باب حطّه: از درهاى مسجدالاقصى و جايگاهى مقدس براى توبه در ميان بنىاسرائيل
حطه را در لغت، برگرفته از ريشه «ح ـ ط ـ ط» مىدانند.[1] معانى گوناگون و در عين حال قابل جمعى كه در واژهنامههاى عربى براى ريشه ياد شده آمده است، نشان مىدهد كه فرونهادن و پايين آوردن چيزى يا كسى از جاى و جايگاه بالاى آن، اعم از اينكه مادى يا معنوى باشد، اصلىترين مؤلّفه معنايى آن است[2]، ازاينرو بر زمين نهادن بار چارپايان،[3] تنزل مقام، برداشتن بار و سنگينى تكليف يا گناه از دوش انسان[4]، پايين آمدن بهاى كالا[5] و ... از مصاديق گوناگون اين معنا در كاربردهاى متفاوت آن است.واژه حطّة، دوبار در قرآن آمده است. (بقره/2، 58؛ اعراف/7،161) عربى يا دخيل بودن آن از چالشهايى است كه توجه واژه پژوهان قرآنى و مفسران را به خود معطوف ساخته است. ديدگاه مشهور فرهنگ نويسان عربى[6]، واژه پژوهان قرآنى[7] و نيز مفسران شيعه[8] و سنى[9] آن را عربى مىداند. در مقابل، برخى از صاحب نظران، حطه را از واژگان دخيل مىشمارند، با اين تفاوت كه فراء آن را نَبطى[10]، سيوطى عبرى[11] و برخى ديگر سُريانى مىدانند[12]، چنانكه تلاش شمارى از پژوهشگران اروپايى براى به دست دادن يك ريشه عبرى براى واژه ياد شده، حاكى از وحدت نظر آنان با سيوطى است، هرچند برخى به رغم پذيرش دخيل بودن، ريشه و خاستگاه حطّه را معمّاگونه خوانده و هيچيك از ريشههاى گفته شده را قانع كننده و پذيرفتنى نمىدانند.[13] نيامدن اين واژه در برخى منابع مربوط به واژگان دخيل قرآن[14] و نيز پراكندگى آراى صاحبان ديدگاه مقابل، مىتواند مؤيدى بر ديدگاه مشهور باشد.[15] بنابر آنچه گفته شد، به احتمال قريب به يقين، حطّه از واژگان عربى و منقول به معناست[16]؛ اما از آنجا كه گفتارى از بنى اسرائيلِ عبرى زبان را گزارش مىكند، شائبه غير عربى بودن آن پديد آمده است.
تركيب «باب حطّه» عيناً در قرآن نيامده، بلكه نامى است كه دست كم ساختار عربى آن پس از نزول قرآن و به سبب تقارن در كاربرد و نيز ارتباط «الباب» و «حطه» با يكديگر پديد آمده است: «و اِذ قُلنَا ادخُلوا هـذِهِ القَريَةَ فَكُلوا مِنها حَيثُ شِئتُم رَغَدًا وادخُلوا البابَ سُجَّدًا وقولوا حِطَّةٌ نَغفِر لَكُم خَطـيـكُم وسَنَزيدُ المُحسِنين...» . (بقره/2،58) مشهور[17] مفسران نخستين[18] و نيز مفسران متأخر شيعه[19] و سنى[20] مراد از «القَريَة» را شهر بيت المقدس* و برخى آيه «يـقَومِ ادخُلوا الاَرضَالمُقَدَّسَةَ الَّتى كَتَبَ اللّهُ لَكُم...» (مائده/5،21) را مؤيّد آن دانستهاند.[21] برخى بر اين باورند كه فرمان ورود ياد شده در آيه مربوط به پس از رهايى بنى* اسرائيل از وادى تيه* است[22]، در هر صورت دست كم اين معناى سربسته را مىتوان از آيه برداشت كرد كه خداوند، بنىاسرائيل را فرمان داد كه با حالتى خاص، از درى معين وارد شده، عبارت مشخصى را بر زبان آورند تا خداوند از خطاهاى گذشته آنان درگذرد؛ اما گروهى، با تغيير عبارت مورد نظر، جملهاى تمسخرآميز بر زبان آورده، در نتيجه به عذاب الهى دچار آمدند: «فَبَدَّلَ الَّذينَ ظَـلَموا قَولاً غَيرَ الَّذى قيلَ لَهُم...» (بقره/2، 59)؛ اما اينكه مراد از «البابَ» كدام در و «سُجَّداً» و «حِطَّةٌ» به چه معناست، مفسران به اختلاف گراييدهاند. تفسير آيه ياد شده از اين نظر، يكى از پرچالشترين مباحث مفسراناست.
«ال» تعريف در «الباب» (بقره/2،52؛ اعراف/7،161) نشان مىدهد كه بنىاسرائيل، درِ ياد شده را كاملا مىشناختهاند؛ اما مفسران در تعيين مصداق آن اختلاف دارند. در برابر ديدگاه شمارى از مفسران شيعه[23] و سنى[24] كه «الباب» را دروازه «القَريَة» مىدانند، اكثر قريب به اتفاق مفسّران نخست و متأخر[25]، حتى مفسرانى كه قريه را شهر «أريحا» گفتهاند[26]«الباب» را اشاره به يكى از درهاى بيت المقدس مىدانند[27]؛ با اين توضيح كه شمارى از اين مفسران، روشن نكردهاند كه مرادشان از بيت المقدس، شهر قدس است يا مسجدالاقصى [معبد مقدس شهر][28]؛ اما گروهى به صراحت، درِ ياد شده را يكى از درهاى مسجدالاقصى خواندهاند.[29] ظاهر عبارت برخى نيز همين را مىرساند.[30] ظاهر آيه و فاصله ميان دو بار فرمان به داخل شدن، مؤيد اين ديدگاه است، زيرا از آن برمىآيد كه بايد دو ورود انجام مىگرفت: يكبار ورود به شهر قدس و بار ديگر از درِ مسجدالاقصى.[31] اين دسته از مفسران در تطبيق درِ ياد شده با يكى از درهاى چندگانه مسجد و معبد مقدس اختلاف دارند. باب حطه از سوى برخى چون ابنعباس، درِ قُبهاى (صخرهمقدس) كه موسى(عليه السلام) و بنىاسرائيل به سوى آن نماز مىگزاردند[32] و نيز درِ بيت ايليا[33]ـنام يكى از پيامبران بنىاسرائيل[34] كه در مسجد*الاقصى، غرفهاى براى عبادت داشتـ شناسانده شده است. برخى به صراحت[35] و برخى ديگر به احتمال[36]، باب حطّه را همان درِ صخره مقدس دانستهاند كه روبهروى يكى از پلكانهاى شمالى صحن صخره قرار دارد.[37] گزارش ناصر خسرو در سفرنامه خويش به نوعى مؤيد اين ديدگاه است.[38] براساس پارهاى گزارشهاى ديگر، باب حطه نزديك محراب مريم مقدس قرار دارد و گويا نام ديگرى براى باب توبه است كه بنىاسرائيل، در صورت ارتكاب گناه و براى طلب آمرزش، آنجا به تضرع مىآمدهاند.[39] برخى از كسانى كه درهاى بيت المقدس را نام بردهاند، در ضلع شمالى آن به جز باب توبه از در ديگرى ياد نكردهاند[40] و اين مىتواند مؤيّد يكى بودن باب توبه و حطه باشد، چنانكه ياد كرد باب حطه به عنوان جايگاهى براى توبه در ميان بنىاسرائيل، در پارهاى از احاديث شيعه[41] و سنى[42] مىتواند مؤيد ديگرى بر يكى بودن آن دو باشد.
حالت بايسته ورود بنى اسرائيل از باب حطه موضوع مورد اختلاف ديگرى است. واژه «سُجَّداً» بيانگر اين حالت است و ظاهراً به سبب آنكه سجده به مفهوم اصطلاحى و شناخته شده آن، آرامش و سكون را مىطلبد و با حركتِ هنگام عبور از در، سازگار نيست، زمينه اختلاف ياد شده فراهم آمده است.[43] برخى آن را به معناى ظاهرى و شناخته شده گرفته و بر اين باورند كه بنىاسرائيل، بايد پس از عبور و براى سپاسگزارى و خاكسارى، به سجده مىافتادند.[44] ديدگاه دوم با توجه به امكانپذير نبودن سجده* اصطلاحى به هنگام حركت، آن را به معناى غير ظاهر آن گرفتهاند؛ با اين توضيح كه برخى از صاحبان اين ديدگاه، با پذيرش نظر ابنعباس كه اساس و جوهر هر سجدهاى را خم شدن در برابر فرد مورد تعظيم مىداند، آن را به معناى خميده بودن و حالت ركوع گرفتهاند.[45] بعضى در ادامه اين ديدگاه، ورود با حالت خميده را به سبب تنگ و كوتاه بودن باب حطه، گريزناپذير خواندهاند.[46] هرچند اين توجيه با گزارش ناصرخسرو مبنى بر قرار داشتن باب حطه در زير صخره مقدس سازگار است[47]؛ اما با اين استدلال كه در صورت گزيرناپذير بودن، ديگر نيازى به فرمان خداوند نبود، مورد ترديد واقع شده است.[48] در مقابل، گروهى ديگر، «سُجَّداً» را بهمعناى، خشوع، خضوع و تواضع گرفتهاند، با اين استدلال كه سجده، همه جا به معناى شناخته شده آن به كار نمىرود[49] و بايد متناسب با موارد كاربرد آن معنا شود، چنانكه در قرآن از سجده خورشيد، ماه، ستارگان، كوهها و درختان براى خداوند ياد مىشود (حجّ/22، 18) كه قطعاً نمىتواند به معناى شناخته شده آن باشد.
مفسران در نصب، رفع و تقدير حطه، همچنين در تعيين مصداق جملهاى كه بايد بنىاسرائيل برزبان جارى مىساخت نيز به اختلاف گراييدهاند. ديدگاه مشهور كه آن را مرفوع مىخواند، به رغم اختلاف در تقدير جمله و انشايى و اخبارى بودن آن، حطه را عربى و به معناى طلب بخشش و آمرزش گناهان مىداند.[50] برخى اين توضيح را آوردهاند كه افزون بر پشيمانى قلبى، توبه بايد در رفتار (جوارح) و گفتار انسان نيز بازتاب يابد، ازاينرو بنىاسرائيل، پس از پشيمانى، فرمان يافتند كه خاضعانه از باب حطه عبور كرده، گفتارى مبنى بر طلب آمرزش بر زبان جارى كنند.[51] معناى طلب آمرزش بودن حطه، در پارهاى از احاديث شيعه[52] و سنى[53] كه مورد توجه مفسران نيز قرار گرفته، بازتاب يافته است.[54] در اين احاديث، جايگاه اميرمؤمنان، على(عليه السلام) و اهلبيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ميان مسلمانان همانند بابحطه براى بنىاسرائيل خوانده شده است كه ورود از آن (محبت و ولايت آنان) مايه آمرزش گناهان و معيار ايمان به خداست. برخى از مفسران با پذيرش معناى مشهور، مصداق جملهاى را كه بايد بنى اسرائيل مىگفتند، «لا إله إلا اللّه» مىدانند.[55] ديدگاه دوم، با تشبيه «قولوا حِطَّة» به «قولوا لا إله إلا اللّه» كه اساسىترين شعار توحيدى اسلام است، به معناى فراگيرترى قائل شده است. بر اساس اين تفسير، حطه به معناى وانهادن همه باورها، انديشهها، اخلاق و رفتارهاى غيرتوحيدى است كه بر دوش انسان سنگينى مىكند و بايد اساس برنامههاى زندگى بنىاسرائيل قرار مىگرفت[56]و سرانجام اينكه برخى با نفى ديدگاه مشهور و در برداشتى كاملا بىسابقه، عبور از بابحطه را نمادى از تسليم شدن در برابر قوانينشهرى و گفتن حطه را به معناى آگاهى و اقرار به دست كشيدن از آزادى مطلق و پذيرش شرايط شهرنشينى پنداشتهاند؛ با اين توضيح كه بنىاسرائيل در صحراى سينا، زندگى بيابانى و آزادى داشتند و هنگامى كه فرمان اقامت در شهر را يافتند، خداوند از آنان خواست تا قوانين و شرايط شهرنشينى را گردن نهند، زيرا در غير اين صورت شيرازه جامعه از هم مىپاشيد.[57] اين دو ديدگاه اخير با ظاهر آيه و ديدگاه مشهور واژهپژوهان و مفسران درباره معناى حطه سازگارنيست.
از مجموع آيات (بقره/2، 58 ـ 59؛ اعراف/7،161 ـ 162) و آنچه تاكنون گفته شد مىتوان نتيجه گرفت كه بابحطه در ميان بنىاسرائيل داراى جايگاهى مقدس و كاملا شناخته شده بوده است و به احتمال زياد همان در صخره مقدس است كه پس از اسلام به نام باب توبه و حطه خوانده شده است.
منابع
الاتقان فى علوم القرآن؛ الاصفى فى تفسير القرآن؛ الامالى، صدوق؛ الانس الجليل بتاريخ القدس و الخليل؛ انوارالتنزيل و اسرارالتأويل، بيضاوى؛ البحرالمحيط فى التفسير؛ بصائر الدرجات الكبرى؛ بيت المقدس؛ بيت المقدس و تحول قبله؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ ترتيب كتاب العين؛ تفسير احسنالحديث؛ تفسير الجلالين؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير غريب القرآن الكريم؛ تفسير فرات الكوفى؛ التفسير الكاشف؛ التفسير الكبير؛ تفسير كنز الدقائق و بحرالغرائب؛ تفسير مجاهد؛ التفسير المنسوب الى الامام العسكرى(عليه السلام)؛ تفسير نمونه؛ تفسير نورالثقلين؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع الصغير؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الجواهرالحسان فى تفسير القرآن، ثعالبى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علمالتفسير؛ سفرنامه؛ شواهد التنزيل؛ الصحاح تاج اللغة و صحاح العربيه؛ الغريبين فى القرآن و الحديث؛ فتح القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فيض القدير شرح الجامع الصغير من احاديث البشير النذير؛ فى ظلال القرآن؛ قاموس قرآن؛ قاموس كتاب مقدس؛ القاموس المحيط؛ كتاب الخصال؛ كتاب سليمبن قيس؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال؛ اللباب فى علوم الكتاب؛ لسان العرب؛ لغات القبائل الواردة فى القرآن؛ المتوكلى فيما ورد فى القرآن؛ مجمعالبحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ المصباح المنير؛ معانى القرآن، فراء؛ المعجم الصغير؛ معجم مقاييساللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ مناقب الامام اميرالمؤمنين علىبن ابىطالب(عليه السلام)؛ الموسوعة الذهبية للعلوم الاسلاميه؛ نظم دررالسمطين فى فضائل المصطفى و المرتضى و البتول و السبطين؛ النهاية فى غريب الحديث و الاثر؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد؛ هل فىالقرآن اعجمى.حسينعلى يوسف زاده، على اسدى
[1]. الصحاح، ج3، ص1119، «حطط»؛ مقاييس اللغه، ج2، ص13؛ المصباح، ج1، ص141، «حط».
[2]. مفردات، ص242؛ تاجالعروس، ج10، ص216، «حطط»؛ ترتيب العين، ص186، «حط».
[3]. الصحاح، ج3، ص1119؛ ترتيب العين، ص186، «حط»؛ النهايه، ج1، ص402، «حطط».
[4]. ترتيب العين، ص186؛ القاموس المحيط، ج2، ص894ـ895، «حط»؛ تاجالعروس، ج10، ص216ـ217، «حطط».
[5]. لسان العرب، ج3، ص226؛ تاجالعروس، ج10، ص216؛ مجمع البحرين، ج1، ص533، «حطط».
[6]. الصحاح، ج3، ص1119؛ ترتيب العين، ص186؛ المصباح، ج1، ص141، «حط».
[7]. مفردات، ص242؛ الغريبين، ج2، ص460؛ التحقيق، ج2، ص243 ـ 244، «حط».
[8]. التبيان، ج1، ص263ـ264؛ جوامعالجامع، ج1، ص53؛ غريب القرآن، ص343.
[9]. جامع البيان، مج1، ج1، ص427ـ428؛ التفسير الكبير، ج3، ص89 - 90؛ البحر المحيط، ج1، ص360.
[10]. تاجالعروس، ج10، ص218؛ معانى القرآن، ج1، ص38؛ واژههاى دخيل، ص180.
[11]. الاتقان، ج1، ص292؛ المتوكلى، ص124.
[12]. واژههاى دخيل، ص180.
[13]. واژههاى دخيل، ص180.
[14]. ر. ك: هل فى القرآن اعجمى؛ لغات القبائل الواردة فى القرآن.
[15]. واژههاى دخيل، ص180.
[16]. التفسير الكبير، ج3، ص90؛ البحر المحيط، ج1، ص360؛ الفرقان، ج1، ص429.
[17]. تفسير ثعالبى، ج 1، ص79؛ كنزالدقائق، ج 2، ص17.
[18]. جامع البيان، مج1، ج1، ص426؛ التبيان، ج1، ص262؛ مجمع البيان، ج1، ص247.
[19]. التبيان، ج1، ص262؛ مجمع البيان، ج1، ص247؛ روض الجنان، ج1، ص302.
[20]. كشفالاسرار، ج1، ص203؛ الكشاف، ج1، ص142؛ التفسيرالكبير، ج3، ص88.
[21]. مجمعالبيان، ج1، ص247؛ البحر المحيط، ج1، ص357؛ اللباب، ج2، ص93.
[22]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص259؛ التفسير الكبير، ج3، ص88.
[23]. جوامع الجامع، ج1، ص53؛ الاصفى، ج1، ص39؛ كنزالدقائق، ج2، ص17.
[24]. البحرالمحيط، ج1، ص358؛ تفسير جلالين، ص217؛ التفسيرالكبير، ج3، ص88.
[25]. جامعالبيان، مج1، ج1، ص426؛ مجمعالبيان، ج1، ص247؛ اللباب، ج2، ص95.
[26]. جامعالبيان، مج1، ج1، ص426؛ اللباب، ج2، ص93.
[27]. جامع البيان، مج1، ج1، ص427؛ اللباب، ج2، ص95.
[28]. تفسير البيضاوى، ج1، ص104؛ زادالمسير، ج1، ص85.
[29]. البحرالمحيط، ج1، ص357؛ نمونه، ج1، ص268؛ الفرقان، ج1، ص428.
[30]. التبيان، ج1، ص263؛ تفسير قرطبى، ج1، ص279؛ فتحالقدير، ج1، ص88.
[31]. الفرقان، ج1، ص428.
[32]. التبيان، ج1، ص263؛ الكشاف، ج1، ص142؛ روضالجنان، ج1، ص303.
[33]. تفسير مجاهد، ج1، ص203؛ جامع البيان، مج1، ج1، ص427؛ بيتالمقدس و تحول قبله، مقدمه، صيب.
[34]. قاموس كتاب مقدس، ص144.
[35]. مجمعالبيان، ج1، ص247؛ البحر المحيط، ج1، ص358.
[36]. الفرقان، ج1، ص428.
[37]. بيت المقدس، ص164.
[38]. سفرنامه، ص64.
[39]. البحرالمحيط، ج1، ص358؛ الانس الجليل، ج2، ص30؛ روح المعانى، مج1، ج1، ص430.
[40]. الموسوعة الذهبيه، ج8، ص117.
[41]. كتاب سليم بن قيس، ص127ـ128؛ مناقب اميرالمؤمنين(عليه السلام)، ج2، ص147؛ نورالثقلين، ج1، ص83.
[42]. المعجم الصغير، ج1، ص139؛ نظم درر السبطين، ص235؛ كنزالعمال، ج2، ص435.
[43]. التفسير الكبير، ج3، ص89؛ البحر المحيط، ج1، ص358؛ الفرقان، ج1، ص428.
[44]. التفسير الكبير، ج3، ص89؛ البحرالمحيط، ج1، ص358؛ روح المعانى، مج1، ج1، ص420.
[45]. جامع البيان، مج1، ج1، ص427ـ428؛ التبيان، ج1، ص263؛ التفسير الكبير، ج3، ص89.
[46]. التبيان، ج5، ص10؛ روض الجنان، ج1، ص304؛ روح المعانى، مج1، ج1، ص421.
[47]. سفرنامه، ص64.
[48]. التفسير الكبير، ج3، ص89؛ البحر المحيط، ج1، ص358؛ اللباب، ج2، ص96.
[49]. مجمع البيان، ج1، ص247؛ الكاشف، ج1، ص110؛ الفرقان، ج1، ص428.
[50]. جامع البيان، مج1، ج1، ص428، 430؛ التبيان، ج1، ص263ـ264؛ الكشاف، ج1، ص142.
[51]. التفسير الكبير، ج3، ص89؛ البحرالمحيط، ج1، ص358.
[52]. بصائر الدرجات، ص317؛ الامالى، ص133؛ الخصال، ص574.
[53]. جامع الصغير، ج2، ص177؛ كنز العمال، ج11، ص603؛ فيض القدير، ج4، ص469.
[54]. تفسير فراتالكوفى، ص348؛ شواهدالتنزيل، ج1، ص361؛ ج2، ص158؛ مجمعالبيان، ج1، ص247.
[55]. جامعالبيان، مج1، ج1، ص428ـ429؛ مجمعالبيان، ج1، ص247؛ الدرالمنثور، ج1، ص173.
[56]. التحقيق، ج2، ص244.
[57]. فى ظلال القرآن، ج1، ص73؛ احسن الحديث، ج1، ص43؛ قاموس قرآن، ج1، ص152.