اطعام: غذا دادن
اطعام مصدر باب افعال و از ريشه «طـعـم» به معناى طعام* (غذا) دادن است.[1] در اينكه مراد از طعام چيست، لغويان بر يك نظر نيستند; برخى گفتهاند: هر چيزى است كه چيده و جمعآورى شود، اعمّ از حبوبات و ميوهها[2]، و بعضى طعام را خصوص خرما[3] و جمعى فقط گندم مىدانند[4]; ولى به نظر مىرسد همه اين موارد مصداق طعام باشد و همانگونه كه ابنمنظور و راغب گفتهاند: طعام عبارت است از هر چيز خوردنى[5]، بنابراين، اطعام يعنى خوراندن و طعام دادن از آنچه ذكر شد.واژه طعم و مشتقات آن 48 بار در قرآن كريم آمده كه 16 بار آن از باب اِفعال است; همچنين واژه طَعام در 5 مورد از جمله در آيه «ولا يَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين» (حاقّه/69،34) به معناى اطعام دانسته شده است.[6] در برخى آيات از اطعامكنندگان ستايش (انسان/76، 8ـ13) و از كسانى كه اطعام نمىكنند يا ديگران را به اطعامتشويق نمىكنند، نكوهش شده است. (حاقّه/69،34)[7]
در پارهاى از آيات، اطعام از كارهاى پروردگار شمرده شده است: «...و هُوَ يُطعِمُ و لايُطعَمُ» (انعام/6، 14; قريش/106، 3ـ4; شعراء/26،79) در حقيقت اسناد اطعام به انسانها چيزى جز اسناد اطعام به خدا نيست، زيرا اصل وجود آنان و آنچه اطعام مىكنند از آنِ خداوند است[8]، ازاينرو «مُطعِم*» يكى از اسما و صفات الهى شمرده شده است. (=>مُطعِم)
اطعام از مصاديق انفاق و احسان است. اسلام براى حفظ حرمت انسانها و ايجاد تعادل اقتصادى در جامعه، صاحبان ثروت را ملزم كرده كه بخشى از اموال خود را براى تأمين هزينه زندگى و رفعگرسنگى نيازمندان اختصاص دهند: «وفى اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ والمَحروم». (ذاريات/51،19) قرآن كريم بىتوجهى به اطعام نيازمندان را از آثار كفر به مبدأ هستى شمرده است: «اِنَّهُ كانَ لايُؤمِنُ بِاللّهِ العَظيم * ولايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين» (حاقّه/69، 33ـ34); همچنين بر ترك اطعام، آثار زيانبارى مترتب كرده و در آياتى (بلد/90، 13 و 14) اطعام به مسكين* در روزهاى سخت، نمودى از مجاهدت با نفس و وسوسههاى شيطانى شمرده شده است.[9]
بدون ترديد تجلى خصلت پسنديده مهماننوازى بيشتر همراه با اطعام است. ازبرخى آيات برمىآيد كه اطعام، سيره پيامبران و اولياى الهى بوده است; آيات 24ـ26 ذاريات/51 و 89 هود/11 كه به داستان پذيرايى حضرت ابراهيم(عليه السلام)از مهمانان خود پرداخته بيانگر خصلت مهماننوازى اوست. گفتهاند: وى هنگام تناول غذا به دنبال مهمان مىگشت تا او را با خود شريك كند، از همين رو آن حضرت را «ابوالضيفان» يعنى پدر مهمانان مىگفتند[10]، چنان كه آيه 53 احزاب/33: «...اِذا دُعيتُم فَادخُلوا فَاِذا طَعِمتُم فَانتَشِروا...» حاكى از جود و خصلت اطعام در پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)است.
اهلبيت*(عليهم السلام) نيز در اطعام به ديگران الگو بودند; آيات 8ـ22 انسان/76 به نقل شيعه و سنّى درباره حضرت على و فاطمه و فرزندانشان حسن و حسين(عليهم السلام) نازل گرديده[11] و بيان كننده اطعام خالصانه و خداپسندانه ايشان است كه بدون هيچ چشمداشتى و فقط براى رضاى خداوند انجام گرفت و خداى متعالى به پاكى و خلوص عمل ايشان گواهى داده است: «و يُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسكينـًا و يَتيمـًا واَسيرا * اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللّهِ لانُريدُ مِنكُم جَزاءً و لا شُكورا» در ادامه، آيات 10ـ22 انسان/76 نيز از پاداشهاى الهى در مقابل اين عمل مقبول و نيكوكارانه خبر مىدهد. اطعام در اين آيات (انسان/76،8ـ22) از نوع اطعام واجب نيست، زيرا اطعامكنندگان خود به آن نياز داشتند: «عَلى حُبِّهِ». اطعام در چنين موقعيّتى كه با تحمّل سه روز گرسنگى همراه بود حاكى از اوج ايثار اطعامكنندگان از نظر اخلاق و رفتار و دليل بر خلوص و فداكارى ايشان است. در آيات 14ـ18 بلد/90 اطعام از اوصاف اصحاب* يمين شمرده شده است: «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَه * ... اُولـئِكَ اَصحـبُ المَيمَنَه». در روايات بر مواردى از اطعام، مانند اطعام روزهدار و اطعام در عروسى، بازگشت از سفر حجّ، خريد منزل و ختنه و عقيقه فرزند تأكيد شده است.[12] قرآن كريم بر اطعامِ نيازمند كه در قحطى دچار سختى و گرسنگى شده اصرار ورزيده، يتيم و مسكين را از مصاديق بارز نيازمندان مىداند: «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَه * يَتيمـًا ذا مَقرَبَه * اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَه» (بلد/90،14ـ16)
بايستههاى اطعام:
1. اطعام در صورتى ارزشمند است كه صرفاً براى رضاى خدا انجام شود و هيچ انگيزهاى جز خشنودى پروردگار در آن نباشد: «اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِاللّهِ لانُريدُ مِنكُم جَزاءً و لا شُكورا» (انسان/76،9) طبعاً در چنين اطعامى كه براى خدا و منزّه از هرگونه منّت و اذيّت و رياكارى است همه، به ويژه نيازمندان شركت داده مىشوند; امّا چنانچه در اطعام اغراض ديگرى دنبال شود، بسيارى از نيازمندان، به ويژه انسانهاى عفيفالنفس و خويشتندار، محروم مىمانند.[13]2. شايسته است طعام دهنده، هم اطعام را دوست داشته باشد و هم از آنچه دوست مىدارد به ديگران بخوراند[14]: «ويُطعِمونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ...» (انسان/76، 8)، «لَن تَنالوا البِرَّ حَتّى تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ» (آلعمران/3، 92) البته اطعام محبوب چنانچه مورد نياز خود انسان نيز باشد فضيلت بيشتر و پاداشهاى ويژهاى دارد، چنان كه از آيات 8 انسان/76 و 9 حشر/59:«...ويُؤثِرونَ عَلى اَنفُسِهِم و لَو كانَ بِهِم خَصاصَةٌ...» استفاده مىشود.
3. سزاوار است در اطعام نيازمندان، آنان كه احتياج بيشترى دارند در اولويت باشند و به هنگام سختى و قحطى، بيشتر مورد توجّه قرار گيرند، چنان كه آيات 8 انسان/76 و 14ـ16 بلد/90 بر اطعام نيازمندان در روزهاى سخت زندگى و گرسنگى تأكيد مىكند: «اَو اِطعـمٌ فى يَوم ذى مَسغَبَه * يَتيمـًا ذا مَقرَبَه * اَو مِسكينـًا ذا مَترَبَه». بر پايه روايتى از پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)هر كس گرسنهاى را در روز قحطى* اطعام كند خداوند او را از دَرِ مخصوص وارد بهشت مىكند[15]; نيز اطعام مسلمانان در روز سختى، از اسباب مغفرت شمرده شده است.[16]
اطعام واجب
1. اطعام به عنوان كفّاره و فديه:
قرآن در مواردى به وجوب اطعام مساكين به عنوان كفاره برخى گناهان يا جايگزين كردن برخى از اعمال، اشاره كرده است.الف. بر كسانى كه زنانشان را ظهار* مىكنند و سپس پشيمان مىشوند، پيش از آنكه با همسرشان همبستر شوند در صورتى كه قدرت بر آزاد كردن برده يا دو ماه روزه پى در پى ندارند، واجب است 60مسكين را طعام دهند: «...فَتَحريرُ رَقَبَة... * فَمَن لَميَجِد فَصيامُ شَهرَينِ مُتَتابِعَينِ ... فَمَن لَم يَستَطِع فَاِطعَامُسِتّينَ مِسكينـًا ذلِكَ لِتُؤمِنوا بِاللّهِ و رَسولِهِوتِلكَ حُدودُ اللّهِ و لِلكـفِرينَ عَذابٌ اَليم» (مجادله/58،3ـ4)
ب. اطعام به 10 مسكين براى شكستن سوگند* از روى قصد، واجب است: «لايُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغوِ فى اَيمـنِكُم و لـكِن يُؤاخِذُكُم بِماعَقَّدتُمُ الاَيمـنَ فَكَفّـرَتُهُ اِطعامُ عَشَرَةِ مَسـكينَ مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ اَهليكُم...». (مائده/5،89)
برخى جمله «مِن اَوسَطِ ما تُطعِمونَ» را اشاره به كيفيت غذا دانسته و گفتهاند: اين طعام نبايد پايينتر از خوراك خانوادهاش باشد.[17] بعضى ديگر آن را توضيح كمّى دانسته و گفتهاند: مقصود يك مدّ طعام است، زيرا اين مقدار حدّ متوسط خوراك افراداست.[18]
ج. كسى كه در حال احرام و از روى عمد صيد مىكند، بايد تعدادى از مساكين را اطعام كند: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَقتُلوا الصَّيدَ و اَنتُم حُرُمٌ و مَن قَتَلَهُ مِنكُم مُتَعَمِّدًا فَجَزاءٌ مِثلُ ما قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ يَحكُمُ بِهِ ذَوا عَدل مِنكُم هَديـًا بــلِغَ الكَعبَةِ اَو كَفّـرَةٌ طَعامُ مَسـكينَ...». (مائده/5، 95) براساس آيه، مقدار طعام مساكين بستگى بهنوع شكار دارد.[19] مفسّران و فقها در ترتيب يا تخيير كفّارات* ياد شده در آيه بر يك نظر نيستند[20]; برخى از ظاهر آيه (كلمه أو) تخيير را استفاده كردهاند[21] و برخى ظهور كلمه «أو» را بر تخيير انكار كرده و ترتيب يا تخيير را به روايات ارجاعدادهاند.[22]
د. شخصى كه به موجب پيرى يا تشنگى طاقتفرسا توان روزهدارى را از دست داده، نيز زن باردارى كه زايمانش نزديك است و زن شيرده كمشير، مىبايست به جاى هر روز روزه ماه رمضان، مسكينى را اطعام كنند و اگر بيش از آن، اطعام كنند بهتر خواهد بود[23]: «و عَلَى الَّذينَ يُطيقونَهُ فِديَةٌ طَعامُ مِسكين فَمَن تَطَوَّعَ خَيرًا فَهُوَ خَيرٌ لَهُ» (بقره/2، 184)
هـ. اطعام 10 يا 6 مسكين به عوض تراشيدن موى سر، قبل از قربانى لازم است: «و لاتَحلِقوا رُءوسَكُم حَتّى يَبلُغَ الهَدىُ مَحِلَّهُ فَمَن كانَ مِنكُم مَريضـًا اَو بِهِ اَذىً مِن رَأسِهِ فَفِديَةٌ مِن صِيام اَو صَدَقَة اَو نُسُك...». (بقره/2، 196) مراد از «صدقه» اطعام 10 مسكين، و به قولى 6 مسكين است.[24]
2. اطعام در غير كفّارات:
اطعام در مواردى، خود مستقلاً مورد توجّه بوده است:الف. وجوب اطعام از گوشت قربانى* حجّ به بينوايان: «فَكُلوا مِنها و اَطعِموا البائِسَ الفَقير» (حجّ/22، 28)، «... فَكُلوا مِنها و اَطعِموا القانِعَ والمُعتَرَّ...» (حجّ/22، 36) فقير «قانع» كسى است كه سؤال نمىكند و به آنچه داده مىشود قناعت مىورزد. فقير «معترّ» كسى است كه به آنچه داده مىشود معترض است و از گدايىكردن هراسى ندارد.[25] شايد بتوان از تقديم «قانع» بر «معترّ» در آيه اولويت و تقدم اطعام فقير قانع بر فقير معترّ را استفاده كرد.
ب. زكات مال و زكات فطره نيز از مصاديق اطعام واجب به شمار مىآيد. افزون بر آيات زيادى كه لفظ زكات* در آنها بهكار رفته، شمارى از آيات با لفظ «طَعام» و «نُطعم» به موضوع زكات پرداخته است; مانند: «و لايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين» (حاقّه/69، 34; الماعون/107، 3)، «ولاتَحـضّونَ عَلى طَعامِ المِسكين» (فجر/89، 18)، «و لَمنَكُ نُطعِمُ المِسكين» (مدثّر/74، 44) برخى واژه طعام را در اين آيات به معناى «اِطعام» دانسته و برخى آن را مضافاليه كلمه محذوف يا مقدّر «اطعام» يا «بذل»[26] مىدانند; ولى به هر صورت، اضافه طعام به مسكين بيان كننده اين است كه طعام، حق مسكين و گويا در واقع وى مالك آن است.[27] آيه 19 ذاريات/51:«و فى اَمولِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ و المَحروم» نيز گوياى همين مطلب است، ازاينرو در پرداخت آن به مسكين جاى هيچگونه منّتى نيست.
از برخى روايات استفاده مىشود كه علت وجوب زكات در اموال توانگران فراهم شدن غذاى فقراست.[28] شايد از همين روست كه بيشترين مواردى كه زكات در آن واجب شده، مانند گندم، جو، كشمش، خرما، شتر، گاو و گوسفند، كاربردى جز طعام ندارد و زكات فطره را نيز بايد از خوراك معمول خانواده و اهل شهر پرداخت.
ج. اطعام كسانى كه نفقه آنها بر انسان واجب است; مانند وجوب نفقه مادر بر پدر: «و عَلَى المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ و كِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ لاتُكَلَّفُ نَفسٌاِلاّ وُسعَها...» (بقره/2، 233)[29]
آثار اطعام:
خداوند در سوره بلد/90، ابرار را ـكه براساس روايات فريقين، اميرمؤمنان، فاطمه زهرا و حسنين(عليهم السلام)هستند[30] ـ به سبب اطعام خالصانه و ايثارگرانه ستوده است و ايشان را از شرّ روزى كه از آن مىهراسند (قيامت) محافظت كرده و آنان را با صورتهايى نورانى و زيبا و دلهايى شاد برمىانگيزد و به موجب صبر بر تكاليف يا صبر بر ايثار با شدت احتياجِ خودشان، در بهشت ساكن كرده و حرير بهشتى بر ايشان مىپوشاند، درحالىكه در آنجا بر تختها تكيه زده و از گرما و سرما دراماناند و درختان بهشتى بر سرشان سايه افكنده و ميوههايش در دسترس و اختيار آنهاست. حوريان و نوجوانان زيباىِ بهشتى با سبوهايى سيمين و جامهايى بلورين گرداگرد ايشان در گردشاند; جامهايى كه در سفيدى همچون نقره و در صفا و درخشندگى همچون شيشه و از هر حيث اندازهگيرى شده است. آنان را از شرابى كه طعم زنجبيل دارد مىنوشانند. در آنجا چشمهاى به نام سلسبيل است. گرداگرد بهشتيان پسرانى جاودانى، همواره در گردشاند; پسرانى كه در زيبايى همچون مرواريد پراكنده در اطراف بهشتيان (براى خدمت) به نظر مىآيند و چون خوب بنگرى آن جايگاه با شكوه را عالَمى پرنعمت و حكومتى بىنهايت بزرگ از حيث بقا و وسعت خواهى يافت. بالاپوش ايشان ديباى سبز و استبرق (پارچه ضخيمى از جنس ابريشم و طلا) و زيورآلات ايشان دستبندهايى از نقره است و خدايشان آنان را شرابى طهور و گوارا مىنوشاند: «اَنَّ الاَبرارَ يَشرَبونَ ... و سَقـهُمرَبُّهُم شَرابـًا طَهورا» (انسان/76، آيات7ـ21)در روايات، پاداش دنيوى اطعام، زياد شدن روزى[31]، دفع و رفع بلاها و بيماريها[32]، ايجاد محبّت[33] و... دانسته شده است. در آيات 16ـ18 فجر/89 سختى معيشت را پيامد ترك اطعام يتيمان و مساكين برشمرده است.
در قرآن كريم ترك اطعام و حتى تشويقنكردن به آن، در كنار بىايمانى به خدا قرار گرفته است: «اِنَّهُ كانَ لايُؤمِنُ بِاللّهِ العَظيم * ولايَحُضُّ عَلى طَعامِالمِسكين» (حاقّه/69، 33ـ34) و اين دو را از علايم اصحاب شمال بر شمرده است. (حاقّه/69، 25ـ27)
براساس آيات 40ـ46 مدثّر/74، جهنّميان بزهكار در پاسخ اين پرسش كه چه چيزى شما را به دوزخ كشانده گويند: از نمازگزاران نبوديم و بينوايان را اطعام نمىكرديم. با ياوهگويان ياوهمىگفتيم و روز پاداش (آخرت) را دروغ مىشمرديم: «فى جَنّـت يَتَساءَلون * عَنِ المُجرِمين * ماسَلَكَكُم فى سَقَر * قالوا لَمنَكُ مِنَ المُصَلّين * ولَمنَكُ نُطعِمُ المِسكين و كنّانخوض مع الخائضين و كُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِ الدّين». طبق برخى روايات مراد از عدم اطعام دراين آيه نپرداختن حقوق آلمحمّد(صلى الله عليه وآله) يعنى خمس است.
در اين آيات عدم اطعام مساكين، ترك نماز و تكذيب آخرت سبب جهنّمى شدن شمرده شده است، چنان كه در برخى از آيات، راندن يتيم و ترغيب نكردن ديگران به اطعام بينوايان خصلت كسى به شمار آمده كه به روز قيامت و ثواب و عقاب باور ندارد: «اَرَءَيتَ الَّذى يُكَذِّبُ بِالدّين * فَذلِكَ الَّذى يَدُعُّ اليَتيم * و لايَحُضُّ عَلى طَعامِ المِسكين» (ماعون/107،1ـ3)
ترك اطعام از ويژگيهاى كسانى است كه از آيات الهى رويگردان بوده و كافرند، ازاينرو وقتى مؤمنان ايشان را به اطعام و انفاق تشويقمىكنند با استهزا و نسبت دادن گمراهى آشكار، به مؤمنان مىگويند: آيا اطعام كنيم كسى را كه اگر خدا مىخواست او را اطعام مىكرد: «و اِذا قيلَ لَهُم اَنفِقوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالَ الَّذينَ كَفَروا لِلَّذينَ ءامَنوا اَنُطعِمُمَن لَو يَشاءُ اللّهُ اَطعَمَهُ اِن اَنتُم اِلاّ فى ضَلـل مُبين» (يس/36، 47)
قرآن كريم به تاركان اطعام يادآور مىشود كه تنگدستى و سختى معيشت آنان، پيامد دنيوى ترك اطعام و اكرام به يتيم و مسكين است[34]: «واَمّا اِذا ما ابتَلـهُ فَقَدَرَ عَلَيهِ رِزقَهُ فَيَقولُ رَبّى اَهـنَن * كَلاّ بَللاتُكرِمونَ اليَتيم * و لاتَحـضّونَ عَلى طَعامِ المِسكين» (فجر/89، 16ـ18)
ترك اطعام دليل بر پستى و خسيس بودن است; براساس روايتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)ذيل آيه «فَاَبَوا اَن يُضَيِّفوهُما» (كهف/18، 77) اهل قريهاى كه از اطعام و پذيرايى حضرت موسى و همراه وى سرباز زدند، مردمى پست بودند[35]: «فَانطَـلَقا حَتّى اِذا اَتَيا اَهلَ قَريَة اِستَطعَما اَهلَها فَاَبَوا اَن يُضَيِّفوهُما...» (كهف/18، 77) گفته شده كه اين قريه دورترين نقطه زمين خدا از آسمان است[36]; يعنى اهل آن از رحمت خدا دورند.[37]
منابع
احكام القرآن، جصاص; بحارالانوار; البرهان فى تفسير القرآن; تاج العروس من جواهر القاموس; التبيان فى تفسير القرآن; ترتيب كتاب العين; تفسير القمى; التفسير الكبير; تفسير المنار; تفسير نمونه; تفسير نورالثقلين; جامعالبيان عن تأويل آى القرآن; جامعالخلاف والوفاق; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; زادالمسير فى علم التفسير; زبدة البيان فى براهين احكام القرآن; سبل الهدى والرشاد; شواهد التنزيل; فتح القدير; الفرقان فى تفسير القرآن; الكشاف; كشف الاسرار و عدةالابرار; الكلينى والكافى; كنزالعمال فى سنن الاقوال والافعال; لسان العرب; لغت نامه; مجمع البيان فى تفسيرالقرآن; مسالك الافهام الى آياتالاحكام; معجم مقاييس اللغه; مفردات الفاظالقرآن; من لا يحضره الفقيه; الميزان فى تفسيرالقرآن.محمد خراسانى
[1]. لسانالعرب، ج8، ص166، «طعم»; لغت نامه، ج2، ص2450، «اطعام»
[2]. لسانالعرب، ج8، ص164; تاج العروس، ج17، ص437، «طعم»
[3]. لسانالعرب، ج8، ص164.
[4]. مقاييساللغه، ج3، ص411; لسانالعرب، ج8، ص164; ترتيبالعين، ص488، «طعم»
[5]. مفردات، ص519; لسانالعرب، ج8، ص164، «طعم»
[6]. فتحالقدير، ج5، ص285; تفسير قرطبى، ج18، ص177; مجمعالبيان، ج10، ص834.
[7]. مجمع البيان، ج10، ص834; زادالمسير، ج8، ص353.
[8]. الفرقان، مج9، ج7، ص357.
[9]. الكشاف، ج4، ص756.
[10]. سبلالهدى، ج1، ص306.
[11]. كشفالاسرار، ج10، ص319ـ321; البرهان، ج5، ص546ـ547; روحالمعانى، مج16، ج29، ص270.
[12]. من لايحضره الفقيه، ج2، ص134ـ135; ج3، ص402; بحارالانوار، ج73، ص157ـ158.
[13]. الفرقان، ج29، ص314ـ315.
[14]. تفسير قرطبى، ج19، ص84; الفرقان، ج29، ص310.
[15]. مجمع البيان، ج10، ص750; نورالثقلين، ج5، ص584.
[16]. الكافى، ج2، ص201; كنزالعمال، ج9، ص243; نورالثقلين، ج5، ص584.
[17]. جواهرالكلام، ج33، ص262; زبدةالبيان، ص631.
[18]. جواهرالكلام، ج33، ص266; مسالكالافهام، ج3، ص157.
[19]. جامع البيان، مج5، ج7، ص58; مجمعالبيان، ج3، ص379.
[20]. مجمعالبيان، مج3، ص379; تفسير قرطبى، ج6، ص203; مسالك الافهام، ج2، ص264.
[21]. الكشاف، ج1، ص678; مسالكالافهام، ج2، ص271.
[22]. مسالكالافهام، ج2، ص272; الميزان، ج6، ص140.
[23]. زبدةالبيان، ص212ـ213; البرهان، ج1، ص387; مسالكالافهام، ج1، ص320ـ321.
[24]. التبيان، ج2، ص158; مجمعالبيان، ج2، ص519.
[25]. الكشاف، ج3، ص158; زبدة البيان، ص301.
[26]. الكشاف، ج4، ص804; مجمعالبيان، ج10، ص735; الميزان، ج20، ص368.
[27]. التفسيرالكبير، ج32، ص113; روحالمعانى، مج16، ج30، ص435; الميزان، ج20، ص368.
[28]. بحارالانوار، ج6، ص96.
[29]. احكامالقرآن، ج1، ص556; التبيان، ج2، ص256.
[30]. شواهدالتنزيل، ج2، ص396ـ397; مجمعالبيان، ج10، ص616.
[31]. الكافى، ج6، ص284; بحارالانوار، ج71، ص362، 368.
[32]. بحارالانوار، ج71، ص379، 386.
[33]. همان، ج72، ص449.
[34]. التبيان، ج10، ص346.
[35]. مجمعالبيان، ج6، ص751; روحالمعانى، مج9، ج16، ص8.
[36]. تفسير قمى، ج2، ص418; البرهان، ج8، ص163.
[37]. جامعالبيان، مج9، ج15، ص357.