در بیان علّت و چرایی نزول تدریجی قرآن و تبیین اسرار و حکمتهای نزول گام به گام آن، مقالها گفته و مقالهها نوشته شده است. در این نوشتار، کوشیدهایم در نگاهی تازه و با استفاده از آیههای قرآن، نظر خود قرآن را در این موضوع تبیین کنیم. بر اساس این، با بهرهگیری از آیههای قرآن، در مجموع، سیزده حکمت برای نزول تدریجی قرآن برشمردهایم که در سه بخش «حکمتهای راجع به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم » (دو حکمت)، «حکمتهای راجع به مردم» (هشت حکمت) و «حکمتهای راجع به قرآن» (سه حکمت) ارائه شده است.
قوّت قلب بخشیدن به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، پشتیبانی و دفاع از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، میسّر ساختن عمل به قرآن، برملا ساختن نقشهها و توطئههای منافقان، اثبات معجزه و کلام خدا بودن قرآن، آسان کردن حفظ و به خاطر سپردن قرآن از جمله حکمتهایی است که در این نوشتار با استناد به آیههای قرآن مورد بررسی قرار گرفته است.
قرآن، تفسیر، تاریخ قرآن، علوم قرآنی، نزول تدریجی، حکمتهای نزول تدریجی.
مشهور و مسلّم است که قرآن کریم در طول بیست یا بیست و سه سال در پی حادثهها و رویدادهای مختلف، در زمانها، مکانها و حالتهای متفاوتی بر پیامبر اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است. تدبّر در قرآن نیز به خوبی بیانگر اینگونه از نزول میباشد که مباحثی چون مکی و مدنی و اسباب نزول بر این امر صحّه میگذارد.
مهمترین سؤالی که نسبت به نزول تدریجی قرآن به ذهن میرسد، این است که خداوند حکیم بر اساس چه حکمت یا حکمتهایی قرآن را بدینگونه نازل کرده است؟! به تعبیر دیگر، اسرار و حکمتهای تدریج در نزول قرآن چیست؟
پاسخ به این پرسش، بخش مهمی از کتابهای سامانیافته در آستانه قرآن، اعم از تفسیر و علوم قرآنی را به خود اختصاص داده است، به گونهای که کمتر اثری در تفسیر یا علوم قرآنی را میتوان یافت که این بحث در آن نباشد.
نکته مهم و شایان توجّه این است که ما باید این سؤال و دیگر سؤالهای مشابه درباره قرآن را نخست بر خود قرآن عرضه کنیم، از قرآن سؤال کنیم و به دنبال پاسخ خود قرآن باشیم. با مراجعه به قرآن، به روشنی درمییابیم که قرآن غالبا به تصریح و گاه به تدریج، رازها و حکمتهایی را برای علّت تدریجی بودن نزول برشمرده است که برخی از این حکمتها و رازها به طور پراکنده در کتابهای تفسیر و علوم قرآنی ذکر شده است.
در این نوشتار برآنیم تا در حدّ توان خویش به برخی از این حکمتها از دیدگاه قرآن اشاره کنیم.
سادهترین راه برای دستیابی به آیههای مبیّن حکمتهای نزول تدریجی، رجوع به آیههایی است که از نزول قرآن سخن به میان آورده است. البته باید دانست که در قرآن، تعبیرهای متفاوتی درباره نزول از قبیل نزول، وحی، مجیء، اتیان، ایتاء، القاء، قرائت، تلاوت، ترتیل، تعلیم، قصّ،(1) فرض، جعل، فرق و تیسیر به کار رفته است.
با توجّه به این امر که فایده و ثمره نزول تدریجی قرآن متوجّه چه کسی یا چه چیزی بوده است، میتوان اسرار و حکمتهای تدریج در نزول را به سه دسته کلّی تقسیم کرد:
الف) حکمتهای راجع به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ؛
ب) حکمتهای راجع به مردم؛
ج) حکمتهای راجع به قرآن.
«و قال الذین کفروا لولا نزّل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبّت به فؤادک و رتّلناه ترتیلاً».(2) صریحترین آیه در بیان حکمت نزول تدریجی که در پاسخ به اعتراض کافران نسبت به نزول تدریجی قرآن و دفعی نبودن آن، نازل شده و بیشتر مفسّران و نگارندگان علوم قرآنی نیز متعرّض آن شدهاند، این آیه است.
برخی بر حکمت مطرحشده در این آیه را «پاسخگویی و گفتگوی وحی با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم » نام نهاده(3) و دیگری عنوان «مراعات مصلحت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم » را برگزیده است.(4) همچنین برخی این آیه را بیانگر دو حکمت برای نزول تدریجی میدانند:
1. «تثبیت قلب و تقویت روحیه پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم »؛
2. «ترتیلْ خواندنِ قرآن که در ظاهر با «لنثبّت به فؤادک» و «رتّلناه ترتیلاً» نیز هماهنگ است.(1)
برخی دیگر نیز پاسخ ذکر شده در این آیه را متضمّن سه علّت برای نزول تدریجی دانسته و در کنار دو حکمت سابق، «کمک به حفظ و صیانت قرآن» را نیز ذکر کردهاند، ولی چگونگی برداشت این مطلب را از این آیه ذکر نکردهاند.(2)
ظاهرا حق این است که بگوییم این آیه، به شهادت الفاظش، تنها یک حکمت را برای تدریج در نزول قرآن بیان میکند و آن «قوّت قلب بخشیدن به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم » است و چنانچه میخواست حکمت دومی را بیان کند، باید به جای «و رتّلناه ترتیلاً»، «و نرتّله ترتیلاً» را عطف بر «لنثبّت» میکرد. واحد بودن حکمت مذکور در این آیه، اختیار مفسّران بزرگی چون علامه سیدمحمدحسین طباطبایی رحمهالله و برخی دیگر(3) است.
علّت ذکر «و رتّلناه ترتیلاً» نیز پس از تبیین معنای «لنثبّت به فؤادک» مشخص میشود که در ادامه میآید. برخی مراد را تقویت روحیه و آرامش خاطر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم با نزول قرآن در هر واقعه و رویداد مهمی ذکر کردهاند.(4) کمک به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم برای حفظ و به خاطر سپردن قرآن نیز ذکر شده است(5) و گویا به دلیل همین برداشت است که صاحب تفسیر التحریر و التنویر «فؤاد» را به معنای «عقل» گرفته است.(1)
هرچند که هر یک از معانی فوق را میتوان علّتی برای نزول تدریجی قرآن دانست، در تبیینی که علامه طباطبایی رحمهالله ارائه کردهاند، به خوبی میتوان میان دو فراز «لنثبّت به فؤادک» و «و رتّلناه ترتیلاً» ارتباط برقرار کرد، بدون اینکه بگوییم در آیه مورد نظر، دو حکمت بیان شده است که گذشته از عدم مطابقت با ظاهر الفاظ آیه، تصوّر ترتیل خواندن قرآن به عنوان حکمت تدریج در نزول، کمی دشوار مینماید.
به بیان علامه طباطبایی رحمهالله ، القا و آموزش یک نظریه به کسی که قصد تعلیم و تربیت او را داریم، در هنگام نیاز و زمان عمل، موجب ثبات بیشتر در نفس، تأثیر عمیق بر قلب و رسوخ کاملتر در ذهن میشود، بهویژه در تعلیم معارفی که به هدایت فطرت مربوط است؛ چرا که در هنگام نیاز، فطرت مستعدتر است و آمادگی بیشتری برای قبول و پذیرش دارد. با توجّه به اینکه معارف قرآن، یکسری احکام عملی و قوانین فردی و اجتماعی است که موجب سعادت زندگانی بشری میشود، نیکوترین تعلیم و کاملترین تربیت، آن است که این معارف والا به تدریج و مطابق با وقوع حوادثی القا گردد که موجب احساس نیاز به آنها میشود.
ایشان مراد از «کذلک لنثبّت به فؤادک» را بیان مطلب فوق و عبارت «و رتّلناه ترتیلاً» را پاسخ به یک اشکال بر مطلب قبل میداند و آن اینکه متفرّق بودن اجزای تعلیم و القای تدریجی آن بر متعلّم، غرض تعلیم را تباه میسازد؛ زیرا اثر جزء سابق تا رسیدن جزء لاحق از بین میرود و موجب سرد شدن عزم و اراده متعلّم نسبت به حفظ و ضبط مطالب میشود. خداوند حکیم با عبارت «و رتّلناه ترتیلاً» به این اشکال پاسخ داده است که طبق سیاق، معنایش این است که هر چند این تعلیمها به تدریج و متفرّق نازل میشود، آنها را به دنبال هم و یکی پس از دیگری به گونهای نازل میکنیم که ارتباط بین آنها قطع نشود و اثر و نتیجه آنها از بین نرود؛ از این رو، غرض تعلیم، دیگر فاسد نمیشود.(1)
آیه «إنّ ولیِّیَ اللّه الذی نزّل الکتاب و هو یتولّی الصالحین»(2) مؤیّد حکمت مذکور در آیه 32 سوره فرقان است. این آیه، با بیان این سخن پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم در توصیف خداوند که میگوید: «خدایی که قرآن را بر من نازل کرده است» و از آنجا که «نزّل» بر خلاف «أنزل» نزول تدریجی قرآن را میرساند،(3) میتوان گفت که معنای آیه چنین است: «خدایی که قرآن را به تدریج بر من نازل میکند، ولیّ و سرپرست من است».
در برخی از آثار علوم قرآنی، وجوه و مثالهایی با استشهاد به آیههای قرآنی برای حکمت تدریج در نزول ذکر شده است که پرداختن به آنها خارج از بحث این نوشتار است.(4)
«و لایأتونک بمثلٍ إلاّ جئناک بالحقّ و أحسن تفسیرا»(5)؛ در این آیه شریفه که ادامه مضمون آیه قبل است، به یکی دیگر از رازهای نزول تدریجی قرآن اشاره شده است و آن اینکه دشمنان اسلام اعم از مشرکان، یهودیان و منافقان در طول دوران رسالت، پیوسته با آزار و اذیّت پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، شبههافکنی و فتنهانگیزی، در صدد مقابله مستمر با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و خاموش کردن نور دعوت و دعوتِ نورانی ایشان بودند: «یریدون لیطفئوا نور اللّه بأفواههم».(6) (1) مجنون(2) و کاهن(3) خواندن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و سحر،(4) قول بشر(5) و قول کاهن(6) نامیدن قرآن از سوی مشرکان یا درخواستهای نابخردانه و از روی لجاجت و دشمنی آنان که در مثل این آیهها آمده است، از تلاشهای آنان برای مقابله با اسلام و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میباشد: «لن نؤمن لک حتّی تفجر لنا من الأرض ینبوعا* أو تکون لک جنّة من نخیل و عنب فتفجّر الأنهار خلالها تفجیرا* أو تُسقط السماء کما زعمت علینا کسفا أو تأتی باللّه و الملائکة قبیلاً* أو یکون لک بیت من زخرف أو ترقی فی السماء و لن نؤمن لرقیّک حتّی تُنزّل علینا کتابا نقرؤه».(7) یا مسخره کردن پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و دین مبین اسلام از سوی یهودیان: «یقولون سمعنا و عصینا و اسمع غیر مُسمعٍ و راعنا لیّا بألسنتهم»(8) یا درخواستهای سفیهانه آنان: «یسئلک أهل الکتاب أن تنزّل علیهم کتابا من السماء».(9) همچنین است نسبت به منافقان: «إذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض غرّ هؤلاء دینهم»(10) و «و إذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض ما وعدنا اللّه و رسوله إلاّ غرورا».(11)
خداوند متعال در پشتیبانی و دفاع از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم فرموده است: «نهتنها در مقابل این سخنها، شبههها و فتنهها حق را برای تو نمایان میسازیم، بلکه در وقایع و رویدادهای مهم، بهترین راهها و راه حلها را به تو مینمایانیم».(12)
بیشتر قرآنپژوهان، حکمت مورد نظر این آیه را مربوط به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میدانند،(13) ولی مرحوم علامه طباطبایی رحمهالله این آیه را بیان سبب راجع به مردم و آیه قبل را که در حکمت نخست بحث کردیم، بیان سبب راجع به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم دانسته است. حتی ایشان معتقدند با توجه به قرین بودن این دو آیه در یک سوره، بیانی تام و جامع نسبت به علّت نزول تدریجی ذکر شده است که با وجود این دو آیه، به ذکر دیگر وجوه نیازی نیست.
البته تأمل در تبیین علامه طباطبایی رحمهالله از آیه 33 سوره فرقان نشان میدهد که مآل سخن ایشان همان مطلب مورد نظر، یعنی رجوع حکمت ذکر شده در آیه به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است. ایشان در بیان معنای آیه چنین نوشتهاند:
اینان هیچ وصفی نسبت به تو یا غیر تو نمیآورند که آن را خالی از حقیقت یا تفسیری ناشایست از آن کرده باشند، مگر اینکه ما حق یا بهترین وجه تفسیر آن را برای تو آورده و در اختیارت میگذاریم؛ زیرا آنچه را آوردهاند، یا باطل است که حق، آن را دفع میکند، یا حقّی است که آن را تحریف کردهاند که تفسیر احسن، آن را به جایگاهش بازگردانده و تقویتش میکند.(1)
این تبیین از آیه نشان میدهد که مراد مرحوم علامه رحمهالله از رجوع حکمت ذکر شده در این آیه به مردم، پاسخ به اتهامها و افتراهایی است که مشرکان درباره حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم مطرح میکردند و این، همان دفاع و پشتیبانی از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در برابر مشرکان است.
بنابراین، این مسئله منافاتی ندارد با اینکه حکمت ذکر شده در آیه 33 سوره فرقان را راجع به پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و دفاع و پشتیبانی از ایشان بدانیم. چنان که استاد مصباح یزدی نیز همین نظر را دارند و معتقدند هرچند این آیه در ارتباط با پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم است، از راز نزول تدریجی برای مردم جدا نیست.(2)
«و قرآنا فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث و نزّلناه تنزیلاً»(3)؛ چنان که پیش از این اشاره شد، از جمله تعابیر به کار رفته در قرآن نسبت به نزول قرآن «فَرَقَ» است که تنها در همین آیه به کار رفته است.
در این آیه به یکی دیگر از رازهای نزول تدریجی قرآن اشاره شده است که با توجّه به مرتبط بودن آن با مردم، برخی از آن به «محاوره و گفتگوی وحی با مؤمنان»(1) و برخی دیگر به «مراعات مصلحت مردم»(2) تعبیر کردهاند.
استاد مصباح یزدی این آیه را بیانگر دو حکمت برای تدریج در نزول قرآن دانسته است:
1. بخش بخش کردن قرآن برای قرائت مردم به دلیل «لتقرأه علی الناس»؛ با این بیان که حکیم بودن و اِحکام قرآن که موجب میشود در صورت نزول دفعی، بهرهوری انسانها از آن به حدّاقل برسد، مستلزم آن است که قرآن مفروق (جزء جزء) و مفصّل (فصل فصل) و دارای بخشها و اجزا گردد تا امکان تلاوت با درنگ و دریافت و هضم آن فراهم آید.
2. تنزّل چندین مرحلهای قرآن برای رسیدن به عالم بشر و قابل فهم و درک شدن آن به دلیل «و نزّلناه تنزیلاً»؛ با این توضیح که علوِّ مَرتبت حقیقت قرآن، موجب دوری آن از دسترس انسانهای دنیا و مرتبه دانیه میشود و این امر، مستلزم آن است که قرآن در مراتب وجود، چندین نزول داشته باشد تا به مرحله دانیه وجود و قالب الفاظ و عبارات قابل فهم بشری برسد تا قابل فهم و درک انسانها شود.(3)
علامه طباطبایی رحمهالله شبیه همین سخن را به گونهای لطیفتر از آیه استنباط کرده و با توجّه به عام بودن الفاظ آیه، آن را محتمل و متحمّل دو معنا دانستهاند:
1. اینکه معارف قرآنی موجود نزد خدا در قالب الفاظ و عبارتهایی نازل شود تا تعقّل و حفظ آن برای مردم آسان شود که این مسئله تنها با نزول تدریجی قرآن امکانپذیر است. در این صورت، آیه محل بحث، همچون آیههای «إنّا جعلناه قرآنا عربیّا لعلّکم تعقلون* و إنّه فی أمّ الکتاب لدینا لعلیّ حکیم» (زخرف/3 و 4) خواهد بود.
2. اینکه قرآن، سوره به سوره و آیه به آیه مطابق با استعداد مردم به منظور دریافت معارف اصلی برای اعتقاد به آنها و اَحکام فرعی برای عمل به آنها نازل شود.(1)
مرحوم علامه طباطبایی رحمهالله در ادامه، با توجّه به سیاق آیه، اعتبار دوم، یعنی نزول سوره به سوره و آیه به آیه قرآن را با سیاق هماهنگتر دانسته و مؤیّد آن را نیز ذیل آیه دانستهاند که میفرماید: «و نزّلناه تنزیلاً»؛ زیرا واژه «تنزیل» که نزول تدریجی را میرساند، با نزول آیه به آیه مناسبتر است و توضیح دادهاند که اعتبار دوم، مستلزم اعتبار نخست نیز است، یعنی نزول سوره به سوره و آیه به آیه قرآن، مستلزم این است که حقیقت گرانسنگ قرآن که نزد خداست، تفصیل و تفریق شده و در قالب الفاظ و عبارتهایی نازل شود.(2)
دقّت در این سخن علامه طباطبایی رحمهالله مشخص میسازد که کاملاً با ظاهر آیه سازگار و هماهنگ است و مطابق این تبیین، آیه مورد بحث، در واقع، بیانگر این حکمت برای نزول تدریجی است، ولی چنانچه بخواهیم همچون استاد مصباح، آیه را متضمّن دو حکمت بدانیم، باید «و نزّلناه تنزیلاً» را عطف بر «لتقرأه» بدانیم، در صورتی که عطف بر «فرقناه» میباشد که در غیر این صورت، مناسب بود که «و لننزّله» بیاید.
همچنین همانگونه که ملاحظه میشود، علامه طباطبایی رحمهالله همان دو مطلب مورد نظر استاد مصباح را به گونهای از آیه استفاده کردهاند که در طول هم قرار داشته و یک حکمت را تشکیل دادهاند، در حالی که در سخن استاد، دو مطلب مستفاد در عرض هم قرار گرفته است که موجب عدم مطابق آن با ظاهر آیه شده است.
ناگفته پیداست که عبارت «لتقرأه علی الناس علی مکث» به معنای «با درنگ خواندن قرآن بر مردم» میباشد و چنان که استاد مصباح نیز تذکّر دادهاند، روشن است که صرف با درنگ و تأنّی خواندن آیههای قرآن بر مردم، نمیتواند هدف اصلی و راز نهایی تدریجی نازل شدن قرآن باشد، بلکه آثاری که بر اینگونه خواندن مترتّب میشود، هدف واقعی نزول تدریجی است.(1) و هر چند که آسان کردن حفظ قرآن بر مردم(2) ممکن است از جمله آثار با درنگ خواندن قرآن و حکمت مورد نظر آیه 106 سوره اسراء باشد، با توجّه به تبیینی که از آیه با استفاده از دیدگاه علامه طباطبایی رحمهالله استفاده کردیم، به نظر میرسد که میسر ساختن عمل به قرآن بیشتر مورد توجّه است.
«هو الذی ینزّل علی عبده آیات بیّنات لیخرجکم من الظلمات إلی النور و إنّ اللّه بکم لرؤوف رحیم»(3)؛ مراد از «آیات بیّنات» در این آیه به تصریح علامه طباطبایی رحمهالله (4) و برخی دیگر از مفسّران،(5) «قرآن» است که واجبات دین را برای مردم تبیین میکند تا مردم را از ظلمات کفر، خارج کرده و به نور ایمان برساند؛ از این رو، با توجّه به فعل «ینزّل» که بر نزول تدریجی دلالت دارد، بهویژه مضارع بودن آن که استمرار را میرساند، میتوان نتیجه گرفت که به تصریح این آیه، یکی دیگر از حکمتهای نزول تدریجی قرآن، «خارج ساختن مردم از ضلالت و گمراهی و رهنمون شدن آنان به سوی نور» و به تعبیر حضرت استاد آیتاللّه جوادی آملی (دام ظلّه) «نورانی کردن مردم» است.(6)
«قل نزّله روح القدس من ربّک بالحقّ لیثبّت الذین آمنوا و هدی و بشری للمسلمین»(1)؛ برخی از مفسّران اهل سنّت این آیه را تعلیل آیه پیش از آن، یعنی آیه «و إذا بدّلنا آیة مکان آیة و اللّه أعلم بما ینزّل قالوا إنّما أنت مفتر بل أکثرهم لایعلمون»(2) دانستهاند؛ به این بیان که در آیه 101 از «نسخ» و اشکال گرفتن معاندان بر آن و اتّهام «افترا» به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم از سوی آنان سخن به میان آمده است. خداوند متعال نیز در آیه بعدی، در پاسخ به این اتّهام، نسخ و جایگزینی آیهها را مسئلهای برای آزمایش، هدایت کردن مسلمانان و بشارت دادن به آنان، در تخفیف یا تعویض حکم میداند.
این مفسّران، «هدی و بشری» را عطف بر محلّ «لیثبّت الذین آمنوا» و لفظ «للمسلمین» را نیز برای تشریف بیشتر مؤمنان با ذکر عنوانهای متعدّد آنها که همان «الذین آمنوا» است، دانستهاند.(3)
البته حتی اگر آیه 102 را بیان حکمت نسخ بدانیم، از اشاره به حکمت نزول تدریجی خالی نیست؛ زیرا افزون بر «نزّل» که تدریج در نزول را میرساند، خود نسخ، مسئلهای است که تنها با نزول تدریجی قرآن امکان دارد، چنان که کسانی چون زرکشی و سیوطی بر آن تأکید کردهاند.(4)
استاد مصباح با توجّه به ارتباط میان این دو آیه، حکمت ذکر شده در آیه 102 را تثبیت مؤمنان در اثر نزول آیهها بهویژه جایگزینی آیهای با آیه دیگر میداند(5) که به نظر میرسد، جمع میان «حکمت نسخ تشریعی» و «نزول تدریجی قرآن» است.
به هر حال، ایشان نیز آیه 102 سوره نحل را بیانگر یکی از آثار و حکمتهای نزول تدریجی میدانند. مفسّران دیگری نیز این امر را پذیرفته و از حکمت ذکر شده در این آیه، به تثبیت و تحکیم ایمان مؤمنان یاد کردهاند.(1)
به نظر استاد مصباح، نکته دیگر این است که اطلاق «لیثبّت» هم «ثبات قلب» و هم «ثبات قدم» را شامل میشود،(2) هر چند که تنها با داشتن «ثبات قلب»، «ثبات قدم» نیز حاصل میشود. عطف «هدی و بشری» بر «لیثبّت» نیز چنان که علامه طباطبایی رحمهالله اشاره دارند، از آن حکایت دارد که هدایت و بشارت مسلمانان نیز از جمله حکمتهای مورد اشاره در این آیه است و در واقع، این آیه، سه حکمت را بیان کرده است و در این باره مینویسد:
«للمسلمین» در «هدی و بشری» غیر از «لیثبّت الذین آمنوا» میباشد؛ زیرا اختصاص ثبات به مؤمنان و هدایت و بشارت به مسلمانان به سبب فرق میان ایمان و اسلام است. از آنجا که ایمان به قلب مربوط است، ثبات نیز نصیب قلب میشود و چون اسلام به جوارح مربوط است هدایت و بشارت نیز نصیب آن میشود؛ هدایت به سوی واجبات و بشارت به اینکه غایت، بهشت و سعادت است.(3)
«و إذا ما أنزلت سورةٌ فمنهم من یقول أیّکم زادته هذه إیمانا فأمّا الذین آمنوا فزادتهم إیمانا و هم یستبشرون* و أمّا الذین فی قلوبهم مرض فزادتهم رجسا إلی رجسهم و ماتوا و هم کافرون»(4)؛ هر چند در این کریمه، تعبیر «انزال» آمده است که بر نزول دفعی دلالت دارد، از آنجا که نزول سوره، یعنی جزئی از قرآن، مورد نظر است، میتوان این آیه را بیانی برای حکمت نزول تدریجی قرآن دانست.
توضیح مطلب اینکه از جمله شگردها و ترفندهای منافقان در مقابله با مسلمانان این بود که آیههای قرآن را مورد استهزا و تمسخر قرار میدادند تا به این وسیله، با ایجاد شبهه در وحیانی بودن قرآن، در قلب مسلمانان شکّ و تردید وارد کرده و موجب تضعیف ایمان آنان شوند؛ مثلاً چون میدانستند که از جمله تأثیرهای قرآن بر مؤمنان، تقویت روحیه و افزایش ایمان آنان است: «و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا»(1)؛ هرگاه آیه یا سورهای نازل میشد، از روی استهزا از یکدیگر سؤال میکردند که «أیّکم زادته هذه إیمانا»، کنایه از اینکه نزول این آیه یا سوره و هر آیه و سوره دیگر، هیچ بر ایمان افراد نمیافزاید.
خداوند متعال نیز در پاسخ به این عمل منافقان و به منظور تبکیت آنان، دو اثر برای نزول آیههای قرآن برمیشمارد:
1. تأثیر بر مؤمنان و افزایش ایمان آنان؛
2. تأثیر بر منافقان و آنان که بیماردلاند(2) و افزایش ضلات و گمراهی بیشتر آنها.
این مسئله، گرچه ممکن است به عنوان تأثیر نزول قرآن، چه به صورت تدریجی و چه به صورت دفعی قلمداد شود، ولی با نزول تدریجی آیههای قرآن هماهنگی بیشتری دارد.
برخی از مفسّران «و هم یستبشرون» و «و ماتوا و هم کافرون» را نیز از آثار نزول تدریجی قرآن دانستهاند،(3) ولی به نظر میرسد، با توجّه به حالیه بودن این دو جمله، بهتر است، بگوییم این دو، از تبعات همان ازدیاد ایمان و گمراهی میباشد؛ زیرا افزایش ایمان مؤمنان موجب خشنودی آنان و افزایش ضلالت منافقان نیز باعث مردن آنان با کفر میشود.
در کنار این آیه، دو کریمه دیگر را میتوان ذکر کرد که در آنها ازدیاد طغیان و کفر اهل کتاب نیز از آثار نزول تدریجی قرآن شمرده شده است:
1. «... و لیزیدنّ کثیرا منهم ما أنزل إلیک من ربّک طغیانا و کفرا...»؛(1)
2. «... و لیزیدنّ کثیرا منهم ما أنزل إلیک من ربّک طغیانا و کفرا...».(2)
«یحذر المنافقون أن تنزّل علیهم سورةٌ تنبّئهم بما فی قلوبهم قل استهزءوا إنّ اللّه مخرج ما تحذرون»(3)؛ از دیگر حکمتهای تدریج در نزول قرآن که در این آیه از آن سخن رفته است، خبر دادن از درون و باطن منافقان است که برخی مفسّران از آن به «رسوا ساختن منافقان» یاد کردهاند.(4)
از آنجا که خداوند متعال از طریق وحی، حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را از توطئهها و نقشههای خرابکارانه منافقان باخبر میساخت و ایشان نیز مسلمانان را مطلع میکردند؛ از این رو، منافقان پیوسته در هراس بودند که مبادا آیه یا سورهای نازل شود و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مسلمانان را از برنامههای آنان مطلع سازد. البته چنان که علامه طباطبایی رحمهالله و برخی دیگر گفتهاند،(5) از آنجا که منافقان وحیانی بودن قرآن را قبول نداشتند و بر این باور بودند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جاسوسانی در میان آنان دارد که ایشان را از برنامههای آنها باخبر میسازند و پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز همان مطالب را به عنوان آیههای قرآن بر مسلمانان عرضه میکند، باید گفت که تعبیر «أن تنزّل علیهم» مطابق با اعتقاد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم میباشد. همچنین بدیهی است که سوره مورد نظر در این آیه، خصوص سوره توبه و آیههای آن نمیباشد، بلکه تمام آیههای مربوط به منافقان را شامل میشود.(6)
بنابراین، از آنجا که از همان آغاز دعوتِ پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ، منافقان با انواع ترفندها و نقشهها پیوسته در صدد ضربه زدن به اسلام و مسلمانان بودند، ولی با نزول قرآن مفتضح شده و نیّتهای پلید درونشان برملا میشد، میتوان یکی از فواید و اسرار نزول تدریجی قرآن را «برملاساختن نقشهها و توطئههای منافقان» دانست.
در پایانِ ذکر حکمتهای راجع به مردم، به دو مطلب باید اشاره کنیم:
نخست، مؤلّف کتاب الجمان فی علوم القرآن آیه «یا أیّها الذین آمنوا لاتسألوا عن أشیاءَ إن تُبدَ لکم تسؤکم و إن تسألوا عنها حین ینزّل القرآن تُبدَ لکم عفا اللّه عنها و اللّه غفور حلیم»(1) را نیز در شمار آیههای مربوط به حکمتهای نزول تدریجی قرآن راجع به مردم ذکر کرده است و معتقد است، این آیه، نشاندهنده اموری است که مؤمنان خواستار فراگیری آنها بودهاند و از سؤال درباره آن امور تا زمان نزول آیهای نسبت بدانها نهی شدهاند. مؤلف، این شیوه را یکی از اسباب نزول تدریجی قرآن دانسته است(2) که میتوان آن را پاسخ به «سؤالهای مؤمنان» نام نهاد.
این سخن از این حکایت دارد که عبارت «و إن تسألوا عنها حین ینزّل القرآن تُبدَ لکم» بیان برای جواز سؤال از مسائل مورد نظر در هنگام نزول قرآن است، ولی چنین چیزی از آیه فهمیده نمیشود، بلکه آنگونه که علامه طباطبایی رحمهالله آوردهاند با توجّه به «إن تُبدَ لکم تسؤکم»، عبارت «و إن تسألوا عنها» تتمه نهیِ «لاتسألوا» و تشدید آن میباشد. توضیح اینکه موقعی که روشن شدن پاسخ سؤالی، موجب ناراحتی و حزن میشود، دیگر وجهی برای جواز سؤال هنگام نزول قرآن نیست؛ چرا که باز هم ناراحتی و حزن را در پی دارد.
بنابراین، باید گفت مراد آیه، این است که در وقتی غیر از زمان نزول قرآن، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم میتواند به سبب رعایت مصلحت؛ مثلاً اندوهگین نشدن شما [مخاطبان]، پاسخ سؤالی را ندهد، هنگام نزول قرآن، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم دیگر در چنین سعهای نیستند؛ پس، بر حذر باشید که با سؤال کردن به هنگام نزول قرآن، دیگر از ناراحتی و حزن ایمن نیستید.(3)
در هر صورت، باید بدانیم که پاسخ به سؤالها و درخواستهای مسلمانان ممکن است، یکی از حکمتهای نزول تدریجی باشد، ولی این آیه نمیتواند دلیل بر آن باشد.
مطلب دوم: به نظر میرسد که آیههای دیگری را میتوان در زمره حکمتهای راجع به مردم ذکر کرد که به منظور پرهیز از اطاله بیشتر بحث، فقط به ذکر آنها اکتفا میکنیم:
1. «و نزّلنا علیک الکتاب تبیانا لکلّ شیء و هدی و رحمة و بشری للمسلمین»(1) که حکمتهای «بیان مسائل»، «هدایت»، «رحمت» و «بشارت به مسلمانان» را ذکر میکند.
2. «و یقول الذین آمنوا لولا نزّلت سورة فإذا أنزلت سورة محکمة و ذکر فیها القتال رأیت الذین فی قلوبهم مرض ینظرون إلیک نظر المغشِیِّ علیه من الموت»(2) که حکمت «شناخت منافقان و بیماردلان» را ذکر میکند.
«أفلایتدبّرون القرآن و لو کان من عند غیر اللّه لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»(3)؛ برخی این آیه را مشیر به یکی از حکمتهای نزول تدریجی قرآن دانسته و از آن با عنوان «دلالت بر اعجاز و اثبات وحیانی بودن قرآن» یاد کردهاند و معتقدند، این امر، مهمترین حکمت نزول تدریجی نیز است.(4)
ظاهرا وجه استدلال به این آیه، این است که اختلاف ذکر شده در آن، که وجودش در قرآن نفی شده، اختلافی است که ممکن است، در اثر نزول تدریجی قرآن ایجاد شود؛ به این بیان که قرآن کریم که آیهها و سورههایش در مدّت بیست و چند سال و به دنبال حادثههای متعدّد و متفاوت و در موضوعهای مختلف نازل شده است که به تعبیر علامه طباطبایی رحمهالله ، آن هم نه برای یک منظور، بلکه هم برای القای معارف الهی، هم تعلیم اخلاق فاضله و هم تقنین قوانین و احکام دینی، آن هم در همه نیازهای زندگی نازل شده است؛(1) با وجود این، کتابی یکدست، هماهنگ و مترابط الاجزاست و هیچگونه اختلاف و تناقضی در آن دیده نمیشود. این انسجام و پیوستگی میان آیهها به رغم این گونه از نزول، «کلام خدا بودن» و «وحیانی بودن آیهها» و در نهایت، «معجزه بودن قرآن» را به اثبات میرساند و گویا خداوند حکیم با نزول تدریجی قرآن، اراده کرده است تا این مهم را به اثبات برساند و دعوت به تدبّر که در این آیه با خطاب آمیخته به عتاب آمده است، به منظور دریافتن این حقیقت است.
این را نیز باید خاطرنشان سازیم که «کثیرا» در این آیه، چنان که مفسّران تذکّر دادهاند، قید توضیحی است، نه احترازی؛ یعنی اگر این قرآن از جانب غیر خدا بود، به طور قطع، تناقضهای زیادی در آن وجود داشت، نه اینکه اگر قرآن از جانب غیر خدا بود، اختلافهایش زیاد بود و حال که از جانب خداست، اختلافها و تناقضهایش کم است.(2)
«و إذا بدّلنا آیة مکان آیة و اللّه أعلم بما ینزّل قالوا إنّما أنت مفتر بل أکثرهم لایعلمون»(3)؛ بیشتر مفسّران و قرآنپژوهان، اعم از شیعه و سنّی، این آیه و آیه پس از آن را به بحث نسخ و حکمت آن ناظر میدانند؛ چرا که در نسخ سخن از جایگزینی و بدل آوردن است و در این آیه، به جای «نسخ» از واژه «تبدیل» استفاده شده است.
بر اساس این، برخی از نگارندگان علوم قرآنی با توجّه به این آیه، یکی از حکمتهای نزول تدریجی قرآن را «نسخ آیهها» دانستهاند.(4) دکتر صبحی صالح نیز با این عبارت که میتوانیم ناسخ و منسوخ را از انواع تدریج در نزول وحی بدانیم،(1) به همین مطلب اشاره کرده است.
لفظ «ینزّل» که مضارع «نزّل» است، نیز ممکن است مؤیّد این احتمال باشد و گویا خداوند در این آیه فرموده است که نسبت به آنچه به تدریج و پیوسته نازل میکند و بدینوسیله، تبدیل و جایگزینی در آیههای قرآن صورت میگیرد، آگاه است.
لازم به ذکر است که در مقابل، کسانی نیز به این آیه، در اثبات نسخ تمسّک کردهاند. برخی همچون صاحب التفسیر القرآنی للقرآن معتقدند این آیه، نه مفهوم و نه منطوقش، هیچگونه دلالتی بر نسخ ندارد، بلکه در نظر ایشان مراد ترتیب و چینش آیهها در سورههاست؛ به این بیان که در مدّت نزول قرآن در مکّه آیههایی نازل میشد که به طور موقّت، در سورهای مکّی قرار میگرفت، ولی بعد در مدینه، پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلم جای آن را عوض میکرد و در سورهای مدنی جای میدادند و بالعکس آیههایی در مدینه نازل میشد که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم مکان آنها را در سورهای مکّی مشخص میکردند. نویسنده برای منظور خود، نمونههایی را از ترتیب و چینش اینگونه از آیهها ذکر کرده است.
این مسئله، موجب اعتراض مخالفان شده بود به اینکه محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم این سخنان را به دروغ به خدا نسبت داده است و اینها در واقع، ساخته و پرداخته خود اوست. مانند شاعری که پس از سرودن شعر، مدّتی با آن کار میکند و ابیات آن را پس و پیش میکند تا اینکه درست شود؛ از این رو، این آیه، در ردّ این اتّهام مشرکان و بیان حکمت نامرتّب بودن آیههای قرآن در بدو نزول و تغییر مکان آنها از سوی پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نازل شده است.(2)
نگارنده نیز معتقد است، این آیه دلالتی بر نسخ ندارد، بلکه تبیین دیگری از مراد آیه دارد که مجال و مقال دیگری را میطلبد.
«إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون»(1)؛ این آیه، آخرین آیهای است که میتوان گفت بیانگر یکی از اسرار نزول تدریجی قرآن است. چنان که برخی بر این نظر هستند و از حکمت مورد نظر در این آیه به «آسان کردن حفظ قرآن بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مسلمانان» یاد کردهاند.(2)
در توجیه این نظر، میتوان گفت از آنجا که خداوند متعال در این آیه، حفظ قرآن و صیانت از آن را خود بر عهده گرفته است، چنان که این آیه به عنوان نخستین و مهمترین دلیل قرآنی بر پیراستگی قرآن از تحریف به شمار میرود، مسلّم است که این وعده الهی با اسباب و زمینههایی تحقّق میپذیرد که از جمله آنها «حفظ و به خاطر سپردن قرآن از سوی مسلمانان در پرتو نزول تدریجی آیههای آن» میباشد که در نهایت، موجب محفوظ ماندن قرآن و تحقق وعده تخلّفناپذیر الهی میشود و گویا به همین دلیل بوده است که «نزّلنا» قبل از «إنّا له لحافظون» آمده است که نزول تدریجی قرآن را میرساند.
abbasesmaeely@yahoo.com .1
1. قرآنشناسی (سلسله درسهای آیتاللّه مصباح یزدی)، تحقیق و نگارش محمود رجبی، چاپ اوّل، انتشارات مؤسسه امام خمینی رحمهالله ، بهار 1376 ش.، ج1، ص73ـ84 . برای اطلاع از معنا و کاربرد هریک نیز رجوع کنید به همین.
2. فرقان/ 32.
3. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، چاپ پنجم، قم، منشورات رضی، 1363 ش.، ص56 .
4. محمود سالم عبیدات، دراسات فی علوم القرآن، چاپ اوّل، دار عمار، 1411 ق. ـ 1990 م.، ص98.
1. قرآنشناسی، ج1، ص113؛ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن، چاپ اوّل، وزارت ارشاد، 1368 ش.، ج4، ص47؛ سیدعلی موسوی دارابی، نصوص فی علوم القرآن، به اشراف محمد واعظزاده خراسانی، چاپ اوّل، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1422 ق. ـ 1380 ش.، ج1، ص487 (به نقل از التفسیر القرآنی للقرآن).
2. محمد ابوزهره، معجزه بزرگ، ترجمه محمود ذبیحی، چاپ دوم، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1379 ش.، ص39.
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1417 ق. ـ 1997 م.، ج15، ص210؛ محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة، چاپ دوم، انتشارات فرهنگ اسلامی، 1406 ق.، ج21، ص304؛ محمدطاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، چاپ اوّل، مؤسسة تاریخ، 1420 ق. ـ 2000 م.، ج19، ص45.
4. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تصحیح سیدهاشم رسولی محلاتی و سیدفضلاللّه یزدی طباطبایی، انتشارات ناصر خسرو، ج7 و 8، ص265؛ محمد ابوزهره، معجزه بزرگ، ص39.
5. عبدالرحمن بن اسماعیل (ابوشامة المقدسی)، المرشد الوجیز الی علوم تتعلّق بالکتاب العزیز، تحقیق طیار آلتی قولاج، بیروت، دار صادر، 1395 ق. ـ 1975 م.، ص28.
1. محمدطاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج19، ص45.
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص210 و 211.
2. اعراف/ 196.
3. ر.ک: حسین بن محمد (راغب اصفهانی) مفردات الفاظ القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودی، چاپ اوّل، دمشق، الدار الشامیه ـ بیروت، دارالعلم، 1416 ق. ـ 1996 م.، ص799؛ سیدعلیاکبر قرشی، قاموس قرآن، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج7، ص46. این مطلب، اختیار علامه طباطبایی رحمهالله نیز میباشد که در جای جای بحثشان از نزول به آن اشاره و در مواردی از آن دفاع کردهاند. از جمله ذیل آیه 32 سوره فرقان.
4. ر.ک: محمد عبدالعظیم الزرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، چاپ اوّل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1416 ق. ـ 1995 م.، ص44 تا 51؛ غازی عنایت، هدی الفرقان فی علوم القرآن، چاپ اوّل، عالم الکتب، 1416 ق. ـ 1996 م.، ج1، ص114 به بعد.
5. فرقان/ 33.
6. صفّ/ 8.
1. یونس/ 2.
2. حجر/ 6.
3. طور/ 29.
4. مدّثّر/ 24.
5. مدّثّر/ 25.
6. حاقّه/ 42.
7. اسراء/ 90ـ93.
8. نساء/ 46.
9. نساء/ 153.
10. توبه/ 49.
11. احزاب/ 12.
12. فرقان/ 33.
13. ر.ک: محیی الدین عبدالرحمن رمضان، الجمان فی علوم القرآن، مؤسسة الرسالة ـ دار البشیر، 1416 ق. ـ 1996 م.، ص29؛ محمد بکر اسماعیل، دراسات فی علوم القرآن، چاپ اوّل، دارالمنار، 1411 ق. ـ 1991 م.، ص27؛ محمود سالم عبیدات، دراسات فی علوم القرآن، ص43.
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج15، ص212.
2. قرآنشناسی، ج1، ص114.
3. اسراء/ 106.
1. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص56
2. محمود سالم عبیدات، دراسات فی علوم القرآن، ص98.
3. قرآنشناسی، ج1، ص109 و 110.
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج13، ص217 و 218.
2. همان.
1. قرآنشناسی، ج1، ص110.
2. موسی شاهین لاشین، اللآلئ الحسان فی علوم القرآن، مصر، مطبعة دار التألیف، 1388 ق. ـ 1968 م.، ص17؛ مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، قرآن بهار دلها، چاپ اوّل، تابستان 1375 ش.، ص112؛ صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص34.
3. حدید/ 9.
4. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج19، ص158.
5. ابوعلی فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9 و 10، ص350؛ محمود بن عمر جاراللّه زمخشری، الکشّاف عن حقائق غوامض التنزیل...، تحقیق شیخ عادل احمد عبدالموجود و شیخ علی محمد معوّض، چاپ اوّل، مکتبة العبیکان، 1418 ق. ـ 1998 م.، ج6، ص44.
6. عبداللّه جوادی آملی، قرآن در قرآن، چاپ دوم، مرکز نشر اسرا، تابستان 1378، ص250.
1. نحل/ 102.
2. نحل/ 101.
3. وهبة الزحیلی، التفسیر المنیر، چاپ اوّل، بیروت، دار الفکر المعاصر ـ دمشق، دار الفکر، 1416 ق. ـ 1994 م.، ج13 و 14، ص34؛ فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ دوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1417 ق. ـ 1997 م.، ج20، ص115؛ محمدطاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج13، ص230.
4. بدرالدین محمد بن عبداللّه الزرکشی، البرهان فی علوم القرآن، تحقیق دکتر یوسف عبدالرحمن مرعشلی، شیخ جمال حمدی ذهبی و شیخ ابراهیم عبداللّه کردی، چاپ دوم، بیروت، دارالمعرفه، 1415 ق. ـ 1994 م.، ج1، ص323؛ جلالالدین عبدالرحمان السیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، منشورات شریف رضی، ج1، ص152.
5. قرآنشناسی، ج1، ص115.
1. علیاکبر هاشمی رفسنجانی، تفسیر راهنما، چاپ سوم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1379 ش.، ج9، ص535 .
2. قرآنشناسی، ج1، ص116.
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص347.
4. توبه/ 124 و 125.
1. انفال/ 2.
2. دقّت در موارد استعمالِ «الذین فی قلوبهم مرض» نشان میدهد که اینان، گروهی غیر از منافقان هستند، مثلاً اینکه در چند مورد از جمله آیه 49 سوره انفال در کنار منافقان از آنها یاد شده است: «إذ یقول المنافقون و الذین فی قلوبهم مرض».
3. یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، چاپ اوّل، انتشارات هجرت، پاییز 1377 ش.، ج4، ص600؛ محمدطاهر بن عاشور، التحریر و التنویر، ج10، ص233.
1. مائده/ 64.
2. مائده/ 68.
3. توبه/ 64.
4. عدنان محمد زرزور، مدخل الی تفسیر القرآن و علومه، چاپ اوّل، دارالقلم، دمشق ـ بیروت، دار الشامیه، 1416 ق. ـ 1995 م.، ص92.
5. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج9، ص326؛ یعقوب جعفری، تفسیر کوثر، ج4، ص525.
6. برای توضیح بیشتر، ر.ک: محمد صادقی، الفرقان فی تفسیر القرآن بالقرآن و السنّة، ج10 و 11، ص201.
1. مائده/ 101.
2. محیی الدین عبدالرحمان رمضان، الجمان فی علوم القرآن، ص23.
3. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج6، ص152.
1. نحل/ 89 .
2. محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم / 20.
3. نساء/ 82 .
4. محمد عدنان زرزور، مدخل الی تفسیر القرآن و علومه، ص92.
1. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج1، ص68.
2. همان، ج5، ص20.
3. نحل/ 101.
4. محیی الدین عبدالرحمان رمضان، الجمان فی علوم القرآن، ص85 .
1. صبحی صالح، مباحث فی علوم القرآن، ص259.
2. سیدمحمدحسین طباطبایی، التفسیر القرآنی للقرآن، ج7، ص362.
1. حجر/ 9.
2. عدنان محمد زرزور، مدخل الی تفسیر القرآن و علومه، ص94.