احسنالحديث: از اوصاف يا نامهاى قرآن
اين تركيب، از 2 واژه احسن بهمعناى نيكوترين و حديث بهدست آمده است و بهدليل پيوستگى واژه حديث با احسن الحديث، در همين مقاله از آن بحث مىشود. با وجود گوناگونى عبارتها، نوعى هماهنگى در معناى واژه حديث ميان لغتشناسان به چشم مىخورد گويا آنان هر نو ظهورى اعمّ از شىء،[10] سخن[11] و خبر[12]را حديث گفتهاند كه رايجترين معناى آن در قرآن*، سخن و كلام است و از معانى غير رايج آن مىتوان به خبر و عبرت اشاره كرد.[13] از مجموع23 بار كاربرد مفرد حديث، معناى 9 آيه (اعراف/7، 185; كهف/18، 6; زمر/39،23; جاثيه/45، 6; طور/52، 34; نجم/53، 59; واقعه/56، 81; قلم/68، 44; مرسلات/77، 50) را مىتوان با قرآن پيوند داد كه بهطور تقريبى در همه آنها نوعى تهديد و سرزنش كافران بهدليل بىتوجهّى به آيات الهى به چشم مىخورد.برخى معتقدند واژه حديث در آيه59 نجم/53، به مضمون آيات پيش از خود اشاره دارد. برخى نيز حديث را فقط در آياتى چون 81 واقعه/56 و 6 كهف/18 كه با پيشوندهاى احسن و اسم اشاره «هـذا» همراه هستند، بهمعناى قرآن دانستهاند[14] كه شايد به جاى مفهوم كلّى آيه، صرفاً معناى واژه، مورد نظر آنها باشد.
مفسّران، نوآورىها،[15] تازگى نزول قرآن در مقايسه با كتابهاى آسمانى پيشين[16] و نيز كلام[17] و خبر جديد بودن[18] آن را دليل وصف يا نامگذارى قرآن به حديث مىدانند. همچنين متكلّمان و مفسّران طرفدار نظريّه حدوث قرآن، نامگذارى اين كتاب به حديث را شاهدى بر ادّعاى خود مىشمارند.[19] مخالفان آنها نيز با ارائه پاسخهايى از قبيل حدوث لفظى قرآن كوشيدهاند از ديدگاه خود دفاع كنند;[20] درحالىكه گويا فهم عرفى و ابتدايى آيات، هيچ كدام از ديدگاههاى يادشده را يارى ندهد.
آشكارترين مورد وصف قرآن به حديث، آيه23 زمر/39 است كه بر مبناى آن، قرآن نهتنها حديث، بلكه نيكوترين حديث و سخن (احسن الحديث) بهشمار مىآيد و آياتش (در لطف، زيبايى، عمق و محتوا) همانند يكديگر است. آياتى مكرّر و منسجم دارد كه از شنيدن آنها، براندام كسانىكه از پروردگارشان مىترسند، لرزهمىافتد: «اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَديثِ كِتـبـًا مُتَشـبِهـًا مَثانِىَ تَقشَعِرُّ مِنهُ جُلودُ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم ثُمَّ تَلينُ جُلودُهُم و قُلوبُهُم اِلى ذِكرِ اللّهِ ذلِكَ هُدَى اللّهِ يَهدى بِهِ مَن يَشَـاءُ و مَن يُضلِلِ اللّهُ فَما لَهُ مِن هاد». درحالىكه بسيارى از مفسّران، احسنالحديث را بهمعناى نيكوترين كلام مىدانند،[21] برخى با انطباق مفهوم تكرار كه در مثانى و متشابه نهفته است، با داستانهاى مكرّر قرآن[22] و شايد به تأثير از آياتى مانند «هَل اَتـكَ حَديثُ موسى» (طه/20، 9) و نيز شأن نزول، آيه احسنالحديث را به احسنالقصص تفسير كردهاند.[23]
در فرهنگ دينى شايد، اين وصف، شهرت بيشترى از حديث داشته باشد; چنانكه اميرمؤمنانعلى(عليه السلام)براى تشويق به فراگيرى قرآن از آن با عنوان احسن الحديث يادكرده است: «تعلموا القرءان فإنّه أحسن الحديث».[24]گفتهاند: درخواست صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى بيان داستان پيشينيان[25] يا شنيدن سخنى از او جهت رفع خستگى و ملال،[26] سبب نزول آيه شده است كه هر دو شأن نزول، افزون بر نماياندن جايگاه نشاطآفرين قرآن[27] ضرورت مراجعه مسلمانان را در نخستين گام به قرآن يادآور مىشود.
گستردهترين بحث درباره آيه، وجه وصف يا نامگذارى قرآن به احسن الحديث است. در اين جهت، اغلب به جنبههاى لفظى و معنايى قرآن پرداختهاند. از جامعترين ديدگاهها، نظر فخر رازى است كه هر دو بُعد يادشده را در نظر داشتهاست.[28]
مفسّران، شيوايى و فصاحت،[29] نظم[30] و اسلوب* بيانى ويژه[31] را از ويژگىهاى برترى لفظى قرآن و احسنالحديث بودن آن بر شمردهاند. همچنين از چهره معنوى قرآن پرده بر گرفته و برخى از ويژگىهاى برترى معنايى آن مانند موارد ذيل را نماياندهاند: مصونيّت از تناقض[32] و حقّ و صدق محض بودن،[33] در برگيرى اخبار غيبى،[34] علوم فراوان[35] و شگفتىهاى آفرينش،[36] انبوهى احكام در مقايسه با كتابهاى پيشين،[37] هدايت تودهها و بيدارساختن افكار وانديشهها،[38] جامعيّت آن بهدليل در برداشتن اصول، فروع و اخلاق.[39]
منابع
اسماء القرآن الكريم فى القرآن; التبيان فى تفسيرالقرآن; تفسير التحرير و التنوير; تفسير روح البيان; التفسير الكبير; تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب; تفسير نمونه; الجديد فى تفسير القرآن المجيد; روان جاويد در تفسير قرآن مجيد; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; شناخت قرآن از رهگذر قرآن; فتح البيان فى مقاصد القرآن; كشف الاسرار و عدة الابرار; الكشاف; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; معجم مقاييس اللغه; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فى تفسيرالقرآن; النكت والعيون، ماوردى; نهج البلاغه; الوجوه والنظائر لالفاظ كتاباللّه العزيز.تقى صادقى
[10]. مقاييس اللغه، ج2، ص36.
[11]. مفردات، ص222.
[12]. الوجوه و النظائر، ج1، ص268.
[13]. همان.
[14]. اسماء القرآن، ص61.
[15]. نمونه، ج12، ص162.
[16]. تفسير ماوردى، ج5، ص122.
[17]. روح المعانى، مج13، ج23، ص381.
[18]. التحرير و التنوير، ج15، ص255.
[19]. التبيان، ج5، ص45.
[20]. التفسير الكبير، ج15، ص284.
[21]. كنزالدقائق، ج11، ص297; روح المعانى، مج13، ج23، ص381; الميزان، ج17، ص256.
[22]. روان جاويد، ج4، ص493.
[23]. الوجوه و النظائر، ج1، ص269.
[24]. نهج البلاغه، خ 110.
[25]. روح المعانى، مج13، ج23، ص381.
[26]. الكشاف، ج4، ص123.
[27]. روح المعانى، مج13، ج23، ص381.
[28]. التفسير الكبير، ج26، ص268ـ271.
[29]. تفسير ماوردى، ج5، ص122.
[30]. روح البيان، ج8، ص97.
[31]. التفسير الكبير، ج26، ص268.
[32]. التفسير الكبير، ج26، ص268.
[33]. الميزان، ج17، ص256.
[34]. فتح البيان، ج8، ص219.
[35]. التفسير الكبير، ج26، ص268.
[36]. التحرير و التنوير، ج23، ص385.
[37]. كشف الاسرار، ج8، ص403.
[38]. شناخت قرآن، ص12.
[39]. الجديد، 6، ص158.