پشت : بخش مخالف شكم و سينه بدن انسان و حيوان
پشت واژهاى فارسى به معناى بخشى از بدن انسان و حيوان است كه در جهت مخالف شكم و سينه قرار دارد[1]؛ قسمت عقب بدن انسان از شانه تا انتهاى كمر و ستون فقرات[2] و قسمت بالاى دوش حيوان از نزديكى گردن تا دم.[3] اين واژه به معانى ديگر از جمله نسل انسان (صلب)، آن سوى شى يا شخص و قسمت بالا و بيرون هر چيز نيز آمده است.[4] معادل عربى آن واژه «ظَهْر» است.[5] «ظَهْر» در اصل به معناى آشكار بودن يا قوت داشتن است و به پشت انسان يا حيوان از آن جهت ظَهْر گفته شده كه بر خلاف «بَطْن»، آشكار است يا در آن نيرويى نهفته است.[6]اين واژه در آيات متعددى به كار رفته كه در پارهاى موارد مراد از آن پشت انسان و حيوان است؛ مانند آيه «واِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى ءادَمَ مِن ظُهورِهِم»(اعراف/7، 172 و نيز توبه/ 9، 35؛ انبياء/21،39) و«و اَنعـمٌ حُرِّمَت ظُهورُها»(انعام /6، 138) در شمارى از آيات نيز ظهر به معناى بالا يا روى چيزى به كار رفته است؛ مانند «ما تَرَكَ عَلى ظَهرِها مِن دابَّة»(فاطر/35، 45 و نيز شورى /42، 33) و گاه از اين واژه وراء و پشت اشيا مراد است؛ مانند «تَأتوا البُيوتَ مِن ظُهورِها».(بقره/ 2، 189) در آياتى نيز ظهر كنايه از معانى ديگر به كار رفته؛ مانند «نَبَذَ وراءَ ظُهورِهِم»(بقره/2، 101 و نيز آلعمران/3، 187) كه به معناى غفلت كردن و رويگردانى از چيزى آمده است[7]، افزون بر اين، قرآن از پشت با واژههاى ديگرى نيز ياد كرده است؛ مانند «صلب» كه معانى گوناگونى براى آن ذكر شده؛ مانند پشت[8]، پشت حيوان يا انسانى كه ستون فقرات
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 507
دارد[9] و خود ستون فقرات[10] يا بخشى از آن[11] كه در پشت جانوران قرار دارد. اين واژه دو بار در قرآن به كار رفته است:«يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ والتَّرائِب».(طارق/86،7 و نيز نساء/4، 23) واژه ديگر «دُبُر» است كه به معناى پشت[12]، مقابلِ جلو و دنباله هر چيزى آمده است.[13]اين واژه و مشتقات آن بيش از 30 بار در قرآن آمده است كه در برخى موارد، مراد از آن پشت انسان است؛ مانند «المَلَئِكَةُ يَضرِبونَ وُجوهَهُم واَدبـرَهُم»(انفال/8،50 و نيز محمّد/ 47، 27)، «يُوَلّوكم الاَدبـرَ».(آلعمران/3،111 و نيز انفال / 8، 15 ـ 16 و فتح/ 48، 22) آيه اخير به معناى به كسى پشت كردن و كنايه از عقب نشينى و فرار كردن است.[14] در مجموع آيات ياد شده از برخى مباحث مربوط به پشت انسان و برخى حيوانات در دنيا و آخرت سخن به ميان آمده است.
برگرفتن ذريّه آدم از پشت آنان:
در آيه 172 اعراف/7 از پيمان گرفتن خداوند از فرزندان آدم بر ربوبيت خود ياد شده است: «و اِذ اَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنى ءادَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرِّيَّتَهُم واَشهَدَهُم عَلى اَنفُسِهِم اَلَستُ بِرَبِّكُم قالوا بَلى شَهِدنا».درباره چگونگى اين اِشهاد و زمان آن برخى مفسران بر آناند كه خداوند در عالم ذَرّ همه فرزندان آدم را به صورت ذراتى كوچك از پشت آن حضرت بيرون آورد و از آنان بر ربوبيت خود و يكتاپرستى و دورى از شرك پيمان گرفت و آنان نيز بر اين امور گواهى دادند.[15] نظر ديگر اين است كه خداوند روح فرزندان آدم را از پشت آن حضرت خارج و به آنها فهم و معرفت عطا كرد. سپس از آنان اقرار گرفت[16]؛ ولى به نظر برخى ديگر اين پيمان در همين دنيا گرفته شده و در توضيح آن گفتهاند: هنگامى كه خداوند هر يك از فرزندان آدم را از پشت پدران به رحم مادران منتقل كرد و آنان را مرحله به مرحله به كمال رسانده، فهم و عقل عطا كرد و ادله خلقت و ربوبيت خود را به آنان نشان داد، با زبان تكوين از آنان شهادت گرفت و آنان نيز تكويناً به ربوبيت و توحيد اقرار كردند.[17]پشت منشأ توليد نسل:
قرآن كريم آفرينش نسل انسان را از آبى جهنده دانستهدائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 508
كه از ميان صلب (پشت) و ترائب (استخوانهاى سينه) بيرون مىآيد: «فَليَنظُرِ الاِنسـنُ مِمَّ خُلِق * خُلِقَ مِن ماء دافِق * يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ والتَّرائِب».(طارق/86،5 ـ 7) در آيهاى ديگر، فرزندان از صلب پدران به شمار رفتهاند: «و حَلئِلُ اَبنائِكُمُ الَّذينَ مِن اَصلـبِكُم».(نساء/4،23) در آيه 19 محمّد/47 نيز از علم الهى به محل حركت و فرجام انسان سخن به ميان آمده است[18]:«واللّهُ يَعلَمُ مُتَقَلَّبَكُم و مَثوكُم».به نظر برخى مراد از محل حركت: «مُتَقَلَّبَكُم»صلب و پشت مردان است[19]؛ همچنين صلب مردان مصداق يكى از مكانهاى تاريك سه گانه در مراحل آفرينش انسان دانسته شده كه قرآن در آيه 6 زمر/36 از آن ياد كرده است[20]: «يَخلُقُكُم ... خَلقـًا مِن بَعدِ خَلق فى ظُـلُمـت ثَلـث»،افزون بر اين، در آيه 98 انعام/6 از خلقت انسانها از نفس واحد و نيز محل پايدار و ناپايدار آنان خبر داده است:«و هُوَ الَّذى اَنشَاَكُم مِن نَفس واحِدَة فَمُستَقَرٌّ و مُستَودَعٌ».درباره مكان ناپايدار و موقتى (مُسْتَوْدَع) اقوال گوناگونى نقل شده است كه طبق يك نظر مراد صلب مردان است.[21] درباره مراد از «صلب» و «ترائب» و اينكه چگونه صلب منشأ توليد نسل است اقوال متعددى مطرح شده است؛ برخى مراد از صلب را پشت مرد و مراد از ترائب را استخوانهاى سينه زن دانستهاند.[22] شمارى ديگر گفتهاند كه مراد پشت و استخوانهاى سينه خود مرد است.[23] برخى ديگر مراد را صلب و ترائب هر دو دانسته و بر آناند كه منى از پشت و سينه هر دو خارج مىشود.[24]برخى ديگر گفتهاند كه منى از همه اجزاى بدن والدين خارج مىشود و از اين رو فرزندان به والدين خود شبيه هستند و از جمله حكمتهاى غسل كه در آن مؤمنان موظف به شستن همه اجزاى بدن هستند نيز همين است.[25] در برخى احاديث منقول از اهل بيت(عليهم السلام) نيز به اين مطلب اشاره شده است.[26] برپايه اين تفسير، برخى گفتهاند كه صلب كنايه از قسمت عقب بدن انسان و ترائب كنايه از قسمت جلو آن است.[27] برخى نيز برآناند كه خاستگاه و جايگاه اصلى آب جهنده، پشت مرد است و از آنجا به ديگر اجزاى بدن از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 509
جمله بيضتين منتقل مىشود.[28]
قرآن در ادامه آيات مذكور خداوند را قادر به باز گرداندن حيات دوباره به انسان، پس از مرگ دانسته است[29]:«اِنَّهُ عَلى رَجعِهِ لَقادِر»(طارق/86،8)؛ اما برخى گفتهاند: مراد آيه اين است كه خداوند قادر است اين آب جهنده را دوباره به صلب باز گرداند يا آن را محبوس كرده، مانع خروج آن شود يا آنكه خداوند مىتواند انسان را به همان آبگنديده تبديل كند.[30]
تشبيه پشت همسر به پشت محارم (ظِهار):
در عصر جاهليت هر گاه مردى بر همسرش خشم مىگرفت، پشت او را به مادر يا ديگر محارم خود تشبيه مىكرد و مثلاً به او مىگفت: «أنتِ علىَّ كظهر أمّى =تو نسبت به من همچون پشت مادرم هستى» و با اين سخن، مباشرت با وى را بر خود حرام مىكرد.[31] اين كار در اصطلاح شرعى «ظِهار»* ناميده مىشود كه از «ظَهر» به معناى پشت گرفته شده است. اين كار در دوران جاهليت نوعى طلاق به شمار مىرفت[32]؛ ولى اسلام آن را كارى ناپسند و مردود دانست: «ما جَعَلَ اللّهُ ... و ما جَعَلَ اَزوجَكُمُ الّــى تُظـهِرونَ مِنهُنَّ اُمَّهـتِكُم»(احزاب/33، 4 و نيز مجادله/58، 2) و براى مرتكبان آن احكامى خاص مقرر كرد.پشت، محل تحمل عذاب الهى:
پشت انسان از مواضعى است كه پس از مرگ در معرض عذاب الهى قرار مىگيرد و بايد عذاب خداوند را تحمل كند. در آيه 50 انفال/ 8 از سرنوشت كافران هنگام مرگ ياد شده كه فرشتگان الهى بر صورت و پشت آنان مىزنند: «و لَو تَرَى اِذ يَتَوَفَّى الَّذينَ كَفَروا المَلَئِكَةُ يَضرِبونَ وُجوهَهُم و اَدبـرَهُم».در آيه بعد علت ضربه زدن بر پشت و صورت آنان، كارهاى ناپسندشان شمرده شده است: «ذلِكَ بِما قَدَّمَت اَيديكُم».(انفال/8،51) برخى شأن نزول اين آيات را كافرانى دانستهاند كه در جنگ بدر كشته شدند.[33] بنابر روايتى، شخصى از وجود آثار زخم بر پشت ابوجهل از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)پرسيد. آن حضرت فرمود: اين، آثار ضربههاى فرشتگان است.[34] با اين همه، مفسران بر آناند كه آيه عام است و شامل همه كافران مىشود[35]، چنانكه در آيهاى ديگردائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 510
همين مجازات درباره مرتدان ذكر شده است: «اِنَّ الَّذينَ ارتَدّوا عَلى اَدبـرِهِم... فَكَيفَ اِذا تَوَفَّتهُمُ المَلـئِكَةُ يَضرِبونَ وُجوهَهُم و اَدبـرَهُم».(محمّد/47،25 ـ 27) افزون بر زمان مرگ، در قيامت نيز خداوند اعضاى بدن كافران و گناهكاران از جمله پشت آنان را در معرض آتش دوزخ قرار مىدهد: «لَو يَعلَمُ الَّذينَ كَفَروا حينَ لايَكُفّونَ عَن وُجوهِهِمُ النّارَ ولا عَن ظُهورِهِم ولا هُم يُنصَرون».(انبياء/21،39) در آيهاى ديگر از داغ نهادن بر پشت و نيز پيشانى و پهلوهاى آنان كه زكات نمىپردازند،[36] ياد شده است: «والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ ولا يُنفِقونَها فى سَبيلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم * يَومَ يُحمى عَلَيها فى نارِ جَهَنَّمَ فَتُكوى بِها جِباهُهُم وجُنوبُهُم وظُهورُهُم هـذا ما كَنَزتُم لاَِنفُسِكُم فَذوقوا ما كُنتُم تَكنِزون».(توبه/9،34 ـ 35) بنابر روايتى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)، خداوند با همان درهم و دينار ذخيره شده بر پشت آنان داغ مىگذارد.[37]در مورد حكمت داغ نهادن بر اين مواضع خاص، برخى مفسران گفتهاند: سبب اين امر آن است كه صاحبان ثروت در دنيا با پيشانى بر درهم و دينار سجده كرده، با پهلو به آن پناه مىبرند و با پشت بر آن اعتماد و تكيه مىكنند.[38] برخى علت اين امر را آن دانستهاند كه پيشانى محل علامت گذاشتن و پهلو محل درد و پشت محل اجراى حدود الهى است.[39] عدهاى نيز برآناند كه چون توانگران هنگام ديدن فقرا پيشانى درهم كشيده، پهلو تهى و به آنان پشت مىكنند، خداوند بر اين مواضع داغ مىنهد.[40]برخى مفسران صورت را در دو آيه مذكور كنايه از قسمت جلو بدن و پشت را كنايه از عقب آن دانسته و گفتهاند كه در قيامت بر همه اعضاى بدن كافران و گناهكاران داغ نهاده مىشود.[41]
استفاده از پشت حيوانات از نعمتهاى الهى:
خلقت چارپايان منافع فراوانى براى انسانها در پى دارد كه از جمله اين منافع سوار شدن انسان بر پشت آنها و حمل بار خود به وسيله آنهاست: «جَعَلَ لَكُمُ الاَنعـمَ لِتَركَبوا مِنها... ولَكُم فيها مَنـفِعُ ولِتَبلُغوا عَلَيها حاجَةً فى صُدورِكُم وعَلَيها و عَلَى الفُلكِ تُحمَلون».(غافر/40،79 ـ 80 و نيز نحل/16،4،7 ـ 8؛ مؤمنون/ 23، 22؛ يس/36، 42؛ زخرف/ 43، 12) در برابر اين نعمت، به انسانها توصيه شده كه هنگام استقرار بر پشت حيوان و استفاده از آنها نعمتهاى الهى را ياد و خداوند را تسبيح كنند: «لِتَستَووا عَلى ظُهورِهِ ثُمَّ تَذكُروا نِعمَةَ رَبِّكُم اِذادائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 511
استَوَيتُم عَلَيهِ وتَقولوا سُبحـنَ الَّذى سَخَّرَ لَنا هـذا و ما كُنّا لَهُ مُقرِنين * واِنّا اِلى رَبِّنا لَمُنقَلِبون».(زخرف/43،12 ـ 14) در احاديث نيز بر اين امور تأكيد شده است.[42] بنابر روايتى، هرگاه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)بر پشت حيوان قرار مىگرفت، ذكر «الحمد لله على كل حال»را بر زبان جارى مىكرد. سپس آيه «سُبحـنَ الَّذى سَخَّرَ لَنا...»را تلاوت مىفرمود و سه بار تكبير و نيز جمله «لا اله الاّ اللّه»را تكرار مىكرد.[43] البته تلاوت آيات و اذكار ياد شده اختصاصى به سوار شدن بر حيوانات ندارد و سوار شدن بر مركبهاى ديگر را نيز شامل مىشود.[44] در آيه 146 انعام/ 6 از تحريم برخى چارپايان و نيز پيه گاو و گوسفند بر يهود سخن به ميان آمده؛ ولى قسمتى ازپيه اين دو حيوان از جمله پيه پشت آنها، استثنا شده و حلال به شمار رفته است: «و عَلَى الَّذينَ هادوا حَرَّمنا كُلَّ ذى ظُفُر ومِنَ البَقَرِ والغَنَمِ حَرَّمنا عَلَيهِم شُحومَهُما اِلاّ ما حَمَلَت ظُهورُهُما».برخى مراد از اين پيه را دنبه گوسفندان دانستهاند.[45] عدهاى نيز برآناند كه مراد از آن، پيه پشت و پهلوهاى حيوان است.[46]نظر گروهى ديگر آن است كه در پشت و دو پهلوى حيوان پيه وجود ندارد و مراد از اين تعبير در آيه گوشت سفيد پشت و دو پهلوى حيوان است كه به گوشت قرمز چسبيده است[47]؛ همچنين قرآن در آيهاى ديگر از تحريم پشت برخى حيوانات از سوى اعراب جاهلى خبر داده است كه پس از تحريم، آن را به خداوند نسبت مىدادند: «وقالوا هـذِهِ اَنعـمٌ ... حُرِّمَت ظُهورُها واَنعـمٌ لا يَذكُرونَ اسمَ اللّهِ عَلَيهَا افتِراءً عَلَيهِ سَيَجزيهِم بِما كانوا يَفتَرون».(انعام/6،138) حيوانات مورد اشاره عبارتاند از: «بحيره»، «سائبه»، «وصيله» و «حام»[48] كه قرآن در آيهاى ديگر تحريم خوردن اين حيوانات و سوار شدن بر پشت آنها را از جانب خداوند مردود شمرده و چنين حكمى را افترا به خداوند دانسته است:
«ماجَعَلَ اللّهُ مِن بَحيرَة ولا سائِبَة ولا وصيلَة ولا حام و لـكِنَّ الَّذينَ كَفَروا يَفتَرونَ عَلَى اللّهِ الكَذِبَ واَكثَرُهُم لايَعقِلون»(مائده/5،103) و كسانى را كه اين حيوانات و ديگر نعمتهاى حلال دنيوى را بر خود حرام مىكنند زيانكار و گمراه شمرده است: «قَد خَسِرَ الَّذينَ ... و حَرَّموا ما رَزَقَهُمُ اللّهُ افتِراءً عَلَى اللّهِ قَد ضَلّوا و ما كانوا مُهتَدين».(انعام/6،140) (<=بحيره، حام، سائبه و وصيله)
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 512
حمل گناهان بر پشت:
در آيه 31 انعام/ 6 از به دوش كشيدن گناهان از سوى تكذيبكنندگان معاد در قيامت سخن به ميان آمده است: «قَد خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبوا بِلِقاءِاللّهِ حَتّى اِذا جاءَتهُمُ السّاعَةُ و هُم يَحمِلونَ اَوزارَهُم عَلى ظُهورِهِم اَلا ساءَ ما يَزِرون».به نظر برخى گناهان[49] يا عذاب گناهان[50] در اين آيه به منزله بار تلقى شده كه بر پشت كافران در قيامت سنگينى مىكند؛ اما عدهاى آيه را اشاره به تجسم اعمال دانسته، مىگويند: هنگام خروج مؤمن از قبر اعمال او با صورتى زيبا و بدنى خوشبو به استقبال وى آمده، خطاب به او مىگويد: در دنيا من بر پشت تو قرار داشتم و امروز تو بر پشت من سوار شو و آيه «يَومَنَحشُرُ المُتَّقينَ اِلَى الرَّحمـنِ وَفدا»(مريم/19،85) كه از رفتن مؤمنان به سوى خدا با هيئت و مركب حكايت مىكند[51] به همين معنا اشاره دارد؛ اما اعمال كافر با صورتى قبيح و بدنى بدبو بر او مجسم شده، مىگويد: در دنيا تو بر پشت من سوار بودى و امروز من بر پشت تو سوار مىشوم و جمله «يَحمِلونَ اَوزارَهُم عَلى ظُهورِهِم»به وضعيت اين افراد اشاره دارد.[52] در برخى روايات نيز آمده است كه اعمال گناهكاران به صورت مردى سياه چهره و زشت بر آنان ظاهر شده، به كسانى كه مرتكب آن گناهان شدهاند خطاب مىكند كه من در دنيا با لذتها و شهوتها تو را بر پشت خود سوار كردم و امروز تو بايد مرا بر پشت خود سوار كنى.[53]همچنين در آيات2ـ3 انشراح/ 94 از برداشته شدن بارى سنگين از پشت آن حضرت به وسيله خداوند ياد شده است: «و وضَعنا عَنكَ وِزرَك * اَلَّذى اَنقَضَ ظَهرَك».عدهاى «وِزْر» در اين آيه را به معناى گناه دانسته و گفتهاند: خداوند گناهان پيامبر يا گناهان قبل از نبوت آن حضرت را كه بر پشت پيامبر سنگينى مىكرد برداشته است[54]؛ ولى با توجه به عصمت پيامبر(صلى الله عليه وآله)اين نظريه پذيرفتنى نيست[55]، از اينرو عدهاى گفتهاند: خداوند با دادن عصمت به پيامبر(صلى الله عليه وآله) زمينه گناه را از آن حضرت مرتفع ساخت.[56] برخى نيز مراد از آن را گناهان امت پيامبر دانستهاند.[57] در مقابل عدهاى «وزر» را به معناى بار سنگين دانسته و در تفسير آيه گفتهاند: خداوند غمها و فشارهايى را كه از ناحيه كافران بر پشت
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 513
آن حضرت سنگينى مىكرد برداشته است.[58] برخى نيز مراد از آن را بار نبوت و رسالت شمردهاند كه خداوند سنگينى آن را از پشت پيامبر برطرف و تحمل آن را آسان كرد.[59]
منابع
احكام القرآن، جصاص؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ بحارالانوار؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسيرالجلالين؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير الصافى؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير القمى؛ تفسير نورالثقلين؛ تنزيه الانبياء؛ جامعالبيان عن تأويل آىالقرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهر الحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى؛ الحدائق الناضرة فى احكام العترة الطاهره؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه؛ زاد المسير فى علم التفسير؛ زبدة البيان فى براهين احكام القرآن؛ العجائب فى الصلب والترائب؛ فتح القدير؛ فرهنگ بزرگ سخن؛ فرهنگ عميد؛ فرهنگ فارسى؛ فقه الرضا(عليه السلام)؛ القاموس المحيط؛ الكافى؛ الكشاف؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ المبسوط فى فقه الاماميه؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مسالك الافهام الى تنقيح شرايع الاسلام؛ المصباح المنير؛ معجم مقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المقنعه؛ مناقب آل ابى طالب؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النهاية فى مجرد الفقه والفتاوى؛ وسائل الشيعه.سيد جعفر صادقى فدكى
[1]. فرهنگ بزرگ سخن، ج 2، ص 1381، «پشت».
[2]. لسانالعرب، ج 8، ص 283، «ظهر»؛ فرهنگ عميد، ج 1، ص 559، «پشت».
[3]. فرهنگ عميد، ج 1، ص 559.
[4]. لغتنامه، ج 4، ص 54911؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص 791، فرهنگ بزرگ سخن، ج 2، ص 381، «پشت».
[5]. المصباح، ص 388؛ لسانالعرب، ج 8، ص 273؛ مقاييس اللغه، ج 3، ص 471، «ظهر».
[6]. مقاييس اللغه، ج 3، ص 471، «ظهر».
[7]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 622؛ مجمع البيان، ج 1، ص 329؛ تفسير جلالين، ص 18.
[8]. مقاييس اللغه، ج 3، ص 301؛ مفردات، ص 489؛ لسان العرب، ج 7، ص 380، «صلب».
[9]. لسان العرب، ج 7، ص 380؛ المصباح، ص 345؛ مجمعالبحرين، ج 1، ص 623؛ «صلب».
[10]. لسان العرب، ج 7، ص 379؛ القاموس المحيط، ج 1، ص 189، «صلب».
[11]. العجائب، ص 33 ـ 34.
[12]. مفردات، ص 306؛ لسان العرب، ج 4، ص 281؛ تفسير قرطبى، ج8، ص 20.
[13]. المصباح، ص 189؛ مقاييس اللغه، ج 4، ص 324؛ التحقيق، ج 3، ص 166، «بر».
[14]. التبيان، ج 5، ص 91؛ زادالمسير، ج 3، ص 331؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 241.
[15]. جامعالبيان، مج 6، ج 9، ص 148؛ مجمع البيان، ج 4، ص 765؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 259.
[16]. جامعالبيان، مج 12، ج 24، ص 61؛ جوامع الجامع، ج 1، ص 720؛ تفسير قرطبى، ج 7، ص 199 ـ 200.
[17]. مجمعالبيان، ج 4، ص 765 ـ 766؛ احكام القرآن، ج 3، ص 55؛ الميزان، ج 8، ص 310.
[18]. نمونه، ج 21، ص 453.
[19]. مجمع البيان، ج 9، ص 171؛ زادالمسير، ج 7، ص 151؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 160.
[20]. التبيان، ج 9، ص 9؛ تفسير قرطبى، ج 15، ص 153؛ الميزان، ج 17، ص 238.
[21]. جامعالبيان، مج 5، ج 7، ص 374؛ مجمع البيان، ج 4، ص 526؛ الميزان، ج 7، ص 309.
[22]. جامعالبيان، مج 15، ج 30، ص 180؛ تفسير قمى، ج 2، ص 444؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 715.
[23]. جامع البيان، مج 15، ج 30، ص 181؛ تفسير ابن كثير، ج 4، ص 532؛ الدرالمنثور، ج 6، ص 560.
[24]. تفسير قرطبى، ج 20، ص 6؛ تفسير ثعالبى، ج 3، ص 466.
[25]. تفسير قرطبى، ج 20، ص 6.
[26]. بحارالانوار، ج 10، ص 213؛ ج 57، ص 333؛ مناقب، ج 3، ص 377؛ نورالثقلين، ج 5، ص 551 ـ 552.
[27]. فتح القدير، ج 5، ص 420 ـ 419؛ بحارالانوار، ج 57. ص 337.
[28]. تفسير بيضاوى، ج 4، ص 405؛ بحارالانوار، ج 57، ص 331 ـ 332.
[29]. تفسير قمى، ج 2، ص 444؛ مجمعالبيان، ج 10، ص 715؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 6.
[30]. التبيان، ج 10، ص 325؛ زادالمسير، ج 9، ص 84؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 7.
[31]. فقه الرضا(عليه السلام)، ص 271؛ المقنعه، ص 524 ـ 523؛ النهايه، ص 524.
[32]. شرح اللمعه، ج 6، ص 133؛ مسالك الافهام، ج 9، ص 463؛ المجموع، ج 17، ص 341.
[33]. جامعالبيان، مج 6، ج 10، ص 30؛ مجمع البيان، ج 4، ص 846؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 20.
[34]. التبيان، ج 5، ص 137؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 20؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 332.
[35]. التبيان، ج 5، ص 137؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 19؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 332.
[36]. احكام القرآن، جصاص، ج 3، ص 137؛ التبيان، ج 5، ص 211؛ مجمع البيان، ج 5، ص 47.
[37]. مجمع البيان، ج 5، ص 41؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 84؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 366.
[38]. تفسير قرطبى، ج 8، ص 83؛ الميزان، ج 9، ص 252.
[39]. مجمعالبيان، ج 5، ص 41؛ بحارالانوار، ج 8، ص 243.
[40]. زادالمسير، ج 3، ص 431؛ تفسير قرطبى، ج 8، ص 83؛ الصافى، ج 2، ص 340.
[41]. تفسير ابن كثير، ج 3، ص 429؛ الصافى، ج 2، ص 340؛ الميزان، ج 14، ص 289.
[42]. الكافى، ج 6، ص 535؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 387؛ بحارالانوار، ج 73، ص 261.
[43]. مجمع البيان، ج 9، ص 63؛ زبدة البيان، ص 415؛ بحارالانوار، ج 73، ص 293.
[44]. الكافى، ج 6، ص 535؛ وسائل الشيعه، ج 11، ص 387؛ بحارالانوار، ج 73، ص 261.
[45]. جامع البيان، مج 5، ج 8، ص 101؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 101.
[46]. جامعالبيان، مج 5، ج 8، ص 99؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 223 ـ 224.
[47]. مجمع البيان، ج 4، ص 585؛ التفسير الكبير، ج 13، ص 224؛ اللباب، ج 8، ص 491.
[48]. الكشاف، ج 1، ص 685؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 389 ـ 390؛ ج4، ص 574.
[49]. مجمع البيان، ج 4، ص 453؛ تفسير قرطبى، ج 6، ص 266؛ فتح القدير، ج 2، ص 111.
[50]. التبيان، ج 4، ص 115؛ نورالثقلين، ج 1، ص 711.
[51]. تفسير قمى، ج 2، ص 53؛ التبيان، ج 7، ص 149.
[52]. جامع البيان، مج 5، ج 7، ص 237؛ مجمع البيان، ج 4، ص 453؛ تفسير قرطبى، ج 11، ص 101.
[53]. جامع البيان، مج 5، ج 7، ص 237؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 133؛ الدرالمنثور، ج 3، ص 17.
[54]. جامعالبيان، مج 15، ج 30، ص 296؛ زادالمسير، ج 9، ص 162؛ تفيسر قرطبى، ج 20، ص 72.
[55]. مجمعالبيان، ج 10، ص 770؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 72.
[56]. مجمعالبيان، ج 10، ص 770؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 72.
[57]. تفسير قرطبى، ج 20، ص 72؛ الميزان، ج 20، ص 315.
[58]. مجمع البيان، ج 10، ص 771؛ تنزيه الانبياء، ص 159.
[59]. مجمع البيان، ج 10، ص 770؛ تفسير قرطبى، ج 20، ص 72؛ فتح القدير، ج 2، ص 461.