اُسوه: الگو، پيروى و اقتدا، خصلت و روش شايسته پيروى
اسوه، اسم ثلاثى مجرّد است كه معناى مصدرى نيز از آن فهميده مىشود[1] و از ريشه «اـسـو» و اسا به معانى مداوا، اصلاح[2]، اندوه، مداواى جراحت و صبر[3] آمده است.كلمه اسوه در لغت به معناى سرمشق، پيشوا[4]، پيشوا در مهمّات، خصلتى كه شخص بدان لايق مقتدايى شود[5]، آنچه بدان شخص اندوهگين تسلى يابد[6]، حالت و روشى كه شايسته پيروى است[7] و حالت پيروى انسان از ديگران آمده است; خواه پيروى، نيك و سودمند يا بد و زيانبار باشد.[8] در فرهنگ اسلامى، اسوه به معناى پيروى نيك و سودمند است. كاربرد اسوه در قرآن با وصف «حسنه» و در برخى از روايات بدون وصف حسنه در پيروى از الگوهاى شايسته، مانند پيامبر(صلى الله عليه وآله)مىتواند گواه بر اين معنا باشد چنانچه در روايتى از امام حسين(عليه السلام) نقل شده: «لى و لكلّ مسلم برسول الله اُسْوه».[9]واژه اسوه در قرآنكريم سه بار آمده است: يك بار در آيه 21 احزاب/33 در مورد پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) و دو بار در آيات 4 و 6 ممتحنه/60 درباره ابراهيم*خليل(عليه السلام) و همراهاناو.
برخى واژههاى متقارب و مرتبط با اسوه در قرآن كريم عبارت است از: «اقتدا»، «امام»، «شهيد»، «مثل». واژه «اقتدا» كه از امر به آن در آيه 90 انعام/6 امر به تأسى فهميده مىشود[10] به مفهوم اسوه نزديك است. در اين آيه خداوند پس از نام بردن از چند پيامبر و برشمارى صفات و ويژگيهاى آنان، به رسول گرامى خويش مىفرمايد: به هدايت آنان اقتدا كن. افزون بر عنوان اسوه و اقتدا در برخى موارد از عناوين ديگرى مفهوم اسوه برداشت مىشود; مانند: «امام» (بقره/2، 124; انبياء/21، 73) كه در مورد حضرت ابراهيم و انبيا بهكار رفته است و به مقتدا و پيشوا بودن آنان اشاره دارد[11] و «شهيد» (نحل /16، 89; بقره/2، 143) كه به يك معنا بر الگو اطلاق شده است، چنان كه معناى ديگر آن گواه است[12] و نيز مواردى كه خداوند متعالى افرادى را به عنوان مَثَل و نمونه براى مؤمنان معرفى مىكند. (تحريم/66،11ـ12)
راز ارائه الگو:
ارائه الگو به انسانها مىتواند رازهاى گوناگونى داشته باشد:1. با توجه به اينكه حيات انسان از آغاز تا انجام با رنج و مشقت آميخته است: «لَقَد خَلَقنَا الاِنسـنَ فى كَبَد» (بلد/90،4)، «اِنَّكَ كادِحٌ اِلى رَبِّكَ» (انشقاق/84،6) ارائه الگويى موفق كه در مسير زندگى بر مشكلات فائق آمده و راه سعادت را پيموده باشد مىتواند مايه تأسى و موجب آرامش خاطر انسان شده و روح تلاش و كوشش را در او تقويت كند، چنانكه بررسى سياق آياتى كه در آنها واژه اسوه بهكار رفته و سخن از سختيها و ناملايمات جنگ و پيامدهاى ناشى از بيزارى جستن از كافران به ميان آمده مىتواند مؤيد اين رازباشد.
2. طبق آيه 12 ليل/92: «اِنَّ عَلَينا لَلهُدى» و آيه 9 نحل/16: «وعَلَى اللّهِ قَصدُ السَّبيلِ» خداوند سبحان هدايت انسانها و ارائه راه راست به آنان را بر عهده گرفته است و معرفى الگوى هدايت شده و راهنماى راه يافته مىتواند از عوامل مؤثر در جهت هدايت انسانها محسوب گردد.
3. خصلت تأثيرپذيرى انسان از عوامل تأثيرگذار نيز مىتواند راز ديگرى جهت ارائه الگو براى او باشد، چنانكه قرآن كريم پشيمانى حسرتبار گروهى از ستمكاران را از عدم همراهى با رسول خدا(صلى الله عليه وآله): «يــلَيتَنِى اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسولِ سَبيلا» (فرقان/25،27) و از دوستى با انسانهاى ناشايست: «لَيتَنى لَم اَتَّخِذ فُلانـًا خَليلا» (فرقان/25،28) متذكر مىشود. از نظر تربيتى نيز معرفى الگو از بهترين روشهاى عملى تربيت به شمار مىآيد كه برخى اثر بخشى آن را از سخنان زيبا فزونتر مىدانند.[13]
الگوهاى شايسته:
خداوند هدايت انبيا را كه همان هدايت* خاص الهى است مقتداى رسول خويش دانسته و او را به اقتداى به اين هدايت خاص مأمور كرده است[14]: «اُولـئِكَ الَّذينَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدهُمُ اقتَدِهُ...» (انعام/6،90) و در جاى ديگر انبيا را «ائمه» به معناى الگو براى امتهايشان قرار داده است[15]: «وجَعَلنـهُم اَئِمَّةً يَهدونَ بِاَمرِنا...» (انبياء/21، 73) و در مورد ديگر راجع به انبيا مىفرمايد: «يَومَ نَبعَثُ فى كُلِّ اُمَّة شَهيدًا عَلَيهِم مِن اَنفُسِهِم» (نحل/16،89) يكى از معانى «شهادت» در اين آيه اين است كه پيامبر اسوه و قدوه مردم است; يعنى مردم او را مىبينند و به او تأسى مىكنند[16]; ليكن تنها درباره دو تن از انبيا به سبب ويژگيهاى خاص ايشان واژه اسوه حسنه به صراحت بهكار رفته است.1. پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله):
خداوند در آيه 21 احزاب/33 درباره اسوه بودن پيامبر* اسلام مىفرمايد: «لَكُم فى رَسولِ اللّهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ= شما را در (خصلت و گفتار و رفتار) پيامبر خدا نمونه و سرمشق نيكو و پسنديدهاى است». معرفى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) به عنوان الگو و اسوه نيكو، بدون هيچ قيد و استثنا دليل اعتبار و حجيت همه افعال آن حضرت در تمام حالات است كه از صدر اسلام به عنوان سنّت مورد استناد بوده است، چنانكه در روايات از اعمال عبادى و غير عبادى پيامبر(صلى الله عليه وآله)با تعبير اسوه ياد شده است.[17] البته برخى احكام، مانند جواز ازدواج دائم با بيش از 4 همسر و... ويژه شخص رسول خداست.[18] درباره حكم اولىِ تأسى به رسول خدا نظرات گوناگونى است; برخى حكم اولى را وجوب تأسى به آن حضرت و پيروى از روش و منش ايشان دانستهاند. مگر آنكه دليلى برخلاف آن، يا بر استحباب وارد شده باشد و برخى حكم اولى را استحباب تأسى دانستهاند، مگر دليلى بر وجوب آن اقامه شود و گروهى ديگر قائل به تفصيل شده و تأسى به ايشان را در امور دينى واجب و در امور دنيايى مستحب مىدانند.[19] اصوليان نيز ضمن استناد به آيه مذكور براى حجيت افعال پيامبر(صلى الله عليه وآله)معتقدند اصل عمل معصوم تنها بر اباحه فعل، و استمرار آن بر استحباب فعل دلالتمىكند.[20]2. حضرت ابراهيم(عليه السلام) و همراهان او:
آيات 4 و 6 ممتحنه/60 به اسوه نيكو بودن ابراهيم و همراهان او تصريح مىكند: «قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبرهيمَ والَّذينَ مَعَهُ...* لَقَد كانَ لَكُم فيهِم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ». شخصيت ابراهيم(عليه السلام)مورد پذيرش همه ملل است[21]، تا آنجا كه اهل كتاب ابراهيم(عليه السلام)را منسوب به خود و خود را پيرو او مىدانستند.[22]اين اعتقاد اهل كتاب در آياتى از قرآن گزارش و به تعبيرهاى متفاوتى نفى شده است. در آيات 67ـ68 آلعمران/3 و 135 و 140 بقره/2 بر حنيف و مسلم بودن ابراهيم(عليه السلام) و عدم انتساب او به يهود و نصارا و مشرك نبودن وى تصريح و تأكيد شده است. راز معرفى ابراهيم(عليه السلام)به عنوان الگويى نيكو از سوى قرآن با نگاهى به برجستگيهاى زندگى الهى او روشن مىشود.نشان دادن ملكوت آسمانها به وى، عدم پرستش بتها و اجرام آسمانى، بتشكنى و احتجاج با بتپرستان و تسليم كامل او در برابر فرمانهاى الهى از نشانههاى روشن زندگى توحيدى آن حضرت به شمار مىآيد.
قرآن ابراهيم را امتى تسليم در برابر خدا شناسانده است: «اِنَّ اِبرهيمَ كانَ اُمَّةً قانِتـًا لِلّهِ». (نحل/16،120) با توجه به اينكه ادامه آيه 4 ممتحنه/60 به وعده استغفار ابراهيم براى آزر اشاره مىكند: «اِلاّ قَولَ اِبرهيمَ لاَِبيهِ لاََستَغفِرَنَّ لَكَ» برخى از مفسران با اعتقاد به پيوند اين جمله با ابتداى آيه برآناند كه استغفار ابراهيم براى آزر از محدوده اسوه بودن وى استثنا شده است[23]، بر اين اساس اسوه بودن ابراهيم(عليه السلام)با اسوه بودن رسول خاتم(صلى الله عليه وآله) متفاوت است، زيرا هيچ موردى از گفتار و رفتار رسول گرامى اسلام از محدوده تأسى استثنا نشده است. در برابر نظر ياد شده برخى ديگر از مفسران، اسوه بودن ابراهيم را شامل همه اعمال وى دانستهاند. اين گروه بر اين باورند كه جمله استثنا به صدر آيه و اسوه بودن وى ارتباطى ندارد[24] و وعده استغفار براى آزر به سبب روشن و قطعى نبودن كفر او براى ابراهيم و اميد به ايمان وى بوده است، ازاينرو هنگامى كه كفر و دشمنى او با خدا براى ابراهيم روشن شد از او بيزارى جست. (توبه/9، 114) درباره كسانىكه به همراه ابراهيم(عليه السلام) در آيه 4 ممتحنه/60 اسوه دانسته شدهاند سه احتمال مطرح شده است: 1. انبيا. 2.ايمان آورندگان به ابراهيم در همان زمان. 3.همراهان ايمانى ابراهيم در هر عصر.[25]
شايان ذكر است كه گرچه اسوه بودن پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) و ابراهيم(عليه السلام) با توجّه به جهانى بودن رسالتِ ايشان، براى گروهى خاص نيست; ليكن براساس آنچه در ادامه دو آيه 21 احزاب /33 و 6 ممتحنه/ 60 آمده است:«لِمَن كانَ يَرجُوا اللّهَ واليَومَ الأخِرَ...» تنها كسانى از دو الگوى يادشده بهرهمند مىشوند كه به خدا و روز واپسين اميدوار باشند، چنان كه بهرهمندى از هدايت قرآن كريم ويژه پرواپيشگان است: «هُدًى لِلمُتَّقين» (بقره/2،2)، با اينكه قرآن كتاب هدايت همه مردم است: «هُدًى لِلنّاسِ» (بقره/ 2، 185) در آيه 21احزاب /33 ويژگى ذكر فراوان خداوند: «وذَكَرَ اللّهَ كَثيرا» نيز به اميدوارى به خدا و روز واپسين افزوده شده است.[26] افزون بر آياتى كه ابراهيم(عليه السلام)را اسوه دانسته، وى براى مردم از سوى خداوند «امام» به معناى مقتدا نيز قرار داده شده است[27]:«اِنّى جاعِلُكَ لِلنّاسِ اِمامـًا». (بقره/2، 124)
3. امامان شيعه:
ائمه* اهلبيت(عليهم السلام)مصداق كامل اسوه حسنهاند، زيرا از يك سو اين آيه كه نزديكترين مردم به ابراهيم(عليه السلام)را پيروان او مىداند: «اِنَّ اَولَى النّاسِ بِاِبرهيمَ لَلَّذينَ اتَّبَعوهُ...» (آلعمران/3،68) بر امامان شيعه تطبيق شده است[28] و از سوى ديگر «والَّذينَ مَعَهُ» در آيه 4 ممتحنه / 60 كه اسوه حسنه دانسته شدهاند بر مؤمنان به ابراهيم و پيروان وى تطبيق شده است.[29] امت* وسط نيز كه در آيه 143 بقره/ 2 الگو دانسته شده: «و كَذلِكَ جَعَلنـكُم اُمَّةً وسَطـًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ» بر امامانشيعه تطبيق گرديده است[30] و چون امامانشيعه از مقام عصمت برخوردار و از خطا مصوناند گفتار، رفتار و اخلاق آنها حجت بوده و بدون استثنا الگو و سرمشق كاملى براى همگان هستند. در روايات نيز به اسوه بودن امامان(عليهم السلام)تصريح شدهاست.[31]4. مريم*(عليها السلام):
وى كه در سراسر زندگى پاك خويش محل ظهور آيات و معجزات الهى قرار گرفته و منزلت مادرى عيسى(عليه السلام) را به خود اختصاص داده است در آيات 11ـ12 تحريم/66 براى مردم مؤمن نمونه قرار گرفته است:«وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ ءامَنوا...* ومَريَمَ ابنَتَ عِمرنَ الَّتى اَحصَنَت فَرجَها...».5. آسيه* همسر فرعون:
او با وجود نزديكى به فرعون و برخوردارى از زندگى اشرافى، با ايمان به موسى(عليه السلام)و بردبارى در برابر دشواريهاى زندگىِ مؤمنانه مَثَل و نمونهاى براى مؤمنان شد: «وضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ ءامَنوا امرَاَتَ فِرعَونَ...». (تحريم/66،11) در آيه 10 همين سوره از همسر نوح و همسر لوط به عنوان كسانى كه به رغم فراهم بودن همه زمينههاى ايمان، از آن امتناع ورزيده و بيراهه كفر را در پيش گرفتند به مذمت ياد شده است: «ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً لِلَّذينَ كَفَرُوا امرَاَتَ نوح وامرَاَتَ لوط».6. امت اسلامى:
قرآن امت اسلامى را امتى متعادل، به دور از افراط و تفريط و الگو براى همه معرفى كرده است[32]: «وكَذلِكَ جَعَلنـكُم اُمَّةً وسَطـًا لِتَكونوا شُهَداءَ عَلَى النّاسِ» (بقره/ 2، 143)، زيرا زندگى جمعى مسلمانان تابع احكام و دستورات اجتماعى است كه اگر عملى شود مىتواند الگوى متعادل و جامعى براى جوامع بشرى باشد، درحالىكه جوامع كوچك و بزرگ قبل از اسلام يا در ماديگرايى و گرايش به ماديات افراط كردهاند يا در ورطه تفريطِ پرداختن به روح و ترك مادياتغلتيدهاند.منابع
الارشاد فى معرفة حجج الله على العباد، مفيد; اصطلاحات الاصول و معظم ابحاثها; اصول الفقه، مظفر; اعراب القرآن و صرفه و بيانه; بحارالانوار; التبيان فى تفسيرالقرآن; تفسير احسن الحديث; تفسير البصائر; تفسيرالمراغى; تفسير المنار; تفسير موضوعى قرآن كريم; تفسير نمونه; تفسير نور الثقلين; جامع البيان عن تأويل آىالقرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; سيرى در تربيت اسلامى; شمس العلوم و دواء كلام العرب من الكلوم; الفرقان فى تفسير القرآن; فلسفة التربية فى القرآن الكريم; القاموس المحيط; لسان العرب; لغتنامه; مجمع البحرين; مجمع البيان فى تفسير القرآن; المصباحالمنير; معجم مقاييس اللغه; مفردات الفاظ القرآن; من هدى القرآن; الميزان فى تفسير القرآن.سيدمحسن سادات فخر
[1]. اعراب القرآن، ج21ـ22، ص146.
[2]. مقاييس اللغه، ج1، ص105، «اسو»; لسان العرب، ج1، ص146ـ147، «اسا».
[3]. لسان العرب، ج1، ص146ـ147; شمس العلوم، ج1، ص262; القاموس المحيط، ج2، ص1654، «اسا».
[4]. لسانالعرب، ج1، ص147، «اسا»; المصباح، ج1، ص15، «اسوه»; مقاييس اللغه، ج1، ص105، «اسو».
[5]. لغت نامه، ج2، ص2196، «اسوه».
[6]. لغتنامه، ج2، ص2196، «اسوه»; القاموسالمحيط، ج2، ص1654، «اسا».
[7]. التحقيق، ج1، ص90ـ91; الكشاف، ج3، ص531.
[8]. مفردات، ص76، «اسا».
[9]. الارشاد، ج2، ص94; بحارالانوار، ج45، ص3.
[10]. تفسيرموضوعى، ج6، ص84.
[11]. الميزان، ج1، ص270ـ272.
[12]. تفسير موضوعى، ج6، ص111.
[13]. فلسفة التربية فى القرآن، ص217; سيرى در تربيت اسلامى، ص243.
[14]. تفسيرموضوعى، ج6، ص84.
[15]. الميزان، ج1، ص270ـ272.
[16]. تفسيرموضوعى، ج6، ص111.
[17]. الدرالمنثور، ج6، ص583; روح المعانى، مج12، ج21، ص252; الفرقان، ج21، ص75ـ76.
[18]. روح المعانى، مج12، ج21، ص253.
[19]. التبيان، ج8، ص328; تفسير قرطبى، ج14، ص102ـ103; البصائر، ج32، ص391.
[20]. اصولالفقه، ج2، ص324ـ325; اصطلاحاتالاصول، ص142.
[21]. جامعالبيان، مج12، ج23، ص106; التبيان، ج8، ص520.
[22]. تفسير قرطبى، ج4، ص70.
[23]. مجمعالبيان، ج9، ص406; التبيان، ج9، ص580.
[24]. جامعالبيان، مج14، ج28، ص81; تفسير قرطبى، ج18، ص38ـ39; احسنالحديث، ج11، ص122.
[25]. التبيان، ج9، ص579; البصائر، ج45، ص373.
[26]. من هدى القرآن، ج10، ص297; البصائر، ج45، ص373.
[27]. الميزان، ج1، ص270.
[28]. نورالثقلين، ج1، ص353.
[29]. البصائر، ج45، ص373.
[30]. مجمعالبيان، ج1، ص415.
[31]. بحار الانوار، ج48، ص261.
[32]. تفسير المنار، ج2، ص4; نمونه، ج1، ص488.