پول : هرگونه وسيله رايج داد و ستد كالا و خدمات
زر و سيم يا هر فلز مسكوك و رايج ديگر و همچنين اسكناس پول ناميده مىشود.[1] اين واژه ظاهراً در زمان اشكانيان از يونانى گرفته شده است.[2] گذشتگان به جاى پول از واژههايى مانند سيم، زر، درم و دينار، درهم و دينار و گاه وجه، تَنْخواه، نقد، فُلوس، مسكوك، آقچه، عين، نقدينه، فلس و پل استفاده مىكردند.[3]از آغاز تشكيل جوامع و احساس نياز به داد و ستد تا تشكيل پولهاى اعتبارى، مىتوان 5 گونه متفاوت از داد و ستد را برشمرد:
1. داد و ستد در جوامع ابتدايى به صورت «پاياپاى» يا «تهاترى» صورت مىگرفت.
2. با گذشت زمان به تدريج برخى از كالاهاى اساسى كه مورد نياز همگان بود، براى تسهيل مبادلات به عنوان واسطه عمومى مبادلات برگزيده شد.[4]
3. پس از اين و تقريباً از سده هشتم پيش از
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 538
ميلاد ضرب سكه از فلزهايى مانند طلا و نقره رواج يافت.[5] ارزش مبادلهاى اين پولها كه به «پول كالايى» شهرت دارند، با ارزش مصرفى آنها برابر است.
4. در نقطه مقابل پولهاى كالايى، پولهاى نماينده و پولهاى اعتبارى قرار دارند كه در سير تكامل پول رواج يافتند. اين نوع پولها بر اثر كمارزش بودن مواد تشكيل دهنده آنها ارزش مصرفى ندارند و تنها به لحاظ اعتبار صادر كننده، ارزش مبادلهاى دارند. پول نماينده، حوالهاى كاغذى يا سكه هايى جز طلا و نقره با پشتوانه طلا و نقره است و ناشر آن، متعهدبه تبديل آنها در صورت درخواست مالك پول است.
5. تدريجاً با حذف پشتوانه فيزيكى يا ملزم نبودن به نگهدارى پشتوانه براى آنها، اين پولها خود داراى ارزش و ماليت شدند و با وجود اين ارزش اعتبارى در مبادلات مورد استفاده قرار گرفتند.[6]
پولها در سير تاريخى تكامل خود، در سه وظيفه اساسى مشترك بودند: وسيله مبادله، معيار سنجش ارزش، وسيله ذخيره ارزش.[7]
ظهور اسلام در زمان حاكميت نظام پولى دو فلزى بود. البته داد و ستد پاياپاى و داد و ستد با وزن طلا و نقره* نيز در آن زمان رواج داشت.[8] بر اساس روايات تاريخى، ساكنان حجاز بيشتر با دينارهاى رومى (هرقلية[9]) و درهمهاى ساسانى (بغلية) معامله مىكردند.[10] در كاوشهاى باستانشناسى نيز تاكنون سكهاى يافت نشده كه در حجاز ضرب شده باشد[11]؛ همچنين سكههاى يمنى نيز در معاملات آنها رواج داشت و احتمالا با پولهاى حبشه نيز معامله مىكردند. اين مسئله ناشى از روابط تجارى آنها با شام، عراق، يمن و حبشه بود.[12]
در تعيين وزن دقيق درهم و دينار بين دانشمندان و راويان اسلامى اختلاف فراوانى است، هرچند عرب جاهلى غالباً با وزن كردن سكهها معاملات خود را انجام مىدادند و مثقال و قيراط و جو معيارهاى شناخته شدهاى براى آنها بود.[13] اين رويه در دوره اسلامى نيز تداوم يافت و پيامبر اسلام نيز اين اوزان را تأييد كرده[14] و احكام خمس و زكات را برپايه آنها و نه بر اساس تعداد درهم و دينار بنيان نهاد.
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 539
تلاشهايى از سوى خلفا در ايجاد پول اسلامى و تحديد وزن دقيق دينار و درهم صورت گرفت؛ ولى تنها در زمان عبدالملك اموى سكههاى بيگانه به طور كلى جمع شد و سكه اسلامى رواج يافت.[15]
دينار و درهم جداى از اينكه در مورد سكههاى طلا* و نقره به كار مىرفتند، دو واحد وزنى نيز شمرده مىشدند.[16] عرب دينار ودرهم را«عين» و «ورق» نيز مىناميد. دينار را به سبب ساخته شدن از طلاى ناب، عين مىناميدند[17] و ورق صفت مشبهه از ماده «وـرـق» به معناى هر شيىء صاف و گسترده است.[18]
بين لغت شناسان مشهور است كه واژه «دينار» غير عربى و از واژگان دخيل فارسى است[19]، هرچند برخى نيز براى آن ريشه عربى قائل شدهاند[20] و گروهى نيز آن را مشترك ميان فارسى و عربى پنداشتهاند.[21] ريشه شناسان منشأ اين واژه را يونانى دانستهاند و در اينكه اين واژه به طور مستقيم به عربى وارد شده باشد، ترديد دارند. گمان مىرود كه اين واژه ابتدا به آرامى و سپس به عربى وارد شده باشد.[22]
اين اختلاف درباره درهم نيز وجود دارد؛ واژه «درهم» را نيز دخيل[23] و برخى مشترك ميان عربى و فارسى[24] و گروهى نيز واژهاى عربى اصيل[25] دانستهاند. در مورد ضبط دقيق كلمه درهم نيز ميان دانشمندان اختلاف نظر است.[26] ريشه اصلى درهم احتمالا يونانى است و نخست به عنوان واحد وزن و سپس به عنوان سكه وارد زبانهاى ايرانى شده است. همين را مىتوان اصل و منشأ درهم عربى فرض كرد.[27]
با بررسى واژههاى قرآنى كه پول بر آنها صدق مىكند، مىتوان دينار (آلعمران / 3، 75)، دراهم (يوسف / 12، 20)، و ورق (كهف/ 18، 19) را برشمرد. جداى از اين سه مورد، عبارت «ذهب و فضّه» گاه كنايه از دينار و درهم (آلعمران/3،14 ؛ توبه/ 9، 34)، و واژه «قِنْطار» به معناى مال فراوان از زر و سيم (آل عمران/3، 75؛ نساء/4،20) دانسته شده است. از برخى آيات نيز قواعدى كلى درباره نظام پولى، مانند حرمت ربا، نكوهش زراندوزى و لزوم انتشار پول از سوى
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 540
مسلمانان بر اساس قاعده نفى سبيل، قابل استنتاج است.
معادلشناسى پول در قرآن:
در صدر اسلام بر اثر رواج پول كالايى، واژه «مال» هم بر داراييهاى جنسى (غيرپولى) و هم بر دينار و درهم اطلاق مىشده است.[28] در قرآن نيز هر جا واژه مال يا جمع آن، اموال به كار رفته است پول را نيز شامل مىشود. (نك:بقره/2، 246 و 279؛ نساء/ 4،10، 161؛ نور/ 24، 33 و...) مفسران در ذيل آيه103 توبه/ 9 از وجوب زكات بر مواردى از جمله دينار و درهم، سخن گفتهاند[29]، با اين حال در مورد پولهاى اعتبارى هيچ يك از فقها، به وجوب زكات فتوا ندادهاند.درهم از مصاديق پول است كه تنها يك بار و به صورت جمع (دراهم) در قرآن آمده است: «وشَرَوهُ بِثَمَن بَخس دَرهِمَ مَعدودَة وكانوا فيهِ مِنَ الزّاهِدين».(يوسف/12،20) در اينكه معامله يوسف بين برادرانش و كاروان بازرگانان صورت گرفته است يا بين كاروان و عزيز مصر، اختلاف نظر است[30]، به هر حال اين داد و ستد براى آنها ارزش چندانى نداشته است، چرا كه بهاى يوسف را با شمارش درهم مىپردازند و آنها را وزن نمىكنند، در صورتى كه به سبب دقيق نبودن وزن درهمها، هميشه آنها وزن مىشدند. برخى با استفاده از اين حقيقت گفتهاند كه شمار درهمها زير 40 يا 20 يا بسيار كم بوده است، چرا كه اين تعداد ارزش چندانى نداشته و غالباً بدون وزن كردن مورد معامله قرار مىگرفتند.[31] كمارزشى معامله از عبارت «ثَمَنبَخس»به معناى بهاى اندك و همچنين ادامه آيه: «وكانوا فيهِ مِنَ الزّاهِدين»نيز فهميده مىشود.
دانشمندان مسلمان، واژه «وَرَق» در آيه 19 كهف/ 18 را نيز به معناى درهم يا سكه ضرب شده از نقره دانستهاند[32]:«... فَابعَثوا اَحَدَكُم بِوَرِقِكُم هـذِهِ اِلَى المَدينَةِ ...».اين آيه به اصحاب كهف اشاره دارد كه پس از بيدار شدن از خواب چند صد ساله يكى از آنها با درهمهاى قديمى به شهر مىرود تا غذايى فراهم كند.[33]
واژه دينار نيز تنها يك بار در قرآن و در ضمن بيان احوال اهل كتاب آمده است: «ومِن اَهلِ الكِتـبِ مَن اِن تَأمَنهُ بِقِنطار يُؤَدِّهِ اِلَيكَ و مِنهُم مَناِن تَأمَنهُ بِدينار لايُؤَدِّهِ اِلَيكَ...».(آلعمران/ 3، 75) در اين آيه دينار در مقابل قنطار قرار گرفته است و به مقدار كم در مقابل ميزان زيادى از مال و ثروت اشاره دارد.[34] اين واژه به معناى مال
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 541
فراوان[35] در آيه20نساء/4 نيز به همين شكل و همچنين در آيه 14 آل عمران/ 3 به صورت جمع و همراه با اسم مفعول[36]«القَنـطيرِ المُقَنطَرَة»آمده و پس از آن، عبارت «مِنَ الذَّهَبِ والفِضَّة»به عنوان حال[37] ذكر شده است. اين تعبير بر ميزان فراوانى از زر و سيم دلالت دارد، هرچند رواياتى در تعيين ميزان دقيق آن وارد شده است.[38] مفسران تعبير«الذَّهَبِوالفِضَّة»در آيه 34 توبه/ 9 را نيز اشاره به دينار و درهم دانستهاند.[39]
رهنمودهاى قرآن درباره نظام پولى:
از آنجا كه پول اعتبارى، ارزش مبادلهاى خالص دارد و با از بين رفتن يا كاهش ارزش مبادلهاى آن در پى افزايش تورم يا سقوط ناشر و...، بىارزش خواهد شد، با ديگر كالاها و از جمله پول كالايى متفاوت است. در حقيقت ناشر پول اعتبارى، قدرت خريدى را ايجاد مىكند كه براى او آقايى يا سلطه به ارمغان مىآورد، در حالى كه در پولهاى حقيقى حق آقايى يا سلطه ايجاد نمىشود، چرا كه با صرفنظر از ارزش اعتبارى، همچنان ارزش مصرفى آن باقى مىماند.[40] از اين رو براساس قاعده نفى سبيل (ر. ك: نساء/ 4، 141) مسلمانان بايد خود، به انتشار پول اقدام كنند.انباشتن پول در آيات فراوانى مورد نكوهش واقع شده است: «والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ و لا يُنفِقونَها فى سَبيلِاللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم».(توبه/ 9، 34) دانشمندان مسلمان در تحديد معناى كنز فراوان سخن گفتهاند[41]؛ همچنين حرمت زراندوزى را گاه به سبب نقض غرض حاصل از انباشتن آن مىدانند، زيرا هدف پول، تسهيل در مبادلات است[42]؛ همچنين برخى با توجه به عبارت «لايُنفِقونَها فى سَبيلِ اللّهِ»گفتهاند: تا زمانى كه راهى براى انفاق در راه خدا، چه انفاق واجب مانند زكات و چه انفاق* مستحب و مباح وجود داشته باشد، ذخيره كردن پول، گناه به شمار مىرود. انفاق غير واجب هرگونه فعاليتى را كه مشكلى را از مسلمانان يا جامعه بگشايد، شامل مىشود، بر اين اساس در زمان حاضر، به جريان درآوردن سرمايههاى مالى در فعاليتهاى اقتصادى جامعه كه موجب توسعه اقتصادى و رفاه عمومى مىشود، مىتواند از مصاديق انفاق در راه خدا باشد.[43]
از ديگر مباحث اقتصادى مرتبط با پول بحث رباست كه آيات قرآنى به نفى ستمكارى و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 6، صفحه 542
ستمپذيرى در آن تأكيد دارند: «و اِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ اَمولِكُم لا تَظلِمونَ و لا تُظلَمون».(بقره/2، 279) خداوند در اين آيه و آيات پيشين، رباخواران را به توبه و رها كردن آنچه از طلبشان بابت ربا باقى مانده، دعوت مىكند و مىگويد كه در اين صورت اصل سرمايه شما متعلق به خودتان است. شايد بر همين اساس برخى از فقها پول را «قيمى» دانسته و قائل به جبران خسارت ناشى از كاهش ارزش اسمى پول و قدرت خريد ناشى از آن از سوى وام گيرنده شدهاند.[44] گروهى نيز آن را «مِثْلى» دانسته و به ضمان مذكور فتوا ندادهاند.[45] البته برخى نيز با وجود پذيرش مثلى بودن پول، به جبران خسارت فتوا دادهاند؛ تنها در صورتى كه اختلاف ارزش ميان زمان قرض گرفتن و زمان اداى آن بسيار زياد باشد.[46](<=ربا)
منابع
الاتقان فى علوم القرآن؛ الاحكام السلطانيه والولايات الدينيه؛ احكام القرآن، جصاص؛ احياء علوم الدين؛ الاموال؛ پول، بانك، صرافى؛ پول در اقتصاد اسلامى؛ پول و نظامهاى پولى؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاريخ ابن خلدون؛ تاريخ تمدن؛ تاريخ تمدن اسلام؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تحرير الوسيله؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير التحرير و التنوير؛ التفسير الكبير؛ تفسير مقاتل بن سليمان؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ جامع المسائل؛ الجدول فى اعراب القرآن؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ الدينار الاسلامى؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ العقد المنير؛ فتوح البلدان؛ فرهنگ تاريخى سنجشها و ارزشها؛ فقه اهل بيت(عليهم السلام)(فصلنامه)؛ فقه اللغة و سرّ العربيه؛ فى ظلال القرآن؛ الكشاف؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المحاسن والمساوى؛ المخصص؛ معالم السنن؛ معجم مقاييس اللغه؛ المعرّب منالكلام الاعجمى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد.Britannica.
محمد جواد معمورى
[1]. لغت نامه، ج 3، ص 5064، «پول».
[2]. فرهنگ تاريخى سنجشها و ارزشها، ج 2، ص 61.
[3]. لغت نامه، ج 3، ص 5064، «پول».
[4]. تاريخ تمدن، ج 1، ص 20 ـ 21.
[5]. فرهنگ تاريخى سنجشها و ارزشها، ج 2، ص 64.
[6]. ر. ك: پول در اقتصاد اسلامى، ص 37 ـ 39 ؛ پول و نظامهاى پولى، ص 26 ـ 51 ؛
Britannica: Money.
[7]. پول در اقتصاد اسلامى، ص 17 ـ 20.
[8]. المفصل، ج 7، ص 488.
[9]. المعرب، ص 164 ؛ المخصص، ج 12، ص 22.
[10]. فتوح البلدان، ج 3، ص 571 ـ 572 ؛ الاحكام السلطانيه، ص 273 ؛ ر. ك: العقد المنير، ص 33.
[11]. المفصل، ج 7، ص 495.
[12]. المفصل، ج 7، ص 497.
[13]. فتوح البلدان، ج 3، ص 573 ؛ معالم السنن، ج 3، ص 60 ؛ الدينار الاسلامى، ج 1، ص 10.
[14]. فتوح البلدان، ج 3، ص 573؛ ابن خلدون، ج 1، ص 261.
[15]. الاحكام السلطانيه، ص 274؛ المحاسن والمساوى، ص 232 ـ 236؛ تاريخ تمدن اسلامى، ص 101 ـ 103.
[16]. معالم السنن، ج 3، ص 60 ؛ الاموال، ص 628.
[17]. تاج العروس، ج 9، ص 288.
[18]. التحقيق، ج 13، ص 88، «ورق».
[19]. تاج العروس، ج 3، ص 211 ؛ الاتقان، ج 1، ص 434.
[20]. الصحاح، ج 2، ص 659؛ التحقيق، ج 3، ص 236، «نر».
[21]. فقه اللغه، ص 274.
[22]. واژههاى دخيل، ص 210 ـ 211، «دينار».
[23]. المعرب، ص 76؛ لسان العرب، ج 4، ص 341.
[24]. فقه اللغه، ص 274.
[25]. التحقيق، ج 3، ص 195، «درهم».
[26]. لسان العرب، ج 4، ص 341، «درهم».
[27]. واژههاى دخيل، ص 205، «درهم».
[28]. ر. ك: لسان العرب، ج 13، ص 223، «مول».
[29]. مجمع البيان، ج 5، ص 116.
[30]. مجمع البيان، ج 5، ص 379.
[31]. جامع البيان، مج 7، ج 12، ص 225 ـ 226؛ مجمعالبيان، ج 5، ص 379؛ تفسير قرطبى، ج 9، ص 103.
[32]. تفسير مقاتل، ج 2، ص 579 ؛ التبيان، ج 7، ص 23 ؛ الكشاف، ج 2، ص 710.
[33]. ر. ك: جامعالبيان، مج 9، ج 15، ص 272 ـ 278.
[34]. التفسير الكبير، ج 8، ص 107 ؛ التحرير و التنوير، ج 3، ص 286 ؛ فى ظلال القرآن، ج 1، ص 417.
[35]. الكشاف، ج 1، ص 491.
[36]. الجدول فى اعراب القرآن، ج 2، ص 125.
[37]. همان، ص 124.
[38]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 271 ـ 274 ؛ الدر المنثور، ج 2، ص 11؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 211.
[39]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 153 ـ 154؛ مجمع البيان، ج 5، ص 40.
[40]. پول در اقتصاد اسلامى، ص 31 ـ 33.
[41]. جامع البيان، مج 4، ج 6، ص 153 ـ 154؛ احكام القرآن، ج 3، ص 136 ـ 139؛ ر . ك: پول، بانك، صرافى، ص 72 ـ 78.
[42]. احياء علوم الدين، ج 4، ص 2228.
[43]. تفسير قرطبى، ج 8، ص 128؛ الميزان، ج 9، ص 261 ـ 265.
[44]. فقه اهلبيت(عليهم السلام)، س 2، ش 7، ص 23 ـ 28.
[45]. تحرير الوسيله، ج 1، ص 543 ؛ جامع المسائل، ج 1، ص 322 ـ 324.
[46]. فقه اهلبيت(عليهم السلام)، س 3، ش 9، ص 45 ـ 47.