باسط: گستراننده، فراخ كننده، از اسما و صفات الهى
باسط بر وزن فاعل، از ريشه (ب ـ س ـ ط) از اسماى خداوند و به معناى گستراننده، و فراخكننده است.[93] بسط در اصطلاح عرفا، ورود چيزى در قلب عارف است كه در آن بشارت به لطف و شادمانى باشد و گاهى صاحب آن، سبب بسط را نمىداند. نسبت بسط به انس نسبت نقص به تمام است، زيرا شادمانى در انس بيشتر است و نسبت بسط به رجا نسبت تمام به نقص است، زيرا بسط در مقام قلب (مرتبه سوم از مراتب هفتگانه وجود انسان) و بالاتر از آن و رجا در مقام نفس (مرتبه دوم از مراتب ياد شده) است. آخرين درجه بسط، شادمانى بنده به جمال مطلق و شهود آن در همه چيز است.[94]برخى در توضيح اسم باسط گفتهاند: خداوند حيات را كه وجود منبسط بر هر چيز و روح سارى در هر چيزى است در هر آن، بر قالبهاى اعيان و هياكل ماهيات مىگستراند و اين وجود سارى، بسط روح بر اشيا و افاضه حيات برآنهاست.[95]
اين اسم الهى به صورت مذكور در قرآن نيامده است؛ ولى در آياتى به صورت فعلى آمده كه يك مورد از آنها در ظاهر مطلق[96]، يك مورد مربوط به ابر و 10 مورد مربوط به رزق است؛ همچنين 4 بار به صورت اسمى (مَبسوطَتانِ، بَسطَةً، بَصطَةً، و، بَساطاً) به آن اشاره شده است. برخى از آياتى را كه به هيچ نحو مشتمل بر واژه صفت مذكور نيست نيز مىتوان با بحث مرتبط دانست؛ مانند آيه 30 نازعات/ 79 كه در آن دحو الارض آمده و به معناى بسط و گسترش زمين است و آيه 45 فرقان/25 كه در آن «مدّ الظل» بهمعناى بسط سايه است. در بسيارى از رواياتهم اسم باسط در ضمن مجموعه اسما و صفات الهى ذكر شده است. از امام صادق(عليه السلام) از پدرانش نقل شده كه براى خداوند 99 اسم است و آن اسما عبارت است از: الله، حليم، حكيم، قابض، باسط و....[97]
باسط در طبقهبندى اسماى الهى در زمره اسماى فعل خداست[98] و با قابض كه به معناى تنگ گيرنده و بازگيرنده است[99] از اسما و صفات متضاد و متقابل الهى هستند.[100] خداوند برخلاف يهود كه به وى نسبت بخل داده و گفتهاند: دست خدا بسته است: «يَدُ اللّهِ مَغلولَةٌ...» (مائده/ 5، 64) خود را مبسوط اليد (گشاده دست) معرفى كرده است كه هر گونه بخواهد مىبخشد: «بَل يَداهُ مَبسوطَتانِ يُنفِقُ كَيفَ يَشاءُ» (مائده/5،64) و با توجه به اينكه خدا جسم نيست و دست ندارد، بسته بودن دست وى كنايه از بخل و گشاده دستى او كنايه از بخشش است و سرّ اين گونه تعبيرها آن است كه چنانچه معناى غيرمحسوس را به صورت محسوس درآورند بهتر فهميده مىشود.[101] شايان ذكر است كه در روايات و ادعيه به معناى كنايى مذكور تصريح شده است؛ مانند: «الحمد لله الناشر في الخلق فضله والباسط فيهم بالجود يده» [102] و «يا دائم الفضل على البريّة يا باسط اليدين بالعطيّة» .[103] شايسته تأكيد است كه انسان كامل چون در ذات احديّت فانى است در مقام «قرب فرايض» عنوان «يداللّه الباسطة» [104] بر وى اطلاق مىگردد، چنانكه در زيارت اميرمؤمنان، علىبن ابىطالب(عليه السلام)آمده است: «السلام عليك يا عين اللّه الناظرة و يده الباسطة...» .[105]
در بسيارى از آيات مربوط به بحث، ارزاق و نعمتها، متعلق بسط قرار گرفته و خداوند خود را، باسط و قابض روزيها و نعمتها معرفى مىكند[106]، زيرا كليد ارزاق و نعمتهاى آسمانها و زمين به دست وى و اسباب آنها از آن اوست: «اِنَّ رَبَّكَ يَبسُط الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ ويَقدِرُ» . (اسراء/ 17، 30) او همان كسى است كه بادها را مىفرستد و ابرها را برمىانگيزد و آنها را در آسمان هرگونه بخواهد مىگستراند و انبوهشان مىگرداند، پس مىبينى باران از لابهلاى آنها بيرون مىآيد: «اَللّهُ الَّذى يُرسِلُ الرّيـحَ فَتُثيرُ سَحابـًا فَيَبسُطُهُ فِى السَّماءِ كَيفَ يَشاءُ ويَجعَلُهُ كِسَفـًا فَتَرَى الوَدقَ يَخرُجُ مِن خِلــلِهِ» . (روم/30، 48) خداوند درهاى روزى خود را بر روى هركس كه بخواهد مىگشايد و نعمتهاى خود را بر او ارزانى مىدارد.[107] البته خدا روزى* بندگان را براساس حكمت و مصلحت به اندازه نازل مىگرداند تا ظلم و طغيان نكنند: «ولَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِى الاَرضِ ولـكِن يُنَزِّلُ بِقَدَر ما يَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصير» (شورى/42،27) و اين بدان معنا نيست كه نقش بندگان در فراهم ساختن اسباب بسط روزى، ناديده گرفته شود، چنان كه صدقه دادن به ديگران مايه افزايش مال مىگردد: «... ويُربِى الصَّدَقـتِ» (بقره/2،276)، زيرا اراده الهى در طول اسباب ديگر است؛ نه در عرض آن.[108]
آيه 245 بقره/2 نيز پس از آنكه انفاق در راه خدا را قرض به خدا مىشمارد تا بدينوسيله به آن ترغيب كند، به ذكر اسماى سه گانه قابض، باسط و مرجع پرداخته تا به اين نكته توجه دهد كه آنچه انفاق شده باطل نمىگردد، بلكه چندين برابر شدن آن بعيد نيست، زيرا خداوند قابض و باسط است؛ آنچه را بخواهد كاهش يا افزايش مىدهد و بازگشت همه بهسوى اوست، بنابراين آنچه را به او قرض داده شده به طور كامل پرداخت خواهد كرد: «مَنذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَيُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثيرَةً واللّهُ يَقبِضُ ويَبصُـطُ واِلَيهِتُرجَعون» .[109] بصط همان بسط است كه حرف «سين» در آن به جهت مجاورت با حرف اطباق و تفخيم (طاء) به حرف «صاد» تبديل شدهاست.[110]
در آيه 19 نوح/ 71 چنين آمده است: و خدا زمين را براى شما فرشى (گسترده) ساخت: «و اللّهُ جَعَلَ لَكُم الاَرض بَساطاً» و در آياتى نيز بسط و گسترش زمين و جوشاندن چشمهها از آن و جارى ساختن نهرها و روياندن گياه و استوار ساختن كوهها بر زمين بيان شده كه آن پس از بناى آسمان و برافراشتن سقف آن و ترتيب اجزاى آسمان و تركيب آنها براساس حكمت و تاريك ساختن شب و همچنين آشكار كردن روز ـ به وسيله گستراندن خورشيد ـ صورت گرفته است: «رَفَعَ سَمكَها فَسَوها * واَغطَشَ لَيلَها واَخرَجَ ضُحـها * والاَرضَ بَعدَ ذلِكَ دَحـها * اَخرَجَ مِنها ماءَها ومَرعـها * والجِبـالَ اَرسـها» . (نازعات/79،28 ـ 32)[111] گفتنى است كه معناى اصلى «ضُحى» انبساط (گسترش يافتن) خورشيد و امتداد (گسترده شدن) روز است[112]، گرچه در آيه ياد شده به قرينه مقابل قرار گرفتن آن با شب، مراد از آن مطلق روزاست.[113] خورشيد با نور خود بر وجود سايه و باگسترده شدنش بر گسترش تدريجى سايه دلالت مىكند، زيرا به هر ميزان كه خورشيد پس از زوال ظهر به افق غربى نزديكتر مىشود تا غروب كند سايهاى كه پس از زوال حادث مىشود امتداد بيشترى مىيابد: «اَلَم تَرَ اِلى رَبِّكَ كَيفَ مَدَّ الظِّـلَّ ولَو شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِنـًا ثُمَّ جَعَلنَا الشَّمسَ عَلَيهِ دَليلا * ثُمَّ قَبَضنـهُ اِلَينا قَبضـًا يَسيرا» . (فرقان/25،45ـ46)[114] برخى با استشهاد به آيه مذكور، ماهيات را غواسق و ظلمات و وجود منبسط را سايه بلند پايه خداوند دانستهاند.[115]
آيه 247 بقره/2 علت گزينش طالوت را براى فرماندهى سپاهى در جنگ با جالوت و لشكريان او اين مىداند كه خداوند وى را در دانش و نيروى بدن بسط و گسترش داده است: «وزادَهُ بَسطَةً فِى العِلمِ والجِسمِ» . اين سخن پاسخ اعتراض گروهى از بنىاسرائيل به پيامبر خويش است كه چرا خداوند طالوت را برگزيده، در حالى كه گشايش در مال به او داده نشده است: «قالوا اَنّى يَكونُ لَهُ المُلكُ عَلَينا... ولَم يُؤتَ سَعَةً مِنَ المال» . (بقره/2،247)[116] خداوند در آيه 69 اعراف/ 7 هم، از باب يادآورى نعمتهايى كه به قوم عاد ارزانى داشته، به اختصاص ايشان در ميان ساير اقوام به بسط در خلق و درشتى هيكل كه ملازم با نيروى فراوان است، تصريح كرده است: «وزادَكُم فِى الخَلقِ بَصـطَةً فَاذكُروا ءالاءَ اللّهِ لَعَلَّكُم تُفلِحون» .[117]
منابع
اصطلاحات الصوفيه؛ اصول الدين؛ بحارالانوار؛ تفسيرالصافى؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الحكمةالمتعالية فى الاسفار العقلية الاربعه؛ دررالفوائد؛ روح الارواح؛ شرح الاسماء او شرح دعاءالجوشن الكبير؛ شرح تجريد؛ شرح توحيد الصدوق؛ شرح المنظومة السبزوارى؛ العقائد الاسلاميه؛ علم اليقين فى اصول الدين؛ كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال؛ لسان العرب؛ لغتنامه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نثر طوبى؛ نهجالبلاغه.سيد رضا اسحاق نيا تربتى
[93]. مفردات، ص122ـ123؛ لسانالعرب، ج1، ص408، «بسط»؛ لغت نامه، ج3، ص3579، «باسط».
[94]. شرح الاسماء، ص360؛ اصطلاحات الصوفيه، ص14ـ15؛ دررالفوائد، ج1، ص131ـ132.
[95]. شرحالاسماء، ص359ـ360.
[96]. الميزان، ج2، ص285.
[97]. شرح توحيد الصدوق، ج3، ص210ـ211؛ كنزالعمال، ج1، ص448.
[98]. اصولالدين، ص124.
[99]. مفردات، ص652؛ لسانالعرب، ج11، ص13، «قبض»؛ لغت نامه، ج10، ص15376.
[100]. شرح تجريد، ج1، ص101.
[101]. جامعالبيان، مج4، ج6، ص405؛ الصافى، ج2، ص50؛ نثرطوبى، ج1، ص77ـ78.
[102]. نهج البلاغه، خطبه 100.
[103]. العقائد الاسلاميه، ج1، ص140.
[104]. اسفار، ج6، ص10.
[105]. بحارالانوار، ج97، ص305.
[106]. علم اليقين، ج1، ص175؛ روح الارواح، ص145.
[107]. علم اليقين، ج1، ص175.
[108]. الميزان، ج7، ص281.
[109]. الميزان، ج2، ص285.
[110]. الميزان، ج2، ص285.
[111]. الميزان، ج20، ص190ـ191.
[112]. مفردات، ص502،«ضحى»؛ الميزان، ج20، ص310.
[113]. الميزان، ج20، ص190.
[114]. الميزان، ج15، ص225.
[115]. شرح المنظومه، ص61.
[116]. الميزان، ج2، ص287.
[117]. همان، ج8، ص178.