بَحْرِىّبن عمرو
بحرىّبن عمرو (بن عمير،[1] بن عون[2] و بحربن عمرو[3]) از بزرگان يهود، قبيله بنىقَيْنُقاع، دايى صفّيه دختر حُيَىّ همسر پيامبر بود.[4] جز چند گزارش در منابع تفسيرى، اطلاعى از وى وجود ندارد. بنا به روايتى وى همراه تنى چند از يهوديان، انصار را از انفاق به مسلمانان باز مىداشتند و به آنها مىگفتند: شما از آينده خبر نداريد، ازاينرو به آنها انفاق نكنيد. شايد اين كار شما را به تهيدستانى چون ايشان مبدل كند. در پى اين اقدام آيه 37 نساء/4 نازل شد و بحرى مورد تهديد الهى قرار گرفت[5]: «اَلَّذينَ يَبخَلونَ و يَأمُرونَ النّاسَ بِالبُخلِ و يَكتُمونَ ما ءاتـهُمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ واَعتَدنا لِلكـفِرينَعَذابـًا مُهينا» .براساس گزارشى ديگر پيامبر در دعوت جمعى از يهود از جمله بحرىبن عمرو آنان را از عذاب الهى برحذر داشت؛ اما آنان خود را فرزندان و محبوبان خدا دانستند كه آيه 18 مائده/5 نازل شد و آنان را گرفتار عذاب گناهان خود دانست:[6]«وقالَتِ اليَهودُ والنَّصـرى نَحنُ اَبنـؤُا اللّهِ واَحِبّـؤُهُ قُل فَلِمَ يُعَذِّبُكُم بِذُنوبِكُم بَل اَنتُم بَشَرٌ مِمَّن خَلَقَ يَغفِرُ لِمَن يَشاءُ ويُعَذِّبُ مَن يَشاءُ ولِلّهِ مُلكُ السَّمـوتِ و الاَرضِ و ما بَينَهُما واِلَيهِ المَصير» .
به روايتى از ابنعباس سه تن از يهوديان كه بحرىبن عمرو يكى از آنان بود از پيامبر پرسيدند: آيا به جز اللّه خداى ديگرى نمىشناسى؟ پيامبر در پاسخ فرمود: خدايى جز اللّه نيست. بر اين مبنا مبعوث شدهام و به اللّه فرا مىخوانم، آنگاه آيه 19 انعام/6 نازل شد[7]: «قُل اَىُّ شَىء اَكبَرُ شَهـدَةً قُلِ اللّهُ شَهيدٌ بَينى وبَينَكُم واوحِىَ اِلَىَّ هـذا القُرءانُ لاُِنذِرَكُم بِهِ ومَن بَلَغَ اَئِنَّكُم لَتَشهَدونَ اَنَّ مَعَ اللّهِ ءالِهَةً اُخرى قُل لا اَشهَدُ قُل اِنَّما هُوَ اِلـهٌ واحِدٌ واِنَّنى بَرِىءٌ مِمّا تُشرِكُون= بگو: كدام چيز گواهى آن بزرگتر است؟ بگو: اللّه ميان من و شما گواه است و اين قرآن به من وحى شده تا با آن شما را و هر كه را به او برسد بيم دهم. آيا به راستى گواهى مىدهيد كه با اللّه خدايان ديگر هست؟! بگو من گواهى نمىدهم. همانا او خداى يگانه است و من از شرك شما بيزارم».
بنا به گزارشى بحرىبن عمرو و تنى ديگر از يهوديان پس از مقايسه قرآن و تورات به دليل تفاوت آن دو، در حقانيت قرآن ترديد كردند ودراين باره از پيامبر پرسيدند. پيامبر پاسخ داد: شما مىدانيد كه قرآن بر حق است و اين مطلب نزد شما (در تورات) مكتوب است.[8] آيه 38 يونس/10 در شأن اين گروه نازل شد: اَم يَقولونَ افتَرهُ قُل فَأتوا بِسورَة مِثلِهِ ... = آيا آنها مىگويند: او قرآن را به دروغ به خدا نسبت داده است؟ بگو: اگر راست مىگوييد يك سوره همانند آن بياوريد...».
بنابه روايت ديگرى جمعى از يهود*، از جمله بحرى از پيامبر، كتاب مدوّن خواستند و به او گفتند: خدايى كه پيامبران را برمىانگيزد از چنينكارى عاجز نيست. آنان تهديد كردند كه در غير اين صورت ما نيز سخنانى چون سخنان شفاهى تو مىگوييم كه آيه 88 اسراء/17 نازل شد و آنها را ناتوان از اين كار دانست: «قُل لـَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ والجِنُّ عَلى اَن يَأتوا بِمِثلِ هـذا القُرءانِ لا يَأتونَ بِمِثلِهِولَو كانَ بَعضُهُم لِبَعض ظَهيرا» .[9]
در شأن نزول آيه 49 نساء/4 آمده كه بحرىبن عمرو به همراه يكى ديگر از يهوديان با كودكان خود نزد پيامبر آمدند و از پيامبر پرسيدند: آيا اين كودكان گنهكارند؟ پيامبر فرمود: نه، آنگاه آنها گفتند: ما نيز چنين هستيم؛ گناهان شبمان در روز و گناهان روزمان در شب پاك مىشود و آنگاه اين آيه نازل شد[10]: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ يُزَكّونَ اَنفُسَهُم بَلِ اللّهُ يُزَكّى مَن يَشاءُ ولا يُظلَمونَ فَتيلا = آيا به كسانى ننگريستى كه خويشتن را به پاكى مىستايند و حال آنكه خداست كه هر كه را بخواهد پاك مىگرداند و به اندازه رشته هسته خرمايى ستم نشوند».
گفته شده: زن و مردى از يهوديان خيبر مرتكب زنا شدند و براساس تورات بايد سنگسار مىشدند؛ ولى چون از موقعيت بالايى برخوردار بودند به اميد تغيير حكم به داورى نزد پيامبر آمدند؛ اما پيامبر نيز حكم به سنگسار كرد و اعتراض بحرىبن عمرو و ديگران را برانگيخت؛ پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: به داناترين خود به تورات مراجعه كنيد تا بدانيد من بر اساس آن حكم كردهام. آنها پيشنهاد پيامبر را پذيرفتند و متن تورات را ملاك قرار دادند و عالمى يهودى معروف به ابنصوريا را جهت تطبيق حكم با تورات معرفى كردند و چون رسوا شدند باز بر سخن خود پافشارى كردند[11]: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ اوتوا نَصيبـًا مِنَ الكِتـبِ يُدعَونَ اِلى كِتـبِ اللّهِ لِيَحكُمَبَينَهُم ثُمَّ يَتَوَلّىفَريقٌ مِنهُم وهُم مُعرِضون= آيا كسانى را كه بهرهاى از كتابدارند نديدى كه چون به كتاب خدا خوانده شوند تا ميانشان داورى كند گروهى از آنها پشت مىكنند، در حالىكه از حكم خدا رويگرداناند». (آلعمران/3،23)
منابع
تفسيرالقرآن العظيم، ابنابى حاتم؛ التكميل والاتمام لكتاب التعريف والاعلام؛ جامع البيان عن تأويل آىالقرآن؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ روض الجنان و روح الجنان؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ السيرةالنبويه، ابنهشام؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ معالم التنزيل فى التفسير والتأويل، بغوى؛ المغازى.على شريفيان
[1]. جامع البيان، مج5، ج7، ص217.
[2]. زادالمسير، ج2، ص104.
[3]. روض الجنان، ج5، ص360، 391.
[4]. السيرةالنبويه، ج2، ص514؛ المغازى، ج1، ص374.
[5]. جامعالبيان، مج4، ج5، ص121؛ تفسير بغوى، ج1، ص339؛ روض الجنان، ج5، ص360.
[6]. السيرةالنبويه، ج2، ص563؛ جامع البيان، مج 4، ج6، ص224؛ التكميل والاتمام، ص112.
[7]. جامع البيان، مج5، ج7، ص217؛ تفسير ابنابى حاتم، ج4، ص1272؛ الدرالمنثور، ج3، ص256.
[8]. التكميل والاتمام، ص191.
[9]. السيرة النبويه، ج2، ص571؛ جامع البيان، مج9، ج15، ص197ـ198؛ الدرالمنثور، ج5، ص336.
[10]. تفسير بغوى، ج1،ص350؛ روضالجنان، ج5، ص391؛ زادالمسير، ج2، ص104.
[11]. مجمعالبيان، ج2، ص722ـ723.