آفرينش زن در قرآن كتاب مقدس و اسرائيليات

پدیدآورسیدحیدر علوی‌نژاد

نشریهفصلنامه پژوهشهای قرآنی

تاریخ انتشار1388/01/26

منبع مقاله

کلمات کلیدیقبولي اعمال

share 1484 بازدید
آفرينش زن در قرآن كتاب مقدس و اسرائيليات

سيد حيدر علوى نژاد

واژه (اسرائيليات), جمع (اسرائيلية) به معناى داستانها يا رويدادهايى است كه از منابع اسرائيلى نقل شده باشد. اسرائيلى چيزى است كه به (اسرائيل) نسبت يابد, و (اسرائيل) همان يعقوب, فرزند اسحاق, فرزند ابراهيم مى باشد.
ييعقوب, پيامبرى است كه پدر دوازده سبط يهود بوده و فرزندان او را بنى اسرائيل ناميده اند.
تعبير بنى اسرائيل بارها در قرآن آمده است. اگر در آغاز, تعبير اسرائيليات بر داستانهاى برگرفته از منابع يهودى اطلاق شده, اما عالمان تفسير و حديث آن را در معناى گسترده ترى نيز به كار برده اند; كه شامل همه داستانهاى يهودى و غيريهودى بوده است.
از اين رو در اصطلاح اهل تفسير و حديث, همه اساطير باستانى ـ چه يهودى و چه نصرانى ـ اسرائيليات نام گرفته اند و برخى از مفسران و محدثان, نه تنها داستانها بلكه احاديث جعلى يهود و ساير دشمنان اسلام را كه به نام اسلام گسترش داده اند (اسرائيليات) ناميده اند. اين نام گذارى بدان جهت بوده كه رنگ و بوى انديشه, نگرش و باورهاى يهود در اين داستانها و روايتها لمس مى شده است.1

چگونگى رهيافت اسرائيليات به منابع اسلامى

اينكه چه زمينه ها و عواملى باعث شده است كه نقلها و داستانهاى اسرائيلى به قلمرو روايتها و تاريخ و تفسير راه پيدا كند, موضوعى شايان تأمّل و تحقيق است و ما در اينجا به برخى از آن زمينه ها و عوامل اشاره خواهيم داشت:
1. هجرت گروه ها و قبايلى از بنى اسرائيل به سرزمين عربستان و سكونت آنان در بخشهايى از اين سرزمين, به پيش از ظهور اسلام باز مى گردد و همين امر سبب شده بود تا برخى از باورها, داستانها و تعاليم آنها به صورت طبيعى در فرهنگ آن سرزمين كه بيشتر فضاى شرك آلود داشت, تأثير بگذارد.
2. برخى از يهوديان كه به اسلام گرويده و در شمار (صحابه) در آمده بودند, پس از رحلت رسول خدا(ص) از حافظه پيشين خود, داستانهايى درباره پيامبران و مطالب دينى نقل مى كردند كه مربوط به اسلام و معارف اسلامى نبود, ولى مستمعان آنها را به عنوان روايت استماع مى كردند, بى آن كه بتوانند آنها را از معارف اسلامى بازشناسند.
3. اهتمام برخى از عناصر به جعل حديث و تحريف مفاهيم و معارف اسلامى بر اساس انگيزه هاى جاه طلبانه, جاهلانه و يا تقرّب به قدرتها و سلاطين, واقعيتى انكارناپذير است.
4. گرايش طبيعى مردم به داستان و داستان سرايى, و تشويق اصحاب سخن و روايت به نقل داستانها به جاى بيان مطالب عميق علمى ومعرفتى نيز درخور توجه است!
5. بيان اجمالى و گذراى قرآن درباره برخى رخدادهاى تاريخ گذشته پيامبران و امتها و وجود فضاهاى بيان نشده در اين داستانها, زمينه را براى كنجكاوى بيشتر در فهم و تصوير ابعاد ديگر اين وقايع و حقايق فراهم آورد, تا آنجا كه به طور معمول توده هاى مردم به شنيدن قصه ها و نقلها اشتياق ورزيدند, غافل از اين كه آن نقلها تا چه اندازه با واقعيتها و معيارهاى عينى و عقلى سازگار است.
6. ضعف بنيه علمى و نقّادى عقلى بيشتر مسلمانان, به دليل نوپايى ايمان ايشان و نهادينه نشدن علم, انديشه و معارف اسلامى در ميان توده هاى عوام از يك سو, و اندك بودن اسلام شناسان واقعى در صدر اسلام از سوى ديگر, از جمله عواملى هستند كه باعث رهيافت نقلها و داستانها و تحليلهاى غيراسلامى به قلمرو روايات اسلامى شده اند.
البته جاى خرسندى دارد كه حريم قرآن, از هرگونه كاستى يا فزونى مصون بوده و اين مشكل, هرگز به اصالت كلام وحى آسيب نرسانده و قرآن همواره به عنوان منبعى زلال باقى مانده است تا اهل درايت و دانش بتوانند ناخالصى هاى روايى را در چشمه آن بشويند و روايت ناب را از اسرائيليات بازشناسند.

همانندى ها و ناهمانندى هاى متون آسمانى

قرآن از بيان اين واقعيت باكى نداشته كه بگويد آنچه آورده در ماهيت با معارف كتابهاى آسمانى و پيشين يگانه است, البته اين نه بدان معنى است كه پيامبر اسلام, با مطالعه, بررسى و نقد و تحليل آموزه ها و كتابهاى اديان پيشين, اقتباسى از آنها انجام داده و سپس آن را تكميل كرده باشد, بلكه بدان جهت است كه خاستگاه همه اين كتابها يكى است; همه از نزد خداى يگانه هستى وحى شده اند.
اما قرآن به اين واقعيت نيز تصريح دارد كه عالمان يهود و نصارا بويژه عالمان مذهبى يهود, كتاب آسمانى حضرت موسى را مانند گنجى اسرارآميز و دارايى خصوصى از دسترس عموم يهود پنهان مى داشتند و هنگام بازخوانى آن براى مردم, گاه حقايقى را كتمان مى كردند و گاه نيز در آن تحريفاتى اعمال مى نمودند!
به هر حال به دليل ماهيت يگانه, همانندى ميان قرآن و كتابهاى آسمانى و كامل تر بودن قرآن طبيعى است, اما به دليل كتمان حقايق و تحريف معارف كتابهاى پيشين, اختلافهايى نيز رخ نموده است كه قابل جمع نيستند, اين موارد جز مواردى است كه احكام قرآن كامل تر و احكام كتابهاى پيشين به تناسب نيازها مجمل تر و يا ساده تر بوده است.
ييكى از مواردى كه در آن, تفاوت نگرش و بيان قرآن با تورات و انجيل مشهود است داستان آفرينش آدم و حوا, ميوه ممنوعه, مقصر اصلى, بيرون شدن از بهشت و… مى باشد. دراين موارد اگر چه شباهتهاى اساسى وجود دارد, اما اختلافات نيز بسيار چشمگير است. خدايى كه تورات در اين داستان معرفى مى كند خدايى است با آگاهى محدود, آدم پنهان شده را نمى تواند بيابد, دوست ندارد كه آدم به شناخت خير و شرّ دست يابد, او را از خوردن ميوه درخت معرفت باز مى دارد, ترسو, بخيل و رقابت جوست, زيرا مى ترسد آدم از درخت حيات جاودانى بخورد و زندگى جاويد يابد, و حتى از توحيد دور مى رود و تعبير (همچون ما يكى از خدايان) را به كار مى برد… گويى خدايانى هستند و نه خداى يگانه!
اين درحالى است كه قرآن مى گويد: (فألهمها فجورها و تقويها) و بدين سان خداوند امتياز آدمى را در فهم خوب و بد مى داند و برترى آدم بر فرشتگان را به دليل آموزش تمامى (اسماء) اعلام مى دارد.
تفاوت اساسى ديگر در آفرينش حوا و نقش او در داستان و زندگى آدم بلكه نسل بشر است, كه تورات در اين زمينه به اساطير نزديك تر مى شود تا حقايق!
از نظر تورات و نيز انجيل, تقصيرها همه به پاى حوّا گذارده مى شود, با آن كه قرآن براى او و آدم نقش يكسان مى شناسد و حتى نقش آدم را در مشكلات پديد آمده مؤثرتر مى داند, و اين حوّا نيست كه همه گرفتاريها را به وجود آورده است!
در اينجا مقايسه اى ميان ابعاد و زواياى آفرينش حوا و نقش او از نظر قرآن و عهد عتيق داريم, تا نشان دهيم بنياد بينش قرآنى دراين زمينه بسيار ناب و دست نخورده به دست ما رسيده; بر خلاف تورات و ترجمه هاى موجود آن. در اين مقايسه ناگزيريم كه نخست به دو تورات موجود اشاره اى داشته باشيم.

تورات عبرانى, تورات سامرى

تورات رسمى كه به همراه اناجيل چاپ شده و انتشار يافته, به اضافه چندين كتاب ديگر, در مجموع 39 كتاب است, اين تورات, تورات عبرانى است. اما تورات ديگرى نيز هست كه به تورات سامرى معروف است. ترجمه تورات عبرانى توسط مسيحيان انجام شده و همراه عهد جديد آن را منتشر كرده اند, اما تورات سامرى به وسيله خود يهوديان ترجمه شده است.
ييهود پس از حضرت سليمان به دو فرقه تقسيم شدند; فرقه اول سبط يهودا, سبط بنيامين و عده اى از سبط لاوى, و فرقه دوم بقيه سبطهاى بنى اسرائيل.
فرقه اول شهر قدس (اورشليم) را مركز خويش قرار دادند و گفتند كوه (صهيون) كوهى است كه خدا آن را تقديس كرده و بزرگ شمرده. فرقه دوم نابلس (شكيم) را مركز خويش قرار دادند و گفتند: كوه جرزّيم كوه مقدس و بزرگ است. تا آن وقت هر دو گروه را (عبرانيها) مى ناميدند و هر دو فرقه را بنى اسرائيل مى گفتند. اما پس از جدايى, هر فرقه نام ويژه اى يافت; گروه اول را عبرانى ناميدند, اما گروه دوم با مركزيت نابلس را (سامرى) ها لقب دادند.
پس از آن كه خداوند تورات را به موسى(ع) داد, آن حضرت سبط لاوى را ـ كه خود نيز از آنها بود ـ براى نگهدارى تورات انتخاب كرد, آنان تورات را مى شناختند و به ديگران مى آموختند. 13 نسخه از تورات نوشتند, يك نسخه از آن را در (تابوت) گذاشته, و به هر يك از سبطها نيز يك نسخه دادند. تورات همچنان دست نخورده در دست بنى اسرائيل باقى ماند تا زمان اسارت بابل, در آن زمان بود كه بنى اسرائيل تورات را تحريف كردند.
در سال 586 پيش از ميلاد, در بابل, عبرانيون و سامريون با هم توافق كردند كه تغييراتى در تورات بدهند, زيرا آنان در حال اسارت و پشت كردن دنيا به خودشان, مى ديدند كه خير و خوبى به فرزندان اسماعيل رو خواهد آورد.
بنى اسرائيل براى حفظ كيان مستقل بنى اسرائيل تورات را بازنويسى كردند, و در اين تحرير, مبانى زير را مورد نظر قرار دادند:
1. خدا يكى است, اما نه براى همه جهانيان, بلكه مخصوص بنى اسرائيل است.
2. شريعت تورات را خدا فرستاده, اما نه براى همه جهانيان, بلكه فقط براى بنى اسرائيل.
3. پيامبرى كه موسى خبر آمدن آن را داده است (و گفته كه از نسل اسماعيل است) شايد از بنى اسرائيل باشد, نه بنى اسماعيل.
(عزرا) اين كتاب را با اين گرايش نو براى آنان نوشت و بر آنان عرضه كرد, آنها نيز پسنديدند.
پس از بازگشت از بابل, دوباره عبرانيان در سرزمين خود ساكن شدند و سامريها نيز در مناطق خود سكونت گزيدند. دشمنى ميان آنها شدت گرفت. تورات عبرانيها و سامريها جدا شد. هر كدام گروه ديگر را به تحريف متهم مى كردند. اين اختلاف تا زمان ظهور عيسى(ع) رواج داشت. عده بسيارى از يهود سامرى به آن حضرت ايمان آوردند, و كسى از آنان براى قتل او اقدام نكرد. عبرانيها بودند كه در پى قتل او برآمدند… اما عوامل بعدى سبب شد كه مسيحيان همان تورات عبرانى را به ضميمه انجيلها به عنوان كتاب مقدس تلقى كنند.
توراتى كه امروزه منتشر مى شود از سوى مسيحيان است, اما خود يهود تورات را منتشر نمى كنند. تورات سامرى غيرقابل دسترسى بود, تا آن كه براى اولين بار در سال 1978 ميلادى در مصر چاپ شد. مترجم اين تورات يك كاهن سامرى است به نام ابوالحسن اسحاق الصورى كه آن را به عربى ترجمه كرده است. اختلافات بسيارى بين اين دو تورات هست, اگر چه شباهتهاى بسيارى نيز دارند. يكى اين كه تورات سامرى ساير كتابهاى ضميمه تورات عبرانى را قبول ندارد, و بر خلاف تورات عبرانى در متن تصريح به قيامت دارد, و نيز بر خلاف عبرانيها كه به جاى صهيون, كوه جرزيم را تقديس مى كنند و قبله مى شمارند.
امروز يهوديان, سامريها را از خود مى دانند, با همه اختلافات موجود در انديشه ها و آراء.2
مهم ترين اختلافى كه فقط در بخش مربوط به آفرينش آدم ديده مى شود اين است كه در تورات موجود رسمى خدا انسان را به صورت خود آفريده, اما طبق تورات سامرى, خداوند انسان را به شكل فرشتگان آفريده است و تفاوت مهم ديگرى به نظر نمى رسد. گويا اين قسمت در هر دو تورات همان است كه به قلم (عزرا) نوشته شده است.

آفرينش و جايگاه زن, از نگاه تورات و انجيل

خداوند آدم را از خاك آفريد, و فرزندان آدم را از نطفه او, اما همسر آدم چگونه به دنيا آمد؟ آيا او نيز از همان جنس خاكى كه آدم آفريده شده بود آفريده شد,يا از وجود خود او؟ در تورات مى خوانيم:
(خداوند خواب سبكى را بر آدم مسلط كرد, پس آدم خوابيد, سپس خدا يكى از دنده هاى او را گرفت و جاى آن را با گوشت پر كرد. پروردگار آن دنده گرفته شده از آدم را زنى ساخت و پيش آدم حاضر كرد. آدم گفت: او اكنون استخوانى از استخوانهاى من و گوشتى از گوشتهاى من است. او (إمرأة) ناميده مى شود. زيرا از (مرء) (شخص, مرد) گرفته شده است.)3
در عهد جديد نيز همين مطالب تأييد مى شود, در جايى مى گويد:
(… و زن را اجازت نمى دهم كه تعليم دهد يا بر شوهر مسلط شود, بلكه در سكوت بماند, زيرا كه آدم اول ساخته شد و بعد حوّا.)4
در رساله هاى پولس از عهد جديد مى خوانيم:
(… به همين طور بايد مردان, زنان خويش را مثل بدن خود محبت نمايند, زيرا هر كه زوجه خود را محبت نمايد خويشتن را محبت مى نمايد. زيرا هيچ كس هرگز جسم خود را دشمن نداشته است, بلكه آن را تربيت و نوازش مى كند, چنان كه خداوند نيز كليسا را, زان رو كه اعضاى بدن وى مى باشيم از جسم و از استخوانهاى او. از اينجاست كه مرد پدر و مادر را رها كرده با زوجه خويش خواهد پيوست و آن دو يك تن خواهند بود). 5
مطلب بعدى اين است كه پس از حوادث آغازين خلقت و مطرود شدن شيطان, آيا شيطان آدم را فريب داد يا حوّا را, يا هر دو را؟ وسيله فريب چه بود, گندم يا درخت معرفت خير و شر؟
از نظر تورات عبرانى و تورات سامرى, درخت ممنوعه, درخت معرفت خير و شر بوده است, 6 و شخصى كه نخست فريب خورد حوّا بود, حتى او بود كه آدم را فريب داد:
(مار كه از حيله گرترين حيوانات خشكى بود كه خداوند آفريده بود, به حوّا گفت آيا اين درست است كه خدا به شما گفته است كه از درختان بهشت نخوريد؟ زن به مار گفت: از درختان بهشت مى خوريم, اما درختى كه در وسط بهشت است خداوند از خوردن و لمس آن منع كرده است, تا نميريم. مار به زن گفت: نمى ميريد! بلكه خدا مى داند روزى كه از آن بخوريد چشمانتان باز خواهد شد و چون خدا به خير و شر معرفت خواهيد يافت. و زن ديد كه آن درخت براى خوردن خوب است, چشم نواز و اشتها برانگيز به نظر مى رسد. از ميوه آن گرفت و خورد و به شوهرش نيز داد, او هم از آن خورد. چشمان هر دو باز شد, دانستند كه هر دو برهنه هستند, بنابراين, برگهاى درخت انجير را دوختند و براى خودشان تن پوش درست كردند.
آن دو صداى خدا را شنيدند, كه در بهشت هنگام وزش باد روز قدم مى زد.)
هنگامى كه خدا متوجه مى شود آدم از درخت معرفت خورده, مى گويد:
(چه كسى تو را آگاه ساخت كه برهنه هستى; آيا از همان درختى كه توصيه كردم نخورى, خورده اى؟)
آدم مانند شخصى پاك و بى گناه تقصير را به گردن حوّا مى اندازد و خود را تبرئه مى كند:
(آدم گفت: زنى كه آن را همراه من قرار داده اى از (ميوه) اين درخت به من داد, من هم خوردم).
طبيعى است كه حوّا مؤاخذه شود, از اين رو خداوند او را مخاطب قرار داده مى پرسد:
(پروردگار به زن گفت: اين چه كارى بود كه كردى؟! زن گفت: مار فريبم داد, من هم خوردم).
خداوند مار را مؤاخذه مى كند و كيفر او را نداشتن پا و دشمنى با فرزندان آدم تعيين مى كند, اما حوّا نيز كه هم خودش فريب خورده, هم آدم را فريب داده بايد كيفرى در خور ببيند:
(به زن گفت بسيار فراوان خواهم ساخت رنجهاى باردارى تو را, با درد فرزند خواهى زاييد, اشتياق توبه آقايت خواهد بود و او بر تو آقايى خواهد داشت.)7
البته كيفر (كار) در زمين و زحمت كشيدن براى غذا و نيازهاى ديگر بر عهده آدم گذاشته مى شود. خداوند آدم و حوّا را كه اكنون آگاه از خير و شر هستند, از ترس اين كه مبادا از درخت زندگى جاودانه نيز بخورند از بهشت بيرون مى كند.
در عهد جديد نيز بر اينكه اشتباه و خطا از حوّا سرزد, و آدم فريب نخورد, تأكيد شده است:
(… زيرا كه آدم اول ساخته شد و بعد حوّا, و آدم فريب نخورد و بلكه زن فريب خورده در تقصير گرفتار شد. اما به زاييدن رستگار خواهد شد; اگر در ايمان و محبت و قدوسيت و تقوا ثابت بماند.)8
از نكته هاى صريح در اين متون اين است كه زن خطاكار اول است, و نه تنها خطا كار و فريب خورده, بلكه آدم را نيز او فريب داده است. پس او بايد مجازات شود كه مجازات او يكى درد زاييدن است, و ديگرى وابستگى و اشتياق او به مرد خودش, و اين كه به تعبير ترجمه سامرى مرد بر او (مستولى) باشد, و به تعبير ترجمه عربى بر او (سيادت) داشته باشد. از سوى ديگر اين كه اول مرد آفريده شده و سپس زن, عامل برترى مرد بر زن شمرده شده است.

زن در تلمود

تلمود در واقع مجموعه قواعد و آداب آيين يهود و تفسير آنهاست, كتاب اصلى به نام (مشنا) بوده, كه توضيح و تفسير و تكميل آيين يهود بوده و شرحهايى بر آن نوشته شده كه (غاماراة) ناميده مى شد, مجموعه (مشنا) و (غاماراة) را تلمود ناميدند. دو تلمود يادكرده اند, يكى تلمود اورشليم بوده و كه در سال 320 ميلادى در فلسطين موجود بوده, ديگرى تلمود بابل كه در سال 500 ميلادى در فلسطين موجود بوده كه دست كم از 14 جلد تشكيل مى شده است.
اين كتاب در واقع دستور العمل هاى درون گروهى و درون دينى يهود است كه در آن برخى از امور مهم غيرعلنى بيان شده است. تلمود در سال 1644 ميلادى در آمستردام و در سال 1769 و 1863 و 1839 در پراك و شهرهاى ديگر چاپ شده, نسخه اى از آن نيز در بندقيه چاپ شده و موجود است.9
تلمود را هم سنگ تورات و حتى برتر از آن دانسته اند, آن را كتاب منزل تلقى مى كرده اند, آموزش آن را نيز مهم تر از آموزش تورات به شمار آورده اند!
(كسى كه تورات را بياموزد (بياموزاند) كار خوبى انجام داده, اما پاداش نخواهد داشت, اما كسى كه (مشنا) را بياموزد كار شايسته اى انجام داده كه پاداش نيز خواهد داشت, و كسى كه (غاماراة) را (يعنى شرح مشنا كه روى هم رفته تلمود ناميده مى شود) بياموزد بالاترين كار شايسته را انجام داده.)10
و در جاى ديگر دارد:
(كسى كه سخنان خاخام ها را سبك بشمارد, به مرگى بدتر از كسى كه تورات را حقير شمرده سزاوار است.)11
در كتاب (الكنز المرصود فى قواعد التلمود) از تلمود نقل شده است:
(برخى از شيطانها ازنسل آدمند, زيرا بعد از اين كه خدا او را لعنت كرد(!), با همسر خود حوّا آميزش نكرد, تا براى او نسلى به بار نياورد. پس دو تن از زنان شيطان نزد او حاضر شدند و آدم با آنها جماع كرد, آنها براى آدم شيطان زاييدند.)12
و در تلمود آمده:
(آدم با شيطان مهمى به نام (ليليت) به مدت 130 آميزش و مجامعت داشت, كه از او شيطانهاى بسيارى متولد شدند. حوّا نيز در آن مدت جز شيطان چيزى نمى زاييد, زيرا با مردان شياطين جماع مى كرد.)13
نكته جالب ديگر اين است كه زنان غير يهود دراين كتاب مانند چهارپايان شمرده شده اند:
(يهودى اشتباهى مرتكب نخواهد شد اگر بر ناموس ديگرى تجاوز كند, براى اين كه هر عقد نكاحى در بين ديگران فاسد است, زيرا زنى كه از بنى اسرائيل نباشد مانند چهارپايان است, در چهارپايان و مانند آن عقدى وجود ندارد, بنابراين يهودى كه زن مسيحى را مورد تجاوز قرار دهد مرتكب حرام نشده است).
خاخام (تام) (كه در نسل سيزدهم در فرانسه بود) گفته است:
(زنا به غير يهود ـ نر يا ماده ـ كيفرى ندارد, زيرا بيگانگان (غير يهود) از نسل حيوانات هستند.)14
درباره زن يهودى نيز احكام دشوارى وجود دارد. بر اساس تلمود, زن يهودى, اگر شوهرش در همان مسكن كه با او زندگى مى كند, با كسى زنا كند حق هيچ گونه شكايتى ندارد.
هنگامى كه خاخام (يوحنان) گفت: برخى از انواع كامجويى مرد از همسرش حرام است, با او به مقابله برخاستند و گفتند: در شريعت (يهود) تحريمى بر اين مسأله وجود ندارد. يهودى با زنش هر كارى كه انجام دهد خطا نخواهد بود, در مسائل زناشويى هر روشى كه داشته باشد مجاز است, زن براى بهره بردارى مرد مانند قطعه گوشتى است كه آن را از قصاب خريده باشد, كه مى تواند آن را آب پز كند يا بريان كند و بخورد, هرگونه كه خواسته او باشد. مثل مى زنند: زنى پيش خاخام آمد و از شوهرش شكايت كرد كه بر خلاف عادت با او آميزش مى كند, خاخام به او پاسخ داد:
(دخترم, من نمى توانم او را از اين كار منع كنم, براى اين كه شرع تو را همچون قُوتى براى شوهرت قرار داده است.)15

سرآغاز آفرينش زن از ديدگاه قرآن

اكنون به داستان آفرينش انسان در قرآن نگاهى داشته باشيم.
خداوند پس از آفريدن آدم, اسماء را به تمامى به او آموخت, و اين را سبب برترى آدم قرار داد:
(و علّم آدم الأسماء كلّها ثم عرضهم على الملائكة فقال أنبئونى بأسماء هؤلاء إن كنتم صادقين. قالوا سبحانك لا علم لنا إلاّ ما علّمتنا إنّك أنت العليم الحكيم. قال يا آدم أنبئهم بأسمائهم فلمّا أنبأهم بأسمائهم قال ألم أقل لكم إنّى أعلم غيب السموات و الأرض و أعلم ما تبدون و ما كنتم تكتمون. و إذ قلنا للملائكة اسجدوا لآدم فسجدوا إلاّ إبليس أبى و استكبر و كان من الكافرين) بقره/31ـ34
سپس همه علم اسماء (علم اسرار آفرينش و نامگذارى موجودات) را به آدم آموخت. بعد آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: (اگر راست مى گوييد, اسامى اينها را به من خبر دهيد!)
فرشتگان عرض كردند: منزهى تو, ما چيزى جز آنچه به ما تعليم داده اى نمى دانيم; تو دانا و حكيمى.)
فرمود: (اى آدم! آنان را از اسامى (اسرار) اين موجودات آگاه كن). هنگامى كه آنان را آگاه كرد, خداوند فرمود: (آيا به شما نگفتم كه غيب آسمانها و زمين را مى دانم و نيز مى دانم آنچه را شما آشكار مى كنيد, و آنچه را پنهان مى داشتيد!) (و ياد كن) هنگامى كه به فرشتگان گفتيم: (براى آدم سجده و خضوع كنيد!) همگى سجده كردند; جز ابليس كه سرباز زد و تكبر ورزيد, و از كافران شد.
در تورات سامرى مطالبى وجود دارد كه گويى فرشتگان از نظر دانايى از آدم برتر بوده اند. مار به حوّا مى گويد:
([اين كه خدا گفته از اين درخت نخوريد كه مى ميريد صحيح نيست] بلكه خدا دانسته است كه در روز خوردن آن, چشمان شما روشن خواهد شد, و مانند فرشتگان, آگاه به خير و شر خواهيد شد.)16
اما در منطق قرآن اين آدم است كه در مسابقه دانايى رتبه مى آورد و جايزه او تعظيم فرشتگان به اوست, به امر خداوند. با توجه به همين اختلاف اساسى, تورات (عبرانى و سامرى) مى گويد وقتى آدم و حوّا از درخت ممنوعه خوردند, چشمهاشان روشن شد (و دانستند كه برهنه هستند)17! در حالى كه از نظر قرآن آنان در بهشت, گرسنگى و برهنگى نداشتند: (إنّ لك ألاّ تجوع فيها و لاتعرى)(طه/118), اين شيطان بود كه با فريب آدم وحوّا لباس آنها را از تنشان خارج كرد و آنها را برهنه گذاشت:
(يا بنى آدم لايفتننّكم الشيطان كما أخرج أبويكم من الجنّة ينزع عنهما لباسهما ليريهما سوءاتهما…) اعراف/27
اى فرزندان آدم! شيطان شما را نفريبد, آن گونه كه پدر و مادر شما را از بهشت بيرون كرد, و لباسشان را از تنشان بيرون ساخت تا عورت شان را به آنها بنماياند!
بنابراين آنچه سبب شد كه آدم و حوّا برهنگى خود را ببينند لغزش بود18, نه علم آدم; يعنى آدم و حوّا برهنه نبودند كه ندانند برهنه هستند, بلكه در اثر اغواى شيطان و لغزش برهنه شدند.
نكته مهم ديگر اين است كه اغواگر, شيطان است, و نه مار كه يك حيوان است و به طور طبيعى نمى تواند سخن بگويد. همچنين اغوا نسبت به آدم و حوّا بوده, نه فقط حوّا, چنان نيست كه حوّا فريب خورده باشد و آدم در اين ميان از اغوا شدن به وسيله شيطان در امان مانده باشد, اين مطلب در آيات زير روشن است:
(فوسوس لهما الشيطان ليبدى لهما ما وورى عنهما من سواءتهما و قال ما نهاكما ربّكما عن هذه الشجرة إلاّ أن تكونا ملكين أو تكونا من الخالدين. و قاسمهما إنّى لكما لمن الناصحين. فدلّيهما بغرور…) اعراف /22 ـ 20
ضميرهاى تثنيه دراين آيات نشانه اين است كه شيطان با هر دو حرف زده و هر دو را اغوا كرده است.
در برخى از آيات حتى اين نسبت فقط به آدم داده شده است:
(و لقد عهدنا الى آدم من قبل فنسى و لم نجد له عزماً) طه/115
پيش از اين, از آدم پيمان گرفته بوديم, اما او فراموش كرد; و عزم استوارى براى او نيافتيم!
(فوسوس إليه الشيطان قال يا آدم هل أدلّك على شجرة الخلد و ملك لايبلى. فأكلا منها فبدت لهما سوءاتهما و طفقا يخصفان عليهما من ورق الجنّة و عصى آدم ربّه فغوى. ثمّ اجتباه ربّه فتاب عليه و هدى) طه / 120 ـ 122
پس شيطان او را وسوسه كرد و گفت: (اى آدم! آيا مى خواهى تو را به درخت زندگى جاويد, و ملكى بى زوال راهنمايى كنم؟) سرانجام هر دو از آن خوردند, (و لباس بهشتى شان فرو ريخت) و عورت شان آشكار گشت و براى پوشاندن خود از برگهاى (درختان) بهشتى جامه دوختند! آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و از پاداش او محروم شد! سپس پروردگارش او را برگزيد, و توبه اش را پذيرفت, و هدايتش نمود.
تهديد آدم از سوى خدا به مرگ نبود, به مشقت و رنج بود كه به طور طبيعى در بهشت وجود نداشت, و گويا رنجهاى طبيعى مخصوص زنان نيز در بهشت حوّا نبود.
(فقلنا يا آدم إنّ هذا عدوّ لك و لزوجك فلايخرجنّكما من الجنّة فتشقى. إنّ لك ألاّ تجوع فيها و لاتعرى. و أنّك لاتظمؤ فيها و لاتضحى) اعراف/117 ـ 119
پس گفتيم: (اى آدم اين (ابليس) دشمن تو و همسر تو است, مبادا شما را از بهشت بيرون كند; كه به زحمت و رنج خواهى افتاد. (اما در بهشت راحت هستى) تو در آن گرسنه و برهنه نخواهى شد; و در آن تشنه نمى شوى, و حرارت آفتاب آزارت نمى دهد).
احتمال مى رود اينكه در تورات آمده است كه حوّا به دليل فريب خوردن از شيطان و خوردن درخت ممنوعه به درد زايمان دچار شد, دليلى پذيرفتنى داشته باشد, و آن اينكه وقتى از بهشت بيرون آمدند, آدم به طور طبيعى بايد براى غذا و لباس و آسايش و مسكن خويش تلاش مى كرد و زحمت مى كشيد, و در كنار زحمتهاى آدم, حوّا نيز مانند ساير موجودات به طور طبيعى بايد درد زادن را تجربه مى كرد كه شايد اگر در بهشت مى ماندند اين درد به سراغ او نمى آمد؟ به هر حال مكافات آدم و حوّا رنجهاى طبيعى در دنيا بود, نه مرگ يا هر تهديد دروغين ديگر.

آفرينش حوّا

يكى از نكات مهم ديگر كه در تورات پر رنگ آمده, اين است كه خداوند حوّا را از دنده چپ آدم آفريد, در قرآن چيزى كه به صراحت اين مطلب را بيان كند وجود ندارد. در سوره نساء مى خوانيم:
(يا أيها الناس اتقوا ربّكم الذى خلقكم من نفس واحدة و خلق منها زوجها و بثّ منهما رجالاً كثيراً و نساءً) نساء/1
اى مردم از (مخالفت) پروردگارتان بپرهيزيد, همان كسى كه همه شما را از يك نفس آفريد, و همسرش را (نيز) از (جنس) او خلق كرد, و از آن دو, مردان و زنان فراوانى (در روى زمين) منتشر ساخت.
ممكن است از تعبير (منها) چنان به نظر برسد كه منظور همان چيزى است كه در تورات آمده; خلقت حوّا از بدن آدم, ولى دقت در تعبيرات قرآنى مى رساند كه منظور از (منها) يا (منكم) در آيات متعدد (از جنس) او يا (از جنس) شماست. شايد بهترين دليل براى رساندن اين مطلب آيات 20 و 21 سوره روم باشد:
(و من آياته أن خلقكم من تراب ثمّ إذا أنتم بشر تنتشرون. و من آياته أن خلق لكم من أنفسكم أزواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم مودّة و رحمة إنّ فى ذلك لآيات لقوم يتفكّرون) روم/ 21 ـ 20
و از نشانه هاى او اين است كه شما را از خاك آفريد, سپس به ناگاه انسانهايى شديد و در روى زمين گسترش يافتيد. و از نشانه هاى او اينكه همسرانى از جنس خودتان براى شما آفريد تا در كنار آنان آرامش يابيد, و در ميانتان مودت و رحمت قرار داد. در اين نشانه هايى است براى گروهى كه تفكر مى كنند.
اين آيه, همان گونه كه به آفرينش انسان از خاك اشاره دارد (كه هم مى تواند خلقت آغازين انسان منظور باشد, و هم خلقت عادى انسانها كه از عناصر موجود در زمين آفريده شده اند) همچنين اشاره دارد به آفريده شدن زنان از جنس مردان.
در كتاب (من لايحضره الفقيه) روايتى هست كه از امام صادق(ع) مى پرسند آيا آفريده شدن حوّا از دنده چپ آدم درست است؟ حضرت آن را انكار كرد و فرمود:
(تعالى الله عن ذلك علوّاً كبيراً… هل عجز الله أن يخلق لآدم زوجة من غير ضلعه… حتى ينكح بعضه بعضاً)19
خداوند بسى بالاتر از اين است, آيا خدا ناتوان بود كه براى آدم از غير دنده او همسرى بيافريند كه در نتيجه آدم با قسمتى از (تن) خود ازدواج كرده باشد؟!
احتمال دارد خداوند ازخاكى كه آدم را آفريده حوّا را نيز آفريده باشد, سپس نسل آنها را از آن دو آفريده باشد:
(و بدأ خلق الانسان من طين. ثمّ جعل نسله من سُلالة من ماء مهين)
سجده/7 ـ 8
و آفرينش انسان را از گل آغاز كرد; سپس انسان را از عصاره آب ناچيز و بى ارزش آفريد.
مى تواند (انسان) اشاره به آدم و حوّا باشد, كه ادامه نسل ايشان با ازدواج و از نطفه بود. البته حتى اگر منظور از انسان فقط آدم باشد, باز هم ادامه نسل او از نطفه اش بوده است.

تفاوت ديدگاه ها

اكنون با مرورى كوتاه, روشن شد كه قرآن به طور اساسى با مطالب توراتها درباره آدم و حوّا تفاوت دارد. منطق توحيدى قرآن از واردآوردن اتهام يك جانبه به حوّا, اتهام دروغگويى و وعده دروغ خدا به آدم و حوّا, بى اطلاعى خدا از كار آدم وحوّا و… به دور است, و هيچ مطلبى در قرآن وجود ندارد كه اگر ذهنيت توراتى را كنار بگذاريم, بر آفريده شدن حوّا از دنده آدم دلالت كند, تعبير (منها) نيز از كاربردهاى قرآن معلوم شد كه به معناى جنس است. وگرنه بايد تعبير (منه) مى آمد, تا ضمير مذكر به آدم بازگردد.
اما متأسفانه تفاسير, بويژه تفاسير مأثورى كه از صحابه و يهوديان تازه مسلمان و… مطالب زيادى را بدون نقد و بررسى نقل كرده اند مطالب زيادى را در تفسير قرآن وارد كرده اند كه گويى به گونه مستقيم از تورات يا ديگر منابع اسرائيلى گرفته اند; از جمله تفسير طبرى. البته چنين داستانهايى در منابع شيعه و سنّى راه يافته است, به گونه اى كه در برخى موارد نه تنها با منطق قرآن نمى سازد, بلكه درست در نقطه مقابل منطق قرآنى قرار دارد.

روايتهاى اسرائيلى در داستان آدم

منطق قرآن را درباره آدم, حوّا و آفرينش آن دو مورد توجه قرارداديم, و ديديم كه چه تفاوتهاى اساسى ميان قرآن و توراتهاى موجود هست. اما برخى از مسلمانان كه سابقه يهودى گرى داشتند, در تفسير قرآن از داستانهاى تورات يا ساير منابع يهودى بهره مى بردند. يكى از اين افراد وهب بن منبه است.
روايتى را طبرى از عمربن عبدالرحمن و او از وهب بن منبه نقل كرده است كه مضمون آن چنين است:
(هنگامى كه خدا آدم و ذريه او يا همسرش را ـ ترديد از طبرى است, و گرنه در اصل كتاب او ذريه آمده است ـ او را از خوردن درخت منع كرده, درخت ممنوعه شاخه هايى داشت به هم پيچيده, ميوه اى داشت كه فرشتگان براى جاويدان ماندن از آن مى خوردند, اين همان ميوه اى بود كه خدا آدم و همسرش را از خوردن آن منع كرده بود. هنگامى كه ابليس تصميم گرفت آن دو را بلغزاند داخل شكم مار شد, مار چهار پا داشت مانند پاهاى شتر و از بهترين جنبدگانى بود كه خدا آنها را آفريده است, هنگامى كه مار داخل بهشت شد ابليس از شكم آن خارج گرديد, از ميوه درخت ممنوعه گرفت و پيش حوّا آورد و گفت: (به اين درخت نگاه كن, چقدر خوش بو, خوش طعم و خوش رنگ است) حوّا آن را گرفت و از آن خورد, سپس آن را پيش آدم آورد و گفت: (به اين درخت نگاه كن, چقدر خوش بو, خوش طعم, وخوش رنگ است.) پس آدم از آن خورد, ناگهان عورتهاى آن دو برايشان آشكار شد, آدم در داخل همان درخت پنهان شد, پروردگارش او را صدا زد! اى آدم! كجايى؟)
گفت: (من اينجا هستم, پروردگارا!)
پروردگار گفت: (مگر بيرون نمى آيى؟!)
آدم گفت: (از تو, اى پروردگار, خجالت مى كشم)
خدا گفت: لعنت بر خاكى كه تو از آن آفريده شده اى, لعنتى كه ميوه آن را به خار تبديل كند, گفت: در بهشت و در زمين بهتر از درخت موز و درخت سدر نبود.
خدا گفت: (اى حوّا! تو كسى بودى كه بنده مرا فريفتى, پس تو حامله نمى شوى جز اينكه آن را با رنج حمل كنى, و هنگامى كه بخواهى بارت را بر زمين نهى بارها نزديك به مرگ مى شوى, و به مار گفت: تو هستى كه آن ملعون (ابليس) در (شكم) تو داخل شد تا بنده مرا فريفت, تو نيز ملعون هستى; لعنتى كه پاهاى تو را به شكمت فرو خواهد برد, براى تو رزقى جز خاك نخواهد بود, تو دشمن بنى آدم هستى و آنان دشمن تو, هرگاه تو به يكى از آنها بر بخورى از پشت او را مى گيرى, و هرگاه او به تو برخورد كند سرت را خواهد فشرد.)
عمربن عبدالرحمن, راوى داستان, از وهب بن منبه پرسيد مگر فرشتگان غذا مى خوردند؟
وهب در پاسخ گفت: خدا هر چه بخواهد مى كند.)20
اما بايد گفت: درست, خدا هرچه بخواهد مى كند, اما نمى توانيم هر چه خواستيم به او نسبت دهيم, اگر راست باشد كه فرشتگان از ميوه درخت ممنوعه مى خوردند و جاودانه مى شدند, چرا آدم به اين امتياز دست نيافت با اينكه از آن ميوه خورد….
با مقايسه معارف قرآنى با محتواى تورات كنونى كه در قسمتهاى پيشين انجام شده مى بينيم كه دراين مطلب نقل شده از وهب بن منبه رنگ و بوى توراتى حاكم است; خدايى كه آدم را گم كرده و جست وجو مى كند, محكوم شدن حوّا به تنهايى ـ بدون توجه تقصير به آدم ـ , كيفر حوّا, كيفر مار كه پاى خود را از دست مى دهد, و غذايى كه براى او مقرر مى شود: خاك! بدين سان مى بينيم كه معارف بلند قرآنى در سست انگارى اسطوره سرايى ساده انديشان, ناآگاهان و يا تحريف گران گم مى شود.
نمونه هايى از اين دست فراوانند كه تنها به يك مورد ديگر اشاره خواهيم كرد.
پيش از اين بيان شد كه در منطق قرآن زن و مرد هر دو انسان هستند; هر دو مكلف, و هر دو پاداش و كيفر كارهاى خويش را خواهند ديد. اما در اين نمونه, زن موجودى پست است:
(شيطان حوّا را درباره درخت ممنوعه وسوسه كرد, تا اينكه او را پيش درخت آورد, پس از آن در نظر آدم زيبا كرد, مى گويد: آدم حوّا را براى نيازى كه داشت به سوى خود فرا خواند, اما حوّا گفت: (نه)! مگر اينكه بيايى اينجا, آدم آمد و (درخواست هم خوابگى كرد) حوّا گفت خير! مگر اينكه از اين درخت بخورى, و بدين سان هر دو از آن خوردند, پس ناگهان شرمگاهشان آشكار شد, آدم فرار كرد و اين سو و آن سوى بهشت مى دويد, پس پروردگارش او را صدا زد: اى آدم! آيا از من فرار مى كنى؟)
گفت: (نه, اى پروردگار, ولى از شرم تو فرار مى كنم.)
خدا گفت: (آدم! از چه كسى فريب خورده اى؟)
آدم گفت: (پروردگارا از سوى حوّا.)
خداوند گفت: (پس بر من است كه او را در هر ماه يك بار مبتلا به ديدن خون سازم, همان گونه كه درخت خون شده است, و بر من است كه او را (سفيه) گردانم, اگر چه حوّا را (حليمه) و بردبار آفريده بودم. و بر من است كه او را طورى قرار دهم كه با سختى (يا كراهت) حامله شود و از حمل فارغ شود, در حالى كه او را به گونه اى آفريده بودم كه به آسانى حامله شده به آسانى وضع حمل كند.)
ابن زيد, (راوى اين روايت) اضافه مى كند:
(اگر بلايى كه حوّا دچار آن شد نبود, زنان دنيا حيض نمى شدند و حليمه (بردبار) بودند (نه سفيه و سبك سر) آسان وضع حمل مى كردند.)21
بنابراين نقل, درست مطابق تورات, گناه آدم نيز تقصير حوّا بود. حيض, دشوارى زايمان و دوره باردارى زنان, به دليل گناهى است كه حوّا مرتكب شده است. از همه مهم تر, زن (سفيه) است و اين حكم خداست… !
طبرى, چنان كه گذشت, همه آنچه را ديگران گفته اند نقل كرده, هرچند نقل او به معناى پذيرفتن هم نبوده, اما اين نقل قول ها در تفسير طبرى محصور نمانده, و به بيشتر تفاسير بعدى نيز راه يافته است. بديهى است كه وجود اين كاستى در برخى از بيانهاى تفسيرى به معناى بى ارج شدن همه تفسيرها و يا مطالب يك تفسير نيست, بلكه تنها يادكرد اين واقعيت تلخ براى آن است كه اهل پژوهش و تحليل و اصحاب سخن و موعظت در نقل روايات و بيان تفسير آيات, دقتى دوچندان داشته باشند, تا با پرهيز از تأثيرپذيرى از انديشه هاى غيراسلامى درباره زن, چهره منطقى وحى و منبع اصيل وحيانى ـ قرآن ـ را در نظر اهل دانش و درايت تيره و تار نسازند.
كوتاه سخن اينكه باور منفى درباره زنان در تفسير برخى از مفسران, ريشه در اسرائيليات و روايات مجعول دارد, و با منطق قرآن (از جمله آيات آخر سوره آل عمران و آغاز سوره نساء) تفاوت دارد, زيرا منطق قرآن چنان چيزى را تأييد نمى كند.


پی نوشت‌ها:

1. ذهبى, محمد حسين, الاسرائيليات فى التفسير و الحديث, دار الايمان, دمشق, 1405, 19.
2. التوراة السامرية, ترجمه از عبرى به عربى: ابو الحسن اسحق الصورى, مصر, دار الانصار.
3. تكوين اصحاح, 2/21ـ24.
4. عهد جديد, رساله اول پولس به تيمو تاؤوس, باب 2, 11ـ14.
5. عهد جديد, رساله پولس به افسسيان, باب 5, 28ـ32.
6. تكوين اصحاح, 2/17.
7. تكوين اصحاح سوم, متن عربى.
8. عهد جديد, رساله اول پولس به تيمو تاؤوس, باب 2, 13ـ15.
9. الكنز المرصود فى قواعد التلمود, 47ـ49.
10. همان, 50.
11. همان.
12. همان, 60.
13. همان.
14. همان, 95.
15. همان, 96ـ97.
16. تكوين اصحاح, جلد دوم, شماره 5.
17. همان, 3/7.
18. بايد دانست كه لغزش آدم به گفته مفسران, تخلف از امر ارشادى بوده نه مولوى. در اينجا مباحث كلامى مربوطه مورد نظر نيست و منظور ما تنها بيان تفاوت ظواهر قرآن با تورات است.
19. مغنيه, محمد جواد, التفسير الكاشف, بيروت, دار العلم للملايين, 1981م, 1/85.
20. طبرى, محمد بن جرير, جامع البيان فى تأويل آى القرآن, بيروت, دار الكتب العلمية, 1992م, 1/273.
21. همان, 1/274.

مقالات مشابه

بررسی آفرینش زن در قرآن، احادیث و تورات

نام نشریهپژوهش نامه علوم و معارف قرآن

نام نویسندهغلامحسین تاجری نسب, اعظم بهادری

رهیافتی به کیفیت خلقت حوا در تفاسیر

نام نشریهفصلنامه حسنا

نام نویسندهاعظم فرجامی

آفرینش زن در قرآن، کتاب مقدس و اسرائیلیات

نام نشریهسفیر

نام نویسندهسیدحیدر علوی‌نژاد

المرأة فی الاسلام

نام نشریهالازهر

نام نویسندهرءوف شلبی

زنان، آفرینش، معنویت و عقل

نام نویسندهمرجان دواتگران

سيماى زن در خطاب‏هاى قرآن

نام نشریهماهنامه بانوان شیعه

نام نویسندهحمید پارسانیا