آنچه در این مقاله دنبال مىکنیم، یافتن پاسخ این سؤال است که آیا مىتوان از دیدگاه قرآن کریم یک نگرش علمى را در خصوص موضوع یا پدیدهى "فرهنگ" اختیار کرد؟ در این زمینه آیاتى را از قرآن کریم برگزیدهایم و به عنوان اصول مفروض جهت مطالعهى علمى فرهنگ در جوامع انسانى در نظر گرفتهایم و معتقدیم که با این اصول مىتوان به درستى به مطالعهى فرهنگ و نیز ارزشها و هنجارهاى عالى جامعهى سالم پرداخت. گفتنى است که نویسندهى این مقاله هیچگاه خود را در مقام یک مفسّر قرآن نمىبیند و نیز هیچگونه ادعایى ندارد. امّا تنها به جهت این که انسان حق دارد براى رفع شبهات و محدودیّت و فقر اطّلاعات خویش عمل نموده و آموزههاى علم اجتماعى و فرهنگى را با تعالیم و نگرشهاى قرآنى و معرفتشناسى دینى به نحو منطقى درآمیزد و به کار برد، سعى خود را به زبان این مقاله اظهار نموده است.
فرهنگشناسى، فرهنگ، رابطهى خود و فرهنگ، تحقیق در فرهنگ در مقابل تقلیدگرایى، سنّتپرستى، نیاکان پرستى، گذشته گرایى، ذهنگرایى، عینگرایى، ارزشها و هنجارهاى فرهنگى؛ با ذکر آیات و شواهد قرآنى.
در معرفتشناسى اسلام (Epistemology of-Islam) آموزههاى کاربردى ارزندهاى داریم که مىتواند چون یک خمیرمایهى مستعد، راهگشاى ما در مطالعات فرهنگى باشد. هر کدام از این تعالیم را مىباید در جاى خود بهدرستى شناخت و به کار گرفت.
مسئله مورد مطالعهى ما در این مقاله آن است که آیا مىتوان چندى از آموزههاى علمى- کاربردى را در شناخت فرهنگ جوامع و گروههاى بشرى با استفاده از قرآن بازشناسى نموده، به عنوان علم «فرهنگشناسى اسلام» بیان کرد؟
به اعتقاد نگارنده، کلام خداوند در قرآن زمینهاى است براى رسیدن به اصول مفروض (Axiomatie Assumptions) علمى جهت انجام پژوهشهاى انسانشناسى و فرهنگشناسى. این کلام ضمن آن که میدان گستردهاى را براى بررسى انسان و بهدست آوردن شناخت از نشانههاى آفرینش خداوند باز مىکند، در عین حال تأکید مىنماید که اهل معرفت ایمانى نباید دچار تقلید کورکورانه، نیاکانپرستى، سنگفکرى و خود برتربینىهاى فکرى و فرهنگى شده و پیوسته در حال جستجوى نور حقیقت که همانا تجلّى حضرت دوست در عالم است، به سر برند.
یک پیام کلیدى در اسلام داریم و آن توجّه به این حقیقت است که: اشهد ان لا اله الّا اللّه. یعنى همهى عالم محضر خداست و غیر از حضور او در همهى اطوار هستى، کسى وجود ندارد. پایه و عرصهى بىنهایت وجود، اوست و کسى غیر او وجود ندارد. زیرا فرموده است: کل شىء هالک الّا وجهه (سورهى قصص/88) «تنها وجه اوست که وجود دارد و غیر او کسى وجود ندارد و در حال فنا و نابودى است.»
بر این مبنا مىتوان گفت که "فرهنگ" (Culture) بخشى از ساحَت وجود است که در کنار جامعه، فرد (نفس انسانى) و طبیعت مورد استفادهى بشر قرار مىگیرد.
فرهنگ به نوبهى خود پارهاى از هستى اجتماعى است که دلالت بر توحید و "انسجام" (Integration) دارد؛ و از این رو در زندگى اجتماعى انسان به کار (Function) مىآید. حال اگر این ویژگى ماهوى فرهنگ به هم خورده و متلاشى شود، کارآیى فرهنگ در زندگى اجتماعى مخدوش شده و از بین مىرود. جامعهاى که فرهنگ منسجم و پایدارى نداشته باشد، به سوى تشتت و پراکندگى و گاه نابهنجارى و عدم تعادل بارز و افزایش آسیبهاى اجتماعى و فرهنگى کشیده مىشود.
فرهنگهایى که به حقیقت وجود، یعنى عنایت حضور و نور حضرت حق، نزدیک مىشوند، پایندگى و ثبات جاودانهاى مىیابند و یک تمدّن درخشان را به وجود مىآورند؛ امّا فرهنگهایى که به عناصر فناپذیر و بىثبات تکیه مىکنند، از حقیقت خود به دور شده و از بین مىروند و صلاحیّت شکل دادن به یک تمدّن را از دست مىدهند. مانند فرهنگهاى رهایى که خود را وابسته به یک شخصیت سیاسى مانند "مائو" و یا "لنین" و غیر آنان مىنمایند، فناپذیر و آسیبپذیرند.
در بحث پارهها و اجزاى وجودى خلقت فرهنگ از دیدگاه قرآن باید گفت آنگاه که خالق هستى به بندهى مخلوق خویش "فکر" و یاد فکر (اندیشیدن) را عطا مىکند، یعنى فرهنگ، (7 و 67 حدید 27 بقره 146 و 242). آنگاه که خالق کریم توان نامگذارى تمام پدیدهها را به آدم مىبخشد، یعنى فرهنگ (سورهى بقره آیهى 31). و آن دم که به انسان نیروى "تأمل در فکر" را مىدهد و به نور عقل محض خویش، روح تعقّل را به آدم عنایت مىکند، یعنى فرهنگ (سوره بقره آیه 165 و نیز سورهى النحل 12 و 67). حال این تعقّل به هر مقدار و نحوى که شکل مىگیرد، نماد (Symbol) و نشانهاى از فرهنگ است. آنگاه که به بندهى خویش "نور علم" را عطا مىکند، یعنى فرهنگ. بسیارى از پیشرفتها و دستاوردهاى تمدّن انسانى مرهون همین عامل اساسى یعنى "علم" (Science) است که به صنعت و تکنولوژى (Technology) نیز تبدیل مىشود. از اینروست که مىفرماید توسل به نور علم، دانایان را از نادانان جدا مىکند (سورهى الزمر، آیهى9). اگر آدمى از نور علم تبعیّت نکند، دچار سرگردانى و آسیبهاى گوناگون مىشود. (سورهى انفال آیهى 22 و همچنین سورهى یونس آیهى 100).
این عبارات و اشارات، دلالت بر وجود جریان فرهنگ در عرصهى زندگى و روابط بشرى دارد. هرگاه توجّه به این نشانههاى خلق شده تحت عنوان "فرهنگانسانى" زایل شود، قطعاً از مرتبهى عالى فرهنگ انسانى ساقط شده، به مرتبهى پستى از رفتار و کردار مىگراید. بىآنکه بشر از فرهنگ "خالى و تهى" شود، فرهنگ رفتارى او پر از جریانها و اعمال ناخالص مىشود. زیرا عشق ورزیدن و دوستى به آن طیف وجودى و حقیقى فرهنگ که همان توجه به عنایت خالق صاحب جمال و کمال است، زایل شده است. براى مثال، بشر به علم و دانش "شیمى" به عنوان یک صنعت رسیده است، امّا بسیارى از خرابىها، آلودگىها و پلیدىها را از طریق صنعت شیمى نیز پدیده آورده است. در نتیجه آلودگى هوا و دریا و محیطهاى بشرى ناشى از فعالیّت بسیار گستردهى کارخانهها و وسایل صنعتى است، تا آنجایى که آبادى و عمران برخى مناطق زیبا و مفرّح طبیعى و نیز اجتماعات انسانى تخریب شده است. مصرف مواد مخدّر، الکى و افیونى یکى از عوامل مهم تصادفات منجر به فوت مىباشد. بسیارى از داروهاى شیمیایى و نیز مواد آرایشى تأثیر منفى بسیارى بر جسم انسانى گذاشته است.
منظور نگارنده آن است که هرگاه انسان نخواهد و یا نداند و یا ملاک و راهنمایى نداشته و نیز خود را به نادانى بزند و غافل شود، بدیهى است که به ورطهى گمراهىها و پسماندگى و آثار ویرانگر ضد فرهنگ انسانى تمایل پیدا مىکند. چنانکه خداوند مىفرماید: انسان را به زیباترین وجه (همان سیرت وجودى او که دلالت بر نفخهى الهى دارد) آفریدیم (سورهى التین، آیهى 4). اگر این زیبایى را انسان در خویش نیابد به پستترین مرتبه تنزل مىکند و فرهنگ را به مرتبهى پستى تنزل مىدهد. براى مثال عدّهاى را مىبینیم که با پدیدهى دین کاملاً کاسبکارانه و مزورانه برخورد مىکنند و در آن فضایى از ریا و نفاق را ترویج مىدهند تا آن که حقیقت دین که همانا تربیّت آدم و تجلّى آدمیّت است در عمل مکتوم شده و مورد اغماض قرار مىگیرد. شاید بتوان گفت قشرىگرایى و افراط در هر امرى از فرهنگ، گرایش به آسیب و انحراف در فرهنگ را افزایش مىدهد.
یک نکتهى مهم در بازشناسى مدل فرهنگشناسى اسلام، توجّه به جریان "خود" (Self) یا نیروى نفس انسان (Human souL or Ego) است. فرهنگ از رهگذر مواجهه با "خود" فردى و اجتماعى انسان است که به جنبش و ظهور مىرسد. خداوند کریم به حکمت در قرآن مىفرماید: تا هنگامى که انسان، خود نخواهد تغییر کند، محال است که تغییر در زندگى گروهى، اجتماعى و فرهنگى وى پدید آید (سورهى الرعد/11). این اشارهى حضرت حق، حاوى معناى مهمّى است. چنانکه تغییر و تحول در زندگى فرهنگى و اجتماعى رخ نمىدهد، مگر آن که از رهگذر "خود" و یا "نفس" آغاز شده و عبور کند.
خود، همان نفس بشرى است که از ابعاد زیستى، روانى و اجتماعى برخوردار است؛ و در واقع یکى از شالودههاى زندگى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و تاریخى انسان بوده است. نفس مىتواند از ابعاد سالم و ناسالم و یا به عبارت دیگر نفس علیا و نفس سفلى برخوردار باشد؛ چنانکه خداوند در قرآن "نفس امّاره" را در برابر نفس "لوّامه" و نفس تعالى یافتهى مطمئنه قرار مىدهد (سورههاى یوسف/53، قیامت/2، الفجر/27).
اگر انگیزهى تغییر به سوى نفس سفلى پدیدار شود، روابط اجتماعى و فردى انسان در جهت انحطاط و تخریب و فساد میل پیدا مىکند. اگر انگیزهى تغییر در نفس علیا ظاهر شود، روابط اجتماعى و فرهنگى انسان رو به توسعه و کمال حرکت مىکند. بنابراین "خود یا نفس" میدان بسیار مهمى است که زمینهى روابط و تناسبهاى رفتار فرهنگى انسان مىباشد؛ چنانکه سعدى بزرگوار مىفرماید:
ابر و باد ومه وخورشید و فلک در کارند ***تا تو نانىبه کفآرى و غفلت نخورى
مراد از "تو" همان خود یا نفس انسانى است. از اینگونه پیشفرضهاى نظرى انسانشناسى و جامعهشناسى در قرآن که به نوبهى خود میدانها و عرصههاى مطالعاتى قابل ملاحظهاى را باز مىکنند، مىتوان فراوان پیدا کرد. از آن جمله اشارهى خداوند است که مىفرماید: زندگى و مردم در جامعه (دنیا) تابع زینت است (سورهى آل عمران، آیه 14) زینتهایى که عبارتاند از:
شهوات و امیال مردم به زنان، فرزندان، زر و سیم، اسبهایى با نشان (که همان مرکبهاى تزئین شده) مىباشد و دیگر متاعهاى فانى زندگى دنیا.
از این دیدگاه مردم اکثراً تابع زینت و هواى و هوس خود هستند و عمدهى روابط و هماهنگىهایى که برقرار مىنمایند، بر اساس منافع و علایق زینتى خودشان است. اگر مردم از مدیران و صاحبان قدرت نابرابر و نامشروع، فرمان مىبرند، نه براى آن است که به آنها اعتقاد و باور دارند، بلکه از آنروست که به ایشان محتاجاند و بابالحوائج خود را نه ذات قادر خالق یگانه مىدانند، بلکه تنها باور به امیال و منافع خود و ترس از دست دادن آنها را دارند. بدیهى است که تظاهر به تبعیّت و پیروى مىنمایند. امّا همین که موقعیّت و چرخ قدرت و حکومت عوض شد، اظهار تمایل و توافق خود را با ساختار نوین قدرت و ثروت بروز مىدهند. از اینرو مىتوان گفت نحوهى هماهنگى (تعامل/ Interaction)) خود با ساختارهاى اجتماعى و فرهنگى، ساختارها و روابط جدیدى را به وجود مىآورد که به طور عینى در زندگى و رفتار مردم مؤثر مىباشد. براى مثال عدّهاى از مردم خود را وابسته به الگوها و قواعد قوم لوط مىنمایند و لذا یک جریان ساختارى نوینى را به وجود مىآورند که گرایش به ارزشها و هنجارهاى مذموم اخلاقى دارد. همینطور است هنگامى که مردم خود را هماهنگ و متمایل به رسول خدا(ص) مىنمایند، به آن چنان وسعت نظرى مىرسند که مىتوانند شهر مکّه را فتح نموده و شالودههاى فرهنگ و تمدّننوینى را به نام "تمدّن اسلامى" رقم بزنند.
مىدانیم که دین اسلام دین تحقیق و بررسى علمى است. اهل ایمان مىباید براى فهم پایهها و اصول دین اسلام یعنى توحید، معاد و جهان غیب، نبوّت و ولایت و... تحقیق کنند. از این رو هیچگاه پذیرش دین به صورت تقلیدى و شناسنامهاى مقبول نمىباشد. یک مؤمن حق ندارد از چیزى و جریانى پیروى کند که بدان علم ندارد (سورهى الاسراء، آیهى 36). بنابراین دین اسلام در الگوى فرهنگشناسى خود همواره مردم (ایمان آورندگان) را دعوت به تحقیق و تجربهى آیات خلقت خداوند در عالم (جامعه و فرهنگ و...) مىکند. و مطلقاً مردم را وادار به تعبّدهاى کورکورانه از دستگاههاى تبلیغاتى وابسته به قدرت و ثروت و خالى از معرفت نمىنماید. زیرا تقلیدهاى کورکورانه و بدون تحقیق، زمینهاى براى غرق شدن مردم در دامن پیشداورىهاى مغرضانه و قوم پرستانه مىشود؛ و به جاى آن که آدمى را از سردرگمى درآورده و به سوى حقیقت هدایت کند، از شناخت حقیقت در جریانها و مسائل اجتماعى و فرهنگى دور مىسازد.
مىدانید که دین اسلام به جز خداپرستى با سنّتپرستى، گذشتهپرستى و نیز نیاکان پرستى و اطاعتهاى متعبّدانهى آن سخت مخالف است.
تکیه بر گذشته و اعمال نیاکان و پدران پیشین، انسان را از شناخت حقایق رو در رو دور مىکند. به همین دلیل انسان از پرداختن به شناخت واقعیّت و حقیقت خود (هویّت خویش/ Identity of Self) باز مىماند. زیرا خود را فریفته و از خود بیگانهى کلام و اعمال نیاکان و پدران تاریخى جامعه و قوم وابسته کرده است. در سورهى "شورا" آیهى 77-72 آمده است:
ابراهیم گفت آیا هرگاه این بتهاى جماد را بخوانید سخن شما را مىشنوند؟ (72) یا به حال شما هیچ سود و زیانى توانند داشت؟ (73) آنها در جواب ابراهیم گفتند ما پدران خود را بر پرستش بتان یافتهایم. (74) ابراهیم باز به آنها گفت آیا مىدانید که این بتهایى که شما مردم اینک مىپرستید (75) و پدران شما از قدیم مىپرستیدند (76) من با پرستش همهى اینها جز خداى یکتاى عالم مخالف و دشمن هستم؟ (77)
از این آیات و عبارات معلوم مىشود که استناد به تاریخ، ابزارى است براى پوشاندن و توجیه بتپرستى و نیز حال و هواى شرکگرایانهى دل آدمى. آن گاه که بشر نتواند خود را یکدل و متحد کند و رنگ تعلّق به بسیارى از چیزها بدهد، راه توجیه این تمایل و گرایش خود را با تاریخگرایى و گذشتهگرایى باز مىکند. چنین راه، و رویکردى در شناخت و ارزیابى فرهنگ سالم جوامع انسانى از دیدگاه قرآن مطرود بوده و مورد نقد و اشکال قرار مىگیرد.
قرآن در این زمینه، عرصههاى قابل آسیبشناسى را مطرح مىکند. بدین معنا که اگر فرض کنیم رفتار فرهنگى فرد و جامعه را سامان بدهیم، چه مسیر و راهى را مىباید دنبال کنیم، آیا باید به سراغ گذشته و سخن تاریخى نیاکان برویم و یا.... راه دیگرى باید پیمود؟
براى نمونه در سورهى مائده آیهى 104 مىخوانیم:
و چون به آنها گفته شد بیایید از حکم کتابى که خدا فرستاده و از دستور رسول او پیروى کنید، گفتند: آن دینى که پدران خود را بر آن یافتیم ما را کفایت است. آیا باید از پدران خود در صورتى که آنها مردم جاهلى بوده و به حق راه نیافته باشند باز پیروى کنند.
راه شناخت فرهنگ سالم، رجوع به کتاب به عنوان منبع تفکّر و هدایت است. به علاوه هر کتاب مهمّى در راه علم و معرفت نیاز به معلّم و راهنما دارد. از آنجا که هیچگاه زمین خالى از حجّت نیست (ر.ک: سورهى رعد آیه 7: لکل قوم هاد؛ و نیز سورهى یونس، آیه 47). بنابراین انسان راه یافته به درگاه ایمان، مىباید به نحوى تربیت شود که از اوهام و خیالات تاریخگرایى و استدلال اعمال گذشتگان رهایى یافته و همچنین از استناد به تصوّرات شخصى و ذهنى خویش بپرهیزد و همواره به کتاب به عنوان مأخذ تفکّر و هدایت پناه آورد و در ضمن در این راه از اولیاء معرفت که به مرحلهى علم و حکمت بالغ انسانى رسیدهاند و به جز یاد خدا کارى و فکرى ندارند (الذین فى صلاتهم دائمون/ سورهى معراج، آیهى22) طلب راهیابى نموده و پیامهاى بهدست آمده را اطاعت نماید. از این رو انسان با اطمینان مىتواند به کار انتخاب ارزشها و هنجارهاى فرهنگى و اجتماعى بپردازد. در این زمینه یعنى پرهیز از گذشتهگرایى و نیاکانپرستى در قرآن، آیات حکیمانهى فراوانى وجود دارد که هر کدام به گمان نگارنده نکات و فضاهاى تحلیلى ارزندهاى را در بحث فرهنگشناسى به روى خوانندهى اهل دقّت و تفکّر مىگشایند. اشاره به تمامى این آیات در فرصت و مجال این مقاله نمىگنجد.
قابل توجّه است که در راه فرهنگشناسى، خداوند کریم انسان را دعوت به علم در برابر جهل وافرى که او را فرا گرفته است، مىنماید. آنجا که در سورهى علق مىفرماید:
بخوان و پروردگار تو کریمترین کریمان عالم است (3) آن خدایى که انسان را علم نوشتن به قلم آموخت (4) و به آدم آنچه را نمىدانست به الهام خود تعلیم داد.(5)
در فرهنگ باید همواره در سفر و حرکت باشیم. سفر و حرکت از نادانى و مجهولات به سوى دانایى و معلومات. مرکب این سفر، دانش و علم اندوزى است که موهبت آن به انسان عنایت شده است. پس به سراغ فرهنگ که مىرویم مىباید از اظهار فضل شخصى، ذهنى و سلیقهاى و قضاوتهاى گروهى و قومى خویش بپرهیزیم و تنها دست التجاء به علم و ارباب علم بلند کنیم. قابل توجّه است که عنایت کریمانهى دوست (خداوند رحیم) به نحوى است که براى خروج از نادانى و بیچارگىهاى جهل، هر لحظه الهام نموده، عنایت مىفرماید.
یکى از قواعد دانشاندوزى و کسب علم در حوزهى فرهنگشناسى توجّه به تقابلها و تفاوتهاى فرهنگى گروهها و اقوام اجتماعى است. خداوند کریم نیز در قرآن دعوت به تدبّر در آیات و نشانههاى تفاوت در اطوار و گوناگونىهاى مدلها و الگوهاى رفتارى و فرهنگى مردم مىنماید. چنان که مىفرماید:
اى مردم ما همهى شما را نخست از مرد و زنى آفریدیم و آنگاه شعبههاى بسیار و فرق مختلف گردانیدیم تا یکدیگر را بشناسید.
(سورهى حجرات، آیهى 13)
یکى از راههاى شناخت فرهنگ و... توجّه و بررسى تفاوتهاى موجود بین پدیدههاى فرهنگى، مانند عقاید و اندیشههاى دینى، هنرى، سیاسى و... مىباشد.
بدین سان مىتوان به عرصه معرفت و عرفان درست فرهنگ نائل شد. کلید شناخت فرهنگ نیز شناخت نشانههاى حقیقى و نورانى آفرینش خداوند در خلقت نمادها و معانى و سبک رفتار فرهنگى مردم است. سر زندگى و برازندگى معرفت انسانى رسیدن به چنین مرتبهاى است. از این روست که حضرت کریم در سورهى "فاطر" آیات 21-19 مىفرماید:
هرگز کور (کافر تاریک جان) و بینا (مؤمن روشن روان) یکسان نیست (19) و هیچ ظلمت با نور مساوى نخواهد بود (20) و ابداً زندگان با مردگان برابر نیستند و....(21)
نکتهى جالب توجّه آن است که فرهنگهاى زنده و پاینده، آنهایى هستند که خود را مقارن عرفان درست نورانیّت خالق کریم در ابعاد گوناگون آفرینش فرهنگ نمودهاند. یک تحذیر قابل مراقبتى که خداوند عزیز در قرآن به عارفان راه فرهنگشناسى مىدهد دقّت در آن است که مبادا به باورها و خیالات کاذب و فرهنگ دروغین متکى و متوسّل شوند. به عبارت دیگر شبهفرهنگ را در برابر فرهنگ حقیقى جامعهى انسانى مورد توجّه و شناسایى قرار دهند. سخن خداوند است در سورهى آل عمران، آیهى 71 که مىفرماید:
اى اهل کتاب چرا حق را به باطل مشتبه مىسازید تا چراغ حق را به باد شبهات خاموش کنید؛ در صورتى که به حقانیّت آن آگاهید.
به نظر مىرسد نکتهى مهم این است که مدّعیان فرهنگ دینى و... گاه دچار تهاجم اوهام نفس و خیالات خود مىشوند و به جاى آن که به وجه خدا در اطوار و ابعاد گوناگون رفتار فرهنگى مردم نظر کنند، به دنبال توجیه تصورات قبلى و شخصى خویشاند؛ زیرا خود را ملاک حقیقت مىپندارد نه آیات و نشانههاى گوناگون خداوند را. چنین گرایشى کافى است که ما را دچار ابهامات و تصوّرات کاذب و بىخاصیّت در حوزهى فرهنگشناسى نماید.
از این روست که در راه شناخت عالم و آدم، جامعه و فرهنگ نیز خداوند حکیم ما را دعوت به اندیشه و عنایت فکر و تعقّل مىکند. تا آن که مبادا دچار ظلمت و جهل و بیمارى و نکبتهاى آن بشویم. آنان که نمىاندیشند و در عالم تعقّل و تدبّر نمىکنند، دچار پلیدترین امور در زندگى مىشوند. (سورهى انفال، آیهى 22)
یکى از اسرار و علائم مؤثر تعقّل و تفکّر در عالم رسیدن به رمز توحید یا به عبارت دیگر برداشتى منسجم از مجموعه و حقیقت پدیدهها است؛ چنانکه به قانونمندى نهفته در محتوى و ساختار پدیدهها و موضوعات مورد مطالعه مىتوان رسید؛ و به یقین مىتوان فهمید و دید که در ماهیّت و جریان امور چه مىگذرد. اگر بتوان در تربیت و سلوک پرورش فکر به چنین مرتبهى بالغ و عالى رسید، به طریق اولى در فرهنگشناسى نیز مىتوان موفق و کارآمد بود و هیچگاه دچار شبهات و الگوهاى کاذب و انحرافى در آثار و محصولات و دستاوردهاى فرهنگى نگردید. دقت کنید فرمایش خداوند را در سورهى زخرف:
در آسمان و زمین به چشم عقل نظر کنید و بنگرید تا چه بسیار آیات حق و دلایل توحید را مشاهده مىکنید. گر چه هرگز مردمى را که به دیده عقل و ایمان ننگرند، دلایل و آیات الهى بىنیاز نخواهد کرد. (101)
معلوم مىشود که تمام عالم -آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست- پر است از نشانههایى که دلالت بر حقیقت وحدتیافتهى خداوند حکیم دارد. مشروط به آنکه دلآدمى، مشتاق حقیقت بوده و پاک باشد و بخواهد که حقیقت آفرینش را در صحنههاى گوناگون آن ببیند و از بادهى پرفیض و برکت آن (خارج از هرگونه وسوسه و امراض تردید ظاهرى و باطنى) برخوردار شود. به قول حضرت حافظ:
گوهر پاک بباید که شود قابل فیض ***ورنه هر سنگ و گلى، لؤلؤ و مرجان نشود
گاه خصلت ناپاکى دل و عدم حقیقتجویى تا جایى مىرسد که بشر ایمان به نظام وحدت در خلقت را چنان که در فوق اشاره شد، موازى با بىخردى قلمداد مىکند: خداوند در سورهى بقره مىفرماید:
و چون آنها را گویند ایمان آورید، چنانکه دیگران ایمان آوردهاند، پاسخ دهند که چگونه ما ایمان بیاوریم مانند بىخردان. آگاه باشید که ایشان خود بىخردند، ولى نمىدانند.13
به عبارت دیگر تعقّل و خردمندى سالم در عالم به طور قطع چنان حال جستجویى را به آدمى ارزانى مىدارد که به ایمان ختم مىشود. عبارات و آیات خداوند در قرآنکریم دربارهى "تعقّل و تدبّر" در عالم و تحذیر و ملامت آن که چرا مردم نمىاندیشند و یا تعقّل نمىکنند، بسیار فراوان است. به نظر نگارنده همهى این آیات و عبارات ما را به این نکته هدایت مىنماید که یکى از شالودههاى فرهنگ جوامع انسانى میزان خردمندى و تعقّل آنهاست. هر چه میزان این تفکّر و تعقّل، تداوم داشته و عمیق شود، انسان مىتواند به دانش، بینش، علم و فنآورىهاى گوناگون دست یابد.
عنایات حضرت خداوندى که در تمام ابعاد و ذرات عالم ظاهر و باطن آدمى جارى و سارى است. بنابراین عنایت به فرهنگسازى گروهها و اقوام انسانى دارد؛ آنگاه که مىفرماید بیندیشید و خود ببینید و بنگرید و تجربه کنید و از این دیدن و اندیشیدن به سنّتها و قانونهاى خلقت که محکم و پایدارند و تبدیل نمىپذیرند، پى ببرید و به آنها عمل کنید. لذا مىتوانید به مراتب و مقامات کمال و عالى رسید. اگر یکى از مصادیق تجلّى "خلق الانسان على صورته" (به فرمودهى رسول اکرم(ص)) و نیز یافتن و مکاشفه نفخهى الهى در سرزمین دل آدمى باشد، (و نفخت فیه من روحى/ سورههاى سجده، آیه 9)، در چنین مرحلهاى مىباید باشد. به قول سعدى:
رسد آدمى به جایى که به جز خدا نبیند ***بنگر که تا چه حد است مکان آدمیّت
ملاحظه مىشود که چقدر روشن و واضح در قرآن، به ریشهها و شالودههاى فرهنگشناسى، توجّه و اشارهى آموزشى و پرورشى شده است. تا آنجا که خداوند به اصول و قواعد دیگرى را اضافه مىفرماید؛ از جمله آن که توصیههاى فراوانى مىفرماید در سورهها و آیات متعدد که انسان در جستجوى معنى و حقیقت فرهنگ علمى مىباید به سوى تجربهى پدیدههاى عینى به پیش رود و در این راه آنچنان به "رشد و بلوغ و کمال" رسد که "جدپرست و نیاکانپرست" و تاریخپرست نبوده و خود را دستآویز سنّتهاى مرده و جمود فکرى و فرهنگى اغیار نکرده و خارج از هرگونه تقلید کورکورانه، مانند یک انسان دانا و راهنمایى شده بیندیشد و آنچه مىطلبد بشناسد.
براى مثال چند نمونه از آیات خداوند کریم را در این زمینه ذکر مىکنیم و برداشتهاى علمى- کاربردى مورد نیاز در مسئلهى فرهنگشناسى را مطرح مىسازیم. خداوند حکیم در سورهى انعام مىفرماید:
آنان که شرک آوردند خواهند گفت که اگر خدا مىخواست ما و پدرانمان مشرک نمىشدیم و چیزى را حرام نمىکردیم؛ بدین گفتار پیشینیان ایشان نیز تکذیب رسل مىکردند تا آنکه طعم عذاب ما را چشیدند. بگو اى پیغمبر آیا شما بر این سخن مدرک قطعى دارید تا ادامه دهید. شما جز از ضایعات باطل خویش پیروى نمىکنید و جز به گزافه و دروغ سخن نمىگویید.148
معلوم مىشود کسانى که گذشتهگرا و جدپرست هستند، به دنبال توجیهى براى حال پریشان و خیالات خود هستند. لذا از اشخاص و جریانهاى گذشته صرف نظر از آنکه به دنبال حقیقت منسجم و مؤثرى براى تربیت انسانى باشند، بتهاى بزرگ و قابل تعبّدى مىسازند. چنین افراد و فرهنگهایى ویژگى متحد و منسجم و یا وحدتیافتهاى ندارند، و به همین دلیل دستاویز و مستمسک سیاستها و ترفندهاى مخرب و متلاشى کنندهاى قرار مىگیرند.
به علاوه بررسى پدیدههاى رفتار فرهنگى مردم با توجّه به تفاوتهاى گوناگون آن از دیدگاه الگوهاى فکرى و ذهنى گذشتهگرا بدان شرح که ذکر شد به عنوان یک مانع اساسى در امر شناخت فرهنگ عمل مىکند. زیرا امروز را از چشم دیروز و یا افکار و اندیشههاى پیشینیان دیدن، اغلب به عنوان یک حجاب ضدپژوهش علمى و مطالعهى عینى و تجربى واقع مىشود و به جاى آن که الگوى هموار پژوهش فرهنگى گروهها و اقوام انسانى شود به عنوان مانع و نگرش از پیش تعیین شدهى تاریخى که عمدتاً به عدم واقعگرایى مىانجامد، عمل مىنماید. پس براى فرهنگشناسى مىباید نگرش گذشتهگراى وابسته به جریانها و اشخاص اسطورهى را کنار گذاشت و سعى نمود از تعصبات و تعلّقاتى از این دست رها شد تا به این وسیله با یک اندیشه و ذهن پاک و خالى مستعد و آمادهى شناخت وقایع و پدیدارهاى فرهنگى در جامعهى مورد مطالعه گردید.
همچنین مىباید اضافه نمود که از تحذیر خداوند در خصوص گرایشهاى فکرى و روشن شناسانهى گذشتهگرا و مانند آن برمىآید که گذشتهگرایى فرهنگى در برابر نوگرایى فرهنگى قرار مىگیرد.
بنابراین جامعه و گروهى که در جامعه و زمان "نو" و یا امروز قرار گرفته است، مىباید در ظرف فرهنگى زمان نو نیز مورد مطالعه و شناخت قرار گیرد. لذا مىتوان گفت حقایق زمان اکنون را نمىتوان با الگوها و ملاکهاى قدیمى مورد تحلیل و شناخت قرار داد. به قول اهل نظر، جهان در هر لحظه در حال خلق و تولّد تازهاى است و همهى امور در حال تحوّل و دگرگونى است، مِنْجمله امور و پدیدههاى فرهنگى. به طور قطع در ارزشها و هنجارها و اندیشهها و خردمندىها و معانى و الگوهاى فرهنگى جامعهى امروز، حقایقى نهفته است که فیضان و برکات مثبت و مقدّم و توسعهدهنده و تعالى بخش آن را مىتوان با بینش تحقیقاتى در همین جامعه و فرهنگ امروز بهدست آورده، به آن ایمان مؤثر و کاربردى پیدا کرد.
در این زمینه نیز خداوند کریم در سورهى "مائده" آیهى 104 مىفرماید:
و چون به آنها گفته شد بیایید از حکم کتابى که خدا فرستاد و از دستور رسول او پیروى کنید، گفتند آن دینى که پدران خود را بر آن یافتیم ما را کفایت است. آیا باید از پدران خود حتى اگر مردم جاهلى بوده و به حق راه نیافته باشند، باز پیروى کنند؟
اگر دقّت کنید درمىیابید که حکمت فرهنگشناسى قرآن در آن است که دانشمندان و عارفان راه حقیقت را از گذشتهگرایى و نیاکانگرایى که اساس آن بر جهل و نادانى و فقدان معرفت و بینش نهفته است، برحذر مىدارد. در برابر آن، تأکید بر آن است که خود را در زمان خویشتن بشناسیم و از شرایط و آموزهها و القائات غفلت از خود بپرهیزیم. چرا که رسول مکرم اسلام(ص) تأکید اساسى دارند که مؤمن کسى است که خود را بشناسد و هر کس خود را خوب بشناسد، توانسته است خداى آفرینشگر عالم و آدم را خوب بشناسد.5
در سورهى فرقان آیهى 18 مىفرماید:
.... این کافران و پدرانشان متمتع به دنیا و نعمتهاى آن گردیدند تا آن که از فرط سردرگمى در دنیاى پست فانى، ذکر تو و قرآن عظیم تو را که سرمایهى سعادت بود، فراموش کردند و [آنان [مردمى شقىمرتبه روزگار بودند.
همانطور که در قبل نیز اشاره شد، معلوم مىشود وجه مشترک ظریفى میان "کفرگرایى" و استتار حقایق و جدّگرایى یا نیاکانگرایى وجود دارد؛ و ریشهى این جریان نیز آمیخته شدن و عادت مألوف به فرهنگ جیرهخوارى و عافیتجویى است. لذا بسیارى از مردم تابع و کارکردى (Founctional) از نرخ راه و رسم جامعهى خود هستند. خواه گذشتهگرا و جدپرست باشند و یا توجیهگر حقایق و در پردهى خفا و پنهان نگه داشتن آن؛ حتّى اگر حرمت و نیاز حقیقى به "عدالت" و برابرى و جلوگیرى از فقر و تبعیض و نیز آزادى اندیشه و خرد خلاّق انسانى تحتالشعاع قرار گرفته و اغماض و مکتوم گردد. به طور قطع چنین جامعهاى دچار "فرهنگ ضاله" و نیز "فرهنگ استعمار" مىگردد و زمینه براى انواع و اقسام فسق و دروغگویى و بازى با حقوق و اموال عمومى مردم در آن فراهم مىشود تا آنجا که به جاى فرهنگ دینى و قانونگرایى، علائم و نشانههاى "فرهنگ غنیمتگرا" و "سلسلهگراى یک جانبه" را مىتوان ملاحظه کرد. آیات و اشاراتى از این دست در قرآن فراوان به چشم مىخورد.6 امّا نکتهى بنیادى در این است که اهل ایمان و معرفت، هوشیار بوده و بدانند که مبادا مورد تحمیق فرهنگى قرار گیرند و در فضاهاى فرهنگى واقع شوند که نیروى آزادى سالم و خلاّق و مشروع انسانى و نیز روحیّهى عقلانیّت و تحقیق که منجر به آزادگى آدمى و رهایى از بردگى فکرى و استثمار ضد حقوق انسانى مىشود، مکتوم و منجمد مىگردد. در این خصوص خداوند حکیم در سورهى یس مىفرماید:
... آنها را بترسانى یا نترسانى هرگز ایمان نمىآورند. 10 ....آنان به رسولان حق گفتند شما جز این که مانند ما بشرى هستید مقام دیگرى ندارید و هرگز خداى رحمان شما را به رسالت نفرستاده و جز این که شما مردم دروغگویى هستید هیچ در کار نیست. 15 ....باز منکران گفتند که اى داعیان رسالت ما وجود شما را به فال بد مىگیریم اگر از این دعوى دست برندارید. البته سنگسارتان خواهیم کرد و از ما به شما رنج و شکنجه سخت خواهد رسید.18
چند نکتهى فرهنگشناسى را در اینجا مىتوان نتیجهگیرى کرد. اول آن که در محتواى این آیات چند گرایش جامعهشناختى از رفتار فرهنگى و اجتماعى بشر قابل فهم و برداشت مىباشد. دوم آن که هرگاه در قومى، عکسالعمل بدون تدبیر و تحقیق "نفى کردن" و "انکار نمودن" و "رنج و آزار اهل معرفت و انسانهاى آزاده" را ملاحظه کنیم، وجود جریان تحجّر فکرى، اعتقادى و فرهنگى را در مردم و گروه اجتماعى مورد مطالعه مىتوانیم پیدا کنیم. در واقع جمود و انجماد فرهنگى مردم در جوامع بشرى با علائم و نشانههاى ذیل قابل شناسایى و تصدیق مىباشد:
1. نفى کردنِ حق؛
2. دروغگو پنداشتن دعوتکنندگان به معرفت و ایمان وحدتیافته؛
3. انکار کردن ارزشها و مبانى فکرى که انسان را "مسؤول" مىکند و از تعبّد در برابر "عناصر و جریانهاى فانى" آزاد مىکند. جمود و تحجّرِ فرهنگى که با علائم و نمادهاى فوقالذکر به وجود مىآید، فرهنگ جامعه را در عمل به سوى "بستهشدن" در برابر فرهنگهاى باز و منعطف و هماهنگ و در جستجوى اندیشهها و مهارتها و معانى تازه و نو گرایش مىدهد. ماهیّت، سرشت، ساخت و شاکلهى فرهنگ منجمد همین است که نمىتواند اندیشهها و الگوهاى نوآور را که با خود حقایق تازه نظام آفرینش و هستى اجتماعى به همراه مىآورند، جذب کند. به همین دلیل است که در زمینهى "پسماندگى فرهنگى" (culturallag) و نیز توسعهنیافتگى اجتماعىوفرهنگى (social and cultural under Development) در جامعه بهوجود آمده و تثبیت مىشود. شاید بتوان یکى از رازهاى توسعه نیافتیگى فرهنگى و اجتماعى- اقتصادى جوامع امروزى را در همین مسئله پیدا نموده، دنبال کرد.
در دستورات و القائات تربیتى و سلوک اعتقادى اسلام که به طور خاص در قرآن دیده مىشود، خداوند کریم توصیه به ستیزه و معارضه با "تحجّر و جمود فرهنگى" را وجههى تأکید قرار مىدهد؛ آنجا که قرآن اساس تربیت انسانى را بر "تقوى" و "عمل صالح" و نیز توصیه به جستجوى "حقیقت" قرار مىدهد.6
هیچگاه قرآن، تحقیر و تمسخر و ناسزاگویى و بدگویى دیگر اندیشهها و ادیان و فرهنگها را توصیه نمىکند: لااکراء فى الدین قد تبیین الرشد من الغى و... (بقره/ 256)
اگر مردمى نخواستند راه خدا (حقیقت یگانه و متعالى زندگى) را پیدا کنند، هیچ اجبار و زورى بر آنها نیست، و اگر نخواستند متقاعد شوند، فرمایش خداوند است که:
قل یا ایّها الکافرون (1) لا اعبد ما تعبدون (2) و لا أنتم عابدون ما اعبد(3) و لا انا عابد ما عبدتم(4) و لا أنتم عابدون ما اعبد(5) لکم دینکم ولى دین(6) (سورهى کافرون)
بگو اى کافران مشرک، من آن [بتان] را که شما [به خدایى[ مىپرستید هرگز نمىپرستم، و شما هم آن خداى یکتایى که من پرستش مىکنم، پرستش نمىکنید. نه من خدایان باطل شما را عبادات مىکنم، دین من براى من و دین شما براى شما باشد، و نه شما یکتا خداى معبود مرا عبادت خواهید کرد.
امّا در مواجهه با اندیشهها و فرهنگهاى گوناگون، توصیه و دستور کاربردى خداوند به آن است که:
فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون احسنه
(سورهى الزمر، آیهى 17)
«.... بشارت و مژدهى رحمت است آن بندگانى را که چون سخن حق بشنوند، نیکوتر آن را عمل کنند.»
و در برابر کسانى که مىخواهند بحث و مباحثه کنند، مىفرماید:
قل هاتوا برهانکم و ان کنتم صادقین (بقره/ 11)
«بگو بر این دعوى برهان آورید اگر راست مىگویید.»
و نیز نگاه شود به: سوره انبیاء/ 24، النمل/ 64، قصص/ 75)
ملاحظه مىشود که در قرآن ملاکهاى شناخت فرهنگِ باز، در برابر فرهنگ متحجّر و منجمد و یا بسته ارائه شده تا اهل معرفت بهتر بتوانند از انوار فیاض علم و ایمان برخوردار شوند.
انکار کردن و برچسب زدن (Tolebel)، از ویژگىهاى بافتهاى فرهنگى متحجّر و منجمد است. زیرا اشخاص با انجماد فکرى و فرهنگى نمىتوانند هیچ فرهنگى را غیر عقاید و افکار خود بپذیرند. از اینرو افکار و اندیشههاى جدید و متفاوت را انکار نموده، و خراب مىکنند. یکى از اشکالات این خرابکارى، افترا زدن و برچسب زدن مىباشد. در این زمینه خداوند حکیم "در سورهى سبا" مىفرماید:
.... و چون توسط رسول براى کافران آیات روشن ما تلاوت شد، گفتند این شخص جز آن که مردى است که مىخواهد شما را از دین پدرانتان برگرداند، هیچ مزیّت دیگرى ندارد و نیز گفتند این قرآن را جز آن که خود فرابافته و به دروغ به خدا نسبت مىدهد، چیز دیگرى نباشد و کافرانى که آیات حق بر آنها آمد گفتند که اینکتاب جز آنکه سِحر است، پیداست که چیز دیگرى نیست.43
در سورهى اعراف به طور صریح و روشن مىفرماید:
و محققاً بسیارى از جن و انس را براى جهنّم واگذاردیم؛ چه آن که آنها را دلهایى بىادراک و معرفت و دیدههایى بىنور بصیرت و گوشهایى ناشنواى حقیقت است. آنها مانند چهارپایاناند، بلکه بسى گمراهترند؛ زیرا قوهى ادراک مصلحت و مفسده داشتند و باز عمل نکردند. آنها همان مردمى هستند که غافل شدند.179
ویژگى فرهنگ منجمد و متحجر آن است که اشخاص، واقعیات و مسائل را عیناً مىبینند امّا باز به جهل و انجماد فکرى و فرهنگى خود ادامه مىدهند.
خوشبختانه در این عرصه از بحث، یعنى بررسى و نقد جمود فکرى و فرهنگى مردم و جوامع بشرى، آیات متعدد و گوناگونى در قرآن کریم وجود دارد که هر کدام به نوبهى خود جاى مطالعه و تأمل گسترده دارند.8
تقلیدگرایى و تعبُّدهاى تقلیدى یکى دیگر از نشانههاى فرهنگشناسى است. در واقع اشخاصى که گرایش و نیاز به رفتارهاى تقلیدى محض و تأثیرپذیرى کورکورانه از محیط اجتماعى و فرهنگى جامعهى خود دارند، از یک ساخت فرهنگى (Cultural Struacture) و فرهنگپذیرى (Culturalization) ویژهاى برخوردار مىشوند و به تعبیرى، همانى مىشوند که جامعه و فرهنگ حاکم مىخواهد، همانى هستند که صاحبان قدرت و موقعیّت در نظام رسانهاى و به اصطلاح نهاد آموزش و پرورش مىخواهند. در این صورت فرهنگ اجتماعى و رفتارى مردم حالت مسخ شده و الینه (Alien)شدهاى را به خود مىگیرند. این نوع نگرش و بینش در شناخت رفتار فرهنگى مردم، از چشمانداز آیات نورانى وحى یعنى قرآن کریم دور نبوده و به انحاى گوناگون، خداوند کریم هشدارها و بیدادگرىهاى آن را تبیین فرموده است. چنانکه در سورهى بقره آیهى 171-170 مىفرماید:
.... این دشمن (شیطان) است که به شما دستور مىدهد به بدکارى و زشتى و بر آن مىگمارد که سخنانى از روى جهل و نادانى به خدا نسبت دهید. 170 و چون کفّار را گویند پیروى از شریعت و کتابى که خدا فرستاده کنید، پاسخ دهند که پیرو کیش پدران خود خواهیم بود و هرگز به حق و راستى راه نیافتهاند.171
معلوم است که مطیعان شیطان همان مقلّدان کورکورانه و محض هستند که از هرگونه تلاش براى تحقیق و کسب حقیقت و اخبار و پیامهاى الهى دورى مىکنند و لذا در جهل و نادانى غرق و استحاله مىشوند. از اینروست که به سهولت اینگونه مردم با فرهنگ رفتارى تقلیدگرایى و مسخ شدن به تقلید و اطاعت از راه و رسم روز هر کس و ناکس، واسطههاى اجرایى بدکارى و اعمال فسق و فجور در جامعه و فرهنگ مىشوند. هر چند که ممکن است اعمال و برنامههاى خود را به اطاعت بتپرستان از صاحبان قدرت و راه و رسم پدران مقدّس کردهى خود توجیه کنند؛ در حالى که آن پدران نیز در گمراهى و همین فرهنگ تقلیدى و مسخ شدهى عارى از هویّت حقیقت و صداقت به سر مىبرند و لذا هیچ عمل و سنّت صالح و پایندهاى از خود بر جا نگذاشتند.
مکمّل این معنا را در جاى دیگرى، خداوند در سورهى اعراف مىفرماید:
آنها که چون کار زشتى کنند گویند ما پدران خود را بر این کار یافتهایم و خدا ما را بر آن امر نمود. بگو اى پیغمبر هرگز خدا امر به اعمال زشت نکند و آنچه را خود از جهل و نادانى مىکنید، به خدا مىبندید.38
برخى مدعیّان مذهب و دین، گاه از تقلیدگرایى یک کلاه فریبکارى درست مىکنند تا مخاطبان خود را غافل کرده و فریب بدهند. چنانکه در جامعه و فرهنگ، اعمال و پدیدههاى شوم و پلید و نابحقى به واقع وجود دارد و بسیارى از آزارها و مسائل اجتماعى و عدم سلامت اجتماعى و روانى را بر مردم روا مىدارند؛ امّا سکوت مىکنند و یا آن را توجیه شبه دینى مىنمایند و مىگویند امر و مقدّر الهى چنین است که رقم خورده است. در حالى که هم دروغ مىگویند و در پى اغفال و حماقت مردم و فرهنگ رفتارىشان هستند. هشدار خداوند حکیم آن است که همواره فرهنگ کاذب تقلیدگرا را در برابر فرهنگ صادق تحقیقگرا قرار داده و در عالم شناخت نگذاریم که حق را برخى به لباس باطل بپوشانند و مخاطبان را وادار به اطاعت محض ابلهانه نمایند.
دعوت خداوند حکیم به «عینگرایى» (Objectivism) در امر شناخت فرهنگ، در قرآن کریم بىنظیر است. شاید به آن منظور که مردم و گروندگان به ایمان، دچار تردید و ابهامات و افکار سنگین کلامى و ذهنى نشوند و حقیقت را به طور کاملاً عینى و تجربى ببینند و تجربه کنند و بفهمند. به طور قطع در چنین شرایطى، به شناختى اصیل و اطمینانبخش مىرسند. به نظر نگارنده اگر از طرح شبهات و بازىهاى کلامى و لفظى دست بشوییم، خداوند کریم در قرآن به طور عینى و خارج از هرگونه پیشداورى، خود را لحظه به لحظه و مو به مو به تجربه نشان مىدهد؛ تا آنجا که هر اهل معرفت و فضلى را به سوى یک بینش درست و علمى (Scientific Insignt) فرا مىخواند. براى نمونه در سورهى الضحى مىفرماید:
.... قسم به روز روشن تا هنگام ظهر آن(1) و قسم به شب تا هنگام آرامش آن(2) که خداى تو هیچگاه تو را ترک نگفته و بر تو خشم ننموده است(3).
خداوند حکیم خود را از طریق آیت و پدیدههاى عینى و روشنى مانند "روز روشن" و یا "ظهر" و یا "آرامش شب" نشان مىدهد و تأکید مىفرماید که هیچگاه بندهى خود را در زندگى تنها نمىگذارد و در همه جا و همه حال با اوست. در سورهى مرسلات مىفرماید:
.... در زمین کوههاى بلند برافراشتیم و از ابر و باران به شما آب زلال و گوارا نوشانیدیم.(27)
در سورهى عنکبوت مىفرماید:
اى رسول بگو به مردم که در زمین سیر کنید و ببینید که خدا چگونه خلق را ایجاد کرده و سپس نشئت آخرت را ایجاد خواهد کرد که خود بر هر چیز تواناست.(20)
مىبینیم که خداوند حکیم خود را در لحظهها و زمینههاى تکوینى خلقت از جمیع جهات نشان مىدهد. همین معنا به وضوح در سورهى روم، آیهى 48 احساس و استنباط مىشود:
خدا آن کسى است که بادها را مىفرستد تا ابرها را در فضا برانگیزد. پس به هرگونه که مشیتش تعلّق بگیرد در اطراف آسمان متصل و منبسط کند و باز متفرق گرداند. آنگاه باران را بنگرى که قطرهقطره از درونش بیرون ریزد تا به کشتزار و صحراى هر قومى از بندگان بخواهد فرو بارد و به یک لحظه آن قوم مسرور و شادمان گردند.
عجیب است که آیاتى از این دست در قرآن فوقالعاده فراوان است.9 خداوند حکیم در اوج شفقّت و دوستى، بندهى جاهل و سرگردان را به سوى خود به طور عینى فرا مىخواند و از هرگونه کژ راهگى و بىراهه رفتن برحذر مىدارد تا به سر منزل مقصود برساند. خواندن اینگونه آیات در قرآن، جذبهى علم واقعى به خدا، لطیفهى فکر حقیقى دربارهى خدا و شمیم معنى خلقت و عظمت حضور و عینیّت خدا در آفرینش زندگى را مضاعف مىنماید. سخن خداوند است در سورهى نور:
خدا نورِ آسمانها و زمین است. داستان نورش به مشکاتى ماند که در آن روشنچراغى باشد و آن چراغ در میان شیشهاى که تلألؤ آن گویى ستارهاى است درخشان و روشن از درخت مبارک زیتون که با آن که شرقى و غربى نیست، شرق و غرب جهان بدان فروزان است و بىآنکه زیت آن را برافروزد، خود به خود جهانى را روشنى بخشد که پرتو آن نور حقیقت بر روى نور معرفت قرار گرفته و هر که را بخواهد به نور خود هدایت کند و این مثلها را خدا براى مردم (هوشمند) مىزند و خدا به همهى امور داناست.(35)
بدینرو خداوند کریم خود را به مانند نورى حاضر در همهى ابعاد خلقت منجمله حوزهى "فرهنگ" در جوامع بشرى نشان مىدهد. هرگاه در پدیدارها و روابط متقابل فرهنگى و اجتماعى نورانیّتى احساس شود که از فشار جهل و عواقب مسائل اجتماعى و... بکاهد، انسان به آرامش و آسایش و در نتیجه حل مسائل و پیشرفت و تکامل مىرسد. امّا آنگاه که نادانىها و پیامد برخى معمّاها و مسائل بر زندگى انسان فشار زاید آورده و حمله نماید، بدیهى است که عضو جامعه در فضایى به سر مىبرد که در آن احساس سردرگمى و سرگردانى، رنج و دردمندى و نیز آسیبها و استرسهاى کشنده مىکند.
اگر این قول مردم شناسان و جامعهشناسان را در معرفى فرهنگ تصدیق کنیم که مىگویند: فرهنگ عبارت از مجموعهى ارزشها و هنجارهایى است که یک قوم یا گروه و اجتماع مىپذیرد و آن را مبناى جهتگیرى، تنظیم و انسجام و سازماندهى و نسق دادن به رفتار خود قرار مىدهد،(10) به نظر نگارنده خداوند حکیم در قرآن کریم همواره یک سرى ارزشها (معناها و الگوهاى پسندیدهاى براى رفتار) را براى مخاطبان خود و اهل ایمان ابلاغ نموده و متذکر مىشود، زیرا عنایت و هدایت خداوند عزیز آن است که مخلوق منتخب خویش را که توفیق خواندن و فکر کردن در آیات و کلمات قرآن را به او داده است، بدان سو بکشاند که در یک فضاى مشخص و شاکله یافته و سازماندهى شدهاى از رفتارها به توسط جا افتادن و درونى شدن (To Intern) ارزشها و هنجارهاى فرهنگى ابلاغ شدهى انبیاء و اولیاى خدا قرار گیرد و در نتیجه به سمت یک نوع جامعهى سالم و توانگر خدایى که مىتواند تبدیل به یک جامعهى الگو و اسوه بشود، به پیش برود. در اینجا نمونههایى چندى از ارزشها و هنجارهاى متذکر شدهى خداوند کریم را در قرآن اشاره مىنماییم:
1. ارزش و الگوى "توحید" در روابط فرهنگى و... (سورهى شورى/ 15)
2. ارزش و الگوى "صدق" در روابط انسانى (سورهى مریم/ 41)
3. ارزش و الگوى "احساس مسئولیّت اجتماعى و انسانى" در روابط اجتماعى (سورهى نساء/84)
4. ارزش و الگوى "عمل صالح" همراهِ:
4-1. هنجار تقوى (خویشتنبانى)،
4-2. هنجار وفاى به عهد،
4-3. هنجار خوشکلامى با والدین، خویشاوندان و فقراء،
4-4. هنجار زکات به مستحق،
4-5. هنجار آزادسازى اسراء،
4-6. هنجار صبر در برابر سختىها (سورهى لقمان/8 و سورهى بقره/177)
4-7. هنجار جذب حقایق و انوار حقهى الهى (سوره العصر/3)
5. ارزش و الگوى "اعتدال" همراهِ
5-1. هنجار پرهیز از ستم و ظلم (سورهى شورى 40)،
5-2. گرایش به ظلمِ ناشى از جهل و نادانى بشر (سورهى احزاب آیهى/72)
5-3. عدم تعلّق بشر به نمودهاى طاغوتى (سورهى بقره/256) و گرایش به اوهام نفس (سورهى یوسف/83) و لذا تمایلات بتپرستىهاى مشرکانه (سورهى کهف و...) در بشر دارد.
5-4. انجام عمل (وظیفه) به قدر وسع و توان عقلانى و انسانى،
5-5. هنجار بهره بردن از نصیب دنیا (سورهى شورى/36)
5-6. هنجار انفاق به قشر آسیب دیدهى جامعه (سورهى توبه/60)
5-7. هنجار پرهیز از خودپسندى و مهربانى به همسایه و یتیم و فقیر (سورهى نساء/33)
آنچه اشاره شد تنها گزیدهاى بسیار مختصر از شاخهها و ساقههاى درخت فرهنگشناسى(11) است که خداوند کریم در قرآن اراده فرموده است. هر خوانندهى اهل فکر و بصیرتى مىتواند این توشه را بگیرد و بداند که وقتى مردم در زندگى و روابط اجتماعى، ارزش و الگوى "توحید" را مورد نظر قرار ندهند. چه اتفاقاتى ممکن است رخ بدهد. از جملهى اتفاقات و عوارض قابل پیشبینى آن است که انسان در حال و شرایط "عدم توحید و عدم انسجام" به لحاظ ذهنى و روحى و فکرى در حال تلاش و پراکندگى است. توان و نیروى تمرکز و سازماندهى خود را از دست مىدهد. گروهها و روابط اجتماعى نیز چنیناند؛ اگر هماهنگى و انسجام در زندگى گروهى و اجتماعى نباشد، گروه اجتماعى در شرایط تنش و فرسایش قرار مىگیرد. اشخاص و اعضاى گروه کمتر از حال همدیگر خبر دارند؛ هر شخص در عمل، ساز خودش را زده و کار خودش را مىکند. بنابراین هدفمندى، تعادل، آرامش، احساس رضایت و خوشبختى و رسیدن به موفقیّتها و باز تولیدهاى اجتماعى و تمدنى بر هم خورده، دچار اختلال مىشود.
بسیارى از بحرانها، آسیبها، نگرانىها و بیگانگىهاى رفتارى و روحى مردم در جامعهى امروز، ناشى از شدّت یافتن حال و حقیقت فرهنگى "فردگرایى" (Individulism) و رقابتهاى سودمندانهى عقلانى است.
امروزه به قدرى اشخاص در نقشها و مشغلههاى کارى و عقلانى خویش سرگرم و مشغول مىشوند که از حال انسانى و مروّت و همکارى و نیز در نظر گرفتن حقوق حقهى دیگران فارغ و بیگانه مىشوند. از این روست که مردم خود را تنها احساس مىکنند و گاه دچار بیگانگى و افسردگى و سردرگمىهاى ناشى از آن مىشوند.
در قرآن کریم تأکید شده است وقتى در روابط اجتماعى، روح ارزش و الگوى "صدق" جارى نشود، حوادث ناخوشایندى رخ خواهد داد. عدم صدق و ناراستى، رمق و رونق یک زندگى انسانى و حیات جمعى را از ریشه مىخشکاند؛ زیرا وقتى اشخاص احساس صداقت نسبت به یکدیگر نکنند، گرایش به همگرایى و هماهنگى و تعاون در نظامهاى تقسیمکار و دیگر عرصههاى زندگى مانند خانواده، آموزش و پرورش و دانشگاه، مذهب، حکومت و غیره در ایشان به وجود نمىآید. به سربردن و قرار گرفتن در موقعیّت عدم صدق و کاذب- در صورتى که اشخاص آگاه به این مسأله باشند- ضمن ایجاد عدم تمایل به همگرایى و عدم هماهنگى و عدم تعاون گرایش به اعتماد و همبستگى در افراد را مخدوش مىکند. در عین حال افراد به لحاظ روحیهى جمعى و روابط اجتماعى، احساس امنیّت روحى و بهداشت روانىشان را کمابیش از دست مىدهند و به سوى نوعى پریشانى و نگرانى و گاه سوء ظن محققى و آشکار کشیده مىشوند. در حالى که "صدق" در رابطههاى متقابل اجتماعى و فرهنگى، اطمینان، صمیمیّت، اعتماد، همگرایى و همبستگى و نیز احساس امنیّت روحى و اخلاقى را به وجود مىآورد. ضمن آنکه مردم به سوى نوعى خصلت سادگى و روشنى در مقابل پیچیدگى و ابهام و مرموز بودن در رفتار عادت مىکنند. کمتر کسى دچار چندگانگىها و تناقضهاى شخصیّتى و فرهنگى مىشود.
نمونههاى این گونه عادات و جلوههاى رفتارى را مىتوان در برخى گروهها و جوامع انسانى به طور عینى و تجربى ملاحظه کرد. اگر سررشتهى این بحث و شرح و بسطهاى آن را دنبال کنیم، نیاز به نگارش یک مقالهى مستقل به وجود مىآید. اگر صورت اجرایى و عینى ارزشها و هنجارهاى ابلاغى خداوند حکیم به گوش جان افراد و فرهنگهاى اجتماعى درآید، چه نشانها و نمادهایى در روابط متقابل و رفتارهاى مردم ظاهر مىشود، و آیا این امور و الگوها در اخلاص جمعى جوامع وجود عملى دارند یا آنکه چندان عملى نبوده و اغلب حالت خیالى و ذهنى دارند؟ امید است که خداوند توفیق نگارش چنین مقالهاى را عنایت فرماید.
* ـ استادیار دانشگاه آزاد اسلامى اراک
1. جهت مطالعهى بیشتر نگاه شود به: سورهى انعام/148 و 150، سورهى مائده/14، سورهى لقمان/21، زخرف/22، هود/62، سورهى بقره/74 و 170 و 175 و 120، سورهى مؤمن/68 و 81، سورهى یوسف/78 و 80، سورهى عبس/30 و 35، احزاب/40. یاسین/6، اعراف/28، انبیاء/53 و 54، توبه/23، سباء/43، هود/62 و 87، فرقان/18 و...
2. ر.ک: سورهى ابراهیم/3،
3. به عقیدهى نگارنده وسوسهها و تردیدهاى بوالفضولانهى ذهنى و عقلى، به جز آنکه اندیشه و روح آدمى را دچار الفاظ و استدلالهاى پیاپى ناپایدار کنند و بدینسان دلانسان را دچار مرض شبهه و شکستگى و سرگردانى نموده و عوارضى چون انکار و تمسخر و استهزاء دیگران به بار آورند، نتیجه و بازخورد دیگرى ندارند؛ ضمن آن که روحیهى خشوع و فروتنى عالمانه و عارفانه و نیز عشق به نیایش را از بین مىبرند. شاید به همین دلیل است که خداوند عزیز آن عبارت حکیمانه را فرموده است که: قل اعوذ برب الناس(1)، ملک الناس(2)، اله النّاس(3)، من شرالوسواس الخنّاس(4)، الذى یوسوسُ فى صدور النّاس(5)، منالجنة و الناس(6).
4. فرهنگ مىتواند عناصر و ابعاد گوناگون در مجموعههاى متفاوت داشته باشد، از جمله: فرهنگ علمى، فرهنگ دینى، فرهنگ صنعتى، فرهنگ هنرى، فرهنگ سیاسى، فرهنگ ادارى، فرهنگ کار و شغل، فرهنگ قومى، فرهنگ عمومى، فرهنگ تخصصى، فرهنگ جهانى، فرهنگ قشرى و گروهى و...
5. اشاره به آن حدیث معروف نبى مکرم اسلام محمّد مصطفى(ص) است که فرمودند: هر کس خود را بشناسد به درستى که پروردگار را شناخته است. (من عرف نفسه فقد عرف ربّه)
6. جهت اطلاع بیشتر نگاه شود به: سورهى لقمان، آیه 21، سورهى زخرف/22، سورهى هود/62، سورهى بقره آیات 74، 170، 175، 17، 125، سورهى مؤمن/81 و 68، سورهى یوسف/78 و 80، احزاب/40، یاسین/6، اعراف/28، انبیاء/53 و 54، توبه/23، سباء/43، هود/87، فرقان/18 به نظر نگارنده ذکر تکتک این آیات با ارزش علمى فراوان همراه است، امّا در حوصلهى این مقاله نمىگنجد.
7. ".... ان اکرمکم عنداللّه اتقکُمْ". (حجرات، آیه 13) و... "والعصر ان الانسان لفى خسر الّا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوبالصبر" (سورهى والعصر، آیات 1ـ3).
8. ر.ک: سورهى بقره، آیات 9، 11، 170، 191، 26، 219، 66، 17، 82، سورهى نمل/69 و 11، سورهى حشر/21، سورهى روم/6 و 10، سورهى مؤمن/47، سورهى یس/10، سورهى غافر/47، فصلت/14، انعام/111، لقمان/21، احزاب/60، عنکبوت/49، فتح/26، فرقان/60،
9. جهت مطالعه بیشتر رجوع کنید به: نمونههایى از قبیل سورههاى نساء/84، شورى/15، بقره/256 و 165 و 177 و 83، آلعمران/139 و 146، احزاب/53 و 3 و 33 و 23، اخلاص/1، حجرات/11 و 12.
10. ر.ک: نگارنده، مقدمهاى بر آموزهها فرهنگشناسى، ناشر: مرکز فعالیّتها و پژوهشهاى قرآن و عترت، زیر چاپ.
11. منظور از درخت فرهنگشناسى با توجّه به آیاتى که در انتهاى مقاله (قسمت ارزشها و هنجارهاى فرهنگى قرآن) آمده است.