استخاره: درخواست شناخت بهترين گزينه از خداوند، هنگام ترديد و دو دلى
استخاره از ريشه «خـىـر» و از باب استفعال، در لغت به معناى «طلب خير در چيزى»[20] و در اصطلاح عبارت است از واگذاردن انتخاب به خداوند با دعا و عمل مخصوص، در كارى كه انسان در انجام دادن آن مردّد است. اين واژه در قرآن نيامده است; ولى با توجه به اينكه مسلمانان در مواردى براى تصميمگيرى در كارهايشان از روش استخاره با قرآن* استفاده مىكنند در حوزه مسائل پيرامون قرآن قرار مىگيرد و از آن جهت كه برخى مفسّران آيه شريفه «اَن تَستَقسِموا بِالاَزلـم» (مائده/5،3) را به استخاره تفسير كردهاند مىتواند در حوزه معارف قرآن قرار گيرد.[21]واژه استخاره در روايات فراوانى ديده مىشود و به گفته بحرانى در روايات به 4 معنا بهكار رفته است: 1.طلب ممكن شدن آنچه در آن خير است، 2.طلب عزم بر آنچه در آن خير است، 3.طلب خير از خدا كه نوعى دعا تلقى مىشود، 4.طلب شناخت چيزى كه خير در آن است.[22] افزون بر اين معانى، وجوه ديگرى را نيز در معناى استخاره گفتهاند.[23]
همه معانى ياد شده به دو معنا باز مىگردد:
1. خيرجويى و درخواست دستيابى به خير. اين معناى استخاره، در همه رفتارهاى آدمى و در مواردى است كه انسان در انجام دادن كارى نگران است كه مبادا ضرر و شرّى بر انجام دادن آن مترتب شود و نتواند به منافع فعل مورد نظر دست يابد، ازاينرو با تضرع از خداوند مىخواهد تا نتيجه خير بر كارش مترتب كند و ضررهاى احتمالى را از آن دفع كند. اين معناى استخاره عام است و رواياتى متعدد نيز ناظر به اين معناست.[24] در روايتى از امامصادق(عليه السلام) آمده كه هركس در كارى بدون خيرخواهى وارد گردد و گرفتار شود مأجور نخواهد بود.[25]
2. خيرشناسى و طلب شناخت خير. اين نوع از استخاره كه شايعتر بوده، بيشتر مورد توجه عموم مردم است در جايى است كه انسان خير و شرّ عملى را حتى با مشورت نتواند تشخيصدهد.
پيشينه استخاره:
تعيين تكليف در موارد حيرت و آگاهى از آينده و گذشته همواره از نگرانيهاى بشر بوده است.[26] اقوام و ملل گوناگون براى آگاهى از آينده و تعيين نيك و بد كارها از ابزارهاى گوناگون چون نگريستن در اجرام آسمانى و دقت در حركت آنها، پرواز پرندگان، شعلهآتش و... استفاده مىكردند.[27]يكى از كارهاى رايج در ميان عرب جاهلى استقسام به ازلام و به سه منظور بود: 1. تعيين برندگان وبازندگان، با اجراى عملياتى مشتمل بر برد و باخت در تقسيم گوشت. 2. يافتن راه حل مشكل. (=>قرعه) 3.استخاره و تعيين نيك و بد كارها; آنان براى آگاهى از اراده خدايان خود (بتها) در امور گوناگون زندگى و دانستن نيك و بد كارها و آگاهى از آينده و گذشته چون ازدواج، سفر، تجارت، جنگ و صلح، شروع بهكار، بهبودى بيمار، بازگشت مسافر و پيدا شدن گمشده و... از ازلام استفاده مىكردند.[28] تيرهايى كه به اين منظور بهكار گرفته مىشد سه عدد بود و بر روى آنها عباراتى مانند «افعل، لاتفعل و غَفْل (پوچ)» يا «اَمَرَنى ربّى، نَهانى ربّى و غَفْل» نوشته شده بود.[29]استقسام در اين موارد بدين گونه بود كه متصدى يا خود شخص سه تير را در ظرفى مخصوص قرار مىداد و رو برمىگرداند و آنها را به هم مىزد. سپس يكى ازتيرها را بيرون مىآورد. اگر امر يا نهى بيرون مىآمد بدان عمل مىكردند و اگر تير پوچ بيرون مىآمد آن را به ظرف بازگردانده كار را ادامه مىدادند تا وضع روشن شود. (=>ازلام)[30] آنان از اين عمل به استخاره تعبير مىكردند.[31] اسلام با توجه به نياز انسان به سببى كه با آن در دو راهيهاى حيرت و سرگردانى، ترديد خود را بزدايد، جنبههاى خرافى و شرك آلود اين سنّت جاهلى را حذف كرده و به استخاره با صبغهاى الهى در مواردى خاصّ مشروعيت داده است[32]، ازاينرو پيامبر(صلى الله عليه وآله) به مسلمانان استخاره يادمىداد.[33]
پس از رسولخدا(صلى الله عليه وآله)، اهلبيت(عليهم السلام) در موارد ترديد و دودلى به برخى انواع استخاره توصيه مىكردند. البته استخارهاى كه در بيشتر روايات به آن توجه شده غير از آن چيزى است كه اكنون با تسبيح يا قرآن رواج دارد و اينگونه استخاره در روايات كمتر به آن توجه شده است، هرچند در مشروعيت آن در موارد خاص ترديدى نيست. از امام باقر(عليه السلام)نقل شده كه هرگاه پدر بزرگوارشان مىخواستند حجّ، عمره يا خريد و فروش انجام دهند يا بردهاى را آزاد كنند وضو مىگرفتند و نماز استخاره مىگزاردند.[34]
جايگاه و قلمرو استخاره:
استخاره به معناى خيرجويى در همه افعال و تروك انسان جارى است; ولى استخاره به معناى خيرشناسى محدوديت دارد و در هنگام ترديد اگر شخصنتواند با عقل خود خير و شرّ كارها را بازشناسد و دين نيز بيانى نداشته باشد[35] كاربرد دارد، ازاينرو در انجام دادن واجبات و ترك محرمات[36] و در مواردى كه عقل حكم قاطع و روشنى در مورد خير و شرّ فعلى داشته باشد[37] يا جايى كه بتوان با مشورت ديگران خير را از شرّ بازشناخت[38] جاى استخاره نيست. استخاره در انجام دادن مكروه و ترك مستحب را برخى جايز شمردهاند[39] و برخى جايز نمىدانند.[40]مشروعيت استخاره:
همه مذاهب اسلامى اصل استخاره را پذيرفتهاند.[41] البته بعضى، در برخى روشهاى آن با استناد به آيه3مائده/5 كه بر حرمت استقسام با ازلام تصريح و تأكيد دارد تشكيك كردهاند:«حُرِّمَت عَلَيكُمُ المَيتَةُ والدَّمُ ... و اَن تَستَقسِموا بِالاَزلـمِ ذلِكُم فِسقٌ».مفسّران در تفسير استقسام به ازلام كه قرآن كريم آن را حرام شمرده اختلاف نظر دارند. جمعى مقصود از آن را استخاره (=طلب شناخت خير و شرّ) به وسيله ازلام[42] دانستهاند. طرفداران اين رأى درباره علّت تحريم آن گفتهاند: اين عمل نوعى تلاش براى دستيابى به علمغيب است كه از طرف خداوند حرام شده است. از نظر اين مفسّران ازلام خصوصيتى ندارد و تحريم آيه هرگونه استقسامى، از جمله استخاره با قرآن يا تسبيح را شامل مىشود[43]; ولى جمعى با ردّ اين ادّعا مىگويند: استقسام به ازلام هيچ ارتباطى باعلمغيب ندارد، بلكه تلاش براى دستيابى به گمان به وسيله امارات و قراين متعارف است وگرنه بايد علم تعبير خواب و امثال آن نيز حرام و كفر باشد.[44] برخى نيز حكمت تحريم آيه را نفى خرافهپرستى و اوهام دانسته، مىگويند: اين معنا مخصوص استقسام به ازلام نيست، بلكه شامل هرگونه استقسام، هر چند با تسبيح يا مصحف مىگردد، ازاينرو استخاره را مورد هجوم قرار داده، آن را عامل عقبماندگى و مانع پيشرفت معرفى مىكنند.[45] برخى از معاصران با ردّ اين سخنان با استناد به روايات جواز استخاره مىگويند: استخاره نوعى رجوع به خداوند در زمان حيرت و سرگردانى است و با انديشيدن و تعقل منافاتى ندارد[46]، افزون بر اين، جمعى ازمحققان سبب حرمت استقسام به ازلام را تفكّرى شركآلود دانستهاند كه در پس اين عمل وجود داشته است، زيرا مشركان عرب اين عمل را در كنار بتهاى خود و به فرمان آنها دانسته و براى يارى جستن از آنها در يافتن سرنوشت خويش انجام مىدادند و بر اثر همين تلقى شركآلود بوده كه قرآنكريم آن را حرام كرده است و گرنه اين عمل به خودى خود حرام نيست.[47] علامه طباطبايى و برخى ديگر معتقدند با توجه به سياق آيه كه درباره تحريم برخى خوردنيهاست استقسام به ازلام در تقسيم گوشت به وسيله تيرها كه نوعى قمار بود، ظهور دارد و اساساً شامل استخاره و موارد مشابه آن مانند قرعه نمىشود[48]، به هر روى، علما در اينكه استخاره در مواردى خاص مشروعيت دارد و تحريم آيه شامل آن نمىشود اتفاق نظر دارند. براىمشروعيت و اعتبار استخاره به دلايلى استناد شدهاست:
1. هر دو معناى استخاره (خيرجويى و خيرشناسى) نوعى دعا و درخواست از خداوند است كه فرد متحيّر عاجزانه از خداى عالِم و قادر مىخواهد تا نتيجه خير بر اعمال او مترتب كند يا خير را در كوره راههاى زندگى به او بشناساند، ازاينرو عموم آيه «اُدعونى اَستَجِب لَكُم = مرا بخوانيد تا شما را اجابت كنم» (غافر/40،60) شامل آن مىشود.
2. رواياتى فراوان در منابع شيعى و سنى بر مشروعيت استخاره دلالت مىكند; مانند آنچه از جابربنعبداللّه نقل شده و نزد همه مذاهب اسلامى پذيرفته است. او مىگويد: پيامبر(صلى الله عليه وآله)بهما استخاره مىآموخت، چنان كه سورههاى قرآن را آموزش مىداد.[49]
در روايتى ديگر فضيل از امام صادق(عليه السلام)نقلكرده كه هيچ مؤمنى استخاره نكند، مگر آنكه خداوند، براى او خير مقدر فرمايد، حتى اگر حوادث ناگوارى براى او پيش آيد.[50]
روشهاى استخاره:
استخاره براى بازشناسى خير به روشهاى مشروعى از طرف دين نياز دارد، از اينرو در روايات به روشهايى براى آن اشاره شده است[51]كه به 5 مورد اشاره مىشود:1. استخاره با نماز:
فقيهان اماميه[52] و اهلسنت[53] نماز استخاره را از نمازهاى مستحب برشمردهاند. علامه حلّى مىگويد: نماز استخاره به اتفاق اماميه و بيشتر اهل سنت مستحب است.[54] اين نماز به روشهايى گوناگون در روايات وارد شده است[55]; ولى همه روايات، نماز استخاره را دو ركعت همراه با دعاهاى مخصوص قبل يا بعد از آن، بيان كرده است.[56] در برخى ازاينروايات خواندن سورههاى مخصوص نيز توصيه شدهاست.[57]2. استخاره با دعا:
در اين روش بايد استخاره كننده يكى از دعاهاى وارد شده را بخواند. سپس ذكر «اَستَخيرُ الله» را در امور عادى 7 بار و در امور مهم 100 بار بگويد و آنگاه به قلب خود رجوع كند و به هريك از راههايى كه قلبش به آن ميل كرد عمل كند. گفتنى است كه دعاهايى كه در روايات وارد شده مضامينى متنوّع دارد.[58] يكى از آن دعاهاچنين است: «يا أبصر الناظرين و يا أسمع السامعين و يا أسرع الحاسبين و يا أرحم الراحمين و يا أحكم الحاكمين صلّ على محمّد و على أهل بيته و خرلى فى كذا و كذا». [59] اين نوع استخاره كه بيشتر روايات درباره آداب آن دستور دادهاند فقط دعا و طلب خير است[60] و در مشروعيت آن ترديدى نيست.3. استخاره ذات الرقاع :
كيفيت آن چنين است كه بر روى سه برگه نوشته مىشود: «بسمالله الرحمن الرحيم. خيرة منالله العزيز الحكيم، لفلانبنفلان. اِفْعَل» و بر سه برگه ديگر همان ذكرنوشته شده به جاى افعل «لاتفعل» نوشته مىشود آنگاه استخاره كننده هر 6 برگه را زير سجاده گذارده، دو ركعت نماز مىگزارد و بعد از نماز، در سجده 100 بار مىگويد: «أستخير الله برحمته خيرةً في عافية». سپس آن برگهها را به هم زده، آنها را يكى يكى تا سه برگه بيرون مىآورد. چنانچه هر سه «اِفْعَل» داشت آن را انجام مىدهد و چنانچه هرسه «لاتفعل» داشت آن را انجام نمىدهد; ولى اگر يكى «اِفْعَل» بود و ديگرى «لاتفعل»، تا 5 برگه بيرون مىآورد و بر طبق اكثريت عمل مىكند.[61] استخاره ذاتالرقاع مورد توجه بسيارى از بزرگان بوده و روايات پرشمارى از امامان معصوم(عليهم السلام)، درباره آن وارد شده است. بيشتر فقيهان اماميه مشروعيت آن را پذيرفتهاند.[62]4. استخاره با قرآن:
امروزه اين نوع استخاره رايجتر است و شرط اساسى آن داشتن طهارت جسمى و روحى و آشنا بودن به معنا و تفسير قرآن و درك مناسبت آيات با موضوع مورد استخارهاست.[63]در استخاره با قرآن روشهايى گوناگون روايت شده است; از جمله اينكه امام صادق(عليه السلام)به كسى كه گفت: گاه تصميم به انجام دادن كارى مىگيرم و درباره آن از خدا طلب خير مىكنم; اما فكرم به جايى نمىرسد، فرمود: قرآن را بگشاى و به اولين آيهاى كه نگاهت به آن افتاد، به خواستخدا عمل كن.[64] علامه مجلسى در شرح اين روايت گفته است: مراد از اولين آيه، اولين آيه صفحه سمت راست است.[65]سيره علما و تجربه عملى آنان نشان مىدهد كه استمداد از قرآن با استخاره ثمرات عملى فراوانى براى راهگشايى كارها داشته است، بهگونهاى كه برخى شگفتانگيز بودن نتايج آن را از معجزات قرآن دانستهاند.[66] برخى استخاره با قرآن را با روايتى از امام صادق(عليه السلام) كه مىگويد: «با قرآن تفأل نزنيد» منافى دانستهاند. به اين اشكال پاسخ داده شده كه اولا اين روايت ضعيف است. ثانياً استخاره با تفأل* فرق دارد; زيرا استخاره چنانكه گذشت، اين است كه انسان در كارى مردد باشد و از خداوند بخواهد او را در گزينش يكى از دو كار راهنمايى كند و خير او را در آن قرار دهد; اما تفأل زدن به معناى پيشبينى كردن فرجام كارها و پيشامدهاى آينده و غيبگويى است.[67] البته تفأل به معناى استخاره و فال نيك زدن نيز در روايات و عباراتعالمان بهكار رفته[68] كه به معناى اول، حكم استخاره را دارد[69] و به معناى دوم اگر به قرآن نباشد نه تنها از آن نهى نشده[70] بلكه بر پايه برخىنقلها پيامبر(صلى الله عليه وآله) فال نيك زدن را دوستمىداشت.[71]
5. استخاره با تسبيح:
اين روش نيز اقسامى دارد كه به دو مورد آنكه منسوب به امامزمان(عج) است اشاره مىشود:الف. استخاره كننده تسبيح را گرفته پس از سه بار صلوات بر پيامبر و آلاو مقدارى از تسبيح را جدا مىكند و دو تا دو تا مىشمارد، چنانچه يك دانه ماند نشان امر به آن عمل و اگر دو تا باقى ماند نشان نهى از آن است.[72]
ب. پس از قرائت دعا قبضهاى از تسبيح را بگيرد و هشت هشت جدا كند، پس اگر يكى بماند بهطور كلى خوب است و اگر دو تا بماند يك نهى دارد و اگر سه تا بماند فعل و تركش يكسان است و اگر 4 تا بماند دو نهى دارد و اگر 5 تا بماند بعضى گفتهاند كه تعب و رنج دارد و بعضى گفتهاند: در آن ملامت است و اگر 6 تا بماند نهايت خوبى را دارد و بايد شتاب كرد و اگر 7 تا بماند حكمش مانند 5 تاست و اگر 8 تا ماند 4 نهى دارد.[73] شايان ذكر است كه رواياتِ برخى انواع استخاره نظير استخاره با تسبيح ضعيف است[74]; ولى بر پايه روايات تسامح در ادلّه سنن عمل به آن جايز دانسته شده[75] و حتّى برخى ادعاى اجماع برآن كرده و آن را از شعائر اماميهدانستهاند.[76]
آداب استخاره:
استخاره نوعى دعا و نيايش با خداست، ازاينرو در روايات براى آن آدابى بيان شده كه به برخى از آنها اشاره مىشود: 1.وضو داشتن و نماز خواندن. امام صادق(عليه السلام)مىفرمود: هرگاه پدرم مىخواست استخاره كند وضو مىگرفت. سپس دو ركعت نماز مىگزارد.[77] 2.صدقه دادن. امام موسىبنجعفر(عليه السلام)مىفرمايند: هرگاه امر بزرگى بر تو سنگينى كرد در همان روز به 60 مسكين به هر كدام نصف صاع خرما يا گندم يا جو صدقه بده. سپس مىگويى: خدايا با علم تو استخاره مىكنم. آنگاه خدا را به هر يك از نامهايش كه مىخواهى بخوان.[78]3.استخاره زمان ويژهاى ندارد; اما در روايات برخى زمانها زمان فضيلت استخاره دانسته شده است; از جمله پس از نمازهاى مستحب و واجب[79]، نماز صبح[80] در آخرين سجده آن[81]، آخرين ركعت نماز شب[82] و هنگام زوال خورشيد.[83] 4. در روايات به استخاره در مرقد امام حسين(عليه السلام) و مسجد پيامبر(صلى الله عليه وآله)[84] توصيه شدهاست.مباحث فقهى استخاره:
درباره لزوم عمل بر طبق استخاره سه ديدگاه متفاوت وجود دارد: 1.اوامر و نواهى در باب استخاره اقتضاى وجوب موافقت و حرمت مخالفت دارد. 2.اوامر و نواهى در اين باب حداكثر بر استحباب موافقت و كراهت مخالفت دلالت دارد. 3.اينگونه اوامر ونواهى براى ارشاد به مصالح و مفاسد است و بر الزام دلالت ندارد.[85] مطابق برخى روايات نبايد به نتيجه استخاره بدبين بود و بايد به قضاى الهى راضى بود[86]، ازاينرو موافقت با استخاره امرى مطلوب تلقى مىشود. درباره تكرار استخاره گفتهاند: در صورتى كه با مراعات شرايط، استخاره شود دليلى براى تكرار آن نيست[87] و در صورت تكرار به اولين استخاره عمل شود، مگر آنكه اوضاع و شرايط تغيير كرده باشد.[88]نكته پايانى اينكه دليلى بر وكالت در استخاره وجود ندارد، زيرا در زمان ائمه(عليهم السلام)معمول نبوده است كه يارانشان براى استخاره گرفتن به آنان مراجعه كنند[89] و در روايات استخاره نيز به استخاره خود افراد توصيه شده است[90]; ولى احاديث فراوانى درباره دعا براى مؤمنان و برآوردن حاجاتشانوارد شده كه پذيرش نيابت در استخاره براى مؤمنان مىتواند از مصاديق آنباشد.[91]منابع
احكام القرآن، ابنالعربى; احكام القرآن، جصاص; اخبار مكة و ماجاء فيها من الآثار; بحارالانوار; بلوغ الارب فى معرفة احوال العرب; تاريخ اديان و مذاهب جهان; تاريخ تمدن، ويلدورانت; تاريخ الحضارات العام; تذكرة الفقهاء; تفسير القرآن العظيم، ابنكثير; تفسير القمى; التفسير الكبير; تفسير المراغى; تفسير المنار; تهذيبالاحكام; جامع احاديث الشيعة فى احكام الشريعه; جامعالبيان عن تأويل آىالقرآن; جواهرالكلام فى شرح شرايع الاسلام; حاشية ردالمحتار على الدرالمختار; الحدائق الناضرة فى احكام العترة الطاهره; دانشنامه قرآن و قرآن پژوهى;الذكرى; الرسائل العشر; رسالة فى الاستخارة من القرآن المجيد و الفرقان الحميد; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; سننابنماجه; سنن النسائى; صحيح البخارى; صحيفه سجاديه; صراط النجاة; العروة الوثقى; فتح الابواب بين ذوى الالباب و بين رب الارباب فى الاستخارات; قاعدة القرعه; الكافى; كتاب الاصنام; كتاب السرائر; كشف الاسرار; كشف الاسرار و عدة الابرار; كشف الغطاء عن مبهمات شريعة الغراء; كنزالعمال فى سنن الاقوال و الافعال; لسان العرب; لغتنامه; مجمعالبحرين; مجموعة الرسائل; المحاسن; المحبر; مختلف الشيعة فى احكامالشريعه; مستدرك الوسائل; المستطرف فى كل فن مستظرف; مصباح المتهجد; مصطلحات الفقه و معظم عناوينه الموضوعيه; المعتبر فى شرح المختصر; معجم المحاسن و المساوى; المغنى و الشرح الكبير; المقنعه; مكارم الاخلاق; منتهىالمطلب; من لا يحضره الفقيه; المنمق فى اخبار قريش; من وحى القرآن; مواهب الرحمن فى تفسير القرآن، سبزوارى; موسوعة الفقه الاسلامى; الموسوعة الفقهية الميسره; الميزان فى تفسير القرآن; الميسر و القداح; النهاية فى غريبالحديث والاثر; نيل الاوطار من احاديث سيدالاخيار; وسائلالشيعه.محمدتقى ضميرى، سيدعبدالرسول حسينى زاده
[20]. لسانالعرب، ج4، ص259، «خير».
[21]. احكام القرآن، ابنالعربى، ج2، ص544ـ545.
[22]. الحدائق، ج10، ص524ـ526.
[23]. معجمالمحاسن والمساوى، ص44; المحاسن، ج2، ص599ـ600.
[24]. وسائل الشيعه، ج8، ص63ـ68.
[25]. وسائل الشيعه، ج8، ص80.
[26]. تاريخالحضارات، ج1، ص169ـ170; تاريخ تمدن، ج3، ص73ـ74.
[27]. تاريخ تمدن، ج3، ص73; تاريخ الحضارات، ج1، ص169ـ170; تاريخ اديان، ج1، ص150.
[28]. اخبار مكه، ج1، ص117ـ118; جامع البيان، مج4، ج6، ص101ـ104; الاصنام، ص28; بلوغ الارب، ج3، ص62ـ63، 66.
[29]. جامعالبيان، مج4، ج6، ص101; بلوغالارب، ج3، ص66 ـ67.
[30]. الميسر والقداح، ص33; جامعالبيان، مج4، ج6، ص101ـ103; احكامالقرآن، جصاص، ج2، ص440.
[31]. المحبر، ص196; المنمق، ص166.
[32]. مجموعةالرسائل، ج1، ص123ـ134.
[33]. صحيح البخارى، ج2، ص64; ج7، ص208; سنن ابنماجه، ج1، ص440; سنن نسائى، ج6، ص80.
[34]. مصباح المتهجد، ص533.
[35]. كشف الاسرار، ص90ـ91; مجموعة الرسائل، ج1، ص126.
[36]. منهاج الهدايه، ص79.
[37]. مجموعة الرسائل، ج1، ص126.
[38]. همان، ص123.
[39]. همان، ص123.
[40]. رسالة فى الاستخاره، ص62.
[41]. الموسوعةالفقهيه، ج2، ص281; موسوعة الفقه، ج6، ص116.
[42]. التفسيرالكبير، ج11، ص135; تفسير ابنكثير، ج2، ص13.
[43]. احكام القرآن، ابنالعربى، ج2، ص544ـ545; تفسير المنار، ج6، ص150ـ151.
[44]. التفسيرالكبير، ج11، ص136; روحالمعانى، مج4، ج6، ص88.
[45]. تفسير المنار، ج6، ص150ـ151; تفسير مراغى، مج2، ج6، ص52ـ53.
[46]. من وحى القرآن، ج8، ص42ـ43; مجموعةالرسائل، ج1، ص126.
[47]. التفسير الكبير، ج11، ص136; روحالمعانى، مج4، ج6، ص88.
[48]. الميزان، ج5،ص166; ج6،ص118; مواهبالرحمن، ج1، ص300ـ301.
[49]. بحارالانوار، ج88، ص224; سنن ابنماجه، ج1، ص440.
[50]. فتح الابواب، ص148ـ149.
[51]. الرسائل العشر، ص102.
[52]. تذكره، ج1، ص75; جواهرالكلام، ج12، ص155ـ157.
[53]. المغنى، ج1، ص769; نيل الاوطار، ج2، ص87; موسوعةالفقه، ج6، ص117.
[54]. منتهىالمطلب، ج1، ص362.
[55]. مصباح المتهجد، ص533.
[56]. فتحالابواب، ص237; منتهىالمطلب، ج1، ص362; موسوعة الفقه، ج6، ص117.
[57]. وسائل الشيعه، ج8، ص63.
[58]. الحدائق، ج10، ص526; بحارالانوار، ج88، ص256.
[59]. المقنعه، ص218; من لايحضره الفقيه، ج1، ص563; وسائلالشيعه، ج8، ص75.
[60]. كشف الاسرار، ص90.
[61]. الكافى، ج3، ص470; تهذيب، ج3، ص199.
[62]. الذكرى، ص253; جواهرالكلام، ج12، ص168.
[63]. بحارالانوار، ج88، ص265.
[64]. جامع احاديث الشيعه، ج8، ص272; تهذيب، ج3، ص342.
[65]. بحارالانوار، ج88، ص244.
[66]. قاعدةالقرعه، ص80; رسالةفىالاستخاره، ص72ـ83; دانشنامه قرآن، ج1، ص199.
[67]. جواهرالكلام، ج12، ص170ـ171; مجموعةالرسائل، ج1، ص120.
[68]. النهايه، ج3، ص406; مجمعالبحرين، ج3، ص353; لغتنامه، ج4، ص6012.
[69]. بحارالانوار، ج88، ص242.
[70]. جواهرالكلام، ج12، ص171.
[71]. المستطرف، ص515; بحارالانوار، ج92، ص3.
[72]. بحارالانوار، ج88، ص250.
[73]. جواهر الكلام، ج12، ص172ـ173.
[74]. مصطلحات الفقه، ص66.
[75]. جواهرالكلام، ج12، ص174; العروة الوثقى، ج2، ص223.
[76]. الاستخاره منالقرآن، ص6.
[77]. بحارالانوار، ج88، ص262; المحاسن، ص599.
[78]. مكارم الاخلاق، ص326.
[79]. مستدركالوسائل، ج6، ص254; فتحالابواب، ص238.
[80]. بحارالانوار، ج88، ص258; فتحالابواب، ص234.
[81]. من لايحضره الفقيه، ج1، ص563.
[82]. من لايحضره الفقيه، ج1، ص563.
[83]. وسائلالشيعه، ج8، ص83; فتحالابواب، ص260ـ261.
[84]. فتح الابواب، ص240; تفسير قمى، ج2، ص286.
[85]. كشفالغطاء، ج1، ص262; رسالة فى الاستخاره، ص64; منهاج الهدايه، ص79.
[86]. وسائل الشيعه، ج8، ص79ـ81.
[87]. منهاج الهدايه، ص79; صراط النجاه، ج2، ص419.
[88]. رسالة فى الاستخاره، ص29.
[89]. فتح الابواب، ص281; بحارالانوار، ج88، ص285.
[90]. الحدائق، ج10، ص532.
[91]. فتح الابواب، ص281.