بررسی و معرفی معجم اعراب الفاظ القران الکریم

پدیدآورمحمدهادی مؤذن جامی

تاریخ انتشار1388/11/21

منبع مقاله

share 361 بازدید
بررسی و معرفی معجم اعراب الفاظ القران الکریم

محمّدهادى مؤذن جامى

معجم اعراب الفاظ القرآن الكريم, الدكتور محمد سيد طنطاوى, راجعه شيخ محمد فهيم ابوعُبَيه, الطبعة الاولى, مكتبة لبنان ناشرون, 1995/1415, م«831ص.
بى گمان فهم درست معانى آيات قرآن كريم, ربط وثيق با فهم مفردات آيات, يعنى كلمات قرآن دارد. و ابزار پايه براى فهم و تفسير اين كتاب همانا درك قواعد صرف و نحو عربى و نيز شناخت موضع و نقش كلمات, يعنى درك اعراب آنهاست. اگر اين دانش گرانمايه درست اندوخته و انديشيده و به كار گرفته شود, درآمدى بر فهم درست معانى آيات و غوامض و كنوز ادبى قرآن است. بى ترديد درك نكات بلاغى و معجزات كلامى و لطايف جمالى و زيباشناختى قرآن نه تنها مايه ابتهاج و لذايذ معنوى ناشى از آن است, كه مايه شناخت درك از مقاصد اين كتاب عزيز براى ارائه جامعه و انسان طراز قرآن نيز هست. درك نحوه نگرش قرآن به مسائل و موضوعات مختلف حيات انسان, سهل ممتنع مى نمايد, اما سرمايه گذارى براى آن ـ هرقدر كه باشد ـ از اوجب واجبات است.
براى نمونه به آيه124 سوره بقره نگاهى ـ نه گذرا كه با تدبر لازم است ـ مى افكنيم.1
(واذ ابتلى إبراهيم ربه بكلمات…) براى ذهن ساده ما تركيب (وإذ ابتلى الرب إبراهيم بكلمات) موضوع ابتلا را گزارش مى كند; اما تعبير قرآنى فخامت و قيمت و رفعتى ديگر دارد. براى بررسى اين تصوير زيبا به اعراب آن توجه كنيد:
وَ: واو استيناف به معناى اذكر (يا محمد) القصة التى حدثت لنبى من انبيائي.
إِذ: ظرفية, تدل على زمانٍ حدثت فيه تلك القصه, مفعول به.
ابتلى: فعل ماض مبنى على الفتحة.
ابراهيمَ: مفعول به منصوب, (نكتة: حصل هنا تقديم المفعول به على العامل فيه, مع أن رتبة الفاعل تتقدم على رتبة المفعول عادة, أى أن التقديم قد جرى على عكس ما نألف فى اصطلاحنا).
ربُّهُ: فاعل مرفوع, هاء ضمير متصل فى محل جرّ مضاف اليه (نكتة: حصل فيه تأخّر الفاعل عن معموله لفظاً, وإن كان ينبغى أن يتقدم رتبة).
بكلمت: بـ حرف جر, كلماتٍ اسم مجرور.
نحويان تقديم ضمير را ـ لفظاً و رتبتاً ـ مجاز نمى شمارند و نيز تقديم مفعول بر فاعل را; اما در آيه, تقديم و تأخير به چشم مى خورد دليل و معناى آن چيست؟
واضح است كه خداوند انسان را آزمايش مى كند و اگر جمله به شكل عادى نازل مى شد صرفاً خبر آزمايش و ابتلاى ابراهيم به تكليفى ـ هرچه باشد ـ به گوش ما مى رسيد. اما تركيب آيه بالاتر از خبر, هدفى ديگر دارد و آن, ترسيم عظمت تكليف و بزرگى شأن مكلف است. اين هدف با همان تركيب خاص2 ـ يعنى مخالفت عرف در تركيب جمله و تقديم مفعول و تأخير ضمير متصل عايد به اين مفعول ـ تأمين و در الفاظى چند معانى بزرگ تعبيه شده است.
نمونه دوم آيه 28 سوره فاطر است: (إنما يخشى الله من عباده العلماء).
در اين آيه بعد از تأكيد به (إنّ) حصر, حصول خشيت الهى براى (علماء) حاوى نكته هاست و تقديم شبه جمله (من عباده) براى بيان اهميت علم پيوسته با خشيت الهى است. لذا پس از تنبه و آمادگى اذهان براى شنيدن سخن آيه در مورد مصاديق خشيت الهى (علماء) را ذكر فرموده تا مرتبه آنها را خاطرنشان سازد.
اعراب, زيبايى و اوج عظمت جمله ها را نشان مى دهد, اما كلمات قرآن نيز به تنهايى معجزه اند. براى نمونه در واژه (انلزمكموها) تدبر كنيد (آيه 28 سوره هود). براستى امكان درك همه ابعاد بلاغى و زيبايى شناختى و معنايى و احساسى اين كلمه براى ما ممكن نيست, مگر بعد از تحليل و اعراب آن. آيه در پاسخ قوم لجوج نوح(ع) ـ كه صدها سال تبليغ او آنها را به راه نياورد ـ ادا شده است. او مى فرمايد: (يا قوم أرأيتم إن كنت على بينة من ربى و آتنى رحمة من عنده فعميت عليكم أنلزمكموها وأنتم لها كارهون؟) يعنى چه كنم كه خدايم مرا به رسالت برگزيد و به رحمتش مخصوصم ساخته و براى اتمام حجت و رسالتم به آيات و بينات ياريم نموده است؟ گناهم چيست كه نبوتم بر شما پوشيده است؟ آيا پروردگارم و من, شما را به ايمان الزام و به تصديق اكراه كنيم, در حالى كه شما كوريد و ايمان و نبوت را كراهت داريد؟ و چه سود الزام را, كه خود مايه فزونى كورى دل و انحراف شماست؟ نه اى قوم من, من شما را براى رسيدن به رحمت خدا اجبار نمى كنم و براى دور شدن عذاب خدا از شما, به ايمان به رسالتم وادارتان نمى كنم.
اين معانى و دهها معنا و تصوير ديگر از آيه به دست مى آيد و محور همه آنها واژه (انلزمكموها) است كه دنيايى از معانى را دربردارد. اكنون به تحليل اين واژه مى پردازيم:
1. بعد از تجريد فعل ثلاثى لَزِمَ به دست مى آيد كه, كون الشيء ملاصقاً للشيء لايفارقه ولاينفك عنه, معنا مى دهد و متعدى است.
2. متعدى بودن آن با همزه, مضاعف شده (الزم) و دو مفعول گرفته است: كاف خطاب و هاء غايبه.
3. به صيغه مضارع جمع و متكلم مع الغير (نلزم) به همراه دو ضمير و حرف واو درآمده و (أنلزمكموها) شده است.
اكنون در اين واژه ده حرفى دوباره نظر كنيد كه سه تاى آن, اصلى و بقيه مزيد است اولاً, از هيچ يك از هفت حرف مزيد نمى توان صرف نظر كرد طورى كه به بلاغت و فصاحت و عمق معناى آن لطمه اى وارد نشود; ثانياً, الف در آن دوبار آمده است: يكى براى حمل همزه استفهام و انكار و ديگر براى ضمير غايب تا بين تذكيرضمير و تأنيث آن فرق گذارد; ثالثاً, ميم نيز در آن دوبار آمده است: يكى اصلى در (لزم) و دومى علامت جمع مذكر; رابعاً, نون علامت مضارعه بودن فعل است; خامساً, كاف ضمير مخاطب است; سادساً, واو براى افزودن زيبايى واژه و لطافت و نرمى آن است و اگر حذف شود على رغم صراحت معنا و عدم اشكال نحوى, واژه را خشك و بدون حلاوت مى كند; سابعاً, در لفظ ضميرى براى متكلم به صيغه دال بر عظمت نهفته است; چون خطاب اصلاً از آن سوى آمده است (نحن) تعبيرى از (الله العلى العظيم) است; ثامناً, دو ضمير بارز داريم: يكى مخاطب (كم) و ديگرى غايب (هاء); تاسعاً, ضماير سه گانه به بهترين ترتيب خود وارد شده اند. در واژه از متكلم مستتر كه اخص به فعل است آغازيده است (تُ), سپس به مخاطبان كه مقصود حكم هستند و سرانجام واژه را به غايب متمم معنا اراده شده ختم كرده است. با آنكه استفاده از ضمير منفصل جايز است (انلزمكم اياها) براى عدم بُعد بين عناصر تركيبى بليغ آن, از آن پرهيخته است. اين آميختگى فعل و ضماير و مضاعف شدن حروف و… تناسب فنى با ترسيم جوّ زمان صدور آن دارد, گذشته از آنكه خود جدال احسن, عدم اكراه در دين, و استفهام انكارى در مورد مخلوقان عاصى و دردمندى پيامبرى سختكوش و آزرده از عناد قوم را نمايانده است. و اين همه در يك واژه, الله اكبر!
نظير آنچه عرضه شد در (فاسقيناكموه) (حجر/22), (زوجناكها) (احزاب/37), (فسيكفيكهم الله) (بقره/137) و(أن يسألكموها) (محمد(ص)/37) و دهها واژه و صدها عبارت ديگر نيز هست (براى نمونه به جاى (وجعلوا الجن شركاء لله) فرموده: (وجعلوا لله شركاء الجن) (انعام/100), يا مفهوم زيباى مستتر در (وجعلنا من الماء كل شيء حي) (انبياء/30) يا تصوير شگفت آور (فلما استيأسوا منه خلصوا نجيا) (يوسف/80) و…) و گوشه اى از اسرار و الطاف و معانى آنها را به كمك اعراب مى توان فهميد.
بايد دانست كه اعراب در لغت به معناى ظهور و ابانه است و در اصطلاح بيان اثر عامل. اعراب اصطلاحى دو معنا دارد: اول بيان ارتباط كلمات به يكديگر در جمله; و دوم حالتى كه ارتباط مذكور در آخر كلمه پديد مى آورد چه لفظى و چه محلى. اين حالت يا رفع است يا نصب, يا جر يا جزم, لذا زجاج در الايضاح مى نويسد: (والإعراب أصله البيان, ثم ان النحويين لما رأوا فى اواخر الأسماء والأفعال حركاتٍ تدل على المعانى وتُبين عنها…. سمّوها إعرابا اى بياناً, وكان البيان بها يكون.) پس درست خواندن و درست فهميدن قرآن منوط به فهم درست اعراب است. (فاذن لن يُفهم القرآن دون فهم الإعراب والعكس يَصح, اى إننا اذا فهمنا القرآن فهمنا الإعراب بل لولا القرآن لما عرفنا الإعراب لانه لايُستقى إلا من نبعه الأصيل… فكما أن القرآن الكريم هو مصدر تشريع فإنه كذلك مصدر ابتكار لقواعد الإعراب وعنه صدر هذا العلم) (الاعراب فى القرآن الكريم, ص58)
با درك اهميت فهم اعراب, مسلمانان از سده هاى نخست به تدوين و تأليف كتاب در اين خصوص پرداخته اند و در تفاسير بدان توجه نموده اند. بعضى از كتب اختصاصاً به اعراب قرآن پرداخته اند, (چون اعراب القرآن, منسوب به زجّاج و التبيان فى اعراب القرآن ابوالبقاء عكبرى, و برخى ديگر به علم اعراب بطور عموم توجه كرده اند, (چون مغنى اللبيب عن كتب الأعاريب جمال الدين ابن هشام انصارى, الكتاب سيبويه و…. تفاسير شيعه و سنى مشحون از بحثهاى اعراب قرآن است (نك مجمع البيان, الكشاف فى تفسير القرآن, تفسير البحر المحيط و تفسير الجلالين در قدما و الميزان, تفسير شهيد آيت الله خمينى, تفسير القرآن الكريم واعرابه وبيانه شيخ محمد على طه الدره و اعراب سورة آل عمران على حيدر در متأخران).
در سالهاى اخير توجه خاص به اعراب قرآن شده است چه در دروس فى الاعراب دكتر عبدو الراجحى, و تفسير و بيان محمد حسن الحمصى يا در الكتاب و القرآن قراءة معاصر دكتر مهندس محمد شحرور, و موسوعه ابتكارى الجدول فى اعراب القرآن وصرفه محمود صافى يا كتاب مختصر و مفيدى چون الاعراب فى القرآن الكريم سميح عاطف الزّين.
اخيراً استاد الازهر و مفتى مصر دكتر محمد سيد طنطاوى معجم اعراب الفاظ القرآن الكريم را به دنياى قرآن پژوهى تقديم كرده است كه به گفته استادش محمد فهيم ابوعُبِيّه (ثمرة دراسة جادّة وفهم ذكى (معجم, ص أ)) است و براستى (هذا الكتاب يُعَدّ من أعظم الكتب لخدمة القرآن الكريم ولفهم ألفاظه ومعانيه فهماً صحيحاً بعيداً عن اللحن والخطأ, إذ من المعروف عند اولى العلم إنّ معرفة الوضع السليم للألفاظ والجُمَل تُعين على الفهم الصحييح والضبط الدقيق) (معجم, مقدمه مؤلف).
شيوه اعراب در معجم بر پايه اصول نوين و علمى ارائه شده در معجم قواعد اللغة العربية فى جداول ولوحات (مكتبة لبنان, الطبعة الاولى, 1981) است, و از آن به (النحو الوظيفى) ياد مى شود. در اين شيوه به پايه هاى نحوى مربوط به كلمه در تركيب پرداخته مى شود و از جزئيات صرفى ناشى از تركيب و مواردى كه بطور طبيعى از سياق نوشته برمى آيد صرفنظر مى شود. اين كار براى كمك به فهم قرآن و مقارنه آنى بين اعراب و معنا ضرورى بوده است. گرچه آنچه ارائه شده براى قارى مبتدى گاه ثقيل است, براى قارى مطلع كافى است. با اين وصف موضوع اعراب مفردات رافع نياز به اعراب جمل و عبارات نيست, و بايد به ياد داشت كه در خصوص اعراب كلمات همواره يك سخن ملاك نيست; چرا كه شيوه به كار گرفته شده مؤلف, براساس وظيفه نحوى اسم يا فعل يا حرف ـ و آنهم يك وظيفه خاص و مناسب ـ به گزينش اعراب مطلوب تن در داده است3 و همه سخن نيست.
مؤلف محترم به شيوه مزجى, عين آيات قرآن را با بسط فاصله آنها و زيرنويس اعراب در سطر ـ جدول ذيل هر آيه, ارائه كرده است. فى الواقع يك قرآن از باء بسم الله سوره حمد تا سين الناس سوره الناس با زيرنويس سطرـ جدول تدارك ديده شده است. هر صفحه 15 سطر براى آيات و 15 سطرـ جدول براى اعراب آنها دارد, اما در صفحات متعدد آيات و زيرنويس آن به سطر 14 و 15 نمى رسد. هر سطرـ جدول به 12 بخش مساوى تقسيم شده است و در آن وظيفه هر كلمه به اختصار نوشته مى شود. براى نمونه به موارد ذيل توجه كنيد:
تلك ءايات الكتب و قرءان مبين(حجر/1)
مبتدأ خبر مضاف إ (و)عطف معطوف نعت
و إلهكم إله واحد لا إله إلا هو(بقره/163).
(و)استيناف مبتدأ ك مضاف إ خبر نعت نافيه اسم لا خبر لا[م] م ـ استيناف بدل
در آيه اول (مضاف إ.) مختصر مضاف اليه است و در آيه دوم خبر لا [م] مختصر خبر مقدر يا محذوف يا در محلّ است و ح. استثناء يعنى حرف استثناء.
اعراب كامل آيه اول:
تِلكَ: اسم اشاره مبنى بر سكون با ياء محذوفه به دليل التقاء ساكنين در محل رفع و مبتداست, لام حرف بعد و كاف حرف خطاب است.
آياتُ: خبر مبتدأ و مرفوع به ضمه لفظى و مضاف است.
الكتابِ: مضاف الله و مجرور به كسره لفظى است.
وقرآنٍ: واو حرف عطف است و قرآن معطوف و تابع كتاب در جرّ و علامت جرّ آن كسره لفظى است.
مبين: نعت قرآن و تابع آن در جرّ و علامت جرّ آن كسره لفظى است.
اعراب كامل آيه دوم:
والهكم: واو حرف استيناف, الهكم مبتدأ و مرفوع به ضمه لفظى است. كاف ضمير متصل مبنى در محل جرّ و مضاف اليه است و ميم حرف جمع.
إله: خبر مبتدا مرفوع به ضمه لفظى است.
واحد: نعت إله و تابع آن در رفع است و علامت رفعش, ضمه لفظى آن است.
لا: نافيه جنس و حرف ناسخ است.
إله: اسم لا است و مبنى بر فتحه در محل نصب و خبر لا محذوف, تقديره موجود.
الاّ: حرف استثناست.
هو: ضمير منفصل بدل از ضمير مستكن در خبر و مبنى در محل رفع است.
بديهى است اعراب كامل دو آيه در سطرـ جدول, هردو نهفته است, اما براى توضيح تفصيلى آن افراد مبتدى دچار مشكل خواهند شد. بايد توجه داشت اعراب فعل مهمترين بخش كار است; چرا كه شناساندن صيغه و بناء يا اعراب والقاب بناء يا علامت اعراب فعل و به عبارت ديگر, شناساندن همه معلومات متعلق به فعل لازم است. اما در مورد حرف, تنها به عمل نحوى آن, يعنى عامل بودن ـ چون حرف جرّ يا حرف نصب ـ آن اشاره مى شود. در مورد حرفى كه عامل نباشد به معنايش اشاره مى شود; مانند حرف ابتداء يا حرف استفهام. اعراب اسم نيز با اعراب فعل و حرف فرق دارد. براى اسم يك عبارت واحد صفت نحوى اش را نشان مى دهد; مثلاً فاعل يا مفعول به.
مؤلف براى هريك از موارد پيشگفته ترتيبات خاص نيز تدارك ديده است. براى مثال در مورد اسم غالباً اسم مضاف را ذكر نكرده است, زيرا مضاف اليه بدان اشاره مى كند, يا اگر اسم به حرف جرّ زايد, مجرور شده باشد محل آن را ذكر مى كند, يا گاه خبر مقدّر را براى تسهيل كار قارى ذكر كرده است و از اين قبيل. در مورد فعل نيز فعل محذوف را وقتى مفعول آشكار است ذكر نكرده است, مثلاً در (قالوا سبحانك…) (بقره/32) به اعراب سبحانك اكتفا شده است, اما در (سبحان الذى اسرى بعبده…) (اسراء/1) فعل و فاعل محذوف پيش از سبحان ذكر شده است. يا وقتى كان و شقوق آن وارد شده باشد, هنگام ذكر اسم و خبر آن, به صيغه ماضى آن اشاره مى شود. يا وقتى مصدر مؤول از حرف و فعل محلى از اعراب داشته باشد, محل را جز بعد از ظهور فاعل يا نايب فاعل ذكر نمى كند تا معناى جمله كامل باشد. در مورد جمله فعليه نيز اگر به سبب دخول در جمله ديگر, محلى از اعراب داشته باشد, محل را بعد از مسند و مسنداليه ذكر مى كند, اما اگر ركن دوم از ركن اول دور باشد محل را جز بعد از ظهور ركن ثانى ذكر نمى كند.
در مورد حرف ـ كه محلى از اعراب ندارد ـ به تعيين جنس آن اكتفا شده است ـ چه معناى لغوى و چه عمل نحوى آن ـ و ترتيبات خاص آن عبارت است از اولى قراردادن حروف مشبهه به فعل و مشبهه به ليس در يك گروه, يعنى گروه نواسخ با توجه به عمل نحوى آنها و فارق بين آنها در عمل ناشى از معناى آنهاست; مثلاً (انّ) كه اول مايه نصب است بعد رفع, ولى (ما) اول مايه رفع است بعد نصب; ثانياً در حرف (الاّ) بين استثنا و حصر فرق نگذاشته است; چون الاّ را وقتى به معناى حصر مى دانند كه مستثنى منه محذوف باشد; ثالثاً حروف متصله چون كاف خطاب يا لام بعد يا ميم جمع يا هاء تنبيه يا الف مثنى در اسم و ال تعريف را ذكر نكرده است, مگر در موارد ضرورت; رابعاً متعلَّق جرّ را نيز ذكر نكرده است مگر هنگامى كه متعلَّق آن خبر محذوف باشد.
بررسى صحت و سقم تحليل و اعراب گزيده شده خارج از حوصله اين نوشتار است, بلكه صلاحيت علمى آن نيز به كارشناسان خبره نياز دارد.
در مورد چند آيه تفاوتهاى اندكى ديده شد كه عرضه مى شود: البته اين تفاوتها اثر معنايى مهمى دارند و آيات بطور اتفاقى گزيده شده است:
1. (حتى اذا جاؤها وفتحت ابوابها) (زمر/73). در خصوص واو در اين آيه بحثهايى در شماره هاى 8و9 مجله بينات شده است, يكى آن را زايد دانسته و ديگرى حرف عطف. در معجم واو حاليه به شمار آمده است. البته راقم, نظريه نويسنده محترم مقاله مندرج در شماره 9, ص159 را ترجيح مى دهد و واو را عطف و جواب شرط را محذوف مى داند (= كان كيت وكيت). نظير اين واو در آيه (فلما اسلما وتلّه للجبين وناديناه ان يا ابراهيم) (صافات/ 103ـ104) نيز مطرح است ولى معجم آن را واو زائد دانسته است (نك: بهاءالدين خرمشاهى, (نكات قرآنى), بينات, ش8, و پاسخ آن در شماره9 مجله).
2. در معجم بين حرف تأكيد و حرف نسخ و حرف نسخ اِن مخففه به جاى انّ ثقليه تفكيك وجود دارد, اما در آيه76 سوره اسراء: (وان كادوا ليستفزونك من الأرض ليخرجوك منها وإذا لايلبثون خلافك إلا قليلا) فقط به حرف توكيد بسنده شده, در حالى كه بايد مى نوشت: ح. نسخ [انّ] كه به معناى ان مخففه من الثقيلة انّ است. نكته جالبتر آنكه در معجم لام (ليخرجوك) لام ناصبه دانسته شده كه درست به نظر نمى رسد, بلكه لام حرف جرّ است و فعل يخرجوا مضارع منصوب به حرف ناصب آن مقدر است و لذا نون اعراب آن حذف شده است. و اين فعل با حرف ناصب مقدر, تأويل به مصدر مى شود و آن مصدر مجرور است به حرف جرّ لام (لاخراجك). (نك: معانى حروف4, ص119). البته در تحليل آيه, اختلاف ديگرى نيز هست. واو در ابتداى آيه (وان كادوا) در معجم, واو عطف به شمار آمد; در حالى كه به حرف استيناف نزديكتر است, نظير واو (وان كادوا ليفتنونك…) (اسراء/73)
3. در آيه (وجنى الجنتين دان) (الرحمن/54) واو حاليه به شمار آمده, با آنكه به حرف عطف نزديكتر است (الاعراب فى القرآن الكريم, ص431).
4. در آيه (متاع قليل ولهم عذاب اليم) (نحل/117) واو حرف عطف دانسته شده, با آنكه به استيناف نزديكتر است; چراكه (ولهم) جار و مجرور و به خبر محذوف مقدم تعلق دارند و تقدير آن (وعذاب اليم كائن لهم) است (همان, ص430).
5. (ويقولون سبعة وثامنهم كلبهم) (كهف/22). معجم واو را زايد شمرده است, با آنكه واو در اين آيه واو عطف است و به واو ثمانيه شهرت يافته است و در اصل چنين بوده: (نعم هم سبعة وثامنهم كلبهم) (معانى حروف, ص165).
اختلاف در مورد واو به موارد پيشگفته منحصر نمى شود5 و در معجم موارد فراوانى به چشم مى خورد كه با اعراب معقولتر سازگار نيست. نكته ديگر عدم ذكر همه اختصارات در جداول مربوط به آنها در مقدمه كتاب و برگه پيوست آن است.
مواردى چون حرف تمن (تمنى) (نك: احزاب/20), توكيد (نك اسراء/73), (ل) موطئه (لقمان/25) و نظير اينها در اعراب حروف قابل ذكر است.
به هرحال, معجم اعراب الفاظ القرآن الكريم كتابى بس سودمند است, اما اينجانب به مؤسسات رايانه اى علوم اسلامى پيشنهاد مى كنم ضمن مرجع قرار دادن آن براى تهيه نرم افزار اعراب قرآن به موارد اختلاف و بويژه اعراب جملات نيز توجه نمايند. بايد به خاطر داشت كه معجم با كتاب شريف (الجدول فى اعراب القرآن وصرفه) محمود صافى نزديكى تام دارد و مراجعه به اين كتاب براى تصحيح اشتباهات معجم لازم است. اميد است با اجازه مؤلف و چاپ مرغوب كتاب در ايران گامى براى اعتلاى دانش قرآنى هم ميهنان عزيز برداشته شود.

پاورقيها:

1. اين بخش از بررسى ما تا سطور مربوط به معناى اعراب, برگرفته از مقدمه كتاب ارزشمند (الاعراب فى القرآن الكريم, مجمع البيان الحديث) اثر سميح عاطف الزين است كه توسط دارالكتاب اللبنانى بيروت, براى اولين بار در سال 1405ق./ 1985م. به چاپ رسيده است.
2. نظير اين كار در فارسى نيز كم سابقه نيست. حتى معناى فارسى آيه نيز با تقديم و تأخير قرآنى زيباتر است در حالت عادى معنى آيه اين مى شود: و [به ياد آر اى محمّد (ص)] هنگامى كه پروردگار ابراهيم را آزمود…; اما به سبك قرآن چنين ترجمه اى رواست: و [به ياد آر اى محمد(ص)] هنگامى كه بيازمود ابراهيم را پروردگارش….
3. اين همان چيزى است كه استاد وى بدان اشاره كرده است: (لقد اصطفى هذا المؤلَّفُ الجيد من وجوه الإعراب أدقها وأصحها, وأبعدها عن الاخذ والرد وعن الجذب والشدّ….
4. (معانى حروف با شواهد از قرآن و حديث) اثر دكتر سيد محمد رادمنش است كه چاپ اول آن به سعى سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در زمستان 1371 عرضه شده است. در بررسى آيات, از اين كتاب بارها استفاده شده است. خداوند نويسنده محترم را توفيق بيشتر عنايت فرمايد.
5. بررسى اجمالى الجدول والاعراب و محدوديتهاى معجم, اين نكات را عرضه مى دارد و البته اين مورد به مواردى چون آيه 107 سوره مائده كه زجاج, اعراب آن را (من أصعب ما فى القرآن من الإعراب) برشمرده (نك: مجمع البيان, تحقيق سيد هاشم رسولى محلاتى, دارالاحياء التراث العربى, الطبعة الاولى, 1406/ 1986 ذيل آيه, مجلد3ـ4, ص322) مربوط نيست, بلكه با آموزه هاى نحوى مؤلف نيز ارتباط دارد. بسيارى از مواردى كه مؤلف آنها را زايد دانسته به گمان ما نادرست است. در نوشتار ديگرى به نام (پرتوى از اسرار حروف جرّ در قرآن كريم) به اين نكته پرداخته ايم و نشان داده ايم حرف زايد در قرآن وجود ندارد.

مقالات مشابه

قاموس شناسی و تحلیل واژگان قرآن

نام نشریهفصلنامه بینات

نام نویسندهسیدمحمدحسن جواهری

بررسی فرهنگنامه قرآنی

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهاعظم فرجامی

معرفی اولین معجم افعال قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیدرضا نجفی

مقایسه دو فرهنگ قرآنی

نام نشریهآینه پژوهش

نام نویسندهمحمدهادی مؤذن جامی

معجم شواهد التفسیر (1)

نام نشریهمجله تراثنا

نام نویسندهاسعد الطیب

من المعجم الموسوعی لألفاظ القرآن الکریم (1)

نام نشریهمجله تراثنا

نام نویسندهعبدالحسین محمدعلی البقال