انصاب: هر نماد مقدس براى پرستش و تبرّك
انصاب، جمع نُصُب، هر چيزى است كه براى هدفى معين، چون پرستش، راهنمايى افراد، ترساندن و فرارى دادن حيوانات، تقرب جستن به خدا و مانند آن نصب مىشود.[78] نُصُب جمع نصيب يا نصيبه هر چيزى جز خداى متعالى است كه پرستش مىشود.[79]انصاب در اصطلاح در دو معنا بهكار رفته است: 1. سنگهايى كه در دوران جاهليت پيرامون كعبه نصب مىشد تا با تكريم آنها و قربانى كردن براى آنها به بتها تقرب جويند. گاه اين سنگها را به دلخواه با سنگهاى بهتر عوض مىكردند[80]و شمار آنها را 360 تخته گفتهاند.[81] 2. سنگها يا هر چيز ديگرى كه مورد پرستش قرار مىگرفت. مشركان اين سنگها را با خود حمل مىكردند و هرگاه سنگ بهترى مىيافتند سنگ پيشين را رها مىكردند.[82]
تفاوت انصاب با «اوثان» و «اصنام» كه مشركان آنها را نيز مىپرستيدند اين است كه اوثان از سنگ و چوب ساخته مىشد و داراى پيكره بود؛ اما صورت نداشت. اصنام با چوب يا سنگهاى گرانبها يا جواهرات معدنى ساخته مىشد و براى آن پيكره و صورت مىتراشيدند و به جواهرات و فلزات گرانبها مىآراستند[83]؛ ولى انصاب بدون صورت و پيكره بوده و يا خود پرستش مىشد يا مقابل اصنام قرار مىگرفت و خون قربانى بر آن ريخته مىشد.[84]
پرستش بتها منحصر به قوم عرب نبود، بلكه اقوام سامى و غير سامى نيز به آن مىپرداختند.[85] اكنون نيز در برخى مناطق اقوامى ابتدايى يافت مىشوند كه سنگها و پيكرههايى را با خود حمل مىكنند و آنها را داراى كرامت و قدرت مىدانند كه مىتوانند مردم را حفظ كنند و نيازشان را برآورند. براى اين پيكرهها و سنگها قربانى مىكنند، به آنها تقرب مىجويند و آنها را مىپرستند. اگر سودى ديدند بر احترام و تكريمشان مىافزايند و گرنه آنها را رها كرده، معبودهاى ديگرى برمىگزينند.[86]
درباره كيفيت رواج بت*پرستى بين عرب گفته شده كه چون فرزندان اسماعيل(عليه السلام) در مكه فزونى يافتند و با يكديگر درگير شدند هركس كه شهر را ترك مىكرد يكى از سنگهاى حرم را با خود مىبرد و در محل اقامت جديد براى تعظيم حرم گِرد آن به نيت كعبه طواف مىكرد. بعدها پرستش آن سنگها رايج شد؛ اما برخى مناسك، چون طواف و اقامت در مشاعر باقى ماند.[87]
در قرآن كريم واژه نُصُب در آيات 3 مائده/5 و 43 معارج/70 و واژه انصاب در 90 مائده/5 آمده است. افزون بر اين سه آيه، مفسران ذيل برخى آيات ديگر نيز به موضوع انصاب پرداختهاند. (نك: بقره/2، 58 ؛ يونس/10، 19)
در آيه 3 مائده/5 خداى سبحان پس از بيان برخى خوردنيهاى حرام چون مردار، خون، گوشت خوك و آنچه به هنگام كشتن، نام غير خدا بر آن برده شده باشد، خوردن گوشت حيوانات تذكيه نشده را نيز حرام دانسته و همگان را از ذبح* حيوانات بر نُصُب باز داشته است: «حَرَّمَ عَلَيكُمُ المَيتَةَ والدَّمَ و لَحمَ الخِنزِيرِ و ما اُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللّهِ ... و ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ» امام باقر(عليه السلام)مقصود از «ما اُهِلَّ بِهِ لِغَيرِ اللّه» را هر چيزى دانسته كه براى بتها قربانى* مىشود.[88] در آيه 43 معارج/70 سرعت خروج كافران از قبرها در قيامت، به سرعت گرد آمدن آنان بر نُصُب تشبيه شده است: «يَومَ يَخرُجونَ مِنَ الاَجداثِ سِراعـًا كَاَنَّهُم اِلى نُصُب يوفِضون» برخى مفسران مقصود از نصب در اين آيه را اصنام مىدانند[89] و برخى ديگر چنين تعبيرى را در كلام خدا بعيد دانسته آن را به معناى علامتى مىدانند كه براى راهنمايى افراد در راهها نصب مىشود.[90] در آيه 90 مائده/5 نيز شراب، قمار، انصاب و قرعه كشى با تيرهاى ازلام، رجس و از اعمال شيطان شمرده شده و بر لزوم اجتناب از آن براى نيل به رستگارى تأكيد شده است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَيسِرُ والاَنصابُ والاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّيطـنِ فَاجتَنِبوهُ»
برخى مورخان با ذكر آيه 158 بقره/2 به نحوه آوردن اصنام وانصاب در صفا و مروه و آداب جاهليت* در اين باره اشاره كردهاند[91]؛ همچنين در تفسير آيات 103 مائده/5 و 19 يونس/10 به نقش عمرو بن لحى بن حارثه در پيدايش «بحيره»، «سائبه»، «وصيله» و «حام» و تغيير دين اسماعيل(عليه السلام)پرداختهاند كه بتپرستى را رواج داد و اوثان را نصب كرد[92] و ميان مردم اختلاف افكند.[93] مورخان نيز چگونگى انتقال بتها به شبه جزيره عربستان و تغيير دين حضرتابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام)به وسيله وى را كه در زمان شاپور ذوالاكتاف ساسانى بر مكه سيادت داشت ذكر كردهاند.[94]
از ديگر آيات مرتبط با موضوع انصاب، آيات 19 ـ 20 نجم/53 و 23 نوح/71 دانسته شده است. در اين آيات نام بتهاى معروف مورد پرستش عرب* آمده است و مفسران و مورخان در نحوه انتقال بتهاى قوم نوح ميان آنها مطالبى را آوردهاند. در روايتى داستانگونه، مورخان گفتهاند كه پرستش بت، نخستينبار بين فرزندان قابيلبنآدم از قوم ادريس و نوح رواج يافت و پس از توفان و نابودى كافران، بتهاى قوم نوح زير گل و لاى مدفون شد. سرانجام شيطان يا يكى از جنيان جاى آنها را به عمرو بن لحى نشان داد و او نخستين كسى بود كه بتپرستى را در عرب رواج داد.[95] هرچند انصاب غير از اوثان و اصنام است؛ اما برخى مفسران «نُصُب» در آيه 43 معارج/70 را به صنم معنا كردهاند[96]، افزون بر اين، انصاب با اوثان و اصنام در بسيارى موارد كاركردهاى مشتركى داشتهاند. برخى بتهاى بزرگ، مانند لات و ودّ و سواع و نسر، در معابد خاصى نگهدارى مىشد و مردم با پرستش و نذر به آنها تقرب مىجستند و برخى بتهاى كوچك در خانهها نگهدارى مىشد و آنها را در سفرها براى تبرك به بتهاى بزرگ همراه مىبردند.[97]
از ديگر بتهاى معروف عرب اساف و نائله بود؛ اساف نام مردى يمنى است كه به نائله عشق مىورزيد و اين دو چون براى حج گزاردن به مكه آمدند، دور از انظار، درون خانه با يكديگر به فسق درآميختند. صبحگاه مردم آن دو را كه به صورت سنگى مسخ شده بودند براى عبرت ديگران پيشاپيش كعبه نهادند و چون مدتى گذشت و پرستش بت رواج يافت اين دو نيز پرستش مىشدند؛ يكى از اين دو كنار كعبه و ديگرى در جايگاه زمزم بود و قريشيان هر دو را كنار زمزم نهاده، گوسفند و شتر پيش آنان قربانى مىكردند.[98] افزون بر بتهاى قبيلهاى و خانگى 360 بت به شمار روزهاى سال پرستش مىشد و حوادث هر روز به يكى از آنها منسوب مىگرديد.[99] افزون بر سنگها درختان نيز پرستش و براى آنها قربانى مىشد.[100]
در تفسير آيه 103 مائده/5 رواياتى به اين مضمون از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نقل شده كه عمرو بن لحى چون دين خدا را تغيير داد و در آن بدعتهايى نهاد گرفتار عذاب الهى شد و پيامبر در سفر معراج، عذاب سخت وى را مشاهده كرد.[101]
منابع
اخبار مكة و ماجاء فيها من الآثار؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ التفسير الكبير؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ الروض الانف؛ فروغ ابديت؛ كتاب الاصنام (تنكيس الاصنام)؛ لسان العرب؛ مؤلفات جرجى زيدان الكامله؛ مجمع البيان فى تفسير القرآن؛ معجم البلدان؛ المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام؛ المنمق فى اخبار قريش؛ الموسوعة الذهبية للعلوم الاسلاميه؛ الميزان فى تفسير القرآن.حسن بستان
[78]. التحقيق، ج 12، ص 129، «نصب».
[79]. لسان العرب، ج 14، ص 155، «نصب».
[80]. جامع البيان، مج4، ج6، ص100.
[81]. مجمع البيان، ج 3، ص 244.
[82]. جامع البيان، مج 14، ج 29، ص 111.
[83]. التحقيق، ج 6 ، ص 286، «صنم».
[84]. همان، ج 12، ص 128.
[85]. المفصل، ج 6 ، ص 81 .
[86]. مؤلفات جرجى زيدان، ج 10، ص 409 ـ 410.
[87]. المفصل، ج6 ، ص76ـ77؛ الموسوعة الذهبيه، ج 5 ، ص 210.
[88]. الميزان، ج 5 ، ص 191.
[89]. جامع البيان، مج 14، ج 29؛ التفسير الكبير، ج 15، ص 123.
[90]. الميزان، ج 20، ص 24.
[91]. الروض الانف، ج 1، ص 359 ـ 364.
[92]. جامعالبيان، مج5، ج7، ص118 ـ 126؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 390.
[93]. الميزان، ج 10، ص 32.
[94]. الاصنام، ص 8 ؛ المنمق، ص 328؛ اخبار مكه، ج 1، ص 117 ـ 126.
[95]. معجم البلدان، ج 1، ص 140.
[96]. جامع البيان، مج 14، ج 29، ص 110 ـ 111.
[97]. المفصل، ج 6 ، ص 76.
[98]. الاصنام، ص9، 29؛ اخبارمكه، ج1، ص120، 122.
[99]. فروغ ابديت، ج 1، ص 43.
[100]. الميزان، ج 5 ، ص 191.
[101]. جامع البيان، مج 5 ، ج 7، ص 118، 120؛ المنمق، ص 328.