انابه: بازگشتى عميق با قلب و زبان و عمل به خدا
انابه مصدر باب افعال از ريشه «ن ـ و ـ ب» است. اين ماده گاهى با «إلى» و گاهى با «عن» بهكار مىرود. در صورت نخست ثلاثى مجرد[1] و باب افعال[2] آن هر دو در لغت به معناى بازگشت چيزى به صورت مكرر است. به زنبور عسل نيز چون پيوسته به كندويش باز مىگردد نُوب مىگويند و نيز حادثه را كه شأن آن پى در پى بودن است نائبه مىنامند.[3] در صورت دوم ثلاثى مجرد آن به معناى جانشين شدن و باب افعال آن به معناى جانشين كردن است.[4]برخى گفتهاند: اصل در لغت نوب، فرود آمدن در جايگاهى با اختيار و قصد است كه از مصاديق آن جانشين كسى شدن و بازگشت به مكانى از روى قصد است و انابه را براى تعديه و عبارت از آن دانستهاند كه شخصى، ديگرى يا خودش را در مقامى فرود آورد.[5] بعضى نيز احتمال دادهاند انابه معتلّيايى از «ناب» به معناى انقطاع باشد.[6] «ناب» به معناى دندان نيش نيز آمده است[7] كه با آن چيزى را قطع مىكنند. براساس معناى لغوى اگر انابه از نوب باشد انابه به سوى خدا به معناى بازگشت به اوست و اگر از ناب باشد، به معناى انقطاع كامل به سوى خداى سبحان است.[8]اهل سلوك از انابه با تعابيرى گوناگون ياد كردهاند؛ مانند: بازگشت از غفلت به ذكر و از وحشت به انس، ترك اصرار بر گناهان و ملازمت استغفار، فرار از خلق به سوى حق، اشتغال به خدمت حق، اخلاص داشتن، بازگشت به حق با صفاى نيت و صدق عقيده، اجابت راستين و ... .[9] اين گروه انابه را منزل چهارم از 100 منزل سلوك به سوى خدا دانسته[10] و براى آن مراتبى ياد كردهاند؛ مانند انابه از سيئات به حسنات، از غير خدا به خدا و از خدا به خدا[11] و نيز انابه از روى اصلاح چنانكه بر پايه عذر، از روى وفا چنانكه بر پايه عهد و از روى حال چنانكه بر پايه اجابت باشد[12] يا انابه نفس، قلب و روح. انابه نفس آن است كه عبد آن را به خدمت وادارد و انابه قلب آن است كه او را از غير حق تهى سازد و انابه روح دوام ذكر است تا غير او را ياد نكرده و جز به او نگرايد.[13]
انابه نزد اهل كلام خارج كردن قلب* از تيرگيهاى شبهات است.[14]
مشتقات نوب در قرآن 18 بار و تنها از باب افعال بهكار رفته است كه 11 بار آن به صورت فعلى (أنيبوا، ينيب، أنابوا، أناب، أُنيب، أنبنا) و 7 بار آن به صورت اسمى (منيب، منيبين، منيباً) است.[15]
حقيقت انابه و تفاوت آن با توبه:
از آيات «... و يَهدى اِلَيهِ مَن اَناب * اَلَّذينَ ءامَنوا وتَطمَئِنُّ قُلوبُهُم بِذِكرِ اللّهِ ...» (رعد/13،27 ـ 28) برمىآيد كه ايمان و آرامش قلب با ياد خدا، همان انابه است و آن نوعى آمادگى از جانب بنده است كه هدايت الهى را در پى دارد.[16] در توضيح انابه و بيان حقيقت آن، گفتههاى گوناگونى ارائه شده است؛ برخى گفتهاند: انابه بازگشت به سوى خدا و بازگشت به فطرت توحيدى است؛ يعنى هر زمان كه عاملى انسان را از نظر عقيده و عمل از اصل توحيد منحرف سازد، بايد به سوى آن باز گردد: «فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفـًا فِطرَتَ اللّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها ... مُنيبينَ اِلَيهِ» (روم/30، 30 ـ 31)[17] تكيه روى «منيبين اليه» در آيه «و اِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنيبينَ اِلَيهِ ...» (روم/30،33) با توجه به مفهوم لغوى انابه، براى اشاره به اين معناست كه پايه و اساس در فطرت انسان توحيد و خداپرستى، و شرك امر عارضى است، كه وقتى شخص از آن قطع اميد مىكند خواه ناخواه به سوى ايمان و توحيد باز مىگردد.[18]برخى انابه را متضمن 4 امر محبت خدا، خضوع براى او، اقبال به او و اعراض از غير او دانسته و گفتهاند: اگر اين 4 خصلت در كسى جمع نشود، وى مستحق اسم منيب نيست. به عقيده ايشان در لفظ انابه معناى اسراع و رجوع و تقدم نهفته است، بنابراين، منيب كسى است كه به سوى خشنودى خدا بشتابد و همواره به او بازگشته و به سوى آنچه خدا دوست دارد پيشى گيرد.[19]
براساس آنچه گذشت بين انابه و توبه* تفاوت وجود دارد كه موارد استعمال انابه در قرآن و سنت آن را تاييد مىكند. انابه رجوع به خدا از همه چيز غير از خدا و اقبال به او با سِرّ و قول و فعل است تا اينكه شخص دائماً در فكر خدا و ذكر او و اطاعتش باشد، بنابراين، انابه غايت درجات توبه و برترين مراتب آن است، زيرا توبه، بازگشت از گناه است؛ ولى انابه افزون بر آن بازگشت از مباحات نيز هست و آن از مقامات والاست.[20]
در تفاوت توبه و انابه نظرات گوناگون ديگرى نيز ارائه شده است؛ از جمله: 1. توبه پشيمانى از فعل و انابه ترك گناهان و شاهد آن قول امام سجاد(عليه السلام)است: «اللهم ان يكن الندم توبةً إليك فأنا أندم النادمين و ان يكن الترك لمعصيتك انابةً فأنا أوّل المنيبين = خدايا، اگر پشيمانى توبه است پس من پشيمانترين پشيمانان هستم و اگر ترك معصيت انابه است پس من اولين انابه كنندگانم.».[21] 2. توبه در افعال ظاهرى است و انابه در امور باطنى. 3. توبه رهبت (ترس و بيم) است و انابه رغبت (اشتياق). 4. انابه مقامى پس از مقام توبه است. 5 . توبه بازگشت از معصيت به اطاعت و انابه بازگشت از غفلت به ذكر و فكر است. 6 . اگر سبب بازگشت، ترس از عقوبت باشد، توبه و اگر رغبت در ثواب باشد انابه است. 7. انابه بازگشت بنده است به خداى خويش با دل و همت؛ ولى توبه بازگشت بنده است از معصيت به اطاعت.[22] 8 . توبه و استغفار و انابه همه توجه به خداست؛ اما استغفار توجهى است كه پس از توبه است و انابه توجهى است كه پس از استغفار دست مىدهد.[23]
البته بسيارى از مفسران[24] و لغويان[25] انابه را هممعناى توبه دانستهاند. برخى آن را بازگشت به سوى خدا با توبه[26]و خالص كردن عمل[27] و برخى اقبال به سوى خدا و توبه و بازگشت به اطاعت الهى دانستهاند.[28] برخى ديگر آن را فرود آوردن نفس و قرار دادن آن در منزلى از منازل سلوك دانسته و آن را به معناى آمادگى عملى و خارجى براى توبه و سلوك به سوى خدا به حساب آوردهاند، به همين جهت انابه با حرف «الى» بهكار مىرود تا بر سير و رسيدن به غايت دلالت كند.[29]
اهميت و آثار انابه:
در آيات و روايات به انابه اهميت خاصى داده شده است. خداى متعالى بندگان خود و در رأس آنان پيامبران را به انابه فرا خوانده است: «واَنيبُوا اِلى رَبِّكُم ...» (زمر/39،54 و نيز روم/30، 30 ـ 31؛ لقمان/31، 15)[30] در قرآن كريم به انابه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)(شورا/42، 10)، ابراهيم(عليه السلام)(ممتحنه/60 ، 4؛ هود/11، 75)، شعيب(عليه السلام)(هود/11،88)، داود(عليه السلام)(ص/38،24) و سليمان(عليه السلام)(ص/38، 34) اشاره شده است. در روايتى نبوى از سعادت انسان آن دانسته شده كه خدا انابه را روزيش سازد.[31] از آثار مهم و گوناگون انابه نيز مىتوان به اهميت آن پى برد، چنان كه گفته شده بر اثر انابه قلبى، قلب انسان كامل باطن بيتالحرام مىشود.[32] آثار انابه كه در قرآن ذكر شده دو دسته است: 1. دستهاى كه اثر انابه به تنهايى دانسته شده: الف. هدايت الهى؛ خداوند انابه كنندگان را به سوى خود هدايت مىكند: «... و يَهدى اِلَيهِ مَن اَناب» (رعد/13،27)، «و يَهدى اِلَيهِ مَن يُنيب» (شورى/42،13)ب. تذكر؛ تنها كسى كه به سوى خدا انابه مىكند از آيات الهى متذكر مىشود: «هُوَ الَّذى يُريكُمءايـتِهِ و يُنَزِّلُ لَكُم مِنَ السَّماءِ رِز قـًا و ما يَتَذَكَّرُ اِلاّ مَن يُنيب» (غافر/40، 13) در آيات ديگرى آسمان و زمين و آيات موجود در آن دو موجب بصيرت* و تذكر براى شخص منيب دانسته شده است: «اَفَلَم يَنظُروا اِلَى السَّماءِ ... والاَرضَ مَدَدنـها ... تَبصِرَةً وذِكرى لِكُلِّ عَبد مُنيب» (ق/50 ، 6 ـ 8 ؛ سباء/34،9) وقوف بر دلايل توحيد الهى در عقل انسان مرتكز است؛ ولى شرك و اشتغال به عبادت غير خدا مانع تجلى اين انوار مىشود و هنگامى كه انسان از اين امور اعراض كرده، به سوى خدا انابه مىكند، پرده كنار رفته و توحيد آشكار مىگردد.[33]
برخى پرواى از خصوص خداوند را نيز از دسته نخست آثار انابه برشمردهاند: «مُنيبينَ اِلَيهِ واتَّقوهُ ...» (روم/30،31)[34]
2. دستهاى كه اثر انابه همراه با وصفى ديگر شمرده شده است: الف. بشارت؛ به كسانى كه از عبادت طاغوت پرهيز كرده و به سوى خدا انابه كنند، بشارت داده مىشود: «والَّذينَ اجتَنَبُوا الطّـغوتَ اَن يَعبُدوها واَنابوا اِلَى اللّهِ لَهُمُ البُشرى ...» (زمر/39،17)
ب. وارد بهشت شدن؛ بهشت پاداش كسانى است كه خدا ترس بوده و با قلبى منيب به لقاى الهى بروند:«واُزلِفَتِ الجَنَّةُ لِلمُتَّقينَ ... مَن خَشِىَ الرَّحمـنَ بِالغَيبِ وجاءَ بِقَلب مُنيب» (ق/50 ، 31 ـ 33) كسى كه عمر خود را با رجوع به خدا بگذراند، مىتواند با قلبى به ديدار پروردگار برود كه انابه و رجوع به خدا بر اثر تكرار در طول عمر، ملكه و صفت آن قلب شده باشد.[35] برخى قلب منيب را از نظر مصداق همان قلب سليم در آيه «اِذ جاءَ رَبَّه بِقَلب سَليم» (صافّات/37،84) دانستهاند، زيرا كسى كه از شرك سالم باشد غير خدا را ترك كرده و به سوى خدا انابه مىكند، چنانكه اگر كسى به سوى خدا انابه كند، از شرك پاك شده و سليم مىگردد.[36]
ج. نجات از عذاب؛ انابه به سوى خدا و تسليم* شدن در برابر او موجب نجات از عذاب الهى است: «واَنيبُوا اِلى رَبِّكُم واَسلِموا لَهُ مِن قَبلِ اَن يَأتِيَكُمُ العَذابُ ثُمَّ لا تُنصَرون» (زمر/39،54)
اقسام و شرايط انابه:
انابه دو گونه است: 1. انابه براى ربوبيت خدا كه مؤمن و كافر در آن مشتركاند، زيرا هر انسانى در هنگام سختى و اضطرار به سوى خدا انابه مىكند: «واِذا مَسَّ النّاسَ ضُرٌّ دَعَوا رَبَّهُم مُنيبينَ اِلَيهِ» (روم/30،33)، حتى مشركان و كافران نيز هنگامى كه از همه جا نااميد مىشوند به سوى خدا باز مىگردند: «... ثُمَّ اِذا اَذاقَهُم مِنهُ رَحمَةً اِذا فَريقٌ مِنهُم بِرَبِّهِم يُشرِكون * لِيَكفُروا بِما ءاتَينـهُم ...» (روم/30، 33 ـ 34)2. انابه اولياى خدا براى الوهيت او كه انابه عبوديت و محبت است.[37] انابه نخست اضطرارى و ناپايدار و انابه دوم اختيارى و پايدار است. برخى انابه اول را انابه ظاهرى دروغين و انابه دوم را انابه حقيقى راستين دانسته و گفتهاند: در انابه اول، شخص هنگام تنگدستى و سختى به پروردگارش پناه مىبرد، زيرا از روى فطرت مىداند داراى خالقى است كه او را روزى داده و يارى مىكند؛ ولى زمانى كه به مطلوبش رسيد از خدا باز مىگردد: «واِذا مَسَّ الاِنسـنَ ضُرٌّ دَعا رَبَّهُ مُنيبـًا اِلَيهِ ثُمَّ اِذا خَوَّلَهُ نِعمَةً مِنهُ نَسِىَ ما كانَ يَدعوا اِلَيهِ مِن قَبلُ» (زمر/39،8)، «... حَتّى اِذا كُنتُم فِى الفُلكِ وجَرَينَ بِهِم بِريح طَيِّبَة و فَرِحوا بِها جاءَتها ريحٌ عاصِفٌ وجاءَهُمُ المَوجُ مِن كُلِّ مَكان وظَنّوا اَنَّهُم اُحيطَ بِهِم دَعَوُا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدِّينَ ... فَلَمّا اَنجـهُم اِذا هُم يَبغونَ فِىالاَرضِ بِغَيرِ الحَقِّ» (يونس/10،22 ـ 23) در آيهاى نيز به هر دو گروه اهل انابه اشاره شده است: «و اِذا غَشِيَهُم مَوجٌ كالظُّـلَلِ دَعَوُا اللّهَ مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمّا نَجـّـهُم اِلَى البَرِّ فَمِنهُم مُقتَصِدٌ وما يَجحَدُ بِـايـتِنا اِلاّ كُلُّ خَتّار كَفور» (لقمان/31،32)[38] برخى گفتهاند: انابه به سه امر محقق مىشود: 1. انابه در باطن و با قلب بهگونهاى كه دائماً متوجه خدا بوده و با افكار و عزائمش، تقرب به او را طلب كند. (ق/50 ،33) 2. انابه در گفتار بهگونهاى كه دائماً مشغول ذكر خدا و ذكر نعمتها و مقربان الهى باشد (غافر/40،13) 3. انابه در اعمال ظاهرى بهگونهاى كه بر طاعات و عبادات و اعمال پسنديده مواظبت كند.[39] برخى از مقدم شدن توكل بر انابه در آيه «... عَلَيهِ تَوَكَّلتُ واِلَيهِ اُنيب» (هود/11،88) استفاده كردهاند كه شرط انابه، توكل است، زيرا لازم است ابتدا اعتماد محقق شود و سپس بنده به خدا توجه كرده و در مقام سير به سوى او برآيد.[40]
منابع
اقرب الموارد فى فصح العربية و الشوارد؛ انوارالتنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى؛ اوصاف الاشراف؛ تاج العروس من جواهرالقاموس؛ التحقيق فى كلمات القرآن الكريم؛ التعريفات؛ التفسير الكبير؛ التفسير المنير فىالعقيدة و الشريعة و المنهج؛ تفسير موضوعى قرآن كريم؛ تفسير نمونه؛ جامعالبيان عن تأويل آى القرآن؛ جامع السعادات؛ روضالجنان و روحالجنان؛ شرح منظومه، سبزوارى؛ الصحاح تاجاللغة و صحاح العربيه؛ فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى؛ فرهنگ نوربخش اصطلاحات تصوف؛ قاموس قرآن؛ القاموس المحيط؛ لسان العرب؛ مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن؛ مجمعالبحرين؛ المستدرك على الصحيحين؛ المعجم الاحصائى لالفاظ القرآن الكريم؛ معجم الفروق اللغويه؛ معجم مقاييس اللغه؛ مفردات الفاظ القرآن؛ منازل السائرين؛ موسوعة اخلاق القرآن؛ موسوعة كشاف اصطلاحاتالفنون و العلوم؛ الميزان فى تفسير القرآن؛ نثر طوبى.احمد جمالى
[1]. مقاييساللغه، ج 5 ، ص 367؛ مفردات، ص 827 ، «نوب».
[2]. قاموس قرآن، ج 7، ص 118، «نوب».
[3]. مفردات، ص 827 ؛ لسان العرب، ج 14، ص 319؛ قاموس قرآن، ج 7، ص 118، «نوب».
[4]. اقربالموارد، ج5، ص508؛ القاموسالمحيط، ج1، ص233؛ لسان العرب، ج14، ص319، «نوب».
[5]. التحقيق، ج 12، ص 269، «نوب».
[6]. تفسير بيضاوى، ج 3، ص 345؛ روضالجنان، ج 15، ص 260؛ تفسير موضوعى، ج 12، ص 168.
[7]. لسانالعرب، ج14، ص345، «نيب»؛ القاموسالمحيط، ج 1، ص 233، «الناب».
[8]. فطرت در قرآن، ص 168.
[9]. فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، ص 137؛ فرهنگ نوربخش، ج 2، ص 112 ـ 113.
[10]. منازل السائرين، ص 16.
[11]. فرهنگ نوربخش، ج2، ص 113؛ كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 274.
[12]. منازلالسائرين، ص17؛ التوبةوالانابه، ص380ـ381؛ فرهنگ نوربخش، ج 2، ص 114.
[13]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 274؛ فرهنگ نوربخش، ج 2، ص 113 ـ 114.
[14]. كشاف اصطلاحات الفنون، ج 1، ص 274؛ التعريفات، ص 55 .
[15]. توبه در قرآن و سنت، ص 42 ـ 44؛ نثر طوبى، ج 2، ص 504 ؛ المعجم الاحصائى، ج 1، ص 561 ؛ ج 3، ص 1495.
[16]. الميزان، ج 11، ص 353.
[17]. نمونه، ج 16، ص 419 ـ 420.
[18]. همان، ص 433.
[19]. التوبة و الانابه، ص 379.
[20]. جامع السعادات، ج 3، ص 90.
[21]. الفروق اللغويه، ص 146 ـ 147.
[22]. فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفانى، ص 137؛ فرهنگ نوربخش، ج 2، ص 113؛ التوبة فى ضوء القرآن، ص 75 ـ 78.
[23]. المكاسب، ص 336؛ توبه در قرآن و سنت، ص 42.
[24]. جامعالبيان، مج8،ج13،ص189ـ190؛ روضالجنان، ج 16، ص 304؛ المنير، ج 24، ص 35 ، 39.
[25]. لسانالعرب، ج4،ص319؛ تاجالعروس، ج2،ص455، «نوب»، القاموسالمحيط، ج 1، ص 233، «ناب».
[26]. مجمع البحرين، ج4، ص386.
[27]. مفردات، ص 827 ، «نوب»؛ قاموس قرآن، ج 7، ص 118؛ نثر طوبى، ج 2، ص 504 .
[28]. لسانالعرب، ج4، ص319؛ الصحاح، ج1، ص 229.
[29]. التحقيق، ج 12، ص 270، «نوب».
[30]. موسوعة اخلاق القرآن، ج 1، ص 250 ـ 251.
[31]. المستدرك، ج 4، ص 268.
[32]. شرح منظومه، ص 355.
[33]. التفسير الكبير، ج 28، ص 42.
[34]. تفسير موضوعى، ج 12، ص 170.
[35]. مجمعالبيان، ج9، ص224؛ الميزان، ج18، ص 355؛ توبه در قرآن و سنت، ص 43.
[36]. التفسير الكبير، ج 28، ص 179.
[37]. التوبة و الانابه، ص 379.
[38]. موسوعة اخلاق القرآن، ج 1، ص 254 ـ 255.
[39]. اوصافالاشراف،ص37؛ جامعالسعادات،ج3، ص90؛ شرح منظومه، ص 355.
[40]. التحقيق، ج 12، ص 270، «نوب».