ملاكهاى گزينش كارگزاران در حكومت علوى(ع)

پدیدآورمحمد رحمانی

نشریهفصلنامه حکومت اسلامی

شماره نشریه18

تاریخ انتشار1388/01/28

منبع مقاله

share 771 بازدید
ملاكهاى گزينش كارگزاران در حكومت علوى(ع)

محمد رحمانى

جايگاه و اهميت مديريت و ضرورت بررسى ملاك و معيار گزينش مديران، بر كسى پوشيده نيست. اين مقوله، در دنياى صنعتى، از تاريخ درازى برخوردار نيست، اما مديريت و رهبرى در اسلام، افزون بر تاريخ طولانى، با آنچه در غرب مطرح است، تفاوتهاى زيادى دارد.
محور اصلى رهبرى و مديريت در اسلام، انسان ـ به عنوان موجودى خليفة الله و ابدى ـ است و هدف اساسى، رشد و تعالى ارزش هاى معنوى اوست. اين اختلاف، سبب شده تا ملاك و ارزشهاى گزينش مديران در اسلام و غرب در بسيارى موارد فرق كند.
پيش از آغاز بحث، يادآورى نكاتى سودمند خواهد بود:
1ـ در منابع اسلامى در باره ارزشها و ملاك هاى گزينش مديران و زمامداران، مطالب زيادى وجود دارد، ولى در اين نوشته، محور بحث، سخنان حضرت على(ع) است، هرچند گاهى از قرآن و روايات ديگر نيز سود جسته است.
2ـ از آنجا كه مطالب حضرت؛ در اين موضوع، فراوان است، لذا آنچه آمده، گزينشى از سخنان آن حضرت است.
3ـ ممكن است برخى از عناوين، از جهتى تداخل داشته باشد، ولى از جهات ديگرى مختلفند.
4ـ در پايان نوشته به فهرست بعضى از ملاك هاى گزينش كه در عهدنامه آمده اشاره اجمالى مى شود.
5ـ مطالب اين نوشته، از جهات معيارهاى شايستگى، اخلاق مديريت، ويژگيهاى مدير، عوامل موفقيت، شؤون مديريت، آفات آن، قابل بحث است، ولى براى دورى از طولانى شدن بحث، تنها برخى از معيارهاى گزينش، به طور مختصر بحث مى شود.

آگاهى

امام على(ع) در موارد فراوانى، دانش و آگاهى از ارزشهاى دينى و آموزه هاى الهى را از جمله شرايط لازم براى يك مدير دانسته است. آن حضرت، در مقام تبيين ويژگيهاى رهبران دينى مى فرمايد:
«أيّها الناس! إنَّ أحق الناس بهذاالأمر ... و أعلمهم بأمر الله فيه؛[1]
اى مردم! سزاوارترين اشخاص بر خلافت، ... و كسى است كه داناتر از ديگران به دين خدا باشد.»
محقق خويى در مقام توضيح اين فراز، آياتى را به عنوان شاهد آورده است. او، گفته است، اين واقعيت، در آياتى مورد اشاره واقع شده؛ در داستان انتخاب طالوت از سوى اشموئيل پيامبر به عنوان مدير و فرماندهِ مبارزه با جالوت، پس از اعتراض مردم بر عدم شايستگى او ـ چون مال و ثروت ندارد ـ اشموئيل، او را به ويژگى علم و آگاهى توصيف مى كند:
«قال لهم نبيّهم إنَّ الله قد بعث لكم طالوت مَلِكاً قالوا أنّى يكون له الملك علينا و نحن أحقّ بالملك منه و لم يُؤتَ سعةً من المال قال إنَّ الله اصطفاه عليكم و زاده بسطةً فى العلم ...؛[2][3]
پيامبرشان به آنان گفت: «خداوند، طالوت، را براى زمامدارى شما مبعوث كرده است.». گفتند: «چگونه او بر ما حكومت كند با اينكه ما از او شايسته تريم و او ثروت زيادى ندارد؟». گفت: «خدا، او را بر شما برگزيده و او را در علم، وسعت بخشيده است.».»
اهميت و جايگاه آگاهى و دانش نسبت به حوزه كارى، در گزينش مديران و مسؤولان تا آنجاست كه ناديده انگاشتن آن، خيانت به خدا و رسول او و تمامى مسلمانان به شمار آمده است. رسول خدا(ص) در اين باره مى فرمايد:
«مَن اِسْتُعْمِلَ عاملاً عن المسلمين و هو يعلم أنَّ فيهم مَنْ هو أوْلى بذلك منه و أعلم بكتاب الله و سنَّةِ نبيّه، فقد خان الله و رسوله و جميع المسلمين؛[4]
هر كس، از ميان مسلمانان، كارگزار (مدير) گردد، در حالى كه مى داند ديگرى نسبت به او در اين كار، اولى و آگاه تر به كتاب خدا و سنت رسول اوست، به خدا و پيامبر و تمامى مسلمانان خيانت كرده است.»
اين حقيقت، به بيانات و عبارات گوناگونى در جوامع روايى شيعه و سنّى گزارش شده است:
«قال رسول الله(ص): «مَنْ تَقَدّمَ على المسلمين و هو يرى أنَّ فيهم مَنْ هو أفضل منه، فقد خان الله و رسوله و المسلمين؛[5]
كسى كه بر مسلمانان كارگزار گردد، در حالى كه مى بيند در ميان آنان كسى شايسته تر از او وجود دارد، به خدا و پيامبر و مسلمانان خيانت كرده است.»
لازم به يادآورى است كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه مى گويد، سزاوارتر بودن خلافت براى شخص آگاه تر، با مبناى مكتب معتزلى، يعنى تقديم مفضول بر فاضل و صحّت خلافت خلفاى پيشين،[6] منافات ندارد.
محقق خويى، در پاسخ، مطالب فراوانى دارد. از جمله مى گويد، جمله «أحقّ» در اينجا، به معناى افعل التفضيل نيست، بلكه به معناى حقانيّت است. بنابراين، معناى عبارت اين است كه مفضول، در برابر فاضل، حق حكومت كردن و رهبر شدن را ندارد.
او، آن گاه آيه «أُولوا الأرحام بعضهم أولى ببعض» را شاهد مى آورد و مى گويد، واژه «أوْلى» در اينجا، معناى افعل تفضيل را ندارد.[7]
در جاى ديگر، امير بيان(ع) در باره اهميت علم و آگاهىِ زمامدار و مدير جامعه اسلامى مى فرمايد:
«لا يحمل هذا العَلَم إلّا أهل البصر و الصبر و العلم بمواضعِ الحق، فامضوا لما تُؤمرون به وقفوا عند ما تنهون عنه؛[8]
اين پرچم (زمامدارى و مديريت جامعه) را جز افراد آگاه و با استقامت و عالم به جايگاه حق، به دوش نمى كشند. [وقتى چنين كسى، مديريت را به دست گرفت]، بايد كه آنچه فرمان داده مى شويد را انجام دهيد و آنچه را نهى مى شويد، ترك كنيد.»
آن حضرت، در حديثى، از جمله اوصاف و شرايط مسؤولان و كارگزاران امور مسلمانان را آگاهى بيشتر از احكام و معارف اسلامى دانسته است:
«... و أنْ يكونَ أعلم الناس بحلال الله و حرامه و ضروب أحكامه و أمره و نهيه و جميع ما يحتاج إليه الناس؛[9]
كارگزار (جامعه اسلامى) بايد داناترين مردم به حلال و حرام خدا و احكام گوناگون و امر و نهى الهى و هر آنچه را كه مردم بدان نيازمندند، باشد.»
از مجموع آنچه گفته شد، استفاده مى شود كه از جمله ويژگيها و شرايط گزينش مديران و مسؤولان در جوامع اسلامى از نگاه امام على و ديگر ائمه عليهم السلام آگاهى است، حال، اين مدير، مدير ارشد نظام اسلامى باشد و يا مديران بدنه نظام اسلامى.
البته، قدر متيقِّن از اين ويژگى، علم و دانش در حوزه كارى است كه در اصطلاح امروز، از آن با عنوان، «تخصص» ياد مى شود. افزون بر اين، آگاهى از مكتب و آموزه هاى دينى نيز در برخى ديگر از كلمات آمده كه مى توان آن را از شرايط كمال به شمار آورد.

بينش سياسى

از جمله ملاكهايى كه در روايات، بويژه در فرمايشهاى امام على(ع) براى تعيين كارگزاران بيان شده است، آشنايى با مسايل سياسى است. در اين قسمت، چند نمونه از اين بيانات، گزارش مى شود:
«آفةُ الزُعماء ضعفُ السياسة؛[10]
آفت رهبرى و مديريت، ناتوانى در بينش سياسى است.»
در جاى ديگر مى فرمايد:
«سوءُ التدبير سبب التدمير؛[11]
سياست نادرست، موجب نابودى است.»
در قسمت ديگر مى فرمايد:
«حسن السياسة قوام الرعاية؛[12]
سياست نيكو، موجب استوارى جامعه است.»
«مَنْ حسنتْ سياسَتُهُ دامتْ رياسته؛[13]
زمامدارى كه سياستش نيكو است، رياستش پيوسته است.»
«الملك السياسة؛[14]
فرمانروايى، سياست است.»
از اين گفتارها استفاده مى شود كه حسن تدبير و بينش سياسى از شرايط لازم مديران و زمامداران است؛ چه اينكه بدون بينش سياسى صحيح، بويژه در شرايطى كه دنيا از نظر اطلاع رسانى همانند دهكده اى كوچك مى ماند، ممكن است مديران در گرداب سياست بازى و جناح بندى ها گرفتار و نابود گردند.

ايمان در هدف

امام امير مؤمنان(ع) در حديثى كه سيدرضى تحت عنوان «غرايب كلام» آنها را گرد آورده، در باره جايگاه و اهميت ايمان به هدف در مديران و كارگزاران مى نويسد:
«كنّا إذا احمَرَّ البأسُ اتَّقَيْنا برسول الله، صلى الله عليه و آله، فلمْ يكنْ أحد منّا أقرب إلى العدوِّ منه؛[15]
هر گاه آتش جنگ شعله كشيد، ما به رسول خدا(ص) پناه مى برديم كه در آن لحظه، كسى از ما، همانند پيامبر(ص) به دشمن نزديك تر نبود.»
از اين كلام مولا على(ع) ـ كه گزارش قطعه اى كوتاه از تاريخ مبارزات رسول خدا(ص) است ـ مطالب فراوانى را مى توان فهميد، از جمله اينكه رهبران و مديران جامعه دينى، بايد همانند رسول خدا(ص) به راه و هدف خويش ايمان و اعتقاد راسخ داشته باشند و به گونه اى آن را حق بدانند كه حاضر باشند تمام هستى و جان خويش را براى دفاع و پيروزى آن اهدا كنند.
در باره ايمان و اعتقاد راسخ رسول خدا(ص) آيات و روايات فراوانى رسيده، از جمله گزارش شده كه رسول خدا(ص) در پاسخ پيشنهاد مخالفانِ عقيده و مرام آن حضرت، مى فرمود:
اگر خورشيد را در كف دست راست و ماه را در كف دست چپم بگذاريد، هرگز از راه و عقيده ام دست برنخواهم داشت.
مولاى متقيان، در مقام تبيين ويژگيهاى مالك اشتر، به عنوان يك مدير نمونه، ايمان و اعتقاد راسخ او به عقيده و خسته نشدن از دفاع از آن را، از جمله آنها برشمرده مى فرمايد:
«فإنَّه سيف من سيوف الله لا كليلُ الظُبَّةِ و لا نابيِ الضريبة؛ فإنْ أمركم أنْ تنفروا فانْفِروا و إنْ أمَرَكم أنْ تُقيموا فأقيموا، فإنَّهُ لايُقْدِمُ و لايُحْجم و لايؤخِّر و لايقدِّم إلّا عن أمري؛[16]
او، شمشيرى از شمشيرهاى خداست كه نه تيزىِ آن كند مى شود و نه ضربت آن بى اثر است. اگر شما را فرمان كوچ كردن داد، كوچ كنيد و اگر گفت بايستيد، بايستيد كه او در پيشروى و عقب نشينى و حمله، بدون فرمان من اقدام نمى كند.»
واضح است كه از اين جملات استفاده مى شود كه مالك اشتر، آن چنان به راه و مرامش عقيده داشته كه لحظه اى از دفاع آن خسته نمى شده است.
از جمله ويژگيهاى ياران حضرت سيدالشهدا امام حسين(ع) نيز همين ايمان به عقيده گزارش شده، به گونه اى كه آنان، افزون بر پيشى گرفتن در شهادت طلبى، آرزو مى كرده اند اى كاش هفتاد جان مى داشتند و آن را در راه امام و مولايشان هديه مى كردند.
مى توان گفت، ايمان به هدف و خودباورى، مادر و سرچشمه صفات و شرايط لازم در مديران و زمامداران به شمار مى آيد؛ زيرا، اعتقاد راسخ و خلل ناپذير، سبب مى شود، صفات ديگر، مانند شجاعت، سعه صدر، ... انسان شكوفا و بروز كند. از اين رو مى بينيم كه مولا على(ع) به اين ويژگى افتخار مى كند و در مقام تبيين ملاك و معيارهاى لازم در رهبران جوامع دينى مى فرمايد:
«ماشككْتُ في الحق مُذْ أُريتُهُ لم يُوجِسْ موسى(ع) خيفةً على نفسه، بل أشفَقَ من غلبة الجهّال و دُوَلِ الضلال! اليوم توافَقْنا على سبيل الحق و الباطل، مَنْ وثق بماءٍ لم يَظْمَأ؛[17]
از روزى كه حق، به من نشان داده شد، هرگز در آن شك و ترديد نكردم! كناره گيرى من، مانند كناره گيرى حضرت موسى(ع) در برابر ساحران است كه بر خويش بيمناك نبود، بلكه ترس او، براى اين بود كه مبادا جاهلان پيروز شده و دولت گمراهان حاكم گردد!
امروز، ما و شما، بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ايم [پس بدانيد كه] آن كس كه به وجود آب اطمينان دارد، تشنه نمى ماند.»

امانت دارى

مولا امام على(ع) در سخنى خطاب به اشعث بن قيس (استاندار آذربايجان) در تاريخ شعبان سال سى و شش، از كوفه، مسؤوليت و منصب پذيرى را، نوعى امانت دارى تفسير كرده، نوشته است:
«و إنَّ عملك ليس لك بَطُعْمَةٍ و لكنَّهُ في عنقك أمانةٌ و أنت مسترعىً لمَنْ فوقك ... و في يديك مالٌ من مال الله تعالى و أنت من خزّانه حتّى تُسلِّمه إلىَّ. و لَعَلّي ألّا أكونَ تَشَّر ولاتك لك؛[18]
همانا، پُست استاندارى، براى تو، وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتى در گردن توست. بايد كه از فرمانده و امام خويش پيروى كنى ... در دست تو، مالى از ثروتهاى خداى بزرگ و عزيز است و تو خزانه دار آنى، تا به من بسپارى. اميدوارم براى تو، بدترين زمامدار نباشم.»
علامه ابن ميثم در شرح و تفسير اين نامه، مطالبى را يادآور شده از جمله:
1ـ به هنگام پذيرفته شدن خلافت از سوى امير مؤمنان، اشعث بن قيس، استاندار عثمان در آذربايجان بود.
2ـ در اين نامه، مولا على(ع)، قياسى را به شكل اول تشكيل داده است. قياس، چنين است كه منصب و مسؤوليت، راه درامد امور دنيايى نيست و بايد از امام خود اطاعت كنى و هر كس چنين باشد، حق ندارد از پيش خود استبداد و خودرأيى داشته باشد.
3ـ در پايان نامه، يكى از مواردى را كه نبايد استبداد داشته باشد، گوشزد كرده و آن، بيت المال است كه نبايد در مصرف آن، خودرأى باشد، بلكه او، خزانه دار است و وظيفه خزانه دار، تنها امانت دارى است.
اين معيار و ملاك مديريت، در ديگر فرمايشهاى آن حضرت، با عبارات مختلف تبيين شده است، مانند نامه اى كه خطاب به مخنف بن سليم (استاندار اصفهان) در باره قبح خيانت در امانت دارى مى نويسد:
«و مَن استهان بالامانة و رتع في الخيانة و لمْ يُنزِّه نفسَه و دينَه عنها، فقد أحل بنفسه الذُلَّ و الخزيَ في الدنيا و هو في الآخرة أذل و أخزى. و إنَّ أعظم الخيانة خيانةُ الأمنة و أفظعُ الغش غش الائمة؛[19]
كسى كه امانت الهى را خوار شمارد و دست به خيانت آلوده كند و خود و دين خود را نسبت به آن، پاك نسازد، درهاى خوارى را در دنيا به روى خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود. همانا، بزرگ ترين خيانت، خيانت امينان و رسواترين دغلكارى، دغلبازى رهبران است.»
آية الله حسن زاده، در مقام تفسير اين قسمت از كلام مولا، مطالبى را متذكر شده است، از جمله:
1ـ از تعبير امام (و رتَعَ في الخيانه) استفاده مى شود، خيانتكار، همانند حيوانى است كه در چراگاه مى چرد و در فكر اينكه اين آب و غذا از چه كسى است و عاقبت اين عمل چه مى شود، نيست.
2ـ جمله (فقد أحَلّ بنفسه) اشاره به اين است كه پيامد و آثار خيانت خائن، به شخص او برمى گردد؛ چون، هر انسانى، در گروِ همان چيزهايى مى باشد كه انجام مى دهد.
3ـ در باره اينكه چرا بزرگترين خيانت، عبارتست از خيانت به امت، مى نويسد:
«زيرا خيانت، فى نفسه، قبيح و بد است، هرچند نسبت به كسانى كه به آنها اعتماد نشده باشد و اما خيانت به كسانى كه به آنان اعتماد شده، بدتر است.».[20]
مولا على(ع) در مقام توبيخ و سرزنش يكى از كارگزاران كه مسؤوليتش را انجام نداده، تحت عنوان «خيانت در امانت» از كار او ياد مى كند و مى فرمايد:
«أمّا بعد. فقد بلغني عنك أمرٌ إنْ كنتَ فَعَلْتَهُ فقد أسْخَطْتَ ربَّك و عصيْتَ إمامَك و أخْزَيْتَ أمانتَك! بلغني أنّك جَرّدْتَ الأرض فاخذْتَ ما تحتَ قدميكَ و أكلْتَ ما تحت يديْك! فارفع إلىَّ حسابك ...؛[21]
پس از ياد خدا و درود، [مى گويم:] از تو خبرى رسيده كه اگر چنان كرده باشى، پروردگار خود را به خشم آورده و امام خود را نافرمانى و در امانت خود خيانت كرده اى! به من خبر رسيده كه كشت زمينها را برداشته و آنچه را كه مى توانستى گرفته و آنچه در اختيار داشتى به خيانت خورده اى! پس هرچه زودتر، حساب اموال را براى من بفرست!»
ابن ابى الحديد در شرح اين بخش، پس از توضيح و تفسير، مواردى را از وصيّت و سفارش بزرگانى در اين باره آورده و برخى از آثار اهميت امانت دارى را برشمرده است.[22]
همين مضمون، در نامه عتاب آميز آن حضرت به عبدالله بن عباس آمده است:
«امّا بعد. فإنّي كنتُ أشركتُك في أمانتي ... و لَمْ يكنْ رجلٌ من أهلي أوثق منك في نفسي لمؤُاساتي و موازرتي و أداء الأمانة؛[23]
پس از ياد خدا و درود. همانا، من، تو را در امانت خود شريك دادم ... و هيچ يك از خاندانم را براى يارى و مددكار و امانت دارى، چون تو مورد اعتماد قرار ندادم.»
علامه ابن ميثم، نسبت به اينكه مخاطب نامه، عبدالله بن عباس باشد، ترديد مى كند و مى گويد اين قول، مستندى ندارد، كمااينكه استناد نامه به عبيدالله وجهى ندارد.[24]
نسبت به اين ملاك و معيار گزينش، آياتى نيز دلالت دارد، از جمله:
«إنَّ الله يأمركم أنْ توْدوا الأمانات إلى أهلها و إذا حكمتم بين الناس أنْ تحكموا بالعدل؛[25]
خداوند، به شما فرمان مى دهد كه امانتها را به صاحبانش بدهيد و هنگامى كه ميان مردم داورى مى كنيد، به عدالت داورى كنيد.»
روايات زيادى كه در باره اين آيه وارد شده، دلالت دارد كه مقصود از «امانات» ـ كه بايد به اهلش واگذار شود ـ عبارت است از مناصب و مسؤوليتها، از جمله ولايت و امامت. در تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب، نزديك به پانزده روايت در اين رابطه گزارش كرده[26] و در تفسير برهان نيز رواياتى را نقل كرده كه مقصود از «امانت»، «ولايت» است.[27]
مفسّران شيعه و سنّى نيز «امانات» را اعم از امانتهاى مالى و معنوى دانسته پستها و مناصب را مصاديق آن به شمار آورده اند. تفسير قرطبى،[28] زمخشرى،[29] علامه طباطبايى،[30] مجمع البيان،[31] از اين قبيل است.
در هر صورت، از نگاه مكتب مقدس اسلام، مسؤوليت پذيرى، رياست پذيرى نيست، بلكه امانت پذيرى است، از اين رو، مديران و كارگزاران، بايد بدانند قبل از هر چيز، بار امانتى را بر دوش مى كشند و براى حفظ اين امانت، بايد نهايت تلاش و كوشش خويش را به كار گيرند تا مبادا به امانتِ در دست آنان، خيانت شود.

عدالت خواهى

عدالت، از واژه هايى است كه در فرهنگ اسلامى، بيشترين تقدّس و كاربرد را دارد تا آنجا كه بسيارى از مسؤوليت و منصبهاى اجتماعى و فردى، مشروط به عادل بودن شده است. مفهوم كاربردى اين عنوان، هرچند در موارد مختلف تفاوت مى كند و لكن ريشه و روح تمامى موارد، يكى است.
اميرالمؤمنين(ع) كه خود شهيد راه عدالت است، بيشترين تأكيدات و سفارش ها را در باره عدالت و دادگرى كرده تا جايى كه نهج البلاغه را، به حق، «كتاب عدالت» ناميده اند. آن حضرت، در موارد زيادى اهميت اين مطلب را گوشزد كرده و بر آن تأكيد ورزيده است. گزارش تمامى آنها، از اين مختصر خارج است، از اين رو به نقل چند نمونه بسنده مى شود.
در مقام توبيخ و سرزنش كسانى كه به او توصيه كرده اند تا جهت استمرار حكومت، از ستم و جور يارى جويد، مى فرمايد:
«أتأمرونّى أنْ أطلبَ النصرَ بالجور فيمن وُلِّيتُ عليه؟! و الله! لا أطورُ به ما سَمَرَ سميرٌ و ما أمَّ نَجْمٌ في السماءِ نجماً؛[32]
آيا به من دستور مى دهيد براى پيروزى خود، از جور و ستم در باره امت اسلامى ـ كه بر آنان ولايت دارم ـ بهره جويم؟! به خدا سوگند! تا عمر دارم و شب و روز برقرار است و ستارگان از پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز چنين كارى نخواهم كرد.»
علامه خويى در ذيل اين بخش از خطبه، مطالب فراوان و غم انگيزى را گزارش كرده است از جمله:
مرحوم علامه مجلسى مى فرمايد، بيشتر گرفتاريها و فتنه هايى كه براى جهان اسلام و مسلمانان در طول تاريخ پيش آمده، ناشى از بدعت تبعيض در تقسيم بيت المال و بى عدالتى بوده است؛ زيرا، اگر عدالت و صرف بيت المال به گونه مساوى، رعايت مى شد، طلحه و زبير پيمان شكنى نمى كردند و جنگ جمل و خلافت معاويه و استقرار حكومت بنى اميه و خون ريزى هاى بسيار و شهادت فرزندان رسول خدا(ص) همراه با ناسزاگويى به امير مؤمنان و انتقال حكومت به بنى عباس، اتفاق نمى افتاد.[33]
ابن ميثم، در شأن و سبب ايراد اين سخنان مى نويسد:
هدف امام على(ع) از ايراد اين سخنان، تبرّى از ظلم و ستمگرى بوده است و آنچه سبب شده تا امام مطالب را ايراد كند، عبارت است از اينكه فردى به محضر آن حضرت آمد و هديه اى را تقديم كرد و درخواست بخشش از بيت المال را كرد. و چون هديه، جهت دريافت وجهى از بيت المال بود، امام، هديه را نپذيرفت و اين مطالب را ايراد كرد.[34]
علامه شوشترى، در شرح اين خطبه، روايات و احاديث فراوانى را گزارش كرده از جمله:
«الظلم في الدنيا هو الظلمات في الآخرة؛[35]
ستمگرى در دنيا، تاريكى آخرت است.»
شارح معتزلى نهج البلاغه، ابن ابى الحديد در شرح و تفسير اين حكمت مى نويسد:
رياست، به امورى نيازمند است، از جمله جود و شجاعت و سعه صدر. و اين، خيلى اهميت دارد؛ زيرا، منصب و رياست، بدون آن دوام ندارد و چون معاويه، سعه صدر داشت،[36] در رياست به آنچه خواست رسيد.
لازم به يادآورى است كه آنچه معاويه داشت، سعه صدر نبود، بلكه نفاق و نيرنگ بود؛ زيرا، بزرگترين سعه صدر، بر اساس فرمايش امام صادق(ع)[37] عبارت است از: «تحمل شنيدن حق، هرچند عليه او باشد، و تسليم در برابر آن».
اين صفت والاى انسانى، در حدى از اهميت و ارزش است كه پيامبران الهى(ع) آن را با تضرع و التماس، از درگاه ايزد منّان خواسته اند.
آن حضرت، در باره قبح ظلم و ضرورت عدالت از سوى تمامى افراد، بويژه كارگزاران، مى فرمايد:
«و الله! لَإنْ أبيتَ على حَسَكِ السُعدان مَسَهَّداً أو أُجَرَّ في الأغلالِ مُصَفَّداً، أحبُّ إلىَّ من أنْ ألقى اللهَ و رسولَهُ يومَ القيامةِ ظالماً لبعضِ العباد و غاصباً لشيي ءٍ من الحُطام! و كيف أظْلِمُ أحداً لنفسٍ يُسْرِعُ إلى البِلى قُفُولُها و يَطُولُ في الثرَى حُلُولُها؟
سوگند به خدا! اگر تمام شب را بر روى خارهاى سَعدان[38] به سر ببرم و با غل و زنجير به اين سو يا آن سو كشيده شوم، خوشتر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم، و چيزى از اموال عمومى را غصب كرده باشم! چگونه بر كسى ستم كنم براى نفس خويش كه به سوى كهنگى و پوسيده شدن پيش مى رود و در خاك زمانى طولانى اقامت كند؟»
در جاى ديگر، خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
«إنَّ أفضل قرة عين الولاة استقامةُ العدل في البلاد و ظهورُ مودَّةِ الرعيّة؛[39]
بهترين چيزى كه مايه روشنى چشم زمامداران و مسؤولان است، همانا گسترش عدل و داد در بلاد و شهرها و آشكارى درستى و علاقه به مردم است.»
از اين روايات و آيات، جايگاه ويژه اين صفت در مسؤولان، به خوبى نمايان مى شود و در اهميت آن همين بس كه بسيارى از بزرگان و رهبران دينى و در رأس آنان امام على(ع) در راه عدالت خواهى به شهادت رسيده اند و از اين رو ضرب المثل شده كه «قتل عليٌ لشدة عدالته؛ على(ع) به جهت شدت عدالتش شهيد شده است.».

احترام به نظر كارشناسان

خرد انسانها، محدود است و نمى تواند تمامى حقايق و راه حل مشكلات را بفهمد. از ديرباز، انسانهاى خردمند، جهت جبران اين كاستى، از تجربيات و آموخته هاى ديگران كمك مى جسته اند. اين امر فطرى و عقلايى، در آموزه هاى دينى نيز مورد تأكيد و اصرار واقع شده، بويژه براى كسانى كه مسؤوليت اداره جامعه و نهادهاى اجتماعى را بر عهده گرفته اند. در اين قسمت، چند نمونه از فرمايشهاى مولا على(ع) را در اين باره گزارش مى كنيم.
آن حضرت، خطاب به محمد بن حنفيه مى فرمايد:
«أضممْ آراء الرجال بعضها إلى بعض، ثم اختر أقربَها من الصواب و أبعدَها من الإرتياب؛[40]
نظر مردان (اهل فكر و خرد) را، برخى را با برخى ديگر، ضميمه كن و سپس نزديكترين آنها را به حقيقت و دورترين آنها را از شك و ترديد، انتخاب كن.»
آن حضرت، در موارد زيادى، زمامداران و مسؤولان را بر بهره مندى از فكر و خرد ديگران توصيه و از استبداد رأى نكوهيده است، از جمله مى فرمايد:
«لاتستبدّ برأيك؛ فَمَنْ استبد برأيه هلك؛[41]
خودرأى مباش، زيرا، هر كس مستبد در رأى باشد، نابود مى شود.»

سعه صدر

امير مؤمنان على(ع) سعه صدر را يكى ديگر از معيار ملاكهاى گزينش كارگزاران دانسته و در مواردى بر آن تأكيد كرده، از جمله در يكى از كلمات قصار و پندآموز مى فرمايد:
«آلةُ الرياسة سعة الصدر؛[42]
بردبارى و تحمل سختى ها، ابزار رياست است.».
آية الله حسن زاده، در شرح اين جمله كوتاه كه دربردارنده دنيايى از معنا و مطلب است، مى نويسد:
منصب و رياست، چه از نوع الهى مانند منصب نبوت و امامت و آنچه در اين شبكه قرار مى گيرد و چه از نوع بشرى كه با انتخابات و يا با قهر و غلبه به دست مى آيد، نيازمند حلم و بردبارى زيادى است؛ زيرا، با اين بردبارى، مى توان مشكلات و خصومات و نيازهاى مردم را پاسخ مثبت داد. افزون بر اين، رياست و قدرت، منشأ درگيرى و جنگ و خونريزى است و با بردبارى، مى توان اين گونه مسائل را با كمترين هزينه حل كرد.
در ارتباط با اينكه سعه صدر يكى از ضوابط و معيارهاى گزينش كارگزاران است، آيات و روايات فراوانى بر اين حقيقت دلالت دارد، از جمله:
«اذهب إلى فرعون إنَّه طغى* قال ربَّ اشرح لى صدرى* و يسِّرْلى أمرِى؛*[43]
به سوى فرعون برو كه او طغيان كرده است. (موسى) گفت: «پروردگارا! سينه ام را گشاده كن و كارم را برايم آسان گردان!».»
اين آيات، در ارتباط با اجراى دستور و فرمان الهى نسبت به مبارزه با فرعون نازل شده و موسى(ع) جهت قدرت و توانايى بر اجراى اين امر مهم، از خداوند، امورى را درخواست كرده، از جمله شرح صدر كه در واقع همان سعه صدر است.
بسيارى از مفسران، اين شرح صدر را جزء عوامل و شرايط لازم براى موفقيت اهداف مى دانند. علامه طباطبايى در اين باره مى نويسد:
از ظاهر آيه پيداست كه موسى(ع) آنچه را درخواست كرده، وسايل و عواملى بوده كه در امر رسالتش به آن نيازمند بوده، نه امر نبوت. وى، رسالتى را كه خداوند بر دوش او نهاده بود، بزرگ شمرد؛ چون، از شوكت و قوّت قبطيان، بويژه فرعونِ طاغى ـ كه در رأس آنان قرار داشت ـ آگاه بود، نيز از ضعف و اسارت بنى اسرائيل باخبر بود و مى دانست چه اندازه جاهل و كوتاه فكرند و گويا مى دانست كه دعوت اش چه مشكلاتى را به بار مى آورد، به همين جهت، از خدا درخواست كرد كه براى تحمل مصيبتها و حل مشكلات، به او سعه صدر بدهد.[44]
سعه صدر، آن چنان از اهميت و جايگاه والايى برخوردار است كه خداوند، هر كس را بخواهد هدايت كند، به او شرح صدر مى دهد. خداوند در اين باره فرموده است:
«فمَنْ يرد الله أنْ يهديَهُ يَشْرَحْ صدره للإسلام و مَنْ يُرِدْ أنْ يُضلَّهُ يجعلْ صدره ضيّقاً حرجاً؛[45]
آن كس را كه خداوند بخواهد هدايت كند، سينه اش را براى (پذيرش) اسلام گشاده مى سازد و آن كس را كه (به خاطر اعمال خلافش) بخواهد گمراه سازد سينه اش را تنگ قرار مى دهد.»
از رسول خدا(ص) پرسيده مى شود: «مقصود از شرح صدر چيست؟». آن حضرت مى فرمايد:
«نور يقذفه الله في قلب مَنْ يشاء فينشرح له صدره و ينفسخ؛[46]
شرح صدر، نورى است كه خداوند در قلب هر كس بخواهد، مى افكند تا در پرتوِ آن درخشش معنوى، سينه اش گشاده و وسيع گردد.»
در جاى ديگر، خداوند، از جمله صفتهايى كه موجب موفقيت و پيروزى رسول خدا(ص) شد، شرح صدر او را برمى شمارد و مى گويد:
«ألَمْ نشرح لك صدرك؛[47]
آيا سينه تو را گشاده و فراخ نگردانيديم؟»

شجاعت

بى گمان، از جمله شرايط و اوصاف لازم كارگزاران و مديران، شجاعت و نترس بودن در ارتباط با انجام دادن وظايف دينى و آنچه در قلمرو مسؤوليت او قرار دارد، است.
مولا امام على(ع) نيز بر اين مهم در جاى جاى كلماتش تأكيد كرده، از جمله در باره معيارهاى گزينش فرماندهان، خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
«فولِّ من جنودك ... أهل النجدةِ و الشجاعة؛[48]
براى فرماندهى سپاه ... افرادى را از خاندان پارسا و داراى سوابق نيكو و دلاور و سلحشور انتخاب كن!»
مولاى متقيان، براى افرادى كه طرف مشورت قرار مى گيرند، شرايط و اوصافى را در نظر گرفته، از جمله اينكه ترسو نباشند، بنابراين حال كه شخص ترسو، قابليت مشورت ندارد، به يقين، نمى تواند مدير و كارگزار جامعه دينى نيز باشد. آن حضرت در اين باره مى فرمايد:
«و لا تدخلنَّ في مشورتك ... و لا جباناً يضعفك عن الأُمور؛[49]
راه مده در مشورت ... افراد ترسو را! زيرا، در انجام دادن كارها، روحيه تو را سست مى كنند.»
بى گمان، موفقيت رهبران و مديران بزرگ، مرهون شجاعت آنان است؛ زيرا، شجاعت، در حالات و شرايط گوناگونى، سرنوشت ساز است، از جمله:
الف) در پذيرش اصل مسؤوليت و مديريت؛
ب) در مقابله با حوادث غير منتظره و ناخواسته؛
ج) در پذيرش اشتباه و خطا و جبران آثار آن؛
د) در برابر وسوسه هاى قدرتهاى بزرگ و ارعاب آنان براى وابسته شدن؛
ه…) در ميدانهاى جنگ و نبرد گرم و سرد با دشمنان گوناگون بشريت.

قاطعيت

از جمله ويژگيهاى لازم و ضرورى در مديران و زمامداران جوامع اسلامى، قاطعيت در مقام تصميم گيرى و اجراست. نقش و تأثير جدى بودن مسؤولان جامعه در تمام ايام، بويژه در حالات بحرانى و در مقابل آفات، و ضررهاى شك و دودلى آنان، بر كسى پوشيده نيست. از اين رو يكى از ملاكهاى انتخاب مدير و زمامدار، در فرهنگ و علوم مربوط به مديريت، قاطعيت به شمار مى رود.
اين حقيقت، از نگاه ائمه معصوم(ع) پنهان نمانده و در اين باره مطالب فراوانى را بيان كرده اند. در اينجا، پاره اى از سخنان امام على(ع) گزارش مى شود:
«و لكنَّ اللهَ سبحانَهُ، جعل رُسُلَهُ أُولي قوَّةٍ في عزائمهم و ضَعْفَةً فيما ترى الأعينُ فى حالاتِهِم مع قناعةٍ تَمْلَأُ القلوبَ و العيونَ غنىً؛[50]
خداوند، پيامبران را با عزم و اراده اى قوى، گرچه با ظاهرى ساده و فقير، مبعوث كرد، با قناعتى كه دلها و چشمها را پر سازد.»
آن حضرت، در مقام توصيف مالك اشتر، به عنوان يك مدير شايسته، يكى از ويژگيهاى برتر او را «قدرت تصميم گيرى» برمى شمارد:
«اما بعد. فقد بعثتُ إليكم عبداً من عباد الله لا ينام أيّام الخوف و لا يَنْكُلُ عن الأعداءِ ساعاتِ الروع، أشدَّ على الفجار من حريق النار، و هو مالك بن الحارث أخو مَذحج. فاسمعوا له و اطيعوا أمرَه فيما طابق الحق! فإنَّه سيف من سيوف الله لا كليل الظُبَّة و لا نابي الضَريِبَةِ؛[51]
پس از ستايش پروردگار. من، بنده اى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزهاى وحشت نمى خوابد و در لحظه هاى ترس از دشمن، روى نمى گرداند و بر بدكاران، از شعله هاى آتش تندتر است. او مالك، پسر حارث مذحجى است. آنجا كه با حق است، سخن او را بشنويد و از او اطاعت كنيد! او شمشيرى از شمشيرهاى خداست كه نه تيزى آن كُند مى شود و نه ضربت آن بى اثر است.»
در مورد قدرت تصميم گيرى، و نكوهشِ دودلى و ترديد مديران، مى فرمايد:
«لا تجعلوا علمكم جهلاً و يقينكم شكاً! إذا علمتم فاعملوا و إذا تيقنتُم فاقدموا![52]
دانش خويش را نادانى، و يقين خود را شك مپنداريد! آن گاه كه به علم دست يافتيد، عمل كنيد و آن گاه كه به يقين رسيديد، اقدام كنيد!»
لازم به يادآورى است كه كلمه «قاطعيت» از ريشه «قطع» به معناى «بريدن و جدا كردن» است و انتخاب چنين واژه اى، از آن رو است كه افراد قاطع، مشكلات را مى بُرَند و گره ها را مى گشايند.
متأسفانه، برداشت غلط، سبب شده كه برخى، هر گونه بى گدار به آب زدنها و بى دقتى ها و تصميمهاى عجولانه را قاطعيت بنامند!
خداوند متعال، وصف قاطعيت را براى رهبران و پيامبران، لازم دانسته و به رسول خدا(ص) دستور مى دهد، پس از مشاورت و رايزنى هاى لازم، شك و دودلى را كنار گذاشته و با عزمى راسخ تصميم بگيرد و بر خدا توكل كند:
«و شاورهم فى الأمر فإذا عزمتَ فتوكَّلْ على الله إنَّ الله يحب المتوكلين؛[53]
در كارها، با آنان مشورت كن. اما هنگامى كه تصميم گرفتى (قاطع باش و) بر خداوند توكل كن؛ زيرا، خداوند، متوكلان را دوست دارد.»

پيشگامى در عمل

مردم، در هميشه تاريخ، الگوپذير بوده اند و با پيروى از اسوه هاى انتخابى خويش، اعمال و حركات خود را تعيين كرده اند و مى كنند و واضح است كه زمامداران و عالمان هر جامعه اى، در اين باره، بيشترين اثر و نقش را دارند. از اين رو، پيشگامى آنان در انجام دادن كارهاى خير و سودمند، سبب مى شود تا مردم و رعيّت، از آنان پيروى كنند و در پى آنان، به دنبال اعمال شايسته حركت كنند.
در آيات و روايات، به اين مطلب توجه كافى شده است. مولا امام على(ع) نيز بارها به اين حقيقت اشاره كرده است، از جمله:
«من حقِّ الملك أنْ يؤّمِن نفسه قبل جنده؛[54]
بر زمامدار است كه خودش را آماده پذيرش (حقايق و اعمال خير) پيش از افراد (لشكريان) كند.»
ابن ابى الحديد در شرح و تفسير اين حكمت مى گويد:
فرع، هميشه، تابع و پيرو اصل است و اگر اصل، منحرف باشد، محال است كه فرع، مستقيم باشد. و نيز ضرب المثلى عربى مى گويد: «آيا سايه مى تواند راست باشد در حالى كه عود (صاحب سايه) كج است؟». بنابراين، كسى كه خودش را امام (مدير) جامعه كرده و شرايط و آداب لازم را نياموخته، مانند كسى است كه ادعاى صياغت (انگشترسازى) و نجارى كند و بر ساختن انگشتر و يا تخته اى توان نداشته باشد و اين، نوعى از ديوانگى به شمار مى رود، بلكه ديوانگى محض است.[55]
در جاى ديگر، پيشگامى در خودسازى و كارهاى خير را از وظايف لازم هر مدير و زمامدارى دانسته، مى فرمايد:
«مَنْ نصب نفسه للناس إماماً فعليه أنْ يبدأ بتعليم نفسه قبل تعليم غيره؛[56]
هر كس خودش را رهبر مردم قرار داده، بايد پيش از آموزش ديگران، به آموزش خودش بپردازد.»
مولا على(ع) نه تنها در بُعد نصيحت و تبيين شرايط و ملاكهاى مديران، بر اين مطلب پاى فشرده كه در مقام عمل نيز چنين رفتار كرده است:
«أيها الناس! إنّي ـ و الله! ـ ما أحثكم على طاعةٍ إلا أسبقكم إليها و لا أنهاكم عن معصيةٍ إلّا انتهي قبلكم عنها؛[57]
اى مردم! سوگند به خدا! شما را به چيزى توصيه نمى كنم، مگر اينكه پيشگام شما هستم در عمل به آن و شما را از چيزى برحذر نمى دارم، مگر اينكه پيش از شما، خودم برحذر مى شوم.»
در قرآن، در آيات فراوانى، مديران و زمامدارانى كه مردم را به كارهاى پسنديده و خير فرا مى خوانند، بى آنكه خودشان پيشگام در انجام دادن آنها باشند، مورد سرزنش و توبيخ واقع شده اند:
«أتأمرون الناس بالبر و تنسون أنفسكم؛[58]
آيا مردم را به كارهاى نيك فرا مى خوانيد، در حالى كه خود شما، آن را فراموش كرده ايد؟»

فروتنى

از جمله اوصاف و ملاك لازم در گزينش مديران، فروتنى و دورى از تكبر و خودخواهى است؛ چه اينكه با فروتنى، زمامداران، در دل و روان زيردستان جاى مى گيرند و آنان را با تمام وجود دوست و عزيز مى دارند و بى گمان، محبوبيت رهبران و مديران، از بزرگترين عوامل موفقيت و پيروزى آنان به شمار مى آيد. از اين رو، در آيات و روايات، بر اين مطلب تأكيد زيادى شده است.
مولا على(ع) نيز از جمله ملاكها و معيارهاى لازم در انتخاب افراد جهت مسؤوليت، اين ويژگى را برشمرده و در مواردى به آن اشاره كرده است. وى، خطاب به مالك اشتر مى فرمايد:
«و اخْفِضْ للرعيّة جناحك و ابْسُطْ لهم وجهك و ألِنْ لهم جانبك و آسِ بينهم في اللَحْظَةِ و النظرة و الإشارة و التحيّة حتّى لا يطمَعَ العظماءُ في حيفك و لا يَيْأسَ الضُعفاء من عدلك؛[59]
پر و بالت را برابر رعيت بگستران و با مردم گشاده روى و فروتن باش و در نگاه و اشاره چشم، در سلام كردن و اشاره كردن، با همگان، يكسان باش، تا زورمندان در ستم تو طمع نكنند و ناتوانان از عدالت تو مأيوس نگردند.»
در اين بخش از نامه، به چهار وصف و شرط لازم در مديران اشاره شده كه مهمترين آنها، فروتنى و رعايت عدالت و تساوى است.
آن حضرت، در نامه به محمد بن ابى بكر، به هنگامى كه زمامدار مصر بود، توصيه و تذكراتى را به عنوان شرايط و اوصاف لازم بيان كرده است كه چون شبيه آن چيزى است كه در نامه به مالك اشتر مطرح شد، تكرار نمى كنيم.[60]
امير مؤمنان(ع) براى تواضع، بركات و ثمرات فراوانى را برشمرده كه از جمله آنها ايجاد محبت است كه از بزرگترين عوامل پيروزى مديران است. آن حضرت مى فرمايد:
«ثمرةُ التواضع المحبة؛[61]
ثمره فروتنى، محبت است.».
خداوند، در قرآن كريم، بر لزوم اين ويژگى براى رهبران الهى و مديران، اصرار و در مواردى به آن اشاره كرده، از جمله به رسول خدا(ص) به عنوان الگو قرار گرفتن براى ديگر زمامداران و رهبران، فرمان مى دهد كه در ارتباط با مردم فروتن و متواضع باشد.
«و اخفض جناحك لمن اتبعك من المؤمنين؛[62]
بال و پر از (مهر و عطوفت) خويش را براى مؤمنانى كه از تو پيروى كرده اند، بگستران.»

نبود سوء پيشينه

امير بيان على(ع) از جمله معيار و ملاك را در گزينش مديران و كارگزاران، گذشته درخشان و نداشتن سوء پيشينه دانسته و در مواردى به اين مهم اشاره كرده است. در نامه به مالك اشتر، افزون بر طرح اصل مطلب، به آثار و نتايج آن نيز اشاره كرده است:
«إنَّ شرَّ وزرائك مَنْ كان للأشرار قبلك وزيراً و مَنْ شرِكهم في الاثام فلا يكوننّ لك بِطانَةً؛ فإنَّهم أعوانُ الأثمة و إخوانُ الظلمة و أنت واجدٌ منهم خيرَ الخلفِ ممَّن له مثلُ آرائهم و نفاذهم و ليس عليه مثل آصارهم و أوزارهم و آثامِهم ممَّنْ لمْ يعاونْ ظالماً على ظلمه و لآاثماً على إثمِهِ أوْلائك أخفُّ عليك مؤونةً و أحسن لك معونةً؛[63]
بدترين وزيران تو كسى است كه پيش از تو، وزير بدكاران بوده و در گناهان آنان شركت داشته باشد. پس مبادا چنين افرادى، محرم راز تو باشند! زيرا كه آنان، ياوران گناهكاران و يارى دهندگان ستمكارانند. تو بايد جانشينانى بهتر از آنان داشته باشى كه قدرت فكرى امثال آنان را داشته، اما گناهان و كردار زشت آنان را نداشته باشند، كسانى كه ستمكارى را بر ستمى يارى نكرده و گناهكارى را در گناهى كمك نرسانده باشند، هزينه اين گونه افراد، بر تو سبك تر و ياريشان بهتر ... است.»
شارح معتزلى، در شرح و تفسير اين قسمت، مطالبى را بيان كرده است، از جمله:
علت اينكه امير بيان، مالك اشتر را از گزينش افرادى كه سوء سابقه (همكارى با ظالمان) داشته اند، منع كرده، عبارت است از اينكه گناه و ستم، براى چنين افرادى، ملكه شده و امكان ترك آن خيلى دور است.
آية الله حسن زاده، در توضيح اين بخش، بر اين باور است كه مولا على(ع) در سه مرحله سخن گفته است. سپس مى گويد:
وزير، به معناى معاون است. اين مفهوم، در قرآن نيز در ارتباط ميان موسى و عمران (و اجعل لى وزيراً من اهلى[64]) آمده است و چون وزير، آمادگى بيشترى دارد تا با مردم تماس حاصل كند و نيز بيشتر مى تواند با والى و حاكم جديد ارتباط برقرار و كسب موقعيت كند ـ زيرا از تجربه و اطلاعات بيشترى برخوردارند ـ از اين رو، كمتر والى جديدى پيدا مى شود كه بتواند از دست چنين افرادى خلاصى پيدا كند، ولى مولا على(ع) بر اين حقيقت اصرار ورزيده و تأكيد كرده كه بايد از شر اين افراد رهايى پيدا كنى.[65]
بنابراين، يكى از صفات لازم در مديران و زمامداران، نبود سوء پيشينه آنان است؛ چه اينكه سوء پيشينه، سبب مى شود تا او، فاقد محبوبيت لازم در ميان مردم باشد و نيز چه بسا عادات و حالت سويى كه داشته، به صورت ملكه در او رسوخ كرده باشد و با به دست گرفتن مسؤوليت و قدرت، آن صفات ناشايسته، خودش را نشان دهد.

توانايى (جسمى و روحى)

قدرت و توان مندى از ديگر ملاكهاى گزينش مديران و مسؤولان سازمانها و نهادهاى مملكت است؛ زيرا، بدون توانايى جسمى، شخص، نمى تواند به انجام دادن وظايف خويش اقدام و بار سنگين مسؤوليت مديريت را بر دوش كشد و آن را به سرمنزل مقصود برساند.
ائمه، صلوات الله عليهم، بويژه امام على(ع) در جا جاى كلمات خويش، بر اين واقعيت تأكيد كرده اند. در اينجا، برخى از فرمايشهاى امام على(ع) گزارش مى شود.
آن حضرت، خطاب به مالك اشتر براى تعيين و گزينش مسؤولان و كارگزاران مى فرمايد:
«و اجعل لرأس كلِّ أمرٍ من أُمورك رأساً منهم لا يقهرهُ كبيرها و لا يَتَشَتَّتُ عليه كثيرها؛[66]
اى مالك! براى هر يك از كارهاى اجتماعى و سياسى و اقتصادى خود، مدير و رييسى را تعيين كن، مديرى كه داراى دو ويژگى باشد: بزرگى و عظمت كار، او را ناتوان و مغلوب نسازد و زيادى و تراكم كار، رنجورش نكند.»
مولاى متقيان، در مقام تبيين اوصاف لازم مديران و رهبران دينى، در خطبه اى كه در شهر مدينه ايراد فرموده اند، گفته اند:
«أيها الناس! إنَّ أحق الناس بهذاالأمر أقواهم عليه؛[67]
اى مردم! سزاوارترين اشخاص به خلافت، آن كسى است كه در تحقق حكومت (و اهداف آن)، نيرومندتر از ديگران باشد.»
آن حضرت، در نامه اى خطاب به محمد بن ابى بكر، جهت دلجويى و توضيح اينكه چرا او را از استاندارى مصر برداشته و استاندارِ مكان ديگرى قرار داده، به اين نكته اشاره كرده است كه اداره استان مصر، خارج از توان و قدرت او بوده است:
«امّا بعد. فقد بلغني مَوْجِدَتك من تَسْرِيحِ الأشتر إلى عملك و إنّي لمْ أفعل ذالك استبطاءً لك في الجهد و لا ازدياداً لك في الجِدّ. و لو نزعتُ ما تحت يدك من سلطانك، لولَّيْتُك ما هو أيْسر عليك مؤونةً؛[68]
پس از ياد خدا و درود. به من خبر داده اند كه از فرستادن اشتر به سوى محل استاندارى ات، ناراحت شده اى. اين كار را به دليل كُند شدن و سهل انگاريت و يا انتظار كوشش بيشترى از تو انجام ندادم، بلكه اگر تو را از استاندارى مصر عزل كردم، استاندار جايى قرار دادم كه اداره آنجا بر تو آسانتر است.»
امام على(ع) در نامه به قثم بن عباس فرماندار مكه، او را از توطئه اى كه فريب خوردگان معاويه، در ايام حج طراحى كرده بودند، آگاه مى سازد و سپس او را توصيه مى كند كه قدرت و توان خود را نشان دهد:
«فاقم على ما في يديك قيام الحازم الصليب ... و لا تكن عند النَّعماءِ بطراً و لا عند البأساء فشلاً؛[69]
در برابر توطئه خائنانه اى كه از طرف دشمن طراحى شده، بايد در مسند مديريت مكه، مقاوم و پايدار باشى ... نه به هنگام نعمتها، شاد، و نه به هنگام مشكلات، سست و ناتوان باشى.»
امام(ع) خطاب به مالك اشتر نيز مسأله قدرت و توان مندى مدير و زمامدار را گوشزد مى كند و مى نويسد:
«ثم أمور من أمورك لابد لك من مباشرتها منها إجابة عمالك بما يعىا عنه كتابك و منها إصدار حاجات الناس عند ورودها عليك بما تخرج صدور أعوانك؛
اى مالك! در ميان كارهاى گوناگون و فراوان، كارها و مسائلى است كه بايد شخصاً انجام دهى. مثلاً آنجا كه كارمندان دفاتر از انجام آن عاجزند و يا كارهايى همانند خواسته هاى مهم مردم كه دستيارانت قادر به انجام آن نيستند.»
از اين بيانات، اهميت و جايگاه قدرت و توانايى مدير نسبت به قلمروِ مسؤوليت و مأموريتش، به خوبى روشن مى گردد و مى توان گفت، مدير، نه تنها قدرت جسمى بايد داشته باشد، بلكه قدرتهاى ديگرى كه براى انجام دادن مسؤوليت لازم است، مانند قدرت نوآورى و ابداع (ابتكار) و قدرت تبيين مسائل و مشكلات و نيازمنديها و قدرت بسيج و هدايت نيروهاى انسانى و قدرت تصميم گيرى و قدرت پذيرش حق و تسليم در برابر آن را بايد داشته باشد.
خداوند متعال، در قرآن كريم، يكى از ويژگيهاى لازم در مسؤولان و مديران نهادهاى مملكتى را، توانايى و قدرت آنان برشمرده است.
در باره شايستگى هاى حضرت موسى(ع) براى استخدام و قبول مسؤوليت، از زبان دختران حضرت شعيب، قوت و امانتدارى را به شمار آورده است:
«قالت إحداهما يا ابت استئجرهُ إنَّ خير من استئجرت القوىّ الأمين؛[70]
يكى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام كن؛ زيرا بهترين كسى را كه مى توانى استخدام كنى، آن كسى است كه قوى و امين باشد.».»
در بعضى تفاسير، اين پرسش مطرح شده كه «با توجه به اينكه دختران شعيب، براى بار نخست، موسى(ع) را مى ديدند، از كجا به قوت و توانايى او پى بردند؟».
در پاسخ گفته شده، آنان، ديدند كه چگونه موسى با قدرت، چوپانان را از كنار چاه دور كرد تا آنان بتوانند از آب استفاده كنند. همين مطلب، در ضمن روايتى از على بن ابراهيم نيز آمده است.[71]
در مقام توصيف حضرت لوط(ع) و تبيين ويژگيهاى لازم رهبرى جامعه، قدرت بدنى از امتيازات وى به شمار آمده است:
«قال إنَّ الله اصطفاه عليكم و زاده بسطة فى العلم و الجسم؛[72]
پيامبر (آن گروه معترض) گفت: «خدا، او را بر شما برگزيده و او را در علم و جسم (قدرت)، وسعت بخشيده است.».»
با توجه به اينكه اين بخش از آيه، در مقام پاسخگويى به اعتراض كسانى كه لوط(ع) را شايسته رهبرى نمى دانستند ـ چون شرايط لازم از جمله ثروت را ندارد ـ بيان شده، از اين رو بى گمان اوصافى كه لوط بدان ها توصيف شده، از ويژگيها و شرايط لازم مديران و زمامداران جوامع اسلامى خواهد بود.

پى نوشت ها:

1 ـ خطبه 173، بخشى از اين خطبه، در رساله نقض العثمانية ـ از محقق اسكافى ـ نيز آمده است.
2 ـ بقره، 247.
3 ـ منهاج البراعة، ميرزا حبيب الله خويى، ج10، ص159.
4 ـ سنن بيهقى، ج10، ص11.
5 ـ الحياة، محمدرضا حكيمى و ديگران، ج2، ص315.
6 ـ شرح نهج البلاغه، ج9 ـ 10، ص216.
7 ـ منهاج البراعة، ج10، ص159.
8 ـ خطبه 173.
9 ـ بحارالانوار، ج25، ح165.
10 ـ غررالحكم، 3931.
11 ـ همان، 5571.
12 ـ همان، 4818.
13 ـ همان، 8438 .
14 ـ همان، 17.
15 ـ نهج البلاغه، قصار 9.
16 ـ همان، نامه 38، اين نامه را، غير از سيدرضى، طبرسى در جلد ششم تاريخ اش در حوادث سال سى و هشت گزارش كرده است.
17 ـ نهج البلاغه، خطبه 4.
18 ـ همان، نامه 5، اين نامه را، افزون بر سيدرضى، ابن مزاحم در كتاب صفين، ص20، گزارش كرده است.
19 ـ همان، نامه 26، قاضى نعمان در دعائم الإسلام، ج1، ص252، آن را آورده است.
20 ـ منهاج البراعة، ج19، ص52.
21 ـ نهج البلاغه، نامه 40، ابن عبد ربّه نيز آن را در عقد الفريد، ج4، ص355، نقل كرده است.
22 ـ شرح ابن ابى الحديد، ج15 ـ 16، ص314.
23 ـ نهج البلاغه، نامه 41.
24 ـ شرح نهج البلاغه ابن ميثم، ج5، ص90.
25 ـ نساء، 58.
26 ـ كنزالدقائق، ك3، ص434.
27 ـ تفسير برهان، ج1، ص380، ح10.
28 ـ الجامع لأحكام القرآن، ج3، ص221.
29 ـ الكشاف، ج1، ص523.
30 ـ الميزان في تفسير القرآن، ج4، ص387.
31 ـ مجمع البيان، ج3، ص112.
32 ـ نهج البلاغه، خطبه 126.
33 ـ منهاج البراعة، ج8، ص185.
34 ـ شرح نهج البلاغه، ابن ميثم، ج4 ـ 3، ص84.
35 ـ نهج الصباغه، ج6، ص520.
36 ـ شرح نهج البلاغه، ج17 ـ 18، ص432.
37 ـ بحارالانوار، ج78، ص223، ح93. در اين حديث آمده است: «إذا لم يرد الله بعبدٍ خيراً وَ كَّلهُ إلى نفسه و كان صدرُه ضيقاً حرجاً. فإنْ جرى على لسانه حقٌ، لمْ يعقد قلبه عليه و إذا لم يعقد قلبُهُ عليه، لم يسقط الله العمل به.»
38 ـ خارى سه شعبه كه خوراك شتران است و سخت گزنده است.
39 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
40 ـ وسائل الشيعة، ج8 ، ص429.
41 ـ غرر، ج6، ص296.
42 ـ قصار، 176.
43 ـ طه، 24 ـ 26.
44 ـ الميزان، ج20، ص359.
45 ـ انعام، 125.
46 ـ مجمع البيان، ج3، ص190.
47 ـ انشراح، 1.
48 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
49 ـ همان.
50 ـ نهج البلاغه، خطبه 192.
51 ـ همان، نامه 38. اين نامه را افزون بر سيدرضى، طبرى در جلد ششم تاريخ اش، حوادث سال سى و هشت، گزارش كرده است.
52 ـ همان، قصار 274.
53 ـ آل عمران، 159.
54 ـ غرر الحكم، ج6، ص25.
55 ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج17 ـ 18، ص328.
56 ـ نهج البلاغه، قصار 70.
57 ـ همان، خطبه 175.
58 ـ بقره، 41.
59 ـ نهج البلاغه، نامه 46.
60 ـ همان، نامه 27.
61 ـ غررالحكم.
62 ـ شعراء، 215.
63 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
64 ـ طه، 28.
65 ـ منهاج البراعة، ج20، ص187.
66 ـ نهج البلاغه، نامه 53.
67 ـ همان، خطبه 173. لازم به يادآورى است كه اين فراز، در مبحث آگاهى نيز مطرح شد.
68 ـ همان، نامه 34. اين نامه را، طبرى، در حوادث سال سى و هشت و بلاذرى در انساب الاشراف گزارش كرده اند.
69 ـ همان، نامه 33.
70 ـ قصص، 26.
71 ـ تفسير نورالثقلين، ج4، ص123.
72 ـ بقره، 247.

مقالات مشابه

نقش مهارت‌های سه‌گانه مدیریتی در سازمان از نگاه قرآن کریم

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعلی ربیعی, سیدمحمود حسینی امیری, ناهید ساروی مقدم

تأملی بر چشم‌انداز سازمان در پرتو استعاره‌های قرآنی

نام نشریهاسلام و مدیریت

نام نویسندهمحمد سعید تسلیمی, محمد علی شاه حسینی, محمدحسین تقوی

بررسي معيارهاي شايستگي در قرآن

نام نشریهاسلام و پژوهشهای مدیریتی

نام نویسندهاسد‌الله گنجعلی, مرتضی تیموریان, محمد عبدالحسین‌زاده

منبع‌شناسی مدیریت اسلامی

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهعبدالهاشم میرزا اف

فرآیند برنامه ریزی استراتژیک از منظر قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهعلیرضا حیدرزادگان, فاطمه مشهدی عباس

ویژگی های شخصیتی مدیر از منظر قرآن و نهج البلاغه

نام نشریهسراج منیر

نام نویسندهحسام‌الدین خلعتبری, فریبا صدارت

تحلیل تعامل علم و عمل در مدیریت اسلامی از دیدگاه قرآن و حدیث

نام نشریهمدیریت اسلامی

نام نویسندهمحمدعلی مهدوی‎راد, حسن صادقی

بررسی فساد اداری از دیدگاه قرآن و احادیث

نام نشریهمدیریت اسلامی

نام نویسندهمهدی اکبرنژاد, مینا یعقوبی, فرزاد غلامی