پاکدامنى از فضایل برجستهاى است که در آموزههاى دینى ما به ویژه در قرآنکریم و روایات بر آن تأکید شده است. مشتقّات واژهى عفّت که به معناى پاکدامنى است در قرآنکریم در چهار مورد به کار رفته است؛ که یکى در آیهى 273 سورهى بقره و دیگرى آیهى 6 از سورهى نساء و آخرین مورد آن در آیات 33 و 60 از سورهى مبارکهى نور مىباشد. البتّه آیات دیگرى هم در قرآن به کار رفته است که پاکدامنى را از صفات برجستهى مؤمنین معرّفى فرموده است، تا جایى که به نقل از روایات، پاکدامنى برترین عبادتها محسوب شده است. علاوه بر همهى اینها یکى از شرایط مهم انتخاب همسر در متون روایى و قرآن کریم همین صفت برجسته یعنى پاکدامنى بیان شده است.
عفّت، تَعَفُّف، استعفاف.
پاکدامنى یکى از خلقیّات پسندیده و صفات عالیهى انسانى است. ملکهى عفّت، تمایلات جنسى آدمى را تعدیل مىکند و انسان را از پلیدىهاى غریزه جنسى مصون نگاه مىدارد.
اثر این سجیّهى اخلاقى، نظارت بر غریزهى جنسى است، در مواردى که غریزهى جنسى قصد سرکشى و طغیان دارد و آدمى را به تندروى و تجاوز از حدّ خویش امر مىنماید، ملکهى عفّت، مانند سدّ محکمى، در برابرش ایستاده و از تجاوز و گناهکارى آن جلوگیرى مىنماید، و در نتیجه آدمى را از پلیدى اخلاقى و سقوط حتمى محافظت مىکند. کسانى که از خوى پسندیدهى پاکدامنى بىبهرهاند و از این سجیّهى انسانى محرومند، همواره در معرض سقوط اخلاقى و خطرات ناشى از آن هستند، اگر پیشآمدهاى زندگى، آنان را به پرتگاه غریزهى جنسى و اعمال منافى با عفّت سوق دهد، بعید است بتوانند خود را حفظ کنند و از عوارض شوم و بدبختىهاى آن مصون بمانند. از نظر دین اسلام نیز این صفت، از برترین فضایل اخلاقى مىباشد. در حدیثى از امام على علیهالسلام ، آمده است: «علیک بالعفاف فانه أفضل شیم الأشراف»(1) «بر تو باد عفّت ورزیدن که آن برترین شیوههاى مردم با شرافت است».
از سوى دیگر غریزهى جنسى یکى از نیرومندترین غرایز انسان است. ناکامىها و شکستهایى که از این راه، نصیب بشر مىگردد، تمایلات سرکوفته و خواهشهاى واپس زده شدهى این غریزه که در ضمیر انسان پنهان مىشود مىتواند در روان آدمى عقدههاى عظیمى به وجود آورد و منشأ فسادها، بدبختىها، خیانتها، جنایتها، قتلها و غارتها شده و گاهى باعث بیمارى روحى یا دیوانگى گردد و با توجه به اینکه پاکدامنى عامل تعدیل این غریزه است، دین اسلام براى آن اهمّیّت زیادى قائل است و به عنوان یک ارزش در جوامع اسلامى مطرح است.
اهمّیّت پاکدامنى به اندازهاى است که امام على علیهالسلام معتقد است، پاداش کسى که در راه خدا شهید مىشود از فرد پاکدامن بیشتر نیست. در حدیثى از ایشان آمده است: «ما المجاهد الشهید فى سبیل اللّه بأعظم أجراً ممن قدر فعف لکاد العفیف أن یکون ملکاً من الملائکة»(2) «پیکارگرى که در راه خدا شهید مىشود اجرش بیشتر از کسى که قدرت گناه دارد و چشم مىپوشد نیست. عفیف (پاکدامن) نزدیک است فرشتهاى باشد از فرشتگان». در این بخش قبل از بیان اهمّیّت پاکدامنى، واژهى عفّت در قرآنکریم و سپس پاکدامنى از نظر علم اخلاق بررسى مىشود و پس از آن به بیان اهمّیّت پاکدامنى پرداخته مىشود.
* * *
واژهى عفّت در قرآن به کار نرفته است. لکن مشتقّات این واژه چهار بار در قرآن کریم آمده است. یک بار از مصدر «تعفّف» و سه بار از مصدر «استعفاف»(3)، البتّه در رابطه با موضوع پاکدامنى، علاوه بر این موارد، آیات دیگرى نیز آمده است.(4)
«تعفّف» به معناى کوشش و مبالغه در نگهدارى عفّت نفس، پاکدامنى، پرهیزکارى، خوددارى کردن و حفظ نفس از به جا آوردن اعمال بد و اموال حرام و اخلاق ناپسند است.(5)
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «لِلْفُقَرَاءِ الَّذِینَ أُحْصِرُوا فِى سَبِیلِ اللّهِ لاَ یَسْتَطِیُعونَ ضَرْباً فِى الْأَرْضِ یَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ»(6). صدقات مخصوص فقیرانى است که در راه خدا ناتوان و بیچارهاند و توانایى آنکه کارى پیش گیرند ندارند و از فرط عفاف چنان اموالشان به مردم مشتبه مىشود که هر کس از حال آنها آگاه نباشد پندارد او غنى است و بىنیاز...»
عفاف و تعفّف یعنى: خوددارى از حرام و سؤال از مردم،(7) یعنى خوددارى نفس از انجام محرّمات و خوددارى کردن سؤال و تقاضاى از مردم.(8) که در این آیه معناى دوم مراد است. از امام باقر علیهالسلام چنین نقل شده است که این آیه دربارهى اصحاب «صفّه» نازل شده است. اصحاب صفه در حدود چهارصد نفر از مسلمانان مکّه و اطراف مدینه بودند که نه خانهاى در مدینه داشتند و نه خویشاوندانى که به منزل آنها بروند و از این جهت در مسجد پیامبر مسکن گزیدند و آمادگى خود را براى شرکت در میدانهاى جهاد اعلام داشته بودند؛ ولى چون اقامت در مسجد با شئون مسجد سازگار نبود، دستور داده شد به صفّه (سکوى بزرگ و وسیع) که در بیرون مسجد قرار داشت منتقل شوند، که آیهى فوق نازل شد و به مردم دستور داد که از کمکهاى ممکن به این گروه از برادران خود مضایقه نکنند؛ آنها هم چنین کردند.(9)
«ابن جریر طبرى» دربارهى اصحاب صفّه مىگوید:(10)
«مردمانى بودند درویش و از دنیا چیزى نداشتند و نیز از مردمان به اصرار هیچ نخواستند. و اگر کسى در حقّ ایشان شفقتى بردى، و مراعاتى کردى، رد نکردندى، و بدان قانع و خرسند بودندى و روزگار به سر بردندى به طاعت و عبادت و سیماى خوب و روشن و نیکو داشتندى، جماعتى بدین صفت و سیرت بودندى».
بعضى از مفسّران تصریح کردهاند که آنها پاسداران پیامبر صلىاللهعلیهوآله و محافظان ایشان بودهاند.(11)
از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که «انّ اللّهَ یبغض المخلف» «همانا کسى که با اصرار چیزى را از مردم بخواهد مورد غضب خداوند است.»(12)
واژهى «استعفاف»، در اصل به معناى امتناع و ترک است و استعفاف طلب عفاف است که شخص خود را از حرام و کارهاى ناروا و خواستههاى پست دنیایى و آنچه ناپسند است، باز دارد.
گفته شده: استعفاف طلب عفاف است و آن خوددارى از حرام و سؤال کردن (گدایى کردن) از مردم است.(13) استعفاف، گاه موردش دست نگه داشتن و خوددارى از تصرّف در مال دیگران است. مانند این که دامن خود را از صرف مال یتیم نگه دارد.
خداوند در قرآن کریم مىفرماید: (.... وَمَن کَانَ غَنِیّاً فَلْیَسْتَعْفِفْ وَ مَن کَانَ فَقِیراً فَلْیَأْ کُلْ بِالْمَعْرُوفِ...)(14). «... و هر کسى از اولیاى یتیم داراست از هر تصرّف در مال یتیم به نفع خویش خوددارى کند و هر که فقیر است در مقابل نگهبانى او از مال یتیم به مقدار متعارف ارتزاق کند...».
در اینجا خطاب به کسانى است که به عنوان ولى و قیّم و سرپرست براى یتیم معیّن شدهاند. از وظایف آنان است که در مال یتیم اسراف نکنند. یعنى بدون استحقاق و احتیاج دست تعدّى به مال یتیم دراز نکنند. امّا اگر طفل فقیر باشد و ناچار براى تأمین زندگى، یا باید دنبال کسب برود یا اینکه امر یتیم را سرپرستى نماید، در این صورت مانعى ندارد که به اندازهى مخارج ضرورى خود از مال یتیم برداشت کند. و این برداشت در واقع به عنوان کارمزد در مقابل عملش مىباشد. و البتّه در این مورد رعایت عدالت لازم است و باید بر طبق معروف رفتار کرد.(15)
در «تفسیر عیّاشى» در ذیل این آیه از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که فرمودهاند: «فقیر کسى است که ممرّ معاشى نداشته باشد، و چنین کسى مىتواند به مقدار متعارف از اموال یتیم ارتزاق کند، و این در صورتى است که فعّالیّت خود را نیز در طریق مصالح آن یتیم به کار انداخته باشد، و در عین حال اگر بودجهى مال یتیم ضعیف است، نباید از آن برداشت کند.»(16)
«استعفاف» گاه به معناى قدرت جلوگیرى از شهوات نفسانیّه و غریزه جنسى است که به واسطهى ریاضت، شهوت را سرکوب کند.(17) مانند:
«وَلْیَسْتَعْفِفِ الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ نِکَاحاً حَتَّى یُغْنِیَهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ» «و آنان که وسیلهى نکاح نیابند، باید عفّت نفس پیشه کنند تا خدا آنها را به لطف خود بىنیاز گرداند...(18)».
در حدیثى که از پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله آمده است: «یا معشر الشباب من استطاع الباءة فلیتزوج، فانه أغض للبصر، و أحصن للفرج...». «اى گروه جوانان! هر که از شما قدرت بر نکاح داشته باشد باید که ازدواج کند، چرا که ازدواج بهترین چیزى است که چشم را از نامحرم بپوشد و فرج را از آن نگه دارد.(19)
معناى دیگر «استعفاف» دربارهى زن یائسه است که اگر به پوشاندن خویش از نظر نامحرم طلب عفّت و پاکدامنى کنند براى آنان بهتر است.
«وَ أَن یَسْتَعْفِفْنَ خَیْرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ».(20) و اگر باز هم عفّت و تقوى بیشتر گزینند بر آنان بهتر است و خدا به سخنان خلق شنوا و آگاه است.
یعنى زنانى که یائسه باشند و امید ندارند که مردى طالب ازدواج با آنها باشد و رغبت به نزدیکى با ایشان کند، گناهى بر ایشان نیست که جامهى ظاهرى خود را که چادر است بنهند، در صورتى که زینت خود را اشکار نکنند. و اگر باز هم عفّت بورزند و چادر سر کنند بهتر است و خدا به گفتار آنان با مردان دانا به مقصود باطنىشان شنواست.(21)
از آنجا که این تحقیق در نظر دارد که موضوع پاکدامنى را از دیدگاه قرآن و روایت مورد بررسى قرار دهد، پس تنها دو معناى اخیر با موضوع مرتبط مىباشند، که هر دو مورد نیز در سورهى مبارکهى «نور» آمده است. این سوره را مىتوان سورهى پاکدامنى و عفّت و مبارزه با آلودگى جنسى دانست. چرا که قسمت عمدهى دستوراتش بر محور پاکسازى اجتماع از طرق مختلف، از آلودگىهاى جنسى دور مىزند.(22) در بخشهاى بعدى به تناسب موضوع، پیرامون آیات مربوطه مفصّلاً بحث خواهد شد.
همانطور که قبلاً اشاره شد پاکدامنى از نظر قرآن و روایات از اهمّیّت ویژهاى برخوردار است. براى روشن شدن این موضوع در این قسمت به برخى از آیات و روایاتى که در این زمینه آمده است، اشاره مىگردد. این قسمت شامل مباحث زیر است: پاکدامنى از صفات برجستهى مؤمنین، پاکدامنى برترین عبادتها، پاکدامنى شرطى مهم در انتخاب همسر، پاکدامنى عامل حفظ سلامت جامعه و فضیلت افراد پاکدامن. حال به شرح هر یک از موارد مذکور پرداخته خواهد شد:
آیات آغازین سورهى مؤمنون ویژگىهاى مؤمنان را در عباراتى کوتاه، زنده و پرمحتوا تشریح مىکند. خداوند متعال در این سوره یکى از ویژگىهاى مؤمنین را مسألهى پاکدامنى و عفّت به طور کامل، و پرهیز از هرگونه آلودگى جنسى قرار داده و چنین مىگوید: «وَ الَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ»(23) «و آنها که دامان خود را از آلودگى به بىعفّتى حفظ مىکنند».
«علاّمه طباطبائى» در تفسیر این آیه چنین فرمودهاند:
«کلمهى فروج جمع فرج است، به طورى که گفتهاند؛ عورت زن و مرد است، که مردم از بردن نام آنها شرم مىکنند و حفظ فروج کنایه از اجتناب از مواقعهى نامشروع است. از قبیل زنا و لواط و یا جمع شدن با حیوانات و امثال آن».(24)
یکى دیگر از مفسّران معتقد است که(25) این آیه پاکى روح و خانواده و جامعه است و نگهدارندهى نفس و خانواده و اجتماع از رواج بىحساب شهوات در آن و از فساد خانواده و انساب است. و اجتماعى که شهوات بىحساب در آن شایع شود، جامعهاى فاسد است. زیرا در آن امنیّتى براى خانه و حرمتى براى خانواده نیست. و چون خانواده اوّلین واحد در بناى جامعه است، باید در آن امنیّت استقرار داشته و پاکى برقرار باشد و زن و مرد هر دو با اطمینان از یکدیگر در آن زندگى کنند.
در آیهى بعد مىفرماید: «إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومِینَ»(26)تنها اجازهى آمیزش جنسى با همسرانشان و کنیزانشان دارند که در بهرهگیرى از آنها ملامت نمىشوند.» این جمله استثناء از حفظ فروج است، و «على أزواجِهِم» به معناى زنان حلال، و «أَوْمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ» به معناى کنیزان مملوک است که مواقعهى با زنان خود یا کنیزان مملوک ملامت ندارند.(27) آرى مؤمنین کسانى هستند که فروج خود را در جمیع احوال حفظ مىکنند، مگر در حال ازدواج یا در مورد کنیزان و آنها در این حال مورد سرزنش قرار نمىگیرند.
در اینجا تعبیر به همسران شامل همسران دائم و موقّت هر دو مىشود. در حدیثى آمده است:
عنجعفربنمحمد عن ابیه عن آبائهعلیهمالسّلام قال: قال: امیرالمؤمنین علیهالسلام «تحل الفروج بثلاثة وجوه: نکاح بمیراث، و نکاح بلامیراث، و نکاح بملک یمین».(28) جعفر بن محمد از پدرش از آباء گرامیشعلیهمالسّلام روایت کرده است که امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمودند: «فرجها به یکى از سه طریق حلال مىشوند، یکى نکاح به میراث و یکى نکاح بدون میراث و نکاح به ملک یمین». و در کافى از امام صادق علیهالسلام نقل شده است که کسى از امام در مورد متعه پرسید، فرمودند: «حلال است ولى زنهار که صیغه مکن مگر زن عفیف را که خداى عزّوجلّ مىفرماید: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ» «پس فروج خود را در جایى که ایمن نیستى مگذار».(29)
در این حدیث معناى حفظ به حدّى تعمیم داده شده است که شامل ترک ازدواج با غیر عفیفه هم شده است. و در این دو روایت متعه را نکاح و ازدواج خوانده است و از نظر روایات بىشمارى مطلب، همین طور است و مبناى فقه امامان اهل بیت علیهمالسلام هم بر این است. بعضى مفسّران اهل سنّت در اینجا گرفتار اشتباهى شدهاند و خواستهاند از این آیه شاهدى براى نفى ازدواج موقّت بیاورند و بگویند آن هم در حکم زنا است! «سیوطى» مىنویسد: عنالقاسم بن محمّد انه سئل عن المتعة فقال: انى لارى تحریمهما فى القرآن ثم تلا «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ».(30)
از قاسمبنمحمّد دربارهى متعه سؤال شد و او گفت: همانا من تحریم آن را در قرآن مىبینم و سپس این آیه را تلاوت کرد: «وَالَّذِینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حَافِظُونَ إِلَّا عَلَى أَزْوَاجِهِمْ أَوْمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُمْ». «فخر رازى» معتقد است که(31)، این آیه دلالت بر تحریم متعه مىکند بر اساس آنچه که از قاسمبنمحمّد روایت شده، متعه زوجیّت نیست؛ زیرا که زوجین در آن از یکدیگر ارث نمىبرند.
امّا با توجّه به این حقیقت که «ازدواج موقّت» (متعه) به طور مسلّم در زمان پیامبر صلىاللهعلیهوآله حلال بوده است، احدى از مسلمانان آن را انکار نمىکند؛ امّا بعضى مىگویند در آغاز اسلام بوده و بسیارى از صحابه نیز به آن عمل کردهاند، سپس نسخ شده است و بعضى مىگویند: عمربنخطّاب از آن جلوگیرى به عمل آورد با توجّه به این واقعیّتها مفهوم سخن این دست از دانشمندان اهل سنّت این خواهد بود که پیامبر صلىاللهعلیهوآله -العیاذ باللّه- زنا را حداقل براى مدّتى مجاز شمرده است، و این غیر ممکن است.
برخى از مفسّرین اهل سنّت با این نظر مخالف هستند، «زمخشرى» معتقد است که(32): این آیه دلیل بر تحریم ازدواج موقّت نیست، زیرا ازدواج موقّت هم یکى از انواع ازدواج است هنگامى که نکاح صحیح باشد.
از آنجا که غریزهى جنسى سرکشترین غرائز انسان است و خویشتندارى در برابر آن نیاز به تقوى و پرهیزکارى فراوان و ایمان قوى و نیرومند دارد. در آیهى بعدى بار دیگر بر همین مسأله تأکید کرده و مىگوید:
«فَمَنِ ابْتَغَى وَرَاءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُالْعَادُونَ» «هر کس غیر این طریق را (جهت بهرهگیرى جنسى) طلب کند متجاوز است.»
«علاّمه طباطبائى» در ذیل این آیه مىنویسند:
«این تفریع است بر مطلب قبل یعنى، مستثنا و مستثنامنه. و معنایش این است که وقتى مقتضاى ایمان این شد که به کلّى فروج خود را حفظ کنند، مگر تنها از دو طایفه از زنان، پس هر کس با غیر این دو طایفه مساس و ارتباط پیدا کند، متجاوز از حدود خدا شناخته مىشود، حدودى که خداى تعالى براى مؤمنین قرار داده است.(33)»
در سورهى مبارکهى «معارج» نیز به برخى از اوصاف مؤمنین اشاره شده است. در آیات بیستونهم تا سىویکم این سوره همین آیات آمده و از پاکدامنى به عنوان یکى از صفات برجستهى مؤمنین یاد شده است.(34)
آرى، اسلام طرح جامعهاى را مىریزد که هم به غرایز فطرى در آن پاسخ داده مىشود و هم آلودهى فحشاء و فساد جنسى و مفاسد ناشى از آن نیست. در اینجا ذکر یک نکته ضرورى است و آن این که حلال بودن کنیزان (زنان برده) مشروط بر شرایط متعدّدى است که در کتب فقهى آمده است، و چنان نیست که هر کنیزى به صاحب آن حلال باشد و در واقع در بسیارى از جهات و شرایط، همان شرایط همسران را دارد، هر چند در عصر و زمان ما این موضوع منتفى است.
در آیهى سىوپنجم سورهى مبارکهى «احزاب» که به اوصاف اعتقادى و اخلاقى و عملى مؤمنین اشاره مىکند، پاکدامنى را یکى از این اوصاف مىداند، آنجا که مىفرماید: «وَالْحَافِظَینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ» «...و مردانى که دامان خود را از آلودگى به بىعفّتى حفظ مىکنند و زنانى که عفیف و پاکند....»
با توجّه به آیات فوق و تفسیر آنها، این موضوع روشن مىشود که یکى از صفات برجستهى مردان و زنان مؤمن، پاکدامنى و پرهیز از آلوده شدن به انحرافات جنسى در جمیع احوال مىباشد.
در احادیث نقل شده از معصومین علیهمالسلام از پاکدامنى به عنوان برترین عبادتها یاد شده است. این موضوع با بیانات گوناگون و در منابع متعدّدى آمده است که در این بخش به برخى از آنها اشاره مىشود.
عن أبى عبداللّه علیهالسلام کان أمیرالمؤمنین علیهالسلام یقول: «أفضل العبادة العفاف(35)».
به روایت امام صادق علیهالسلام امیرالمؤمنین علیهالسلام مىفرمودند: «برترین عبادت پاکدامنى است». گفته شده(36) ممکن است حمل عفاف در اینجا شامل ترک جمیع محرّمات باشد.
در روایت دیگرى آمده است: قالالباقر علیهالسلام : «أفضل العبادة عفة البطن و الفرج»(37). امام باقر علیهالسلام فرمودند: «برترین عبادتها عفّت شکم و فرج است». عن أبى جعفر علیهالسلام قال: «ما من عبادة أفضل عنداللّه من عفة بطن و فرج(38)». امام باقر علیهالسلام فرمودند: «هیچ عبادتى نزد خداوند بهتر از عفّت در شکم و فرج نیست». عن امیرالمؤمنین علیهالسلام انه قال: «أفضل العبادة شىء واحد و هو العفاف»(39)
از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است که فرمودند: «برترین عبادت یک چیز است و آن عفّت و پاکدامنى مىباشد».
در قرآن و روایات معصومین علیهمالسلام از پاکدامنى به عنوان شرط مهم، در انتخاب همسر یاد شده است. خداوند متعال در قرآن کریم مىفرمایند: «...وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ مِن قَبْلِکُمْ إِذَا آتَیْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ....)(40) این آیه دربارهى ازدواج با زنان پاکدامن از مسلمان و اهل کتاب سخن مىگوید و مىفرماید: «... زنان پاکدامن از مسلمانان و از اهل کتاب براى شما حلال هستند و مىتوانید با آنها ازدواج کنید به شرط آن که مهر آنها را بپردازید.»
مفسّرین معتقدند که،(41) این آیه دلیل بر جواز ازدواج با زنان پاکدامن مؤمن و زنان پاکدامن اهل کتاب مىباشد، احصان (مصدر محصنه) به معناى عفیف بودن، آزاده بودن، همسر داشتن و مسلمانان بودن است. در آیهى مورد بحث تنها معناى اوّل و دوم مىتواند مراد باشد و برداشت فوق بر اساس معناى اوّل است. این برداشت را فرمایش منقول از امام صادق علیهالسلام تأیید مىکند، که دربارهى آیه فوق فرمودند: «هنّ العفائف» (آنان پاکدامنانند) آرى، ایمان به خدا اعتقاد به وحى و رسالت و عفّت و پاکدامنى، از ارزشهاى والا در انتخاب همسر و تشکیل خانواده مىباشد. در ادامهى این آیه مىفرماید: «مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسَافِحِینَ وَلاَ مُتَّخِذِى أَخْدَانٍ» «پاکدامن باشید نه زناکار و نه دوست پنهانى گیرید...»
پاکدامنى و عفّت مردان، از شرایط حلّیّت ازدواج آنان با زن عفیف و پاکدامن مىباشد. اخدان جمع خدن به معناى رفیقان است که به مناسبت مورد، مراد از آن رفاقتهاى جنسى نامشروع و مسافحین از سفاح به معناى زنا است. این آیه دلالت بر حرمت روابط آشکار و مخفیانهى مردان و زنان دارد. و این نشانگر اهتمام اسلام به عفّت و پاکدامنى جامعه است. فقها نیز بر این مسأله تأکید کرده و در بیان آداب نکاح، یکى از شرایط همسر را پاکدامن بودن او بیان مىنمایند. یکى از فقها معتقد است که(42) مستحبّ است که مردان کسى را اختیار کنند که باکره و پاکدامن و داراى اصالت خانوادگى باشد، «امامخمینى(ره) در اینباره مىگوید:
«سزاوار است که در انتخاب زن، تنها به جمال و مال او نگاه نشود، بلکه اختیار کند زنى را که داراى صفات شریف و شایسته باشد، که در اخبار مدح او آمده است و صفات بد را نداشته باشد، و احادیث به مذمّت او ناطقند.(43) و جامعترین خبر در این زمینه آن است که از پیغمبر صلىاللهعلیهوآله وارد شده است. که فرمودند:
«و ان خیر نسائکم الولود الودود العفیفة، العزیزه فى أهلها، الذلیلة مع بعلها، المتبرجه مع زوجها، الحصان على غیره التى تسمع قوله و تطیع امره(44)». «بهترین زنان شما زنى است که اولاد آور و دوستدار و عفیف باشد و در بین اهلش عزیز باشد و نسبت به شوهرش متواضع باشد و جمالش را به شوهر آشکار نماید و بر غیر شوهر، خود را حفظ کند. زنى که حرف او را مىشنود و امر او را اطاعت مىکند».
خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید: «الزَّانِى لاَ یَنکِحُ إِلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً وَ الزَّانِیَةُ لاَ یَنکِحُهَا إِلاَّ زانٍ أَوْ مُشْرِکٌ وَ حُرِّمَ ذلِکَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ»(45)
«مرد زناکار جز با زن زناکار یا مشرک ازدواج نمىکند و زن زناکار جز مرد زناکار یا مشرک را به ازدواج خود در نمىآورد، و این کار بر مؤمنان تحریم شده است». ظاهر این آیه تحریم ازدواج با زانى و زانیه است، البتّه این حکم در روایات اسلامى مقیّد به زنان و مردانى شده است که مشهور به این عمل بودهاند و توبه نکردهاند، اگر مشهور به این عمل نباشند، یا از عمل گذشتهى خود کنارهگیرى کرده و تصمیم بر پاکى و عفّت گرفته، و اثر توبهى خود را نیز عملاً نشان دادهاند، ازدواج با آنها شرعاً بلامانع است.(46)
بعضى از مفسّران در شأن نزول این آیه چنین نوشتهاند:
«مردى از مسلمانان از پیامبر صلىاللهعلیهوآله اجازه خواست که با «ام مهزول» زنى که در عصر جاهلیّت به آلودگى معروف بود و حتّى پرچمى براى شناسایى بر در خانهى خود نصب کرده بود! ازدواج کند، آیهى فوق نازل شد و به آنها پاسخ داد.»(47)
در حدیثى از امام باقر علیهالسلام آمده است: فى قوله اللّه عزّوجلّ: «الزَّانِى لاَ یَنکِحُ إِلاَّ زَانِیَةً أَوْ مُشْرِکَةً». قال «هم رجال و نساء کانوا على عهد رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله مشهورین بالزنا فنهى اللّه عن أولئک الرجال و النساء و النسا الیوم على تلک المنزلة، من شهر شیئاً من ذلک أو أقیم علیه الحد فلا تزوجوه حتى تعرف توبته» «این آیه اشاره به مردان و زنانى است که در زمان رسول خدا صلىاللهعلیهوآله مشهور به زنا بودند، و خداوند از ازدواج با این مردان و زنان نهى مىکرد، و امروز نیز چنین است، کسى که مشهور به این عمل شنیع گردد، یا حدّ زنا بر او واجب شود، با او ازدواج نکنید تا توبهى او ظاهر و شناخته شود».
آرى، در امر ازدواج باید کاملاً مواظب بود که نکاح با زنان صالحه و عفیفه صورت گیرد، تا از رحم پاک آنها اولاد نیکو و صالح به عمل آید. زنان پاکدامن و پوشیده، مانند جواهرات نفیسهاى هستند که کمتر در دسترس اشخاص قرار مىگیرند. بر مؤمنان خواه زن و خواه مرد، لازم است که نفس خود را از ازدواج با افراد فاسد حفظ کنند. همسران انسان باید از افرادى پاکدامن و از خانوادههاى اصیل و تربیت شده و نجیب باشند تا بهتر بتوانند کودکان را تربیت کنند.
1 . احسانبخش، صادق، «آثار الصادقین»، جلد سیزدهم، گیلان: روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعه گیلان، چاپ اول، 1375، 295.
2 . نهجالبلاغه، سخن 482.
3 . عبدالباقى، محمد فؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، مطبعة دارالکتب المصریة، طبعةالاولى، 1364، 466.
4 . ر.ک. فانى، کامران و بهاءالدین خرمشاهى، «فرهنگ موضوعى قرآن مجید» تهران: انتشارات الهدى، چاپ دوم، 1369.
5 . شعرانى، ابوالحسن، «نثر طوبى» یا «دائرةالمعارف قرآن مجید»، جلد دوم، تهران: انتشارات کتابفروشى اسلامیه، چاپ دوم، 1398 ه.ق. 169.
6 . سورهى بقره، آیه 273.
7 . الجزرى ابنالاثیر، محمد، «النهایة فى غریب الحدیث الجزء الثالث، قم: مؤسسة اسماعیلیان، چاپ چهارم، 1376، 264.
8 . الطریحى، فخرالدین، «مجمع البحرین»، المجلد الخامس، بیروت: دار و مکتبة الهلال، الطبعة الاولى، 1985 م، 101.
9 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، «تفسیر نمونه»، جلد دوم، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ سىام، 1377، 355.
10 . طبرى، ابنجریر، «جامعالبیان فى تفسیر القران». جلد اول، ترجمه حبیب یغمایى، انتشارات توس، 1367، 175.
11 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، پیشین، 356.
12 . الحسینى البحرانى، السید هاشم، «البرهان فى تفسیر القرآن»، الجزء الاول، تهران: مرکز الطباعة و النشر فى مؤسسة البعثة، الطبعةالاولى، 1415 ه.ق، 550.
13 . ابن منظور، «لسان العرب»، المجلد التاسع، بیروت، داراحیاء التراث العربى، طبعة الاولى، 1408 ه.ق، 290.
14 . سورهى نساء، آیه 6.
15 . شعرانى، ابوالحسن، پیشین، 170.
16 . عیاشى السلمى السمرقندى، مسعودبنمحمد «تفسیر عیاشى»، جلد اول، تهران: مکتبة علمیة الاسلامیة، چاپ اول، 221.
17 . شعرانى، ابوالحسن، پیشین، 170.
18 . سورهى نور، آیه 33.
19 . البخارى الجعفى، محمّدبناسماعیل، «صحیحالبخارى»، الجزء السابع، بیروت: داراحیاء التراث العربى، الطبعة الاولى، بىتا، 3.
20 . سورهى نور، آیه 60.
21 . شعرانى، ابوالحسن، پیشین، 171.
22 . اسرار، مصطفى، «دانستنیهاى قرآن»، تهران: انتشارات فلق، چاپ چهارم، 1372، 51.
23 . سورهى مؤمنون، آیه5.
24 . طباطبائى، سیدمحمّدحسین، «تفسیر المیزان» جلد پانزدهم، ترجمهى سیدمحمدباقر موسوىهمدانى، بنیاد علمى و فرهنگى علامه طباطبائى، چاپ سوم، 1367، 12.
25 . سید قطب، «تفسیر فى ظلال القرآن»، «المجلد الرابع»، القاهره: دارالشروق، 1412، ه.ق 2455.
26 . سورهى مؤمنون، آیه 6.
27 . طباطبائى، سیدمحمّدحسین، پیشین، 13.
28 . العروسى الحویزى، عبدعلى بن جمعة، تفسیر نورالثقلین، الجزء الثالث، قم: دارالکتب العلمیّة، الطبعة الاولى، 531.
29 . پیشین، 531.
30 . السیوطى، جلالالدین، «الدر المنثور فى التفسیر بالمأثور»، الجزء الخامس، تهران: المکتبةالاسلامیه و مکتبةالجعفرى، الطبعةالاولى، بىتا، 5.
31 . الرازى، فخرالدین، «مفاتیحالغیب المشتهر بالتفسیر الکبیر»، الجزء السادس، الطعبة الاولى، 271.
32 . الزمشخرى، محمودبنعمر، «الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فى وجوه التاویل»، الجزء الثالث، بىجا: الطبعة الاولى، ص177.
33 . طباطبائى، سیدمحمدحسین، پیشین، 13.
34 . ر.ک. قرآنکریم، سورهى مبارکهى معارج، آیات 31ـ29.
35 . قمى، عباس، «سفینةالبحار»، الجزء الثانى، بیروت: دارالمرتضى، الطبعة الاولى، 207.
36 . المجلسى، محمّدباقر، «بحارالانوار»، الجزء الثامن و الستون، بیروت، مؤسسةالوفاء، الطبعة الثانیة، 1403 ه.ق، 268.
37 . الحرانى، حسنبنعلى، «تحفالعقول عنآل رسول»، بیروت: منشورات مؤسسه الاعلمى للمطبوعات، الطبعة الخامسة، 1394 ه.ق، ص217.
38 . کلینى، محمّدبن یعقوب، «اصول الکافى»، جلد چهارم، ترجمهى محمّدباقر کمرهاى، انتشارات اسوره، چاپ دوم، 1372، 242.
39 . احسانبخش، صادق، «آثارالصادقین»، جلد سیزدهم، گیلان: روابط عمومى ستاد برگزارى نماز جمعهى گیلان، چاپ اول، 1370، ص295.
40 . سورهى مائده، آیه5.
41 . هاشمى رفسنجانى، اکبر، «تفسیر راهنما» جلد چهارم، قم: مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، 1376، 252 ـ 250.
42 . الحلى، ابوالقاسم نجمالدین جعفربنالحسن، «المختصر النافع» جلد اوّل، مؤسسة مطبوعات دینى، چاپ پنجم، 1374، 117.
43 . موسوى خمینى، روحاللّه، «تحریرالوسیله»، جلد سوم، ترجمهى على اسلامى، قم: دقتر انتشارات اسلامى، چاپ دوازدهم، 1374، 423.
44 . پیشین، 423.
45 . سورهى نور، آیه 3.
46 . مکارم شیرازى، ناصر و دیگران، «تفسیر نمونه» جلد چهاردهم، تهران: دارالکتب الاسلامیة، چاپ هیجدهم، 1378، 366.
47 . طبرسى، ابوعلى فضلبن حسن، «تفسیر مجمعالبیان»، جلد هفدهم، ترجمهى احمد بهشتى، مؤسسه انتشاراتى فراهانى، چاپ اوّل، 1354.