بدن

پدیدآورمهدی امیریان

نشریهدائرة المعارف قرآن

شماره نشریهجلد 5

تاریخ انتشار1388/02/05

منبع مقاله

share 1335 بازدید

بدن

اين واژه عربى است و بر ساختمان كامل يك فرد اطلاق مى‌شود[1]، اگرچه بعضى آن را شامل اندامهايى مانند سر، دست و پا ندانسته‌اند.[2] واژه پژوهان درباره كاربرد واژه بدن براى حيوان سخنى نگفته‌اند.[3] اين واژه در اصطلاح سالكان، كالبد كثيف را گويند.[4] واژه بدن در قرآن تنها يك بار در ذيل داستان حضرت موسى و فرعون به كار رفته است. (يونس/ 10، 92) از مشتقات آن واژه «بُدْن» جمع بَدنه به معناى شتر بزرگ و فربه است و به قولى شامل گاو نيز مى‌شود.[5] اين واژه نيز تنها يك بار در قرآن به كار رفته است. (حجّ/22،36)
از واژگان مرتبط با بدن مى‌توان به واژه جسم اشاره كرد كه به معناى چيزى است كه طول و عرض و ارتفاع دارد[6] و در قرآن دو بار به كار رفته است. (بقره/2،247؛ منافقون/63‌،4) واژه جسد را نيز مى‌توان به معناى آن دانست كه به گفته برخى اخص از جسم است، چون جسد تنها بر آنچه رنگ‌پذير است اطلاق مى‌شود؛ اما جسم بر پديده‌هاى بى‌رنگ مانند آب و هوا نيز اطلاق مى‌شود[7] و به گفته برخى ديگر جسد به موجود بى‌جان اطلاق مى‌شود[8] و آياتى كه واژه جسد در آنها به كار رفته به همين معناست. (انبياء/21،8‌؛ ص/38،34 و ...) منظور از واژه «َسوءَة» در آيه 31 مائده/5 نيز بدن دانسته شده است. افزون بر اين موارد، در آيات ديگرى بدون كاربرد واژه‌اى كه بر بدن دلالت داشته باشد در ضمن حكايتى، از بدن افراد (سبأ/ 34، 14) و اقوامى (قمر/54‌، 20؛ حاقّه‌/ 69‌، 7؛ فيل / 105، 5) ياد شده است.
بدن انسان اندامهاى گوناگونى دارد كه خداوند در آفرينش تن آدمى آنها را تدبير كرده و براى هريك فوايد و كاركردهايى ويژه نهاده است.[9] مهم‌ترين عضو بدن انسان مغز اوست كه با توانايى انديشهورزى آدمى پيوند دارد. قرآن با تعابير گوناگونى انسان را به انديشيدن فرا مى‌خواند. (آل‌عمران/3،191؛ سبأ/34،46؛ ...) از بين اندامها و محتويات بدن، قرآن به مواردى اشاره كرده كه مهم‌ترين آنها بدين قرار است: انگشتان (بقره/2،19)، خون (بقره/2،30) سرانگشتان (آل‌عمران/3،119)، پوست (نساء/4،56)، گردن (نساء/4،92)، آرنج (مائده/5‌،6)، دست و پا (مائده/5‌،22)، بينى،‌چشم، گوش، دندان (مائده/5‌،45)، پيشانى‌(توبه/9،35)، سر (يوسف/12،36)، دهان (رعد/13،14)، ريش (طه/20،94)اندام‌تناسلى(انبياء/21،91)، گوشت، استخوان (حج/22،5)، قلب (قصص/28،10؛ احزاب/33،10)، حنجره (احزاب/33،10) دو طرف پيشانى (صافّات/37، 103)، روده (محمّد/47،15)، رگ گردن (ق/50‌،16)، شكم (نجم/53‌،32)، تَرْقُوَه (قيامت/75،26)، ساق (قيامت/75،29)، صورت (مطفّفين /83‌،24)، زبان (بلد/90،9) و لبها. (بلد/90،9)
آفرينش عالم به گونه‌اى است كه انسان براى ارتباط با آن و كسب علوم و معارف و دستيابى به هدايت نيازمند اعضا و تواناييهايى است: «واللّهُ اَخرَجَكُم مِن بُطُونِ اُمَّهـتِكُم لا تَعلَمونَ شيــًا و جَعَلَ‌لَكُمُ السَّمعَ والاَبصـرَ والاَفـِدَةَ لَعَلَّكُم تَشكُرون» . (نحل/16،78)[10]
بدن انسان براى سالم ماندن به امورى مانند خوراك نيازمند است: «و ما جَعَلنـهُم جَسَدًا لا يَأكُلونَ الطَّعام» . (انبياء/21،8) اسلام هيچ‌گاه به انسان يك‌سويه ننگريسته و چنان‌كه براى روح او ارزش قائل است براى بدن او نيز ارزش قائل شده تا جايى كه در برخى روايات پاكيزگى قلب و روح به صحت بدن نسبت داده شده است.[11]
قرآن، انسان را به نگاه در چگونگى آفرينش خود: «فَليَنظُرِ الاِنسـنُ مِمَّ خُلِق * خُلِقَ مِن ماء دافِق * يَخرُجُ مِن بَينِ الصُّلبِ والتَّرائِب» (طارق/86‌،5 ـ 7) و آيه و نشانه‌اى كه در وجود اوست: «وَ فى اَنفُسِكُم اَفَلا تُبصِرون» (ذاريات/ 51‌، 21) فرا مى‌خواند. مفسران تعبير «فَلا يَنظُر» در آيه 5 طارق/ 86 را به تفكر در توانايى خداوند تفسير كرده‌اند تا از اين رهگذر ايمان به توانايى خداوند بر باز آفرينى انسان پديد آيد.[12] يكى از معناهاى واژه «انفس» در آيه 21 ذاريات/ 51 را بدن انسان دانسته‌اند كه ظرايف و پيچيدگيها، تركيب اعضا و دوره‌هاى گوناگونى كه بر آن مى‌گذرد، آيه و نشانه‌اى بر توانايى[13]، وحدانيت[14] و تدبير[15] خداوند است.
قرآن در ضمن بازگويى برخى رويدادها از بدن ياد مى‌كند: 1. پس از كشته شدن هابيل، برادرش قابيل، از كلاغى دفن بدن مردگان را آموخت: «فَبَعَثَ اللّهُ غُرابـًا يَبحَثُ فِى الاَرضِ لِيُرِيَهُ كَيفَ يُورى سَوءَةَ اَخِيهِ» . (مائده/ 5‌، 31) منظور از واژه «سوءة» را در اين آيه بدن دانسته‌اند. سوءة به معناى چيزى است كه از آن دورى مى‌جويند. بعضى از مفسران كاربرد اين تعبير را براى بدن هابيل به اين سبب دانسته‌اند كه از هنگام مرگ هابيل زمانى طولانى گذشته بود و بدن او به گونه‌اى شده بود كه انسان از آن دورى مى‌جست. بعضى هم منظور از سوءة را عورت دانسته‌اند.[16]
2. آيه 14 سبأ/ 34 داستان مرگ سليمان را بازگو مى‌كند كه پس از مرگ همچنان بر عصاى خود تكيه زده بود و كسى از مرگ او آگاه نبود تا موريانه عصاى او را خورد و بدن او بر زمين افتاد: «فَلَمّا قَضَينا عَلَيهِ المَوتَ مادَلَّهُم عَلى مَوتِهِ اِلاّ دابَّةُ الاَرضِ تَأكُلُ مِنسَاَتَهُ فَلَمّا خَرَّ...» . در اين آيه واژه‌اى به معناى بدن به كار نرفته است و سياق عبارت بر زمين افتادن بدن سليمان را مى‌رساند.[17]
3. بر اساس آيه «و لَقَد فَتَنّا سُلَيمـنَ واَلقَينا عَلى كُرسيِّهِ جَسَدًا» (جنّ/ 38، 34) خداوند براى امتحان سليمان جسدى را بر تخت او افكند. بعضى از مفسران آن را جسد فرزند سليمان دانسته‌اند.[18]
4. آيه 92 يونس/ 10 نجات بدن فرعون پس از غرق شدن او و لشكريانش را بازگو مى‌كند: «فَاليَومَ نُنَجّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكونَ لِمَن خَلفَكَ ءايَةً» . خداوند بدن فرعون را نجات داد تا آيه‌اى براى مردمان پس از او باشد.[19] هم اكنون بدن موميايى شده فرعون در موزه بولاق مصر نگهدارى مى‌شود.[20]
5‌. در داستان خواب اصحاب كهف از گرداندن آنها به سمت راست و چپ در هنگام خواب سخن رفته است: «ونُقَلِّبُهُم ذاتَ اليَمينِ و ذاتَ الشِّمالِ» . (كهف / 18، 18) اين گرداندن را براى سالم ماندن بدن آنان دانسته‌اند.[21]
6‌. آيه 1 اسراء/ 17 رويداد معراج پيامبر اسلام را باز گو مى‌كند: «سُبحـنَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ لَيلاً...» . بسيارى از مفسّران، معراج را با بدن پيامبر دانسته‌اند.[22]
7. در دسته‌اى از داستانهاى ديگر از بدن، در ضمن تمثيلى ياد شده است؛ قرآن بدن قوم عاد را پس از عذاب، به سان تنه نخل ريشه كن شده: «كَاَنَّهُم اَعجازُ نَخل مُنقَعِر» (قمر/ 54‌، 20) و توخالى و پوشالى: «كَاَنَّهُم اَعجازُ نَخل خاوِيَه» (حاقّه/69‌، 7) مى‌داند. آيه 5 سوره فيل/105 هم، بدن اصحاب فيل را پس از عذاب مانند كاه خورده شده تصوير مى‌كند: «فَجَعَلَهُم كَعَصف مَأكول» .

مراحل آفرينش بدن:

حضرت آدم و حوا به عنوان اولين انسانها از گل آفريده شده‌اند: «وبَدَاَ خَلقَ الاِنسـنِ مِن طين» (سجده/32،7 و نيز حجر/ 15، 28)، آنگاه نسل آنها از آبى بى‌مقدار ـ كه در بعضى آيات به منى تعبير شده (قيامت/75،37) ـ آفريده شده‌اند.[23](سجده/32،8) در جريان خلقت* انسان ابتدا بدن او آفريده و سپس روح بدان اضافه شده است.[24] مراحل شكل‌گيرى بدن در دو جاى قرآن به طور كامل بيان شده است (حجّ/22،5‌؛ مؤمنون/23،14) كه به تفصيل چنين است: 1. نطفه و آن آبى است كه از جنس زن و مرد به هم آميخته شده[25] و بعضى تنها از آب مرد به نطفه تعبير كرده‌اند.[26] 2. عَلَقَه كه قطعه‌اى‌از‌خون جامد بسته شده و به شكل زالوست.[27] 3. مُضْغَه و آن چيزى شبيه گوشت جويده شده است. 4. عظام؛ در اين مرحله استخوانهاى انسان كامل مى‌شوند. 5‌.‌پوشانيدن گوشت بر استخوان.
پس از اين مراحل تعبير «اَنشَأنـهُ خَلقـًا ءاخَرَ» آمده است كه آن را دميدن روح در بدن دانسته‌اند.[28] پس از ولادت نيز به ترتيب سه مرحله ناتوانى، توانايى و ناتوانى براى انسان ترسيم شده است: «اَللّهُ الَّذى خَلَقَكُم مِن ضَعف ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعف‌قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّة ضَعفـًا و شَيبَةً» . (روم/30،‌54) مرحله ناتوانى نخست را دوران كودكى و توانايى پس از آن را دوران جوانى و ناتوانى پايانى را مربوط به دوران پيرى دانسته‌اند.[29] در تفسير آيه «ومَن نُعَمِّرهُ نُنَكِّسهُ فِى الخَلقِ» (يس/ 36، 68) نيز به ناتوانى ناشى از پيرى و كهولت پس از جوانى، اشاره شده است.[30]

رابطه روح و بدن:

به لحاظ دو‌بُعدى‌بودن انسان (جسم و روح)، كيفيت و چگونگى رابطه اين دو در ابتداى آفرينش و در‌ادامه و در پايان زندگى و پس از مرگ قابل بررسى است:

1. كيفيت تعلق روح به بدن:

فيلسوفان مسلمان[31] و به تبع آنها برخى مفسران درباره تعلق روح به بدن بحث كرده و اين وابستگى را تنها در حدوث و پيدايش دانسته، بدن را منشأ و زمينه قابلى پيدايش روح شمرده‌اند؛ اما در بقا چنين نيست.[32]

2. نقش بدن در هويت انسانى:

انسانيت انسان به نفس و روح است و بدن چيزى جز ابزار كار نفس در امور مادى نيست؛ اما بر اثر اتحاد روح و بدن نام روح و نفس بر بدن نيز اطلاق مى‌شود. جسم هر انسانى از تولد تا مرگ، پيوسته در حال دگرگونى است و چه بسا تمامى بدن تحليل برود و اجزايى جديد جاى اجزاى تحليل رفته را بگيرند و بدن به طور كامل دگرگون شود؛ اما باز نامى كه در دوران كودكى براى وى برگزيده شده بر او اطلاق مى‌شود و اين خود شاهدى قطعى است بر اينكه انسانيت و تشخّص انسان به نفس و روح اوست[33]، بنابراين همه خطابهاى قرآن به انسان در واقع ناظر به روح و روان آدمى و نه‌جسم و بدن او است.

3. معاد جسمانى:

در آيات متعددى از بازآفرينى بدن انسان در قيامت ياد شده كه بيشتر مفسران[34]، آن را دليل بر معاد جسمانى دانسته‌اند. بر‌پايه اعتقاد به معاد جسمانى بدن محشور در آخرت همين بدن دنيوى است كه نفس بدان تعلق مى‌گيرد. بدن محشور با بدن دنيوى از حيث ذات و حقيقت يكى است و هر دو بدن مظهر يك حقيقت و يك شخص هستند، هرچند ماده دنيوى به ماده اخروى تبديل شده است.[35] معاد جسمانى از هر دو راه عقل و نقل اثبات‌پذير شمرده شده‌است[36]؛ اما قائلان به معاد جسمانى بيشتر راه نقلى را پيموده‌اند‌كه ادله قرآنى آن در چند گروه قابل دسته‌بندى است[37]:
الف. آنچه درباره داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام)و زنده شدن عُزَيْر و گاو بنى اسرائيل و... آمده است. (بقره/2،68 ـ 73، 243، 259، 260)
ب. آياتى كه به خلقت انسان از زمين و بازگشت او به آن و خارج شدنش از زمين تصريح دارد. (اعراف/7،25؛ طه/20،55‌؛ روم /30، 25؛ نوح/71، 18)
ج. آياتى كه حشر را خروج از گورها بيان مى‌كند. (حجّ/22،7؛ يس/36،51‌؛ قمر/54‌،7؛ معارج /70،43)
د. آياتى كه بر بازآفرينى استخوان و سرانگشتان (قيامت /75، 3 ـ 4) و شهادت اندامها در روز قيامت دلالت دارد. (نور/24،24؛ يس/36، 65‌؛ فصّلت/41،21 ـ 22)
هـ. آياتى كه به فروپاشيدن روده‌ها (محمّد/47، 15) و سوختن پوست و بازآفرينى آن براى عذاب دوباره (نساء/ 4، 56) در جهنم اشاره دارد.

احكام فقهى بدن:

بخشى از احكام فقهى بدن در ارتباط با اهميت و پاسداشت سلامت بدن در دو ساحت بهداشت و سلامت فردى و حرمت آسيب رساندن به سلامت ديگران، سامان يافته است. در حوزه سلامت فردى، هرگونه آسيب رساندن قابل توجه به بدن خود، قطع كردن يا از بين بردن كارآيى عضو، و خودكشى[38]حرام است و در برخى بابهاى فقه مانند طهارت و اطعمه و اشربه نيز احكام واجب و مستحبِ فراهم آورنده سلامت بدن، بازگو شده است. هرگاه عملى ساختن حكمى فقهى، آسيب ديدگى مكلف را در پى داشته باشد، با تغيير[39] يا تعطيل[40] آن حكم، سلامت بدن مورد توجه قرار مى‌گيرد[41]، افزون بر اين، آيات «لا تُلقوا بِاَيديكُم اِلَى التَّهلُكَة» (بقره/2،195) و «ما جَعَلَ عَلَيكُم فِى‌الدّينِ مِن حَرَج» (حجّ/22،78) و بعضى قواعد فقهى مانند لاضرر[42] و نفى عسر و حرج[43]، متضمن توجه به سلامت بدن در همه برداشتهاى فقهى است. (‌=>‌بهداشت) براى حفظ سلامت بدن از تعرض ديگران نيز احكام دينى بسيارى تشريع شده است. در اين احكام افزون بر حرمت تكليفى آسيب رساندن به ديگران، نظام حقوقى و قضايى گسترده‌اى در قالب احكام قصاص، حدود و ديات در فقه اسلامى ترسيم شده است تا سبب بازدارندگى از تعرض و بازستانى حق و جبران خسارت آسيب‌ديدگان باشد.
افزون بر موارد فوق كه احكامى فقهى در جهت حفظ سلامت بدن و مصونيت آن از آسيب و تعرض است، احكام فقهى متنوع ديگرى نيز مانند وجوب غسل دادن و دفن كردن بدن مرده مسلمان[44]، حرمت تماس بدن با قرآن و وجوب غسلِ تمام بدن در موارد جنابت[45] و حيض[46]، بيان شده است. در همين جهت احكامى براى بعضى از اعضاى بدن نيز بازگو شده است كه هريك در مدخلهاى خاص خود مى‌آيد.

منابع

الالهيات على هدى الكتاب و‌السنة و‌العقل؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تفسير غريب القرآن الكريم؛ تفسير القرآن العظيم، ابن‌كثير؛ التفسير الكبير؛ تفسير‌نمونه؛ جامع البيان عن آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعه؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ شرح بر زاد المسافر؛ فرهنگ فارسى؛ القواعد الفقهيه؛ كتاب الصلاة؛ الكشاف؛ لغت نامه؛ المبدء و المعاد؛ المبسوط فى فقه الاماميه؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ مشارق الشموس فى شرح الدروس؛ مشرق‌الشمسين؛ معجم مقاييس اللغه؛ معارف قرآن؛ مفردات الفاظ القرآن؛ منتهى‌المطلب فى تحقيق المذهب؛ موسوعة كشاف اصطلاحات الفنون و‌العلوم؛ المهذب؛ ميزان الحكمه؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نثر طوبى؛ النكت والعيون، ماوردى؛ النهاية فى مجرد الفقه و‌الفتاوى.
مهدى اميريان



[1]. مفردات، ص‌112؛ فرهنگ فارسى، ج‌1، ص‌487، «بدن».
[2]. لغت‌نامه، ج3، ص‌3866؛ التحقيق، ج‌1، ص‌234، «بدن».
[3]. مقاييس اللغه، ج‌1، ص‌211؛ تاج‌العروس، ج‌18، ص‌48؛ لغت‌نامه، ج‌3، ص‌3866، «بدن».
[4]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج‌1، ص‌318.
[5]. نثر طوبى، ص‌68‌.
[6]. مفردات، ص‌196، «جسد».
[7]. مفردات، ص‌196، «جسد».
[8]. نثر طوبى، ص‌131.
[9]. التفسير الكبير، ج‌1، ص‌91.
[10]. همان، ج‌20، ص‌89‌.
[11]. ميزان الحكمه، ج‌4، ص‌2600.
[12]. جامع البيان، مج‌15، ج‌30، ص‌179؛ التبيان، ج‌10، ص‌324؛ مجمع البيان، ج‌10، ص‌715.
[13]. التبيان، ج‌9، ص‌385.
[14]. مجمع البيان، ج‌9، ص‌235.
[15]. التبيان، ج9، ‌385؛ الميزان، ج18، ص373‌ـ‌374.
[16]. التبيان، ج‌3، ص‌500‌.
[17]. جامع البيان، مج‌12، ج‌22، ص‌92؛ مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌601‌.
[18]. تفسير ماوردى، ج‌5‌، ص‌96؛ تفسير قرطبى، ج‌15، ص‌131.
[19]. التبيان، ج‌5‌، ص‌428؛ الكشاف، ج‌2، ص‌369.
[20]. نثر طوبى، ج‌1، ص‌68‌.
[21]. التبيان، ج‌7، ص‌21؛ مجمع البيان، ج‌6‌، ص‌703.
[22]. التبيان، ج6‌، ص446؛ مجمع‌البيان، ج6‌، ص610‌؛ نمونه، ج‌12، ص‌9‌ـ‌11.
[23]. الميزان، ج‌16، ص‌250.
[24]. همان، ج‌1، ص‌352.
[25]. مجمع البيان، ج‌7، ص‌114.
[26]. مفردات، ص‌811‌، «نطف».
[27]. معارف قرآن، ج‌3، ص‌338.
[28]. التبيان، ج7، ص‌354؛ مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌161.
[29]. جامع البيان، مج‌11، ج‌21، ص‌68‌؛ التبيان، ج‌8‌، ص‌264؛ مجمع البيان، ج‌8‌، ص‌485.
[30]. جامع البيان، مج‌12، ج‌23، ص‌33؛ زادالمسير، ج‌7، ص‌33؛ غريب القرآن، ص‌313.
[31]. اسفار، ج‌8‌، ص‌326‌ـ‌327.
[32]. الميزان، ج‌1، ص‌352.
[33]. همان، ج‌10، ص‌118‌ـ‌119.
[34]. تفسير ابن‌كثير، ج‌1، ص‌306؛ روح المعانى، مج‌4، ج‌5‌، ص‌87‌؛ نمونه، ج‌2، ص‌307.
[35]. شرح بر زادالمسافر، ص‌79‌ـ‌85‌.
[36]. المبدأ و المعاد، ص‌465‌ـ‌466.
[37]. الالهيات، ص‌778‌ـ‌779.
[38]. كتاب الصلوة، ج‌2، ص‌499.
[39]. منتهى‌المطلب، ج2، ص26؛ مشرق‌الشمسين، ص342.
[40]. القواعد الفقهيه، ج‌1، ص‌255.
[41]. مشارق الشموس، ج‌2، ص‌382.
[42]. القواعد الفقهيه، ج‌1، ص‌214.
[43]. همان، ص‌255.
[44]. النهايه، ص‌30؛ المهذب، ج‌1، ص‌56‌ـ‌60‌.
[45]. المبسوط، ج1، ص27‌ـ‌29؛ المهذب، ج‌1، ص‌48.
[46]. المبسوط، ج‌1، ص‌41؛ المهذب، ج‌1، ص‌34.

مقالات مشابه

احوال قلبی در تفسیر عرفانی امام خمینی(ره)

نام نشریهتفسیر‌پژوهی

نام نویسندهرقیه صادقی نیری, مهدی سلیمان دوست

نفی تک ‌ساحتی و میرا‌ بودن ‌‌آدمی در قرآن

نام نشریهنقد و نظر

نام نویسندهعلیرضا آل بویه

چشم و بصر

نام نویسندهمحدثه بهمدی, اباذر بشیرزاده

استخوان (عظام)

نام نویسندهاباذر بشیرزاده, محمدحسین امین

چشم نعمت ظريف و دقيق

نام نویسندهاسماعیل نساجی زواره

حالات چشم در قرآن

نام نویسندهاسماعیل نساجی زواره

پهلو

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهسیدحامد شریعتمداری

بينى

نام نشریهدائرة المعارف قرآن

نام نویسندهحسین سبحانی‌نیا