تجسّس : كنجكاوى و تفحّص درباره لغزشها، معايب و مسائل خصوصى ديگران
تجسّس، مصدر باب تفعّل از ريشه «ج ـ س ـ س» در لغت به معناى تفحص و آگاهى جستن از اخبار[1] و امورى عمدتاً پنهان است و غالباً كاربرد منفى دارد.[2] گروهى از واژهپژوهان، «جَسّ» را در اصل به معناى لمس چيزى (مانندنبض) با دست[3] براى كسب آگاهى لازم دانسته[4] و برخى نيز آن را تنها تفحص نامحسوس معنا كردهاند.[5] تجسّس به معناى كسب آگاهى از وضع دشمن، همچنين جاسوس نيز از اين ريشه است.[6]اين واژه در اصطلاح، از مفاهيم اخلاق اجتماعى اسلام و به معناى تفحص و كنجكاوى غالباً نامحسوس درباره لغزشها، معايب و مسائل خصوصى ديگران است؛ امورى كه از چشم مردم پنهان بوده، افراد از فاش شدن آن شرم و اكراه دارند.[7]
تجسّس تنها يك بار در قرآن آمده است (حجرات/49،12) و چنانكه در پارهاى منابع تفسيرى و لغوى[8] نيز به چشم مىخورد، در عين قرابت معنايى[9] با «تحسّس»، (يوسف/12،87)، كاربرد قرآنى متفاوتى[10] از آن دارد؛ ولى گويا قرابت معنايى و نيز استعمال آن دو به يك معنا و به دنبال هم در برخى احاديث نبوى[11] موجب شده تا برخى قراء برخلاف عموم آنها «وَ لا تَجَسَّسوا»(حجرات/49،12) را بدون نقطه خوانده[12] و شمارى از واژهپژوهان[13] و برخى مفسرانِ نخستين[14] نيز آن دو را مترادف بدانند.
خداوند در تبيين روابط سالم اجتماعى كه بايد بر جامعه آرمانى دينى حاكم باشد، در آيات 1 ـ 12 حجرات/49، ضمن طرح شمارى از ارزشها و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 240
هنجارهاى اخلاقى ـ اجتماعى، مؤمنان را از بدگمانى، تجسّس در كار يكديگر و بدگويى پشت سر ديگران نهى كرده و ارتكاب اين امور را، به شكل غير مستقيم بىتقوايى مىخواند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنُوا اجتَنِبوا كَثيرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ ولا تَجَسَّسوا ولا يَغتَب بَّعضُكُم بَعضـًا اَيُحِبُّ اَحَدُكُم اَن يَأكُلَ لَحمَ اَخيهِ مَيتـًا فَكَرِهتُموهُ واتَّقوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ تَوّابٌ رَحيم».(حجرات/49،12) مفسران در تفسير «وَ لا تَجَسَّسَوا» و بيان امورى كه تفحص و كنجكاوى درباره آن نهى شده، متأثر از احاديث شيعه و سنى، واژگان و تعابير متفاوتى به كار بردهاند كه در عين اشتراك در بخشى از قلمرو معنايى، گستره شمولى متفاوت از ديگرى نيز دارند. عموم مفسران[15] «تجسّس» را به معناى كنجكاوى و تفحص درباره لغزشها (عثرات)[16]، معايب[17] و مسائلى (عورات)[18] دانستهاند كه انسان از فاش شدن آن ناخشنود و شرمگين مىشود[19]، بنابراين، تفحص و كنجكاوى درباره مسائلى كه لغزش و عيب به شمار نرفته، افراد از آشكار شدن آنها شرم و اكراه ندارند، از مصاديق تجسّس ممنوع نخواهد بود. شأن نزول آيه غيبت كه در پارهاى منابع تفسيرى[20] آمده، در كنار توجه به مفهوم آن[21] و همچنين زمينههاى پيدايش بدگمانى ـ كه بيشتر، رفتارها و گفتارهاى هرچند ظاهراً نابهنجار است ـ [22] و نيز استدلال به آيه مربوط در نهى از برخى كنجكاويها در حكايات تاريخى[23] و فروع فقهى متعدد مىتواند مؤيد معناى مورد نظر باشد؛ از جمله براساس حكايات ياد شده، تجسّس بيشتر درباره افرادى چون ربيعةبن اميةبن خلف[24] و وليدبن عقبه[25] انجام مىشده است كه به منكراتى چون شرب خمر دست مىزدهاند. حكايت شبگردى خليفه دوم در زمان حاكميت خويش[26]، بالا رفتن وى از ديوار خانهاى كه احتمال شرابخوارى در آن مىرفت و صداى آواز از آن بلند بود، اعتراض صاحبخانه با استناد به آيه«ولا تَجَسَّسوا»(حجرات/49،12) و «وَأتوا البُيوتَ مِن اَبوبِها»بقره/2،189) و پذيرش آن از سوى خليفه و همراهان كه با
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 241
روايتهاى گوناگون گزارش شده، در اين باره مشهور است. اين حكايت و مانند آن[27] در بيشتر منابع تفسيرى[28]، روايى[29]، اخلاقى[30] و تاريخى[31] اهل سنت در ذيل آيه «تجسّس» آمده و به مناسبتهاى گوناگون در منابع تفسيرى،[32] اخلاقى[33]، كلامى[34]، فقهى[35] و ... شيعه نيز بازتاب يافتهاست.
به رغم اطلاق آيه، برخى مفسران، امورى چون قصد آگاهى از معايب[36] و افشاگرى[37] را از شرايط تجسّسِ ممنوع شمرده و بعضى ديگر با توجه به مفهوم مخالف آيه بر اين باورند كه مؤمنان در روابط اجتماعى و ارزيابى ديگران بايد بر اساس ظواهر، نه تجسّس و آگاهى جستن از آنچه دور از چشم ديگران است، رفتار كنند.[38] البته پارهاى احاديث و فروع فقهى نشان مىدهند كه هر دو موردِ نهى از تجسس و عمل بر اساس ظواهر در برخى موارد تخصيص خورده و اطلاق ندارند. (=>همين مقاله، رويكرد فقهىتجسس)
اشتراك لفظى سبب شده است كه برخى مفسران و پژوهشگران، آيه را ناظر به «جاسوسى*» نيز بدانند؛ با اين توضيح كه جاسوسى به سود دشمنان را از مصاديق تجسّس مورد نهى و گناه كبيره و جاسوسى به نفع مسلمانان را به سبب منافعى كه دارد، از موارد استثناى آن شمردهاند[39]، در حالى كه آيات پيشين و نيز خطاب «يأَيّهاالّذين ءامنوا» و تعبير «لَحمَ أخيهِ»(حجرات/49، 12) نشان مىدهند كه آيه در مقام اصلاح روابط ميان مؤمنان است و به جاسوسى كه مربوط به روابط با بيگانگان است، نفياً و اثباتاً نظر ندارد. فقها نيز در بحث «جاسوسى» هيچ استنادى به آيه نكردهاند.[40]
تأمل در امورى چون زمينههاى سوءظن[41] و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 242
تجسّس[42]، مفهوم غيبت[43] و نيز وقوع نهى از بدگمانى، تجسّس و غيبت به دنبال هم نشان مىدهد كه رذايل اخلاقى ياد شده با يكديگر مرتبط بوده و هريك مىتواند زمينه پيدايش ديگرى باشد.[44] نهى از بدگمانى براى ايجاد الفت، اُخوّت و هميارى دينى، سالم سازى اذهان از درون و ايجاد ذهنيت و نگرش مثبت در افراد نسبت به يكديگر است[45]؛ امرى كه به سبب نقش اساسى آن در روابط اجتماعى، مورد تأكيد احاديث اسلامى نيز قرار گرفته است[46]، چنانكه تحريم تجسّس و غيبت، ميزان اهتمام قرآن نسبت به حفظ كرامت و حيثيت اجتماعى انسان مؤمن، محترم شمردن حريم شخصى افراد[47] و سالم سازى و تحكيم روابط اجتماعى مؤمنان[48] را نشان مىدهد، افزون بر آن، تجسّس مىتواند زمينه آگاهى از برخى ناهنجاريهاى فكرى و رفتارى، انتشار آن (غيبت و اشاعه فحشا) و در نتيجه آلودگى فرد كنجكاو و جامعه (آلودگى فرهنگى) را فراهم آورد[49]؛ امورى كه در آموزههاى كتاب (نور/24،19) و سنت[50] مورد نهى قرار گرفتهاند.
تجسس در احاديث:
جنبهها و مصاديق متعددى ازموضوع تجسّس در منابع حديثى شيعه و سنى، به نقل از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و امامان شيعه(عليهم السلام) نيز گزارش شده و مورد توجه مفسران قرار گرفته است. از اين قبيل است امورى چون نهى از تجسّس[51] و پيگيرى كردن لغزشها[52]، معايب[53]، بديها و امور پنهان[54] مؤمنان، معرفى آن درشمار زشتترين معايب و بدترين گناهان[55] و نيز به عنوان يكى از شاخصهاى جامعه فاسد[56] ودائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 243
ويژگيهاى منافق[57]، نهى شديد از معاشرت با تجسّس كنندگان[58]، ظاهرى و زبانى خواندن ايمانآنها[59] و عدم استجابت دعايشان، نهى از استراق سمع[60]، پرهيز از تفتيش درباره دين مردمان[61]، نهى حاكماناز تجسّس[62]، جايز نبودن پيگيرى لغزشهاى زن به وسيله شوهر[63]، دعوت به ستر عيوب و عورات مؤمنان[64]، چشمپوشى از لغزشها و افشا نكردن آن[65]، حمل بر صحت كردن رفتار و گفتار برادران دينى[66]، متجسّس نبودن مؤمن[67]، پيامدهاى مثبت[68] و منفى[69] تجسس در دنيا و آخرتو ... .
بخش عمده اين احاديث به همراه برخى از دعاهاى مأثور كه در آن، چشمپوشى از لغزشها و آشكار نكردن زشتيها و معايب، از خداوند درخواست مىشود[70]، در تفسير آيه تجسّس، مورد استناد و استفاده مفسران شيعه[71] و سنى[72] قرار گرفتهاند.
رويكرد فقهى تجسس:
آيه تجسّس و روايات مربوط به آن با ورود به حوزه فقه، در استنباط پارهاى از مباحث فقهى و تحريم شمارى از تفحصها به عنوان مصاديقى از تجسّس ممنوع، مورد استناد قرار گرفتهاند. بررسى پارهاى از منابع عمده و نخستين فقهى شيعه و سنى[73] نشان مىدهد كه فقهاى اهل سنت، پيش از علماى اماميه به رويكرد فقهى آيه تجسّس توجه كردهاند كه سبب آن مىتواند احتمالا انعكاس چشمگير حكايت ياد شده از خليفه دوم در منابع اهل سنت و اعتبار سيره و سخن وى در نزد آناندائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 244
باشد. حكم به حرمت تفحص از لغزشها و حريم خصوصى مؤمنان با استناد به روايات و نه آيه، گويا از نيمه دوم قرن ششم هجرى، در ابوابى چون «باب محبة المسلمين والاهتمام بهم» و حقوق همسايگان و مؤمنان نسبت به يكديگر مورد توجه فقهاى اماميه قرار گرفته است[74]، چنانكه كاربرد آيه و اصطلاح تجسّس و معرفى سوءظن به عنوان زمينه تجسّس ظاهراً براى نخستين بار در كشف الريبة فى احكام الغيبة شهيد ثانى[75] و پس از وى در آثار محقق اردبيلى[76] و صاحب جواهر[77] به چشم مىخورد. فقها كه با استناد به كتاب، سنت و اجماع، تجسّس را حرام مىدانند، در ابواب و فروع فقهى گوناگون، تفحص و پرس و جو درباره پارهاى مسائل را از باب تجسّس حرام دانستهاند. ازاينجمله است تجسّس درباره منكرات پنهان براى نهى از منكر[78]، اسباب باردارىزن بىشوهرى كه رابطه نامشروع را رد مىكند[79]، ادعاى زن در مورد نداشتن شوهر، تمام شدن ايام عدّه و عادت[80]، ايمان حقيقى يا ظاهرى كسى كه شهادتين را بر زبان جارى مىكند[81] و رفتارهاى پنهان افرادى كه بر اساس «حُسن ظاهرى» حكم به عدالت آنان مىشود[82]؛ همچنين احكامى چون عدم پذيرش شهادت كسى كه مخفيانه اقرار متهمى را شنيده است[83]، هدر بودن خون كسى كه به سبب اصرار بر تجسّس درباره حريم خصوصى ديگران كشته يا مجروح مىشود[84]، كراهت ارتفاع مساجد و منارهها به سبب اشراف بر درون خانههاى اطراف[85] و ... به همين آيه و روايات مستنداند.
در مواردى كه كارها و اقدامهاى ناصواب افراد، صبغه اجتماعى پيدا كرده، زندگى خانوادگى و امنيت اخلاقى، اجتماعى، سياسى، فرهنگى و اقتصادى افراد و جامعه را به خطر اندازد، تجسّس مجاز شمرده شده است.[86] از اين قبيل است تفحص درباره همسر آينده[87]، قاچاقچيان مواد مخدر[88] و كاركنان و كارگزاران دولتى كه به
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 245
اختلاس متهم هستند.[89] تأسيس نهادها و سازمانهاى گوناگون اطلاعاتى و امنيتى نيز كه براى حفظ امنيت جامعه اسلامى در حوزههاى مختلف مىتوانند براساس قانون اقدام به تحقيق، تفحص و مراقبتهاى لازم كنند، بر هميناساس مشروعيت مىيابد. فقها در موارد ياد شده براى رفع تعارض و تزاحم بين حرمت تجسّس و لزوم آن از باب مقدمه واجب به قواعد فقهى تمسك جستهاند.[90] نمونههاى متعددى كه از تفتيش و بازرسى برخى معصومان(عليه السلام) در بعضى موارد، از جمله در امور كارگزاران، گزارش شده است، مؤيد حكم جواز تجسّس با حفظ شرايط، در پارهاى موارد است.[91] در منابع تاريخى نيز نمونههايى از اين دست گزارش شدهاند.[92]
موضوع تجسّس، آيه و بخش عمدهاى از احاديث مربوط به آن[93] همراه با تحليل روانى و اجتماعى زمينهها[94] و پيامدهاى گوناگون آن[95] در منابع اخلاقى نيز منعكس شده است؛ از جمله، آن را از رذايل اخلاقى در مقابل فضيلت اخلاقى «سترعيوب»[96] و موجب آزار ديگران[97] دانستهاند كه ريشه درامورى چون دشمنى، حسادت[98] و نيز غفلت سالك از معايب خويش دارد و پرهيز از آن را از مقدمات تزكيه نفس[99] و يكى از راهكارهاى برخورد با سخنچينان دانستهاند.[100]
منابع
اجوبة الاستفتاءات، السيد على الخامنهاى، كويت، دارالنبأ، 1415ق؛ احكام القرآن، الجصاص (م. 370ق.)، به كوشش صدقى محمد، مكة المكرمة، المكتبة التجارية؛ احياء علوم الدين، الغزالى (م. 505ق.)، بيروت، دار الكتب العربى؛ اسرار الصلوه، ميرزا جواد ملكى تبريزى (م. 1343ق.)، ترجمه: رجب زاده، قم، پيام آزادى، 1363ش؛ الاصابه، ابن حجر العسقلانى (م. 852ق.)، به كوشش على محمد و ديگران، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ اعانة الطالبين، السيد البكرى الدمياطى (م. 1310ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1412ق؛ اعلام النبوه، الماوردى (م. 450ق.)، به كوشش محمد بغدادى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1987 م؛ الاغانى، ابوالفرج الاصفهانى (م. 356ق.)، به كوشش على مهنّا و سمير جابر، بيروت، دارالفكر؛ الاقناع، الشربينى (م. 977ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ الام، الشافعى (م 204ق.)، بيروت، درالمعرفه؛ الامالى، الصدوق (م. 381ق.)، تهران، اسلاميه، 1355ش؛ بحارالانوار، المجلسى (م. 1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ تاريخ الامم والملوك، الطبرىدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 246
(م. 310ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ تاريخ المدينة المنوره، ابن شبّه النميرى (م. 262ق.)، به كوشش شلتوت، قم، دارالفكر، 1410ق؛ التبيان، الطوسى (م. 460ق.)، به كوشش احمد حبيبالعاملى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ تحف العقول، حسن بن شعبة الحرانى (م. قرن 4ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404ق؛ التحفة السنيه، سيد عبدالله الجزائرى، (م. 1180ق.)؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ التراتيب الاداريه(نظام الحكومة النبويه)، عبدالحىّ الكتانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ ترتيب العين، خليل (م. 175ق.)، به كوشش بكايى، قم، نشر اسلامى، 1414ق؛ التعاريف، المناوى (م. 1031ق.)، به كوشش رضوان الداية، بيروت، دارالفكر المعاصر، 1410ق؛ تفسير التحرير والتنوير، ابنعاشور (م. 1393ق.)، تونس، الدار التونسية، 1997 م؛ تفسير روح البيان، بروسوى (م. 1137ق.)، بيروت، دارالفكر؛ تفسير الصافى، الفيض الكاشانى (م. 1091ق.)، بيروت، اعلمى، 1402ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م. 606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م. 1112ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ تهذيب الاحكام، الطوسى (م. 460ق.)، به كوشش موسوى و آخوندى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1365ش؛ ثواب الاعمال، الصدوق (م. 381ق.)، قم، منشورات الرضى، 1368ش؛ جامع البيان، الطبرى (م. 310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ جامع السعادات، محمد مهدى النراقى (م. 1209ق.)، به كوشش كلانتر، بيروت، اعلمى، 1408ق؛ جامع الشتات، ميرزا ابوالقاسم القمى (م. 1231ق.)، به كوشش رضوى، تهران، مؤسسه كيهان، 1413ق؛ الجامع للشرايع، يحيى بن سعيد الحلى (م. 690ق.)، به كوشش گروهى از فضلاء، قم، سيد الشهداء، 1405ق؛ جامع المقاصد، الكركى (م. 940ق.)، قم، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، 1411ق؛ جمهرة اللغه، ابن دريد (م. 321ق.)، به كوشش رمزى بعلبكى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1987 م؛ الجواهر الحسان، الثعالبى (م. 875ق.)، به كوشش ابومحمد الغمارى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ جواهر الفقه، ابن البراج (م. 481ق.)، به كوشش بهادرى، قم، نشر اسلامى، 1411ق؛ جواهر الكلام، النجفى (م. 1266ق.)، به كوشش قوچانى، بيروت، دار احياء التراث العربى؛ الجوهرالنقى، علاء الدين بن على الماردينى (م.750ق.)، دارالفكر؛ الحدائق الناضره، يوسف البحرانى (م. 1186ق.)، به كوشش آخوندى، قم، نشر اسلامى، 1363ش؛ دايرة المعارف تشيع، زير نظر سيد جوادى، تهران، نشر شهيد سعيد محبى، 1375ق؛ دراسات فى ولاية الفقيه، منتظرى، قم، المركز العالمى للدراسات، 1409ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م. 911ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ الدرالمنضود، على بن طى الفقعانى (م. 855ق.)، به كوشش محمد بركت، شيراز، مدرسة امام العصر(عج)، 1418ق؛ دعائم الاسلام، النعمان المغربى (م. 363ق.)، به كوشش فيضى، قاهرة، دارالمعارف، 1383ق؛ الرحلة المدرسيه، البلاغى (م. 1328ق.)، بيروت، دارالزهراء، 1414ق؛ رسائل الشهيد الثانى، الشهيد الثانى (م. 965ق.)، قم، بصيرتى؛ روح المعانى، الآلوسى (م. 1270ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛ الروضة البهيه، الشهيد الثانى (م. 965ق.)، تهران، انتشارات علميه اسلاميه؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م. 554ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش؛ روضة الطالبين، النووى (م. 676ق.)، به كوشش عادل احمد و على محمد، بيروت، دارالكتب العلمية؛ رياض السالكين، علىخان الحسنى المدنى، به كوشش الحسينى، قم، نشر اسلامى، 1409ق؛ زبدة البيان، المقدس الاردبيلى (م. 993ق.)، به كوشش استادى و زمانى نژاد، قم، مؤمنين، 1378ش؛ السرائر، ابن ادريس (م. 598ق.)، قم، نشر اسلامى، 1411ق؛ سرالصلوه، امام خمينى(قدس سره)(م. 1368ش.)؛ سنن ابن ماجه، ابنماجه (م. 275ق.)، به كوشش محمد فؤاد، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1395ق؛ سنن ابى داود، السجستانى (م. 275ق.)، به كوشش محمد عبدالعزيز، بيروت، دارالكتب العلمية، 1416ق؛ السنن الكبرى، البيهقى (م. 458ق.)، بيروت، دارالفكر، 1416ق؛ السنن النسائى، النسايى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 247
(م. 303ق.)، به كوشش صدقى جميل العطار، بيروت، دارالفكر، 1418ق؛ السيرة الحلبيه، الحلبى (م. 1044ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1400ق؛ الشافى فى الامامه، السيد المرتضى (م. 436ق.)، به كوشش حسينى، تهران، موسسة الصادق(عليه السلام)، 1410ق؛ شعب الايمان، البيهقى (م. 458ق.)، به كوشش محمد سعيد، بيروت، دارالكتب العلمية، 1410ق؛ الصحاح، الجوهرى (م. 393ق.)، به كوشش عبدالغفور العطارى، بيروت، دارالعلم للملايين، 1407ق؛ صحيح البخارى، البخارى (م. 256ق.)، به كوشش بنباز، بيروت، دارالفكر، 1418ق؛ صحيح مسلم با شرح سنوسى، مسلم (م. 261ق.)، به كوشش محمد سالم، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415ق؛ صحيفه سجاديه، على بن الحسين(عليه السلام)(م. 95ق.)، ترجمه: شيروانى، دارالفكر، 1379ش؛ صراط النجاه، ميرزا جواد التبريزى، دارالاعتصام، 1417ق؛ الغدير، الامينى (م. 1390ق.)، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1366ش؛ غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد آمدى (م. قرن 5)، بيروت، اعلمى، بيروت، 1407ق؛ الفائق فى غريب الحديث، الزمخشرى (م. 538ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ فتح البارى، ابن حجر العسقلانى (م. 852ق.)، دوم، بيروت، دارالمعرفه؛ فى ظلال القرآن، سيد قطب (م. 1386ق.)، القاهرة، دارالشروق، 1400ق؛ الفرقان، محمد صادقى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1365ش؛ قرب الاسناد، الحميرى (م. قرن 300)، قم، آلالبيت(عليهم السلام)لاحياءالتراث، 1413ق؛ قواعد الاحكام، العلامة الحلى (م. 726ق.)، النشر الاسلامى، قم، 1413ق؛ الكافى، الكلينى (م. 329ق.)، به كوشش غفارى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1375ش؛ الكامل فى التاريخ، ابن اثير على بن محمد الجزرى (م. 630ق.)، به كوشش عبدالله القاضى، بيروت، دارالكتب العلمية، 1407ق؛ الكبائر، الذهبى (م. 748ق.)، بغداد، دارالتربيه؛ كشف الاسرار، ميبدى (م. 520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ كشف الغطاء، كاشف الغطاء (م. 1227ق.)، اصفهان، مهدوى؛ كنزالعمال، المتقى الهندى (م. 975ق.)، به كوشش صفوه السقاء، بيروت، الرسالة، 1413ق؛ لسان العرب، ابن منظور (م. 711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ اللمعة الدمشقيه، الشهيد الاول (م. 786ق.)، به كوشش كورانى، قم، دارالفكر، 1411ق؛ المبسوط فى فقه الاماميه، الطوسى (م. 460ق.)، به كوشش بهبودى، تهران، مكتبة المرتضويه؛ مجمع البحرين، الطريحى (م. 1085ق.)، به كوشش محمود عادل و احمد حسينى، تهران، فرهنگ اسلامى، 1408ق؛ مجمع البيان، الطبرسى (م. 548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ مجمع الزوائد، الهيثمى (م. 807ق.)، به كوشش العراقى و ابن حجر، بيروت، دارالكتاب العربى، 1402ق؛ مجمع الفائدة والبرهان، المحقق الاردبيلى (م. 993ق.)، به كوشش عراقى و ديگران، قم، انتشارات اسلامى، 1416ق؛ المحاسن، ابن خالد البرقى (م. 274ق.)، به كوشش حسينى، تهران، دارالكتب الاسلامية، 1326ش؛ المحجة البيضاء، الفيض الكاشانى (م. 1091ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى؛ مختصر المزنى، المزنى (م. 263ق.)، بيروت، دارالمعرفه؛ المراسم العلويه، سلار حمزة بن عبدالعزيز (م. 448ق.)، به كوشش حسينى، قم، مجمع العالمى لأهلالبيت، 1414ق؛ المستدرك على الصحيحين، الحاكم النيشابورى (م. 405ق.)، به كوشش مصطفى عبدالقادر، بيروت، دارالكتب العلمية، 1411؛ مسند احمد، احمد بن حنبل (م. 241ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1415ق؛ مسند الشاميين، الطبرانى (م. 360ق.)، به كوشش حمدى عبدالمجيد، بيروت، الرسالة، 1417ق؛ مصباح المنهاج، السيد محمد سعيد الطباطبائى الحكيم، قم، المنار، 1415ق؛ المصباح المنير، الفيومى (م. 770ق.)، قم، دارالهجرة، 1405ق؛ معالم التنزيل، البغوى (م. 510ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1414ق؛ معجم الفاظ الفقه الجعفرى، احمد فتحالله، 1415ق؛ المعجم الاوسط، الطبرانى (م. 360ق.)، به كوشش محمود الطحان، رياض، مكتبة المعارف، 1405ق؛ معجم الفروق اللغويه، ابوهلال العسكرى (م. 395ق.)، قم، انتشارات اسلامى، 1412ق؛ المعجم الكبير، الطبرانى (م. 360ق.)، به كوشش حمدى عبدالمجيد، دار احياء التراث العربى، 1405ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 248
(م. 395ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفترتبليغات، 1404ق؛ معراج السعاده، احمد نراقى (م. 1245ق.)، قم، هجرت، 1378ش؛ مغنى المحتاج، محمد الشربين (م. 977ق.)، بيروت، احياءالتراث العربى، 1377ق؛ المغنى والشرح الكبير، عبدالله بن قدامه (م. 620ق.) و عبدالرحمن بن قدامه (م. 682ق.)، بيروت، دارالكتب العلميه؛ مفردات، الراغب (م. 425ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق، دارالقلم، 1412ق؛ مكارم الاخلاق، الطبرسى (م. قرن 548)، بيروت، اعلمى، 1392ق؛ المكاسب، ميرزا جواد التبريزى، قم، اسماعيليان، 1416ق؛ المكاسب المحرمه، امام خمينى(قدس سره)، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ من لا يحضره الفقيه، الصدوق (م. 381ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1404ق؛ منهاج الفقاهه، سيد محمد صادق الروحانى، انتشارات ياران، 1418ق؛ منية المريد، الشهيد الثانى (م. 995ق.)، به كوشش المختارى، الاعلام الاسلامى، 1409ق؛ مواقف الشيعه، احمدى ميانجى، قم، النشر الاسلامى، 1416ق؛ المواقف فى علم الكلام، عبدالرحمن احمد الايجى (م. 756ق.)، بيروت، عالم الكتب؛ ميزان الحكمه، رى شهرى، قم، دارالحديث، 1416ق؛ نزهة الناظرين، يحى بن سعيد حلى (م. 689ق.)، به كوشش حسينى و واعظى، النجف، مطبعة الآداب، 1386ق؛ النص والاجتهاد، سيد عبدالحسين شرف الدين (م. 1377ق.)، سيدالشهداء، 1404ق؛ نظام اخلاقى اسلام (تفسير سوره حجرات)، سبحانى، قم، دفتر تبليغات، 1377ش؛ نهاية الاحكام، العلامة الحلى (م. 726ق.)، به كوشش رجائى، قم، اسماعيليان، 1410ق؛ النهايه، ابناثير مبارك بن محمد الجزرى (م. 606ق.)، به كوشش محمود محمد و طاهر احمد، قم، اسماعيليان، 1367ش؛ النهايه، الطوسى (م. 460ق.)، به كوشش آغا بزرگ تهرانى، بيروت، دارالكتاب العربى، 1400ق؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، تهران، دارالاسوة، 1415ق.
على اسدى
[1]. ترتيبالعين، ص140؛ الصحاح، ج3، ص913؛ لسانالعرب، ج2، ص283، «جسس».
[2]. النهايه، ابناثير، ج1، ص272؛ لسانالعرب، ج6، ص283؛ مجمع البحرين، ج1، ص374، «جسس».
[3]. جمهرة اللغه، ج1، ص88؛ المصباح، ج1، ص101؛ مفردات، ص196، «جسس».
[4]. ترتيب العين، ص140؛ الصحاح، ج3، ص913؛ لسانالعرب، ج2، ص283.
[5]. مقاييس اللغه، ج1، ص414؛ التحقيق، ج2، ص87، «جسس»؛ الفائق، ج1، ص214.
[6]. مقاييساللغه، ج1، ص414؛ المصباح، ج1، ص101؛ لسانالعرب، ج2، ص283.
[7]. احياء علوم الدين، ج1، ص78.
[8]. النهايه، ابناثير، ج1، ص272؛ مفردات، ص196؛ التحقيق، ج2، ص87، «جسس».
[9]. مجمعالبيان، ج5، ص392؛ روح المعانى، ج13، ص63؛ الميزان، ج18، ص323.
[10]. مجمع البيان، ج5، ص392؛ روح البيان، ج9، ص86؛ الميزان، ج18، ص323.
[11]. مسند احمد، ج2، ص539؛ صحيح البخارى، ج7، ص88؛ صحيح مسلم، ج8، ص10.
[12]. مجمعالبيان، ج9، ص205؛ روض الجنان، ج18، ص32؛ تفسيرقرطبى، ج16، ص218.
[13]. لسان العرب، ج2، ص283؛ الفروق اللغويه، ص117 ـ 118.
[14]. التبيان، ج9، ص350؛ مجمعالبيان، ج9، ص205؛ روحالمعانى، ج26، ص236.
[15]. روحالمعانى، ج13، ص63.
[16]. التبيان، ج9، ص350؛ مجمعالبيان، ج9، ص205.
[17]. تفسير قرطبى، ج16، ص218؛ روحالبيان، ج9، ص86؛ الميزان، ج18، ص325.
[18]. جامعالبيان، ج26، ص174 ـ 175؛ ج16، ص218؛ الدرالمنثور، ج7، ص567.
[19]. ترتيب العين، ص588؛ الصحاح، ج2، ص759؛ النهايه، ج3، ص319، «عور».
[20]. تفسير بغوى، ج4، ص215؛ مجمع البيان، ج9، ص203؛ روضالجنان، ج18، ص31 ـ 32.
[21]. تفسير بغوى، ج9، ص350؛ مجمعالبيان، ج5، ص395؛ تفسير قرطبى، ج16، ص219.
[22]. التفسير الكبير، ج28، ص134.
[23]. كشف الاسرار، ج9، ص262؛ روض الجنان، ج18، ص36 - 39؛ تفسير قرطبى، ج16، ص219 ـ 222.
[24]. سنن النسائى، ج3، ص231؛ الاصابه، ج2، ص521؛ السيرة الحلبيه، ج3، ص322.
[25]. الاغانى، ج4، ص178؛ الاحتجاج، ج1، ص412؛ بحارالانوار، ج44، ص81.
[26]. اعلامالنبوه، ج1، ص287؛ التراتيبالاداريه، ج1، ص363.
[27]. الاحتجاج، ج1، ص186؛ بحارالانوار، ج22، ص360؛ مواقف الشيعه، ج2، ص113.
[28]. الدرالمنثور، ج7، ص567 ـ 568؛ روحالمعانى، ج26، ص236 ـ 237.
[29]. المستدرك، ج4، ص377؛ السنن الكبرى، ج8، ص333؛ مسندالشاميين، ج3، ص61.
[30]. احياء علوم الدين، ج 2، ص1007 ـ 1008.
[31]. الكامل، ج3، ص573؛ تاريخ طبرى، ج3، ص274؛ تاريخالمدينه، ج2، ص722.
[32]. مجمعالبيان، ج9، ص203؛ روض الجنان، ج18، ص32 ـ 34.
[33]. المحجة البيضاء، ج3، ص376؛ ج4، ص109.
[34]. الشافى، ج4، ص183؛ النص والاجتهاد، ص345؛ الغدير، ج6، ص122.
[35]. كشف الغطاء، ج1، ص18.
[36]. جامعالبيان، ج26، ص174 ـ 175؛ تفسير قرطبى، ج16، ص217؛ الميزان، ج18، ص325.
[37]. مجمع البيان، ج9، ص205؛ الميزان، ج18، ص323.
[38]. جامعالبيان، ج26، ص174 ـ 175؛ تفسير ثعالبى، ج3، ص261؛ تفسير قرطبى، ج16، ص218.
[39]. التحرير والتنوير، ج26، ص253 ـ 254؛ الفرقان، ج26، ص249 ـ 250؛ دايرةالمعارف تشيع، ج4، ص122.
[40]. المبسوط، ج2، ص15؛ جواهرالفقه، ص51؛ قواعد الاحكام، ج1، ص505.
[41]. شعبالايمان، ج5، ص316؛ بحارالانوار، ج72، ص202.
[42]. التحرير والتنوير، ج26، ص253؛ نظام اخلاقى اسلام، ص132 ـ 137.
[43]. التفسير الكبير، ج28، ص134؛ رسائل الشهيد الثانى، ص294؛ التحفة السنيه، ص325.
[44]. شعب الايمان، ج5، ص316؛ منية المريد، ص331؛ المحجة البيضاء، ج5، ص270.
[45]. التبيان، ج9، ص350؛ التحرير والتنوير، ج26، ص253 ـ 254؛ فى ظلال القرآن، ج6، ص3345 ـ 3346.
[46]. مسند احمد، ج1، ص396؛ مكارم الاخلاق، ص17؛ بحارالانوار، ج16، ص231.
[47]. التحرير والتنوير، ج26، ص253 ـ 254؛ فى ظلالالقرآن، ج6، ص3345 ـ 3346؛ الرحلةالمدرسيه، ج2، ص266.
[48]. رسائل الشهيد الثانى، ص294؛ الميزان، ج18، ص324؛ الفرقان، ج26، ص249 ـ 250.
[49]. شعبالايمان، ج6، ص99؛ رسائل الشهيد الثانى، ص294؛ المحجة البيضاء، ج5، ص270.
[50]. مسند احمد، ج3، ص491؛ فتحالبارى، ج10، ص401؛ بحارالانوار، ج72، ص200.
[51]. مسند احمد، ج2، ص539؛ صحيح البخارى، ج7، ص88؛ قرب الاسناد، ص29.
[52]. مسند احمد، ج4، ص421؛ المحاسن، ج1، ص104؛ الكافى، ج2، ص354.
[53]. نهج البلاغه، نامه 53؛ الكافى، ج2، ص460؛ ج8، ص169 ـ 170؛ مجمع الزوائد، ج10، ص229.
[54]. المحاسن، ج1، ص104؛ الكافى، ج2، ص200، 228 ـ 229؛ ثواب الاعمال، ص241.
[55]. غرر الحكم، ح 4581؛ ميزان الحكمه، ج3، ص2208.
[56]. الامالى، ص471؛ من لايحضره الفقيه، ج4، ص401؛ الكافى، ج8، ص170.
[57]. الكافى، ج2، ص229، 251؛ الامالى، ص514؛ من لا يحضرهالفقيه، ج4، ص13.
[58]. نهجالبلاغه، نامه 53؛ غررالحكم، ح 2649؛ تحف العقول، ص128.
[59]. مسند احمد، ج4، ص421؛ المحاسن، ج1، ص104؛ الكافى، ج2، ص354.
[60]. الكافى، ج8، ص238؛ بحارالانوار، ج31، ص532.
[61]. بحارالانوار، ج78، ص253؛ ولاية الفقيه، ج2، ص545.
[62]. نهجالبلاغه، نامه 53؛ بحارالانوار، ج33، ص637؛ ولايةالفقيه، ج2، ص544.
[63]. مسند احمد، ج3، ص302؛ صحيح مسلم، ج6، ص56.
[64]. سنن ابن ماجه، ج2، ص850؛ سنن ابىداود، ج2، ص454؛ الكافى، ج2، ص200.
[65]. مسند احمد، ج2، ص252؛ الكافى، ج2، ص229؛ مستدرك الوسائل، ج11، ص271.
[66]. الكافى، ج2، ص362؛ الامالى، ص380؛ تحفالعقول، ص368.
[67]. الكافى، ج2، ص251؛ الامالى، ص514؛ من لا يحضره الفقيه، ج4، ص13.
[68]. مسند احمد، ج4، ص421؛ سنن ابى داود، ج2، ص454؛ الكافى، ج2، ص200، 354.
[69]. المحاسن، ج1، ص104؛ سنن ابى داود، ج2، ص453؛ الكافى، ج2، ص354.
[70]. ر. ك صحيفه سجاديه ؛ الامالى، ص668؛ تهذيب الاحكام، ج3، ص84.
[71]. مجمعالبيان، ج9، ص205 ـ 206؛ الصافى، ج5، ص53؛ نورالثقلين، ج5، ص92 ـ 93.
[72]. تفسيرقرطبى، ج16، ص218 ـ 219؛ الدرالمنثور، ج7، ص568ـ 569؛ روحالمعانى، ج26، ص236 ـ 237.
[73]. الأم، ج5، ص138؛ مختصر المزنى، ص210؛ رسائل الشهيد الثانى، ص294.
[74]. السرائر، ج3، ص642؛ الجامع للشرايع، ص630؛ نهايةالاحكام، ج1، ص352.
[75]. رسائل الشهيد الثانى، ص294.
[76]. مجمع الفائده، ج8، ص77؛ زبدة البيان، ص312.
[77]. جواهرالكلام، ج13، ص298.
[78]. روضةالطالبين، ج7، ص422 ـ 423؛ مغنىالمحتاج، ج4، ص211؛ التحفة السنيه، ص202.
[79]. الأم، ج5، ص138؛ مختصرالمزنى، ص210؛ الدرالمنضود، ج1، ص180 ـ 181.
[80]. جامعالشتات، ج4، ص478.
[81]. زبدةالبيان، ص311 ـ 312؛ كشف الغطاء، ج2، ص398.
[82]. جواهرالكلام، ج13، ص296؛ مصباح المنهاج، ص149.
[83]. المغنى، ج12، ص18.
[84]. المراسم العلويه، ص242؛ الاشباه والنظائر، ص126؛ النهايه، طوسى، ص755.
[85]. نهاية الاحكام، ج1، ص352؛ جامعالمقاصد، ج2، ص144؛ جواهرالكلام، ج14، ص107.
[86]. التحرير و التنوير، ج26، ص254؛ الفرقان، ج26، ص250؛ التراتيب الاداريه، ج1، ص363.
[87]. الاقناع، ج2، ص77.
[88]. صراط النجاة، ج3، ص218.
[89]. اجوبة الاستفتاءات، ج2، ص108.
[90]. لزوم وزارت اطلاعات در حكومت اسلامى، ص146 - 147؛ ولاية الفقيه، ج2، ص545.
[91]. نهجالبلاغه، نامه 43؛ الجمل، ص82؛ وسائل الشيعه، ج18، ص175.
[92]. تاريخ يعقوبى، ج2، ص180 - 185؛ قرب الاسناد، ص342.
[93]. جامعالسعادات، ج2، ص208؛ معراج السعاده، ص539.
[94]. شعبالايمان، ج5، ص316؛ احياء علوم الدين، ج1، ص46؛ المحجةالبيضاء، ج1، ص104.
[95]. شعبالايمان، ج6، ص99.
[96]. جامعالسعادات، ج1، ص85.
[97]. شعب الايمان، ج5، ص295.
[98]. جامع السعادات، ج2، ص207.
[99]. اسرار الصلاه، ص121.
[100]. المحجةالبيضاء، ج5، ص278؛ جامع السعادات، ج2، ص383؛ معراج السعاده، ج1، ص547.