بو
به آنچه با بينى و حس شامّه احساس مىگردد بو گفته مىشود.[1] در زبان عربى از بو با واژههايى مانند رائحه و ريح[2] ياد مىشود كه ريح در قرآن نيز به كار رفته است. اين واژه از ريشه «ر ـ و ـ ح»[3] و معناى اصلى آن باد[4] است. افزون بر واژههاى ياد شده، واژههاى ديگرى نيز همچون رَيْحان، صَلْصال، آسِن، كافور، زَنْجبيل، مِسْك و طَلْح در قرآن به نحوى با موضوع بو مرتبطاند.يادكردهاى گوناگون قرآن از بو عمدتاً به سه موضوع «بوى يوسف»، «آفرينش انسان از گِل بدبو» و «بوهاى بهشتى» مربوط مىشود. در آيهاى نيز ضمن برشمردن نعمتهايى كه خداوند در زمين براى بندگان خود آفريده از ريحان نام برده شده است: «والحَبُّ ذوالعَصفِ والرَّيحان»(الرحمن/55،12) كه منظور از آن را برخى هرچيز خوش بو[5] و برخى گياهان خوش بو[6] و عده بسيارى رزق[7] مىدانند. آيهاى نيز از تماشا و نگاه ذوالقرنين به غروب خورشيد در كنار چشمهاى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 348
حكايت مىكند كه برخى از مفسران آن چشمه را داراى آب مخلوط با گل بدبو[8] (حمئة) دانستهاند: «وجَدَها تَغرُبُ فى عَين حَمِئَة».(كهف/18،86)
بوى يوسف(عليه السلام):
حضرت يوسف(عليه السلام)پس از معرفى خود به برادرانش، پيراهن خود را به همراه آنان براى يعقوب(عليه السلام)فرستاد. (يوسف/12، 90 ـ 93) با حركت كاروان از مصر، يعقوب(عليه السلام) به اطرافيان خود فرمود: من بوى يوسف را استشمام مىكنم: «اِنّى لاََجِدُ ريحَ يوسُف...».(يوسف/12،94) اين آيه تنها موردى است كه در آن ريح به معناى بو به كار رفته است. مفسران درباره اينكه آن رايحه، بوى خود يوسف بوده يا بوى پيراهن بهشتى وى، اختلاف دارند؛ به گفته برخى يعقوب(عليه السلام) بوى خود يوسف(عليه السلام)را استشمام كرده است.[9] گفته شده: يوسف(عليه السلام)بويى خاص داشت كه به جز يعقوب(عليه السلام) كسى آن را استشمام نمىكرد.[10] در مقابل، عدهاى ديگر بر اين باورند كه پيراهن يوسف از بهشت آمده بود و باد به اذن پروردگار بوى آن را به سمت حضرت يعقوب(عليه السلام)برد.[11]يعقوب(عليه السلام)نيز با استشمام بوى پيراهن، بوى بهشت را احساس كرد و چون مىدانست كه در دنيا بوى بهشت يافت نمىشود مگر از پيراهن يوسف(عليه السلام)[12] مطمئن شد كه بوى پيراهن يوسف را استشمام كرده است.[13]درباره فاصله يعقوب از منبع بوى يوسف نيز اقوالى بيان شده است. يعقوب در فلسطين و يوسف(عليه السلام) در مصر بود كه مقدار اين مسافت را 8شب[14]، 10 شب،[15]، 8 روز[16] و 80 فرسخ[17] گفتهاند كه با عنايت به اين مقادير گروهى از مفسران، استشمام بوى يوسف(عليه السلام) را معجزه حضرت يعقوب(عليه السلام)مىدانند[18] كه از نظر عارف نفخهاى الهى است كه بر دل يعقوب(عليه السلام)نشست و اين كرامت را به سبب عشق او به يوسف(عليه السلام) به وى عنايت كردهاند.[19] برخى هم به عادى بودن اين امر اشاره كرده، مىگويند: ممكن است استشمام بو از راه دور، به جهت پيامبرى و از روى معجزه نباشد، زيرا مادران و پدران از شدت شوق به فرزندانشان، نزديكى وصال آنان را احساس مىكنند.[20] در برخى تفاسير معاصر نيز با نگاهى علمى به اين مسئله سعى شده از راه تلهپاتى و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 349
انتقال فكر از نقاط دور به حل آن پرداخته شود.[21] بنا به گفتهاى يعقوب(عليه السلام)، احساس آثار وجودى يوسف را اراده كرده است؛ آثارى مانند علم، ادب، معرفت، روحانيّت و عظمت.[22] به گفته علامه طباطبايى(ره) از سخن يعقوب(عليه السلام)، نزديك بودن ملاقات وى با يوسف(عليه السلام)برداشت مىشود.[23]
آفرينش انسان از گِل بدبو:
در آيات 26 و 33 حجر/15 با تعبير «مِن صَلصـل مِن حَمَإ مَسنون»به ماده نخست آفرينش انسان (گِل بدبو[24]) اشاره شده است. «حمأ مسنون» را به معناى بدبو شده، تغيير بو داده[25] و گل سياه[26] نيز دانستهاند.بوهاى بهشتى:
مقربان درگاه الهى هنگام مرگ بوى ريحان بهشتى را استشمام مىكنند[27]: «فَاَمّا اِن كانَ مِنَ المُقَرَّبين * فَرَوحٌ و رَيحانٌ و جَنَّتُنَعيم»(واقعه/56،88 ـ 89)، گرچه برخى عبارتِ «فَرَوحٌ و رَيحانٌ...»را اشاره به تحقق لطف و رحمت خداوند در حق مقربان الهى مىدانند.[28]در بهشت آبهايى تغييرناپذير وجود دارد: «فيهااَنهـرٌ مِن ماء غَيرِ ءاسِن ...».(محمّد/47،15)مفسران مقصود از آيه را تغيير طعم و بوى آبها دانسته[29] و برخى تصريح كردهاند كه آبهاى بهشتى بدبو نيستند.[30]
قرآن شراب بهشتيان را آميخته با كافور: «اِنَّالاَبرارَ يَشرَبونَ مِن كَأس كانَ مِزاجُها كافورا»(انسان/76،5) و زنجبيل: «يُسقَونَ فيها كَأسـًا كانَ مِزاجُها زَنجَبيلا»(انسان/76،17) دانسته است كه در توضيح آن مفسران دو احتمال دادهاند: 1.نوشيدنى (شراب) ابرار را به كافور[31] و زنجبيل[32] مىآميزند. 2. مزه نوشيدنى آنها بو و مزه كافور[33] و زنجبيل[34] دارد. بعضى از مفسران در تفسير آيه5 انسان/76، بعيد ندانستهاند كه تعبير «الاَبرارَ يَشرَبونَ مِن كَأس كانَ مِزاجُها كافورا»وصف باطن و حقيقت عملِ ابرار باشد.[35]
در آيهاى ديگر پس از ذكر نوشيدنى ابرار در بهشت آمده است: «... خِتـمُهُ مِسكٌ».
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 350
(مطفّفين/83،26) در تفسير اين آيه آراى گوناگونى ارائه شده است؛ از جمله اينكه مؤمن پس از آشاميدن شراب بهشتى، بوى مشك را از آن مىيابد[36]، آن شراب با مشك آميخته شده است[37]، آيه تمثيلى است تا كمال نفاست و بوى خوش آن شراب را نشان دهد[38]، ظرف آن شراب به جاى گِل، از مشك ساخته شده است[39]، و جام شراب با نوعى مشك خوش بو مُهر و موم شده است.[40]
يكى از نعمتهاى بهشتى براى اصحاب يمين درخت «طَلْح» است كه آن را داراى بوى خوشى دانستهاند[41]: «و اَصحـبُ اليَمين ... و طَـلح مَنضود».(واقعه/56،27، 29)
منابع
الاصفى فى تفسير القرآن؛ التبيان فى تفسيرالقرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير آسان (منتخبى از تفاسير معتبر)؛ تفسير اثنى عشرى؛ تفسير الجلالين؛ تفسير الصافى؛ تفسير عاملى؛ تفسير غريب القرآن الكريم؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ تفسير القمى؛ تفسير منهج الصادقين؛ تقريب القرآن الى الاذهان؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ جلاء الاذهان و جلاء الاحزان، گازر؛ الجواهرالحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ فتح القدير؛ فرهنگ فارسى؛ لسان العرب؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ معانى القرآن، نحاس؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مواهب عليّه (تفسير حسينى)؛ الميزان فى تفسير القرآن.موسى جوان شير
[1]. فرهنگ فارسى، ج 1، ص 596، «بو».
[2]. مفردات، ص 370، «روح».
[3]. لسان العرب، ج 5، ص 355، «روح».
[4]. التحقيق، ج 4، ص 230، «ريح».
[5]. تفسير ثعالبى، ج 4، ص 271.
[6]. تفسير قرطبى، ج 17، ص 103؛ احكام القرآن، ج 3، ص 619؛ مجمع البيان، ج 9، ص 301.
[7]. التبيان، ج 9، ص 514؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 301؛ الاصفى، ج2، ص 1241.
[8]. مجمعالبيان، ج 6، ص 757.
[9]. تفسير گازر، ج 5، ص 40؛ تفسير جلالين، ص 249؛ الدرالمنثور، ج 4، ص 581.
[10]. روض الجنان، ج 11، ص 149.
[11]. مواهب عليه، ج 2، ص 274؛ منهجالصادقين، ج 5، ص76.
[12]. تفسير اثنى عشرى، ج 6، ص 291.
[13]. جامع البيان، مج 8، ج 13، ص 78؛ تفسير قمى، ج 1، ص 384؛ معانى القرآن، ج 3، ص 456.
[14]. جامعالبيان، مج 8، ج 13، ص 76.
[15]. مجمع البيان، ج 5، ص 401؛ الميزان، ج 11، ص 251.
[16]. تفسير القرآن، ج 4، ص 507.
[17]. التبيان، ج 6، ص 192؛ مجمع البيان، ج 5، ص 401؛ تقريبالقرآن الى الاذهان، ج 13، ص 50.
[18]. تفسير اثنى عشرى، ج 6، ص 291؛ تفسير آسان، ج 8، ص 195.
[19]. تفسير عاملى، ج 5، ص 216.
[20]. همان.
[21]. تفسير آسان، ج 8، ص 199.
[22]. التحقيق، ج 4، ص 231.
[23]. الميزان، ج 11، ص 244.
[24]. جامع البيان، مج 8، ج 14، ص 38 ـ 39؛ التبيان، ج 6، ص 331؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 570.
[25]. غريب القرآن، ص 545.
[26]. جامع البيان، مج 8، ج 14، ص 38؛ الصافى، ج 3، ص 106.
[27]. مجمع البيان، ج 9، ص 379.
[28]. التحقيق، ج 4، ص 229.
[29]. جامع البيان، مج 13، ج 26، ص64؛ الاصفى، ج 2، ص 1173؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 236.
[30]. معانى القرآن، ج 6، ص 473.
[31]. جامعالبيان، مج 14، ج29، ص 257؛ تفسير قرطبى، ج19، ص 92؛ فتح القدير، ج 5، ص 346.
[32]. جامع البيان، مج 14، ج 29، ص 270؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 369.
[33]. جامع البيان، مج 14، ج 29، ص 257؛ التبيان، ج 10، ص 208؛ زادالمسير، ج 8، ص 438.
[34]. التبيان، ج 10، ص 214؛ مجمع البيان، ج 10، ص 616.
[35]. الميزان، ج 2، ص 125.
[36]. تفسير قمى، ج 2، ص 438؛ تفسير جلالين، ص 591؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 451.
[37]. تفسير ابن كثير، ج 4، ص 519؛ الدرالمنثور، ج 8، ص 451؛ فتح القدير، ج 5، ص 404.
[38]. الصافى، ج 5، ص 301؛ فتح القدير، ج 5، ص 402.
[39]. فتح القدير، ج 5، ص 402.
[40]. التبيان، ج 10، ص 303؛ مجمع البيان، ج 10، ص 692؛ الميزان،ج 20، ص 238.
[41]. زادالمسير، ج 8، ص 140؛ الميزان، ج 19، ص 123.