امنيت: ايمنى و آسودگى از تهديدهاى فردى و اجتماعى
امنيت مصدر جعلى از ريشه «ا ـ م ـ ن» به معناى در امان بودن، ايمنى و آسودگى[1] و از بين رفتن هراس و نگرانى است.[2] كاربرد وصفى آن در مواردى مانند «البَلَدِ الاَمينِ» (تين/95،3) و «قَريَة كانَت ءامِنَةً» (نحل/16،112) به معناى مطمئن، آرام و آسودهخاطر است.[3] در اصطلاح سياسى و حقوقى به حالت فراغت از هرگونه تهديد يا حمله و نيز به آمادگى براى رويارويى با هر تهديد* و حمله امنيت گفته مىشود و به صورت امنيت فردى، اجتماعى، ملى و بين المللى كاربرد يافته است. امنيت فردى حالتى است كه در آن، فرد فارغ از ترس آسيب رسيدن به جان يا مال يا آبروى خود يا از دست دادن آن زندگى كند. امنيت اجتماعى نيز حالت فراغت همگانى از تهديدى است كه كردار غير قانونى دولت يا دستگاهى يا گروهى يا فردى در تمامى يا بخشى از جامعه پديد آورد. امنيت ملى حالتى است كه ملتى فارغ از تهديدِ از دست دادن همه يا بخشى از جمعيت، دارايى يا خاك خود به سر برد و در امنيت بين المللى قدرتها در حالت تعادل و حفظ وضع موجودند و از دستيازى به قلمرو ديگران خوددارى مىكنند و در جهت حفظ صلح بينالمللى كوششهاى هماهنگى دارند و سازمانهاى بين المللى ضامن آن به شمار مىآيند.[4] نسبى بودن فقدان تهديد به عنوان مهمترين عنصر امنيت، از اين مفهومْ مقولهاى نسبى و داراى شدت و ضعف ساخته است.از نظر قرآن امنيت مفهومى وسيع و فراگير است و افزون بر موارد ايمنى از عذاب الهى در آخرت، در دو سطح روانشناختى و جامعه شناختى قابل بررسى است. در سطح نخست به آرامش* روحى افراد و كسب مدارج معنوى آنان ارتباط مىيابد كه از حوزه اصطلاحى امنيت در علوم اجتماعى بيرون بوده و به موضوع آرامش و اضطراب در روانشناسى ارتباط دارد. در سطح ديگر امنيت باگونههاى فراوان خود ابعاد گوناگون زندگى فردى، اجتماعى، سياسى و اقتصادى را دربرمىگيرد و با اقتدار و انسجام و وحدت جامعه پيوند دارد. اين امنيت همه جانبه افزون بر ايجاد زمينههاى پيشرفت و توسعه داخلى، امنيت خارجى جامعه را سبب مىشود.
در قرآنكريم افزون بر واژه امن و مشتقات آن (نور/24،55؛ دخان/44،51؛ بقره/2،196؛ نحل/16، 112؛ ...) ازكليدواژههايى مانند سلم (بقره/2،208)، سلام (رعد/13،24)، سكينه (توبه/9،26)، صلح (نساء/4،128) و واژگانى در طرف مقابل امنيت مانند خوف (بقره/2،112)، رعب (حشر/59 ،2)، حزن (بقره/2،38) و نيز آيات جهاد (بقره/2،193؛ نساء/4،91)، قصاص(نحل/16،126؛ بقره/2،179) و حدود (نور/24،4) موضوع امنيت برداشت مىشود، افزون بر اين، آيات ديگرى نيز در ترسيم حوزه معنايى امنيت نقش دارد كه عبارت است از آياتى كه با بيان پارهاى احكام فقهى و اخلاقى، امنيت عقيده (بقره/2،256)، جان (مائده/5 ،32؛ انعام/6 ،151)، مال (مائده/5 ،38) و آبروى (نساء/4،58 ؛ حجرات/49، 11 ـ 12) انسانها را محترم شمرده و پيوند ميان مؤمنان را بر پايه برادرى (حجرات/49،10)، صلح (حجرات/49،9 ـ 10)، احسان(نساء/4،36) و قسط و عدل (حجرات/49،9) دانسته است و بر آمادگى دفاعى مسلمانان (انفال/8 ،6) و جهاد (براى نمونه نك: نساء/4، 84) تأكيد كرده و بر حرمت جنگ در مكان (بقره/2، 125، آلعمران/3،97) و زمانهاى (توبه/9، 36) ويژهاى دلالت دارد.
نگاه كلى قرآن به امنيت:
نگاه قرآن به مفهوم سياسى ـ اجتماعى امنيت، بر پايه رويكرد هدايتى قرآن و در پيوند با بخشى از مفاهيم دينى است. قرآن امنيت را نعمتى از سوى خداوند (براى نمونه نك: انفال/8 ،26) و فرجامى حتمى براى مؤمنان صالح[5]مىداند: «وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءامَنوا مِنكُم و عَمِلوا الصّــلِحـتِ: ... لَيُبَدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم اَمنـًا» (نور/24،55) و نبودن امنيت را وسيلهاى براى امتحان (بقره/2،55) يا به سبب كفران نعمتهاى خدا معرفى مىكند.[6] (نحل/16،112) مؤلفههاى برپايى امنيت در حوزه داخلى جامعه اسلامى و روابط خارجى آن عبارت است از عقيده مشترك بر محور ايمان به خدا[7] (براى نمونه نك: انعام/6 ، 82)، پارهاى احكام فقهى و اخلاقى دين براى ساماندهى به روابط مسلمانان (براى نمونه نك: حجرات/49، 9 ـ 12)، جهاد و آمادگى دفاعى مسلمانان (انفال/8 ،6) و حضور حاكمان پايبند به آموزههاى دينى.[8] برپايى امنيت، زمينه ساز دستيابى به حق (توبه/9،16) و روىآورى به بندگى خداست (نور/24،55 ؛ قريش/106، 3 ـ 4) و از سوى ديگر رونق مسافرت (سبأ/34، 18) و پديد آمدن رفاه اقتصادى را در پى دارد. (بقره/2،126؛ نحل/16، 112؛ قصص/28،57) برخى مفسران آرامش روحى افراد و سلامتى خانوادهها را از آثار امنيت دانستهاند[9] و نبودن امنيت را در جامعه، زمينهساز ركود علمى، اظهار نشدن عقايد، بروز نارضايتى عمومى، چاپلوسى، نفاق، بىتفاوتى و بىاعتمادى به حاكمان دانستهاند.[10] توجه قرآن به امنيت در اين گستره وسيع از آيات و نيز درخواست امنيت از سوى حضرت ابراهيم (بقره/2، 126؛ ابراهيم/14،35) و تأكيد بر حرمت جنگ در ماههاى حرام و مكه و يادآورى بعضى اقوام بهرهمند از نعمت امنيت مانند قوم سبأ (سبأ/34،18) و ارتباط بخش فراوانى از مباحث فقهى مانند حدود و ديات و جهاد و ... با مقوله امنيت، نشان از اهميت امنيت در اسلام دارد و تأكيد قرآن بر امنيت مكه و ماههاى حرام، مىتواند زمينهاى براى نهادينه شدن فرهنگ صلح و امنيت در جامعه اسلامى باشد.امنيت عقيده و بيان:
قرآن با تكيه بر اختيارى بودن پذيرش عقيده و دين، اجبار انسانها را در اين زمينه نفى مىكند: «لا اِكراهَ فِى الدِّين» (بقره/2،256)[11] اين آيه با توجه به تأكيد فراوان قرآن بر اصل توحيد و تلاش پيامبر بر بناى جامعه توحيدى و زدودن مظاهر شرك از آن، محور مجادلات فراوانى ميان مفسران قرار گرفته است. برخى با اين پيش فرض كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)عرب را بر پذيرش اسلام مجبور كرد اين آيه را منسوخ مىدانند؛ ولى برخى ديگر معتقدند آيه مذكور نسخ نشده و درباره اهل كتاب است كه با پرداخت جزيه از پذيرش اجبارى دين رهايى يافتند و بتپرستان به پذيرش دين وادار شدند.[12] علامه طباطبايى بهرغم پذيرش انحصار نجات و رستگارى در عقيده توحيد، با استناد به اين آيه تحميل دين و عقيده را مجاز نمىشمرد[13] و منظور از جنگ* با كافران را در آيه 193 بقره/2 تنها براى دفع فتنه مىداند.[14] از نظر قرآن كريم، آيين حق براى همگان روشن معرفى شده: «قَد تَبَيَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَىِّ» (بقره/2،256) و پذيرش يا رد آن به اختيار افراد واگذار شده است: «فَمَن شاءَ فَليُؤمِن ومَن شاءَ فَليَكفُر» (كهف/18،29) و اين امر به سود يا زيان آنان مىانجامد: «فَمَنِ اهتَدى فَاِنَّما يَهتَدى لِنَفسِهِ ومَن ضَلَّ فَاِنَّما يَضِلُّ عَلَيها وما اَنا عَلَيكُم بِوَكيل» و وظيفه پيامبر تنها تبليغ آيين حق و نه اجبار مردم بر آن است. (يونس/10،108) قرآن به مشركان جوياى حقيقت نيز امان* مىدهد و از پيامبر مىخواهد تا كلام خدا را اگر خواستند براى آنان بخواند و در صورت عدم پذيرش دين حق آنان را با امنيت كامل به سوى قومشان باز گرداند.[15] (توبه/9،6) در آياتى از قرآن به موضوع جدال با مخالفان سفارش شده كه توجه به توصيه قرآن به استفاده از نيكوترين شيوه در مناظره با ايشان: «و جـدِلهُم بِالَّتى هِىَ اَحسَنُ» (نحل/16،125) نشان دهنده آزادى و امنيت عادلانه افراد در بيان معتقدات و نقد و بررسى آن است. آيه «فَبَشِّر عِباد * اَلَّذينَ يَستَمِعونَ القَولَ فَيَتَّبِعونَ اَحسَنَه» (زمر/39، 17 ـ 18) از وجود زمينه براى طرح افكار و عقايد گوناگون در فضايى مناسب حكايت دارد.امنيت جان، مال و آبرو:
از نظر قرآن جان انسانها محترم است: «و لا تَقتُلوا النَّفسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ» (انعام/6 ،151) و كشتن كسانى كه قتل و فسادى مرتكب نشدهاند همانند كشتن همه انسانهاست: «مَن قَتَلَ نَفسـًا بِغَيرِ نَفس اَو فَساد فِى الاَرضِ فَكَاَنَّما قَتَلَ النّاسَ جَميعـًا» (مائده/5 ،32)، ازاينرو حيات جامعه را در قصاص قرار داده: «و لَكُم فِى القِصاصِ حَيوة» (بقره/2،179) و احكام اين عامل تربيتى را كه در مقابله با ناامنى مؤثر است بيان مىكند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا كُتِبَ عَلَيكُمُ القِصاصُ فِى القَتلَى ...» (بقره/2،178) ثروت و دارايى افراد نيز محترم است و ازاينرو سارقان را بايد مجازات كرد: «والسّارِقُ والسّارِقَةُ فاقطَعوا اَيدِيَهُما جَزاءً بِما كَسَبا نَكـلاً مِنَ اللّهِ» (مائده/5 ،38) رعايت عهد و امانت هم از نشانههاى مؤمنان است: «والَّذينَ هُم لاَِمـنـتِهِم وعَهدِهِم رعون» (مؤمنون/23،8) و مسلمانان را موظف به بازگرداندن امانتهاى مادى و غير مادى[16] به صاحبانشان ساخته است: «اِنَّ اللّهَ يَأمُرُكُم اَن تُؤَدُّوا الاَمـنـتِ اِلى اَهلِها» (نساء/4،58)؛ همچنين آبروى افراد محترم است و از امورى چون مسخره كردن ديگران: «لا يَسخَر قَومٌ مِن قَوم» و عيبجويى از هم: «و لا تَلمِزُوا اَنفُسَكُم» و خواندن ديگران با نامهاى زشت: «و لا تَنابَزُوا بِالاَلقـب» و گمان بد درباره مردم: «اجتَنِبوا كَثيرًا مِنَ الظَّنِّ اِنَّ بَعضَ الظَّنِّ اِثمٌ» و تجسس در عيبهاى افراد و غيبت آنان: «و لا تَجَسَّسوا ولا يَغتَب بَّعضُكُم بَعضـًا» (حجرات/49، 11 ـ 12) نهى شده است. در آياتى نيز به امنيت حريم خانوادگى اشاره شده و به افراد بالغ فرمان داده شده براى وارد شدن به حريم خصوصى ديگران از آنان اجازه بگيرند:«... فَليَستَـذِنوا كَمَا استَـذَنَ الَّذينَ مِن قَبلِهِم» (نور/24،59) و از نگاههاى آلوده بپرهيزند. (نور/24، 30 ـ 31)امنيت سياسى و اجتماعى:
افزون بر هر يك از موارد پيشينِ امنيت كه امنيت را در جامعه نيز در پى دارد، در بخشى از آيات قرآن مسائل مربوط به امنيت در ساحت اجتماعى انسان و مناسبات حاكم بر آن در دو حوزه داخلى و خارجى جامعه اسلامى بررسى شده است: در بُعد داخلى جامعه اسلامى، قرآن رابطه مؤمنان را بر پايه برادرى: «اِنَّمَا المُؤمِنونَ اِخوَةٌ» (حجرات/49،10) و وحدت و ترك تفرقه: «واعتَصِموا بِحَبلِ اللّهِ جَميعـًا و لاتَفَرَّقوا» (آلعمران/3،103) ترسيم مىكند و نزاع و درگيرى را مايه ضعف و از بين رفتن عزت و كرامت مؤمنان مىداند[17]: «و لا تَنـزَعوا فَتَفشَلوا و تَذهَبَ ريحُكُم» (انفال/8 ،46) و چون مؤمنان با هم برادرند از آنان مىخواهد اختلافات پيش آمده بين همديگر را براساس قسط و عدل حل كرده (حجرات/49،9)، در جامعه صلاح برقرار كنند:«... فَاَصلِحوا بَينَ اَخَوَيكُم» (حجرات/49،10) و زمينه را براى تعاون و همكارى: «و تَعاونوا عَلَى البِرِّ والتَّقوى» (مائده/5 ،2) و احسان (نساء/4،36) فراهم آورند و از سوى ديگر با هوشيارى، ريشههاى فتنه را بيابند و گزارشهايى را كه باعث اختلافات و درگيريهاى احتمالى مؤمنان مىشود ارزيابى كنند:«يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنوا اَن تُصيبوا قَومـًا بِجَهــلَة» (حجرات/49،6) و اخبار مربوط به امنيت جامعه را كه منافقان به قصد خنثا كردن نقشههاى جنگى مسلمانان يا براى ترساندن مردم از حمله احتمالى دشمن منتشر مىسازند به مسئولان امر برسانند تا آن را ارزيابى كنند[18]: «و اِذَا جاءَهُم اَمرٌ مِنَ الاَمنِ اَوِ الخَوفِ اَذاعوا بِهِ ولَو رَدّوهُ اِلَى الرَّسولِ واِلى اُولِى الاَمرِ مِنهُم لَعَلِمَهُ الَّذينَ يَستَنـبِطونَهُ مِنهُم» (نساء/4،83)؛ همچنين بايد با منافقانى كه به قصد حفظ جان و مال خود با فريبكارى نزد مسلمانان اظهار اسلام و نزد قوم مشرك خود اظهار كفر مىكنند و خدايان آنان را عبادت مىكنند تا از هر دو گروه ايمن باشند، برخورد كنند، زيرا كه آنان در پى فتنه*انگيزىاند: «سَتَجِدونَ ءاخَرينَ يُريدونَ اَن يَأمَنوكُم و يَأمَنوا قَومَهُم كُلَّ ما رُدّوا اِلَى الفِتنَةِ اُركِسوا فيها» (نساء/4،91) مؤمنان وظيفه دارند در صورت دست برنداشتن و تسليم نشدن منافقان، آنان را هر جا يافتند بگيرند و بكشند: «فَاِن لَم يَعتَزِلوكُم و يُلقوا اِلَيكُمُ السَّلَمَ و يَكُفّوا اَيدِيَهُم فَخُذوهُم واقتُلوهُم حَيثُ ثَقِفتُموهُم» (نساء/4،91)[19] سزاى بر هم زنندگان امنيت كه فساد مىكنند و با خدا و رسول او مىجنگند نيز كشته يا مصلوب شدن يا قطع دستها و پاها يا تبعيد است: «اِنَّما جَزؤُا الَّذينَ يُحارِبونَ اللّهَ ورَسولَهُ و يَسعَونَ فِىالاَرضِ فَسادًا اَن يُقَتَّلوا اَو يُصَلَّبوا اَو تُقَطَّعَ اَيديهِم واَرجُلُهُم مِن خِلـف اَو يُنفَوا مِنَ الاَرضِ» (مائده/5 ،33)[20]در بعد خارجى با حفظ آمادگى دفاعى: «واَعِدّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّة ...» (انفال/8 ،60) مىتوان با كافرانى كه قصد جنگ و ضربه زدن به مسلمانان نداشته باشند رابطه مسالمتآميز برقرار كرد: «لا يَنهـكُمُ اللّهُ عَنِ الَّذينَ لَم يُقـتِلوكُم فِىالدّينِ و لَم يُخرِجوكُم مِن ديـرِكُم اَن تَبَرّوهُم و تُقسِطوا اِلَيهِم» (ممتحنه/60 ،8)؛ اما اگر جنگ را آغاز كنند مؤمنان بايد در راه خدا با آنان جهاد* كنند (نساء/4، 84)؛ ولى ستم پيشه نكنند: «و قـتِلوا فى سَبيلِ اللّهِ الَّذينَ يُقـتِلونَكُم ولا تَعتَدُوا» (بقره/2،190) و چون اسلام دين صلح* و مسالمت است مسلمانان بايد تقاضاى صلح كافران را بپذيرند و بر خدا توكل كنند[21]: «و اِن جَنَحوا لِلسَّلمِ فَاجنَح لَها وتَوَكَّل عَلَى اللّهِ» (انفال/8 ،61)، زيرا مسلمان هيچ گاه آغازگر جنگ نيست و دشمنان، مسلمانان را به جنگ وادار مىكنند[22] و در جنگ يا صلح نبايد پيران، زنان، كودكان و اسيران كشته شوند و امورى چون شبيخون، ترور*، بستن آب، قصاص قبل از جنايت، كشتن از روى گمان و تهمت و شكنجه و نيز مُثله كردن كشتگان آنان ممنوع است[23] و دشمنى تنها با دشمن ظالم: «فَلا عُدونَ اِلاّ عَلَى الظّــلِمين» (بقره/2،193) آن هم به قصد رفع فتنه (انفال/8 ، 39) و به صورت مقابله به مثل جايز است. «و اِن عاقَبتُم فَعاقِبوا بِمِثلِ ما عوقِبتُم بِهِ» (نحل/16،126)
امنيت اقتصادى:
امنيت اقتصادى در دو سطح كاربرد دارد: نخست فراهم آمدن زمينههايى براى تأمين معيشت آدميان و از ميان رفتن فقر و ديگرى ايجاد ساز و كارهايى براى امنيت مناسبات اقتصادى و تجارى جامعه است. توجه قرآن به امورى مانند رفع فقر* و شكاف طبقاتى و انحصار ثروت در دست توانگران در راستاى برقرارى امنيت براى معيشت افراد و زدودن فقر از جامعه قابل تحليل است. آيه «ما اَغنى عَنّى مالِيَه» (حاقّه/69 ،28) قرآن كريم از حسرت خوردن مجرمانى كه هنگام مرگ فايدهاى از اموال خود نمىبينند خبر مىدهد؛ همانها كه اموال فراوان جمع مىكنند و زكات آن را نمىدهند و ازاينرو عذاب سختى پيش رو دارند[24]: «والَّذينَ يَكنِزونَ الذَّهَبَ والفِضَّةَ و لا يُنفِقونَها فى سَبيلِ اللّهِ فَبَشِّرهُم بِعَذاب اَليم» (توبه/9،34)، حال آنكه مىتوانستند از مؤمنانى باشند كه انفاق مىكنند: «والَّذينَ فى اَمولِهِم حَقٌّ مَعلوم * لِلسّائِلِ والمَحروم» (معارج/70،24 ـ 25) و از آنچه خداوند در اختيارشان گذاشته آخرت خود را آباد مىسازند[25]: «وابتَغِ فيما ءاتـكَ اللّهُ الدّارَ الأخِرَةَ» (قصص/28،77) لزوم پرداخت خمس: «واعلَموا اَنَّما غَنِمتُم مِن شَىء فَاَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ ولِلرَّسولِ ولِذِى القُربى واليَتـمى والمَسـكينِ و ابنِالسَّبيل» (انفال/8 ،41) و زكات: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـكينِ والعـمِلينَ عَلَيها والمُؤَلَّفَةِ قُلوبُهُم و فِىالرِّقابِ والغـرِمينَ وفى سَبيلِ اللّهِ و ابنِ السَّبيلِ فَريضَةً مِنَ اللّهِ» (توبه/9،60) و نيز توصيه قرآن به سنت قرضالحسنه در آيات متعدد، مانند:«مَن ذَا الَّذى يُقرِضُ اللّهَ قَرضـًا حَسَنـًا فَيُضـعِفَهُ لَهُ اَضعافـًا كَثيرَةً» (بقره/2،245) و مهلت دادن به بدهكاران بىبضاعت[26]: «و اِن كانَ ذو عُسرَة فَنَظِرَةٌ اِلى مَيسَرَة» (بقره/2،280) بيانگر اهميت توجه به محرومان جامعه است. از ديگر سو منع اسراف: «ولا تُسرِفوا اِنَّهُ لا يُحِبُّ المُسرِفين» (انعام/6 ،141) و تبذير كه برادرى با شيطانها را به سبب تبعيت از آنان در پى دارد[27]: «و لا تكن من المبذرين اِنَّ المُبَذِّرينَ كانوا اِخونَ الشَّيـطين» (اسراء/17،27) و نيز منع انباشته كردن طلا و نقره و محروم كردن ديگران از آن (توبه/9،34) و هرگونه سركشى و طغيان در استفاده نادرست از نعمتهاى خدا كه از آن به «بَطَر» تعبير شده[28]: «و كَم اَهلَكنا مِن قَريَة بَطِرَت مَعيشَتَها» (قصص/28،58) براى مقابله با فقر و صرف اموال در راه نادرست است[29]؛ همچنين قرآن براى استفاده فقيران و محرومان از نعمتهاى خدا فىء يا متصرفات از غير راه جنگ[30] را متعلق به خدا و رسول و خويشاوندان نزديك پيامبر و بيچارگان و در راه ماندگان دانسته[31] تا با مالاندوزان از راههاى نامشروع مقابله كند: «كَى لا يَكونَ دولَةً بَينَ الاَغنِياءِ مِنكُم» (حشر/59 ،7) امنيت مناسبات اقتصادى و تجارى جامعه هم بر محور دورى از ربا (بقره/2،257) و نخوردن مال ديگران به باطل: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَأكُلوا اَمولَكُم بَينَكُم بِالبـطِـل» (نساء/4،29) و سحت (مائده/5 ،62) تعريف مىشود. سحت را كسب درآمد از راه حرام و رشوه دانستهاند.[32]امنيت مقدسات:
در برخى آيات قرآن از امنيت مكانها و زمانهايى ياد شده كه داراى نوعى تقدس است. اين تقدس يا از جانب خداست؛ مانند تقدس مكه* و ماههاى حرام، يا آنكه نزد قوم و ملتى مقدس شمرده مىشود. در آيه «ولَو لا دَفعُ اللّهِ النّاسَ بَعضَهُم بِبَعض لَهُدِّمَت صَومِعُ و بِيَعٌ وصَلَوتٌ و مَسـجِدُ يُذكَرُ فِيهَا اسمُ اللّهِ كَثيرًا» (حجّ/22،40) امنيت معابد يهود و نصارا در كنار مساجد مسلمانان كه محلهاى ياد خداست[33] موهبتى از سوى خداوند شمرده شده است. حتى بتهاى مشركان كه احترامى ندارد و بايد درهم شكسته شود، به سبب تقدسى كه نزد آنان دارد نبايد مورد دشنام قرار گيرد، زيرا مشركان از روى نادانى به خدا دشنام مىدهند[34]: «و لا تَسُبُّوا الَّذينَ يَدعونَ مِن دونِ اللّهِ فَيَسُبُّوا اللّهَ عَدوًا بِغَيرِ عِلم» (انعام/6 ،108) تقدس و امنيت شهر مكه به طور خاص هم از آيات متعددى به دست مىآيد؛ مانند: «و اِذ جَعَلنَا البَيتَ مَثابَةً لِلنّاسِ و اَمنـًا» (بقره/2،125) كه هركس به آن پناه آورد در امان است و عرب پيش از اسلام نيز اين سنت را رعايت مىكرد و در مكه متعرض مال* و جان مردم نمىشد[35]: «و مَن دَخَلَهُ كانَ ءامِنـًا» (آلعمران/3، 97 و نيز نك: قصص/28،57) در آيه ديگرى از شهر مكه به عنوان مكانى امن ياد مىشود كه چون اهالى آن مشرك شدند و كفران نعمت كردند، لباس گرسنگى و ترس بر آنان پوشانده شد: «و ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَريَةً كانَت ءامِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأتيها رِزقُها رَغَدًا مِن كُلِّ مَكان فَكَفَرَت بِاَنعُمِ اللّهِ فَاَذقَهَا اللّهُ لِباسَ الجوعِ والخَوفِ بِما كانوا يَصنَعون» (نحل/16،112) كفران نعمت آنان را شرك و رد دعوت پيامبر[36] ذكر كردهاند. بعضى مفسران اين قريه را مربوط به قومى از بنىاسرائيل دانستهاند[37] و برخى هم اين شهر امن را مدينه مىدانند كه پس از رحلت پيامبر دچار فتنه و ناامنيهايى شد.[38]افزون بر مكانهاى امن، رعايت حرمت ماههاى* حرام كه زمانهايى امن شمرده شده نيز ضرورت دارد: «اِنَّ عِدَّةَ الشُّهورِ عِندَ اللّهِ اثنا عَشَرَ شَهرًا ... مِنها اَربَعَةٌ حُرُمٌ» (توبه/9،36)؛ اما مشركان با جابهجايى و تأخير ماهها، حرام خدا را حلال مىكردند[39]: «اِنَّمَا النَّسِىءُ زيادَةٌ فِى الكُفرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذينَ كَفَروا يُحِلّونَهُ عامـًا» (توبه/9،37)
منابع
الاحكام السلطانيه والولايات الدينيه؛ پرتوى از قرآن؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير راهنما؛ تفسير العياشى؛ تفسير نمونه؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ حقايق التأويل فى متشابه التنزيل؛ دانشنامه سياسى فرهنگ اصطلاحات و مكتبهاى سياسى؛ الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور؛ زادالمسير فى علم التفسير؛ فرهنگ فارسى؛ فقه القرآن، راوندى؛ فى ظلال القرآن؛ لسان العرب؛ لغت نامه؛ مبانى سياست در اسلام؛ المبسوط فى فقه الاماميه؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ مجموعه آثار، استاد مطهرى؛ مفردات الفاظ القرآن؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نثر طوبى؛ النكت و العيون، ماوردى.حسن بستان
[1]. تاج العروس، ج 18، ص 23، «امن»؛ لغت نامه، ج 3، ص 3376؛ فرهنگ فارسى، ج 1، ص 354، «امنيت».
[2]. مفردات، ص 90، «امن».
[3]. نثر طوبى، ج 1، ص 40، «امن».
[4]. دانشنامه سياسى، ص 38 ـ 39، «امن».
[5]. جامعالبيان، مج10، ج18، ص211؛ الميزان، ج15، ص155؛ مجموعه آثار، ج2، ص457، «جامعه و تاريخ».
[6]. راهنما، ج 9، ص 557.
[7]. جامع البيان، مج 1، ج 1، ص 689 ، 691 .
[8]. الابعاد السياسية لمفهوم الامن فى الاسلام، ص 136.
[9]. فى ظلال القرآن، ج 1، ص 210.
[10]. نمونه، ج 10، ص 84 .
[11]. فقه القرآن، ج 1، ص 345.
[12]. مجمع البيان، ج 2، ص 631 ؛ تفسير قرطبى، ج 3، ص 182 ـ 183.
[13]. الميزان، ج 2، ص 342 ـ 343؛ ج 4، ص 117.
[14]. همان، ج 2، ص 62 .
[15]. جامع البيان، مج 6، ج 10، ص 103.
[16].الدرالمنثور، ج 2، ص 570 ـ 572 .
[17]. الميزان، ج 9، ص 95.
[18]. جامع البيان، مج 4، ج 5 ، ص 246 ـ 247.
[19]. همان، ص 273 ـ 274.
[20]. همان، ج 6 ، ص 279 ـ 280.
[21]. مجمع البيان، ج 4، ص 853 .
[22]. الميزان، ج 4، ص 164؛ ج 6 ، ص 346.
[23]. الميزان، ج 4، ص 164؛ ج 6 ، ص 346.
[24]. مجمع البيان، ج 5 ، ص 40.
[25]. الميزان، ج 16، ص 76.
[26]. فقه القرآن، ج 1، ص 239.
[27]. التبيان، ج 6 ، ص 469.
[28]. التبيان، ج 8 ، ص 165 ـ 166؛ لسان العرب، ج 1، ص 429.
[29]. الدرالمنثور، ج 4، ص 177.
[30]. المبسوط، ج2، ص 65 ؛ الاحكامالسلطانيه، ص126.
[31]. التبيان، ج9، ص563 ؛ تفسير قرطبى، ج18، ص 10.
[32]. تفسير عياشى، ج 1، ص 322.
[33]. حقايق التأويل، ص 339.
[34]. الميزان، ج 7، ص 314.
[35]. مجمعالبيان، ج 1، ص 383.
[36]. جامع البيان، مج 8 ، ج 14، ص 242 ـ 244.
[37]. تفسير عياشى، ج 2، ص 273.
[38]. تفسير ماوردى، ج 3، ص 217.
[39]. التبيان، ج 5 ، ص 216.