برای آن که فهم درست و روشمندی از کلام الهی داشته باشیم و گرفتار گرداب مهلک رویکردهای انحرافی در تفسیر قرآن نشویم، لازم است مبانی و اصولی را رعایت کنیم و هر تفسیری را که با آنها مطابق بود، بپذیریم و برداشتهای دیگری را که به طور کلی یا جزئی با آنها مخالفت داشت، کنار بزنیم.
چنین است که به جوهر و گوهر هدایتگری قرآن دست خواهیم یافت.در غیر این صورت، نه تنها به هدایت دست نخواهیم یافت که به ضلالت کشیده خواهیم شد.
از اینرو، نوشتار حاضر بر آن است که در حوزه مبانی فهم قرآن به پژوهش بنشیند و خواننده را به یافتن راهکارهای فهم روشمند وحی رهنمون شود.
در بحث از مبانی فهم قرآن، به نکات و مباحثی نظر داریم که با پذیرش آنها به این نتیجه دست مییابیم که، قرآن قابل فهم است و فهم آن، حداقل در لایههای آغازین، در قدرت و طاقت عقل متدبران است.
اما آنچه اهمیت این بحث را موجب میشود، این است که فرقهها و گروههایی عقیده داشتند، بخشی از آیات نظیر آیات متشابه قرآن و به ویژه آیاتی که در بحث از صفات خداوند مطرح میشوند را نمیتوان فهمید.از اینرو، یا نقش عقل را در فهم این بخش از معارف قرآن تعطیل کردهاند و یا بر ظواهر این آیات جمود ورزیدهاند که موجب قول به تجسیم خداوند، عدم عصمت انبیا، جبر و...شده است. 1
در تفکری دیگر، آیات را فقط از مجرای معصومان باید فهمید و برداشتهای دیگر قرآنی که از غیر این ناحیه هستند، باطل و نادرست خواهند بود. 2
هر یک از خطوطی که به عنوان مبنا در ادامه آورده میشود، به گونهای با بحث فهم عمومی قرآن از یک سو و فهم صحیح و روشمند وحی از دیگر سو ارتباط وثیق دارد.
هدف از نزول قرآن، هدایت نسل بشر و خارج ساختن او
تحقیق و نگارش:علی اسعدی از ظلمات به سوی نور بوده است(مائده، 16).از اینرو خدای متعال کتاب خود را: «هدی»، «نور»، «رحمت»، (جاثیه، 20)«شفا»(فصلت، 44)و...نامیده است.
بنابراین کتابی که خود نور است و روشنگر، و برای هدایت عموم مردم نازل شده، نمیتواند برای مردم غیرقابل فهم باشد.
مخاطب قرآن، همه انسانها در همه عصرها و قرنها هستند و قرآن اختصاص به گروهی خاص ندارد.نظر به خطابهای:«یا أیها الناس»، «یا عباد»، «یا اهل الکتاب»، «یا بنی اسرائیل»، «یا ایها الذین آمنوا»و«یا أیها النّبی»بیان فوق به اثبات میرسد.
وانگهی فهم قرآن، همه مخاطبان را شامل میشود؛البته با رعایت شروط و اصول لازم.بنابراین، این سخن صحیح نیست که بگوییم، «مخاطب قرآن همه انسانها هستند، اما فهم قرآن ویژه عدهای خاص است و عموم مخاطبان قرآن باید آیات را از طریق این عده درک کنند»، چرا که دلایل زیر ادعای فوق را رد میکنند.
الف)دلایلی که در اثبات عمومی بودن زبان قرآن مطرح میشوند، مانند:«نور»، «تبیان بودن»، «دعوت قرآن به تدبّر»و«دعوت به تحدی»
ب)حدیث ثقلین که به وضوح انسانها را به تمسک به قرآن، همانند اعتصام به سنت فرا میخواند:«ما إن تمسکتم بهما لن تضلّوا بعدی» 3 ، «مادام که به قرآن و سنت چنگ زنید، بعد از من گمراه نمیشوید.» ج)روایاتی که عرضه اخبار متعارض بلکه مطلق اخبار، هر چند متعارض نباشند، را بر قرآن تأکید میکنند.نظر به این که امام صادق(ع)فرمودند:«کل شیء خالف کتاب الله، باطلّ» 4 ، «هر چیزی که با کتاب خدا مخالفت داشته باشد، باطل است.»
امامان معصوم(ع)شاگردان و مخاطبان خود را در هر زمینهای به قرآن کریم ارجاع میدادند.این ارجاعات در زمینههای گوناگون:عقاید و معارف، مسائل حقوقی، مسائل فقهی و...صورت گرفتهاند.به طور مثال زراره از امام صادق(ع)سؤال میکند:«به من خبر دهید از کجا گفتید که مسح به قسمتی از سر و پا جایز است.»
ایشان پاسخ دادند:ای زراره!مسح به بعض سر، به خاطر مکان«باء»در آیه«و امسحوا برؤوسکم و ارجلکم»(مائده، 6)، «مسح کنید سر و پاهایتان را...»است.یا در زمینه مسائل حقوقی، استشهاد حضرت زهرا(س)به آیات فراوان، در خطابهای که در استرداد فدک ایراد فرمودند 5 و نمونههای فراوان دیگر که دلالت بر فهمپذیری قرآن برای عموم دارند. 6
نکته دیگر در اینباره، این که، ظرفیتها در فهم قرآن تفاوت میکند.این تفاوت ظرفیتها هم در تفاوت سطح علمی افراد است و هم تفاوت سطح روحی و معنوی.چرا که قرآن کریم یک کتاب ساده نیست که هر کسی چند بار آن را بخواند، ادعا کند تمام محتوایش را فهمیده است، بلکه کتابی عمیق است که هر کس بر حسب ظرفیت روحی و معنوی خود از آن بهره میگیرد.به این خاطر که فهم کامل و عمیق قرآن نیازمند کشف حجابها و تثبیت اوصاف و ملکات نفسانی است؛ کشف حجابهایی نظیر:
الف)«ظلم»:«و ما یجحد بآیاتنا الا الظالمون»، «آیات ما را جز ظالمان انکار نمیکنند»؛«و جحدوا بها و استیقنتها انفسهم ظلما و علوا»(نمل، 14)، «و با آن که دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند.»
ب)«استکبار»که نتیجه و میوه گناهان است:«سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون فی الارض بغیر الحق...»(اعراف، 146)، «به زودی کسانی را که در زمین به ناحق تکبر میورزند، از آیاتم رویگردان میسازم».
ج)«بیتوجهی به گناهان»:«و من اظلم ممن ذکر بآیات ربه فاعرض عنها و نسی ما قدمت یداه انا جعلنا علی قلوبهم اکنّة ان یفقهوه و فی آذانهم و قرا»(کهف، 57)، «کیست ستمکارتر از آن کس که به آیات پروردگارش پند داده شد و از آن روی برتافته و دستاورد پیشینه خود را فراموش کرده است؟ ما بر دلهای آنان پوششهایی قرار دادیم تا آن را در نیابند و در گوشهایشان سنگینی...»
د)«فسق»(بقره، 99).
ه)«کفر و شرک»(عنکبوت، 47).
و)«پیروی از هوای نفس»، و«تمسخر آیات الهی».
(محمد، 16؛لقمان، 6 و 7)
از یک سو برای فهم و بهرهمندی از قرآن ملکات و شروطی لازم است، نظیر:
الف)«خوف از خدا»:«طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی الا تذکرة لمن یخشی»(طه، 3-1)، «طه، قرآن را بر تو نازل نکردیم تا به رنج افتی، جز آن که برای هر که میترسد، پندی باشد».
ب)«تقوا»:«انّه لتذکرة للمتّقین»(حاقة، 48)، «در حقیقت تذکاری برای پرهیزگاران است»؛«...اتقوا الله یعلمکم الله...»(بقره، 282)، «از خدا پروا کنید و خدا [بدین گونه]به شما آموزش میدهد.»
ج)«زندهدل بودن»:«افمن کان میتا فأحییناه و جعلنا له نورا یمشی به فی الناس کمن مثله فی الظلمات لیس بخارج منها» (انعام، 122)، «آیا کسی مرده[دل]بود و زندهاش گردانیدیم و برای او نوری پدید آوردیم تا در پرتوی آن در میان مردم راه برود، چون کسی است که گویی در تاریکیها گرفتار است و از آن بیرونآمدنی نیست؟».
د)«در پی علم و یقین بودن»(توبه، 11).
ه)«طلب رضای الهی»(مائده، 16).
و اوصاف دیگر که به میزان تفاوت سطح روحی انسانها در رعایت ملکات و اجتناب از اوصاف رذیله، طبعا درک و فهمشان از قرآن نیز تفاوت میکند.به طوری که معصومان که مصداق تام و واقعی انسان کاملند، بالاترین سطح درک و فهم را نسبت به آیات دارند و این تأثیر تفاوت ظرفیتها در درک و فهم قرآن، از آنروست که قرآن علاوه بر ظواهرش، بواطنی نیز دارد که هر کسی بدان راه ندارد.احادیث فراوانی از سنت نبوی و اهل بیت بر این مسأله دلالت دارند.از جمله:
از رسول خدا(ص)نقل شده:«هو القرآن کتاب فیه تفصیل و بیان و تحصیل و هو الفصل لیس بالهزل و له ظهر و بطن فظاهره حکم و باطنه علم ظاهره انیق و باطنه عمیق...» 7 ، «آن قرآن، کتابی است که تفصیل و بیان و تحصیل امور در آن است.آن، فیصلهدهنده است و سخن بیهوده نیست.برای آن ظاهر و باطنی است، ظاهرش حکم و باطنش علم، ظاهرش زیبا و باطنش عمیق است».
یا از امام صادق(ع)نقل شده:«کتاب الله عز و جل علی اربعة اشیاء علی العبارة و الاشارة و اللطایف و الحقایق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطایف للاولیاء و الحقایق للانبیاء.» (8) ، «کتاب خدا بر چهار چیز است:عبارت، اشارت، لطایف و حقایق.پس عبارت آن برای عوام، اشارتش برای خواص، لطایف آن برای اولیا و حقایق آن برای انبیاست».
از ابن مسعود نقل شده است که گفت:«همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده و هیچ حرف از آن نیست، مگر این که ظاهر و باطنی دارد و به درستی که علی ابن ابی طالب(ع)علم ظاهر و باطن را دارد». (9) اما ادعای ظاهر و باطن داشتن قرآن به این معنی نیست که بین آن دو رابطهای وجود ندارد، بلکه هر تفسیری که به عنوان تفسیر باطنی قرآن ارائه میشود، باید همخوان و سازگار با ظاهر آیات باشد.چنان که ظواهر آیات نیز باید از یک سو با«قواعد لغت عرب»و از سوی دیگر با «روح کلی شریعت»و آیات قرآن هماهنگی و سازگاری داشته باشد.بنابراین اگر بخواهیم نگرش روشمندی به مسأله ظاهر و باطن داشته باشیم، باید برای پذیرش معنایی به عنوان ظاهر و یا باطن، ضوابط و شروطی را ارائه دهیم.
شرط صحت فهم و برداشت از ظاهر و باطن، آن است که اولا موافق لغت عرب باشد و ثانیا با روح کلی حاکم بر شریعت و اصول و قواعد لازم در فهم قرآن، مخالفتی نداشته باشد.
به طور کلی نسبت معانی به قرآن، دوگونه است:برخی موافق قرآن و برخی مخالف قرآنند.و به دیگر سخن، بعضی از مضامین را میتوان به قرآن نسبت داد و قرآن نه با آنها مخالفت دارد و نه بیارتباط است.فی المثل در آیه«و لا تقل لهما أف»(اسراء، 23)، «به آن دو حتی اف مگو»، مضامین: پدر و مادر را کتک مزن، به آنان دشنام مده و آنان را گرامی بدار، موافق با آیه است.حال آن که ظاهر آن فقط دلالت بر آن میکند که به آن دو اف مگو. 10
یا در آیه:«ان الذین یأکلون اموال الیتامی ظلما»(نساء، 10)، «همانا کسانی که ظالمانه اموال یتیمان را میخورند»، معنای ظاهر آیه این است:«کسانی که از روی ظلم اموال یتیمها را بخورند، در دلشان آتش فرو بردهاند».
اما آیا میتوان گفت چون آیه تحریم سوزاندن اموال یتیم نکرده، میتوان آن را آتش زد؟ 11 طبیعتا خیر.چون آیه حداقل ظلم را بیان داشته و منع کرده است.لیکن بعضی نظیر خوارج، بر اساس آیه فوق گفتند:اگر 2 فلس از مال یتیم را بخوری، در آتش جای داری و اگر عدهای را بکشی، گناهی بر تو نیست، چون نص بر آن دلالت ندارد. 12 یا در آیه«و اعبدو الله و لا تشرکوا به شیئا»(نساء، 36)، «خدا را بپرستید و با او چیزی را شریک مسازید»، مراتب مختلفی از فهم را که موافق با آیه است، میتوان به دست آورد.
علامه طباطبایی میفرماید:ظاهر این کلام نهی از پرستش معمولی بتهاست، چنانکه میفرماید:«و اجتنبوا الرجس من الاوثان»(حج، 30)، «از پلیدی بتها دوری کنید».ولی با تأمل و تحلیل معلوم میشود، پرستش بتها برای این ممنوع است که خضوع و فروتنی در برابر غیر خداست و بت بودن معبود نیز خصوصیتی ندارد.چنان که خدای متعال[اطاعت] شیطان را عبادت او شمرده، میفرماید:«الم أعهد الیکم یا بنی آدم الا تعبدوا الشیطان»(یس، 60)، «ای بنی آدم!آیا با شما عهد نکردم که شیطان را نپرستید؟»و با تحلیلی دیگر معلوم میشود که در اطاعت و گردنگذاری انسان میان خود و غیر فرقی نیست و چنانکه از غیر خدا نباید اطاعت کرد، از خواستههای نفس در برابر خدای متعال نیز نباید پیروی کرد. چنان که اشاره میکند:«افرأیت من اتخذ الهه هواه»(جاثیه، 23)، «آیا دیدی کسی که هوای نفسش را معبود خود گرفت؟...»و با تحلیل دقیقتری معلوم میشود که اصلا نباید به غیر خدای متعال التفات داشت و از وی غفلت کرد... 13
بنابراین میتوان فراتر از معنای ظواهر الفاظ، معنایی را به دست آورد که چه بسا پیشینیان آن را نفهمیدند و در عین حال موافق با آیه تلقی میشود. 14 اما بعضی از برداشتها با قرآن و قواعد لغت مخالفت دارد.فی المثل بعضی از جاهلین به قواعد عرب گفتند که قرآن نه زن عقدی را بر مرد تجویز کرده است و استدلال کردند به آیه«فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنی و ثلاث و رباع»(نساء، 3)، «هر چه از زنان که شما را پسند افتد، دودو، سهسه، چهارچهار، به زنی گیرید.»که جمع این اعداد 9 است.یا آن که بر اساس آیه«حرمت علیکم المیته و الدم و لحم الخنزیر»(مائده، 3)، «مردار، خون، و گوشت خوک بر شما حرام شده است»، نظر دادند که پیه خوک حلال است. یا بر اساس آیه«هذا بیان للناس و هدی و موعظة للمتقین» (آل عمران، 138)، «این بیانی است برای مردم و هدایت و پندی است برای متقیان»، بیان بن سمعان، رئیس فرقه«بیانیه» دعوی نبوت کرد. 15 طبیعی است که این برداشتها نه با سیاق آیات، نه با قواعد لغت(مفهوم و منطوق)و نه با تاریخ نزول آیات سازگاری دارد.چنان که بیان بن سمعان، سالها بعد از نزول قرآن 16 و این آیه بوده، پس چگونه با لفظ«هذا» بیان بن سمعان را اراده کرده است.
تأویلاتی که صوفیه و باطنیه از آیات قرآن ارائه دادهاند نیز با قواعد لغت قرآن مخالفت دارد. 17 مانند این که در آیه «و الشمس و ضحاها»(شمس، 1)، «سوگند به خورشید و تا بندگیاش»، بگوییم مراد از«شمس»پیغمبر اکرم(ص)و «ضحی»امیر المؤمنین(ع)است.این حرف از باب تفسیر غلط است، چون که با قواعد لغت سازگاری ندارد.لیکن از باب تطبیق و تمثیل شاید صحیح باشد.یعنی بگوییم پیامبر(ص) مانند خورشید و مولا علی(ع)مانند سپیده صبح است. بسیاری از روایاتی از این دست که در کتابهای روایی شیعه وجود دارند، از باب جری و تطبیق و مصداق اتم است؛البته اگر روایت اشکالی نداشته و این جری و تطبیق با روح شریعت سازگار باشد.لیکن معاندان شیعه آن را تفسیر پنداشته و بر شیعه تاختند. 18
بنابراین چنانکه استاد مظفر میگوید:«میتوان مراد جدی قرآن را ظاهر، و معنای التزامی قرآن را باطن نامید» 19 .
چون آن، هم با مضمون روایات صحیح معصومان(ع)موافقت دارد و هم با فهم عرفی و هم با فهم عقلانی.چنین ظاهر و باطنی بر خلاف آنچه غلات و متصوفه معتقدند، مصدق یکدیگرند، نه مفارق از یکدیگر.
بر اساس آنچه گفته شد، میتوان این نتیجه را گرفت که فهم قرآن در یک سیر تکاملی است و این ویژگی تکاملپذیری، در ذات قرآن و لازمه جاودانگی قرآن است.درباره سوره مبارکه توحید و آیات اولیه سوره حدید«هو الاول و الاخر... هو علیم بذات الصدور»(حدید، 6)، روایتی از امام سجاد(ع) نقل شده که:«خداوند عز و جل میدانست که در آینده دور متعمقان و ژرفاندیشانی خواهند بود.پس سوره توحید و آیاتی از اول سوره حدید را ت«علیم بذات الصدور»نازل فرمود.پس هر کس بیش از این معارف را قصد کند، تحقیقا هلاک شده است». 20 این روایت، به روشنی بر مسأله تکاملپذیری فهم قرآن تأکید میورزد.
قرآن هرگز تحریف نشده است.البته منظور ما از تحریف، نه تحریف معنوی، که تحریف لفظی است.چرا که در طول تاریخ، افراد بیشماری وجود داشتهاند که معنای قرآن را بنا به مقاصد خود تحریف کردهاند و آیه کریمه«یحرفون الکلم عن مواضعه»(نساء، 46)، و حدیث«...اقاموا حروفه و حرّفوا حدوده» 21 ، «حروف و الفاظ آن را ادا کردند و حدود و مرزهای معنوی آن را تحریف کردند»، بر این بیان دلالت دارد.
اما تحریف لفظی نیز هرگز در قرآن صورت نگرفته، اگر چه عده قلیلی از حشویه و اخباریه، این قول را مطرح کردند، لیکن علمای شیعه و سنی به طور قاطع به رد آن پرداختند 22 و آیاتی از قرآن کریم نیز بر این مسأله تأکید میورزند؛آیاتی نظیر:«انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون»(حجر، 9)، «ما قرآن را نازل کردیم و ما نیز حفظش میکنیم»و«...و انه لکتاب عزیز* لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لا من خلفه تنزیل من حکیم حمید» (فصلت، 41 و 42)، «...و به راستی که آن کتابی ارجمند است.از پیش روی آن و از پشت سرش، باطل به سویش نمیآید».
بنابراین روایاتی که بعضا ظواهر آنها موهم تحریف است، یا باید توجیه و تأویل شوند و یا چون با متن قرآن و روایات محکم ناسازگارند، کنار گذاشته شوند.
در قرآن هیچگونه اختلافی وجود ندارد.در عین این که قرآن به تدریج و در طول سالیان متمادی نازل شده است، لیکن هیچگونه اختلافی در محتوای آیات نسبت به یکدیگر وجود ندارد، بلکه برعکس، آیات قرآن یکدیگر را تصدیق میکنند و بر صحت یکدیگر شهادت میدهند.اساس تفسیر قرآن به قرآن که از دیرباز اولین و مهمترین مرجع تفسیری مسلمین بوده است، بر مبنای تصدیق متقابل آیات است و پیامبر اکرم(ص) و مولا علی(ع)نیز بر این سخن تأکید ورزیدهاند. 23 آیه«افلا یتدبرون القرآن و لو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا»(نساء، 82)، «آیا در قرآن تدبر نمیکنند و اگر از جانب غیر خدا بود، در آن اختلاف زیادی مییافتند»، به وضوح مسأله عدم وجود اختلاف در قرآن را روشن میکند.
قرآن از سنت و عترت، جداییناپذیر است.بر اساس آیه «انزلنا الیک الذکر لتبیّن للناس ما نزّل الیهم»(نحل، 44)، «ما ذکر را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را بر ایشان نازل شده است، روشن کنی»، سنت قولی و فعلی پیامبر در تفسیر و فهم قرآن حجت است و در این زمینه، بین مفسران اختلافی نیست.
علاوه بر این، عترت پیامبر نیز نظیر سنت رسول اکرم حجیت دارد.بر اساس آیه تطهیر(احزاب، 33)و نیز بر اساس «حدیث ثقلین»که خدشهای در آن نیست، عترت در کنار قرآن و لازمه آن است. 24
قرآن از مخاطب خود انتظار دارد که در آیاتش تعقل، تدبر و تفکر کند.هدف آن نیز چیزی جز هدایت نسل بشر نیست. شناخت انتظار یک متن از مخاطبش، مخاطب را با چگونگی مواجهه با این متن و میزان و حدود انتظار از آن آشنا میکند.
در قرآن آیات فراوانی انسانها را به تدبر فرا میخواند؛ نظیر:
-«کتاب انزلناه الیک مبارک لیدبروا آیاته...»(ص، 29)، «کتابی مبارک که آن را بر تو نازل کردیم تا در آیاتش تدبر کنند».
-بعضی آیات انسان را به تفکر دعوت میکنند«بالبینات و الزبر و أنزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزّل الیهم و لعلّهم یتفکرون»(نحل، 44)، «با دلایل آشکار و نوشتهها[آن را فرستادیم و]بر تو ذکر را نازل کردیم، تا آنچه را که بر ایشان نازل شده است، برای مردم روشنسازی و امید است که بیندیشند».
-در آیاتی نیز از اهمیت تعقل سخن به میان آمده است، مثل«صم بکم عمی فهم لا یعقلون»(بقره، 171)، «کرند، لالند، کورند و تعقل نمیکنند».
-آیاتی به مدح و توصیف اولوالالباب میپردازند:«انما یتذکر اولوالالباب»(رعد، 19)، «فقط خردمندان پند میپذیرند».
-آیاتی به تحدی دعوت میکنند:«فأتوا بسوره من مثله...» (بقره، 23)، سورهای مثل آن بیاورند.»
-آیاتی آفات تدبر و تعقل را برمیشمرند:«کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون»(مطففین، 14)، «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب میشدند، زنگار بر دلهایشان بسته است».
-آیاتی شروط و موانع بهرهمندی از قرآن را ذکر میکنند.
در نهایت، آیاتی نیز هدفهای قرآن را بیان میکنند و زمینهساز آن هدفها و راه وصول به آنها، تعقل و خردورزی و پرهیز از تقلید کورکورانه است؛هدفهایی نظیر:«رهایی از غفلت»(یس، 6)؛«تبیین حق از باطل»(نحل، 64)، «تقوا و پرهیزکاری»(زمر، 28)، ورود به رحمت ویژه خداوند و هدایت به ذات بیانتهای او»(نساء، 175-174)و بسیاری هدفهای دیگر.
(1).با نگاهی به تاریخ فرقههایی چون:مشبهه، مجسمه، اشاعره، وهابیه و...میتوان نمونههایی از این گونه تفکرات را یافت.
(2).تفکر اخباریه از این نمونه است.
(3).مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار.دار احیاء التراث العربی.1412. ج 2.ص 401.
(4).الحر العاملی، محمد بن الحسن.وسایل الشیعه.دار احیاء التراث العربی.5.احمد بن علی بن ابیطالب، الطبرسی.الاحتجاج. انتشارات اسوه.چاپ اول.1413.ص 253.
(6).جوادی آملی، عبد الله.تفسیر تسنیم.انتشارات اسراء.چاپ اول. 1378.ج 1.ص 97-90.
(7).کلینی، محمد بن یعقوب.اصول کافی.دار التعارف للمطبوعات.ج 2. ص 564.ح 2.1411.
(8).بحار الانوار.ج 89.ص 17.
(9).سیوطی، جلال الدین عبد الرحمان.الاتقان فی علوم القرآن.ترجمه سید مهدی حائری قزوینی.ج 2.ص 589.
(10).این مسأله به خاطر تفاوت در منطوق و مفهوم آیات است.منطوق آن است که لفظ در محل نطق و گفتار بر آن دلالت میکند.پس اگر فقط یک معنی را متحمل باشد و بر غیر آن منطبق نگردد، «نص»نامیده میشود، مانند:آیه«فصیام ثلاثه ایام فی الحج و سبعة اذا رجعتم...»(بقره، 196). و اگر معنی دیگری نیز به طور مرجوح محتمل باشد، آن را«ظاهر»گویند، مانند:«فمن اضطر غیر باغ و لا عاد»(بقره، 173)که باغی بر جاهل و ظالم اطلاق میشود.ولی در معنی دوم اغلب و اظهر است و یا به جهت دلیلی بر معنی مرجوح حمل گردد که آن را تأویل نامند.مانند:«هو معکم اینما کنتم» (حدید، 4)، که محال است از نظر ظاهر و ذات نزدیک خدا بود.اما منطوق آن است که لفظ نه در نطق خود بر آن دلالت کند، و آن دو گونه است:مفهوم موافق و مفهوم مخالف که مثال فوق(اسراء، 23)، از نوع موافق است (رک:الاتقان ج 2، 110-107).
(11).سیوطی، جلال الدین عبد الله.الاتقان.ترجمه مهدی حائری قزوینی. انتشارات امیر کبیر.1363.ج 2، ص 109.
(12).التفسیر و المفسرون.دار القلم.چاپ اول.ج 2.ص 337.
(13).قرآن در اسلام.دفتر انتشارات اسلامی.1361.ص 34-33.
(14).دلایل اثباتی وجود باطن برای آیات و نظرات مفسران سنی و شیعه را در این زمینه در فصلنامه معرفت، ش 26، ص 16-7، مقاله آقای علیاکبر بابایی، با عنوان باطن قرآن کریم، بنگرید.
(15).این نظرات به نقل از«کلید فهم قرآن»، ص 50-48، از شریعت سنگلجی آمده است.
(16).بیان بن سمعان از غلاة زمان امام صادق(ع)و از هفت نفری بود که مورد لعن ایشان قرار گرفت.درباره بیانیه رجوع کنید به:سعد بن عبد الله ابی خلف، الاشعری القمی.المقالات و الفرق.مرکز انتشارات علمی و فرهنگی.چاپ دوم.1360.ص 37 و 38.
(17).قبادیانی، ناصر خسرو.«وجه دین».افست گلشن، چاپ دوم.ص 9 به بعد.این کتاب مملو از تأویلات باطنیه است.
(18).فهد بن عبد الرحمن سلیمان الرومی.الاتجاهات التفسیر فی القرآن الرابع عشر.مکتبه التوبه.چاپ اول.1413.ج 1.ص 226-220.
(19).اصول الفقه، ج 1 و 2، ص 108.به نقل از صحیفه مبین، مقاله تحلیل ظاهر و باطن قرآن، جعفر نکونام.ص 35 تا 50.
(20).اصول کافی، ج 1، ص 146 و 147، ح 3.
(21).روضه کافی.دار التعارف للمطبوعات.1411.ص 50.مولا علی(ع)در نهج البلاغه، خطبه 17، به این نوع تحریف اشاره دارند.
(22).محمد هادی معرفت، صیانة القرآن عن التحریف.
(23).حضرت رسول(ص)فرمودند:«ان القرآن لیصدّق بعضه بعضا فلا تکذبوا بعضه ببعض»؛کنز العمال، ج 1، ص 619، حدیث 2861، علی المتقی الهندی، مؤسسة الرساله، 1413.
(24).الحاکم الحسکانی، عبید الله بن عبد الله.شواهد التنزیل.مجمع احیاء الثقافة الاسلامیة.1411.ج 2، ص 140-74.