اَيْلَه: بندرى باستانى در كنار درياى سرخ و نزديك خليج عقبه، زيستگاه اصحاب سبت
اَيله در زبان عبرى به معناى درختان است.[126] برخى منابع تاريخى آن را نام شهرى ميان يَنْبُع و مصر، يا روستايى ميان مَدْيَن و كوه طور دانستهاند[127]؛ ولى بنابر قول مشهور شهرى است از نواحى شام كه در كنار درياى قُلْزُم (سرخ)، نزديك خليج عَقَبه ميان مصر و شام واقع شده[128] و امروزه به نام ايلات معروف است.[129] برخى آن را منسوب به دختر مَدْيَنبن ابراهيم(عليه السلام)دانستهاند.[130]در عهد عتيق چندين بار از ايلا (Ila) يا ايلت (Elath) يا ايلوت (Eloth) نام برده شده است كه در ساحل شرقى درياى قُلزُم واقع بوده و اسرائيليان هنگام خروج از مصر از اين شهر گذشتهاند و حضرت داود(عليه السلام)آن را مسخّر كرده و در زمان حضرت سليمان(عليه السلام) آباد شده است.[131]
در قرآن كريم، لفظ اَيله به طور صريح نيامده؛ اما در برخى آيات به ماجراهاى مربوط به آن اشاراتى شده است. (بقره/ 2، 65؛ مائده/ 5، 78؛ اعراف/ 7، 163 ـ 166؛ كهف/ 18، 77)
موقعيت تاريخى و جغرافيايى:
ايله از شهرها و بنادر باستانى فلسطين و در دورههاى گوناگون تاريخى از مراكز مهم تلاقى راههاى تجارى مصر، شام، عراق و عربستان بوده است. اين شهر ساليانى چند تحت فرمان حاكمان يونانى مصر بود و كانون ارتباط تجارى نبطيان به شمار مىرفت. در سال 106 ميلادى و پس از پايان حاكميت نبطيان، روميان بر آنجا مستولى شدند. نخستين ارتباط ايله با مسلمانان در سال 9 قمرى اتفاق افتاد.[132] در اين سال وقتى پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)در تبوك بود يوحنابن رؤبه ـ اسقف ايله ـ به شرط پرداخت جزيه و تسهيل عبور مسلمانان از شهر، پيمان صلحى را با آن حضرت امضا كرد.[133] در دوره جنگهاى صليبى، آسيبهاى فراوانى به شهر ايله وارد شد. در سال 565 قمرى (1170 ميلادى) صلاح الدين ايوبى، آن را از صليبيها بازپس گرفت و ضميمه مصر كرد. ايله در سالهاى 1335 تا 1343 قمرى (1917 ـ 1925 ميلادى) جزئى از سرزمين حجاز به شمار مىآمد؛ اما از آن پس به اردن منضم شد و سرانجام در سال 1956 ميلادى اسرائيل آن را اشغال كرد. ويرانههاى اين شهر باستانى در گوشه غربى خليج عقبه و در يك كيلومترى شمال بندر عقبه (اردن) قرار دارد.[134]يادكردهاى اَيله در تفاسير:
در مورد ساكنان سرزمين ايله، برخى، اصحاب سبت و برخى ديگر نيز اصحاب ايكه را نام بردهاند. گروهى از مورخان و مفسران نيز آنها را بخشى از قوم ثمود پنداشتهاند كه بر اثر همجوارى با بنىاسرائيل به دين يهود گرويدهاند[135]؛ اما بيشتر مفسران نخستين و متأخر، اصحاب سبت را جزو ساكنان ايله برشمردهاند.[136] اين قوم در عصر پيامبرى حضرت داود(عليه السلام)بوده[137] و بر اساس آيه 65 بقره/2 خداوند به قوم موسوم به اصحاب سبت* فرمان داده بود كه روز شنبه را تعطيل كرده، به عبادت بپردازند؛ اما آنها از فرمان الهى تعدى كردند و ازاينرو خداوند چهره انسانى آنان را به صورت حيوان (بوزينه) دگرگون ساخت[138]: «و لَقَد عَلِمتُمُ الَّذينَ اعتَدَوا مِنكُم فِى السَّبتِ فَقُلنا لَهُم كونوا قِرَدَةً خـسِـين» . آيات 163 ـ 166 اعراف/7 نيز به همين مضمون آمده است. بنا به روايتى از امام باقر(عليه السلام) نيز مسخ شدگان بنىاسرائيل، اهل ايله ـ سرزمينى در ساحل دريا ـ بودند.[139] در آيه 78 مائده/5 نيز همين جريان آمده است كه از امام باقر(عليه السلام)روايت شده: حضرت داود(عليه السلام) اهالى شهر ايله را نفرين كرد...: «لُعِنَ الَّذينَ كَفَروا مِن بَنى اِسرءيلَ عَلى لِسانِ داوودَ...» .[140] از طرق اهلسنت نيز اين روايت از مجاهد و قتاده و ديگران نقل شدهاست.[141]در تفسير آيه 77 كهف /18 نيز كه به داستان حضرت خضر* و موسى*(عليهما السلام) مىپردازد به قريه ايله اشارهاى شده است؛ هنگامى كه آنها به قريهاى رسيدند و از اهل آن غذا خواستند آنها از مهمان كردنشان خوددارى كردند ...: «فَانطَـلَقا حَتّى اِذا اَتَيا اَهلَ قَريَة...» . برخى مراد از قريه را همان شهر ايله دانستهاند[142]
برخى، دو واژه ايله و ايكه را، هم معنا و نام يك محل شمردهاند كه در نتيجه مردم ايله همان اصحاب ايكه* خواهند بود.[143]
چون قريه ايله نزديك به مدين است و در لغت عبرى معناى اصلى ايله، درختان بوده و اين نام به صورتهاى گوناگون نيز آمده است[144] و از طرفى ايكه را اهل تفسير و لغت به معناى درخت يا بيشه دانستهاند[145] (چرا كه ساكنان ايكه در سرزمينى پر از باغ و درخت زندگى مىكردهاند) مىتوان حدس زد كه با ايله رابطهاى داشته باشد و اصحاب ايكه همان مردم ناحيه ايله باشند كه دوران ترقى و انحطاط را پياپى ديدهاند. شايان يادآورى است كه آيه 85 اعراف/7 و 84 هود/11 به روشنى مىگويد كه شعيب، پيامبر سرزمين يا قوم مدين (اصحاب ايكه) بوده است. سرزمين اين قوم را در شبه جزيره سينا يا نزديك آن و در حاشيه درياى قلزم دانستهاند.[146]
منابع
اعلام قرآن؛ البرهان فى تفسير القرآن؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير العياشى؛ تفسير القرآن العظيم، ابنكثير؛ تفسير القمى؛ التفسير الكبير؛ تفسير نمونه؛ التنبيه و الاشراف؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ فتوح البلدان؛ قاموس كتاب مقدس؛ الكافى؛ الكامل فى التاريخ؛ الكشاف؛ كشف الاسرار و عدة الابرار؛ مجمع البحرين؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ معجم البلدان؛ معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ الموسوعة الذهبية للعلوم الاسلاميه؛ الميزان فى تفسير القرآن.امير مسعود صفرى
[126]. قاموس كتاب مقدس، ص142.
[127]. مجمعالبحرين، ج1، ص140، «ايل»؛ معجم البلدان، ج4، ص48.
[128]. معجمالبلدان، ج1، ص206، 292؛ ج2، ص48، 69؛ معجم ما استعجم، ج1، ص200.
[129]. نمونه، ج6، ص418.
[130]. معجم البلدان، ج1، ص292؛ معجم ما استعجم، ج1، ص200.
[131]. قاموس كتاب مقدس، ص142؛ اعلام قرآن، ص144؛ المفصل، ج1، ص142.
[132]. الموسوعةالذهبيه، ج6، ص283ـ284؛ دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج10، ص711.
[133]. فتوح البلدان، ص71؛ التنبيه والاشراف، ص236؛ الكامل، ج2، ص280.
[134]. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج10، ص711.
[135]. تفسير قمى، ج1، ص271؛ الميزان، ج8، ص301ـ302.
[136]. جامع البيان، مج 6، ج9، ص122؛ تفسير قرطبى، ج7، ص194؛ تفسير ابن كثير، ج2، ص267.
[137]. كشف الاسرار، ج1، ص223.
[138]. جامعالبيان، مج1، ج1، ص471؛ التبيان، ج1، ص292؛ ج5، ص13، 17؛ مجمعالبيان، ج4، ص756.
[139]. تفسير قمى، ج1، ص271؛ تفسير عياشى، ج2، ص166؛ الدرالمنثور، ج3، ص588.
[140]. الكافى، ج8، ص200؛ مجمعالبيان، ج3، ص357؛ البرهان، ج2، ص343.
[141]. كشفالاسرار، ج3، ص197؛ الكشاف، ج1، ص666؛ التفسيرالكبير، ج12، ص63.
[142]. جامعالبيان، مج9، ج15، ص288؛ كشفالاسرار، ج5، ص722؛ مجمعالبيان، ج6، ص751.
[143]. تفسير قمى، ج1، ص244؛ الميزان، ج8، ص293ـ294، 301.
[144]. اعلام قرآن، ص144.
[145]. مجمع البيان، ج6، ص527ـ528؛ لسان العرب، ج1، ص289.
[146]. مجمع البيان، ج4، ص688؛ اعلام قرآن، ص143ـ144، 153ـ154.