زن برترين پديده نظام آفرينش

پدیدآورعلی نریمانی

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 320 بازدید
زن برترين پديده نظام آفرينش

علي نريماني

به تجربه ثابت شده است كه زن بالقوه پيشرفته تر و متكامل تر از مرد است، از طرفي دانش امروز ثابت كرده است كه اگر چه حجم مغز زن كوچك تر از حجم مغز مرد است اما سلولهاي مغز زن 20 درصد بيشتر از مغز مرد مي باشد، و اين بسان تكامل ساخت قطعات الكترونيكي امروزه نسبت به گذشته است، اگرچه اين قطعات از حجم كمتري برخوردارند، ولي راندمانشان بيشتر از گذشته است، البته امروزه عده اي حتي در تساوي حجم مغز زن و مرد سخن رانده اند،
اما سخن ما در اين بخش يك بحث عرفاني است، كه به قول نيكلسون:
جرعه حسن است اندر خاك كش***كه به صد دل روز و شب مبيوسي اش
اين جرعه خوش گوار جمال الهي آميخته با خاك شوق و عشق آميز است كه شب و روز از ژرفاي عميق دلي، آن را مي بوسي،
پرتو حق است آن معشوق نيست***خالق است آن گوئيا مخلوق نيست
مولانا در مثنوي معنوي ، زن را پرتوي از جمال و زيبايي حق مي داند چرا كه:
انََّ ا،،، جميل يحب الجمال
خداوند زيباست و زيبايي را دوست دارد
بنابر اين با مشاهده زن از جنبه ظاهري و باطني به جمال الهي پي مي بريم، مولانا معتقد است كه زن از قدرت حيات بخش خلاقيت برخوردار است، بنابر اين زن كانوني است براي تجلي حق كه با قدرت خلاقه ذات حق يگانگي دارد،
نيكلسون در شرح بر مثنوي مولانا درباره اين بيت، از خود و ديگران مطالبي آورده است كه بدون دخل و تصرف، آن را نقل مي كنيم:
« تعبيراتي كه در مصراع دوم بكار رفته قابل توجه است، شاعر، حجاب صورت را كنار مي زند و جمال ازلي حق را كه الهام بخش و معشوق همه عشاق است، در زن مشاهده مي كند، و او را به اعتبار اصل خلقت او، واسطه اي مي بيند به مفهوم حقيقي كلمه، كه جمال قديم الهي، خود را در او متجلي مي سازد، و به فعاليت خلاقه مي پردازد، زن از اين ديدگاه، كانوني است براي تجلي الهي و مي توان او را با قدرت حيات بخش فروغ او يگانه دانست،
«ولي محمد » شرح جالبي در اين باره نوشته است مبتني بر فصوص كه من آن را ترجمه مي كنم زيرا تفاوت ميان « ابن عربي» و « مولوي» ، اين شارحان آراء عرفاني را مي نماياند ،
«بايد دانست كه شهود حق سبحانه مجرد از مواد ممكن نيست، و شهود او در ماده انساني كامل تر است از شهود او در غير انسان، و در افراد انسان شهود او در زن كامل تر است از شهود او در مرد، زيرا كه شهود حق يا به صفت فاعليت است يا به صفت منفعليت، يا به حسب هر دو كه هم فاعل باشد هم منفعل، پس مرد وقتي كه مشاهده كرد حق را در ذات خود، از حيثيتي كه ظهور زن از مرد است، مشاهد كرد حق را در فاعل ، و وقتي كه مشاهده كرد حق را در ذات خود بي ملا حظه ظهور زن از خويشتن، مشاهده كرد حق را در منفعل؛ زيرا كه وي منفعل است از حق، بلاواسطه كه مخلوق اوست، و وقتي كه حق را در زن مشاهده كرد، پس حق را مشاهده كرده، در فاعل و منفعل هر دو، و فاعليت حق در صورت زن از آن است كه در اين مظهر تصرف مي كند در نفس مرد، تصرف كلي، و مي گرداند را منقاد و محب خود، و انفعاليت حق در مظهر زن آن است كه حق در اين مظهر محل تصرف مرد است و محكوم امر و نهي اوست،
پس شهود شخص، حق را در زن مشاهده حق است در صورت فاعليت منفعليت هر دو، پس كامل تر باشد شهود در جميع مظاهر و همين است غرض حضرت مولوي( رض) از اين مصراع كه :«خالق است آن گوييا مخلوق نيست» چه ذات خالق سبحانه صاحب هر دو صفت فعلي و انفعالي است و زن مظهر اين هر دو، پس خالق باشد نه مخلوق،»
«ولي محمد » اظهار مي دارد كه بخش اصلي اين تفصيل از شرح «داوود قيصري» بر فصوص گرفته شده است و شخص« ابن عربي» مسئول آن نيست اما با مراجعه به فصوص 272،2 به بعد عكس اين مطلب روشن مي شود، او در ادامه سخن خود چنين استدلال مي كند،
كه زن به تنهايي اين وجه آفرينش ر در خود جمع دارد حال آن كه مرد تنها يكي از اين دو وجه را داراست: « مرد در امر ايجاد تكوين فاعل است و بس و زن هم فاعل وهم مفعل( منفعل از جهت آبستن شدن و فاعل از جهت رشد دادن و پروريدن جنين)،،، اما در اينجا فحواي كلام در كنار قطعه هاي ديگر مثنوي جاي شك باقي نمي گذارد كه آنچه شاعر در نظر دارد اعمال جسماني زن نيست بلكه مراد وي، خوي هاي الهي ذاتي روحاني نهفته در وجود اوست، كه در مرد عشق مي آفريند، و او را سبب مي شو د تا در طلب وصال با معشوق حقيقي برخيزد، »
تا اينجا ما بدون دخل و تصرف حتي در ترجمه كلمات«ولي محمد» كه توسط«نيكلسون» و يا در برگرداندن به فارسي توسط مترجم محترم كه ترجمه سنگيني هم صورت گرفته بود را نقل كرديم، ولي از آنجا كه مطلب قابل تعمق و دقت است مقدمه كوتاهي را مي طلبد كه به آن مي پردازيم، اميد آن كه براي فهم بهتر آن به ياري خوانندگان شتافته باشيم، نه اين كه با نقل اين مقدمه، مشكل ديگري را بر فهم مطلب بيفزاييم:
در نظام خلقت هر يك از موجودات حتي پيامبران و اولياي مقرب درگاه حق هر يك بخشي از اسماء و صفات الهي را دارا هستند، و هر چقدر آن موجود درجات وجود را طي كرده باشد، تا به سرچشمه زلال آب حيات برسد، به همان اندازه از نزديكي بيشتري برخوردار است ، به همين دليل هر يك از پيامبران، از بخشي از صفات و اسماي الهي برخوردار بوده اند، كه در آن بخش حيطه كاري و قدرت دخالت را داشته اند از سخن مولانا اين گونه استنباط مي شود كه خواسته زن را مظهر دو صفت از اوصاف الهي بداند، كه يكي مظهر فاعليت و ديگري مظهر انفعاليت است،يكجا مظهر صفت جلال، و در جاي ديگر مظهر صفت جمال قرار گرفته است، پي در هر شرايط زن را نمونه اتم و اكمل تجلي و ظهور حق در آفرينش مي داند ، مولانا گويد:
مصطفي آمد كه سازد همدمي
كلميني يا حميرا كلمي
اي حميرآ اتش اندر نه تو نعل
تا زنعل تو شود اين كو ه لعل
اين حميرا لفظ تانيث است و جان
نام تانيثش نهند اين تازيان
ليك از تانيث جان را باك نيست
روح را با مرد و زن اشراك نيست
از مونث و ز مذكر برتر است
اين نه آن جان است كز خشك و تر است
نيكلسون در شرح بر مثنوي مولانا چنين مي نويسد :
«حميرا (مصغّر حمراء) نامي است كه پيامبر به سبب سپيدي سيماي همسرش عايشه، به او داده بود، و در اينجا كنايت است از جان الهي كه عارف از آميزش با او همچون عاشق كه از همدمي با معشوق ذوق مي كند به وجد مي آيد»پس معناي اين بيت«اي حميرا آتش اندر نه تو نعل» چنين است: «مرا سبب شو تا مسحور جمال تو شوم و به تو تقرب جويم تا آن كه افروختگي عشق ناب، به كوه وجود جسماني من نفوذ كند و آن را سراپا رواني سازد،»
بعضي از شارحان، آن شعر را به گونه اي ديگر تعبير مي كنند و آن اين كه:
پيامبر مي خواسته تا از مرتبه لاهوت كه غرق در مشاهده جمال و جلال الهي بود، به مرتبه ناسوت كه عالم جسماني و بشري است تنزل پيدا كرده تا با صفات عالم جسماني كه بدون آن نمي توانسته رسالت خود را به مرحله اجرا و به اتمام برساند، پيوند پيدا كند، براي بيشتر روشن شدن مطلب به نقل مطلبي از ابن عربي مي پردازيم،
«ابن عربي» در «فصوص الحكم» در فصّ محمّد يّه گويد:
پس روحي كه از نفَس رحماني در جوهري به نام انسان دميده شدو انسان بدآن انسان گرديد، در آنسان پنهان شد، پس از آن، فردي به مثابه او از نظر چهره ظاهر گشت، و نام او را زن گذاشت، سپس ميل و شوق آن زن را در دل مرد قرار داد، و ميل زن را نيز در او همچون شوق و اشتياق افراد به وطن خويش استوار ساخت، بواسطه همين معنا بود كه زن محبوب رسول حق يعني پيامبر اسلام (ص) شد، چرا كه حق مي خواست آن را بر صورت خويش آفريده، و ملائكه نوراني را علي رغم وجود قدر و مقام و منزلت و بزرگي و علوّ نشات طبيعي آنان، به سجده بر انسان وادارد، پس از اينجا مناسبت بين عبد و رب بوقوع پيوست ، چرا كه حق، انسان را بر صورت خودش آفريد و به يقين، اين مناسبت اجلّ و اكمل از مناسبت حنين كه مناسبت بين رب و عب است مي باشد، و از همين رهگذر ، صورت انساني صورت رحماني را زوج گردانيد، هم چنان كه صورت زن، زوجيت براي مرد را فراهم آورد،
پس سه چيز ظاهر گشت، حق و مرد زن، و با اين تفسير فرديت به وقوع پيوست، زيرا حنين و شوق مرد، به سوي پروردگارش و شوق زن نيز به سوي مرد، به همين دليل خداوند زنان را محبوب مردان قرارداد، و از همين راستا شوق قلب به سوي روح وشوق نفس به سوي قلب مي باشد ، پس دوستي مرد محقق نگرديد مگر به وسيله همان كسي كه از او تحقق پيدا كرد،(يعني از زن) با اين كه دوستي مرد متعلق به حق بود، و مرد هم بوسيله زن تحقق پيدا كرد، پيامبر اسلام(ص) نيز براي اشاره به اين معنا فرمودند كه : دوست داشتن زنان بر من قرار داده شده است، ولي نفرمود كه من زنان را دوست دارم،1
و چون مرد، زن را دوست داشت زن نيز مرد را ؛ شهوت بر اجزاء بدن وارد شد، و در صور نشأت عنصري، بالاتر ا ز وصلت و پيوند نكاح، پيوندي وجود ندارد، كه به دليل غيريت و امتياز، خداوند بزرگ امر به غسل دادن همه اجزاي بدن كرد، تا انسان خود را از ناجست و نقص برهاند، بنابراين طهارت عموميت پيدا كرد، اين كه خداوند امر به غسل كردن بعد از جماع نمود، از اين زاويه بود كه غيور است و نمي خواهد بنده اش به غير حق لذتي ببرد، بس خداوند بنده اش را بوسيله غسل طاهر ساخت، تار رجوع به حق نمايد، و بفهمد كه فناي در حق چيست؟ و لذت بردن از حق چگونه است؟ پس هر گاه كه مرد در زن ، حق را مشاهده كند، شهود او در منفعل است، چر كه زن محل انفعال است، و اگر حق را در نفس خود مشاهده كند، و نيز بداند كه زن از نفس او ظاهر شده است، حق را در صورت فاعل مشاهده مي نمايد؛ و وقتي حق را در نفس خويش مشاهده كرد اما بدون ملاحظه ظهور زن كه متكّون از نفس مرد است، حق را بي واسطه در منفعل مشاهد ه كرده است، زيرا نفس او بدون واسطه از حق منفعل گشته است، بنابراين مشاهده مرد، حق را در زن، يك شهود اتم و اكمل است، زيرا حق را در هر دو حالت، از اين روي كه زن هم فاعل و هم منفعل است مشاهده كرده است، (اما همانگونه كه گذشت وجه فاعليت زن آن است كه حق، در صورت زن ظاهر گشته، و در نفس مرد تصرف مي كند، و مرد را شيفته و عاشق خود مي گرداند، و و چه منفعليت زن آن است كه: زن محل تصرف مرد است و تسليم امر و نهي او، بنابراين مرد، حق را در زن هم در حال فاعليت و هم در حال منفعليت مشاهده مي كند، پس اين شهود يك شهود اتم و اكمل است، ) براي همين معناست كه رسول خدا زنان را دوست مي داشت، چون مشاهده حق در زنان به نحو اكمل بوده است، زيرا نمي توان حق را برهنه و مجرد از مواد مشاهده كرد، چرا كه حق غني بالذات است ، پس شهود او مجرد از مواد امكان ندارد، و وقتي شهود حق مجرد از مواد ممكن نباشد، پس شهود حق در زنان از ساير مواد اعظم و اكمل خواهد بود، و اكمليت شهود حق در نساء ، در حالت نكاح مي باشد»1
بنابر اين اگر «ولي محمد» در شرح خود بر مثنوي مولوي، ادعا كرده بود كه: من بخش اصلي اين تفصيل را از شرح داوود قيصري گرفته ام و شخص «ابن عربي» مسوول آن نيست، اين يك ادعايي بيش نيست، و شايد او مطلب ر از «قيصري» به دست آورده و از سخن«ابن عربي» اطلاعي نداشته است، به هر تقدير اكنون ديديم كه اصل اين نظريه از «ابن عربي» است، مگر اين كه سندي از زمان قبل از ابن عربي بدست آوريم كه در آن صورت مطلب از ابن عربي نيز نخواهد بود،
به هر حال در عرفان، زن را برترين و متكاملترين موجود نظام آفرينش دانسته اند، و معتقدند كه: با مشاهده، زن گويي حق را مشاهده كرده ايم، باز به اصل مطلب باز ميگرديم و از زبان ابن عربي مطالبي را پيرامون عظمت زن مي خوانيم،
زن در عرفان نظري ابن عربي، از يك خلقت كاملي برخوردار است كه ما براي آشنا شدن بيشتر شما با ديدگاه ابن عربي، مطلبي را نيز از فتوحات مكيه كه يكي از مهمترين كتابهاي اوست، نقل مي كنيم:
«خداوند زن را جلوگاهي براي مرد قرار داده است، چون اگر چيزي جلوگاه براي بيننده اي باشد، در آن، بيننده بجز خودش را نمي بيند؛ و چون مرد در زن خويشتن را مي بيند، عشق و گرايش و ميلش به او بيشتر مي شود، چرا كه زن، چهره اوست، از طرف ديگر صورت مرد همان صورت خداست1 بنابراين مرد جز خدا را در چهره زن نمي بيند، ولي همراه با شهوت، همي كه به او مي رسد و وصال يار صورت مي پذيرد، مرد به راستي با عشق راستين به حق، در اوفنا مي شود، و هيچ جزئي از مرد نيست مگر آن كه آن جزء در زن وجود دارد، در اينجا عشق در همه اجزايش را ه مي يابد و همه وجود مرد به زن تعلق مي گيرد، به همين دليل مرد در كسي بسان خويش، بطور كامل فنا مي شود،»
اميد است كه با روشن شدن اصل بحث، روزنه اي به افق روشن زنان از نظر هويتي بر ما گشوده شود، و با يك ديد عرفاني به موقعيت و هويت زنان نگاه نماييم

زن عالي ترين تجلي براي صفات الهي

در عرفان وقتي سخن از بازتاب و تجلي صفات خدا مطرح مي شود، قابليت و استعداد پذيرش آن صفات نيز مورد توجه قرار مي گيرد، زن نمونه عالي اين قابليت، و برخوردار از استعداد پذيرش صفات جمال الهي است، چرا كه زن عالي ترين مثال زيبايي در كره خاكي است، با بحثي كوتاه پيرامون موضوع، مطلب روشن خواهد شد،
ذات احديت هرگز قابل شناخت نبود و هويت مطلقه حق فقط به طور اجمال براي ما مي توانست مطرح شود، اما وقتي از احديت به واحديت گراييد، ادامه حياتش باز خواهد ماند، اگر انسان كامل نيز وجود نداشته باشد، كه در حقيقت سمت جانشيني حق بر عالم هستي را دارد- هستي از ادامه حياتش باز خواهد ماند، به همين دليل هر كسي نمي تواند به اين جانشيني دست يابد، بلكه بايد از كمالات حق بهرمند گرديده، تا جايي كه مظهر جامع صفات و اسماي الهي گردد سپس به جانشيني خداوند نايل شود، و در حقيقت اين انسان كامل به منزله مهري است كه سلاطين بر خزائن خويش مي زدند، تا كسي توان و قدرت تجاوز به حريم خزائن آنان را نداشته باشد،
بنابراين اين مٌهر زدن اصالت ندارد، بلكه در حد معاونت و جانشيني و خلافت است، يعني اگر چه انسان كامل، حافظ ملك و پادشاهي خداست، اما در هر جانشيني نيست، بنابراين، اين جانشيني انسان، در ملك و پادشاهي خدا هيچ گونه خدشه اي وارد نمي سازد، چرا كه خداوند پيش از آفرينش انسان، خود حافظ خزائن ملك ملكوت خويش بوده است، اما براين اين كه رَتق و فَتق امور به همان شكل قبلي صورت پذيرد، او انسان را آفريد او را با تعليم اسما و ظهور و تجلي صفات و اسما در وجودش، خليفه جانشين خويش قرارداد، در حقيقت اي همان رمزي است كه حضرت حق به ملايكه اش فرمود كه:
انّي اَعلَمٌ ما لا تعَلَمٌون
من چيزي را مي دانم كه شما نمي دانيد
به نظر نويسده اين نوشتار، آدم ابو البشر اولين خليفه ذات حق بر روي زمين شد و سپس اختيارات خود را به انسانهاي كامل بعدي تفويض كرده است، ودر هر زماني ذات حق به وسيله اين انسان كامل حب موجودات عالم توجه خاصي مبذول مي دارد، زمينه اين بحث را مي توان در رواياتي كه در مورد حفظ يك جامعه به خاطر يك انسان مومن، در كتب روايي ما وجود دارد، به دست آورد و اين انسان كامل براي حل و فصل امور، از ذات حق استمداد مي طلبد، بنابراين ، تا زماني كه اين انسان كامل در عالم، وجود دارد، عالم هستي نيز حفظ خواهد شد، و با منتفي شدن اين انسان كامل، قيامت نيز برپا خواهد شد كه به نظر ابن عربي: اين خلافت در آخرت نيز ادامه مي يابد و باز حفظ بر خزائن آخرت خواهد بود، طبيعي است كه خلافت اخروي به مراتب برتر و بالاتر است، چرا كه در اين عالم دنيا، جزوي از رحمت خداوند سايه برسر اهل دنيا افكنده است؛ و رحمت حق در آخرت به صورت كامل محقق خواهد شد،
بنابراين با توجه به خلافت انسان كامل در دنيا و به نظر «ابن عربي» حتي در آخرت، مي توان ادعا كرد كه همه آنچه در صورت الهيه، از اسما و صفات محقق بوده، همه در او ظاهر گرديده است، تا جايي كه قدرت زنده كردن ميراندن موجودات را نيز پيدا مي كند، همان حركتي كه از حضرت عيساي مسيح عليه السلام بروز كرد كه مي گويد:
اني اخلٌقٌ لَكٌم منَ اطّين كَهَيئةَ اطيَّر ،،، باذن ا،،،
من به اذن خداي بزرگ از مشتي كل، پرندهاي مي آفرينم،
به همين دليل انسان كامل از پرستش و عبادت كامل نسبت به خدا برخوردار است، بر خلاف ملايكه كه آنان بر اساس اسمي خاص از اسماي خداوندي، به پرستش و عبادات او مشغولند،
پس انسان كامل محدوديت پرستشي نسبت به حق نخواهد داشت، چرا كه او معرفت كامل به همه اسمائ و صفات حق برايش ميسر گشته است؛ و طبيعي است كه پرستش خدا نيز در او بحد كمال خواهد بود،
حال به اصل بحث باز گرديم، و آن اين كه هيچ دليلي نداريم كه اين جانشيني و خليفه اللهي حق، اختصاص به مردان داشته باشد، و بلكه بالعكس، از آيات قرآن استفاده مي شود كه زنان نيز همچون مردان مي توانند به اين مقام بزرگ نايل شوند،
در آيه معروفي كه خداوند ملايكه را از قصد خود مطلع ساخت، به صورت مطلق فرمود كه:
اني جاعلٌ في الاَرض خَليفةً
من در زمين خليفه و جانشيني خواهم گماشت،
روشن است كه در اين سخن به جنس مرد و يا زن اشاره اي ننموده است، پس اين آيه اطلاق دارد، از طرفي هرگاه خداوند سخن از آدم و حوا مطرح مي نمايد، و آدم به عنوان نماينده بين آدم براين ايجاد حركتهاي مهم مادي و معنوي در جهان آفرينش، ردپايي دارد، با ضمير تثنيه از آنان ياد كرده است، كه به بعضي از آنها اشاره اي گذرا مي نماييم:
ولا تَقرَبا هذه الشَّجرَةَ فَتَكوٌنا منَالظالمينَ، فَاَزَلَّهٌمَا الشَِّطانٌ عَنها، فَأخرَجَهٌما الشَّيطانٌ عَنها، فَأخرَجَهٌما ممّا كانا فيه
اي آدم و حوا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمكاران خواهيد بود ، پس شيطان، آدم و حوا را به لغزش انداخت، تا از آن درخت تناول نمايند؛ و بوسيله اين عصيان و تخلف آنان را از مقامي كه كسب كرده بودند، بيرون آورد،
و قالَ ما نَهيكٌما عَن هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلا اَنتكوٌنا مَلَكينِ اَو تكٌونا مِنَ الخالِدينَ وَ قاسَمَهٌما اِني لكمٌا لَمِن اناصِينَ
شيطان به آنان به دروغ گفت: خداوند شما را از اين درخت نهي ننمود مگر براي اين كه مبادا شما دو نفر پادشاه شويد و يا عمر جاويدان پيدا كنيد، سوگند ياد كرد كه من خيرخواه شما هستم،
از طرفي در آياتي كه مربوط به تكامل روحي و معنوي است، همه جا اشاره اي به انسان كلي و يا نفس مطمئنه، بدون توجه به جنس نر و يا ماده دارد، كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم:
وَ اِذ اَخَذَ رَبٌّكَ مِن بَني آدَمَ مِن ظٌهٌورِهِم ذُريّتَهُم وَ اَشهَدَهٌم عَلي اَنفٌسِهِم، اَلَستٌ بِرَبّكٌم؟ قالٌو بَلي شَهِدنا،
پيامبرم به ياد آور، زماني كه(در عالم ذر) خداي تو از پشت فرزندان آدم ذريه آنان را برخود گواه گرفت، كه آيا من پروردگار شما نيستم؟ همه گفتند: بي، تو خداي ماهستي و ما به خدايي تو شهادت مي دهيم
وَ ما خَلَقتَ الجِن وَ الاِنَسَ اِلّا لِيَعبٌدٌونَ
و ما جن و انس را نيافريديم مگر براي اين كه پرستش ما را نمايند،
و از طرفي هم اوامر و نواهي كلي قرآن خطاب كلي به انسان مومن دارد كه :
« يا اَيٌهَا الَّذينَ امَنٌوا كٌتِبَ عَلِيَكٌمٌ الصّّيامَ» و «يا اَيٌّهاَ الَذينَ آمَنٌوا اِستَعينٌوا بِالصَّبرَ وَ الصَّلاة» و « يا اَيٌّهَاالَّذينَ آمَنٌوا انفِقٌوا مِمّا رَزَقنا كٌم» و «يا اَيَها الَّذينَ آمَنوٌا اِتَّقٌوا ا،،، حَقَّ تٌقاتِهِ»
همان گونه كه ملاحظه مي فرماييد، خداوند هيچ گونه فرقي بين زن و مرد نگذاشته است، و روي سخن ذات اقدس حق به انسان كلي كه مكلف به تكاليفي است، مي باشد، بخصوص در امر عبادت بدون اين كه تفاوتي بين زن مرد قايل شود، عبادت را يك نردبان عراجي دانسته، كه انسان مي تواند بوسيله آن به جانشيني حق برسد،
يا آيّهَا الاِنسانٌ اِنََّك كادحًٌ اِلي رَبِّكَ كَدحًا فَمٌلاقيهِ
اي انسان، (غافل مباش) كه عاقبت به ديدار حق خواهي رسيد، اگرچه اين رسيدن به حق گونه هايي دارد؛ ولي اين ديدار ميسر خواهد شد،
به همين دليل است كه زنان در طول تاريخ در حيطه خويش توانسته اند حركتهاي دلي داشته باشند، كه زبانزد خاص و عام قرار گيرند، گذشته از خطابات حق، در عمل نيز چه در قرآن و چه در تاريخ، در بين انسانها از هر دو تيپ توانسته اند به اين مقام عظماي ولايتي نايل شوند، نمونه آن را در حضرت مريم(سلام ا،،، عليها) و يا همسر فرعون و مادر موسي بن عمران مي توانيم بيابيم، مريمي كه:
كٌلَّما دَخَلَ عَلَيها ذَكَريَّا المِحرابَ وَجَدَ عِندَها رِزقًا، قالَ: يا مَِريَمٌ اني لَكِ هذا، قالَت: هٌوَ مِن عِندِ ا،،،
هر وقت كه ذكرياي پيامبر بر جايگاه عبادتي مريم وارد مي شد، غذايي شگفت مي يافت، مي گفت: اي مريم اين غذاي گوناگون و متنوع از كجا براي تو مي رسد؟ مريم پاسخ مي داد كه : اين از جانب خداست ،
همان مطلبي كه از قول رسول خدا نقل مي كنند كه :
انّي اٌبيتٌ عِندً رًبّي يٌطعمٌني و يَسقيني،
من در نزد خدا بيتوته مي كنم در حال كه خداوند مرا طعام داده و سيراب مي سازد،
كه در فصلي جداگانه به نقش زنان در سير و سلوك معنوي از نظر تاريخي خواهيم پرداخت، و روشن خواهد شد ، كه همان گونه كه مردان توانسته اند بر اثر سير و سلوك معنوي به مقاماتي دست يازند، زنان نيز در اين صحنه توانسته اند به درجاتي كه مردان طي كرده برسند، و حتي گاهي تقدم و برتري نيز داشته اند، از همه مهمتر، وقتي خداوند مي خواهد بار امانت جانشيني خويش را بر دوش موجودات گذارد، همه از پذيرش آن سرباز مي زنند ولي انسان مي پذيرد،
اِنّا عَرَضنَا الاَمانَةَََ عَلَي السَّمواتِ وَ الاءَرضِ وَ الجِبالِ، فَأَبَينَ اَن يَحمِلنَها وَ اَشفَقنَ مِنها، وَحَمَلَهَا الاِنسانٌ
ما بار امانت خويش را بر آسمانه و زمين و كوههاي عالم عرضه داشتيم پس همه آنها امتناع ورزده و به آن مي انديشيدند، ولي انسان اين با ر امانت را پذيرفت،
و اين پذيرفتن بار امانت الهي از جانب زن و مرد، خود بهترين دليل بر توان رسيدن به مقام جانشيني حق از جانب زنان و مردان است، چرا كه خداوند اين بار امانت را به انسان عرضه داشت كه هم شامل زنان و هم شامل مردان مي شد، بنابر اين زن و مرد حامل منصب جانشيني خدايند، مقامي كه حتي ملائكه نمي توانند به آن دست يازند، زيرا كه خود جبرئيل مي گويد:
لَو دٌنٌوتٌ اَنمِلَةٌ لَاحتَرَقتٌ
اگر به اندازه بند انگشتي جلوتر بيايم هر آينه پرهايم سوخته خواهد شد،
شايد سؤالي به ذهن خواننده عزيز برسد، كه چرا هميشه اين جانشيني و خليفةالهي در بين مردان مطرح بوده و هست و يا بطور مثال چند نفر زن انگشت شمار، توانسته اند به اين مقام دست يازند؟
نخست بايد بگويم كه اين خلاف واقعيت است، و اگر زنان بيشتر از مردان به اين مقام عظماي جانشيني نرسيده باشند، كمتر از آنان نيستند؛ و اگر از آنان كمتر نامي به ميان مي آيد ، اين دليل بر عدم رسيدن آنان به اين مقام نمي شود، ديگر آن كه براي نويسنده اين نوشتار كافي است كه حتي يك زن به مقام كمالي خود رسيده باشد، چرا كه عدم حضور زنان در سير سلوك معنوي تا رسيدن به اين مقام كه مقامي كامل است نياز به زمينه دارد، و اگر ما زمينه را براي حضور بيشتر زنان در اين مسير ايجاد نكرده ايم، اين دليل بر عدم وجود اين كمال در بين آنان نخواهد بود، پس عدم وجود اين كمال براي زنان جامعه ناتواني مذهب در به كمال رساندن زنان جامعه خواهد بود، بلكه اين مطلب مربوط به فرهنگ غلطي كه جداي از مذهب ما بوده مي باشد، و در طول ساليان دراز، اين اثرات تخريبي را بجاي گذاشته است و امروز بصورت بافته اي جداي از بافته هاي مذهبي در آمده است، البته اميد آن مي رود تا با برداشتن زنگاها از رخسار جمال و جلال خدايي زن، چهره واقعي زن را معرفي نماييم،
اما در مورد اين كه مي گويند در قرآن يا تورات و انجيل، زنان انگشت شماري را خداوند جهت جانشيني انتخاب كرده است، و اين عموميت ندارد، بايد گفت كه نخست از قرآن، عموميت اين جانشيني و انتخاب خداوند استنباط مي شود، و فقط در حضرت مريم و يا چند نفر زن ديگر خلاصه نمي شود،
خداوند در سوره آل عمران سخني دارد، كه اين عموميت را مي توان اثبات كرد:
اِنًّ اللهً اصطَفي آدَمَ و َ نوٌحاً وَ آلَ ابراهيمَ وَآلَ عِمرانَ عَلَي العالَمينَ
خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر عالميان برگزيد،
راستي آل يعني چه؟ در آل ابراهيم و آل عمران مگر زنان و مردان نبودند؟ مگر زناني همچون ساره و هاجر زندگي نمي كردند كه هر دو از زنان حضرت ابراهيم بودند، و يا مگر مادر حضرت مريم نبود؟ اِصطَفي يعني چه؟ اصطفي به معناي انتخاب و گزينشي حساس، براي يك امر بسيار مهم است كه آن جز امر جانشيني حق بر روي زمين نمي باشد، بنابر اين انتخاب و گزينش خدا تنها اختصاص به مردان ندارد، خداوند در آيه ديگر گويد:
قٌلِ الحمدٌ لِلّهِ، سلامًٌ علَي عِبادِهِ الَّذينَ اصطًفي
بگو پيامبرم، حمد مخصوص ذات اقدس حق است و سلام بر بندگاني كه خداوند آنان را برگزيد،
مگر «عِباد» يك لفظ مطلقي نيست، كه شامل زنان و مردان مي شود، بنابراين جانشيني خدا اختصاص به مردان ندارد،

مقالات مشابه

ناهمساني جنسيتي در متون اسلامي

نام نشریهبینات

نام نویسندهسیده‎فاطمه موسوی

المرأة المثالیة فی القرآن دراسة مقارنة مع الشعر الجاهلی

نام نشریهآفاق الحضارة الاسلامیة

نام نویسندهکبری روشنفکر, مجید محمدی بایزیدی

شخصیت پردازی زن در قرآن

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهعلی نبی‌اللهی

بررسی نبوت زنان در قرآن و عهدین

نام نشریهپژوهش نامه علوم و معارف قرآن

نام نویسندهعلی الشیخ, فاطمه عقیلی