انجيل: كتاب آسمانى عيسى مسيح(عليه السلام)
در زبان انگليسىِ معاصر، واژه "Gospel"معادل «انجيل» بهكار مىرود[1] كه اصل آن در انگليسىِ باستان "God_Spell" است.[2] اين كلمه نيز مركب از دو واژه انگلوساكسون "God" و "Spell" و در مجموع به معناى «كلام الهى»،[3] يا «املاى خداوند»[4] يا «خبر خوش»[5] است. اين واژه خود برگردانِ واژه يونانى Evangelion(إوانگليون) استكه در لاتين، Evangelium(إوانجليوم) تلفظ مىشود. واژه اخير به زبانهاى فرانسوى، آلمانى، ايتاليايى و ديگر زبانهاى جديد راه يافته است.[6] با توجه به اينكه متون نخستين مسيحى به زبان يونانى بوده، بايد گفت كه واژه انجيل نيز نهايتاً از واژه يونانىِ «إوانگليون» گرفته شده است؛ امّا راهيابى مستقيم يا با واسطه آن به زبان عربى مورد اختلاف است. نولدكه (Noldke)بر وامگيرى از طريق گويش حَبَشىِ آن، يعنى "Wangel" استدلال مىكند[7] و گروهى نيز احتمال دادهاند كه به طور مستقيم از يونانى يا يكى از زبانهاى سريانى، عبرى يا سبايى به عربى راه يافته باشد.[8] در اين ميان، برخى مفسران مسلمان در تلاش براى عربى نشان دادن واژه ياد شده، آن را بر وزن إفعيل، از ريشه «ن ـ ج ـ ل» دانسته و معانى متفاوتى برايش گفتهاند.[9] اين نظر، مقبول واژهنگاران عربى نيفتاده است.[10] آنها بر دخيل بودن و وامگيرى آن از زبان عبرى، يونانى يا سُريانى تأكيد مىورزند.[11] اغلب مفسران مسلمان نيز انجيل را از واژگان دخيل دانسته[12] و كسانى چون زمخشرى و بيضاوى، عربى خواندن آن را به ديده تحقير نگريستهاند.[13]انجيل در ادبيات دينى مسيحيان:
اعتقاد مسيحيان درباره حقيقت و چيستى انجيل با مفهوم آن در ادبيات اسلامى كاملا متفاوت است. انجيل به عنوان صورت مكتوب وحى نازل شده بر عيسى(عليه السلام)و به مثابه كتابى آسمانى، همانند تورات و قرآن، در الهيات مسيحى، جايگاهى ندارد. مسيحيان، خود حضرت عيسى(عليه السلام) را «تجسّم وحى» و عين پيام الهى و نه حامل آن دانسته و انجيلى را كه به عنوان وحى عيسى مسيح آن را نوشته يا بر شاگردانش املا كرده باشد باور ندارند.[14] آنان «انجيل» را به معناى «بشارت» در مورد عيسى(عليه السلام) و رستگارى رهآورد او براى نوع بشر مىدانند.[15] بيشترين كاربرد اين معنا، در سخنان پولس[16] آمده است. برخى نيز در بيان معناى انجيل بر مفهوم «فداء» تكيه كردهاند[17] كه بر اين اساس، انجيل (بشارت) بدين معناست كه مسيح(عليه السلام) با تحمل مصائب، مرگ و رستاخيز خود، كفاره گناه انسان شد؛ اما آنچه اكنون به اناجيل چهارگانه معروف است (4 كتاب نخست از عهد جديد) صرفاً نامى است كه از پايان قرن دوم ميلادى به نوشتههايى كه زندگى، معجزات، تعاليم، سيره، سخنان و صعود عيسى* را گزارش كرده اطلاق شده است[18]، زيرا اين نوشتهها، بهترين بشارتهايى را كه مىتوان به انسان داد، دربردارد.[19] شايد اختصاص نام انجيل بر اين 4 كتاب به سبب آن است كه آنها بيش از بخشهاى ديگر عهد جديد، به زندگى، سخنان و رفتارهاى عيسى(عليه السلام)پرداخته است، با اين حال بخشهاى ديگر را هم كه حاوى آموزههايى از مسيح است مىتوان انجيل ناميد، چنانكه پولس بارها مطالب خود را انجيل مىخواند و گاه به مجموعه عهد جديد هم انجيل گفته مىشود.[20] انتشار مجموعه ياد شده به زبانهاى گوناگون و با عنوان انجيل،[21] مؤيد اين معناست، بنابراين، انجيل به معناى پيامى است كه كم و بيش در همه اين نوشتهها جارى است و نبايد بين معناى اصطلاحى آن و اين متون نوشتارى خلط صورت گيرد. شايان توجه است كه در خود اناجيل و ديگر كتابهاى عهد جديد نيز بارها، از انجيل آن هم فقط به لفظ مفرد سخن رفته است، بدون آنكه از آن، اناجيل چهارگانه يا همانند آنها قصد شده باشد[22]، افزون بر آن، كليساى قديم نيز بر واحد بودن انجيل تصريح مىكرد.[23]نكته شايان توجه ديگر اينكه مسيحيان، نويسندگانِ اناجيل ياد شده و ديگر كتب عهد جديد را پيامبر نمىدانند؛ امّا بر اين باورند كه همه آنان با الهام و ارشاد الهى دست به نگارش متون ياد شده زدهاند[24] و اين چيزى است كه خود نويسندگان عهد جديد نيز به آن تصريح كردهاند[25]؛ اما اينكه چرا از ميان انبوه اناجيل، نامهها، مكاشفات و كتب مربوط به اعمال حواريان، فقط 27 رساله موجود در عهد جديد با الهام الهى بوده است، دليل قانع كنندهاى ارائه نمىدهند. برخى، گزينش ياد شده را با راهنمايى روح القدس پنداشتهاند.[26]
براساس مفهوم مسيحى انجيل، مسيحيان آگاه از ديدگاه قرآن درباره عيسى(عليه السلام) و انجيل، معرفى انجيل به عنوان كتاب آسمانى نازل شده بر عيسى(عليه السلام) و ابلاغ آموزههاى آن به وسيله وى به مردمان عصر خويش را برنمىتابند و در صورتى كه مراد قرآن همان انجيلهاى چهارگانه باشد، عدم كاربرد لفظ جمع اناجيل را بر آن خرده مىگيرند. آنان گزارشات قرآن درباره مسيحيت و انجيل را سطحى و احتمالاً برگرفته از مسيحيان مدينه مىپندارند كه فقط با برخى از منابع غير رسمى مسيحيت آشنا بودهاند، بر اين اساس، معتقدند كه گزارشهايى از قبيل آمدن معجزه آساى «رطب تازه» براى مريم پس از تولد عيسى(عليه السلام)(مريم/19، 24 ـ 26)، سخن گفتن مسيح در گهواره (مريم/19، 28 ـ 29) و زنده شدن پرندگان گلين به دست وى و با قدرت خداوند، (آلعمران/3، 49؛ مائده/5 ،110) در كتب معتبر و رسمى دينى مسيحيت وجود ندارد و گاه در اناجيل غير معتبر يافت مىشود.[27] اين چالش با توجه به وحيانى بودن قرآن از يك سو، و نگارش اناجيل به دست بشر و ترديدهاى موجود در تاريخ و محتواى آنها از سوى ديگر، قابل پاسخ است.
تاريخ انجيل:
دو سه دهه نخست تاريخ مسيحيت و بودن كتابى به نام انجيل و منسوب به مسيح(عليه السلام) از نظر منابع تاريخى مستقل از متون مسيحى و اسلامى در هالهاى از ابهام قرار دارد، بهگونهاى كه برخى حتى در وجود خود عيسى(عليه السلام)نيز ترديد كردهاند[28]، در حالىكه فقدان گزارشهاى تاريخى نمىتواند دليلى بر فقدان وجود خارجى و تاريخى انجيل باشد و چه بسا جزئيات مربوط به ظهور عيسى(عليه السلام) و وحى نازل شده بر وى به علل نامعلومى در تاريخ ثبت نشده يا از بين رفته باشد. البته در برخى اناجيل چهارگانه، از انجيل مسيح سخن به ميان آمده است.[29]در 30 تا 40 سال نخست ميلادى، تعليم مسيحيت، تقريباً فقط به صورت شفاهى و گاه با نامهنگارى انجام مىگرفت. حواريان، آموزههاى مسيح(عليه السلام) را ضمن مواعظ خويش بيان و با حوادثى از زندگى آن حضرت، مصوّر مىساختند؛ اما كاستيها و كافى نبودن تعاليم رسالهها و روايتهاى شفاهى، زمينه انجيلنگارى را فراهم ساخت[30]، بنابراين، تاريخ نگارش عهد جديد و آنچه امروزه به نام كتاب مقدس مسيحيان خوانده مىشود، اغلب به پس از نيمه نخست قرن اول ميلادى و در حدود 20 تا 30 سال پس از صعود مسيح(عليه السلام)بازمىگردد[31] كه به وسيله رسولان وى و شاگردان آنها صورت پذيرفت. اين نوشتهها در 4 دسته نامههاى رسولان، اعمال رسولان، اناجيل چهارگانه و مكاشفات طبقهبندى شده است. «نامههاى رسولان»، مطالب و آموزههاى رسولانى چون پولُس، يوحنّا، يعقوب، بَرنابا، يهودا و پطرس است كه براى ابلاغ و ترويج پيام مسيح(عليه السلام) به افراد، گروهها و مناطق گوناگون نگاشتهاند. برخى از آنها در مجموعه عهد جديد پذيرفته و برخى ديگر از طرف كليسا در قرون اوليه تاريخ مسيحيت* رد شده است؛ تاريخ نگارش نامههاى پولس از همه بخشهاى عهد جديد قديمىتر است.[32] «اعمال رسولان»، گزارش فعاليتهاى تبشيرى حواريان و رسولان است كه به وسيله افرادى چون «لُوقا» ثبت شده است. تاريخ زندگى، معجزات، آموزهها، سيره و سخنان مسيح(عليه السلام)، بخش ديگر عهد جديد است كه از سوى شمارى از رسولان و شاگردان آنها، نگارش يافته و بر مشاهدات عينى يا شنيدههاى مؤلفان از شاهدان عينى استوار است. اين نوشتهها تا نيمه نخست قرن دوم با عنوان «خاطرات رسولان» و از اواخر قرن دوم به نام «اناجيل» شهرت يافت.[33] مسيحيان با اذعان به دريافت نام حدود 50 انجيل از نوع ياد شده، فقط اطلاعات مربوط به 20 مورد از آنها را در دسترس مىدانند كه انجيلهاى عبرانيان، پطرس، مصريان، فيليپ، توما، يعقوب، نيكوداموس، 12 حوارى، يهودا و انجيل ماركيون از جمله آنهاست.[34] اناجيل ديگرى چون «انجيل كودكى به زبان عربى» هم وجود دارد كه معجزات حضرت عيسى در دوران طفوليت را گزارش كرده است.[35]
سران كليسا در اواخر قرن دوم ميلادى از ميان نوشتههاى متنوع و انبوهى كه در 4 دسته ياد شده قرار مىگرفت شمارى را به سبب سازگارى با تعاليم كليسا و به عنوان كتابهاى قانونى و معتبر "Canon" گزينش كرده و با نام «عهد جديد»، در كنار «عهد قديم» و به عنوان دومين بخش كتاب مقدس مسيحيان قرار دادند.[36] در سال 382 ميلادى انجمنى از اسقفان، ليست نهايى حاوى 27 كتاب و نامه را نهايى كردند كه مجدداً توسط مجمع ترنت (Trent)در فاصله سالهاى 7 ـ 1545 مورد تأييد قرار گرفت.[37] مجموعه عهد جديد با 4 انجيل منسوب به متّا، مَرْقُس، لوقا و يوحنّا آغاز مىشود. كتاب اعمال رسولان و پس از آن 13 يا 14 نامه منسوب به پولس، يك نامه منسوب به يعقوب؛ دو رساله منسوب به پطرس، سه رساله منسوب به يوحنّا و يك نامه منسوب به يهودا قرار دارد. كتاب مكاشفه يوحنّا بخش پايانى اين مجموعه است. عهد جديد را از لحاظ محتوا مىتوان به سه بخش كلى تاريخى، عقيدتى و پيشگويى تقسيم كرد.
اناجيل چهارگانه در كنار «اعمال رسولان» بخش تاريخى عهد جديد را تشكيل داده و عمدتاً تاريخ زندگى و فعاليتهاى حضرت مسيح(عليه السلام)و حواريان را اندكى تا حدود سال 63 ميلادى گزارش مىكند.[38]
بخش عقيدتى عهد جديد را 21 نامه موجود در آن تشكيل مىدهد كه اغلب به تبيين عقايد، دفاع از آن و ردّ عقايد ديگر مىپردازد. بخش پيشگويى درباره حوادث آخرالزمان و آمدن دوباره حضرت مسيح(عليه السلام) كه در قالب رؤيا و مكاشفه بيان شده است در كتاب مكاشفه يوحنّا قرار دارد. مجموعه عهد جديد از نظر آموزههاى اعتقادى و عملى، دوگانه و ناهمگون است؛ بخشى از آن دنباله عهد قديم بوده و بر انسان و فرستاده خدا بودن مسيح(عليه السلام) و لزوم پايبندى به شريعت موسى(عليه السلام)تأكيد مىكند و بخشى ديگر بر جنبه الوهى آن حضرت و نفى شريعت موسوى تأكيد دارد. اين دو روايت ناهمگون بازتابى از نزاع فكرى و عقيدتى پطرس و پولس است.[39]
نوشتههاى ديگر كه مورد تأييد كليسا قرار نگرفت به عنوان «اپوكريفا» يعنى نوشتههاى مشكوك و غير معتبر شناخته مىشود كه تعداد بسيارى از آنها از بين رفته و شمارى نيز هنوز باقى است.[40] انجيل برنابا، منسوب به قرين يوسف برنابا، دوست پولس و مَرْقُس، از اين قبيل است كه از قرن چهارم ميلادى به بعد، خواندن آن از سوى كليسا تحريم شد. برخى، آن را حلقه گمشده بين اسلام و مسيحيت خواندهاند. انجيل برنابا بهرغم ناسازگارى برخى آموزههاى آن با تعاليمى از اسلام و نيز مسيحيت رسمى، داراى اصول اساسى درستى است و در موارد مهم و قابل توجهى با قرآن سازگارى دارد. ياد كرد صريح نام، ويژگيها و بشارت بعثت پيامبر اسلام، نفى الوهيت و نبوت مسيح(عليه السلام)تصريح بر ذبيح بودن اسماعيل ـ نه اسحاق ـ نفى مصلوب شدن حضرت عيسى(عليه السلام)و كشته شدن يهوداى اسخريوطى به جاى وى از اين قبيل است.[41]
انجيلهاى چهارگانه:
اناجيل چهارگانه به عنوان معروفترين بخش عهد جديد، در آغاز آن جاى گرفته است. در الهيات مسيحى، بدون اعتقاد به نزول وحيانى انجيلهاى ياد شده و ديگر بخشهاى عهد جديد بر عيسى(عليه السلام)، نگارش مجموعه مذكور به دست انسانهاى عادى و پس از صعود مسيح(عليه السلام)پذيرفته شده است.[42] اناجيل چهارگانه با توجه به نام مؤلفان آنها، به انجيل مَتّا، انجيل مَرقُس، انجيل لُوقا و انجيل يوحنّا شهرت يافته است. بهرغم پژوهشهاى وسيع انجام گرفته درباره تاريخ نگارش، هويت نويسندگان و درستى و پيوستگى سند آنها، وحدت نظر قاطعى در اين باره پيدا نيست. البته در كنار چالشها و ترديدهاى جدى و براساس پارهاى از قراين و شواهد، حدس و گمانهاى نيرومندى نيز مطرح است.[43]1. انجيل مَرقُس:
مرقس را نه از مصاحبان عيسى(عليه السلام) بلكه دوست، همدم و شاگرد پطرس حوارى گفتهاند كه گاه با پولس نيز همسفر مىشده و روايتهاى خود را از پطرس گرفته است.[44] انجيل او را مختصرترين، نگارش آن را به زبان رومى[45] و بنابر نظر بيشتر محققان در بين سالهاى 65 ـ 70 ميلادى و در شهر رم دانستهاند.[46]2. انجيل مَتّا:
مفصلترين انجيل و منسوب به متّاى حوارى است. پيش از آغاز نقاديها در عصر جديد، قديمىترين انجيل و تاريخ نگارش آن بين سالهاى 50 ـ 60 و گاه 38 ميلادى تصور مىشد[47]؛ اما محققان با استناد به برخى گزارشهاى خود آن و نيز تكرار همه مطالب انجيل مرقس در آن، تاريخ تأليف آن را نيز بين سالهاى 65 تا 70 ميلادى و پس از انجيل مرقس دانستهاند.[48] نسخه اصلى آن به زبان عبرى بوده و در دست نيست. بعدها به زبانهاى ديگر از جمله يونانى ترجمه شد.[49] پژوهشگران ضمن به چالش و ترديد كشاندن انتساب آن به متّاى حوارى،[50] از احتمال نگارش آن به دست فردى ديگر و همنام با وى سخن رانده[51] و اغلب، مكان مكتوب شدن آن را انطاكيه گفتهاند.[52]3. انجيل لوقا:
لوقا، حوارى نبود، مسيح(عليه السلام)را نديد و نصرانيت را از پولس فرا گرفت. بيشتر مطالب انجيل او را برگرفته از انجيل مرقس و متّا مىدانند.[53] سه انجيل ياد شده به سبب اشتراكات فراوان، به اناجيل همنوا معروف است.[54] براساس ديدگاه سنتى، انجيل مذكور، به لوقا، يار و همراه پولس منسوب است و اينكه روايت آن به نقل از اوست. نگارش آن را بين سالهاى 70 ـ 90 و به احتمال بيشتر 80 ـ 85 ميلادى مىدانند.[55] برخى از حكايات آن از قبيل حوادث دوران كودكى عيسى(عليه السلام) در اناجيل ديگر نيامده است.[56]4. انجيل يوحَنّا:
اين، آخرين انجيل بوده[57] و اختلاف در تاريخ نگارش آن بيش از سه انجيل ديگر است. گاه تاريخ تأليف آن را سال 65 ميلادى مىدانند؛ ولى بنابر قوىترين نظر كه سنت مسيحى نيز تمايل به پذيرش آن دارد، بين سالهاى 90 ـ 115 ميلادى نگارش يافته است.[58] يوحنّا را حوارى مورد علاقه شديد مسيح(عليه السلام)خواندهاند. در صحت انتساب انجيل ياد شده به وى از جمله به سبب فاصله زياد زمانى ترديدهايى وجود دارد. انجيل يوحنا كاملا متفاوت با سه انجيل ديگر و آميزهاى از زندگى مسيح(عليه السلام) و مفاهيم فلسفى يونان است.[59]انجيل درشبهجزيره عربستان:
گفته مىشود كه تا سال 400 ميلادى انجيل رسمى مناطق خاورميانه، به ويژه سوريه، انجيل واحدى بوده كه از ادغام 4 انجيل به وجود آمده بود.[60] اين انجيل «دياتسرون» (Diatessaron)نام داشت، ازاينرو ممكن است اين انجيل در زمان نزول قرآن نيز كم و بيش در ميان نصاراى شبه جزيره عرب مرسوم بوده باشد.[61] هماكنون اصل كامل اين انجيل كه به زبان سُريانى بوده ناياب و فقط ترجمه بخشهايى از آن به زبانهاى مختلف در دست است[62]؛ انجيل ديگرى كه احتمالاً در آن زمان رواج داشته است انجيل كودكى به زبان عربى (Arabic Infaney Gospel)است كه داستانهاى زندگى عيسى در دوران كودكى را شبيه داستانهاى قرآن كريم در اين باره نقل مىكند.انجيل در قرآن:
واژه انجيل، 12 بار در 12 آيه از 6 سوره قرآن و همه جا شكل مفرد آن به صراحت ياد شده است. (آلعمران/3، 3، 48، 65 ؛ مائده/5 ، 46 ـ 47، 66 ، 68 ، 110؛ اعراف/7، 157؛ توبه/9،111؛ فتح/48، 29؛ حديد/57 ،7) موارد متعددى نيز با تعابيرى چون «ما بَينَ يَدَيه» (آلعمران/3،3؛ فاطر/35، 31؛ احقاف/46،30) و «الَّذى بَينَ يَدَيه» (انعام/6 ،92؛ يونس/10،37؛ يوسف/12،111؛ سبأ/34،31)، به عنوان يكى از كتابهاى آسمانى پيش از قرآن بدان اشاره شده است. افزون بر آنچه گفته شد، گاهى انجيل، از مصاديق حتمى و مورد اشاره «الكِتاب» در تركيباتى چون «اَهل الكِتاب» (آلعمران/3،64 ـ 65 ؛ نساء/4،171) و «الَّذينَ اُوتوا الكِتـب» (بقره/2،146؛ نساء/4،47، 131؛ مائده/5 ،5) نيز هست.قرآن به مناسبتهاى گوناگونى از انجيل ياد مىكند. تصريح بر وحيانى بودن آن و به عنوان كتابِ نازل شده بر عيسى(عليه السلام) (آلعمران/3، 3؛ مائده/5 ،46، 110؛ حديد/57 ، 27)، گواهى آن بر حقانيت تورات (مائده/5 ،46)، تصديق آن از سوى قرآن (مائده/5 ، 48؛ يونس/10،37)، بشارت انجيل درباره بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و فراگير شدن دعوت او (اعراف/7،157؛ فتح/48،29) و تحريف، كتمان و حذف بخشى از آموزههاى آن (مائده/5 ، 14 ـ 15) از اين قبيل است.
1. انجيل، كتاب آسمانى مسيح(عليه السلام):
قرآن بعثت عيسى مسيح(عليه السلام) را دنباله «ارسال رسل و انزال كتب» مىداند و نام كتاب آسمانى او را به صراحت، انجيل خوانده و بر وحيانى بودن آن تأكيد مىورزد[63]: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَيِّنـتِ واَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتـبَ والميزان * ... ثُمَّ قَفَّينا عَلى ءاثـرِهِم بِرُسُلِنا و قَفَّينا بِعيسَى ابنِ مَريَمَ وءاتَينـهُ الاِنجيل ...» (حديد/57 ، 25، 27 و نيز مائده/5 ،46، 110) واژه «كتاب» در آيه 30 مريم/19 نيز به انجيل اشاره دارد. از سوى ديگر و بهرغم وجود انجيلهاى فراوان، از جمله اناجيل چهارگانه رسمى در عصر نزول و پيش از آن، قرآن با كاربرد صيغه مفرد در همه آيات مربوط، بر يكى بودن انجيل نازل شده بر مسيح(عليه السلام)اصرار دارد، بنابراين مىتوان گفت كه قرآن با تصريح بر منشأ وحيانى و يكى بودن انجيل عيسى(عليه السلام)، بشرى بودن[64] و تعدد آن[65] را نفى مىكند، در نتيجه اناجيل موجود و ديگر بخشهاى عهد جديد كه به دست افراد بشر، نگارش يافته، نمىتواند، عيناً همان انجيل نازل شده بر مسيح(عليه السلام)باشد[66]، بلكه روايتهاى مختلفى از آن را دربردارند و به احتمال زياد، نسخه احتمالى انجيل ياد شده به عللى از بين رفته است.[67] شرايط بسيار دشوار حاكم بر جامعه مسيحيان نوايمان و برخوردهاى خشن و سركوبگرانه با آنان از سوى يهود و روميان، مىتواند از آن جمله باشد[68]؛ همچنين يادكرد انجيل در كنار تورات و قرآن و به عنوان «كتاب»، موجوديت و واقعيت خارجى آن را به عنوان مجموعهاى از تعاليم آسمانى ثابت مىكند: 8 بار به عنوان زوج تورات (آلعمران/3،48؛ مائده/5 ،66 ، 68 ؛ 110؛ توبه/9،111) و دوبار در كنار تورات و قرآن از آن ياد شده است: «نَزَّلَ عَلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ ... و اَنزَلَ التَّورةَ والاِنجيل * مِن قَبلُ هُدىً لِلنّاسِ و اَنزَلَ الفُرقانَ ...» (آلعمران/3، 3 ـ 4 و نيز مائده/5 ، 44 ـ 48) البته، قرآن فقط نزول مجموعهاى از آيات وحيانى به نام انجيل و نه كتاب به معناى شناخته شده آن را تأييد مىكند و درباره نگارش يافتن آن در زمان حيات مسيح(عليه السلام) به دست يا املاى وى، نفياً و اثباتاً، گزارشى ندارد، بنابراين و براى ارائه حوزهاى مشترك از دو مفهوم مسيحى و اسلامى انجيل مىتوان انجيل ياد شده در قرآن را اشاره به آيات نازل شده بر عيسى(عليه السلام) دانست كه اناجيل اربعه نيز فارغ از صحت و سقم روايت، بخشهايى از آن را گزارش كرده است. البته با اين توضيح كه براساس ديدگاه متفاوت مسيحيت درباره حضرت عيسى(عليه السلام)همه سخنان، رفتارها، و حوادث زندگى آن حضرت نيز در گستره مفهوم مسيحى انجيل جاى مىگيرد. شمارى از مفسران شيعه[69] و سنى[70] كاربرد واژه «انزال» بهجاى «تنزيل» درباره تورات و انجيل را دليل دفعى بودن نزول آن دو مىدانند. البته برخى از صاحبنظران معاصر اين ديدگاه را برنمىتابند.[71] برخى ديگر با استناد به آيات 45 و 48 آلعمران/3، بر اين باورند كه نام انجيل همانند وعده بعثت مسيح(عليه السلام) در سخنان انبيا و كتابهاى آسمانى پيشين آمده بود: «اِذ قالَتِ المَلـئِكَةُ يـمَريَمُ اِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَة مِنهُ اسمُهُ المَسيحُ عيسَى ابنُمَريَمَ ... و يُعَلِّمُهُ الكِتـبَ والحِكمَةَ والتَّورةَ والاِنجيل» اين آيه نشان مىدهد كه حضرت مريم(عليها السلام) با نام انجيل آشنا بوده است، در غير اين صورت، خبر از تعليم الهى آن به عيسى(عليه السلام)پيش از تولد او و نزول انجيل، معقول نبود.[72]2. گواهى انجيل بر حقانيت تورات:
قرآن كريم، عيسى(عليه السلام)و انجيل را تصديق كننده تورات* مىخواند: «و قَفَّينا عَلى ءاثـرِهِم بِعيسَىابنِمَريَمَ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّورةِ وءاتَينـهُ الاِنجيلَ فيهِ هُدىً ونورٌ ومُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّورةِ ...» (مائده/5 ،46) تكرار تصديق و نسبت جداگانه آن به عيسى(عليه السلام) و انجيل، نشان مىدهد كه گواهى بر حقانيت تورات، و نزول الهى آن افزون بر سخنان حضرت مسيح(عليه السلام)، در آيات انجيل نيز آمده است. البته روشن است كه مراد، تورات اصلى و نازل شده بر موسى(عليه السلام) است كه خداوند، آن را عارى از تحريفات پديد آمده، به عيسى(عليه السلام)تعليم داد (آلعمران/3،48؛ مائده/5،110)، بنابراين تصديق ياد شده، هرگز به معناى تأييد كامل تورات موجود در عصر عيسى(عليه السلام)و عارى بودن آن از تحريف نيست.[73] شمارى از مفسران[74] با استناد به آيه ياد شده و همانند آن بر اين باورند كه انجيل نازل شده بر مسيح(عليه السلام)به امضا و تكميل احكام تورات پرداخته و آيين عيسى(عليه السلام)جز در پارهاى احكام، ناسخ شريعت موسى(عليه السلام)نبوده است. در انجيل متّا و از زبان عيسى(عليه السلام) نيز به اين مطلب تصريح شده است.[75] تصريح قرآن بر تعليم تورات به عيسى(عليه السلام)از سوى خدا و تأكيد بر آن به عنوان نعمتى بر وى (آلعمران/3،48؛ مائده/5 ،110) مىتواند مؤيّد اين ديدگاه باشد. توضيح بيشتر اينكه برخى آيات نشان مىدهد حكم گوشت و برخى ديگر از اجزاى شمارى از حيوانات كه براساس تورات بر قوم يهود حرام شده بود، به وسيله انجيل، نسخ شده است: «و مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَىَّ مِنَ التَّورةِ ولاُِحِلَّ لَكُم بَعضَ الَّذى حُرِّمَ عَلَيكُم.» (آلعمران/3،50 قس: انعام/6 ،146) قرآن سبب تحريمهاى ياد شده بهرغم حلال بودن آنها را، ستمگرى، حق ستيزى و تمرد قوم يهود و به عنوان مجازات آنان معرفى مىكند. (نساء/4، 160؛ انعام/6 ،146)3. تصديق انجيل ازسوى قرآن:
خداوند در آيات متعددى از قرآن كريم، آن را تصديق كننده كتابهاى آسمانى پيشين از جمله انجيل مىداند:«و اَنزَلنا اِلَيكَ الكِتـبَ بِالحَقِّ مُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ الكِتـبِ و مُهَيمِنـًا عَلَيهِ ...» (مائده/5 ، 48)؛ اما در اينكه تصديق و تأييد ياد شده به چه معناست، مفسران به اختلاف گراييدهاند[76]؛ ديدگاه نخست، آن را به معناى گواهى دادن قرآن بر نزول آنها از سوى خداوند مىداند؛ با اين توضيح كه لازمه آن، تصديق همه محتويات كتابهايى كه امروزه به نام تورات و انجيل ناميده مىشود، نيست. ديدگاه دوم تصديق ياد شده را به معناى تأييد همه يا بخشى از محتواى كتب آسمانى گذشته مىداند و ديدگاه سومى هم بر آن است كه كتابهاى آسمانى پيشين درباره نزول قرآن از سوى خداوند خبر داده است و نزول قرآن ـ نه شهادت گفتارى آن ـ دليل درستى آن خبر غيبى و مطابق با واقع بودن و از سوى خدا بودن كتب آسمانى گذشته است.[77] به نظر مىرسد، دقت در آيات مربوط و تفاوت تعابير مىتواند چالش ياد شده را برچيده و زمينه وحدت نظر را فراهم آورد؛ با اين توضيح كه آيات تصديق كننده را مىتوان از يك جهت به دو دسته تقسيم كرد: دسته نخست آياتى كه در آنها تعابيرى چون «الَّذى بَينَ يَدَيه» و «ما بَينَ يَدَيه» آمده است، صريحاً به تصديق كتابهاى پيش از قرآن اشاره دارد و نمىتواند جز به معناى تأييد كتبى چون تورات و انجيل نازل شده باشد: «و ما كانَ هـذا القُرءانُ اَن يُفتَرى مِن دونِ اللّهِ ولـكِن تَصديقَ الَّذى بَينَ يَدَيهِ و تَفصيلَ الكِتـبِ ...» (يونس/10،37 و نيز يوسف/12،111؛ بقره/2،97؛ آلعمران/3،3؛ مائده/5،48؛ فاطر/35،31؛ احقاف/46،30) تصديق در اين آيات يقيناً مىتواند به معناى گواهى دادن قرآن بر نزول الهى تورات و انجيل واقعى و تأييد همه آموزههاى آن دو باشد.[78] پر واضح است كه تصديق به اين معنا، بشارتهاى تورات و انجيل درباره بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و نزول قرآن را نيز دربرمىگيرد. نكته شايان توجه آنكه، قرآن به عنوان يك توضيح تكميلى درباره تصديق كتابهاى آسمانى گذشته، بر «مُهَيْمِن» بودن خود نسبت به آنها تصريح مىكند تا از پيدايش توهم تصديق، بىهيچ دخل و تصرفى، پيشگيرى كند. مهيمن بودن قرآن را هرچند متفاوت ولى نزديك به هم معنا كردهاند.[79] برآيند اين معانى، آن است كه قرآن نسبت به كتب گذشته مسلط، فرادست و فراگير است و براساس آن مىتواند انواع دخل و تصرفها را در آنها انجام دهد، بر همين اساس آموزههاى اصلى آنها را حفظ و امضا، موارد حذف و تحريف شده را يادآورى و اصلاح و تعاليم تابع شرايط خاص زمان، مكان و مخاطبان را نسخ كرده است.[80] در دسته دوم آيات، تعابيرى چون «لِما مَعَكُم» و«لِما مَعَهُم» بهكار رفته و اشاره به اهل كتاب (يهود و نصارا) است: «يـاَيُّهَا الَّذينَ اُوتوا الكِتـبَ ءامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقـًا لِما مَعَكُم مِن قَبلِ اَن نَطمِسَ وُجوهـًا ...» (نساء/4،47 و نيز بقره/2، 41، 91) هرچند مىتوان ظاهر اين تعابير را اشاره به تورات و اناجيل موجود در عصر نزول دانست كه در دست اهل كتاب بود؛ اما قطعاً نه به معناى تصديق همه محتوا، بلكه چنانكه برخى از آيات نيز اشعار دارد (مائده/5 ،14)، تأييد بخشى از آموزههاى تحريف ناشده آنهاست و اين بدان سبب است كه از جمله اناجيل ياد شده داراى آموزههاى ضد و نقيض و شركآميز است و سخنان، رفتارها و حوادثى را به عيسى(عليه السلام)نسبت مىدهد كه با عقل، و تعاليم توحيدى سازگار نيست. مواردى از اين گزارشها و عقايد و احكام نادرست، شركآلود و تحريف* شده، در آيات قرآن مورد اشاره قرار گرفته است. (نساء/4،157، 171؛ مائده/5 ، 17، 72 ـ 73، 116 ـ 117؛ توبه/9،30)تأييد ضمنى و به اجمال اناجيل عصر نزول از برخى آيات ديگر نيز برمىآيد؛ آيه 66 مائده/5 از اين قبيل است كه در ترغيب اهل كتاب براى عمل به آموزههاى تورات و انجيل، برخوردار شدن از بركات آسمان و زمين را پيامد آن مىخواند: «ولَو اَنَّهُم اَقاموا التَّورةَ والاِنجيلَ وما اُنزِلَ اِلَيهِم مِن رَبِّهِم لاََكَلوا مِن فَوقِهِم ومِن تَحتِ اَرجُلِهِم ...» مفسران، مراد از اقامه تورات و انجيل را اعتقاد و عمل به تعاليم آن دو درباره مبدأ، معاد،[81] احكام و حدود الهى[82] و نيز اعتراف به وجود بشارت مربوط به پيامبر اسلام،[83] بدون هرگونه تحريف و كتمان،[84] دانستهاند، بنابراين، دستكم اناجيل موجود در عصر نزول، آموزههايى از انجيل نازل شده را دربرداشته است، در غير اين صورت و با توجه به فقدان انجيل واقعى، دعوت به اقامه آن، توجيه خردمندانهاى نخواهد داشت. تأييد ضمنى و اجمالى ياد شده را از آيه 68 مائده/5 نيز مىتوان برداشت كرد: «قُل يـاَهلَ الكِتـبِ لَستُم عَلى شَىء حَتّى تُقيموا التَّورةَ والاِنجيلَ وما اُنزِلَ اِلَيكُم مِن رَبِّكُم ...» در شأن نزول آيه گفتهاند كه گروهى از يهوديان، پس از پاسخ پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) به پرسش آنان درباره تصديق تورات از سوى او، گفتند: ما نيز تورات را قبول داريم؛ ولى به غير آن ايمان نمىآوريم و خداوند براساس اين آيه، دين و آيين آنان را بدون اعتقاد و عمل به تورات و انجيل فاقد ارزش و پايه و اساس مىخواند. اعتقاد و عمل به آن نيز ايمان به پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)و قرآن را مىطلبد. قرآن كريم در جاى ديگر، پيروان انجيل را به داورى و حكم كردن براساس «ما اَنزَلَ الله» در آن فرا مىخواند: «وليَحكُم اَهلُ الاِنجيلِ بِما اَنزَلَ اللّهُ فيهِ ...» اين آيه نيز تأييد ضمنى و اجمالى اناجيل عصر نزول را مىرساند.
4. آموزههاى انجيل:
قرآن كريم، گاه با برخى اوصاف كلى و گاه با يادكرد پارهاى از احكام و آموزههاى مشخص، تصويرى به نسبت كامل، از محتواى انجيل به دست مىدهد. موارد ياد شده از اين قبيل است:1. هدايت، نور و موعظه:
«... و ءاتَينـهُ الاِنجيلَ فيهِ هُدىً ونورٌ ومُصَدِّقـًا لِما بَينَ يَدَيهِ مِنَ التَّورةِ و هُدىً و مَوعِظَةً لِلمُتَّقين.» (مائده/5 ،46 و نيز آلعمران/3،3 ـ 4) مفسران در معناى هدايت*، آن را به وجود آموزههاى مربوط به توحيد خداوند و تنزيه وى از داشتن همسر، فرزند، شريك و انباز،[85] معارف مربوط به معاد،[86] تصديق و تنزيه انبيا، بشارت بعثت پيامبر اسلام[87]، احكام الهى و دلايل آن[88] تفسير كردهاند. توجه به وصف قرآن به مايه هدايت بودن، (بقره/2،2) مىتواند در اين زمينه بسيار كارگشا باشد، چنانكه در تفسير اشتمال انجيل بر نور، آن را اشاره به بيان احكام شرعى،[89] دلايل، مثلها، فضايل و ارزشهاى رهنمون ساز به سوى حق[90] و روشن ساختن تاريكيهاى جهل و نادانى[91] از سوى انجيل معنا كرده اند و مراد از وجود موعظه در آن را، فرمانهاى الهى مبنى بر پرهيز از گناه و انجام عبادات و پند و اندرزهاى شيوا و رسا گفتهاند.[92]2. بشارت بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله):
بنابر نص صريح برخى آيات قرآن و نيز ظاهر برخى ديگر، خبر بعثت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)، نام و ويژگيهاى او در تورات و انجيل نازل شده از سوى خدا، آمده است. اين موضوع در ميان آموزههاى ياد شده تورات و انجيل در قرآن برجستگى ويژهاى دارد: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ الَّذى يَجِدونَهُ مَكتوبـًا عِندَهُم فِىالتَّورةِ والاِنجيلِ ...» (اعراف/7،157) از ظاهر آيه برمىآيد كه اوصاف سه گانه «رسول»، «نبىّ» و «اُمّى» (درس ناخوانده و خط نانوشته بودن) همه در تورات و انجيل براى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)ياد شده است[93] و اگر آيه درصدد چنين بيانى نبود، ياد كرد هر سه وصف در كنار هم كه منحصر به همين آيه است، به ويژه آوردن ويژگى سوم، نكته پيدايى نداشت.[94] در آيهاى ديگر و از زبان مسيح(عليه السلام)، به نام پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)كه پس از وى خواهد آمد، تصريح شده است: «و اِذ قالَ عيسَى ابنُ مَريَمَ ... و مُبَشِّرًا بِرَسول يَأتى مِن بَعدِى اسمُهُ اَحمَدُ ...» (صفّ/61 ،6) اين آيه هرچند بر بشارت بعثت پيامبر اسلام و نام وى از زبان مسيح(عليه السلام) و نه آمدن آن در انجيل دلالت دارد[95]؛ اما چون آن حضرت در اين زمينه جز آيات انجيل و وحى الهى را بر زبان نمىراند، مىتواند برگرفته از انجيل باشد. اين آيه توجه شمارى از مفسران[96] و پژوهشگران[97] مسلمان را كه در پى يافتن نام احمد در اناجيل فعلى برآمدهاند، به واژه فارقليط (Paraclete)يا «باركليت» معطوف ساخته است. واژه ياد شده يونانى و به معناى تسلى و آرامش دهنده است و مسيحيان مصداق آن را روح القدس خواندهاند.اما مفسران و پژوهشگران ياد شده بر اين باورند كه اين واژه در اصل اسم خاص، به صورت «پريكليتوس» و به معناى «احمد» و «ستوده» بوده كه بعدها دچار تغيير شده است. در مقابل، برخى پژوهشگران مسيحيت با نفى دلالت آيه بر يادكرد نام احمد* در انجيل تلاشهاى انجام گرفته براى تطبيق آن بر فارقليط را ناموفق و غير لازم مىشمارند. وى در كنار پارهاى استدلالهاى دفاعپذير مدعى است كه واژه ياد شده قرنها پيش از اسلام نيز به همان صورت و به معناى تسلى دهنده كاربرد داشته است و مصداق آن نيز روح القدس دانسته مىشد. وى بخشهاى ديگرى از عهد جديد را مصداق بشارت انجيل در قالب اوصاف كلى و نه به اسم، مبنى بر آمدن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)مىداند.[98]گزارشهاى تورات و انجيل درباره بعثت، نام و ويژگيهاى پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)بهگونهاى دقيق و روشن بوده است كه براى يهود و نصارا يا دست كم براى دانشمندان آنان هيچ شك و ترديدى در شناخت آن حضرت و حقانيت دعوت و رسالت وى باقى نمىگذاشت[99]؛ اما گروهى از آنان بر اثر انگيزههاى گوناگون به كتمان آن مىپرداختند: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ يَعرِفونَهُ كَما يَعرِفونَ اَبناءَهُم واِنَّ فَريقـًا مِنهُم لَيَكتُمونَ الحَقَّ وهُم يَعلَمون» (بقره/2،146) از اين آيه و همانند آن برمىآيد كه گزارشهاى ياد شده در تورات و انجيلهاى موجود در عصر نزول نيز بوده است. در غير اين صورت، يهود و نصارا* با استناد بر آن به عنوان بهترين دليل، شديداً به تكذيب قرآن، پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) و دعوت او مىپرداختند[100]، درحالىكه شمارى از آنان به ويژه برخى از دانشمندان يهود* و نصارا براساس بشارتهاى ياد شده و شناخت پيشين از پيامبر اسلام به وى ايمان آوردند[101]: «اَلَّذينَ ءاتَينـهُمُ الكِتـبَ مِن قَبلِهِ هُم بِهِ يُؤمِنون * و اِذا يُتلى عَلَيهِم قالوا ءامَنّا بِهِ اِنَّهُ الحَقُّ مِن رَبِّنا اِنّا كُنّا مِن قَبلِهِ مُسلِمين» (قصص/28،52 ـ 53) بشارت آمدن «فارقليط» پس از عيسى(عليه السلام) كه به نقل از زبان وى در انجيل يوحنا ياد شده[102]، از اين قبيل است كه مورد توجه و استناد شمارى از مفسران شيعه[103] و سنى[104] قرار گرفته است. البته با توجه به غير واقعى بودن بسيارى از گزارشهاى عهد جديد، آنچه قرآن در اين باره آورده است، به طور كامل در آن وجود ندارد و آنچه يافت مىشود برخى عبارات كلى است كه قابل انطباق بر پيامبر گرامى اسلام است، در حالىكه بيانات قرآن دلالت بر آن دارد كه در تورات و انجيل به روشنى و با صراحت از آمدن پيامبر(صلى الله عليه وآله)خبر داده شده است.[105] در آيه 29 فتح /48 نيز از يادكرد برخى اوصاف پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و پيروان راستين او در تورات و انجيل سخن به ميان آمده است. براساس اين آيه در كتب ياد شده آمده است كه پيامبر اسلام و پيروانش با دشمنان، سرسخت و با يكديگر بسى مهرباناند؛ همچنين آنان به زراعتى همانند شدهاند كه روز به روز رشد، بالندگى و استحكام بيشترى يافته و شگفتى كشاورزان را برمىانگيزد؛ به اين معنا كه مسلمانان نيز در آغاز اندكاند؛ اما در گذر ايام چنان بر شمار و نيروى آنان افزوده مىشود كه كافران را به خشم آورده و هراسان مىسازند[106]: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّهِ والَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم تَرهُم رُكَّعـًا سُجَّدًا يَبتَغونَ فَضلاً مِنَ اللّهِ ورِضونـًا سيماهُم فى وُجوهِهِم مِن اَثَرِ السُّجودِ ذلِكَ مَثَلُهُم فِى التَّورةِ ومَثَلُهُم فِى الاِنجيلِ كَزَرع اَخرَجَ شَطـَهُ فَـازَرَهُ فَاستَغلَظَ فَاستَوى عَلى سوقِهِ يُعجِبُ الزُّرّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الكُفّارَ ...» (فتح/48،29) اينكه همه اوصاف ياد شده، در هر دو كتاب تورات و انجيل آمده است يا بخشى در تورات و بخشى ديگر در انجيل، مورد اختلاف مفسران است. شمارى از مفسران شيعه[107] و سنى[108] به پيروى از تفسيرگران نخستينى چون قتاده، ضحّاك و ابن جُبير،[109] اوصافى را كه پيش از واژه «ذلِكَ» آمده است، ياد شده در تورات، و تشبيه به زرع و كِشته را آمده در انجيل مىدانند. طبرى در اثبات اين ديدگاه مىگويد: اگر «كَزَرع» عطف بر اوصاف پيشين و به تورات هم مربوط بود، بايد همراه «واوِ» عطف مىآمد.[110] در مقابل، شوكانى، جمله «كَزَرع» را مستأنفه دانسته و به پيروى از مجاهد معتقد است كه همه ويژگيهاى ياد شده از آغاز تا پايان آيه، هم در تورات و هم در انجيل آمده است[111]، چنانكه ابوسليمان دمشقى بر اين باور است كه فقط تشبيه به زرع و كِشته در تورات و انجيل ياد شده است.[112]
3. جهاد:
يكى ديگر از آموزههايى كه قرآن از ذكر آن در تورات و انجيل سخن مىگويد، جنگ و جهاد در راه خدا و وعده حتمى بهشت از سوى او به مؤمنانى است كه در اين مسير، دشمنان خدا را كشته يا خود كشته مىشوند: «اِنَّ اللّهَ اشتَرى مِنَالمُؤمِنينَ اَنفُسَهُم واَمولَهُم بِاَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقـتِلونَ فى سَبيلِ اللّهِ فَيَقتُلونَ ويُقتَلونَ وَعدًا عَلَيهِ حَقـًّا فِى التَّورةِ والاِنجيلِ والقُرءانِ ...» (توبه/9،111) اين آيه را در شأن صاحبان بيعت عقبه نازل دانستهاند[113] و مفسران بر اين باورند كه وجود حكم جهاد در همه اديان آسمانى را مىرساند.[114] افزون بر آموزههاى ياد شده كه قرآن به صراحت از ذكر آنها در انجيل ياد مىكند، تعاليم ياد شده مسيح(عليه السلام) به پيروان خويش در قرآن هم مىتواند از آموزههاى انجيل نازل شده بر وى باشد. توصيه به تقوا، يكتاپرستى، پيروى از او و نيز تصديق تورات و نفى شرك ازاين قبيل است. (آلعمران/3، 50 ـ 51 ؛ مائده/5 ،72؛ توبه/9،31)منابع
آفاق تفسير (مقالات و مقولاتى در تفسير پژوهى)؛ انجيل شريف يا عهد جديد؛ انجيل عيسى مسيح؛ انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ تاج العروس من جواهر القاموس؛ تاريخ تمدن،ويل دورانت؛ تاريخ قرآن، راميار؛ تاريخ كليساى قديم در امپراطورى روم و ايران؛ التبيان فى تفسير القرآن؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ تحقيقى در دين مسيح؛ تفسير جوامع الجامع؛ تفسير الصافى؛ تفسير عبدالرزاق؛ تفسير القرآن العظيم، ابن كثير؛ التفسير الكبير؛ تفسيرالكتاب المقدس؛ تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب؛ تفسير المنار؛ جامع البيان عن تأويل آى القرآن؛ الجامع لاحكام القرآن، قرطبى؛ خلاصه اديان؛ روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم؛ زاد المسير فى علم التفسير؛ الصراط المستقيم الى مستحق التقديم؛ فتح القدير؛ الفرقان فى تفسير القرآن؛ فقه القرآن، راوندى؛ قاموس كتاب مقدس؛ قرآنشناسى؛ القرآن الكريم و التوراة والانجيل و العلم؛ كتاب مقدس؛ الكتاب المقدس فى الميزان؛ الكشاف؛ كلام مسيحى؛ لسان العرب؛ مجمع البحرين؛ مجمعالبيان فى تفسير القرآن؛ محمد خاتم پيامبران؛ محمد در تورات و انجيل؛ المدخل الى العهد الجديد؛ مسيحيت؛ مسيحيتشناسى مقايسهاى؛ مسيحيت و بدعتها؛ معانى القرآن، نحاس؛ معرفى عهد جديد؛ المورد قاموس انكليزى ـ عربى؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ النهاية فى غريب الحديث و الاثر؛ واژههاى دخيل در قرآن مجيد؛ هفت آسمانEncyclopedia Of Islam.
Encyclopedia Of Religion and Ethics.
Encylopedia Of Fundamentalism.
Harper,s Bible Dictionary.
Britanica.
International Standard Bible Encyclopedia.
Jesus in the Quran, The Historical Jesus, Neal Robinson.
The Encyclopedia of Religion.
The New Catholic Encyclopedia.
The New International Dictionary of Bible.
The Oxford Dictionary of The Christian Church,
Encyclopedia Of Religion and Ethics.
Encylopedia Of Fundamentalism.
Harper,s Bible Dictionary.
Britanica.
International Standard Bible Encyclopedia.
Jesus in the Quran, The Historical Jesus, Neal Robinson.
The Encyclopedia of Religion.
The New Catholic Encyclopedia.
The New International Dictionary of Bible.
The Oxford Dictionary of The Christian Church,
على اسدى ، محمد كاظم شاكر
[1]. المورد، ص 395.
[2]. Encyclopedia Of Religion and Ethics, Vol.6, P.333.
[3]. Encyclopedia Of Religion and Ethics, Vol.6, P.333.
[4]. مسيحيتشناسى مقايسهاى، ص 139.
[5]. The Catholic Encyclopedia, Vol. 6 , P. 656.
[6]. Ibid؛ Britanica, Vol. 5 , P. 379.
[7]. Encyclopedia Of Islam, Vol. III, P . 1205.
[8]. واژههاى دخيل، ص 131 ـ 132.
[9]. التبيان، ج3، ص542 ؛ مجمعالبيان، ج2، ص 694 ؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 6 .
[10]. تاج العروس، ج 8 ، ص 128؛ لسان العرب، ج 14، ص 58 ؛ التحقيق، ج 12، ص 39، «نجل».
[11]. النهايه، ج5 ، ص23؛ مجمعالبحرين، ج 4، ص 274؛ لسان العرب، ج 14، ص 58 .
[12]. التفسير الكبير، ج 7، ص 171؛ تفسير المنار، ج 3، ص 158؛ روح المعانى، مج 3، ج 3، ص 124.
[13]. الكشاف، ج1، ص 335؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 237؛ كنزالدقائق، ج 3، ص 27.
[14]. كلام مسيحى، ص 49 ـ 50 ؛ تاريخ كليساى قديم، ص 66 .
[15]. New Catholic Encyclopedia, Second Edition, Vol . 6, P. 366.
[16]. روميان، 1: 1، 9، 16
[17]. Encyclopedia Of Fundamentalism, P. 193.
[18]. New Catholic Encylopedia, Vol. 6, P. 367.
[19]. قاموس كتاب مقدس، ص 111.
[20]. Encyclopedia of Islam, Vol. 4, P. 1205.
[21].ر.ك: انجيل عيسى مسيح؛ انجيل شريف.
[22]. Encyclopedia of Islam, Vol. 4, P. 1205.
[23]. تاريخ كليساى قديم، ص 66 ؛
The New Catholic Encyclopedia, Vol. 6 , P. 367
[24]. كلام مسيحى، ص 50 ـ 51 .
[25]. همان، ص 43، 50 ؛ تاريخ كليساى قديم، ص 70.
[26]. كتاب مقدس، دوم تيموتائوس، 3:16.
[27]. Encyclopedia Of Islam, Vol. 3, P. 1205 - 1206.
[28]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 651 ؛ تحقيقى در دين مسيح، ص 170 ـ 174؛ What is the Bible , P. 66..
[29]. كتاب مقدس، متى 26: 13؛ مرقس 14: 9 ـ 10.
[30]. تاريخ كليساى قديم، ص 66 ـ 69 .
[31]. مسيحيت، ص 67 ؛ القرآن و التوراة والانجيل و العلم، ص 107.
[32]. مسيحيت و بدعتها، ص 46 ـ 47؛ كلام مسيحى، ص 54 .
[33]. تحقيقى در دين مسيح، ص 41 ـ 42؛ القرآن و التوراة و الانجيل و العلم، ص 77.
[34].The International Standard Bible Encyclopedia, Vol.2, P. 529 Encylopedia Of Fundamentalism, P.193 New Catholic Encylopedia , Vol, 6, P.367.
[35]. International Standard Bible Encyclopedia, Vol, I, P. 183.
[36]. كلام مسيحى، ص 42.
[37]. What is the Bible , P. 27.
TheInternational Standard Bible Encyclopedia, Vol. 1, P. 601 - 606.
[38]. The Catholic, Vol. 6, P. 656. The New International Dictionary of Bible P. 105.
[39]. هفت آسمان، ش 3 ـ 4، ص 73 ـ 74، 79 ـ 81 .
[40]. القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 103 ـ 105؛ خلاصه اديان، ص 168.
[41]. الكتاب المقدس فى الميزان، ص 279 ـ 286.
[42]. تاريخ كليساى قديم، ص 67 ؛ كلام مسيحى، ص 28؛ الكتاب المقدس فى الميزان، ص 238.
[43]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 655 ؛ تحقيقى در دين مسيح، ص 57 ـ 70؛ القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 99 ـ 101.
[44]. معرفى عهد جديد، ص171ـ173؛ مدخل الى الكتاب المقدس، ص 407؛
The Encyclopedia of Religion, Vol, P. 208
[45]. القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 86 ـ 90.
[46]. تفسير الكتاب المقدس، ج 5 ، ص 90 ـ 91؛ المدخل الى العهد الجديد، ص 21؛ القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 88 .
[47]. المدخل الى العهد الجديد، ص 247؛
The Oxford Dictionary of the Christian Church, P.859.
[48]. المدخل الى العهد الجديد، ص 221؛ تفسير الكتاب المقدس، ج 5 ، ص 91.
[49].قاموس كتاب مقدس، ص 782؛ الكتاب المقدس فى الميزان، ص 244 ـ 245؛
The Oxford Dictionary of The Christian Church, p.359.
[50]. المدخل الى العهد الجديد، ص 242 ـ 247؛
The Encyclopedia of Religion, Vol. 9, P. 285
[51]. المدخل الى العهد الجديد، ص 245؛
Harper,s Bible Dictionary, P. 613.
[52]. معرفى عهد جديد، ص 159.
[53]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 655 ؛ القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 90 ، 92.
[54]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 655؛ قاموس كتاب مقدس، ص 112؛ مسيحيت، ص 67.
[55]. The Encyclopedia of Religion, Vol. 9, P. 51 Harper,s Bible Dictionary, p. 583.
[56]. القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 92.
[57]. Harper,s Bible Dictionary, P. 583.
[58]. المدخل الى العهد الجديد، ص 560 ـ 561 ؛ معرفى عهد جديد، ص 209؛
The new International Dictionary of the Bible, P. 499, 534
[59]. تاريخ تمدن، ج 3، ص 696 ؛ القرآن والتوراة والانجيل والعلم، ص 93 ـ 97.
[60]. Britanica, Vol. 7, P. 69.
[61]. Jesus in the Quran, The Historical Jesus, P. 8.
[62]. New Catholic Encyclopedia, Vol. 4, P. 731.
[63]. جامع البيان، مج 4، ج 6 ، ص 358؛ مجمع البيان، ج 3، ص 313؛ الميزان، ج 3، ص 198.
[64]. تفسيرالمنار، ج3، ص159؛ التحقيق، ج 12، ص 40؛ الفرقان، ج 3، ص 12.
[65]. تفسيرالمنار، ج3، ص159؛ الميزان، ج3، ص9ـ308؛ الفرقان، ج 3، ص 12.
[66]. روح المعانى، مج 15، ج 28، ص 28؛ تفسير المنار، ج 3، ص 159؛ الميزان، ج 3، ص 189.
[67]. التحقيق، ج 12، ص 40 ـ 41.
[68]. تفسير المنار، ج 3، ص 159.
[69]. جوامعالجامع، ج1، ص263؛ الصافى، ج1، ص 315؛ الميزان، ج 3، ص 7.
[70]. الكشاف، ج1،ص526؛ التفسيرالكبير، ج7، ص169؛ تفسير قرطبى، ج 4، ص 5 .
[71]. تاريخ قرآن، ص 190؛ آفاق تفسير، ص 234 ـ 240.
[72]. جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 373.
[73]. الميزان، ج 3، ص 201.
[74]. همان؛ روحالمعانى، مج3، ج3، ص273؛ تفسير المنار، ج 3، ص 312.
[75]. كتاب مقدس، متى 5 : 17 ـ 18.
[76]. جامعالبيان، مج 1، ج 1، ص 615 ؛ مج 3، ج 3، ص226؛ مج4، ج6، ص361؛ التبيان، ج8، ص429؛ مجمعالبيان، ج 2، ص696 ـ 697 ؛ ج 3، ص 313؛ ج 8 ، ص 637 .
[77]. قرآنشناسى، ج 1، ص 182 ـ 183.
[78].التبيان، ج3، ص542 ؛ مجمعالبيان، ج3، ص 313؛ الميزان، ج 5 ، ص 349.
[79]. جامعالبيان، مج4، ج6، ص360 ـ 363؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 313؛ تفسير ابن كثير، ج 2، ص 68 .
[80]. تفسير المنار، ج 6، ص 410 ـ 411؛ الميزان، ج 5، ص 349.
[81]. الميزان، ج 6 ، ص 37 ـ 38.
[82]. همان؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 46؛ تفسير بيضاوى، ج 1، ص 444.
[83]. معانى القرآن، ج 2، ص 337؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 46؛ تفسير ابن كثير، ج 1، ص 169.
[84]. التبيان، ج3، ص585 ؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 341؛ الميزان، ج 6 ، ص 37 ـ 38.
[85]. جامعالبيان، مج 3، ج 3، ص 226؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 9؛ تفسير المنار، ج 6 ، ص 401.
[86]. التفسير الكبير، ج 12، ص 9.
[87]. همان؛ جامع البيان، مج 3، ج 3، ص 226.
[88]. جامعالبيان، مج 4، ج 6 ، ص 358؛ مجمعالبيان، ج 3، ص 314.
[89]. التفسير الكبير، ج 12، ص 9.
[90]. تفسير المنار، ج 6 ، ص 401.
[91]. جامع البيان، مج 4، ج 6 ، ص 358.
[92]. مجمع البيان، ج 3، ص 311؛ التفسير الكبير، ج 12، ص 9.
[93]. جامعالبيان، مج6، ج9، ص112ـ113؛ تفسيرابنكثير، ج2، ص262؛ ج3، ص427؛ الميزان، ج8 ، ص280.
[94]. الميزان، ج 8 ، ص 280.
[95]. همان، ج 19، ص 253.
[96]. التبيان، ج4، ص 559 ؛ مجمعالبيان، ج4، ص 749؛ التفسير الكبير، ج 29، ص 313 ـ 314.
[97]. محمد خاتم پيامبران، ص 511 ـ 512 ؛ محمد در تورات و انجيل، ص 231 ـ 235.
[98]. هفت آسمان، ش 16، ص51ـ61.
[99]. الميزان، ج 7، ص 41.
[100]. التفسير الكبير، ج 17، ص 94؛ البيان، ص 122؛ الميزان، ج 19، ص 253.
[101]. تفسير قرطبى، ج 13، ص 296؛ الميزان، ج 16، ص 54 ؛ البيان، ص 119.
[102]. كتاب مقدس، يوحنا 14: 15 ـ 17، 25 ـ 26؛ 15: 26 ـ 27؛ 16: 5 ـ 15.
[103]. مجمعالبيان، ج 4، ص 749؛ قرآنشناسى، ج 1، ص 188 ـ 189؛ الفرقان، ج 26 ـ 27، ص 306.
[104]. التفسير الكبير، ج 29، ص 313؛ تفسير المنار، ج 9، ص 291؛ روح المعانى، مج 15، ج 28، ص 128.
[105]. قرآنشناسى، ص 188.
[106]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 145؛ تفسير قرطبى، ج 16، ص 292.
[107].التبيان، ج9، ص337؛ مجمعالبيان، ج 9، ص 192.
[108]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 145 ـ 146؛ تفسير ابنكثير، ج4، ص219؛ معانىالقرآن، ج6 ، ص 515 .
[109]. جامعالبيان، مج13، ج25، ص145؛ تفسير عبدالرزاق، ج 3، ص 228؛ زادالمسير، ج 7، ص 449.
[110]. جامع البيان، مج 13، ج 25، ص 146.
[111]. فتح القدير، ج 5 ، ص 56 .
[112]. زادالمسير، ج 7، ص 448.
[113]. همان؛ زادالمسير، ج 3، ص 503 .
[114]. مجمع البيان، ج 5 ، ص 113 ـ 114؛ فقه القرآن، ج 1، ص 349؛ التفسير الكبير، ج 16، ص 201.