تسنيم : برترين چشمه بهشتى، ويژه مقرّبان
تسنيم از ريشه «س ـ ن ـ م» به معناى بلندى و ارتفاع است[1] و به چشمه آبى گفته مىشود كه از بالا به پايين سرازير است.[2] تسنيم نام چشمهاى در بهشت* است[3] و در وجه تسميه آن گفتهاند: برترين شراب بهشتى است كه از بالا سرازير مىشود، هنگام حركت موج دارد و بر هر مانعى بلندى مىجويد[4] و هركس از آن بنوشد رفعت مقام مىيابد[5] و به گفته برخى شرابى بهشتى است كه ابرار با نوشيدن آن از خودخواهى نفس به سوى حق فرا مىروند و در نورِ الهى و عظمت و جمال وى فانى مىشوند.[6]تسنيم در قرآن تنها در يك آيه به صراحت آمده است: «اِنَّ الاَبرارَ لَفى نَعيم ... * يُسقَونَ مِن رَحيق مَختوم * خِتـمُهُ مِسكٌ وفى ذلِكَ فَليَتَنافَسِ المُتَنـفِسون * و مِزاجُهُ مِن تَسنيم * عَينـًا يَشرَبُ بِهَا المُقَرَّبون». (مطفّفين/83، 22 ـ 28)
مفسران ذيل برخى آيات حاوى وصف بهشت نيز از اين چشمه* سخن به ميان آورده و بحثهاى ذيل را درباره آن مطرح كردهاند: جايگاه تسنيم در بهشت عدن است (توبه/9،72)[7]، تسنيم از جمله چشمههاى پرهيزگاران است (حجر/15،45)[8]، آبى صاف و زلال است (محمّد/47،15)[9]، يكى از دو چشمه ويژه خداترسان است (الرحمن/55،50)[10] و اينكه تسنيم داراى طعم كافور* و خوشبوست كه از چشمهسار ويژه «عباداللّه*» برگرفته مىشود. (انسان/76، 5 ـ 6)[11]
تسنيم چشمهاى است كه مقربان، خالصِ آن را مىنوشند[12]؛ ولى ابرار كه مقامى پايينتر از مقربان دارند و از «اصحاب يمين» به شمار مىروند، آميختهاى از تسنيمبا «رحيقِ مختوم»[13]
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 535
(از شرابهاى زلال و طهور بهشتى) را مىنوشند[14] (مطفّفين/83،27ـ 28)، بنابراين شراب تسنيم از رحيق مختوم برتر و گواراتر است.[15] به گفته برخى مفسران آشاميدنى اهل بهشت آميختهاى از تسنيم و شير و عسل و شراب بهشتى است.[16] در برخى روايات، از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و خديجه(عليها السلام) و على و فرزندانشان(عليهم السلام) به عنوان نوشندگان شراب خالص تسنيم نام برده شده است[17]، چنان كه در برخى روايات نيز رحيق مختوم، پاداش كسانى دانسته شده كه در تابستان روزه بگيرند يا از شرابخوارى بپرهيزند.[18] از ديدگاه اهل عرفان مقربان ـ كه از تسنيم مىنوشند ـ بر بزرگان عرفا تطبيق شده است؛ آنانكه در رتبه انبيا هستند[19] و از هرجهت كامل بوده، به توحيد ذات رسيدهاند.[20]
براى تسنيم ويژگيهايى ذكر شده است؛ از جمله: شريفترين شراب بهشتى[21]، چشمهاى در بهشت كه از زير[22] يا بالاى عرش الهى سرازير مىشود[23]، از بهشت عدن سرازير مىشود و به منزلها و غرفههاى اهل بهشت فرود مىآيد[24]، رودى جارى در هوا كه آبش در ظرفهاى بهشتيان ريخته مىشود و چون ظرفها پر شود باز مىايستد.[25] برخى، اوصاف اين چشمه بىمانند را در اين جهان بر اهل دنيا مخفى دانستهاند.[26] و به گفته برخى ديگر نيز تسنيم با فضيلتترين رود بهشتى و جايگاه آن مراتب والاى روحانى و معنوى بهشت است و نوشيدن از آن معرفت و لذّت مشاهده خداوند را پديد مىآورد. مقربان در جايگاه برترين مردمان بهشت، با نوشيدن تسنيم جز به ذكر و ياد خدا مشغول نگشته و اصحاب يمين با نوشيدن آميختهاى از تسنيم گاهى نظرشان به وجهاللّه است و گاهى به آفريدههايش نظر دارند.[27] برخى از اهل عرفان، تسنيم خالص را برترين مرتبه محبت و از آنِ مقربانى مىدانند كه به غير خدا مشغول نبوده و محبت حق را با غير آن درنمىآميزند و شراب آميخته به تسنيم از آنِ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 536
مؤمنانى است كه محبت آنان به خدا با غير آن درآميخته است.[28] در برخى روايات نيز آمده كه چشمه تسنيم به سوى بالاترين طبقه بهشت (علّيين) جريان داشته و تنها افراد خاصى از بهشتيان از آن استفاده مىكنند؛ اما آبهاى ديگر به سوى مراتب ديگر بهشت سرازير مىشوند.[29] در روايتى ديگر آبيارى درخت طوبا از آب تسنيم دانسته شده است[30] و مطابق نقل ديگر تسنيم چشمهاى است كه خداوند به فاطمه(عليها السلام)بخشيده[31] و حوض كوثر ظرفى است كه از دو چشمه بهشتى «تسنيم» و «مَعين» پر مىگردد.[32]
منابع
بحارالانوار، المجلسى (م.1110ق.)، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1403ق؛ بشارةالمصطفى، محمدبن على الطبرى (م.525ق.)، به كوشش القيومى، قم، النشر الاسلامى، 1420ق؛ تأويل الآيات الظاهره، سيد شرف الدين على الحسينى استر آبادى، (م.965ق.)، به كوشش و نشر مدرسة الامامالمهدى(عج)، قم، 1407ق؛ تاج العروس، الزبيدى (م.1205ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ التحقيق، المصطفوى، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير جوامع الجامع، الطبرسى (م.548ق.)، بيروت، دارالاضواء، 1405ق؛ تفسير فرات الكوفى، الفرات الكوفى (م.307ق.)، به كوشش محمد كاظم، تهران، وزارت ارشاد، 1374ش؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير (م.774ق.)، به كوشش مرعشلى، بيروت، دارالمعرفة، 1409ق؛ تفسير القرآن الكريم، محىالدين بن عربى (م.638ق.)، به كوشش مصطفى غالب، بيروت، دارالاندلس؛ تفسير القمى، القمى (م.307ق.)، به كوشش الجزايرى، لبنان، دارالسرور، 1411ق؛ التفسير الكبير، الفخر الرازى (م.606ق.)، قم، دفتر تبليغات، 1413ق؛ تفسير منهج الصادقين، فتح الله كاشانى (م.988ق.)، به كوشش مرتضوى، غفارى، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، 1385ق؛ تفسير نورالثقلين، العروسى الحويزى (م.1112ق.)، به كوشش رسولى محلاتى، اسماعيليان، 1373ش؛ جامع البيان، الطبرى (م.310ق.)، به كوشش صدقى جميل، بيروت، دارالفكر، 1415ق؛ الجامع لاحكام القرآن، القرطبى (م.671ق.)، بيروت، دارالكتب العلمية، 1417ق؛ الخصال، الصدوق (م.381ق.)، به كوشش غفارى، قم، نشر اسلامى، 1416ق؛ الدرالمنثور، السيوطى (م.911ق.)، بيروت، دارالفكر، 1414ق؛ رحمة من الرحمن، محى الدين بن عربى (م.638ق.)، به كوشش محمود الغراب، دمشق، مطبعة نضر، 1410ق؛ روح المعانى، الآلوسى (م.1270ق.)، به كوشش محمد حسين، بيروت، دارالفكر، 1417ق؛ روض الجنان، ابوالفتوح رازى (م.554ق.)، به كوشش ياحقى و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375ش؛ زادالمسير، جمالالدينالجوزى (م.597ق.)، به كوشش محمد عبدالله، بيروت، دارالفكر، 1407ق؛ شواهد التنزيل، الحاكم الحسكانى، (م.506ق.)، به كوشش محمودى، تهران، وزارت ارشاد، 1411ق؛ الكشاف،الزمخشرى (م.538ق.)، قم، بلاغت، 1415ق؛ كشفالاسرار، ميبدى (م.520ق.)، به كوشش حكمت، تهران، امير كبير، 1361ش؛ لسان العرب، ابن منظور (م.711ق.)، به كوشش على شيرى، بيروت، دار احياء التراث العربى، 1408ق؛ مجمعالبيان، الطبرسى (م.548ق.)، بيروت، دارالمعرفة، 1406ق؛ معجم مقاييس اللغه، ابن فارس (م.395ق.)، به كوشش عبدالسلام محمد، قم، دفتر تبليغات، 1404ق؛ مفردات، الراغب (م.425ق.)، به كوشش صفوان داوودى، دمشق،دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 537
دارالقلم، 1412ق؛ النكت والعيون، الماوردى (م.450ق.)، بيروت، دارالكتبالعلمية، 1412ق.
محمد اكبرى كارمزدى
[1]. التفسيرالكبير، ج31، ص100؛ مقاييساللغه، ج3، ص107؛ التحقيق، ج5، ص235، «سنم».
[2]. تفسير ماوردى، ج6، ص231؛ لسانالعرب، ج12،ص307؛ تاج العروس، ص249، «سنم».
[3]. جامعالبيان، ج30، ص135؛ مفردات، ص429، «سنم»؛ مجمعالبيان، ج10، ص693.
[4]. جوامعالجامع،ج2، ص724؛ التفسيرالكبير، ج31، ص100.
[5]. روح المعانى، ج30، ص135؛ التحقيق، ج5، ص236، «سنم».
[6]. التحقيق، ج5، ص236.
[7]. مجمعالبيان، ج5، ص77؛ روض الجنان، ج9، ص295؛ تفسيرقرطبى، ج8، ص130.
[8]. زادالمسير، ج4، ص403؛ تفسير قرطبى، ج10، ص22.
[9]. جامعالبيان، ج26، ص64؛ الدرالمنثور، ج7، ص465.
[10]. مجمعالبيان، ج9، ص314؛ زادالمسير، ج8، ص120؛ تفسير ابن كثير، ج4، ص297.
[11]. تفسيرماوردى، ج6، ص165؛ جامعالبيان، ج29، ص257 ـ 258؛ بحارالانوار، ج65، ص128.
[12]. جامعالبيان، ج30، ص135؛ مجمعالبيان، ج10، ص693.
[13]. جامع البيان، ج30، ص135 ـ 136؛ الميزان، ج20، ص239؛ منهج الصادقين، ج10، ص187.
[14]. التبيان، ج10، ص302؛ مفردات، ص346؛ التحقيق، ج4، ص76، «رحق».
[15]. الميزان، ج20، ص239.
[16]. جامعالبيان، ج30، ص135 ـ 136؛ تفسير ماوردى، ج6، ص165؛ مجمعالبيان، ج10، ص693.
[17]. تفسير قمى، ج2، ص439؛ شواهدالتنزيل، ج2، ص425؛ نورالثقلين، ج5، ص535.
[18]. مجمعالبيان، ج10، ص693؛ منهجالصادقين، ج10، ص186؛ نورالثقلين، ج5، ص534.
[19]. رحمة من الرحمن، ج4، ص469.
[20]. تفسير ابن عربى، ج2، ص781.
[21]. جامعالبيان، ج30، ص136؛ كشفالاسرار، ج10، ص419؛ مجمعالبيان، ج10، ص693.
[22]. جامعالبيان، ج30، ص136؛ كشفالاسرار، ج10، ص419؛ مجمعالبيان، ج10، ص693.
[23]. تفسير قرطبى، ج19، ص83؛ الدرالمنثور، ج8، ص375.
[24]. كشفالاسرار، ج10، ص419؛ تفسير ماوردى، ج6، ص231؛ روضالجنان، ج20، ص191.
[25]. الكشاف، ج4، ص723؛ مجمع البيان، ج10، ص693؛ روضالجنان، ج20، ص192.
[26]. التفسير الكبير، ج31، ص100؛ تفسير ماوردى، ج6، ص231؛ الدرالمنثور، ج8، ص451.
[27]. التفسير الكبير، ج31، ص100 ـ 101.
[28]. منهج الصادقين، ج10، ص187.
[29]. بحارالانوار، ج65، ص128.
[30]. همان، ج14، ص285.
[31]. بشارة المصطفى، ص91؛ تأويل الآيات الظاهره، ص778؛ بحارالانوار، ج65، ص128.
[32]. تفسيرفراتالكوفى،ص367؛الخصال، ص624؛ بحارالانوار، ج8، ص23.