و استعارات در بخش‏های آغازین سوره‏های مکی»، به انگلیسی، 1993
«مسائل نافع بن‏أزرق: مبنایی برای «چهره افسانه‏ای از ابن‏عباس» یا یک قطعه ادبی واقعی»، به آلمانی، 1993
«ساختار ادبی سوره الرحمن»، به انگلیسی، 1998
«نکاتی درباره خصایص ادبی و ممتاز قرآن»، به آلمانی 1977، ترجمه به انگلیسی، 2001
«قرائتی از قصه آفرینش انسان در قرآن» به انگلیسی، 2000ـ2001
«از مسجد الاقصی تا هیکل: سوره اسراء در میان متن و تفسیر»، به انگلیسی، 2003
«ملاحظاتی در باب "تاریخ قرآن" و "قرآن در تاریخ"»، به انگلیسی، 2003
«تاریخ‏نگاری قرآن از منظری انتقادی»، به انگلیسی، عمان، 2004
«کیهان‏شناسی در قرآن»، به انگلیسی، در دایرة المعارف قرآن، 2001
«جغرافی در قرآن»، به انگلیسی، در دایرة المعارف قرآن، 2002
«اسطوره‏ها و قصه‏ها در قرآن»، به انگلیسی، در دایرة المعارف قرآن، 2003
«رمضان در قرآن»، به انگلیسی، در دایرة المعارف قرآن، 2004
«قرآن و فن بلاغت»، به انگلیسی، در دایرة المعارف قرآن، 2004
برخی از آثار ایشان به زبان فارسی ترجمه یا معرفی شده است؛ از جمله:
«تصاویر و استعارات در بخش‏های آغازین سوره‏های مکی»، نوشته آنگلیکا نویورت، ترجمه و تلخیص از ابوالفضل خوش‏منش، در بولتن مرجع (6): گزیده مقالات و متون درباره مطالعات قرآنی در غرب، به کوشش مرتضی کریمی‏نیا، چاپ اول، تهران، انتشارات بین المللی الهدی، 1380، ص65ـ71.
پرفسور نویورت در اردی‏بهشت 1386 همراه با جناب میشائیل مارکس دو سخنرانی قرآنی در مرکز ادیان ایراد کردند. در فرصت محدودی که پیش آمد با ایشان گفت‏وگوی کوتاهی انجام دادیم. امیدواریم در فرصتی دیگر بتوانیم گفت‏وگوی جدی‏تر و پربارتری با ایشان صورت دهیم. برای تکمیل اطلاعات خوانندگان فصلنامه در خصوص مطالعات قرآنی در مغرب زمین مقاله‏ای را در این زمینه در همین شماره منتشر ساخته‏ایم. فرصت را مغتنم می‏شماریم و از جناب آقای مرتضی کریمی‏نیا که در انجام آن سخنرانی‏ها و این گفت‏وگو نقش تعیین کننده‏ای داشتند و نیز از عزیزان حاضر در جلسه مصاحبه آقایان سید علی موسوی‏نژاد، بهروز حدادی و محمدحسن محمدی‏مظفر سپاسگزاری می‏نماییم.
بنا به روال معمول فصلنامه، خواهشمندیم به اختصار از حیات و آثار علمی خودتان بگویید.
ورود من به حوزه استشراق مرهون تحصیلات من در ایران است. در حدود 1965 ایران را برای ادامه مطالعات و تحصیلاتم برگزیدم. در حقیقت می‏خواستم از شهر کوچکی که در آن زندگی می‏کردم (نینبورگ Nienburg) فراتر بروم. در روزنامه خواندم که خانواده‏ای جویای دستیاری برای تربیت فرزندانشان هستند، خانواده‏ای فرانسوی که می‏خواستند با زبان فارسی آشنا شوند. من هم در خانه آنها در ایران به کار مشغول شدم. هم‏زمان به خاطر فراغتی که داشتم در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران ثبت نام کردم و به تحصیل مشغول شدم. اوضاع اجتماعی ایران در آن روزها برای من ناخوشایند بود، ولی نسبت به زبان، فرهنگ و ادبیات ایران بسیار علاقمند شده بودم. من فقط 6 ماه در ایران بودم و نسبتا زبان فارسی را تا حد قابل قبولی فرا گرفتم.
می‏خواستم مطالعات ایرانی خود را در آلمان نیز ادامه دهم، اما متأسفانه هیچ مؤسسه‏ای که به زبان فارسی و فرهنگ اسلامی اهمیتی بدهد نیافتم. ناگزیر به مطالعات عربی رو آوردم. در دانشگاه‏های مختلفی در آلمان غربی به تحصیلات خود ادامه دادم.
در شهر گوتینگن که نزد اهل علم شناخته شده‏تر است تا نزد عموم، درس خواندم. دکترا را در گوتینگن گرفتم، سپس به مونیخ رفتم و در علوم انسانی نیز دکترا گرفتم. تز من ترجمه کتابی در فلسفه الهی از ارسطو بود که توسط فیلسوفی به نام عبداللطیف بغدادی تلخیص شده بود. وی بر تفاسیری که در پیرامون آثار ارسطو نوشته‏اند متکی بوده است. برخی از این تفاسیر به یونانی در دسترس نیست، اما ترجمه‏هایی از آن به عربی یا عبری وجود دارد. در اواخر دهه 1970 میلادی رساله دکترای دیگری (موسوم به رساله استادی) نیز درباره ترکیب و ساختار ادبی سور مکی قرآن فراهم آوردم.
در مورد انگیزه خود از انتخاب موضوع رساله نخست و دستاوردهای آن توضیح دهید.
شخصی به نام دیتریشی بر این رساله‏ها اشراف داشت. وی به میراث لاتینی و یونانی در اسلام علاقه داشت. برخی از همکاران ما درباره جالینوس نوشتند و در مورد آن‏چه از جالینوس در نسخه‏های خطی عربی یافت شده و الآن اصل یونانی آن وجود ندارد تحقیق و تألیف کردند. من به پزشکی چندان علاقه نداشتم و بیش‏تر به مباحث الهیاتی گرایش داشتم. از این‏رو مقاله‏ای از ارسطو را انتخاب کردم که درباره خدا بحث می‏کند و تنها مقاله وی در این باب است. عبداللطیف بغدادی ناگزیر بود برخی از مفاهیم را به گونه‏ای تعبیر و تفسیر کند که با مفاهیم اسلامی سازگار باشد. می‏دانیم که ارسطو مشرک و بت‏پرست بود و سخنان وی در باب خدا با عقائد اسلامی همخوان نبوده است. نتیجه این تز تحلیل این نکته بود که چگونه یک اثر شرک‏آمیز رنگ و بوی توحیدی پیدا می‏کند. عینا همین جابه‏جایی و برگردان را در مسیحیت هم می‏بینیم؛ یعنی در آثار سریانی‏هایی که متون ارسطویی را به سریانی برگرداندند. اینان نیز نه فقط متن که اندیشه را نیز به زبان یونانی و فرهنگ مسیحی برگرداندند. امروزه از ترجمه فرهنگی بسیار سخن گفته می‏شود، یعنی نه فقط ترجمه یک متن به متن دیگر، بلکه ترجمه یک فرهنگ به فرهنگ دیگر و بازخوانی یک متن از نو توسط خوانندگان جدید.
در دومین رساله دکتری چه هدفی را دنبال می‏کردید؟
باید یادآور شوم که من مطالعات قرآنی را در شهر قدس و مسجد الاقصی نزد یاسین الکبری، از مشایخ مشهور آن زمان گذراندم. به خاطر آلمانی‏بودن طبعا نگاه خاصی به یهودیان داشتیم. زمانی که 20 ساله بودم همه ما آلمانی‏ها نسبت به یهودیان احساس گناه جمعی می‏کردیم. می‏خواستیم با کسانی که به آنها ظلم شده است آشنا شویم. از این‏رو به بیت‏المقدس رفتم. قرآن کریم و آثار غزالی را با این شیخ خواندم. وی امام مسجد الاقصی بود. طبعا مطالعات قرآنی در غرب در سطح پژوهش‏های مربوط به تورات و انجیل نبوده و نیست. همان‏طور که ادوارد سعید می‏گوید، مطالعات غربی‏ها معمولاً از موضع استشراق است. استشراق یعنی بررسی فرهنگ «دیگری» به عنوان یک طردشده و تبعیدگشته. من می‏خواستم برخی از گام‏های روشمندی را که در باب تورات و انجیل برداشته شده است در خصوص قرآن بردارم و بر آن تطبیق کنم، یعنی مطالعات نقادی متون مقدس. از طرف دیگر کمی پیش از آن، کتاب معروف ونزبرو با عنوان مطالعات قرآنی چاپ شده بود. این کتاب جهت‏دهنده همه دیگر پژوهش‏های افراطی بعدی در پیرامون قرآن بوده است. این فرد این دیدگاه را شایع و منتشر کرد که قرآن هیچ اساس و پایه‏ای ندارد و متن آن مورد شک و تردید است و چه بسا به زمان‏های متأخر (چندین قرن پس از ظهور اسلام) برمی‏گردد. بنابراین بررسی چنین متنی خالی از فایده است.
در چنین وضعیتی گرایش به مطالعات فیلولوژیک (فقه اللغه) تشدید شد. از آن زمان به بعد متن قرآن را با تفاسیر در هم آمیختند و گفتند که تفکیک میان متن و تفسیر وجود ندارد و قرآن با تفسیر در همان دوره متأخر شکل گرفته است. این عقیده هنوز نیز دست کم در دنیای انگلوساکسون (آمریکا و انگلیس) غالب و حاکم است. این کتاب بسان آتشفشانی بود که همه را تحت تأثیر خود قرار داد. امروزه در مجامع دانشگاهی آمریکا به صراحت تمام بر آن هستند که سخن ونزبرو درست است. از این به بعد، پژوهش‏های کلاسیک در باب قرآن مورد بی‏اعتنایی قرار گرفت.
آیا ونزبرو انگیزه‏های خاصی از این پروژه داشت؟
ونزبرو پس از چاپ این کتاب و کتاب دیگری در سال بعد با عنوان محیط فرقه‏ای، احساس کرد که نقشی سیاسی پیدا کرده است. به واقع وی انگیزه‏های سیاسی نداشت و فردی زاهد بود، ولی کار وی عکس‏العمل‏های سیاسی زیادی را برانگیخت و مشکلاتی را برای وی به وجود آورد. وی زندگی خود را رها کرد و به فرانسه نقل مکان کرد و در روستایی فرانسوی دوران بازنشستگی خود را گذراند و به پژوهش در باب موضوعات دیگر رو آورد. وی در سال 2002 درگذشت.
در مورد بیوگرافی علمی خودتان توضیح می‏دادید.
بله، پس از نگارش این تز عنوان استادی را دریافت کردم. در این حوزه در آلمان کرسی‏های بسیار کمی وجود دارد. مایه خوشوقتی من بود که دوستانی در اردن مرا برای تدریس دعوت کردند. حدود 6 سال در اردن در دانشگاه در زمینه فلسفه عربی تدریس کردم. زمانی در کنفرانسی قرآنی که در آلمان (گوتینگن) برگزار شده بود شرکت کردم. در این کنفرانس آرای ونزبرو را نقد کردم. در میان حاضران فردی بود که آلمانی را به خوبی نمی‏فهمید. وی تصور کرد که من هوادار ونزبرو هستم و به وزارت آموزش عالی در عربستان سعودی نامه‏ای نوشت (عربستان تأمین مالی دانشگاه اردنی را بر عهده داشت). زمانی که به عمان برگشتم رئیس دانشگاه اظهار تأسف کرد و گفت که ما خودمان نمی‏توانیم هزینه‏های تدریس شما را تأمین کنیم. من هیچ آشنایی‏ای با ونزبرو نداشتم، ولی آنها تصور کردند من آشنا و هم‏رأی وی هستم. من روابط خوبی با امیرحسن [برادر شاه حسین] و عبدالعزیز دوری و دیگران داشتم. به آنها شکایت کردم که این نسبت ناروا را به من داده‏اند. امیرحسن دخالت کرد و چند سال دیگر هم در اردن باقی ماندم. سال‏ها بعد منصبی در آلمان پیدا کردم و به کشور خودم برگشتم. البته من اردن را بیشتر ترجیح می‏دادم، ولی موقعیتی برایم پیش آمد و جوایزی در آلمان به من دادند و در هر حال به آلمان برگشتم. سپس به دانشگاه آزاد برلین دعوت شدم.
گویا سالیانی را هم در لبنان سپری کردید.
بله، در سال 1991 به «المعهد الآلمانی للأبحاث الشرقیة» در بیروت دعوت شدم. این تنها مرکز آلمانی در خارج از آلمان در این حوزه مطالعاتی است. فرانسوی‏ها مراکز متعددی در کشورهای مختلف دارند، حتی در تهران هم مرکزی دارند. اما آلمانی‏ها فقط همین یک مرکز را دارند. پس از پایان یافتن جنگ داخلی در لبنان از نو این مرکز را راه‏اندازی کردند.
رویکردها و گرایش‏های اصلی در مطالعات آلمانی‏ها در خصوص اسلام و قرآن کدامند؟
مطالعات ادبی و قرآنی از دیرزمان در آلمان وجود داشته است. یهودیان در این خصوص بیش‏تر اهتمام داشتند. در آغاز بیش‏تر به تاریخ اهتمام نشان داده می‏شد. بعدها به ابعاد متعالی و قدسی اسلام نیز توجه نشان دادند. این حرکت محدود به یهودی‏ها نبود، ولی عمدتا این یهودیان بودند که این روش‏های نوین را در مورد قرآن تطبیق کردند. منابع بسیاری در این دوره شکل گرفت. این اتفاق در اوایل نیمه دوم قرن نوزدهم رخ داد. با طرد یهودیان از مناصبی که داشتند دیگر، کسانی که زبان‏های مورد نیاز در این حوزه را به خوبی بلد باشند و عبری یا عربی یا سریانی یا آرامی را بلد باشند یافت نمی‏شد. از این‏رو فهم اسلام توسط روایات و تقریرهای رایج مسلمانان صورت می‏گرفت و به منابع اصلی کمتر مراجعه می‏شد. دقیقا همان کاری که عموم مسیحیان بنا به تفاسیر آبای اولیه کلیسا یا یهودیان بر اساس میشنا و تلمود انجام می‏دهند، یعنی بنا به آن‏چه مورد قبول یک مؤمن در زندگی دینی‏اش است. اما از لحاظ مطالعات آکادمیک باید متن در بافت تاریخی خودش دیده شود و... اما این شیوه زیاد ادامه نیافت و گرایش دیگری در همه اروپا پا گرفت. تأکید اصلی بر روانشناسی پیامبر تمرکز یافت. جریان زنده و قوی‏ای پیدا شد که در مورد ویژگی‏های روانشناختی پیامبر تحقیق می‏کرد. طبعا این نگاه با نگاه مؤمنانه اصطکاک پیدا می‏کند. این‏که پیامبر یا بنیانگذار دین موضوع پژوهش روانشناختی قرار بگیرد طبعا مورد پسند هیچ مؤمنی نیست. این روشی است به دور از احترام و از لحاظ متدیک اشتباه. اساسا فایده‏ای بر اینگونه مطالعات مترتب نمی‏شود، اما در انگلیس و آلمان این روش را پی می‏گرفتند.
در مرحله سوم ونزبرو و کرونه آمدند و اصل وجود متن مقدس و مؤسس دینی را زیر سؤال بردند و همه چیز را ساخته و پرداخته قرون متأخر قلمداد کردند. پُست مدرنیزم در اینها تأثیر زیادی داشته است. بنا به پست مدرنیزم حقیقت اصلی در خواننده و دریافت‏کننده هست، نه در متن. همه چیز به دریافت‏کننده برمی‏گردد. ارکون هم چنین نظری دارد. این نگاهی است بسیار ویرانگر. اگر ما از همه گام‏های دیگر فارغ شدیم و
همه راه‏ها را طی کردیم آن وقت شاید بتوان این روش را هم تجربه کرد. ولی بدون آشنایی واقعی با قرآن و بدون فهم متن نمی‏توان چنین نظری را ارائه کرد. در این رویکرد به جای تحقیق در مورد نص و متن از نظریات و تخیلات بحث می‏شود. این نظریات برتر از متن قرار می‏گیرد و متن زیر فشار این نظریات منکوب می‏شود. دیگر از متن چیزی باقی نمی‏ماند. به نظرم ونزبرو و کرونه اساسا از متن سخن نمی‏گویند. از دیدگاه خودشان درباره پیدایش متن سخن می‏گویند. بر مبنای این نگاه پست مدرنیستی چیزی از نص باقی نمی‏ماند. این نگاهی است جذاب و برانگیزاننده، اما به واقع فتنه‏انگیز است. محقق را به این تخیل می‏اندازد که گویا دارای شناخت و آگاهی است. ما غربیان باید همان مطالعاتی را که در مورد کتاب‏های مقدس خودمان صورت می‏دهیم در مورد قرآن اعمال کنیم، سپس به روش‏های دیگر، البته با مبانی درست رو آوریم. زمانی که متن را به دقت و کلمه به‏کلمه و حرف به حرف می‏خوانیم، بسیاری از نظریات و روش‏ها رنگ می‏بازد.
این نگاه پست مدرنیستی نسبت به کتاب‏های مقدس یهودی و مسیحی هم وجود دارد و مخصوص قرآن نیست.
مخصوص قرآن نیست، ولی در خصوص دیگر کتاب‏های مقدس به این شدت نیست. بیش‏ترِ دانشمندان یهود بنا به مبانی استوار و سالم به کتاب مقدس خود می‏پردازند. آشنایی کاملی با متون خود دارند و همواره شواهد بسیاری را از کتاب مقدس ذکر می‏کنند. معمولاً دانشمندان یهودی آشنایی چشمگیری با کتاب‏های مقدس و فرهنگ و میراث دینی خودشان دارند، مثلاً وقتی از حب الهی یا از شخینا [=سکینه [صحبت می‏کنند کاملاً متکی به نصوص خود هستند و از آنها اقامه شاهد می‏کنند. یهودیان دانشگاه‏های کامل و جامعی دارند که این مطالعات را دنبال می‏کنند. اما در خصوص قرآن، محققان با اطلاعات کم به میدان می‏آیند. پژوهش‏های لاهوتی حداقل 500 سال سابقه دارد و مبتنی بر مبانی متقنی است. بنابراین اگر کسی بیاید و حرف نسنجیده‏ای در این حوزه بزند وجاهت خود را از دست می‏دهد و از محیط‏های علمی و از جامعه دانشگاهی طرد می‏شود، در حالی که در مورد پژوهش‏های قرآنی چنین سخت‏گیری و حتی چنین داوری‏هایی وجود ندارد.
آیا در اینجا کوتاهی‏ای از سوی خود مسلمانان صورت گرفته است یا در مطالعات استشراقی کاستی‏ای وجود دارد؟
من هم این سؤال را دارم. درست است که در مطالعات شرقی میان جهان اسلام و خارج، رفت و آمدهایی توسط مسلمانان برای شنیدن یا پذیرفتن آرای مستشرقان صورت گرفته و می‏گیرد، اما از دیگر سو در جهان اسلام گاهی اهمیت چندانی به مطالعات شرقشناسانه نمی‏دهند و با نوعی تکبر اساسا تمایلی به شنیدن آرای آنان نشان نمی‏دهند. البته این کراهت در هر دو سو وجود دارد، مثلاً در خصوص پروژه ما که بحمداللّه‏ بخش نخست آن انجام شده است باید بگویم که هنوز اینگونه تحقیقات مقبولیت و رسمیتی در فرهنگستان علوم در آلمان پیدا نکرده است. حوادث 11 سپتامبر هم در این زمینه تأثیر منفی زیادی داشته است. مسلمانان هم اشتیاقی به شنیدن این تحقیقات نشان نمی‏دهند و مشکلات زیادی پیش پای محققان می‏گذارند. من و حتی همکارم میشائیل مارکس هیچ گاه انگیزه مادی‏ای برای چنین تحقیقاتی نداشته‏ایم. من معتقدم که ما باید از این شکاف و فاصله عبور کنیم و به مرحله تعاون و همکاری برسیم. برخورد تکبرآمیز، کاری است کودکانه و با این روحیه هیچ روزنه‏ای به سوی حقیقت گشوده نمی‏شود. مسلمانان رفت و آمدهایی دارند. برخی ادارات و مراکز هم در این زمینه فعال هستند. طبعا بدبینی ناشی از استعمار هم وجود دارد. وقتی بخواهد همه چیز از غرب وارد شود نوعی حساسیت منفی به وجود می‏آید. این را ما باید تحلیل کنیم. این خودش بخشی از گفتمان‏های حاکم است که باید مورد بررسی قرار گیرد. این گفتمانی هرمنوتیکی است که باید مورد مداقه قرار گیرد. ما آن‏چه را که می‏فهمیم باید به زبانی و بیانی ترجمه کنیم که برای دریافت‏کننده ملموس و مفهوم باشد. برخورد متکبرانه و تحمیلی سودی نمی‏بخشد. این نوع برخورد پیوندی هر چند ضعیف با رفتارهای استعمارگرانه دارد.
من بحثی را در لندن ارائه کردم که برای حاضران غافلگیرکننده بود. برای صبری حافظ هم که متخصص در استعمار و ادبیات استعماری است جالب بود. در آنجا گفتم که کلیّت مطالعات قرآنی‏در غرب بخشی از تفکر استعماری است. البته ما نمی‏توانیم در این خصوص دلائلی را بیاوریم. ما باید خودمان را مورد انتقاد قرار دهیم و رویکردهای خود را مورد بازبینی قرار دهیم. آن‏چه هست امری مسلم و ضروری نیست. بر عکس باید همواره روش‏های خود را مورد سؤال قرار دهیم و هرمنوتیک معمول‏خود را مورد بررسی‏قرار دهیم. حکایت جالبی به‏یاد دارم که‏گواه همین سخن‏است. یکی‏از همکاران من، دکتر اشتفان ویلد که فردی است فاضل به کنگره‏ای در مدینه منوره دعوت شد و گزارشی از آن سمینار فراهم آورد و در یکی‏از نشریات‏آلمان، فرانکفورتر آلگماینه چاپ کرد. وی از تجارب فراوانی سخن گفت و از جمله از این تجربه‏اش که نمی‏فهمم چرا مسلمانان از این‏که غربیان همواره از قرآن سخن می‏گویند ناراحت هستند. اما به واقع نگرانی مسلمانان بجاست، زیرا یک غربی این متن را مثل یک کتاب معمولی مورد بررسی قرار می‏دهد، مانند دیگر آثاری‏که توسط انسان‏هاپدید آمده است، گویاهیچ بُعد دیگری ندارد. این از موضع انتروپولوژیک [انسان‏شناختی] و هرمنوتیکی کاری است غلط. به نظرم اشتفان ویلد می‏باید تعمق بیش‏تری می‏کرد. به نظرم همیشه باید بعد متعالی قرآن مدنظر باشد. باید به‏این متن احترام گذاشت. این کتاب با کتاب‏های معمولی فرق می‏کند!
به نظر شما چگونه می‏توان همکاری درخوری را میان عالمان مسلمان و مستشرقان به وجود آورد؟
همه مقیاس‏ها و معیارها در اختیار شماست. همه امکانات لازم در اختیار شماست. به نظرم اولاً باید میان تقریر و روایت شیعی و تقریر سنی یک مصالحه و تفاهمی به وجود آورد. در غرب در همه دانشگاه‏ها تقریر اهل‏سنت را همان اسلام می‏دانند. شیعیانی هستند که در این خصوص فعالند، اما اینها حداکثر ده درصد را تشکیل می‏دهند و در اقلیت هستند. از لحاظ روش‏شناختی هم بسنده‏کردن به تقریر اهل‏سنت جای بحث و سؤال دارد. تقریرها و روایاتِ مورد بحث و استناد بسیار متعدد و متنوع هستند. من بر این باور نیستم که اهل‏سنت جریان ارتدکسی و راست‏کیشی اسلامی است که بعدها شیعه در طی تحولاتی از آن جدا شده است. تشیع شباهت بسیاری به مسیحیت دارد، پس چرا معتقد شویم که شیعه بعدها شکل گرفته است. امروزه گفته می‏شود که مسیحیت از یهودیت ناشی نشده است، بلکه اینها از همدیگر مستقل هستند. درست است که تورات برای هر دو دین اساس و مبناست، اما تطور مسیحیت و یهودیت تقریبا در یک زمان صورت گرفته است. ما و شما باید با هم این مباحث و مبانی را مورد بازخوانی قرار دهیم.
به سه گرایش در مطالعات قرآنی اشاره کردید: ادبی، تفسیری و انتقادی. ارزیابی شما از نگرش انتقادی برخی دانشمندان از قبیل موتسکی و شوئلر چیست؟
یکی از کسانی که باید مورد توجه قرار بگیرد فان اس است. وی گاهی ونزبرو را مورد انتقاد قرار می‏دهد و می‏گوید که نتایجی که خود او در مطالعاتش بدانها رسیده با نتیجه‏گیری‏های ونزبرو در تعارض است. فان اس بعد از نولدکه بزرگ‏ترین مستشرق آلمانی است و اِشراف زیادی بر منابع و نوشته‏های فلسفی، کلامی و الهیاتی دارد. متون و منابع را به‏خوبی می‏شناسد. گاهی‏تعلیقه‏هایی بر ونزبرو داشته،ولی اثر مستقلی بر ضد او ننوشته است. اما شوئلر که الآن بازنشسته شده و شاگردش موتسکی از مدخل احادیث نبوی وارد می‏شوند و این ادعا را که همه اینها بعدها تکون یافته است نمی‏پذیرند. بر عکس، اینان متون بسیار قدیمی‏ای را یافته و مورد استناد قرار داده‏اند. متأسفانه در کنار این جریان، جریان تندروی وجود دارد که به نظرش قرآن نه در دوره متأخر، که قبل از اسلام شکل گرفته است. طرح این دیدگاه برای من خجالت‏آور است، ولی لوکسنبرگ این نظر را دارد. به نظر وی، قرآن عبارت است از کپی‏برداری یا ترجمه‏ای از نصوص قدیمی (از سریانی به عربی). وی تحت تأثیر کلیساهای شرقی است که به روایات و تقریرهای خودشان متکی هستند. در سال 2000 کتاب وی تحت عنوان قرائت آرامی ـ سریانی از قرآن منتشر شد که هیچ کس به آن توجهی نکرد این کتاب از نگاه روش‏شناختی اعتباری نداشت که مورد مطالعه قرار بگیرد. اما پس از حوادث 11 سپتامبر این کتاب مورد اقبال قرار گرفت و به نوعی مرجع دیگرانی چون مجله نیوزویک تبدیل شد. برخی نشریات در انگلستان به طور کامل این کتاب را در شماره‏های خود منتشر کردند.
در ایران دو مقاله توسط آقای کریمی‏نیا در نقد کتاب لوکسنبرگ در مجلات نشر دانش و ترجمان وحی منتشر شده است.
بحمداللّه‏ شما وظیفه خود را انجام دادید. ما نیز کنفرانس ویژه‏ای در خصوص این کتاب برگزار کردیم. بالاخره این کتاب ناگهان اهمیت یافت و ما مجبور شدیم برای رد آن اقداماتی را انجام دهیم. مؤلف را دعوت کردیم. وی در لیست دعوت‏شدگان نام‏هایی را دید که مورد پسندش نبود. از این‏رو در نشست حضور نیافت. شوئلر و گروهی از سوربن حاضر بودند. مشکل را تا حدی حل کردیم. شوئلر توضیح وافی و کاملی داد و دیگر لوکسنبرگ اهمیتی پیدا نکرد.
راستی شما از کار ابن‏وراق خبری دارید؟ من در این خصوص بسیار حساس هستم. وی تخصصی در این زمینه‏ندارد، ولی از لحاظ عاطفی خود را متعهد می‏داند که هر چه را بر ضد قرآن است جمع‏آوری کند. وی مقالات جدید و قدیمی مستشرقان را در رد قرآن جمع و منتشر می‏کند. ابن‏وراق کتابی دارد تحت عنوان این‏که چرا من مسلمان نیستم. نمی‏دانم چه‏کسانی در ورای وی‏قرار دارند، ولی‏مطمئنّم مراکزی‏هستند که سرمایه‏گذاری این کارها با آنهاست. ما باید هوشیار باشیم که جنگی واقعی علیه اسلام وجود دارد. این جنگ از جنگ‏های نظامی کم اهمیت‏تر نیست. سکوت در برابر آن و بی‏تفاوتی نسبت به آن نتیجه نمی‏دهد. همه چیز دارای ابعاد سیاسی است. من نگران هستم که برخی تحرکات قوی با پشتیبانی‏های مالی قوی در پی تخریب برنامه و پروژه ما باشند.
مقصود من و میشائیل مارکس از این برنامه حمایت از فرهنگ اسلامی است. مجاز نیستیم که برای افرادِ فاقد مبانی آکادمیک که در پی آسیب رساندن به فرهنگ اسلامی هستند مجال را باز بگذاریم تا به اهدافشان برسند. من در این مقطع از عمرم نمی‏خواهم کارهایی را انجام دهم که آکادمیک محض باشد. می‏خواهم کاری جوهری و اساسی انجام دهم نه کاری را که هر کس دیگری هم می‏تواند از عهده آن برآید. ابن‏وراق فرد مهمی نیست، ولی جریان‏هایی هستند که این اهداف سوء را دنبال می‏کنند. به نظرم سکولارشدن دنیا یک زیان بزرگ است؛ گویا خدایی جایگزین پیدا شده است و همه غرق در مصرف و دنیاگرایی شده‏اند. همه ادیان باید احترام و جایگاه خود را داشته باشند و ما باید نسبت به مسائل خودمان هوشیار باشیم.
همان‏طور که گفتید در نظر برخی در مسیحیت و یهودیت متونی هستند که‏قرآن از آنها استفاده کرده‏است. نظر شما در این‏خصوص‏چیست؟
اولاً در موقعیتی نیستم که بگویم پیامبر اسلام از دیگران اقتباس کرده است. پیامبرنیازی به اقتباس نداشته است. پیامبر مطمئنا در معرض این اتهام بوده است. تأکید من بر امت و بر مخاطبان است که این تلقی را نداشتند. اگر امت رسالت را نمی‏پذیرفت دیگر اسلامی در کار نمی‏بود. مهم‏ترین کار پیامبر عرضه قرآن بوده است. در مرحله بعد مهم‏ترین کار پیامبر تأسیس و تکوین امت اسلامی بوده است. من همواره از شنیدن اذان و خطبه‏های اسلامی خوشحال می‏شوم. به خصوص از این‏که اهل‏سنت در خطبه‏ها می‏گویند «علی آله و صحبه اجمعین» خوشحال می‏شوم. اگر اصحاب و این امت نوپا نبود اسلامی در کار نبود. این جامعه و جمعیت دارای پیشینه عظیمی بوده است. در این نمی‏توان تردید کرد. متون خطی در آن دوران نبوده است. اما به صورت شفاهی، معلومات دینی (مسیحی و یهودی) در اذهان و بر زبان‏های مردم حضور داشته است. از آنها صحبت می‏کردند. روایاتی که بعدا در قرآن ظاهر می‏شوند آثار و نشانه‏های گفت‏وگو میان امت و این رسالت الهی نوظهور است. رسالت الهی نمی‏تواند برحذر و به دور از واقعیت خارجی باشد. اما هرگز این به معنای اخذ و اقتباس نیست. اگر اخذ و اقتباسی بوده توسط امت صورت گرفته است. امت پرسش‏هایی را بر این اساس بر پیامبر عرضه کرده است. پارادایم و سرمشق جدیدی پیدا شده بود که همین شیوه پرسش و پاسخ است. از تعبیر influenceنمی‏توانیم استفاده کنیم. این کلمه در اصل انگلیسی و آلمانی یعنی رودی که از بالا به پایین جاری می‏شود. اینگونه نبوده است. معتقدم که در لوح محفوظ یا در أمّ‏الکتاب نسخه اصیلی از قرآن و همه کتاب‏های آسمانی وجود دارد، یعنی این بعد متعالی قابل انکار نیست. سپس اینها در قالب کتاب در می‏آیند و قطعه قطعه و با توجه به شرایط محیط بر پیامبران نازل می‏شوند.
در دوران مکه تجربه خاصی از تعامل میان مسلمانان و اهل کتاب وجود نداشته است. در مکه اصل کتاب نقش مهم و تعیین‏کننده‏ای نداشته است. اما در مدینه اهل کتاب حضور داشتند و میان مسلمانان و وارثان دیگر کتب آسمانی ارتباط و دیدار وجود داشته است و اهل کتاب احساس می‏کردند که تفسیر کتاب مقدس در اختیار آنان است و طبعا میان اینان و پیروان رسالت نوظهور منازعه‏ای پیدا شد. این تجربه جدیدی بود. تا قبل از این اهل کتاب چندان اهمیتی در منطقه نداشتند. و بعدها این اهمیت را پیدا کردند.
واضح است که شما برای مدتی مدید به پژوهش‏های اسلامی اشتغال داشته و دارید. پرسش این است که چگونه قرآن‏پژوهی مورد علاقه شما قرار گرفته است؟ آیا همچنان قرآن برای شما جذاب است؟ اگر پاسختان مثبت است بفرمایید که مهم‏ترین مؤلفه‏های مؤثر در انجذاب شما به قرآن چیست؟ پرسش دیگر این‏که چگونه میان قرآن و انجیل مقایسه می‏کنید؟ آیا قرابت زیادی میان این دو وجود دارد؟
من نماز و دیگر آیین‏های دینی مسلمانان را می‏پسندم. من به کلیسای ارتدکس (بیزانسی) با پیشینه زیادی که دارد تعلق دارم. ارتدکس‏ها بر خلاف پروتستان‏ها به بعد ایمانی و معنوی توجه زیادی دارند. پروتستان‏ها کمتر مایه‏های عرفانی و معنوی دارند و بیش‏تر عقل‏گرا و استدلالی هستند و گاهی هیچ فرقی با کلیساهای سکولار ندارند. در مرحله بعد برای آنها اخلاق اهمیت زیادی دارد. اما اسلام و ارتدکس با توجه به مناسک و آیین‏هایی که دارند بیش‏تر در پی معنویت و ایمان هستند. البته من مسلمان نیستم و طبعا نمی‏خواهم تغییر کیش بدهم.
بحث در پیرامون تغییر کیش نیست. پرسش این است که برداشت شما از اسلام و قرآن چیست و چگونه با آنها ارتباط برقرار می‏کنید؟
من بسیار علاقه دارم قرآن را به عنوان یک متن فاخر بخوانم. دیوان حافظ و اشعار ملای رومی هم برای من بسیار زیبا و جذاب هستند اما قرآن جذابیت ویژه‏ای دارد. ترتیل و تجوید قرآن هم برای من خیلی جذاب است. البته همه متون مقدس برای من جذاب هستند و ترجیح این متن بر آن متن کار دشواری است.
در اینجا باید یادآور شوم که اصولاً ایمان و عمل هر دو اهمیت دارند. فقط جنبه‏های زیباشناختی نمی‏تواند مورد توجه باشد. در مسیحیت در انجیل داستان جالبی وجود دارد: مسیح دو خواهر را به نام‏های مارتا و مری ملاقات کرد. مارتا در آشپزخانه بسیار کار می‏کرد و از میهمانان، یعنی مسیح و حواریون پذیرایی می‏کرد، اما مری به کاری اشتغال نداشت و فقط به سخنان مسیح گوش می‏کرد و محو سخنان وی بود. مسیح به مری گفت که کار بهتر را مارتا می‏کند و تو هم باید در آشپزخانه کار کنی. این به یک مثال و نماد برای این‏که ایمان باید با عمل همراه باشد تبدیل شده است. باید تعادل در کار باشد.
در مورد اهداف خود از پروژه مستندسازیِ قرآن توضیح دهید.
بیش‏تر مقالات و کتاب‏هایی که در غرب درباره قرآن نوشته می‏شود مبتنی بر فرضیه‏هایی ضعیف و شاذ است، مثلاً می‏گویند تدوین و شکل‏گیری قرآن در صدر اول صورت نگرفته، به دوره‏های متأخر برمی‏گردد. این نظریه جان ونزبروست که امروزه در آمریکا دیدگاه رایج و حاکم است. ما با مؤمنان به قرآن در این نظر همداستان هستیم که تکوّن قرآن در همان آغاز ظهور اسلام صورت گرفته است. ما باید دلائل و شواهد کافی‏ای را برای درستی این دیدگاه بیابیم. سکوت و بی‏تفاوتی خاصیتی ندارد. بی‏تفاوتی باعث رونق هرچه بیش‏تر مکتب ونزبرو می‏شود، خصوصا با توجه به این‏که مراکز خاصی هستند که از این نوع پژوهش‏ها پشتیبانی مالی می‏کنند. بخشی از پروژه ما گفت‏وگو با طرفداران این نظریه و کوشش برای قبولاندن دیدگاه درست به آنهاست و این‏که نظریه ونزبرو محصَّل و پایه‏ای ندارد و از دلائل درستی برخوردار نیست و چه بسا عمدتا به مقاصد و ذهنیت‏های افراد برمی‏گردد تا به روش‏های متین علمی. هدف اخلاقی ما از این پروژه اثبات دیدگاه مقبول مسلمانان است.
هدف دیگری هم وجود دارد و آن این‏که ما در اروپا در این گفتمانی که دنبال می‏کنیم کم‏شمار هستیم. ما در محیطی زندگی می‏کنیم که رئیس دولت ما اعلام می‏کند که اروپا قاره مسیحیان و یهودیان است. این شک برانگیز است. اگر اروپا بر پایه دیانت استوار است، خب اسلام هم یکی از ادیان است و اگر دین‏محور نیست بنابراین دلیلی برای ذکر ادیانی خاص وجود ندارد. اقلیت قابل توجهی از مسلمانان در آلمان حضور دارند و این می‏فهماند که اسلام یک واقعیت ملموس سرزمین ماست و قدرت و ارزش خود را داراست. می‏خواهیم این اندیشه را آفتابی کنیم که ادیان سه گانه هر سه با هم باید مورد توجه ما باشد، نه فقط برخی از آنها. این هم انگیزه‏ای است شبه‏سیاسی که در پروژه ما موردنظر است.
در عین حال حس کنجکاویِ برخاسته از اعجاب ما نیز در اهتمام به این پروژه مؤثر بوده است. متن عظیمی در پیش روی ماست. انقلاب بزرگی صورت گرفته و می‏خواهیم با بررسی قرآن بفهمیم که چه ایدئولوژی عظیمی در ورای این انقلاب نهفته است. رویدادهای متعددی هست که برخی در مسیحیت و برخی در یهودیت و برخی در اسلام تبلور یافته است. می‏خواهیم ابعاد این انقلاب و خیزش را بفهمیم. قرآن برای مسلمانان جنبه اعتقادی دارد و برای دیگرانی مثل ما جنبه اعجازآمیز دارد. مشکل است که با آن روبرو شویم و اعجاب ما برانگیخته نشود.
مایلیم در مورد دیگر جوانب پروژه جاری خودتان توضیح بیش‏تری بدهید.
پروژه ما در فرهنگستان علوم آلمان تصویب شده است. در آلمان 10 آکادمی علوم (فرهنگستان) وجود دارد. آکادمی ما 300 سال پیش تأسیس شده و از ژانویه 2007 اولین پروژه مربوط به قرآن کریم تحت عنوان Corpus Coranicum در آن تصویب شد. این پروژه دورکن دارد؛ نخست مستندسازی متن قرآن است (همان توثیق یا text documenation). این بخش از پروژه دو ساله بوده و در 2008 پایان خواهد پذیرفت. ما در این پروژه می‏خواهیم تاریخ قرآن را مورد مطالعه قرار دهیم. ما از دو نوع مواد و منابع استفاده می‏کنیم؛ نخست نسخه‏های خطی قرآن یا مصاحف قدیمی از چهار قرن نخست هجری. برخی از آنها رسم الخط حجازی دارند، و برخی رسم الخط کوفی دارند. ما اینها را به رسم الخط نسخ عربی برمی‏گردانیم. نسخه معیار که در مصاحف موجود مبنا بوده نسخه قاهره است که توسط ملک فؤاد در سال 1925 چاپ شد. سپس میان این نسخه‏ها مقایسه می‏کنیم. می‏خواهیم نشان دهیم که تاریخ تدوین قرآن خیلی پیش از زمانی بوده که ونزبرو مطرح می‏کند.
بخش دیگری از مطالعات ما ناظر به مقایسه میان برخی از سور قرآن کریم و نظائر آنها در کتاب‏های مقدس مسیحی یهودی است، البته آن‏چه در محیط نزول قرآن کریم مشهور و متداول بوده است. قطعا مفاهیم دینی زیادی در محیط و در اذهان مردم در عهد نزول قرآن وجود داشته است و آن‏چه در قرآن آمده ناظر به این ذهنیت‏هاست. اگر شباهتی وجود دارد به خاطر این اصل مهم در تخاطب است نه آن‏که تقلید و اقتباسی وجود داشته است. در عین حال تفاوت‏ها و تصعیدهای فراوانی در قرآن وجود دارد که از مقایسه میان سور قرآنی و همتاهای آنها در کتاب مقدس معلوم می‏شود، مثلاً در سوره الرحمن که با برخی از مزامیر داوود شباهتی دارد می‏توان مفاهیمی را یافت که اساسا در مزامیر وجود ندارند. در این سوره برخی مفاهیم مزامیر کنار گذاشته شده و مفاهیم دیگری طرح شده که اصلاً در مزامیر نیستند، مثلاً آیات آغازین «الرحمن» از تعلیم قرآن و تعلیم بیان و زبان سخن می‏گوید. در مزامیر مثل دیگر بخش‏های کتاب مقدسِ یهودیان همیشه سخن از خدایی است که با قوم یهود روبروست، آنها را کمک می‏کند یا مورد سرزنش قرار می‏دهد و... . صحبت از آفرینش انسان به طور کلی و تعلیم کتاب آسمانی و تعلیم بیان به همه انسان‏ها مفهوم اختصاصی سوره الرحمن است.

مقالات مشابه

تحلیلی انتقادی از دیدگاه ذهبی پیرامون «تفسیر به رأی»

نام نشریهمطالعات قرآن و حدیث

نام نویسندهاصغر طهماسبی بلداجی, کیوان احسانی, لیلا قنبری

بررسی اعجاز قرآن کریم از دیدگاه شیخ مفید

نام نشریهکتاب قیم

نام نویسندهسیدمحسن موسوی, محسن جهاندیده, محمدتقی اسماعیل‌پور

تبیین دیدگاه علم دینی آیت‌الله جوادی آملی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهسیدحمید جزائری, عبدالباسط سعدالل

روش شناسى تفسير ميرزا لطفعلى مجتهد تبريزى

نام نشریهمعرفت

نام نویسندهحسن بشارتی‌راد

مباني و اركان جامعيت قرآن در انديشه امام خميني رحمه الله

نام نشریهحسنا

نام نویسندهمحمدتقی دیاری بیدگلی, سیدمحمدتقی موسوی کراماتی