تيمّم :طهارتى جايگزين وضو و غسل براى عبادات شرعى، هنگام اضطرار
تيمم از ريشه «ى ـ م ـ م»[1] يا «ا ـ م ـ م»[2] در لغت به معناى قصد كردن[3] يا روى آوردن به چيزى يا كسى[4] آمده است و در اصطلاح فقه طهارتى است كه با مسح صورت و دو دست با خاك به قصد طهارت* صورت مى گيرد.[5] به تعبير برخى فقها، تيمم عبارت است از رساندن خاك* به صورت و دو دست با شرايطى خاص[6] يا زدن دست ها بر خاك و مسح صورت و دست ها به نيت تقرب به خداوند.[7] تيمم از تكاليف شرعى در موارد خاص و از ضروريات اسلام است[8] كه هنگام اضطرار و وجود مانع شرعى يا عقلى از طهارت با آب بر مكلفان واجب مى گردد.[9]موضوع تيمم در دو آيه قرآن به صراحت آمده است:«فَتَيَمَّموا صَعيدًا طَيِّبـًا». (نساء/4،43؛ مائده/5،6) افزون بر اين، برخى از احكام و مباحث مرتبط با اين موضوع ضمن عناوينى كلى در آياتى ديگر آمده اند؛ از جمله آيات مربوط به نفى عسر و حرج در دين؛ مانند 185 بقره/2 و 78 حجّ/22، آياتى كه در آن انسان ها از كشتن يا انداختن خود در هلاكت نهى شده اند؛ مانند «ولاتَقتُلوا اَنفُسَكُم» (نساء/4،29)، «ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَة» (بقره/2،195) و آياتى كه مؤمنان را ازباطل ساختن اعمالشان برحذر داشته اند؛ مانند آيه 33 محمّد/47: «ولاتُبطِـلوا اَعمــلَكُم». در اين آيات، برخى مباحث و احكام شرعى تيمم از جمله فلسفه و چگونگى تيمم و اسباب و شرايط وجوب آن مطرح شده اند.حكمت تشريع تيمم:
در مورد حكمت تشريع تيمم و مسح كردن صورت و دست ها با خاك، به رغم آلودگى ظاهرى خاك اين نكات شايان توجه و دقت اند: 1. در تيمم استفاده از خاك پاك مجاز است نه خاك نجس كه غالبا آلوده است[10]: «صعيدا طيّبا». (نساء/4،43؛ مائده/5،6) 2. خاك به ويژه خاكى كه در معرض تابش آفتاب قرار دارد خود زايل كننده آلودگى هاست.[11] مؤيد اين امر آن است كه لاشه حيوانات يا بدن انسان كه در خاك دفن مى شود پس از مدت كوتاهى تجزيه شده، بر اثر باكترى هاى موجود در خاك متلاشى مى گردد[12]، حتى برخى خاصيت پاك كنندگى خاك را از آب بيشتر دانسته اند[13]، از اين رو در احاديث براى رفع آلودگى از ظرف آلوده به آب دهان سگ، توصيه شده است كه افزون بر آب، با خاك نيز تطهير شود.[14] 3. تيمم موجب طهارت باطنى انسان مى گردد:«ليطهّركم» (مائده/5،6) و از اين راه خداوند انسان را از گناه و آلودگى هاى آن پاك مى كند.[15] به تعبير برخى عارفان، همان گونه كه خاك آتش را خاموش مى كند انسان نيز به وسيله تيمم با خاك، آتش شهوت را در دنيا و آتش كيفر را در آخرت خاموش مى كند.[16] 4. لمس كردن و سودنِ شريف ترين عضو بدن (پيشانى و صورت) با خاك، موجب تثبيت و تقويت روح فروتنى و تواضع در انسان مى گردد.[17] 5. از جمله حكمت هاى تشريع تيمم، رفع حرج و سختى از مكلفان هنگام نيافتن آب يا زيانبار بودن آب براى آنان است[18]: «فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا ... ما يُريدُ اللّهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَجٍ» (مائده/5،6)، زيرا اگر مكلفان همواره ملزم به كسب طهارت با وضو* و غسل* مى شدند برايشان مشقت آور بود. به تعبير آيه 6 مائده/5، خداوند با جايگزين كردن تيمم هنگام اضطرار، تكليف نمازگزار را آسان و نعمت خود را بر آنان كامل كرده است[19]: «... و لـكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم لِيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكُم». (مائده/5،6)پيشينه تشريع تيمم:
تيمم در شرايع پيشين سابقه نداشته[20] و از تسهيلات ويژه امت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است.[21] قرآن كريم در آيه 157 اعراف/7 پيامبر صلى الله عليه و آله را از رسولانى شمرده كه بارهاى سنگين و غل و زنجيرها را از مسلمانان برمى دارد: «ويَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم والاَغلـلَ الَّتى كانَت عَلَيهِم». برخى مفسران از جمله مصاديق «اِصر» را در آيه، تكليف به طهارت با آب در شرايع پيشين در همه احوال دانسته اند كه پيامبراكرم صلى الله عليه و آله آن را در موارد اضطرار از پيروان خود برداشت و تيمم را جايگزين آن كرد.[22] پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، سه چيز از جمله تيمم را از امتيازات مسلمانان برشمرده است.[23] در احاديثى ديگر[24] از جمله در روايات اهل بيت عليهم السلام [25] تيمم در شمار 4 يا 5 امتيازى دانسته شده كه از ميان پيامبران الهى تنها به پيامبراكرم صلى الله عليه و آله داده شده است.درباره چگونگى تشريع تيمم نقل كرده اند كه در سال پنجم يا ششم هجرى در غزوه بنى مصطلق پيامبر گروهى از مسلمانان را به مأموريتى فرستاد و آنان چون هنگام ظهر آبى نيافتند، بدون طهارت نماز گزاردند. در پى آن، آيه تيمم نازل شد[26]: «فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا صَعيدًا طَيِّبـًا». (آيه 43 نساء/4) طبق نقلى ديگر، پيامبراكرم صلى الله عليه و آله كه با گروهى از مسلمانان همسفر بودند، هنگام نماز آب نيافتند و آيه تيمم نازل شد.[27] درباره شأن نزول عبارتِ «و اِن كُنتُم مَرضى ... فلم تجدوا ماءً فَتَيَمَّموا» در اين آيات كه تجويز تيمم بيماران را دربردارد، نيز گفته اند كه درباره فردى از انصار نازل شد كه به سبب جراحت و بيمارى، توانايى وضوگرفتن نداشت.[28] برخى برآن اند كه حكم تيمم در ابتداى بعثت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مكه تشريع، ولى آيات تيمم در مدينه نازل شد و از حكم تشريع شده در مكه خبر داد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مواردى كه مسلمانان به اين حكم نياز پيدا مى كردند، اين آيات را براى آنان تلاوت مى فرمود.[29]اسباب تيمم:
بيمارى، سفر و سرزدن حدث و نيافتن آب از اسباب جواز يا وجوب تيمم به جاى وضو و غسل اند: «واِن كُنتُم مَرضى اَو عَلى سَفَرٍ اَو جاءَ اَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغائِطِ اَو لـمَستُمُ النِّساءَ فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا صَعيدًا طيبا». (نساء/4،43؛ مائده/5،6) معدودى از فقهاى اهل سنت با استناد به ظاهر اين آيات گفته اند كه مسافر و بيمار حتى در صورت دسترسى به آب مى توانند تيمم كنند.[30] با توجه به مخالفت اين برداشت با سنت قطعى و فقه اسلامى، برخى از مفسران آيات مذكور را از آيات مشكل قرآن برشمرده اند[31]؛ ولى بيشتر مفسران و فقها ظهور و دلالت اين آيات را آشكار دانسته و گفته اند كه كلمه «اَوْ» در جمله «اَو جاءَ اَحَدٌ مِنكُم مِنَ الغائِطِ» به معناى واو عاطفه و در نتيجه، آيه بدين معناست كه اگر بيمار يا مسافر بوديد و محدث شديد و آب نيافتيد، تيمم كنيد.[32] برخى ديگر «اَوْ» را به معناى اصلى خود دانسته؛ ولى قيد «فَلَم تَجِدوا ماءً» را به همه جملات پيشين بازگردانده اند، بنابراين، آيه بدين معناست كه اگر بيمار يا مسافر بوديد و آب نيافتيد و حتى اگر بيمار و مسافر نبوديد و دچار حدث شديد و آب نيافتيد، تيمم كنيد[33]، بر اين اساس سبب اصلى جواز تيمم، نيافتن آب است و مسافرت و بيمارى تنها از آن رو در اين آيات مطرح شده اند كه اين دو سبب بيش از ساير عوامل، وضو يا غسل را با اشكال مواجه مى سازند[34]، پس عمده ترين اسباب تيمم عبارت اند از:1. يافت نشدن آب:
با نبودن آب، مكلف بايد به جاى وضو و غسل تيمم كند[35]:«واِن كُنتُم ... فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا». (نساء/4، 43؛ مائده/5،6) اين نكته در احاديث منقول از پيامبر[36] صلى الله عليه و آله و اهل بيت[37] عليهم السلام نيز مطرح شده است. از ظاهر آيه برمى آيد كه هرگاه آب براى وضو يا غسل كافى نباشد نيز تيمم جايز است[38]؛ ولى برخى فقها بر آن اند كه اگر براى بخشى از اعضاى وضو يا غسل آب باشد، مكلف بايد آن مقدار را به كار برده، براى مقدار مانده تيمم كند[39]؛ همچنين تعبير «فَلَم تَجِدوا ماءً» در آيات دلالت دارد كه نمازگزار بايد قبل از تيمم، براى يافتن آب جست و جو كند و در صورت نيافتن آب، تيمم كند.[40] در احاديث نيز اين تكليف مطرح شده است.[41] رأى مشهور فقهاى امامى[42] و برخى فقهاى اهل سنت[43] نيز همين است؛ اما برخى از فقهاى اهل سنت برآن اند كه جست و جوى آب لازم نيست.[44] بيشتر فقهاى شيعه جست و جو را به اندازه مسافت پرتاب دو تير در زمين هموار و يك تير در زمين ناهموار لازم دانسته اند[45]؛ اما فقهاى ديگر جست و جو را تا حد پرتاب يك تير در همه موارد[46] يا تا هنگامى كه وقت اجازه دهد[47] يا اميد پيدا كردن آب باشد[48] ضرورى شمرده اند. البته تكليف جست و جو در مواردى ساقط مى شود؛ از جمله جايى كه جان يا مال خودش در معرض خطر[49] يا وقت نماز تنگ[50] يا يافت نشدن آب يقينى باشد.[51]2. دشوارى كاربرد آب:
چنانچه آب موجود باشد ولى استفاده از آن به عللى مانند سرماى شديد، ترس از سارقان و درندگان و گران قيمت بودن آب دشوار و مشقت آور باشد تيمم جايز است.[52] مستند اين امر به نظر برخى فقها تعبير «فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا» (نساء/4،43؛ مائده/5، 6) است كه افزون بر يافت نشدن حقيقى آب، موارد ممنوعيت عقلى و شرعى كاربرد آن را نيز دربرمى گيرد[53]، زيرا تعبير آيه شامل دشوارى كاربرد آب نيز مى شود، هرچند آب موجود باشد[54]؛ همچنين به نظر شمارى از فقها، آيه مذكور شامل ضرورت تيمم در موارد غصبى بودن آب مى گردد.[55] برخى فقها براى وجوب تيمم به سبب دشوارى كاربرد آب* به آياتى كه بر نفى حرج در دين دلالت دارند مانند آيه 6 مائده/5: «ما يُريدُ اللّهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَجٍ» نيز استناد كرده اند.[56]3. زيانبار بودن آب:
چنانچه كاربرد آب براى بيمار زيانبار باشد، به جاى غسل يا وضو، تيمم واجب مى شود[57]: «و اِن كُنتُم مَرضى ... فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا» (نساء/4،43؛ مائده/5،6)؛ با اين توضيح كه تعبير «فَلَم تَجِدوا» در آيه شامل زيانبار بودن كاربرد آب نيز مى شود.[58] برخى در اين باره، به آيات 195 بقره/2 كه از قرار دادن خود در معرض هلاكت منع كرده: «ولاتُلقوا بِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَة» و 29 نساء/4 كه انسان ها را از كشتن خود برحذر داشته است: «لا تَقتُلوا اَنفُسَكُم» استناد كرده اند.[59] بنابر روايتى، يكى از اصحاب پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله با استناد به آيه 29نساء/4 در شبى سرد به جاى غسل تيمم كرد و پيامبر عمل او را تأييد فرمود.[60] بنابر روايتى، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله درباره گروهى از مسلمانان كه انجام دادن غسل را به مجروحى توصيه كرده بودند و وى در پى آن از دنيا رفته بود فرمود: خدا آنان را بكشد كه وى را كشتند. او مى توانست تيمم كند.[61] دليل ديگر فقها آياتى اند كه بر نفى عسر و حرج در دين دلالت دارند.[62]در احاديث اهل بيت عليهم السلام نيز بيمارى* از اسباب جواز تيمم دانسته شده است.[63] به نظر برخى واژه «مَرضى» در آيات مذكور شامل همه بيماران مى شود[64]؛ اما عده اى برآن اند كه تيمم در صورتى براى بيمار جايز است كه بيماريش شديد باشد يا آب موجب تشديد آن يا به تأخير افتادن بهبودى سلامت وى گردد.[65] برخى ديگر گفته اند: بيمار، تنها در صورت ترس از مرگ مى تواند تيمم كند.[66] برخى فقها از آيات 43 نساء/4 و 6 مائده/5 استفاده كرده اند كه تيمم براى بيمارانى كه به آب دسترسى دارند جايز نيست، زيرا در اين آيات جواز تيمم براى اين افراد به نيافتن آب مشروط شده است.[67]4. نياز شديد به آب:
چنانچه مكلف يا ديگران براى نوشيدن يا مصارف ديگر به آب موجود نياز شديد داشته باشند وى بايد به جاى وضو و غسل تيمم كند.[68] مستند اين حكم را برخى آيه 195 بقره/2 دانسته اند كه از افكندن خود در هلاكت نهى كرده است[69]؛ همچنين به آيه 29 نساء/4[70] و آيات نفى عسر* و حرج در دين استناد شده است.[71] برخى نيز مورد مذكور را از جمله موارد شمول تعبير «فَلَم تَجِدوا ماءً» در آيات 43 نساء/4 و 6 مائده/5 دانسته اند؛ با اين تفسير كه مراد آيه، ممكن نبودن استفاده از آب است كه شامل موضوع مورد بحث مى شود.[72] افزون بر اين، چنين استدلال شده است كه در مورد تزاحم ميان دو تكليف واجب (وجوب اقامه نماز همراه با طهارت با آب و وجوب حفظ خود)، حفظ نفس مقدم است و از اين رو مكلف بايد به جاى وضو يا غسل تيمم كند.[73]5. تنگ بودن وقت براى غسل يا وضو:
چنانچه براى وضو و غسل وقت كافى نباشد، مكلف بايد تيمم كند.[74] مستند قرآنى اين حكم به نظر برخى فقها، تعبير«فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا» (نساء/4،43؛ مائده/5، 6) است، زيرا مراد آيه، دسترسى نداشتن به آب است كه شامل اين مورد نيز مى شود.[75] به نظر برخى فقها، تجويز تيمم در اين مورد تنها در صورتى است كه مكلف به عمد وقت را تنگ نكرده باشد و در غير اين صورت تيمم و نماز او باطل است و بايد پس از انقضاى وقت، نماز را با وضو يا غسل اعاده كند[76]؛ ولى برخى ديگر بدون چنين قيدى، تيمم را در هر صورت واجب شمرده اند.[77]اجزا و شرايط تيمم:
تيمم اجزا و شرايطى دارد كه بخشى از آن ها در قرآن كريم آمده است:1. نيت:
نخستين جزء تيمم، نيت و قصد قربت است.[78] لزوم نيت از آن روست كه تيمم، عملى عبادى به شمار مى رود و مكلف بايد آن را خالصانه به جاى آورد[79]: «وما اُمِروا اِلاّ لِيَعبُدُوا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ» (بيّنه/98،5) و اخلاص نيز بدون نيت محقق نمى شود[80] اين شرط در احاديث از جمله حديثى از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز مطرح شده است.[81] درباره زمان نيت كردن در تيمم، برخى برآن اند كه نيت بايد هنگام زدن دست ها بر زمين باشد، زيرا از تعبير «فَتَيَمَّموا صَعيدًا» مى توان دريافت كه زدن دست ها بر زمين نخستين كار در تيمم است[82]؛ ولى عده اى معتقدند نيت بايد هنگام مسح پيشانى باشد[83]، زيرا زدن دست ها بر زمين همانند برداشتن آب براى شستن صورت در وضو، مقدمه تيمم است نه جزء آن.[84] در برابر، عده اى نيت را در تيمم لازم ندانسته اند.[85]2. تماس دست ها با زمين:
يكى از واجبات تيمم زدن دست ها بر زمين است.[86] برخى اين عمل را از جمله «فَتَيَمَّموا صَعيدًا» (نساء/4،43؛ مائده/5،6) استفاده كرده و آن را نخستين فعل در تيمم برشمرده اند[87]؛ اما درباره اينكه آيا هنگام تيمم دست ها بايد بر زمين زده شود يا صرفا قرار گرفتن آن ها بر زمين كافى است، اختلاف نظر وجود دارد. در بيشتر احاديث از جمله در حديثى از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد آموزش تيمم به عمار[88] و نيز احاديث اهل بيت عليهم السلام بر «زدن» دست ها به زمين تصريح شده است[89] و اين نظر مشهور فقهاى شيعه است[90]؛ اما در برخى احاديث از قرار دادن دست ها بر زمين ياد شده[91] و شمارى از فقها با استناد به آن ها، لمس زمين را با دست كافى دانسته اند[92]، چنان كه برخى اطلاق «فَتَيَمَّموا صَعيدًا» (نساء/4،43) را نيز دال بر همين نظر شمرده اند.[93]درباره شمار زدن يا قرار دادن دست بر زمين نيز آراى متفاوتى مطرح اند؛ برخى فقها از تعبير «فامسَحوا بِوُجوهِكُم واَيديكُم» (نساء/4،43) كفايت يك بار زدن را استفاده كرده اند، زيرا مسح صورت و دست ها كه در آيه آمده، با يك بار زدن دست بر زمين و مسح صورت و دست ها محقق مى شود[94]؛ اما به نظر برخى ديگر، دو بار دست بر زمين زدن لازم است: يك بار براى مسح صورت و بار ديگر براى مسح دست ها.[95] عده اى نيز ميان تيمم بدل از وضو و بدل از غسل تفكيك كرده اند.[96] اقوال ديگرى هم مطرح شده اند.[97]همچنين فقها درباره مراد از «صعيد» در آيات 43 نساء /4 و 6 مائده/5 آراى متفاوتى دارند؛ از جمله اينكه تيمم تنها بر خاك جايز است[98]، زيرا «صعيد» در لغت به معناى خاك است[99] و سبب اطلاق صعيد بر خاك آن است كه به هوا صعود مى كند[100]؛ همچنين بنابر آيه 6 مائده/5 مسح صورت و دست ها بايد با بخشى از زمين صورت گيرد، زيرا كلمه «مِنْه» در آن ذكر شده است: «فَامسَحوا بِوُجوهِكُم واَيديكُم مِنهُ» ، از اين رو، تيمم و مسح تنها با خاك تحقق پذير است.[101] در تأييد اين نظر، افزون بر آيات قرآن، به برخى احاديث نيز استناد شده است.[102]قول ديگر كه بيشتر فقهاى شيعه و اهل سنت بدان پايبندند آن است كه تيمم با ديگر اجزاى زمين جز خاك نيز جايز است.[103] مستند اين رأى آن است كه مفهوم واژه «صعيد» به نظر بيشترِ لغويان صرفا خاك نيست، بلكه سطح زمين است.[104] برخى آيات ديگر قرآن همچون آيات «صَعيدًا جُرُزا» (كهف/18،8) و «صَعيدًا زَلَقـا» (كهف/ 18،40) كه به معناى زمين بى گياه است و نيز برخى احاديث كه صعيد را مطلقا به معناى سطح زمين به كار برده اند، نيز همين رأى را تأييد مى كنند.[105] در برخى احاديث هم تيمم بر زمين، خاك باشد يا جز آن، مباح دانسته شده است.[106] برپايه اين ديدگاه، افزون بر خاك، تيمم بر سنگ، سنگ گچ، سنگ مرمر، كلوخ و ريگ جايز است[107]؛ اما در مورد مواد معدنى همچون آهن، طلا، نقره، عقيق، نمك و گياهان اختلاف نظر وجود دارد؛ بيشتر فقهاى شيعه و اهل سنت با اين استدلال كه واژه «صعيد» اين موارد را در برنمى گيرد، تيمم بر آن ها را جايز نمى دانند[108]؛ اما شمارى از فقها تيمم بر برخى مواد معدنى[109] يا بر معادنى را كه از جايگاه اصلى خود منتقل نشده باشند[110] جايز شمرده اند.3. مسح صورت و دست ها:
پس از زدن دست ها بر زمين، مسح* صورت و دست ها واجب است[111]: «فَامسَحوا بِوُجوهِكُم و اَيديكُم مِنهُ» (مائده/5،6)؛ اما در مورد محدوده مسح در اين دو عضو، در فقه اسلامى آراى گوناگونى مطرح اند؛ به نظر بيشتر فقهاى امامى مسح بخشى از صورت كافى است، زيرا حرف «باء» در «بِوُجوهِكُم» بر بخشى از صورت دلالت دارد.[112] احاديث منقول از اهل بيت عليهم السلام نيز مؤيد اين نظرند.[113] برخى از اين فقها، مراد از بخشى از صورت را تنها پيشانى مى دانند[114]؛ ولى عده اى ديگر افزون بر پيشانى مسح روى بينى تا نوك آن را نيز واجب[115] و عده اى مستحب[116] شمرده اند. در برابر، برخى از فقهاى امامى[117] و بيشتر فقهاى اهل سنت[118] مسح همه صورت را واجب دانسته اند. درباره مسح دست ها رأى مشهور فقهاى شيعه آن است كه تنها بخشى از دست يعنى از مچ تا سر انگشتان بايد مسح شود.[119] دليل اين امر عطف كلمه «اَيديكُم» بر «بِوُجوهِكُم» در آيه 6 مائده/5 است كه بر مسح بخشى از دست دلالت دارد[120]؛ ولى برخى ديگر مسح از آرنج تا سر انگشتان را لازم دانسته اند[121]؛ با اين استدلال كه تناسب و تشابه عطف مذكور با عطفى مشابه در بخش ديگر آيه كه به وضو مربوط است: «فَاغسِلوا وُجوهَكُم واَيدِيَكُم اِلَى المَرافِقِ» (مائده/ 5،6) اقتضا دارد كه در تيمم مسح دست (مشابه وضو) از آرنج باشد.[122] برخى فقها تنها مسح روى انگشتان را كافى دانسته اند.[123] مستند اين رأى روايتى از امام صادق عليه السلام است كه در آن با اشاره به آيه 38 مائده/5: «والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَيدِيَهُما» و با اين استدلال كه در سرقت تنها انگشتان قطع مى شوند، در تيمم مسح روى انگشتان كافى به شمار رفته است.[124] فقهاى اهل سنت نيز آراى مختلفى دارند؛ از جمله: مسح از مچ تا سر انگشتان[125]، از آرنج تا سر انگشتان[126] يا از شانه تا سر انگشتان.[127]4. مباشرت:
در تيمم مكلف بايد خود، اعمال آن را انجام دهد[128]، زيرا در تعابير «فَتَيَمَّموا» و «فامسَحوا» در آيات (نساء/4،43؛ مائده/5، 6)، شخص نمازگزار مخاطب اوامر الهى قرار گرفته و او شخصا بايد تكليف را انجام دهد.[129] تنها در موارد ضرورت، نايب گرفتن در تيمم تجويز شده است.[130]5. ترتيب:
مكلف بايد كارهاى تيمم را به ترتيب انجام دهد[131]؛ يعنى ابتدا دست ها را بر زمين بزند و سپس صورت و آن گاه دست ها را مسح كند.[132] برخى فقها وجوب ترتيب را از عطف با «واو» در آيات (نساء/4،43؛ مائده/5،6) استفاده كرده اند[133]؛ همچنين حرف «فاء» در «فَامسَحوا»[134]و نيز مقدم بودن تعبير «بِوُجوهِكُم» را بر «اَيديكُم» دال بر ترتيب شمرده اند[135]؛ ولى برخى از فقهاى اهل سنت ترتيب را مستحب دانسته اند.[136]6. موالات:
از ديگر واجبات تيمم، پياپى انجام دادن كارهاى آن است.[137] دليل قرآنى آن، به نظر برخى فقها، امر در آيات 43 نساء/4 و 6 مائده/5 است: «فَتَيَمَّموا صَعيدًا طَيِّبـًا فَامسَحوا بِوُجوهِكُم واَيديكُم» كه امرى فورى است؛ يعنى بايد مفاد آن فورا امتثال شود و در صورتى كه متعلق امر چند كار و مخاطب يك شخص باشد، لازمه فورى بودن اين است كه مكلف آن كارها را پياپى انجام دهد.[138] مشابه اين استدلال، درباره وضو هم شده است.[139] برخى موالات را از امر به تيمم پس از قيام به نماز در آيه 6 مائده/5 استفاده كرده اند.[140] عده اى حرف «فاء» را در «فَامسَحوا» كه در پى جمله «فَتَيَمَّموا» آمده، دال بر موالات دانسته اند.[141] به ادله ديگرى نيز براى شرط موالات در تيمم استناد شده است؛ از جمله اينكه تيمم جانشين وضوست كه در آن، موالات شرط است.[142] در مقابل، برخى فقها رعايت موالات را مستحب دانسته اند نه واجب.[143]7. پاك و مباح بودن وسيله تيمم:
خاك يا هرچيز ديگرى كه تيمم بر آن صورت مى گيرد، بايد پاك باشد[144]: «فَتَيَمَّموا صَعيدًا طَيِّبـًا» (نساء/4،43؛ مائده/5،6)، از اين رو تيمم بر زمين نجس صحيح نيست[145]؛ همچنين از واژه «طَيِّبا» در اين آيات استفاده شده است كه چيزى كه تيمم با آن صورت مى گيرد، بايد مباح و تصرف در آن جايز باشد[146]، بنابراين تيمم بر مكان غصبى جايز نيست.[147]8. رسيدن وقت نماز:
تيمم بايد پس از آغاز شدن وقت عبادت انجام گيرد.[148] برخى اين شرط را از آيه 6 مائده/5 استفاده كرده اند كه در آن خداوند پس از قيام مكلف براى نماز و نيافتن آب، به تيمم فرمان داده: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اِذا قُمتُم اِلَى الصَّلوة ... فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا صَعيدًا» ، زيرا قيام براى نماز هنگامى صورت مى گيرد كه وقت نماز آغاز شده باشد.[149] برخى ديگر عطف«فَتَيَمَّموا» بر جمله «قُمتُم اِلَى الصَّلوة» را دليل بر اين شمرده اند كه معطوف و معطوف عليه در حكم مساوى اند، از اين رو همان گونه كه وجوب اقامه نماز* پس از شروع وقت است، تيمم نيز در ابتداى وقت واجب مى شود.[150] برخى ديگر برآن اند كه تيمم بايد در پايان وقت نماز انجام گيرد[151]، زيرا تيمم طهارتى براى هنگام اضطرار است و اضطرار جز در پايان وقت محقق نمى شود.[152] به نظر شمارى ديگر از فقها، اگر يافتن آب تا پايان وقت ممكن باشد تيمم بايد تا آخر وقت به تأخير افتد. در غير اين صورت مى توان در ابتداى وقت تيمم كرد.[153] در برابر، برخى فقها بر آن اند كه تيمم حتى قبل از وقت جايز است[154]، زيرا تيمم به جاى وضو تشريع شده و وضو گرفتن قبل از وقت جايز است.[155] شمارى از پيروان اين ديدگاه به آيه«اِذا قُمتُم اِلَى الصَّلوة ... فَتَيَمَّموا» (نساء/4،43؛ مائده/5،6) استناد جسته و گفته اند كه قيام براى نماز، گاه پيش از آغاز شدن وقت آن است.[156]اِجزاى تيمم:
تيمم تكليفى اضطرارى به شمار مى رود كه منوط به نبودن آب براى وضو يا غسل يا ممكن نبودن كاربرد آن است.[157] حال اگر پس از اقامه نماز، سبب تيمم از ميان برود و مثلاً آب يافت شود، آيا اداى دوباره آن در وقت نماز يا قضاى آن در خارج وقت لازم است يا نه؟ بسيارى از فقهاى اهل سنت[158] و اماميه[159] با استناد به آيات 43 نساء/4 و 6مائده/5 كه درصورت نبودن آب نمازگزار را به اقامه نماز با تيمم مكلف كرده و نيز احاديثى كه تيمم را يكى از دو راه طهارت به شمار آورده اند[160] و احاديث متعدد ديگر[161] تيمم را كافى دانسته و گفته اند كه در داخل يا خارج وقت اعاده يا قضاى نماز لازم نيست[162]، زيرا ادلّه مذكور اطلاق دارند و شامل تكليف اضطرارى نيز مى شوند.[163] برخى مقتضاى آيات نفى عسر و حرج از جمله آيه 185 بقره/2 را نيز همين دانسته اند، زيرا مكلف دانستن نمازگزار به اعاده يا قضاى نماز، با تسهيل و تخفيفى كه در اين آيات براى مكلفان اعمال شده، منافات دارد.[164] در برابر، برخى از فقها در صورت باقى بودن وقت، اعاده نماز را لازم[165] و گروهى آن را مستحب دانسته اند.[166]همچنين در صورتى كه در اثناى نماز آب يافت شود، برخى فقها همان نماز را كافى دانسته و بر آن اند كه نمازگزار نمى تواند نمازش را قطع كند. از جمله مستندات اين نظر، آيه 33 محمّد/47 است[167] كه مسلمانان را از باطل كردن اعمالشان بازداشته است: «ولاتُبطِـلوا اَعمــلَكُم» . علاوه بر اين، مكلف نماز خود را با دليل شرعى و اجازه شارع آغاز كرده و بايد آن را كامل كند[168] و دليلى بر جواز قطع كردن نماز از سوى شارع در دست نيست[169]؛ اما برخى فقها برآن اند كه مكلف بايد نماز را قطع كرده، پس از وضو يا غسل دوباره آن را به جا آورد.[170] به نظر برخى ديگر، تا قبل از ركوع ركعت اول يا دوم مى تواند نماز را قطع كند.[171] البته اگر پس از تيمم و پيش از شروع نماز آب يافت شود، به اتفاق فقها تيمم باطل و نمازگزار مكلف به وضو يا غسل است[172]، زيرا آيات 43 نساء/4 و 6 مائده/5 شرط جواز تيمم را يافت نشدن آب دانسته اند: «فَلَم تَجِدوا ماءً فَتَيَمَّموا» و در اين فرض آب مفقود نيست.[173]منابع
احاديث ام المؤمنين عايشه، السيد مرتضى العسكرى، التوحيد، 1414 ق؛ احكام القرآن، الجصاص (م. 370 ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، بيروت، دار الكتب العلمية، 1415 ق؛ ارشاد الاذهان، العلامة الحلى (م 726 ق.)، به كوشش فارس الحسون، قم، نشر اسلامى، 1410 ق؛ اسباب النزول، الواحدى (م. 468 ق.)، قاهرة، الحلبى و شركاه، 1388 ق؛ الاستبصار، الطوسى (م 460 ق.)، به كوشش سيد موسوى الخرسان، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1363 ش؛ اصول الفقه، محمد رضا مظفر (م. 1388 ق.)، قم، النشر الاسلامى؛ اعانة الطالبين، السيد البكرى الدمياطى (م. 1310 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1418 ق؛ الاقناع، الشربينى (م. 977 ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ الام، الشافعى (م 204 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1403 ق؛ الانتصار، السيد المرتضى (م. 436 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1415 ق؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403 ق؛ البحر الرائق، ابونجيم المصرى (م. 970 ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418ق؛ بدائع الصنائع، علاء الدين الكاشانى (م. 587 ق.)، پاكستان، المكتبة الحبيبية، 1409 ق؛ بداية المجتهد، ابن رشد القرطبى (م. 595 ق.)، به كوشش خالد العطار، بيروت، دار الفكر، 1415 ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م. 1205 ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار الفكر، 1414 ق؛ تبصرة الفقهاء بين الكتاب والسنه، محمد صادقى، قم، فرهنگ اسلامى، 1412 ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش احمد حبيب العاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تحرير الاحكام الشرعيه، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش بهادرى، قم، مؤسسة الامام الصادق عليه السلام ، 1420 ق؛ تحفة الفقهاء، علاءالدين السمرقندى (م. 9 - 535 ق.)، بيروت، دار الكتب العلمية، 1414 ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374 ش؛ تذكرة الفقهاء، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1414 ق؛ ترتيب العين، خليل (م. 175 ق.)، به كوشش المخزومى و ديگران، دارالهجرة، 1409 ق؛ تفسير جامع آيات الاحكام، زين العابدين قربانى لاهيجى، قم، سايه، 1375 ش؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091 ق.)، بيروت، اعلمى، 1402 ق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م. 774 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1409 ق؛ تفسير القمى، القمى (م. 307 ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411 ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606 ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413 ق؛ تفسير المنار، رشيد رضا (م. 1354 ق.)، قاهرة، دارالمنار، 1373 ق؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازى و ديگران، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112 ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ التنقيح فى شرح العروة الوثقى، تقرير بحث الخوئى (م. 1413 ق.)، ميرزا على تبريزى، قم، انصاريان، 1417 ق؛ تهذيب الاحكام، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش موسوى و آخوندى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1365 ش؛ التيمم، محمد حسن قديرى، تهران، اسوه، 1369 ش؛ الثمر الدانى، الآبى الازهرى (م. 133 ق.)، بيروت، المكتبة الثقافيه؛ جامع احاديث الشيعه، اسماعيل معزى ملايرى، قم، مطبعة العلمية، 1399 ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م. 671 ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ جامع المقاصد، الكركى (م. 940 ق.)، قم، مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، 1411 ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م. 1266 ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ حاشية الدسوقى، الدسوقى (م. 1230 ق.)، احياء الكتب العربيه؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م. 1186ق.)، به كوشش آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363 ش؛ الخلاف، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش سيد على خراسانى و ديگران، قم، نشر اسلامى، 1418 ق؛ ذخيرة المعاد، محمد باقر السبزوارى (م. 1090 ق.)، آل البيت عليهم السلام لاحياءالتراث؛ ذكرى، الشهيد الاول (م. 786 ق.)، قم، آل البيت لاحياءالتراث، 1419 ق؛ الرسائلة السعديه، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش محمد على بقال، قم، بهمن، 1410 ق؛ رسائل الكركى، الكركى (م. 940 ق.)، به كوشش محمد الحسون، قم، مكتبة النجفى، 1409 ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270 ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دار الفكر، 1417 ق؛ الروضة البهيه، الشهيد الثانى (م. 965 ق.)، به كوشش كلانتر، قم، مكتبة الداورى، 1410 ق؛ روضة الطالبين، النووى (م. 676 ق.)، به كوشش عادل احمد و على محمد، بيروت، دار الكتب العلميه؛ رياض المسائل، سيد على الطباطبائى (م. 1231 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1412 ق؛ زادالمسير، ابن الجوزى (م. 597 ق.)، به كوشش محمد عبدالرحمن، بيروت، دار الفكر، 1407 ق؛ زبدة البيان، المقدس الاردبيلى (م. 993 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، المكتبة المرتضويه؛ سبل السلام، الكحلانى (م. 1182 ق.)، مصر، مصطفى البابى، 1379 ق؛ السرائر، ابن ادريس (م. 598 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1411 ق؛ سنن ابن ماجه، ابن ماجه (م. 275 ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1395 ق؛ سنن ابى داود، السجستانى (م. 275 ق.)، به كوشش سعيد محمد اللحام، بيروت، دار الفكر، 1410 ق؛ سنن الترمذى، الترمذى (م. 279 ق.)، به كوشش عبدالوهاب، بيروت، دار الفكر، 1402 ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م. 458 ق.)، بيروت، دار الفكر؛ سنن النسائى، النسائى (م. 303 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1348 ق؛ شرايع الاسلام، المحقق الحلى (م. 676 ق.)، به كوشش سيد صادق شيرازى، تهران، استقلال، 1409 ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393 ق.)، به كوشش عبدالغفور، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407 ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. 256 ق.)، بيروت، دار الفكر، 1401 ق؛ صحيح مسلم، مسلم (م. 261 ق.)، بيروت، دار الفكر؛ غنائم الايام، ميرزا ابوالقاسم القمى (م. 1221 ق.)، به كوشش تبريزيان، الاعلام الاسلامى، 1417 ق؛ غنية النزوع، الحلبى (م. 585 ق.)، به كوشش بهادرى، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام ، 1417 ق؛ فتح الوهاب، زكريا بن محمد الانصارى (م. 936 ق.)، به كوشش دار الكتب العلمية، 1418 ق؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365 ش؛ الفقه الاسلامى و ادلته، وهبة الزحيلى، دمشق، دار الفكر، 1418 ق؛ فقه الرضا عليه السلام ، على بن بابويه (م. 329 ق.)، به كوشش مؤسسه آل البيت عليهم السلام ، مشهد، المؤتمر العالمى للامام الرضا عليه السلام ، 1406 ق؛ فقه الصادق عليه السلام ، سيد محمد صادق روحانى، قم، دارالكتاب، 1413 ق؛ فقه القرآن، الراوندى (م. 573 ق.)، به كوشش حسينى، قم، كتابخانه نجفى، 1405 ق؛ القاموس المحيط، الفيروزآبادى (م. 817 ق.)، بيروت، دارالعلم؛ قواعد الاحكام، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1413 ق؛ القواعد الفقهيه، مكارم شيرازى، مدرسة الامام اميرالمؤمنين عليه السلام ، 1411 ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329 ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دار الكتب الاسلامية، 1375 ش؛ كتاب الطهاره، الانصارى (م. 1281 ق.)، قم، لجنة التحقيق تراث الشيخ المؤتمر العالمى لميلاد الشيخ الانصارى، 1415 ق؛ كتاب الطهاره، تقرير ابحاث الموسوى الگلپايگانى (م. 1414 ق.)، محمد هادى المقدس النجفى، قم، دارالقرآن الكريم؛ كشاف القناع، منصور البهوتى (م. 1051 ق.)، به كوشش محمد حسن، بيروت، دار الكتب العلمية، 1418 ق؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520 ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361 ش؛ كنزالعرفان فى فقه القرآن، مقداد السيورى (م. 826 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مرتضوى، 1373 ش؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975 ق.)، به كوشش صفوة السقاء، بيروت، الرسالة، 1413 ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711 ق.)، قم، ادب الحوزة، 1405 ق؛ المبسوط، السرخسى (م. 483 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ المبسوط فى فقه الاماميه، الطوسى (م. 460 ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مكتبة المرتضويه؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085 ق.)، به كوشش احمد الحسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408 ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548 ق.)، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ المجموع فى شرح المهذب، النووى (م. 676 ق.)، دار الفكر؛ المحلى بالآثار، ابن حزم الاندلسى (م. 456 ق.)، به كوشش احمد شاكر، بيروت، دار الفكر؛ مختلف الشيعه، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، قم، النشر الاسلامى، 1412 ق؛ مدارك الاحكام، سيد محمد بن على الموسوى العاملى (م. 1009 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1410 ق؛ مسالك الافهام الى آيات الاحكام، فاضل الجواد الكاظمى (م. 1065 ق.)، به كوشش شريف زاده، تهران، مرتضوى، 1365 ش؛ مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام، الشهيد الثانى (م. 965 ق.)، قم، معارف اسلامى، 1416 ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405 ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دار المعرفة، 1406 ق؛ مستند الشيعه، احمد النراقى (م. 1245 ق.)، قم، آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث، 1415 ق؛ مشرق الشمسين، البهائى (م. 1031 ق.)، قم، مكتبة بصيرتى، 1398 ق؛ مصباح الفقيه، رضا الهمدانى (م. 1322 ق.)، تهران، مكتبة الصدر؛ مطهرات در اسلام، مهدى بازرگان، تهران، الفتح؛ المعتبر، المحقق الحلى (م. 676 ق.)، مؤسسه سيدالشهداء، 1363 ش؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395 ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412 ق؛ المعجم الكبير، الطبرانى (م. 360 ق.)، به كوشش حمدى عبدالمجيد، دار احياء التراث العربى، 1405 ق؛ معجم لغة الفقهاء، محمد قلعه جى، بيروت، دارالنفائس، 1408 ق؛ مغنى المحتاج، محمد الشربينى (م. 977 ق.)، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1377 ق؛ المغنى والشرح الكبير، عبداللّه بن قدامة (م. 620 ق.) و عبدالرحمن بن قدامة (م. 682 ق.)، بيروت، دار الكتب العلميه؛ مفتاح الكرامه، سيد محمد جواد العاملى (م. 1226 ق.)، به كوشش خالصى، قم، نشر اسلامى، 1419 ق؛ مفردات، الراغب (م. 425 ق.)، به كوشش صفوان داودى، دمشق، دارالقلم، 1412 ق؛ المقنع، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادى عليه السلام ، 1415 ق؛ المقنعه، المفيد (م 413 ق.)، قم، نشر اسلامى، 1410 ق؛ مكتب اسلام (ماهنامه)، قم، مؤسسه مكتب اسلام؛ منتهى المطلب، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش مجمع البحوث الاسلامية، مشهد، آستان قدس رضوى، 1412 ق؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م. 381 ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404 ق؛ مواهب الجليل، الحطاب الرعينى (م. 954 ق.)، به كوشش زكريا عميرات، بيروت، دار الكتب العلمية، 1416 ق؛ المهذب، ابن براج الطرابلسى (م. 481 ق.)، به كوشش مؤسسه سيدالشهداء عليه السلام ، قم، نشر اسلامى، 1406 ق؛ المهذب البارع، ابن فهد الحلّى، (م. 841 ق.)، به كوشش العراقى، قم، النشر الاسلامى، 1413 ق؛ الميزان، الطباطبايى (م. 1402 ق.)، بيروت، اعلمى، 1393 ق؛ نهاية الاحكام، العلامة الحلى (م. 726 ق.)، به كوشش رجائى، قم، اسماعيليان، 1410 ق؛ نيل الاوطار، الشوكانى (م. 1255 ق.)، بيروت، دارالجيل، 1973 م؛ وسائل الشيعه، الحر العاملى (م. 1104 ق.) به كوشش ربانى شيرازى، بيروت، دار احياءالتراث العربى، 1403 ق؛ الوسيلة الى نيل الفضيله، ابن حمزه (م. 560 ق.)، به كوشش محمد الحسون، قم، مكتبة النجفى، 1408 ق؛ الهدايه، الصدوق (م. 381 ق.)، قم، مؤسسة الامام الهادى عليه السلام ، 1418 ق.محمد صادق يوسفى مقدم[1]. قاموس المحيط، ج 4، ص 193؛ الصحاح، ج 5، ص 2064؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 581، «يمم».[2]. العين، ج 8، ص 430؛ تاج العروس، ج 8، ص 8؛ لسان العرب، ج 12، ص 22 - 23، «امم».[3]. العين، ج 8، ص 430؛ الصحاح، ج 5، ص 2064؛ مجمع البحرين، ج 4، ص 581.[4]. التحقيق، ج 14، ص 266؛ الفروق اللغويه، ص 148، «يمم».[5]. معجم لغة الفقهاء، ص 152.[6]. مغنى المحتاج، ج 1، ص 87؛ الاقناع، ج 1، ص 70؛ اعانة الطالبين، ج 1، ص 70.[7]. منتهى المطلب، ج 1، ص 132؛ الحدائق، ج 4، ص 243.[8]. جواهر الكلام، ج 5، ص 73؛ مصباح الفقيه، ج 1، ق 2، ص 448.[9]. فقه الرضا عليه السلام ، ص 88؛ الانتصار، ص 123؛ المبسوط، طوسى، ج 1، ص 30.[10]. تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 177؛ فتح الوهاب، ج 1، ص 44.[11]. مطهرات در اسلام، ص 87 - 92؛ نمونه، ج 3، ص 442 - 443؛ تفسير جامع، ج 1، ص 121.[12]. نمونه، ج 3، ص 443.[13]. مكتب اسلام، س 19، ش 9، ص 58، «خاك و اثرات درمانى و اعجازى آن».[14]. صحيح مسلم، ج 1، ص 162؛ تهذيب، ج 1، ص 225؛ وسائل الشيعه، ج 1، ص 226.[15]. الميزان، ج 5، ص 230؛ الصافى، ج 2، ص 19؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 108.[16]. كشف الاسرار، ج 3، ص 50.[17]. نمونه، ج 3، ص 442؛ تفسير جامع، ج 1، ص 121.[18]. الميزان، ج 5، ص 230؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 31.[19]. التبيان، ج 3، ص 458 - 459؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 108.[20]. تفسير قمى، ج 1، ص 242؛ بحارالانوار، ج 78، ص 155.[21]. التبيان، ج 4، ص 560؛ زادالمسير، ج 3، ص 185.[22]. تفسير قمى، ج 1 ص 242؛ بحارالانوار، ج 78، ص 155.[23]. صحيح مسلم، ج 2، ص 63؛ كنزالعمال، ج 11، ص 409.[24]. صحيح البخارى، ج 1، ص 86؛ وسائل الشيعه، ج 2، ص 350.[25]. الكافى، ج 2، ص 17؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 350.[26]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 215؛ بحارالانوار، ج 20، ص 295.[27]. اسباب النزول، ص 102؛ المعجم الكبير، ج 23، ص 49.[28]. مجمع البيان، ج 3، ص 205؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 214؛ نورالثقلين، ج 1، ص 484.[29]. احاديث عايشه، ج 2، ص 163 - 164؛ سبل السلام، ج 1، ص 40.[30]. تفسير المنار، ج 5، ص 119 - 120.[31]. تفسير المنار، ج 5، ص 120؛ زبده البيان، ص 20؛ روح المعانى، ج 5، ص 64.[32]. كنزالعرفان، ج 1، ص 24؛ فقه القرآن، ج 1، ص 36؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 220.[33]. التيمم، ص 18؛ التنقيح، ج 9، ص 362، 364؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 57.[34]. التنقيح، ج 9، ص 364، «كتاب الطهاره».[35]. ارشاد الاذهان، ج 1، ص 233؛ تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 149.[36]. سنن ابى داود، ج 1، ص 84؛ سنن الترمذى، ج 1، ص 81؛ سنن النسائى، ج 1، ص 213.[37]. الكافى، ج 3، ص 61؛ تهذيب، ج 1، ص 183؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 341.[38]. التنقيح، ج 9، ص 357، 367؛ التيمم، ص 20.[39]. الاقناع، ج 1، ص 72؛ المغنى، ج 1، ص 247؛ مغنى المحتاج، ج 1، ص 89.[40]. تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 149؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 416؛ المغنى، ج 1، ص 236.[41]. وسائل الشيعه، ج 3، ص 341؛ السنن الكبرى، ج 1، ص 233.[42]. المعتبر، ج 1، ص 392؛ تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 149.[43]. المجموع، ج 2، ص 248؛ المبسوط، سرخسى، ج 1، ص 108.[44]. المغنى، ج 1، ص 236؛ الخلاف، ج 1، ص 147.[45]. مفتاح الكرامه، ج 4، ص 336؛ السرائر، ج 1، ص 135؛ المهذب، ج 1، ص 47.[46]. الحدائق، ج 4، ص 250؛ البحر الرائق، ج 1، ص 280 - 281؛ تحفة الفقهاء، ج 1، ص 38.[47]. مفتاح الكرامه، ج 4، ص 338؛ روضة الطالبين، ج 1، ص 205.[48]. البحر الرائق، ج 1، ص 280 - 281.[49]. السرائر، ج 1، ص 135؛ تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 151.[50]. تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 152؛ روضة الطالبين، ج 1، ص 205.[51]. مفتاح الكرامه، ج 4، ص 341؛ قواعد الاحكام، ج 1، ص 236؛ جامع المقاصد، ج 1، ص 465.[52]. ارشاد الاذهان، ج 1، ص 233؛ مفتاح الكرامه، ج 4، ص 350.[53]. فقه القرآن، ج 1، ص 38؛ الفرقان، ج 6، ص 184 - 187.[54]. ذخيره المعاد، ج 1، ص 107؛ مشرق الشمسين، ص 337.[55]. الفرقان، ج 6، ص 191؛ التنقيح، ج 10، ص 8.[56]. زبدة البيان، ص 20؛ المحلى، ج 2، ص 116.[57]. شرايع الاسلام، ج 1، ص 38؛ المبسوط، سرخسى، ج 1، ص 112.[58]. زبدة البيان، ص 25؛ التنقيح، ج 10، ص 7؛ احكام القرآن، ج 2، ص 461.[59]. مدارك الاحكام، ج 2، ص 192؛ سبل السلام، ج 1، ص 98؛ الشرح الكبير، ج 1، ص 238.[60]. سنن ابى داود، ج 1، ص 84 - 85؛ المستدرك، ج 1، ص 177.[61]. سنن ابى داود، ج 1، ص 85؛ الكافى، ج 3، ص 68.[62]. المعتبر، ج 1، ص 366؛ القواعد الفقهيه، ج 1، ص 70؛ المحلى، ج 2، ص 125.[63]. الكافى، ج 3، ص 68؛ تهذيب، ج 1، ص 185؛ جامع احاديث الشيعه، ج 3، ص 48.[64]. ذخيره المعاد، ج 1، ص 93؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 48.[65]. المعتبر، ج 1، ص 365؛ المغنى، ج 1، ص 262؛ مواهب الجليل، ج 1، ص 489.[66]. المبسوط، سرخسى، ج 1، ص 112؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 48؛ جامع المقاصد، ج 12، ص 25.[67]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 218؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 57.[68]. تحرير الاحكام، ج 1، ص 142؛ مواهب الجليل، ج 1، ص 490.[69]. رياض المسائل، ج 2، ص 295؛ التيمم، ص 80.[70]. المحلى، ج 2، ص 136.[71]. مستند الشيعه، ج 3، ص 383؛ التنقيح، ج 9، ص 443 - 444، «كتاب الطهاره»؛ التفسير الكبير، ج 4، ص 310.[72]. التيمم، ص 80؛ التنقيح، ج 10، ص 7 - 8، «كتاب الطهاره»؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 228.[73]. التنقيح، ج 9، ص 449.[74]. منتهى المطلب، ج 1، ص 137؛ نهاية الاحكام، ج 1، ص 197.[75]. ر. ك: منتهى المطلب، ج 1، ص 137؛ التنقيح، ج 1، ص 73؛ ج 9، ص 473 - 474، «كتاب الطهاره».[76]. المعتبر، ج 1، ص 393؛ جامع المقاصد، ج 1، ص 466.[77]. شرايع الاسلام، ج 1، ص 38؛ جامع المقاصد، ج 1، ص 467؛ مدارك الاحكام، ج 2، ص 185.[78]. المغنى، ج 1، ص 91 ؛ مسالك الافهام، شهيد، ج 1، ص 114؛ المجموع، ج 1، ص 314، ج 2، ص 220.[79]. الرسائل السعديه، ص 85؛ المعتبر، ج 1، ص 390؛ كنز العرفان، ج 1، ص 32.[80]. المعتبر، ج 1، ص 390.[81]. وسائل الشيعه، ج 1، ص 48؛ صحيح البخارى، ج 1، ص 2؛ سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1413.[82]. مسالك الافهام، كاظمى، ج 1، ص 68؛ تفسير جامع آيات الاحكام، ج 1، ص 113.[83]. مسالك الافهام، كاظمى، ج 1، ص 68؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 582.[84]. مشرق الشمسين، ص 339؛ مسالك الافهام، كاظمى، ج 1، ص 68؛ التنقيح، ج 10، ص 149.[85]. الرسائل السعديه، ص 85؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 145؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 58.[86]. الوسيله، ص 71؛ الروضة البهيه، ج 1، ص 454؛ مدارك الاحكام، ج 2، ص 217.[87]. مسالك الافهام، كاظمى، ج 1، ص 68؛ تفسير جامع آيات الاحكام، ج 1، ص 113.[88]. وسائل الشيعه، ج 3، ص 360 - 361؛ صحيح مسلم، ج 1، ص 193.[89]. الكافى، ج 3، ص 61 - 62؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 359.[90]. مفتاح الكرامه، ج 4، ص 429؛ الحدائق، ج 4، ص 331.[91]. تهذيب، ج 1، ص 208؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 360.[92]. مدارك الاحكام، ج 2، ص 218؛ الروضة البهيه، ج 1، ص 453.[93]. الحدائق، ج 4، ص 331؛ المعتبر، ج 1، ص 389.[94]. الخلاف، ج 1، ص 134؛ غنية النزوع، ص 63؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 45.[95]. الخلاف، ج 1، ص 134؛ المغنى، ج 1، ص 244.[96]. الخلاف، ج 1، ص 133؛ المهذب، ج 1، ص 34؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 430.[97]. الخلاف، ج 1، ص 133؛ المعتبر، ج 1، ص 388؛ بداية المجتهد، ج 1، ص 60.[98]. المعتبر، ج 1، ص 372؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 421؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 589.[99]. ر.ك: الصحاح، ج 2، ص 498؛ لسان العرب، ج 3، ص 254؛ ر.ك: تاج العروس، ج 3، ص 398، «صعد».[100]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 421؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 53؛ مفردات، ص 484، «صعد».[101]. منتهى المطلب، ج 1، ق 2، ص 148؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 239.[102]. مصباح الفقيه، ج 1، ق 2، ص 467؛ المجموع، ج 2، ص 212؛ المحلى، ج 2، ص 160.[103]. المعتبر، ج 1، ص 372؛ تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 62؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 588 - 590.[104]. العين، ج 1، ص 290؛ تاج العروس، ج 2، ص 398؛ لسان العرب، ج 3، ص 254، «صعد».[105]. المعتبر، ج 1، ص 373؛ احكام القرآن، ج 2، ص 488.[106]. الاستبصار، ج 1، ص 170؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 350؛ سنن ابى داود، ج 1، ص 80.[107]. الخلاف، ج 1، ص 135؛ تفسير جامع، ج 1، ص 104؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 588.[108]. شرايع الاسلام، ج 1، ص 38؛ تذكرة الفقهاء، ج 1، ص 61 - 62؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 588 - 590.[109]. روضة الطالبين، ج 1، ص 222؛ السرائر، ج 1، ص 137.[110]. الفقه الاسلامى، ج 1، ص 588.[111]. مستند الشيعه، ج 3، ص 437؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 585.[112]. مسالك الافهام، كاظمى، ج 1، ص 68؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 427.[113]. الكافى، ج 3، ص 30 ؛ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 103.[114]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 426؛ مستند الشيعه، ج 3، ص 437 - 438.[115]. مستند الشيعه، ج 3، ص 443؛ مفتاح الكرامه، ج 4، ص 438.[116]. رياض المسائل، ج 2، ص 318؛ رسائل الكركى، ج 1، ص 95.[117]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 426؛ مدارك الاحكام، ج 2، ص 214 - 215.[118]. روضة الطالبين، ج 1، ص 225؛ كشاف القناع، ج 1، ص 204.[119]. مشرق الشمسين، ص 339؛ جواهر الكلام، ج 5، ص 202.[120]. ذخيرة المعاد، ج 1، ص 104؛ كنز العرفان، ج 1، ص 332.[121]. مسالك الافهام، كاظمى، ج 1، ص 68؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 426.[122]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 429؛ منتهى المطلب، ج 1، ص 146.[123]. السرائر، ج 1، ص 136 - 137؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 433.[124]. الكافى، ج 3، ص 62؛ الاستبصار، ج 1، ص 170.[125]. مواهب الجليل، ج 1، ص 511؛ المجموع، ج 19، ص 107.[126]. الثمر الدانى، ص 77؛ مواهب الجليل، ج 1، ص 511؛ المغنى، ج 1، ص 258.[127]. المحلى، ج 2، ص 153؛ تفسير جامع، ج 1، ص 115.[128]. رسائل الكركى، ج 3، ص 211؛ مفتاح الكرامه، ج 4، ص 458.[129]. ذكرى، ص 109؛ جامع المقاصد، ج 1، ص 497؛ مدارك الاحكام، ج 2، ص 227.[130]. ذكرى، ص 109؛ مدارك الاحكام، ج 2، ص 227.[131]. السرائر، ج 1، ص 137؛ الخلاف، ج 1، ص 138؛ الاقناع، ج 1، ص 73 - 74.[132]. جواهرالكلام، ج 5، ص 173؛ غنائم الايام، ج 1، ص 344.[133]. تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 196 - 197؛ فقه الصادق عليه السلام ، ج 3، ص 165 - 166.[134]. فقه الصادق عليه السلام ، ج 3، ص 166.[135]. تذكره الفقهاء، ج 2، ص 197؛ كتاب الطهاره، گلپايگانى، ج 1، ص 259.[136]. مواهب الجليل، ج 1، ص 522.[137]. المعتبر، ج 1، ص 394؛ مفتاح الكرامه، ج 4، ص 446؛ حاشية الدسوقى، ج 1، ص 152.[138]. كنزالعرفان، ج 1، ص 32.[139]. كتاب الطهاره، انصارى، ج 2، ص 10؛ فقه القرآن، ج 1، ص 27 ـ 28.[140]. منتهى المطلب، ج 1، ص 149؛ الحدائق، ج 4، ص 355.[141]. فقه الصادق عليه السلام ، ج 3، ص 153.[142]. الخلاف، ج 1، ص 138؛ مفتاح الكرامه، ج 4، ص 446؛ كشاف القناع، ج 1، ص 205.[143]. المجموع، ج 2، ص 133؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 588.[144]. تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 177؛ زبده البيان، ص 21؛ احكام القرآن، ج 2، ص 487.[145]. المعتبر، ج 1، ص 278؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 53.[146]. تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 177؛ كنزالعرفان، ج 1، ص 31؛ فقه القرآن، ج 1، ص 41.[147]. جامع المقاصد، ج 1، ص 480؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 593.[148]. منتهى المطلب، ج 1، ص 139؛ تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 199؛ الفقه الاسلامى، ج 1، ص 593.[149]. المعتبر، ج 1، ص 381؛ المجموع، ج 2، ص 243.[150]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 417؛ مفتاح الكرامه، ج 4، ص 464.[151]. الانتصار، ص 122؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 436؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 229.[152]. منتهى المطلب، ج 1، ص 140؛ غنائم الايام، ج 1، ص 367.[153]. تحفة الفقهاء، ج 1، ص 43؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 54.[154]. الخلاف، ج 1، ص 146؛ بدائع الصنائع، ج 1، ص 54.[155]. المغنى، ج 1، ص 235؛ المجموع، ج 2، ص 243.[156]. المجموع، ج2، ص243؛ نيل الاوطار، ج1، ص329؛ تبصرة الفقهاء، ج 1، ص 95.[157]. جواهرالكلام، ج 2، ص 310؛ تذكرة الفقهاء، ج 2، ص 199.[158]. بداية المجتهد، ج 1، ص 9؛ الام، ج 1، ص 62؛ المجموع، ج 1، ص 92؛ ج 2، ص 306.[159]. الهدايه، ص 87؛ المقنعه، ص 58؛ الخلاف، ج 1، ص 58.[160]. من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 106؛ وسائل الشيعه، ج 3، ص 386.[161]. وسائل الشيعه، ج3، ص368-369؛ ر.ك: كنزالعمال، ج 9، ص 588 - 599.[162]. الخلاف، ج 1، ص 142؛ المقنع، ص 25؛ الام، ج 1، ص 63.[163]. اصول الفقه، ج 1، ص 190.[164]. همان؛ ر. ك: زبدة البيان، ص 20 - 21.[165]. الخلاف، ج 1، ص 150؛ الام، ج 1، ص 63.[166]. المجموع، ج 2، ص 306؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 234.[167]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 435 - 436؛ تفسير قرطبى، ج 5، ص 235؛ المهذب البارع، ج 1، ص 214.[168]. مختلف الشيعه، ج 1، ص 435؛ المهذب البارع، ج 1، ص 214.[169]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 235.[170]. تفسير قرطبى، ج 5، ص 235؛ تحرير الاحكام، ج 1، ص 152.[171]. الخلاف، ج 1، ص 141 - 142؛ مختلف الشيعه، ج 1، ص 435.[172]. شرايع الاسلام، ج1، ص40؛ المعتبر، ج 1، ص 399؛ الام، ج 5، ص 11.[173]. التفسير الكبير، ج 4، ص 316.