اسرافيل: فرشتهاى مقرّب،ابلاغكننده فرمان الهى به ديگر فرشتگان، دمنده صور و از حاملان عرش الهى در قيامت
واژه إسرافيل را به صورتهاى ديگرى نيز از قبيل «اسرافين»، «سرافين» و «سرافيل» ذكر كردهاند.[1] برخى واژه إسرافيل را رباعى و گروهى با اصلى دانستن همزه، آن را خماسى مىدانند.[2] بيشتر لغتدانان اسرافيل را واژهاى غير عربى دانستهاند[3]; برخى آن را برگرفته از سريانى و مركب از اسرا (بنده) و ايل (خدا) مىدانند.[4] نامهاى ديگر اسرافيل (عبدالله[5]، عبيداللّه[6]، عبدالرّحمن[7]) نيز با اين معنا انطباق دارند. در رواياتى به نقل از پيامبر(صلى الله عليه وآله)، امام سجاد(عليه السلام)، صحابه و تابعان گفته شده است: هر اسم مركبى كه بخش دوم آن واژه ايل باشد (مانند جبرئيل، ميكائيل و عزرائيل) به نحوى بندگى خدا را مىرساند.[8]برخى ديگر، احتمال دادهاند مأخذ اين واژه، لغت عبرىِ «سرافيم» باشد[9] كه بر اساس تورات، نام جمعى از فرشتگان است كه بر بالاى كرسى خداوند ايستاده و داراى 6 بال هستند كه با دو بال روى خود را و با دو بال ديگر پاهاى خود را پوشانيدهاند و با دو بال ديگر پرواز مىكنند و هنگام آواز جمله «قدّوس قدّوس، پروردگارِ لشكرهاست، تمامى زمين از جلال او مملوّ است» را بر زبان مىآورند.[10]
گاهى نظريه اشتقاق اسرافيل از سرافيم با حدس و احتمال چنين توجيه مىشود كه شايد اعراب پيشين، از جمله نصارا، الف و لام را به «سراف» افزوده باشند; همچنين امكان دارد كه «ميم» به «لام» تبديل شده تا بر قياس جبرئيل و ميكائيل، اين واژه، سرافيل (اسرافيل) شود.[11]
برخى، از همسانى لفظى اين دو واژه، پا را فراتر نهاده، براى نشان دادن ارتباط هرچه بيشتر بين آن دو به تشابه پارهاى از اوصاف همانند داشتن 6 بال، حضور در نزد كرسى خداوند و قدّوس قدّوس گويى فرشتگان سرافيم در كتاب تورات، با دارا بودن 4 بال و حامل عرش الهى بودن و تسبيحگويى فرشته اسرافيل در روايات اسلامى استناد جستهاند[12] و در اظهار نظرى غيردقيق، اينگونه مطالب را به صراحت، ساخته كعبالاحبار و از اسرائيليات دانستهاند.[13] اگرچه بيشتر روايات از منابع اهلسنت بوده و در سند پارهاى از آنها كعبالاحبار وجود دارد; اما فراوانى روايات به حدى است كه شبههاى، در اصل وجود فرشتهاى به نام اسرافيل در فرهنگ اسلامى باقىنمىگذارد و اين گونه اوصاف كه نظير آن درآيات قرآن (فاطر/35، 1) نيز آمده است، براساس ديدگاههاى گوناگون كلامى و فلسفى قابل تبيين است.[14]
اندكى توجّه روشن مىسازد كه لغت سرافيم در زبان عبرى به رغم برخى شباهتهاى لفظى و وصفى، تفاوتهاى آشكارى با واژه اسرافيل در فرهنگ اسلامى دارد: 1. سرافيم جمع و در تورات به معناى گروهى از فرشتگان مقرّب است و اسرافيل مفرد، و در فرهنگ اسلامى نام فرشته*اى مقرّب. 2. در فرهنگ اسلامى مسئوليت اسرافيل، ابلاغ پيام الهى به ديگر فرشتگان[15] و دميدن در صور معرفى شده است; ولى در تورات، نه تنها فرشتگان تسبيحگوى سرافيم چنين مسئوليتهايى ندارند، بلكه از هيچ فرشتهاى حتى با لفظى ديگر براى چنين مسئوليتى، نامى به ميان نيامده است. بر اساس روايات، همچنين اسرافيل ولىّ لوح محفوظ[16] و واسطه امين بين خداوند و سه فرشته برگزيده ديگر معرفى شده است[17] و بر اين نكته تصريح شده كه وحى خدا بر جبرئيل توسط او ابلاغ مىگردد.[18] براساس اين روايات فرمانها و وحى الهى در لوح محفوظ* ظاهر مىشود و اسرافيل آن را به ديگر فرشتگان ابلاغ مىكند. علامه مجلسى در ذيل روايات پيشگفته، از برخى نقل مىكند كه وى براساس روايتى، همه فرشتگان لوح را تحت امر و پيرو اسرافيل دانستهاست.[19]
در روايتى ديگر علم جبرئيل* از ميكائيل، و علم ميكائيل* برگرفته از اسرافيل، و دانش اسرافيل از لوح محفوظ معرفى شده است[20] و در سلسله سند روايات قدسى نيز پيامبر سخن خداوند را از جبرئيل و او از ميكائيل و ميكائيل از اسرافيل و او از لوح و لوح از قلم و در نهايت آن را از خداوند نقل مىكند[21]; همچنين در روايات از نگاشته شدن قرآن[22] و نامى از اسماى الهى[23] و 4 حرف از حروف گشايش امور بر پيشانى اسرافيل[24] گزارشهايى ارائه شده و در دعا[25]، تعقيقات[26] و حرزهاى بسيارى[27] از او نام برده شده است. بدين سان و با عنايت به نبودن واژه اسرافيل در زبان عبرى و سامى[28]، صرف حدس و گمان يا وجود پارهاى تشابهات نمىتواند اشتقاق اين واژه را از لغت عبرى سرافيم توجيه كند.
واژه اسرافيل در قرآن كريم نيامده است; امّا مفسران در ذيل آيات بسيارى، از اين فرشته سخن گفتهاند: 1. نفخ صور و دميدن در ناقور. (نمل/27،87; زمر/39،68; انعام/6، 73; كهف/18، 99[29]; مدثّر/ 74، 8) 2. دعوت و ندا. (روم/30، 25 و 27; ق/50،41ـ42) طبق نظر مفسران مقصود از دعوت و ندا دميدن اسرافيل در صور است.[30] 3.برانگيخته شدن در قيامت.[31] (نازعات/ 79، 6ـ7; انعام/6، 94) 4. معراج پيامبر(صلى الله عليه وآله).[32] (اسراء/ 17، 1) 5. فرشتگان: الف.جبرئيل و ميكائيل و تمثل به جبرئيل.[33] (بقره/2، 98; نجم/ 53، 8ـ13; تكوير/81، 23) ب. مدبّرات امر.[34] (نازعات /79، 5) ج. حاملان عرش.[35] (حاقّه/ 69، 17) د.عبادت و تسبيح فرشتگان.[36] (انبياء/21، 19; فصّلت/41، 38) هـ.فرشتگان بشارت دهنده به ابراهيم(عليه السلام).[37] (هود/11، 69) و. فرشتگانى كه به هنگام مرگ مؤمن بر بالين وى حاضر مىشوند.[38](فجر/89،30) ز. حضور فرشتگان در قيامت.[39] (نبأ/ 78، 38) ح. اوصاف و افعال فرشتگان.[40] (فاطر/35،1; بقره/ 2، 34) ط. برترى فرشتگان برگزيده بر بنىآدم[41] (اسراء/17، 70)، افزون بر اين، در ذيل برخى از آيات نيز به مناسبت خاصى از اسرافيل سخن به ميان آمده است; مانند پيوستن ذرّيه مؤمنان به ايشان[42] در قيامت، (طور/52،21) شادكامى بهشتيان[43] (روم/30، 15) و فرستادن فرشته پيامبر براى فرشتگان بر فرض زندگى آنها در زمين.[44] (اسراء/17،95)
جايگاه إسرافيل:
در ذيل آيه «ولَقَد كَرَّمنا بَنى ءادَمَ... و فَضَّلنـهُم عَلى كَثير مِمَّن خَلَقنا تَفضيلا» (اسراء/17، 70) كه بنىآدم بر بسيارى از مخلوقات الهى برتر معرفى شده است، برخى به برترى انسان جز بر فرشتگان برگزيده (جبرئيل، اسرافيل، ميكائيل و عزرائيل) و جماعتى از كروبيان اشاره كردهاند; ولى ابوالفتوح با ژرفانديشى نيكويى، صحت آن را موقوف بر استثناى پيامبران از بنىآدم دانسته است.[45] آيه شريفه: «وما مِنّا اِلاّ لَهُ مَقامٌ مَعلوم» ، (صافّات/ 37، 164) هريك از فرشتگان را داراى جايگاهى مشخص معرفى كرده است. با توجه به ديدگاه فيلسوفان مشّاء نيز كه بر اساس قاعده «الواحد» به سلسله طولى مراتب هستى قائلاند و رابطه وجودى عقول و فرشتگان را نسبت به يكديگر تكوينى و علّى دانستهاند[46] مىتوان جايگاه اسرافيل در نظام هستى را بازشناسى كرد. در ذيل آياتى كه از جبرئيل و ميكائيل سخن به ميان آمده است، همچون: «مَن كانَ عَدُوًّا لِلَّهِ ومَلـئِكَتِهِ و رُسُلِهِ و جِبريلَ و ميكـلَ...» (بقره/2، 98) مفسران پس از ذكر نام اسرافيل به ذكر رواياتى پرداختهاند كه مفاد برخى از آنها بيان شأن نزول[47] و برخى برترى جايگاه وى بر جبرئيل و ديگر فرشتگان برگزيده است.[48] در ذيل آيات تمثل جبرئيل: «دَنافَتَدَلّى... ولَقَد رَءاهُ نَزلَةً اُخرى» (نجم/53،8ـ13)، «ولَقَد رَءاهُ بِالاُفُقِ المُبين» (تكوير/81، 23)، مفسران[49] رواياتى را ذكر كردهاند كه در آنها اسرافيل داراى عظمتى بيشتر از جبرئيل وصف شده است.[50] در بسيارى از روايات نيز براى اسرافيل جايگاهى والاتر از ساير فرشتگان برگزيده تصوير شده و با تعابيرى مانند نزديكترين فرشته به خداوند[51]، نزديكترين مخلوقها به خداوند[52]، دربان پروردگار[53] و اولين فرشتهاى كه پس از حجابهاست[54] و سيّد ملائكه[55] از او ياد شده است. اين گونه روايات با نظر به نقش هريك از فرشتگان برگزيده قابل تبيين است، زيرا بدون احيا كه بر عهده اسرافيل است زمينهاى براى ايفاى نقش تعليم و روزى دادن و اماته كه به ترتيب بر عهده جبرئيل و ميكائيل و عزرائيل است[56] نمىماند.براساس ظاهرِ گونههايى از روايات، اسرافيل با جبرئيل و ميكائيل همسان و اين سه از گرامىترين آفريدهها نزد خداوند[57]، آفريده شده از گوهرى واحد[58]، از رؤساى فرشتگان[59]، و هر سه از كروبيان فرشتگان مقرب هستند.[60] شايان ذكر است كه فضيلتهاى مشترك ياد شده در پارهاى ازاينروايات و به دنبال آن فرشتگان برخوردار از آنها مىتوانند داراى مراتب باشند، بنابراين، بين اين روايات و رواياتى كه مفاد آنها برترى اسرافيل بر ساير فرشتگان برگزيده است تنافى نيست.
در برخى روايات نام اسرافيل پس از جبرئيل و ميكائيل ذكر شده[61] يا مقام و جايگاه آن دو برتر دانسته شده است.[62]
ويژگى اسرافيل:
در تبيين آياتى كه از عبادت فرشتگان: «ومَن عِندَهُ لايَستَكبِرونَ عَن عِبادَتِهِ» (انبياء/21، 19) و تسبيح آنان: «يُسَبِّحونَ لَهُ بِالَّيلِ والنَّهَارِ» (فصّلت/41، 38) سخن مىگويد از اسرافيل نام برده شده است.[63] فرشتگان داراى بالهاى دوگانه، سهگانه و چهارگانهاند: «اُولى اَجنِحَة مَثنى وثُلـثَ و رُبـعَ» (فاطر/35، 1) در برخى از روايات اسرافيل داراى 4 بال معرفى شده است.[64] برابر روايات اسرافيل فرشتهاى بسيار بزرگ، با شكوه و داراى قدرت فراوان است. ابنعباس در روايتى مبسوط مىگويد: اسرافيل داراى قدرت 7 زمين، كوهها، بادها، درندگان و سراپاى وجود او برخوردار از شعور، قدرت بيان و زبان است كه خداوند را به هزار هزار لغت تسبيح مىگويد ... و اسرافيل در هر شبانه روز سه بار به جهنّم نگريسته، مىگريد ... ميكائيل 500 سال پس از اسرافيل و جبرئيل 500سال پس از ميكائيل آفريده شده است.[65] ذوالقرنين او را همانند مردى جوان، سفيد چهره، زيبا صورت و داراى لباسى سپيد معرفى كرده است.[66] او در هنگام نزول بر حضرت ابراهيم و حضرت لوط با هيبتى نيكو و لباس وعمامهاى سفيد نمايان شده است.[67] چشمانش همانند دو كوكب درّى (ستاره درخشان) دانسته شده است.[68] اينگونه اوصاف برگرفته از نحوه تمثل اسرافيل در برابر وصف كنندگان يا حاكى از عظمت و مرتبه وجودى اوست كه بهصورت تشبيه معقول به محسوس بيان شده است.مسئوليت و مأموريت اسرافيل:
بخشى از آيات، مربوط به مسئوليتهاى فرشتگان در نظام آفرينش است: «جاعِلِ المَلـئِكَةِ رُسُلاً» (فاطر/35،1) كه مصداق آن، 4 فرشته برگزيده معرفى شدهاند[69] و در ذيل آيه«فَالمُدَبِّرتِ اَمرا» (نازعات /79،5) برابر روايات، جبرئيل موكَّل وحى الهى، بادها و لشكرها، ميكائيل موكَّل باران و نباتِ زمين، اسرافيل مأمور رساندن فرمان الهى به ايشان و عزرائيل مأمور گرفتن جانها معرفى شدهاست.[70] در آيات بعد تنها به نفخ در صور اشاره شدهاست[71]: «ونُفِخَ فِى الصّورِ فَصَعِقَ مَن فِى السَّمـوتِ ومَن فِى الاَرضِ...» (زمر/39، 68) دميدن در صور مهمترين مسئوليت اسرافيل است. بيشتر مفسران شيعى و برخى از مفسران اهلسنت براساس روايات تفسيرى[72] دميدن در صور را دو بار دانستهاند كه در پى نفخه نخست، همگان مىميرند و در پى نفخه دوم براى حضور در قيامت زنده مىشوند[73]; امّا برخى به استناد تعابير قرآنى «فَزَع، صَعق و احياء» و برابر پارهاى از روايات آن را سه بار و برخى 4 بار (فزع، صعق، احياء و جمع) دانستهاند.[74] (=>نفخصور)اسرافيل يكى از 8 حامل عرش* الهى در قيامت دانسته شده است[75]: «ويَحمِلُ عَرشَ رَبِّكَ فَوقَهُم يَومَئِذ ثَمـنِيَه» (حاقّه/69،17) براساس بسيارى از روايات، وى از حاملان عرش الهى است.[76] در روايتى پس از اشاره به عبادت به دور از خستگى فرشتگان حامل عرش، نام اسرافيل و مسئوليت وى در نفخ صور ذكر شده است.[77] شارحان، اين سخن را ذكر خاص پس از عام و دليل آن را فضيلت، و اهميت اين مسئوليت وى دانستهاند.[78]
برابر روايات در مورد آيه «واِذ قُلنا لِلمَلـئِكَةِ اسجُدوا لاِدَمَ فَسَجَدُوا» (بقره/2،34) اسرافيل اولين كسى بود كه براى خدا و بر حضرت آدم سجده كرد.[79] بر اساس روايتى از امام صادق(عليه السلام)در ذيل آيه «يـاَيَّتُهَا النَّفسُ المُطمَئِنَّه * اِرجِعى اِلى رَبِّكِ» (فجر/89، 27ـ28) در هنگام مرگ مؤمن، پيامبر(صلى الله عليه وآله)و اهلبيت(عليهم السلام)و فرشتگان برگزيده، از جمله اسرافيل حضور يافته و بر اساس درخواست اميرمؤمنان(عليه السلام)همگى به فرشته مرگ توصيه مىكنند كه با او به مدارا رفتار شود.[80]
مورد ديگر درباره مژدهدادن به حضرتابراهيم است: «ولَقَد جاءَت رُسُلُنا اِبرهيمَ بِالبُشرى» (هود/11،69) بر اساس روايات، فرشتگانى كه براى بشارت فرزند، نزد ابراهيم فرستاده شدهاند سه[81]، 4[82]، 9 يا 11[83] تن بودهاند كه در همه موارد اسرافيل يكى از آنان گزارش شده است. اين فرشتگان به دليل آيات بعد مأمور عذاب قوم لوط نيز بودهاند.
در تفسير آيه معراج پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله): «سُبحـنَ الَّذى اَسرى بِعَبدِهِ» (اسراء/17،1) از همراهى اسرافيل و دو فرشته برگزيده ديگر، جبرئيل و ميكائيل، با پيامبر سخن گفته شده است[84]; همچنين در ذيل آيه «قُل لَو كانَ فِى الاَرضِ مَلـئِكَةٌ يَمشونَ مُطمَئِنّينَ» (اسراء/17،95) بر اساس روايتى، اسرافيل بر پيامبراكرم(صلى الله عليه وآله)نازل و از سوى خداوند او را بين پيامبرىِ همراه با سلطنت و شوكت ظاهرى و پيامبرىِ همراه با عبوديت، مخيّر ساخت و پيامبر به اشارت جبرئيل بندگى را برگزيد. در اين روايت جبرئيل بر رفعت درجه اسرافيل تأكيد كرده است.[85] برخى از مفسران در ذيل آيه«يَومَ يَقومُ الرّوحُ والمَلـئِكَةُ» (نبأ/78، 38) كه حضور فرشتگان را در قيامت گزارش مىكند از حضور ويژه اسرافيل سخن گفتهاند.[86] براساس روايتى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) در ذيل آيه «والَّذينَ ءامَنوا واتَّبَعَتهُم ذُرّيَّتُهُم بِايمـن اَلحَقنا بِهِم ذُرّيَّتَهُم» (طور/52، 21) اسرافيل با سه حلّه از نور براى پوشش به نزد حضرت فاطمه(عليها السلام)آمده، او را براى حضور در محشر فرا مىخواند.[87] در ذيل آيه «فَاَمَّا الَّذينَ ءامَنوا وعَمِلُوا الصّــلِحـتِ فَهُم فى رَوضَة يُحبَرون» (روم/30،15) يكى از عوامل شادكامى بهشتيان، خواندن اسرافيل با آوازى بسيار خوش معرفى شده است. زيبايى و جذابيت آواز اسرافيل از همه الحان، برتر است[88] و به هنگام آواز اسرافيل، درختان و حوريان و پرندگان بهشتى نيز با وى همنوا شده او را همراهى مىكنند[89] و به نقل كشفالاسرار وى براى بهشتيان، قرآن مىخواند.[90] شايد بتوان گفت زيبايى و جذابيت آواز اسرافيل و همنوا شدن درختان و حوريان و پرندگان بهشتى با وى از آن روست كه آواز او، آواز احيا و زندگىآفرين است.
افزون بر موارد پيشگفته، برابر روايات، اسرافيل داراى مأموريتهاى ديگرى است; مانند: مؤذن اهل آسمان[91]، احياى اصحاب كهف[92]، احياى جرجيس پس از سوزانده شدن جسد وى به دست پادشاه زمان.[93]
فرجام اسرافيل:
مفسران برابر روايات، اسرافيل و سه فرشته برگزيده ديگر (جبرئيل ميكائيل و عزرائيل) را مصداق مستثنا در آيه «ونُفِخَ فِى الصّورِ فَصَعِقَ مَن فِى السَّمـوتِ ومَن فِى الاَرضِ اِلاّ مَن شاءَ اللّهُ» (زمر/39،68 و نيز نمل/27،87) به هنگام نفخ صور و از مرگ بر كنار دانستهاند[94]; اما در نهايت اسرافيل نيز همچون فرشتگان برگزيده ديگر طعم مرگ را خواهد چشيد; طبق برخى روايات، پس از دميدن نخست و مرگ همگان، خداوند يا عزرائيل، ابتدا جان جبرئيل، سپس ميكائيل و در پايان اسرافيل و[95] برابر روايتى ابتدا جان اسرافيل، سپس دو فرشته ديگر را مىگيرد و خود عزرائيل نيز قبض روح مىشود.[96]برابر روايت ديگر به نقل از امام علىبنالحسين(عليهما السلام)همه اهل آسمان بر اثر نفخهنخست مىميرند و اسرافيل آخرين كسى است كه قبض روح مىشود.[97] نكته اخير در روايت و نيز برخى منابع ذكر شده است.[98] به نظر برخى مرگ مجردات مانند ملائكه به معناى محو نسبتِ وجود آنها به ماهياتشان است.[99] در روايتى، اسرافيل بهعنوان اولين كسى كه زنده مىشود[100] معرفىشده و در روز قيامت نيز پس از لوح و قلم اولين فرشتهاى است كه در مورد ابلاغ فرمان خدا از او پرسش مىشود.[101] با توجه به مسئوليت مهم اسرافيل در احيا شايد سرّ اينكه او آخرين فردى است كه قبض روح مىشود و اولين كسى است كه زنده مىشود، اين باشد كه وى مجراى افاضه حيات از ناحيه خداوند به ساير موجودات است.منابع
الاختصاص; اعلام القرآن; الايمان بالملائكه; بحارالانوار; البداية و النهايه; البرهان فى تفسير القرآن; تاجالعروس من جواهر القاموس; التعريف و الاعلام; تفسير روح البيان; تفسير العياشى; تفسير فرات الكوفى; تفسيرالقمى; التفسير الكبير; التفسيرالمنسوب الى الامامالعسكرى(عليه السلام); التوحيد; جامعالبيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; الحكمة المتعالية فى الاسفار العقلية الاربعه; دائرة المعارف الاسلاميه; دائرةالمعارف بزرگ اسلامى; الدرالمنثور فى التفسير بالمأثور; روضالجنان و روحالجنان; رياض السالكين; الشفاء (الهيات); صحيفه سجاديه; عالم الملائكة من خلالالقرآن و الاحاديث الشريفه; عجائب المخلوقات و الحيوانات و غرائب الموجودات; قصص عن الملائكه; كتاب مقدس; كشف الاسرار و عدة الابرار; لسانالعرب; لغتنامه; مجمعالبحرين; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; مسند احمدبنحنبل; المعرب من الكلام الاعجمى; المفصل فى تاريخ العرب قبل الاسلام; الملائكه حقيقتهم وجودهم صفاتهم; الميزان فى تفسير القرآن; نهايةالحكمه; وسائلالشيعه.على محمدىآشنانى
[1]. لسانالعرب، ج5، ص245; مجمعالبحرين، ج2، ص366، «سرفل»; تاجالعروس، ج23، ص431، «سرف».
[2]. لسانالعرب، ج5، ص245، «سرفل»; رياضالسالكين، ج1، ص85.
[3]. تاجالعروس، ج23، ص431، «سرف»; المعرب، ج1، ص97; رياضالسالكين، ج1، ص85.
[4]. لغتنامه، ج2، ص1925، «اسرافيل».
[5]. بحارالانوار، ج15، ص352.
[6]. همان، ج56، ص250.
[7]. الدرالمنثور، ج1، ص225.
[8]. همان; رياضالسالكين، ج1، ص85.
[9]. الملائكه، ص45; المعرب، ص97ـ98; دائرةالمعارف الاسلاميه، ج2، ص113.
[10]. كتاب مقدس، اشعياء نبى، 6: 2ـ7.
[11]. المعرب، ص98.
[12]. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج8، ص289; عجائب المخلوقات، ص260.
[13]. الملائكة، ص45.
[14]. رياضالسالكين، ج1، ص83.
[15]. التوحيد، ص264; مجمعالبيان، ج10، ص652.
[16]. عالم الملائكه، ص63; البداية والنهايه، ج1، ص59.
[17]. الدرالمنثور، ج1، ص230; بحارالانوار، ج56، ص260.
[18]. بحارالانوار، ج54، ص366، 368; التوحيد، ص264.
[19]. بحارالانوار، ج54، ص319; التفسير الكبير، ج2، ص162.
[20]. الاختصاص، ص45.
[21]. همان،; بحارالانوار، ج39، ص246; وسائلالشيعه، ج8، ص42، 86; ج27، ص187.
[22]. الدرالمنثور، ج1، ص123.
[23]. بحارالانوار، ج56، ص253.
[24]. الخصال، ج2، ص510; اعلام القرآن، ص89.
[25]. بحارالانوار، ج87، ص213; ج86، ص316; ج90، ص261ـ262.
[26]. همان، ج56، ص93، 253; ج83، ص75، 88.
[27]. همان، ج83، ص311; ج87، ص191.
[28]. المعرب، ص97.
[29]. روضالجنان، ج12، ص363.
[30]. مجمع البيان، ج8، ص47; ج9، ص226; التفسيرالكبير، ج28، ص188; تفسير قرطبى، ج14، ص15.
[31]. مجمعالبيان، ج10، ص653; روضالجنان، ج7، ص380.
[32]. تفسيرقمى، ج2، ص31; روضالجنان، ج12، ص152.
[33]. كشفالاسرار، ج9، ص307; الدرالمنثور، ج1، ص225، 230; البرهان، ج5، ص199ـ200.
[34]. مجمعالبيان، ج10، ص652.
[35]. الدرالمنثور، ج8، ص270.
[36]. قصص عن الملائكه، ص14.
[37]. جامعالبيان، مج7، ج12، ص89.
[38]. تفسير فرات الكوفى، ص553.
[39]. روضالجنان، ج12، ص152.
[40]. تفسير قرطبى، ج14، ص204ـ205; الدرالمنثور، ج1، ص123.
[41]. روضالجنان، ج12، ص251.
[42]. تفسير فرات الكوفى، ص445.
[43]. كشفالاسرار، ج7، ص440.
[44]. تفسير قمى، ج2، ص27.
[45]. روض الجنان، ج12، ص251.
[46]. الشفاء، ص435; نهايةالحكمه، ص381ـ382.
[47]. تفسير منسوب به امام عسكرى(عليه السلام)، ص451.
[48]. الدر المنثور، ج1، ص225، 229ـ230.
[49]. كشفالاسرار، ج10، ص398.
[50]. البرهان، ج5، ص199ـ200; تفسير قرطبى، ج9، ص157.
[51]. الدرالمنثور، ج1، ص269; بحارالانوار، ج55، ص44.
[52]. تفسيرقمى، ج2، ص28; بحارالانوار، ج18، ص327.
[53]. تفسيرقمى، ج2، ص27; الدرالمنثور، ج1، ص230.
[54]. الدرالمنثور، ج1، ص229; رياض السالكين، ج1، ص85.
[55]. بحارالانوار، ج40، ص47.
[56]. روضالجنان، ج20، ص133; عجائب المخلوقات، ص260ـ261.
[57]. الدرالمنثور، ج1، ص230.
[58]. بحارالانوار، ج56، ص175.
[59]. همان، ج9، ص339; ج10، ص86; الاختصاص، ص46; اعلام القرآن، ص89.
[60]. المفصل، ج2، ص269.
[61]. الخصال، ج1، ص225; ج2، ص457.
[62]. رياض السالكين، ج1، ص86.
[63]. قصص عن الملائكه، ص14.
[64]. الدرالمنثور، ج7، ص253; بحارالانوار، ج56، ص262.
[65]. البرهان، ج5، ص200ـ201.
[66]. تفسير عياشى، ج2، ص347.
[67]. همان، ص153، 155.
[68]. الدرالمنثور، ج7، ص253.
[69]. تفسير قرطبى، ج14، ص204.
[70]. مجمعالبيان، ج10، ص652; روضالجنان، ج20، ص133; الميزان، ج20، ص180.
[71]. روضالجنان، ج20، ص134.
[72]. جامعالبيان، مج15، ج30، ص41; مجمعالبيان، ج10، ص653.
[73]. التبيان، ج4، ص174; مجمعالبيان، ج4، ص496; تفسيرقرطبى، ج13، ص159.
[74]. مجمعالبيان، ج6، ص766; الميزان، ج17، ص293; روحالبيان، ج8، ص138ـ139.
[75]. الدرالمنثور، ج7، ص258، 276; عالم الملائكه، ص61.
[76]. رياضالسالكين، ج1، ص84ـ85; الدرالمنثور، ج7، ص276; ج8، ص270.
[77]. صحيفه سجاديه، دعاى 3.
[78]. رياضالسالكين، ج1، ص85.
[79]. الدرالمنثور، ج1، ص123; البداية والنهايه، ج1، ص59; التعريف و الاعلام، ص57.
[80]. تفسير فرات الكوفى، ص553.
[81]. جامعالبيان، مج7، ج12، ص89; روضالجنان، ج10، ص300; بحارالانوار، ج12، ص88.
[82]. تفسير عياشى، ج2، ص153، 155; مجمعالبيان، ج5، ص272; بحارالانوار، ج12، ص88.
[83]. روضالجنان، ج10، ص300; بحارالانوار، ج12، ص88.
[84]. تفسير قمى، ج2، ص3.
[85]. همان، ص27; البداية والنهايه، ج1، ص58; الايمان بالملائكه، ص90ـ91.
[86]. روضالجنان، ج12، ص152.
[87]. تفسير فرات الكوفى، ص445.
[88]. روضالجنان، ج15، ص247.
[89]. تفسير قرطبى، ج14، ص10.
[90]. كشفالاسرار، ج7، ص440.
[91]. الدرالمنثور، ج1، ص229ـ230.
[92]. بحارالانوار، ج14، ص417.
[93]. بحارالانوار، ج14، ص447.
[94]. تفسير قرطبى، ج13، ص160; روضالجنان، ج15، ص81.
[95]. البرهان، ج4، ص730ـ731; روضالجنان، ج15، ص81.
[96]. كشفالاسرار، ج8، ص436; تفسير قرطبى، ج15، ص182.
[97]. البرهان، ج4، ص729.
[98]. تفسير قمى، ج2، ص255.
[99]. اسفار، ج9، ص278.
[100]. البرهان، ج4، ص731; روحالبيان، ج8، ص138ـ139; البدايةوالنهايه، ج1، ص59.
[101]. بحارالانوار، ج7، ص281.