روایات فراوانی که بسیاری از آن از طریق اهل سنّت نقل شده بر باطن داشتن قرآن و روایات آن تأکید دارند. علاوه بر روایات، خود قرآن گواه روشنی بر ژرفای خیره کنندهیِ خویش است. از این رو اصل موضوع مورد قبول محقّقان همهیِ فرقههای اسلامی است؛ گرچه در تفسیر آن اختلاف نظر وجود دارد.
داستان، قصّه،، اسلوب، اسلوبهای قصّههای قرآن.
قرآن کتاب داستان و داستانسرایی نیست؛ ولی در آن داستانهای فراوانی به چشم میخورد و از آنجایی که سخنگو خدا است، تصویر بهترین داستان و روشمندترین اسلوب بیان در آن امری بدیهی به نظر میرسد.
در این مقاله، ضمن واژهشناسی اسلوب به بررسی برخی از اسلوبهای بیان مانند ایجاز و تفصیل، حسن الفاظ و عبارات، تصریف و تکرار پرداخته شدهاست.
اسلوب در لغت عرب معانی چندی را در بر دارد؛ چون: جادهای که از بین درختان بگذرد یا فن، وجه، مذهب یا روشی که گوینده در کلامش بر میگزیند.
اسلوب در اصطلاح روشی است که گوینده در چینش سخن و گزینش الفاظ به کار میگیرد(1). اسلوب همان شکل و صورت سخن است که در معنایی باشکوه و سخنی پرفروع نمایان میشود و واقعیّات را در نفس به تصویر میکشد و آن را آشکار میسازد و آدمی با آن، حقیقت معانی را احساس میکند؛ آنگونه که در ذهن خود، اشیاء را به تصویر میکشد(2).
اسلوب در قرآن به روش قرآن در چینش سخن و گزینش الفاظ اطلاق میشود.(3)اسلوب قرآن، جدید و منحصر به خود آن است: نه شعری است مانند شعر عرب و نه نثری است مانند نثر عرب؛ در آن تکلّف مسجّعان و کاهنان نیست و ویژگیهای انواع سخنان والا فراهم آمدهاست ....(4)
مصطفی صادق رافعی میگوید: اسلوب قرآن مادهیِ اعجاز در لغت عرب میباشد... و به واسطهیِ حسن نظم و ترکیب حروف و کلمات و جملههای خود، در عرب مهابتی پدید آورد؛ بهطوری که آنان دست از روش خود برداشته و به ضعف خود معترف گشتند.(5)
قاضی عیاض در این مورد میگوید:
نوع دوم اعجاز، نظم عجیب و اسلوب شگفت آن است که غیر از اسلوبهای کلام عرب و روشهای نظم و نثر متداول آنان است، و نظیری قبل یا بعد از آن ندارد.(6)
سبک قرآن باعث میشود که قرآن، به مانند موجود صاحب روح و زنده تلّقی شود. علاوه بر این، باید گفت که:
قرآن با نظم و نیز اسلوب الفاظ و معانی به سوی دلها روانه میشود... و به واسطه، آن به افق بلند معنا پرواز میکند.(7)
چرا که داستانهای قرآن دارای ساختار هندسی ویژهای هستند که براساس آن، تمام جزئیّات داستان و اجزای آن دارای پیوندی زنده با یکدیگرند؛ به نحوی که جزئی از داستان یا صورت متکامل و متحوّلی از جزء پیشین یا شرح و تفصیلی برای آن و یا اثری از آن و یا امری متجانس با آن میباشد و همهی اجزا تابع محور فکری واحدی است که داستان، صرف نظر از این که دارای ساختاری کهن یا نوین باشد، بر آن متّکی است.(8)
حال به نمونهای از اسلوبهای بیانی قرآن، اشاره میکنیم.
تعبیر معناهایی که در ذهن جولان میکند، سه گونه است:
اوّل، اگر تعبیر به اندازهیِ معنا باشد، به آن «مساوات» گویند.
دوم، اگر تعبیر از اندازهیِ معنا بیشتر باشد، «اطناب» خوانده میشود.
سوم، اگر تعبیر از اندازهیِ معنا کمتر باشد، «ایجاز» نامیده میشود.(9)
در "النبأالعظیم" آمدهاست:
قرآن همواره از کمترین لفظ ممکن، بیشترین معانی ممکن را القا میکند، و این امر در تمام قرآن آشکار است و در آن مساوات، اجمال و ایجاز و اطناب موجود است.(10)
حال به واژهشناسی ایجاز و تفصیل میپردازیم.
1ـ ایجاز آن است که در الفاظ کمی معانی بسیار جمع آید و در عین حال الفاظ مقصود را برساند.(11)
عنایت قرآن به کوتاهگویی به جهت آن است که اهداف اخلاقی و اجتماعی خویش را به نحو مؤثّر برساند. بسیار دیده میشود که این کوتاهگویی، تأثیر بهسزایی در شنونده دارد.
انگیزهی ایجاز ممکن است یکی از موارد اختصار، تسهیل حفظ، تقریب به فهم، اخفای امر بر شنونده و... باشد.(12)
ایجاز قصر، پرداختن عبارات کوتاه با معانی بسیار - بدون حذف - است(13)؛ مانند:
لقد ارسلنا نوحاً الی قومه فقال یا قوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره انی أخاف علیکم عذاب یوم عظیم(14)
خداوند در این عبارت، ارسال رسول از قوم خودشان، دعوت به عبادت خدا و ترساندن از عذاب روز قیامت و هدف ارسال پیامبر را بیان میکند.
ایجاز حذف عبارت است از حذف چیزی از عبارت که مخلّ فهم نباشد.(15)محذوف ممکن است یک حرف یا یک واژه یا یک جمله و یا بیشتر باشد. مثال حذف حرف:
قالت أنّی یکون لی غلام و لم یمسسنی بشرٌ و لم أک بغیا(16)
در اصل «لم اکن بغیا» بوده است و در آن «ن» به جهت ایجاز، حذف شده است.
مثال حذف کلمه:
و اذ واعدنا موسی ثلاثین لیلة و أتممناها بعشر(17).
اصل آن «بعشر لیال» بوده که به جهت ایجاز، حذف شده است و یا در آیهیِ «اذ یرفع ابراهیم القواعد من البیت و اسمعیل ربنا تقبل منا انک انت السمیع العلیم(18)» که کلمهیِ «یقولان» قبل از «ربنا» حذف شده است.
مثال حذف جمله:
و قال الذی نجا منها و ادّکر بعد اُمّة انا أنبئکم بتاویله فارسلون* یوسف ایها الصدیق أفتنا...(19).
در اینجا بیندو آیه حذف صورت گرفته است. در آیهیِ اوّل، اشاره به یکی از آن دو غلامی دارد که در زندان یوسف علیهالسلام همسخن شدند و بعد از جریان خواب ملک،یوسف علیهالسلام رابهیاد میآوردو میگوید:«فارسلون»؛ یعنی:مرابفرستید؛ (پس بهزنداننزد یوسف،رفته)و بهاومیگوید:«یوسف ایها الصدیق» که در اینجا، ارسال ایشان به زندان و رفتنبه زندانو ملاقات یوسف علیهالسلام در زندان، حذف شده است.
مثال دیگر:
والق ما فی یمینک تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا کید ساحر و لا یفلح الساحر حیث أتی * فالقی السحرة سجّداً قالوا ءامنا برب هارون و موسی(20)
در این آیه خداوند به موسی دستور میدهد، آنچه را در دست داری بینداز تا آنچه راجادوگران ساختهاند ببلعد و بعد از آن از سجده جادوگران سخن میرود. در اینجا بعد از اتمام آیهیِ اوّل، و قبل از آیهیِ بعد، حذف صورت گرفته است و این حذف عبارت است از: تا آنچه را ساحران ساختهاند، ببلعد. موسی عصا را انداخت و آن تبدیل به مار شد و آنچه را ساحران ساخته بودند، بلعید.
2ـ تفصیل بر وزن تفعیل و به معنای روشن ساختن معانی و رفع اشتباه از آن است و فَصَّلَ الکلامَ؛ یعنی: آشکار کرد و جدا نمود.(21) تفصیل کلام، روشن کردن آن است؛ در مقابل اجمال.(22)
تفصیل آیات به معنای جدا کردن آنها از یکدیگر است تا معنا و مدلول هریک در جای خود روشن شود؛(23) چنانچه ذیل آیهیِ «الرکتاب احکمت آیاته ثم فصّلت من لدن حکیم خبیر(24)» در تفسیر البحر المحیط آمدهاست: «تفصیل خلاف اجمال است.»(25)
قرآن برخی از موارد را به اجمال آورده و برخی موارد را تفصیل داده است.(26)
کلمه در حقیقتِ وضعی، صوت نَفَس است که قطعهای از معنا را که به اندام آن متناسب باشد، در بر گرفته است.... الفاظ از امیال و عواطف انسانی پرده برمیدارد.(27)
انسان همواره یک رشته از معانی را در خاطر خود تصوّر میکند و اغلب آن را به مادهای از سنخ لفظ مبدّل میسازد و گویی به این وسیله مقاصد خود را که در خزینهیِ خیال بوده و جز از راه فکر درک نمیکرده است، به چشم میبیند و به حواسّ ظاهری درک میکند.(28)
در قرآن هر لفظی دارای موقعیّت مخصوصی است و این معنا کاملاً در نظر قرآن و روابط بین الفاظ و معانی و فصاحت و سلاست الفاظ رعایت گردیده و هیچگونه سهو و خطائی در آن راه نیافته است و این از مختصّات قرآن است.(29)
اگر کلمات آن را تغییر دهند، گویی از زبان دیگری تبدیل شده است و مزایای آن زبان را از دست داده است و هر کدام از کلمات آن دارای روحی مخصوص به حال ترکیب و متناسب با نظم و روش کلام است که در ترکیبات دیگران وجود ندارد و از آن روح به جز اعجاز نمیتوان تعبیر کرد.(30)
راغب اصفهانی در مفردات میگوید:
لغات و الفاظ قرآن عصاره و لبّ و برگزیدهیِ کلام عرب و بخشندهیِ مفاهیم آن است. اعتماد فقها و حکما در احکام و حکمتبر آنها است.
شعرا و نویسندگان زبردست و خطیبان و بلیغان در نظم و نثرشان از الفاظ آن یاری میجویند.(31)
پیوستگی الفاظ قرآن چنان است که اگر لفظی جایگزین الفاظ دیگر شود، معنای آن از بین میرود.
برای مثال در قول خداوند «ان فرعون علا فی الارض(32)» ملاحظه میشود که هر کلمه متناسب با تألیف میباشد و روانی آن بهوضوح دیده میشود و هر کلمه نیز به تنهایی بار معناییِ خاصّ خود را دارد که هرگز، کلمهیِ مترادف آن، چنین خلائی را پر نمیکند.
در عبارات قرآن باید گفت که اعجاز قرآن از راه نظم و کیفیّت وضع آن است(33)؛ یعنی: سبک قرآن در عبارات و جملات آن معجزه است؛ به حدّی که هیچ جملهای یا عبارتی از آن را نمیتوان با عبارت دیگر جایگزین کرد و اگر چنین شود، نظم آن به هم میریزد و مطالب آن نارسا میشود، و همین سبک در جملات و عبارات است که باعث نظم آهنگ و رسایی مطالب و تأثیر در روح و جان میشود.
تصریف به معنای برگرداندن چیزی از حالتی به حالت دیگر یا تبدیل کردن آن به غیر خودش است که از جملهی آن تصریف کلام به شمار میرود(34) و آن عبارت است از این که یک معنا با الفاظ و روشهای مختلف بیان شود.(35)
در قرآن واژهیِ «صرف» به معنای برگرداندن و تبدیل کردن است و نیز بسیاری از علما در آیهیِ شریفهیِ«و لقد صرفنا هذا القرآن لیذکروا..(36)» به تصریف کلام اشاره کردهاند.
فخر رازی میگوید:
تصریف در لغت عبارت است از صرف شیء از جهتی به جهت دیگر. لفظ تصریف، کنایه از تبیین است؛ زیرا کسی که سعی در بیان چیزی دارد، کلامش را از نوعی به نوع به نوع دیگر و از مثالی به مثال دیگر بر میگرداند تا توضیحات را کامل کند.(37)
و در کشّاف آمده است:
معنای آیه این است که ما سخن را به معنا برگردانیدیم.(38)
محمّد جواد مغنیه در تفسیر این آیه میفرماید:
خداوند سبحان دلیلهایی را بر وجود و یکتا بودنش اقامه کرد و آنها را با مثل زدن و اسلوبهای گوناگون روشن نموده تا آن را فهمیده و درک کنند...(39)
و در فی ظلال نیز آمده است:
قرآن یکتاپرستی را آورد و در بیان این عقیده و توضیح آن، راههای متفاوت و اسلوبهای گوناگون و ابزارهای متعدّدی را به کار برد تا پند یابند...(40)
گوناگونی سخن و تنوّع بیانی آن باعث میشود که اگر مطلبی در یک مرتبه تأثیری نکرد، در مرحلهیِ دوم که با اسلوب جدید مطرح میگردد تأثیر کند یا اگر در مرحلهیِ اوّل در دل و جان اثر گذاشت و فکر را احاطه کرد، در مرحلهیِ دوم و سوم به عمق نشیند و تأثیری دوچندان را موجب گردد.
علاّمه فضل اللّه، این تأثیر را از تنوّع اسالیب میداند و میگوید:
تنوّع اسلوب قرآن برای این است که اگر برخی از افراد با یک اسلوب اثر نپذیرفتند، با اسلوبی دیگر اثر بپذیرند.(41)
تصریف در قرآن بر دو قسم است: یکی در معانی و دیگر در الفاظ و اسلوبها(42) که آن را تکرار نیز مینامند. بحث ما در اینجا راجع به اسلوبهای قرآن است؛ لذا صرفاً به قسم دوم میپردازیم.
تکرار مصدر «کرّر» بر وزن تفعال و برخلاف قیاس تفعیل است و آن از اسالیب فصاحت و از محاسن کلام است و برخلاف تصوّر، این نوع تکرار نهتنها هیچ ضرری به کلام نمیزند؛ بلکه بر زیبایی و متانت آن میافزاید. چرا که در قرآن، تکرار قصّهها، مانند نوشتههای عادی نیست و دانشمندان اسلامی فواید و دلایلی را برای تکرار یاد کردهاند که ما به اختصار برخی از آنها را میآوریم:
1ـ تکرار از اسالیب فصاحت است و بلیغتر از تأکید به شمار میرود.(43)
2ـ آوردهاند که چون کلام تکرار شود، مستقر گردد و خداوند به همین سبب قصّهها و اخبار را در قرآن تکرار کرده است.(44)
3ـ تکرار بیانگر معجزه بودن قرآن است. قرآن قصّه را در جاهای مختلف تکرار کرده تا اعلان کند که از آوردن مثل آن عاجز هستند.(45)
مصطفی صادق رافعی میگوید:
قرآن یک موضوع را در موارد متعدّد به تعبیرات مختلف بیان نموده تا عجز عرب را نسبت به آوردن مانند هر کدام از تعبیرات برای یک معنا ثابت کند.(46)
و در القصص القرآنی آمدهاست:
تکرار رویدادهای داستانی قرآن یکی از وجوه اعجاز قرآن است(47)؛ به عبارت دیگر آوردن یک معنا به صورتهای متعدّد و عاجز بودن عرب از اتیان حدّاقل یکی از صورتها تحدّی به شمار میرود.(48)
4ـ تکرار برای متنبّه کردن و القای کلام است به حدّی که شنونده آن را قبول نماید.
5ـ وقتی کلام طولانی میشود بیم میرود که مطلب از دست برود؛ لذا مطلب از نو بیان میشود تا تمام معانی در دل و قلب مخاطب جای گیرد.
6ـ در هر تکرار، متعلّقی به غیر از متعلّق اوّل وجود دارد و با بیان این متعلّقات، داستان شکل نو به خود میگیرد. معنای آن در چند مرحله به صورت تمام دریافت میشود.
در آداب الصّلاة آمدهاست:
خداوند هر بار که اصل مطلب را تکرار کند، خصوصیّات و لواحقی در آن مذکور است که در سخن دیگران نیست؛ بلکه در هر بار یک نکتهیِ مهمّ عرفانی یا اخلاقی را مورد نظر قرار داده و قضیّه را در اطراف آن چرخ میدهد.(49)
7ـ موقعی که قصّه تکرار میشود، در الفاظ آن زیادی و نقصانی یافت میشود و بر اسلوبی غیر از اسلوب دیگری میآید.(50)
8ـ تکرار بر تأثیر کلام میافزاید و آن را نافذ میسازد.
امام خمینی میفرماید:
این که قصّه قرآنیّه مثل آدم و موسی و ابراهیم و دیگر انبیاء مکرّر ذکر شده، برای همین نکته است که این کتاب، کتاب قصّه و تاریخ نیست؛ بلکه کتاب سیر و سلوک و کتاب توحید و معارف و مواعظ و حِکَم است و در این امور، مطلوب، تکرار است تا در نفوس قاسیه تأثیر کند و قلوب از آن موعظت گیرد.(51)
9ـ تکرار از روشها و اسلوبهای کلامی عرب بوده است و قرآن از آن جهت که به کلام عرب نازل شده، بر این طریق رفته است.(52)
1 . زرقانی، محمّدعبدالعظیم؛ مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج2، ص 325.
2 . ابوزهره، محمّد؛ معجزهیِ بزرگ، ص 152.
3 . زرقانی، پیشین.
4 . معرفت، محمّدهادی؛ التّمهید فی علوم القرآن، ج5، ص10.
5 . رافعی، مصطفی صادق ؛ اعجاز قرآن و بلاغت محمّد، ص159.
6 . ابوزهره، محمّد، پیشین، ص152.
7 . همان ص 187.
8 . بستانی، محمّد؛ اسلام و هنر، ص163.
9 . هاشمی، احمد؛ جواهر البلاغه، ص 175.
* . تفصیل در اینجا معادل اطناب است و از طرفی جنبهی منفی واژهیِ اطناب را ندارد.
10 . درّاز، محمّد عبداللّه؛ النّباء العظیم، ص127.
11 . هاشمی، پیشین، ص176.
12 . هاشمی؛ پیشین، ص180.
13 . همان، ص 177.
14 . اعراف، 59.
15 . شعرانی، علاّمه ابوالحسن، ج2، ص 262.
16 . مریم، 20 .
17 . اعراف، 142.
18 . بقره، 127.
19 . یوسف، 46ـ45.
20 . طه، 70-69.
21 . قرشی، سیّدعلی اکبر؛ قاموس قرآن، ج 5، ص 180.
22 . همان.
23 . شعرانی، پیشین، ج2، ص 262.
24 . هود، 1 .
25 . ابیحیّان؛ البحر المحیط، ج5، ص 200.
26 . طباطبائی، علاّمه محمّد حسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، ج 19، ص 221.
27 . رافعی، مصطفی صادق ؛ اعجاز قرآن، ص 171.
28 . همان، ص 178.
29 . همان، ص 174.
30 . همان، ص 181.
31 . راغب اصفهانی؛ المفردات، ص 6.
32 . قصص، 4
33 . رافعی، مصطفی صادق ؛ اعجاز قرآن، ص 177.
34 . راغب اصفهانی، پیشین، ص 279 و 280.
35 . زرقانی، پیشین، ج 2 ص 341.
36 . اسراء، 41.
37 . فخر رازی؛ التّفسیر الکبیر، ج 19، ص 216.
38 . زمخشری، جاراللّه محمود؛ الکشّاف، ج 2، ص669.
39 . مغینه، محمّد جواد؛ التّفسیر الکاشف، ج 5، ص47.
40 . سیّد قطب؛ فی ظلال القرآن، ج4، ص2230
41 . فضل اللّه، علاّمه سیّد محمّد حسین؛ من وحی القرآن، ج14، ص133.
42 . زرکشی، بدرالدّین؛ البرهان فی علوم القرآن، ج3، ص 8.
43 . سیوطی، پیشین، ج 3، ص 224.
44 . زرکشی، پیشین، ج3، ص 10.
45 . سیوطی، پیشین، ج3، ص 230.
46 . رافعی، مصطفی صادق ، پیشین، ص 141.
47 . خطیب، دکتر عبدالکریم، القصص القرآنی، ص 65.
48 . قطان، مناع؛ مباحث فی علوم القرآن.
49 . خمینی(امام)، روحاللّه؛ آداب الصّلاة، ص 50.
50 . سیوطی، پیشین، ج 3، ص 231.
51 . امام خمینی، پیشین.
52 . رک: آراء المستشرقین، ج2، ص 680.