اربعين: چهل، چهلم
اربعين از اعدادى است كه در اِعراب، به جمع مذكر سالم شبيه است; يعنى در حالت رفعى اربعون و در حالت نصبى و جرّى اربعين بهكار مىرود.[1] اين عدد براى مذكر و مؤنث يكسان است[2] و به دو صورتِ عدد اصلى (40) و ترتيبى (چهلم) مىآيد. اين واژه در 4 آيه و مرتبط با سه موضوع ديده مىشود: 1. در آيه15 احقاف/46 از 40 سالگى انسان يادشده و اينكه خداوند به همه انسانها درباره نيكى به پدر و مادر سفارش كرده است; امّا فقط نيكوكاران به اين سفارش الهى عمل و به پدر و مادر خود نيكى مىكنند و اين نيكى را تا رسيدن به رشد كامل خود و رسيدن به 40 سالگى ادامه مىدهند; آنگاه در 40 سالگى دعا مىكنند و از خدا توفيق مىطلبند تا در برابر نعمتهايى كه خود و پدر و مادرشان از آن برخوردار بودهاند، شكرگزار او باشند[3]:«ووصَّينَا الاِنسـنَ بِولِدَيهِ اِحسـنـًا حَمَلَتهُ اُمُّهُ كُرهـًا و وضَعَتهُ كُرهـًا و حَملُهُ وفِصــلُهُ ثَلـثونَ شَهرًا حَتّى اِذا بَلَغَ اَشُدَّهُ و بَلَغَ اَربَعينَ سَنَةً قالَ رَبِّ اَوزِعنى اَن اَشكُرَ نِعمَتَكَ الَّتى اَنعَمتَ عَلَىَّ و عَلى ولِدَىَّ و اَن اَعمَلَ صــلِحـًا تَرضـهُ و اَصلِح لى فى ذُرِّيَّتى اِنّى تُبتُ اِلَيكَ و اِنّى مِنَ المُسلِمين». 2. در آيه26 مائده/5 از 40 سال ممنوعيت ورود بنىاسرائيل به سرزمين مقدس و 40 سال سرگردانى آنها در قطعهاى از زمين خبر داده است: «قالَ فَاِنَّها مُحَرَّمَةٌ عَلَيهِم اَربَعينَ سَنَةً يَتيهونَ فِى الاَرضِ فَلاتَأسَ عَلَى القَومِ الفـسِقين». اين ممنوعيت پس از آن بود كه موسى* به قومش براى ورود به سرزمين مقدس فرمان داد; امّا بنىاسرائيل به اين دليل كه در آنجا مردمى جبّارند، از اطاعت موسى سرباز زدند و گفتند: تا آنان از آنجا بيرون نروند، ما هرگز وارد آن شهر نمىشويم. (مائده/5، 20ـ25) در تورات نيز داستان سرگردانى بنىاسرائيل ذكر شده است.[4] 3. آيه51 بقره/2 نيز از ميقات 40 شبه موسى خبر مىدهد: «واِذ وعَدنا موسى اَربَعينَ لَيلَةً» كه در آيه142 اعراف/7 به اين صورت تفصيل داده شده است: «ووعَدنا موسى ثَلـثينَ لَيلَةً و اَتمَمنـها بِعَشر فَتَمَّ ميقـتُ رَبِّهِ اَربَعينَ لَيلِةً». مفسران برآنند كه آن 40 شب در 30 شب ذىالقعده و دهه اوّل ذىالحجه بوده است;م[5] چنانكه رواياتى از امامصادق(عليه السلام) نيز بر اين تعيين دلالت دارد;[6] امّا آلوسى بدون استناد به دليلى، اين احتمال را كه ميقات در 30 روز ذى الحجه و دهه اوّل محرم بوده نيز نقل كرده است.[7] ميقات 40 روز و 40 شبه موسى در تورات آمده است.[8]راز عدد چهل:
مفسران در ذيل هر يك از آيات پيشين درصدد برآمدهاند رازى متناسب با موضوع را براى عدد 40 بيان كنند. در آيه15 احقاف/46 از كمال رشد انسان و 40سالگى وى يادشده است. بيشتر مفسران، كمال رشد را در 33 سالگى مىدانند;[9] ولى برخى آن را در همان 40 سالگى دانستهاند.[10] بنا به روايتى از امام صادق(عليه السلام)انسان در 33 سالگى به رشد كامل جسمانى خود مىرسد و اين رشد تا 40 سالگى ثابت است و از آن پس، بدن رو به كاستى مىرود.[11] در هر صورت برخى، سرّ تأكيد آيه بر 40سالگى را اين دانستهاند كه از يك سو معمولا عقل انسان در اين سن كامل مىشود[12] و در همين زمان حجت خداوند بر او تمام شده، جهالت جوانى از وى فاصله گرفته، حق واجب خداوند را در نيكى به پدر و مادر مىشناسد[13] و از سوى ديگر در 40سالگى صفات اخلاقى در وى قوى شده، از آن پس به آسانى از او جدا نمىشود.[14] در اين باره وجوه ديگرى نيز گفته شده كه چندان اعتبار ندارد و بيشتر استحسانى است; مثلا فخر رازى مىگويد: از يك سو نعمتهاى پدر و مادر از بدو تولد كودك تا 40 سالگى او ادامه دارد و از ديگرسو، فرزند نيز تا 40 سالگى بهدليل كامل نشدن عقلش نيازمند مراقبت والدين* است و انسان جز با دعاى خير نمىتواند به والدينش پاداش دهد;[15] همچنين مىگويد: توجه انسان به بندگى خداوند و عبادت و اطاعت او، در 40 سالگى است; از همين رو همه پيامبران پس از 40 سالگى به پيامبرى رسيدند;[16] درحالىكه اين جز در مورد پيامبراسلام(صلى الله عليه وآله) مسلّم نيست.[17] در هر صورت، آنچه قابل انكار نيست، اهميت اين مرحله از عمر انسان است; چنانكه در روايات متعددى از پيامبر(صلى الله عليه وآله) و معصومان آمده است هنگامى كه بنده به 40 سالگى مىرسد، خداوند به دو فرشته مراقب او مىگويد: از اين پس بر او سخت بگيريد و همه كارهاى كوچك و بزرگ و زياد و كم او را ثبت كنيد.[18] در حديث آمده است: كسانىكه به 40سالگى مىرسند و توبه نمىكنند، شيطان دستى بهصورت آنها كشيده، مىگويد: پدرم فداى رويى كه رستگار نمىشود[19]اين روايات همه از اين حقيقت خبر مىدهد كه شخصيت انسان تا 40 سالگى شكل گرفته، و از آن پس، تحوّلات درونى در او سختتر مىشود; البته در حديثى از امام صادق(عليه السلام) نيز آمده كه خداوند افراد 40 ساله را گرامى مىدارد.[20] اين روايت شايد دستورى اخلاقى براى رعايت احترام اشخاصى باشد كه داراى عمرى 40 سال و بيشتر از آن هستند.
برخى، سرّ 40 سال سرگردانى بنىاسرائيل را 40 روز گوسالهپرستى آنان كه در غياب موسى و حضور او در كوه طور رخ داد، دانستهاند كه در برابر هر روز گوسالهپرستى يك سال سرگردان شدند.[21] اين نظر، با رواياتى كه گوسالهپرستى بنىاسرائيل را در واپسين روزهاى غياب موسى يادكردهاند،[22] موافق نيست. آلوسى مىگويد: 40 سال، زمان لازمى بود كه بنىاسرائيل از نادانى خود در مخالفت با موسى(عليه السلام) دست بردارند.[23] برخى ديگر نيز 40 سال را زمان لازم براى انقضاى نسل نافرمان بنىاسرائيل كه به اخلاق فاسد خو گرفته بودند و ظهور نسل جديد از آنان دانسته و برآنند كه پس از آن زمان، نسل جديد بنىاسرائيل وارد سرزمين مقدس شد[24]
راز ميقات 40 شبه موسى نيز روشن نيست; امّا وجود اين روايت از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) كه فرمود: هركس 40 روز اخلاص ورزد و اعمال خود را براى خدا خالص گرداند، چشمههاى حكمت از قلبش بر زبانش جارى مىشود: «من أخلص للّه أربعين صباحاً جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه»[25] در كنار دو آيه ميقات سبب شده تا دانشمندان مسلمان، بهويژه آنان كه مشرب عرفانى دارند، به عدد 40 در زمينه خودسازى با ديده اهميت بنگرند و براى اين عدد در فعليت يافتن استعدادهاى انسان و كامل شدن ملكات اخلاقى و پيمودن درجات معرفت، تأثيرى ويژه قايل شوند.[26] صدرالمتألهين شيرازى بر آن است كه فقط پيامبران و اولياى الهى از راز تعيين عدد40 باخبرند;[27] سپس به نقل نكتهاى لطيف از سهروردى، صاحب عوارف المعارف درباره راز آن مىپردازد كه خداى سبحان، گل آدم را در 40روز سرشت; چنانكه در حديث آمده: خمرت طينة آدم بيدى اربعين صباحاً و او را بهگونهاى متناسب با عالم شهادت و غيب آفريد و در هر صباح كه مرتبهاى از قوا و طبقهاى از اعضا را براى آبادانى جنبه شهادت (دنيايى) وى در او به وديعه نهاد بين او و عوالم غيبى حجابى پديد آورد و او را به نوعى از ساحت قدس الهى دور كرد; بنابراين براى بيرون آمدن وى از اين حجابها و نزديك شدن به آن ساحت يك اربعين اخلاص در عمل لازماست.[28]
وى در ادامه، همين نكته را منشأ تعيين عدد40 (چلهنشينىها) براى خلوتها و رياضتهاى عارفان دانسته است;[29] چنانكه روايت پيشين، كه توجه عارفان را به خود جلب كرد، نقل حديث ديگرى از رسول خدا(صلى الله عليه وآله)كه فرمود: هركس از امت من 40 حديث مورد نياز مردم در امور دين را حفظ كند، خداوند او را در روز قيامت فقيه و دانشمند برمىانگيزد،[30] توجه فقيهان و محدثان را به خود معطوف داشت; بهطورى كه كتابهاى زيادى در زمينه 40 حديث نگاشته شد. برخى بيش از 72 كتاب[31] و برخى ديگر افزون بر 90كتاب[32]در اين موضوع يادكردهاند. روايات فراوانى نيز نقل شده كه در آن به نوعى از عدد 40 نام برده شده است.[33]
منابع
اسرار عدد چهل; الامالى، صدوق; بحارالانوار; البهجة المرضيه فى شرح الالفيه; تفسير التحرير و التنوير; تفسير العياشى; تفسير القرآن العظيم، صدرالمتألهين; تفسيرالقمى; التفسير الكبير; تفسير المنار; جامعالبيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; الذريعه الى تصانيف الشيعه; رساله سير و سلوك; روحالمعانى فى تفسير القرآن العظيم; فى ظلال القرآن; الكافى; كتابالخصال; كتاب مقدس; كشف الظنون; كنز العمال فى سنن الاقوال و الافعال; كيهان انديشه; مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن; الميزان فى تفسير القرآن.سيد محمود دشتى
[1]. البهجة المرضيه، ج1، ص61.
[2]. همان، ج2، ص303.
[3]. فى ظلال القرآن، ج6، ص3261; الميزان، ج18، ص200ـ201; التحريروالتنوير، ج26، ص31ـ33.
[4]. كتاب مقدس، خروج 24: 18.
[5]. تفسير قمى، ج1، ص47 و 241; جامع البيان، مج1، ج1، ص400; مجمعالبيان، ج4، ص728.
[6]. الكافى، ج4، ص789; تفسيرعياشى، ج2، ص158.
[7]. روح المعانى، مج1، ج1، ص407.
[8]. كتاب مقدس، عدد 14: 34.
[9]. جامعالبيان، مج13 ج26، ص22; التفسير الكبير، ج14، ص17.
[10]. مجمعالبيان، ج9، ص130; تفسير قرطبى، ج26، ص129.
[11]. الخصال، ج2، ص545.
[12]. مجمعالبيان، ج9، ص130; الميزان، ج18، ص201.
[13]. جامع البيان، مج13، ج26، ص22.
[14]. روح المعانى، مج14، ج26، ص29.
[15]. التفسير الكبير، ج28، ص20.
[16]. التفسير الكبير، ج28، ص20.
[17]. روح المعانى، مج14، ج26، ص29.
[18]. الخصال، ج2، ص545، الامالى، ص36، التفسيرالكبير، ج28، ص20.
[19]. روح المعانى، مج14، ج26، ص29.
[20]. الخصال، ج2، ص545.
[21]. روحالمعانى، مج4، ج6، ص171.
[22]. تفسير عياشى، ج2، ص267; المنار، ج9، ص120.
[23]. روح المعانى، مج4، ج6، ص161.
[24]. المنار، ج6، ص338.
[25]. بحار الانوار، ج67، ص242; كنز العمال، ج3، ص24.
[26]. رساله سير سلوك، ص27ـ41.
[27]. تفسير صدر المتألهين، ج3، ص370.
[28]. تفسير صدر المتألهين، ج3، ص371.
[29]. تفسير صدر المتألهين، ج3، ص371.
[30]. بحار الانوار، ج2، ص156; كنزالعمال، ج10، ص224ـ226.
[31]. كشف الظنون، ج1، ص52ـ61.
[32]. الذريعه، ج1، ص409ـ436 و ج5، ص315; كيهان انديشه، ش53، ص121.
[33]. اسرار عدد چهل، ص21ـ77.