این نوشتار در پى معرّفى یکى از شعراى اسلام است که در اشعارش گرایشهاى عقیدتى و سیاسى هویداست و همچنین در مواردى از آیات قرآن کریم در بیان فضایل و مناقب ائمّهى معصومین علیهمالسلام به ویژه حضرت على علیهالسلام اقتباس کرده است. این شاعر، سیّد حِمْیَرى نام دارد که امام صادق علیهالسلام وى را «سیّدالشعراء» نامیدهاند.
ادب متعالى آن است که از عاطفه و احساس لبریز باشد و از عقیده و ایمان سرچشمه گیرد و عقیده در پیدایش و خلق آن، بیش از هر چیز دیگرى ایفاى نقش کند؛ و شعر شاعر، پاسخى است به نداى فطرت و ایمان خویش.
بدیهى است در چنین حالتى، ادب رنگ عقیدتى به خود گرفته و جز در موارد خاص، از این چهارچوب خارج نخواهد شد. این موارد خاص عبارتند از: ترس و طمع و سودجویى و غیره که شاعر و ادیب را از گرایش فطرى و عقیدتىاش خارج مىکند و موجب مىشود تا امور غیر واقعى را به عنوان حقیقت و واقعیت منعکس نماید. شعراى شیعه غالباً پاسخگوى نداى فطرت خود بوده و واژهها و کلماتى را بهکار بردهاند که بیان کنندهى ایمان و عقیدهى راسخ آنهاست و به همین دلیل، مفاهیم و مضامین اسلامى و قرآنى در اشعارشان به وفور یافت مىشود.
چون شیعه پنهان و آشکار، همواره در مبارزه و ستیز با امویان و عبّاسیان بوده است، مىتوان گفت تمامى شعر شیعه، جنبهى سیاسى نیز داشته و به نوعى با سیاست در ارتباط بوده است؛ زیرا کلّیّهى اغراض شعرى آن مانند مدح و رثاء، هجو و... هدفى جز دفاع از حق نداشته است. حتّى مىتوان گفت مدحهاى اضطرارى شاعران شیعه از بنىامیّه و بنىعبّاس نیز کاملاً جنبهى سیاسى دارد؛ زیرا از باب تقیّه و حفظ جان براى استمرار مبارزه و یارى مذهب خود بوده است. بنابراین مىتوان گفت شعر شیعه، شعرى است سیاسى ـ مذهبى.
شیعه در جنب حرکت منظّم و سازمان یافتهى علمى- عقیدتى، پیوسته علیه امویان در عصر اموى و علیه عبّاسیان در عصر عبّاسى شوریده و انقلاب کرده است، و از جمله علل و اسباب این انقلابها به طور خلاصه عبارتند از: قیام علیه غاصب و مطالبهى حقّ شرعى، اعتراض علیه نظام فاسد، واکنش در مقابل فشارهاى سخت دستگاه حکومتى ستمگر و به خصوص قیام امام حسین علیهالسلام و شهادت مظلومانهى او و یارانش و...
این حوادث در ادبیات شیعه تأثیر فراوان داشته و شاعر شیعى در واقع شاعرى است متأثّر، حزین و با قلبى مجروح که مخاطب خود را به قیام و یارى مظلوم فرا مىخواند که از نمونههاى بارز آن اشعار دعبل خزاعى است.
عشق و عاطفه و احساس، محکمترین و قویترین پایههاى ادب هستند که اگر با بیانى فصیح و روان و با روحیهاى شاعرانه درهمآمیزند، زندهترین و سحرآمیزترین گفتارها و بیانها از آنها به دست مىآید و همهى این عناصر در نزد شیعه جمع است؛ هم لسان، هم عاطفه و هم فاجعه؛ لذا منبع الهام این ادب سه چیز است:
1. عاطفهى عشق و محبّت که از آثار آن مدح و قصّه است.
2. عاطفهى حزن و اندوه که رثاى سوزناک زاییدهى آن است.
3. عاطفهى خشم و غضب که از آثار آن هجاء و مناقضه است.
نام او «اسماعیل» فرزند «محمّدبن یزید بن ربیعة» و کنیهاش «ابوهاشم» از کودکى ملقّب به «سیّد» بوده است و امام صادق علیهالسلام او را «سیّدالشعراء» نامیده است. وى اهل «حِمَیر» -قبیلهى عربى- یمنى است که در عمّان و در سال 105 ه دیده به جهان گشود و در بصره بزرگ شد.1
بصره در آن ز4مان مرکز علم و ادب و مذاهب مختلف و محلّ آمد و رفت ملل گوناگون بود. پدر و مادر سید «اِباضى» و از دشمنان سر سخت حضرت على علیهالسلام بودند و حضرت را سبّ مىکردند. بدین رو سیّد براى دورى جستن از آنها بیشتر اوقاتِ خود را خارج از خانه و در مساجد مىگذراند. خودش در این زمینه مىگوید: «وقتى خردسال و نوجوان بودم همواره مىدیدم که پدر و مادرم سبّ امیرالمؤمنین علیهالسلام مىکنند و من براى اجتناب از آنها از خانه بیرون مىرفتم و در مساجد مىماندم و تحمّل گرسنگى را بر بازگشت به خانه ترجیح مىدادم؛ تا اینکه قدرى بزرگتر شدم و به سراییدن شعر پرداختم در این هنگام به پدر و مادرم گفتم حدّاقل وقتى من نزد شما هستم از سبّ امیرالمؤمنین خوددارى نمایید؛ امّا آنها به عمل زشت خود ادامه دادند. سپس مرا تهدید به قتل کردند.»2
بدین ترتیب سید مجبور مىشود براى حفظ عقیدهاش منزل پدر و مادر خود را براى همیشه ترک کند.
تاریخ نگاران اتّفاق نظر دارند که سیدحمیرى در مدّتى از عمر خود، پایبند مذهب کیسانى و قائل به امامت محمّدبن حنفیّه بوده است. ولى از آنجا که فرقههاى کیسانى مختلف هستند، باید دید سیّد حمیرى به کدامین دسته از آنها گرایش داشته است؟
برخى از فرقههاى کیسانى، محمّدبن حنفیه را پس از حضرت على علیهالسلام امام و جانشین ایشان مىدانند و برخى از آنها وى را پس از امام حسین علیهالسلام و امام چهارم مىدانند که خود اینها به دو گروه تقسیم مىشوند:
گروهى که معتقدند محمّدبن حنفیّه در کوههاى «رضوى» غایب شده و بعداً ظهور خواهد کرد، و گروهى که معتقدند محمّدبن حنفیه از دنیا رفته و خود بر سر وصى او اختلاف پیدا کردهاند که عدهاى از این گروه قائل به تناسخ ارواح و حلول و... هستند.3
اشعار سیّد حمیرى گویاى آن است که وى قائل به امامت محمّدبن حنفیّه پس از امامحسین علیهالسلام بوده و معتقد است که محمّد حنفیّه با 40 نفر از اصحابش در کوههاى «رضوى» غایب گردیده است.4
بنابراین، آنچه امثال ابن حزم و طه حسین به او نسبت مىدهند که وى قائل به تناسخ و حلول و اهل خرافه بوده است عارى از حقیقت مىباشد و ناشى از عدم شناخت درست فرقههاى مختلف کیسانیه است.5
در مورد تغییر مذهب ایشان روایات بسیار و متفاوتى وجود دارد که قدر جامع آنها این است که سیّد حمیرى با امام صادق علیهالسلام ملاقات کرده، به برکت این دیدار دست از مذهب کیسانى برداشته و در زمرهى معتقدان راستین مذهب جعفرى قرار مىگیرد که در این زمینه روایاتى از ابنمعتز، صدوق، مرزبانى و شیخ مفید و اشعارى از سیّد که دلالت بر آن دارد در متن رساله ذکر شده است و به اتّهاماتى که به ایشان وارد شده، پاسخ داده شده است.
سیّدحمیرى در نزد ادیبان از جایگاه شعرى والایى برخوردار است. شاعرى است با ذوق، هنرمند، حسّاس، باریک بین که بدون تکلّف شعر مىگوید و از تعقید و غرابت بدور است، حتّى بعضى او را بر جریر مقدّم دانستهاند.6
ابوفرج اصفهانى گوید: سیّد روش و سبک شعرى خاصّى دارد که بندرت کسى به پاى او مىرسد. در جایگاه بلند وى همین بس که در أغانى از یکى از فرزندان ابوالأسود دُئلى نقل مىکند که گفته: ما به همراه سیّد نزد ابوعمروابن العلا نشسته بودیم و گفتگو مىکردیم و وقتى مشغول سخن گفتن در کشت و زرع و امور دنیوى شدیم، سیّد ناگهان بلند شد که مجلس را ترک کند؛ هنگامىکه سببش را جویا شدیم در جواب گفت:
إنّى لأَکرهُ أن أَطیلَ بجملس ***لا ذکرَ فیه لفضل آلِ محمدٍ
لا ذکرَ فیه لا حمدٍ و وصیّه ***و بنیه ذلک مجلسٌ نَطِفٌ ردیى7
در اشعار سیّد حمیرى فنون مختلف و اغراض متنوّعى یافت مىشود؛ مانند غزل، هجو، مدح، رثاء، فکاهى و غیره ولیکن اکثر اشعار او در مدح است، ولى نه مدح رایج و بىارزشى که هدف صاحبانِ آن، رسیدن به متاع دنیا و دست یافتن به عطایاى پادشاهان است. چرا که سیّد خود بشّار شاعر را مورد خطاب قرار مىدهد و مىگوید:
أیّها المادحُ العبادَ لیُعطَى ***إنّ للّهِ ما بأیدیى العباد
فاسأل اللّه ما طلبتَ إلیهم ***و ارجُ نفعَ المنزِّل العَوّاد
لا تقل فى الجوادِ ما لیس فیه ***و تسمِّى البخیلَ باسمِ الجَواد8
سید حمیرى یک شاعر معمولى نبوده، بلکه علاوه بر شاعر بودن، در علوم مختلفى مانند لغت، نحو، بلاغت و حتّى فقه و کلام و تاریخ صاحبنظر بوده است. کسى که به موارد احتجاجات سیّد نظر کند و به معناى بلندى که در اشعارش آورده دقّت نماید، برایش روشن و آشکار خواهد شد که تا چه حد در فهم مفاهیم قرآن کریم و فقه و کلام توانا بوده است.9
به جرأت مىتوان گفت که سید حمیرى در اکثر فضائل و مناقب حضرت على علیهالسلام شعر سروده است؛ ولى ما بیشتر روى مواردى تکیه کردهایم که متضمّن آیات قرآن کریم بوده است و در این مختصر تنها به چند نمونه اشاره و به ذکر رئوس عناوین اکتفا مىگردد.
1. دربارهى اسلام آوردن حضرت على علیهالسلام و پیشى گرفتن حضرت از دیگران در این امر:
همه متّفقاند که سبقت گرفتن در اسلام بزرگترین فضیلت است.10 لذا سیّد حمیرى به این مسأله اشاره کرده و با اقتباس از آیهى «والسابقون الأؤلون» (توبه/100) اشعار جالب توجّهى سروده است که نمونههایى از آن ذکر مىشود:
لعمرى لئن کان للسابقین ***وسیلة فضلٍ على التابعینا
لقد کان للسابق السابقین ***علیهم من الفضل ما تَدّعونا
همچنین به آیه «یا یحیى خذ الکتاب بقوة و آتیناه الحکم صبیاً» (مریم/12) استشهاد مىکند و مىگوید:
و قد أوتى الهدى و الحکم طفلاً ***کیحیى یوم اوتیه صبیاً
به اعتقاد سیّد، حضرت على علیهالسلام در کودکى مشمول هدایت الهى قرار مىگیرد، ولى چون مخالفان، آن را بعید مىانگارند، سیّد در جواب، از فرهنگ قرآنى خود مدد مىگیرد و با استشهاد به قرآن کریم آن را برهانى مىکند.
و نیز به آیهى 5 سورهى جمعه اشاره کرده، مىگوید:
من کان صلّى القبلتین و قومه ***مثل النواهق تحمل الاسفارا
من کان فى القرآن سمى مؤمناً ***فى عشر آیات جعلن خیارا
2. دربارهى علم و آگاهى حضرت على علیهالسلام :
علاوه بر احادیث اهل بیت علیهمالسلام ، اهل سنّت نیز معترفند که مقصود از آیهى «و من عنده علم الکتاب» (رعد/44) على علیهالسلام است.11 سیّد حمیرى در اینباره اشعار متنوّع و جالبى دارد که نمونهاى از آن بدین قرار است:
من عنده علم الکتاب و حکمه ***من شاهدٍ یتلوه منه نذارا
علم البلایا و المنایا عنده ***فصل الخطاب نمىالیه و صارا12
3. خوابیدن حضرت على علیهالسلام در بستر حضرت رسول خدا صلىاللهعلیهوآله
سیّد حمیرى در قصاید بسیارى حادثه «مبیت» را متذکّر شده و در بیان آن از کلاماللّه مجید به نحو شایستهاى استفاده نموده است که به یک مورد آن اشاره مىشود:
و لیلة کاد المشرکون محمداً ***شرى نفسه للّه اذبت لا تشرى
فبات مبیتاً لم یکن لیبیته ***ضعیفٌ، عمود القلب منتفخُ السحر13
در شعر فوق سیّد آیهى «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات اللّه» (بقره/207) را اقتباس نموده است. به همین ترتیب، موضوعات گوناگون مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته که آوردن همه آنها در این مقاله مقدور نیست، لذا به ذکر رئوس عناوین موضوعات اکتفا مىکنیم:
ـ شرح انفاق و ایثار حضرت على علیهالسلام و بیان وصایت ایشان.
ـ بیان نخستین دعوت آشکار پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله تحت عنوان حدیث بیعةالعشیرة.
ـ بیان عقد اخوّت و برادرى بین رسول خدا و على علیهالسلام و شرح منزلت ایشان در نزد پیامبر که به منزله نسبت هارون به موسى است و اینکه حضرت، برادر و وارث پیامبر هستند.
ـ توصیف قرابت و نزدیکى امیرالمؤمنین علیهالسلام با پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله و شرح اختصاص ایشان به رسول خدا و بیان حدیث «أنت منّى و أنا منک».14
ـ بیان نزول آیات برائت و مأمور شدن علىابن ابىطالب براى ابلاغ آن به اهل مکّه.
ـ شرح قضاوتهاى آن حضرت و اینکه به اعتراف رهبران اهل سنّت، على علیهالسلام عادلترین قاضى پس از رسول خدا است.15
ـ توصیف محبّت ملائکه نسبت به امیرالمؤمنین و سلام ملائکه بر ایشان در شامگاه بدر.
ـ بیان شجاعت و پیکار حضرت در جنگ احزاب.
ـ شرح حادثه غدیر خم و نصب و جانشینى حضرت على علیهالسلام در حجةالوداع.
ـ توصیف منزلت و جایگاه ایشان در روز قیامت و روز حساب و دیگر فضائل او، و انگیزه سیّد در مدح حضرت، و ردّ کسانى که حضرت را در نبردشان با ناکثین و قاسطین و مارقین نکوهش مىکنند، و نهى از سبّ و دشنامگویى به حضرت.
ـ در بیان ولایت اهل بیت، و آل عبا، طهارت ائمّه اطهار علیهمالسلام ، و حادثهى مباهلة با اهل نجران.
ـ محبّت و دوستى با اهل بیت و مدح و منقبت ایشان، به خصوص مدح امام حسن علیهالسلام ، امام حسین علیهالسلام و امام صادق علیهالسلام و شرح ازدواج حضرت فاطمه علیهاالسلام .
ـ مسأله رجعت، فضیلت مسجد کوفه، عدول از مذهب کیسانى، و موضوعات دیگرى که ذکر آنها به طول مىانجامد.
سیّد حمیرى در بیان همه این موضوعات، استادانه و با ظرافت از آیات قرآنى استمداد طلبیده و اشعار خود را مزیّن به کلام الهى نموده است که علّت بقاى آن را نیز باید همین دانست.
1. ابوالفرج الاصفهانى (1407 ه)، الأغانى، ج7، ص 248.
2. محمّدبن عمران المرزبانى (1413 ه)، اخبار شعراء الشیعة، فى 154.
3. احمدالشهرستانى (1406 ه)، الملل و النحل، ج1، ص 147.
4. السید الحمیرى (بىتا)، دیوان ص 51 و 49.
5. محمدتقى الحکیم (بىتا)، شاعرالعقیدة، ص32.
6. ابوالفرج الاصفهانى (1407 ه)، الأغانى، ج7، ص259.
7. همان، نج7، ص 259 و 268.
8. همان نج7، ص256.
9. احمد الأمینى (1410 ه)، الغدیر، ج2، ص275.
10. ابن شهر آشوب (1379 ه)، مناقب، ج2، ص2.
11. السید الحمیرى (بىتا) دیوان، ص217.
12. همان، ص213.
13. همان، ص249.
14. ابن شهر آشوب (1379 ه)، مناقب، ج2، ص217.
15. ابن الأثیر (بىتا)، اسدالغابة، ج4، ص29.