علامه راغب اصفهانی میگوید:«ذکر»معانی مختلفی دارد، یکی از معانی حالتی نفسانی است که آدمی میتواند بدان وسیله هر شناخت و معرفتی را که قبلا حاصل کرده است، حفظ کند.
ذکر نیز مانند«حفظ»است با این تفاوت که، واژه حفظ، به اعتبار دریافتن و نگهداری و ذخیرهسازی یک معناست، در حالی که ذکر، به اعتبار حضور آن معنا در ذهن و به خاطر آوردن آن است.
گاهی ذکر را برای حضور معنایی در قلب یا سخن، هر دو، به کار میبرند و به همین سبب «ذکر»دو گونه است:ذکر قلبی و ذکر زبانی، و باز هریک از این دو هم دو گونه است: اول-یاد و ذکری که بعد از فراموشی است.دوّم-ذکری که پس از فراموشی نیست بلکه، در واقع ادامه همان حفظ و به خاطر سپردن است.و لذا به هر سخنی«ذکر»گفته میشود.از نوع اول:نمونه ذکر زبانی، سخن پروردگار است که فرموده است:«لقد انزلنا الیکم کتابا فیه ذکر کم» 1 .ذکر به قرآن نیز اطلاق شده است مانند این قول پروردگار، که فرموده است:«هذا ذکر مبارک انزلناه» 2 و«هذا ذکر من معی و ذکر من قبلی» 3 و«انزل علیه الذکر من بیننا». 4
از معانی دیگر ذکر، شرافتی است که حاوی همه محامد و ستایشهاست که بلندآوازگی و شهرت را نیز در بردارد چنانکه خداوند میفرماید:«ص و القرآن ذی الذّکر» 5 و«انه لذکرک و لقومک/»} 6 ولی ذکر در این آیه شریفه:«قد انزل اللّه الیکم ذکرا رسولا» 7 صفت پیامبر اکرم(ص) است همچنانکه«کلمه»صفت عیسی(ع)است زیرا ظهور پیامبر اکرم(ص)در کتابهای آسمانی پیشین بشارت داده شده بود و در این صورت واژه«رسولا»بدل از واژه«ذکر»خواهد بود.
و امّا منظور از ذکر در این آیات«فأسألوا أهل الذکر» 8 و«و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذّکر» 9 وحی بهطور کلّی و کتب دینی پیشین بهطور خاص میباشد.
از نوع دوم:علامه راغب اصفهانی میگوید:این آیه شریفه نمایانگر ذکر پس از فراموشی است:«...فانّی نسیت الحوت و ما أنسانیه الاّ الشّیطان ان اذکرة...» 10
و این آیات را نیز میتوان به عنوان نمونه قلبی همراه با ذکر زبانی ارائه کرد:فاذکروا اللّه کذکرکم آباءکم او أشدد ذکرا» 11 و«فاذکروا اللّه عند المشعر الحرام و ادکروه کما هداکم» 12
شاید دقیقترین مدلول ذکر، همان وجود به معنای حضور همیشگی ذاتی و صفتی باشد.راغب اصفهانی نمونه معنای مذکور را این آیه میداند:«هل أتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا» 13 .وی معنای آیه را چنین میداند:«یعنی انسان به ذات خویش چیز موجودی نبود هرچند که در علم خداوند وجود داشته است.»و هرچه ذکر در ذاکر افزایش یابد، نسبت تعّین ذاکر نیز افزایش مییابد.
در اینجا، دلایل و روابط پنهان دیگری نیز به چشم میخورد که از دور به ذکر و نظریه شناخت اشاره دارد و تحقیق این مطلب برای کسی که خواهان تفصیل آن است دشوار نمینماید. برای مثال میتوانیم معنای فوق را از این آیه شریفه دریافت کنیم:«أولا یذرک الانسان انا خلقناه من قبل» 14 .میبینیم که در کنار معنای تدکّر، مفهوم تدبّر و تأمّل نیز به چشم میخورد.آیا بیرون آمدن از غفلت و عناد چیزی جز به کار انداختن اندیشه و مشغول داشتن خرد است؟!
راغب اصفهانی در توضیح این آیه به همین سخن بسنده میکند که:«آیا انسان انکارکننده قیامت و بعث، خلقت اولیه خود را به یاد نمیآورد تا برای پذیرفتن به بازگشتن در قیامت، استدلالی باشد.؟»تردیدی نداریم که آیه فوق معنایی را که ذکر کردیم در بردارد.
علامه طباطبائی نیز درباره«ذکر»سخنی دارد که شیرینی استنباط از آن احساس میشود. ایشان هنگامی که به آیه«فاذکرونی أذکرکم» 15 میرسد چنین میگوید:«گاهی ذکر در برابر غفلت قرار میگیرد مانند این سخن پروردگار که:«و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا» 16 .غفلت عدمعلم به علم است با بقاء اصل علم بنابراین، ذکر برخلاف آن یعنی، علم به علم است.گاهی نیز غفلت در برابر فراموشی قرار میگیرد بدین معنا که، صورت علم از خزانه ذهن پاک شود و در این صورت ذکر در مقابل آن قرار خواهد گرفت چنانکه پروردگار میفرماید:«و اذکر ربک اذا نسیت 17 »و ظاهرا اطلاق ذکر لفظی به ذکر، نیز از همین قبیل است زیرا:ذکر هر امری، از آثار ذکر قلبی آن است مانند قول پروردگار که:«قل سأتلو علیکم منه ذکرا» 18 .و نظیر این آیه بسیار است و اگر ذکر لفظی، ذکر حقیقی باشد، در این صورت یکی از مراتب ذکر به شمار میآید زیرا، در این هنگام ذکر لفظی منحصر در ذکر حقیقی خواهد بود و بهطور کلّی ذکر دارای مراتبی است چنانکه پروردگار فرموده است:«ألا بذکر اللّه تطمین القلوب 19 »و«و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و حیفة و دون الجهر من القول 20 »و«فاذکروا اللّه کذکرکم آباءکم أوشد ذکرا 21 »و شدّت ذکر در اینجا، از اوصاف معناست، نه لفظ.»
علامه سپس به ذکر تعدادی از احادیث میپردازد که ما به ذکر دو حدیث از سخنان پیامبر اکرم ص بسنده میکنیم: 1-«انا جلیس من ذکرنی»من همنشین کسی هستم که مرا یاد کند. 2-«من اطاع اللّه فقد ذکر اللّه و ان قلت صلاته و صیامه و تلاوته للقرآن و من عصی اللّه فقد نسی اللّه و ان کثرت صلاته و صیامه و تلاوته للقرآن»
کسی که از خدا فرمانبرداری کند او را یاد کرده است اگرچه، تلاوت قرآن و نماز و روزهاش افزون باشد.
«قشیری»در رساله خود نقل میکند که:«ابو علی دقّاق»از یکی از عرفا شنید که چنین میگفت:من«ذکر»را از«فکر»کاملتر میدانم زیرا حق تعالی با«ذکر»توصیف شده است نه با«فکر»و آنچه خداوند سبحان، بدان توصیف شود کاملتر از آن چیزی است که، اختصاص به خلق دارد»پس ابو علی دقاق، سخن او را تأیید کدر و آن را سخنی زیبا شمرد.
قشیری، سپس چنین میگوید:«در بعضی کتابها آمده که موسی(ع)خطاب به حق تعالی عرض کرد:پروردگارا کجا سکونت داری؟ندا آمد که:در قلب بنده مؤمنم.معنای این سخن همان استقرار ذکر در قلب است.»
قشیری، از«حسن بصری»چنین روایت میکند:«شیرینی و حلاوت را در سه چیز بجویید: نماز، ذکر و تلاوت قرآن.اگر این شیرینی این سه چیز را یافتید، رستگار شدهاید و در غیر اینصورت آگاه باشید که در، به روی شما بسته است.به راهبی گفته شد:آیا روزهداری؟گفت:روزهدار به ذکر اویم و افطارم هنگامی است که جز او از خاطرم بگذرد.»
و چه زیباست اشعاری که قشیری از«شبلی»روایت کرده، اشعاری که به الفاظ شیرین و وسعت دید، آراسته است:
ذکرنک، لا انّی نسیتک لحمة
و أسیر ما فی الذکر ذکر لسانی 22
و کدت بلا وجد اموت من الهوی
وهام علی القلب باخفقان 23
فلمّا رآنی الوجد انّک حاضری
شهدتک موجودا بکلّ مکان 24
فخاطبت موجودا بغیر تکلّم
و لاحظت معلوما بغیر عیان 25
«ذکری»نیز به کثرت ذکر، اطلاق میشود و دارای مبالغه بیشتری است و از واژه«ذکر» رساتر و بلیغتر است.چنانکه خداوند میفرماید:«رحمة منّا و ذکری لأولی الالباب 26 »و«و ذکر فان الذّکری تنفع المومنین 27 .»
«تذکره»یعنی، آنچه را که به وسیله آن، چیزی به یاد میآید و از دلالت و امارت، یعنی دلیل و نشانه، عمومیتر و فراگیرتر است.خداوند میفرماید:«فما لهم عن التذکرة معرضین» 28 و «کلا انّها تذکرة 29 »که مراد از تذکره در اینجا، قرآن مجید است.
از کسانی که در توضیح این واژه«ذکر»، گوی سبقت را از دیگران ربوده، «سلطان محمّد» عارف است که در تفسیر خود«بیان السعادة»به بحث درباره این اصطلاح پرداخته است و ما نیز به بیان قسمتی از سخنان وی میپردازیم، او چنین میگوید:«یکی از معانی ذکر، حفظ معنا در خاطره است و به جاری کردن این معنا به زبان نیز اطلاق میشود و به معنای آوازه و شرف نیز آمده است و این سخن پروردگار:«و انّه لذکرلک و لقومک 30 »هر دو وجه را در بر دارد.از امام صادق(ع)روایت شده که فرموده است:«من کان ذاکرا للّه علی الحقیقة فهو مطیع و من کان غافلا عنه فهو عاص.»کسی که حقیقة به ذکر خدا مشغول باشد مطیع پروردگار است و کسی که از یاد خدا غافل شود پروردگار را عصیان کرده است.
بنابراین، اطاعت نشانه هدایت است چنانکه، معصیّت نشانگر گمراهی، و این هر دو ریشه در ذکر و غفلت دارند.از حضرت باقر(ع)روایت شده است که فرمود:«لایزال المؤمن فی صلاة ما کان فی ذکر اللّه، قائما کان أو جالسا أو مضطجعا انّ اللّه سبحانه یقول:الّذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا و علی جنوبهم و یتفکرون فی خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب النار 31 »مؤمن مادامی که در یاد خداست در حقیقت به نماز ایستاده است، چه نشسته و چه ایستاده و چه خوابیده باشد.خداوند سبحان فرموده است:الذین یذکرون اللّه قیاما و قعودا..
این خود نشانگر آن است که ذکر خدا همان نماز یا حقیقت و روح نماز است و نماز قالب این حقیقت(ذکر)به شمار است و به همین سبب میتوان ذکر را بالاتر از نماز دانست».
سلطان محمّد، سپس به تعریف مراتب ذکر میپردازد و مهمترین آنها را به چهار دسته تقسیم میکند: 1-نخستین مرحله، «ذکر لسانی»است که آن را ذکر جلی مینامند و آن بر زبان آوردن اوصاف و اسماء«مذکور»است.ذهن و احساسات شخص ذاکر در این هنگام تماما متوجّه ذکر زبانی است به گونهای که هرگز از مذکور جدا نمیشود تا آن جا که«مذکور»اصل، و«ذاکر» تابعی از آن است.
2-«ذکر قلبی»، این نوع ذکر، اصطلاحی صوفیانه است که آن را«ذکر خفی»مینامند.در این نوع ذکر، «مذکور»بر«ذاکر»غلبه می یابد.ذکر قلبی، برحسب نزدیکی و دوری آن، از ذکر لسانی و نیز برحسب حضور و اتحّاد فنا در مذکور و بقا بعد از فنا و عدم آن، دارای مراتب و درجاتی است.
3-«ذکر نفسانی»، و آن تذکّر مذکور است در نفس.این نوع ذکر نیز همان اعتبارات ذکر نوع دوم به مراتب و درجاتی تقسیم میشود.
4-به یاد داشتن مذکور، در انجام هر کاری و به هنگام استفاده از هر نعمتی، با یادآوری اوامر و نواهی او و سپاسگزاری از نعمتهای او.این نوع ذکر نیز دارای مراتب و درجاتی است.
«سلطان محمّد»، به این مقدار از سخن بسنده نکرده است و کسی که خواهان پژوهش بیشتری است، میتواند به«بیان السعاده»مراجعه کند.
مراجعه به شرح عین القضاة همدانی بر سخنان بابا طاهر عریان را نیز به کسانی که در این زمینه خواهان تحقیق بیشتری هستند، توصیه میکنیم زیرا فواید بسیاری را در بردارد و حاوی موضوعات سرهای است که روحانیّت تذکّر را، برای طالبان آن روشن میسازد.
در پایان، مراجعه به کتاب ختم الاولیاء نوشته حکیم ترمذی را نیز مفید میدانیم.
و فرض علیکم حج بیته الحرام، الذی جعله قبلة للانام... و جعله سبحانه علامة لتواضعهم لعظمته، و اذعانهم لعزته... جعله سبحانه و تعالی للاسلام عملا، و وللعائذین حرما، فرض حقه، و أوجب حجه، و کتب علیکم و فادته فقال سبحانه:«و للّه علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا و من کفر فان اللّه عن العالمین»
«نهج البلاغة، خطبة 192»
خداوند حج خانه حرم خود را بر شما واجب کرده است، خانهای که قبلا مردم قرارش داده است.
خدای سبحان آن را نشانه تواضع مردم برای عظمت او و اعترافشان به عزت و بزرگی خودش قرار داده است.
خداوند سبحانه و تعالی آن خانه را علامت آشکار اسلام، و حرم امنی برای پناهندگان قرار داده است، حقّ آن را واجب کرده و زیارت آن را بر شما نوشته و فرموده است:از خداست بر مردم حج خانه، بر هرکس که بتواند به آن راه یابد و کسی که کفر ورزد(باید بداند)که بیگمان خداوند از همه جهانیان بینیاز است.
(1)-انبیاء/10
(2)-انبیاء/50
(3)-انبیاء/24
(4)-ص/8
(5)-ص/1
(6)-زخرف/44
(7)-طلاق/10
(8)-انبیاء/7
(9)-انبیاء/105
(10)-کهف/63
(11)-بقره/200
(12)-بقره/198
(13)-انسان/1
(14)-مریم/67
(15)-بقره/152
(16)-کهف/28
(17)-کهف/24
(18)-کهف/83
(19)-رعد/28
(20)-أعراف/205
(21)-بقره/200
(22)-تو را به خاطر میآورم و هرگز لحظهای فراموشت نمیکنم و کمترین ذکر من، ذکر زبانی است.
(23)-نزدیک بود از عشق تو بمیرم بدون آنکه غمی مرا در برگیرد در حالی که قلبم با تپش تند خود سرگشته بود.
(24)-پس هنگامی که وجد و شوق تو را نزد من حاضر میدید من تو را در همهجا موجود میدیدم.
(25)-و اینچنین بود که تو را بدون سخن مخاطب قرار میدادم و موجودی را میدیدم که حضور نداشت.
(26)-ص/43
(27)-ذاریات/55
(28)-مدّثّر/49
(29)-مدّثّر/54
(30)-زخرف/44
(31)-آل عمران/191