احصان: حفظ كردن و عفت پيشهكردن
احصان در لغت، معناى مصونيّت بخشيدن و حفظ كردن[1] دارد كه با «حصن»، بهمعناى بناى مستحكم و غير قابل نفوذ[2] يا جايگاه مرتفع[3] همخانواده است. لطافت واژه احصان از اين جهت است كه صفتى ارزشى[4] و ثابت در شخصيّت فرد را نشان مىدهد با صرف نظر از برخورد با عوامل خارجى;[5] ولى به ظاهر، اين ويژگىها در «حفظ» بهكار نرفته است.[6] به زره كه انسان را از آسيب و جراحت مصون مىدارد، درع حصين مىگويند.[7]قرآن مىفرمايد: صنعت زرهسازى را به حضرت داوود(عليه السلام) ياد داديم تا مردم، از خطرهاى جنگ حفظ شوند: «وعَلَّمنـهُ صَنعَةَ لَبوس لَكُم لِتُحصِنَكُم مِن بَأسِكُم...». (انبياءِ/21،80) در جاى ديگر، از قلعهها و دژهاى مستحكم يهود كه بر اثر ترس از جنگ در آنها پناه مىگرفتند، نام مىبرد: «لايُقـتِلونَكُم جَميعـًا اِلاّ فى قُرًى مُحَصَّنَة اَو مِن وراءِ جُدُر...» (حشر/59،14)، «...وظَنّوا اَنَّهُم مانِعَتُهُم حُصونُهُم مِنَ اللّهِ...». (حشر/59،2) اين واژه، در اصطلاح فقه جزايى، گاه بهمعناى همسر داشتن، در زن* يا مرد، بهكار رفته است كه ارتكاب زنا در اين وضعيّت، مجازات را تشديد مىكند و از 100 تازيانه به سنگسار شدن (رجم) مبدّل مىشود; بدين سبب به آن، احصان رجم گويند.[8]گاهى نيز بهمعناى پاكدامنى در مرد يا زن است كه اگر كسى با وجود اين حالت، او را قذف* كند، يعنى به او تهمت جنسى بزند، بر تهمت زننده حدّ جارى مىشود; بدين جهت به آن، احصان قذف گويند. گاهى نيز احصان بهمعناى حريّت و اسلام و بلوغ مىآيد. همه معانى پيشين با تكيه بر مفهوم اصلى و لغوى آن (حفظ كردن) در قرآن مطرح است:[9]
اقسام احصان
1.احصان با داشتن همسر:
در اين كاربرد، واژه محصَن و محصَنه (به فتحصاد)[10] به هريك از زن و مرد، اطلاق مىشود; زيرا آنان با ازدواج، از گناهان بسيارى حفظ مىشوند.[11] قرآن مىفرمايد: «والمُحصَنـتُ مِنَ النِّساءِ اِلاّ مامَلَكَت اَيمـنُكُم...» «نساء/4،24). در اين آيه، ازدواج با زنان شوهردار حرام، و يك مورد با «اِلاّ ما مَلَكَت اَيمـنُكُم» استثنا، و اين جمله، به دو گونه تفسير شدهاست: الف.زنان اسير شده از دشمن، در جنگ اگر شوهر داشته باشند، نكاحشان با اسارت فسخمىشود و پس از استبرا (عدّه)، مسلمانان مىتوانند با آنان ازدواج كنند. جريان اسارت زنان قبيله اوطاس در حنين، اين تفسير را تأييدمىكند.[12]ب. اگر كنيزان شوهردار فروخته شوند، علقه زوجيّت بين كنيز و شوهرش باطل مىشود; چون اين معامله در حكم طلاق است و مالك جديد پس از استبرا مىتواند با او آميزش كند يا او را به ازدواج شخص ديگرى درآورد.[13] جمله «اِلاّ مامَلَكَت اَيمـنُكُم» در هر دو صورت استثناى منقطع است;[14] زيرا در هر حال نمىتوان با زن شوهردار (محصَنه) ازدواج كرد.[15]شرايط احصان رجم عبارتند از: 1. مرد يا زن همسر دائم (نه متعه) يا مرد، كنيز داشته باشد;[16] 2. هريك از آنان آزاد باشند; 3. آميزش صورت گرفته باشد; 4.دسترسى به همسر ممكن باشد; بنابراين، هر يك از زن يا شوهر كه محبوس يا مسافر باشد، از احصان خارج مىشود.[17] برخى گفتهاند: قرآن، رجم* محصن و محصنه را مطرح نكرده است; ولى راوندى از بعضى مفسّران نقل مىكند كه در دو جا (اسراء/17، 32ـ33; انعام/6،151) پس از آن كه از زنا*، نهى مىكند و آن را كارى زشت و راهى ناپسند مىشمارد، مىگويد: هرگز نفس محترمى را كه خدا قتلش را حرام كرده، مكشيد، مگر آن كه به حق، مستحقّ قتل شود: «ولاتَقرَبُوا الزِّنى ... ولاتَقتُلُوا النَّفسَ الَّتى حَرَّمَ اللّهُ اِلاّ بِالحَقِّ...» ; در نتيجه، زنا در حال احصان، از موارد استحقاق قتل (بهصورت سنگسار شدن) بهشمار مىرود كه در اين آيات، به آن اشاره شده است.[18]
از آيات ديگرى كه به اينگونه احصان اشاره دارد، آيه25 نساء/4 است. اين آيه از ازدواج با كنيزان سخن گفته; سپس ارتكاب فحشا از سوى آنان را مطرح مىكند كه مجازات سبكترى از مجازات زنان آزاد براى آنان در نظر گرفته شده است: «فَاِذا اُحصِنَّ فَاِن اَتَينَ بِفـحِشَة فَعَلَيهِنَّ نِصفُ ما عَلَى المُحصَنـتِ مِنَ العَذابِ».
2. احصان بر اثر پاكدامنى:
به زن يا مردى كه عفّت* داشته باشد، به اين اعتبار كه عفاف، موجب مصونيّت مىشود، «محصَن و محصَنه» و به اعتبار اينكه او خود را حفظ مىكند، «محصِن و محصِنه» گويند.[19] قرآن درباره مريم(عليها السلام)با آن كه هيچگاه ازدواج نكرد، در دو مورد لفظِ احصان را بهكار برده است: «ومَريَمَ ابنَتَ عِمرنَ الَّتى اَحصَنَت فَرجَها فَنَفَخنا فيهِ مِن رُوحِنا» (تحريم/66،12; انبياء/21،91). طبق گفته برخى، اين آيات، از مقام والاى مريم(عليها السلام)حكايت مىكند، و صفت پابرجا و ثابت عفتورزى در او را نشان مىدهد كه به جاى «حفظ» بهكار برده شده است.[20] اينگونه احصان، درباره كنيزان نيز بهكار رفته است. آيه33 نور/24 از واداشتن كنيزان به زنا، براى كسب درآمد، نهى مىكند و مىگويد: اگر خود آنان ميل به پاكدامنى دارند، فحشا را بر آنان تحميل نكنيد: «ولاتُكرِهوا فَتَيـتِكُم عَلَى البِغاءِ اِن اَرَدنَ تَحَصُّنـًا». در آيه5 مائده/5 نيز «محصَن» سه بار به همين معنا آمده است. در اين آيه، ازدواج با زنان پاكدامن[21]مسلمان و اهلكتاب تجويز شده است: «...المُحصَنـتُ مِنَ المُؤمِنـتِ و المُحصَنـتُ مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ...» ; سپس به خود مردان خطاب كرده كه شما نيز پاكدامن باشيد، نه زناكار و صاحب دوست پنهانى: «...مُحصِنينَ غَيرَ مُسـفِحينَ... و لا مُتَّخِذتِ اَخدان...». واژه احصان در آيات 24ـ25 نساء/4 نيز درباره مردان: «مُحصِنينَ غَيرَ مُسـفِحينَ» و درباره زنان: «مُحصَنـت غَيرَ مُسـفِحـت» آمدهاست.[22] از آياتى كه به مجازات متّهمكننده اشخاص پاكدامن پرداخته و احصان قذف را مطرح كرده، دو آيه در سوره نور/24 است. در آيه4 آمده: كسى كه بدون آوردن 4 شاهد، زن محصنه را به زنا متّهم كند، سه حكم دارد. نخست آن كه حدّ قذف (80 تازيانه) را بر او مىزنند; دوم اينكه شهادتش پذيرفته نمىشود، و سوم آن كه به فسق محكوم مىگردد: «والَّذينَ يَرمونَ المُحصَنـتِ ثُمَّ لَميَأتوا بِاَربَعَةِ شُهَداءَ فَاجلِدوهُم ثَمـنينَ جَلدَةً ولاتَقبَلوا لَهُم شَهـدَةً اَبَدًا و اُولـئِكَ هُمُ الفـسِقون». در آيه23 نور/24، بار ديگر، مسأله متّهمسازى زنان پاكدامن كه مؤمن و از آلودگىها بىخبر هستند، مطرح شده و دورى متّهمكنندگان از رحمت پروردگار و مواجهه آنان با عذاب را بيان كرده است: «اِنَّ الَّذينَ يَرمونَ المُحصَنـتِ الغـفِلـتِ المُؤمِنـتِ لُعِنوا فِى الدُّنيا والأخِرَةِ و لَهُم عَذابٌ عَظيم». غافل بودن زنان پاكدامن، شايد تعبير لطيفى از شدّتِ احصانِ آنان باشد. اين احتمال نيز وجود دارد كه غافل بودن، بهمعناى ناآگاه بودن زنان از نسبتهاى ناروايى است كه به آنان داده شده است و به همين دليل، از خود دفاعنمىكنند; بنابراين احتمال، سخن از تهمت*زنندگانى است كه براى زنان پاكدامن ناشناخته مانده و خود را از حدّ شرعى مصون نگهداشتهاند. قرآن مىگويد: تصوّر نكنند كه با اين عمل مىتوانند از كيفر الهى دور بمانند. خدا آنان را از رحمت خويش دور مىكند و در آخرت، كيفرى سخت مىدهد.[23] در احصان قذف، شرايطى معتبر است: شخص اتّهام زده شده، به جز پاكدامنى، بايد بالغ، عاقل، آزاد و مسلمان، و اتّهام زننده نيز بايد بالغ و عاقل باشد تا حدّ قذف اجراشود.[24]3. احصان، بر اثر حريّت:
احصان، گاهى بهمعناى آزاد بودن است; زيرا آزاد بودن، پيشگيرى مىكند كه كسى مالك انسان شود و در نتيجه، فرمانش درباره او نافذ باشد[25] يا از آن جهت كه نقصان بردگى در او وجود ندارد[26] و شايد از آن جهت كه آزاد بودن زن، مانع از ارتكاب زنا مىشود; چرا كه در گذشته، زنا در بين كنيزان رايج بوده است و آزادها از آن ننگ داشتهاند.[27] اين احصان در آيه25 نساء/4 آمده كه در آن، ازدواج با كنيزان را درصورت عدم امكان ازدواج با زنان آزاد، تجويز كرده،[28] و شاهد اينكه مقصود از «محصنات» در اين آيه، زنان آزاد هستند، تقابل آن با«فَمِن ما مَلَكَت اَيمـنُكُم» است.[29] برخى، آيه5 مائده/5 (والمُحصَنـتُ مِنَ المُؤمِنـتِ والمُحصَنـتُ مِنَ الَّذينَ اوتوا الكِتـبَ) را به ازدواج با زنان آزاد مسلمان و زنان آزاد از اهلكتاب مربوط دانسته[30] و احتمال اراده زنان پاكدامن را ضعيف دانستهاند.[31]4. احصان بهسبب اسلام:
پذيرش اسلام به عنوان صورت دينى، انسان را از پيروى شهوات و هواى نفس حفظ مىكند.[32] نيز مىتوان گفت: بااسلام، جان[33] و مال، محترم و محفوظ مىماند. در آيه25 نساء/4 احتمال دادهاند كه احصان بهمعناى اسلام باشد: «...فَاِذا اُحصِنَّ فَاِن اَتَينَ بِفـحِشَة فَعَلَيهِنَّ نِصفُ ما عَلَى المُحصَنـتِ مِنَ العَذابِ». محصنات در آيه5 مائده/5، دوبار تكرار شده كه آن را نيز به «زنان مسلمان» تفسير كردهاند; با اين توضيح كه مقصود از «المحصَنـتُ مِنَ المُؤمِنـتِ» زنانى هستند كه در اصل مسلمانند و «المُحصَنت مِن الّذين اُوتوا الكِتب» زنانى بهشمار مىروند كه اهلكتاب بوده ومسلمان شدهاند.[34]5. احصان بر اثر بلوغ:
برخى، احصان را بهمعناى «بلوغ» گرفته، و جمله «فَاِذا اُحصِنَّ...» را به بلوغ كنيزان معنا كردهاند;[35] در نتيجه، اين آيه، اجراى نيمى از حدّ زنان آزاد را بر كنيزان بالغ، واجب مىكند.منابع
التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; تفسير شاهى او آيات الاحكام; التفسير الكبير; تفسير نمونه; تهذيب الاسماء و اللغات; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; دائرة الفرائد در فرهنگ قرآن; سلسلةالينابيعالفقهيه; شافى العليل; الفرقان فى تفسير القرآن; فقه القرآن، راوندى; الروضة البهية فى شرح اللمعة الدمشقيه; المبسوط فى فقه الاماميه; مجمعالبيان فى تفسيرالقرآن; مسالك الافهام الى الآيات الاحكام; المصباح المنير; مفردات الفاظ القرآن; معجممقاييس اللغه; موسوعة الفقه الاسلامى; الميزان فى تفسير القرآن; النهاية فى مجردالفقه والفتاوى.سيد مصطفى اسدى
[1]. مقاييس اللغه، ج2، ص69.
[2]. تهذيبالاسماء، ج1، ق2، ص66 «حصن»; دائرةالفرائد، ج6، ص441.
[3]. التحقيق، ج2، ص234ـ235; المصباح، ص139.
[4]. التحقيق، ج2، ص236.
[5]. همان، ص235.
[6]. همان.
[7]. مفردات، ص239; تهذيب الاسماء، ج1، ق 2، ص66.
[8]. سلسلة الينابيع، ج23، ص377، «الجامع للشرايع».
[9]. التفسيرالكبير، ج10، ص39.
[10]. الروضةالبهيه، ج9، ص72; مفردات، ص239ـ240 «حصن».
[11]. التفسير الكبير، ج10، ص39.
[12]. جامع البيان،مج 4، ج5، ص4ـ5.
[13]. همان، ص5ـ6; التبيان، ج3، ص162.
[14]. نمونه،ج 3، ص333.
[15]. همان.
[16]. النهايه، ص693.
[17]. فقه القرآن، ج2، ص371.
[18]. همان، ص371ـ372.
[19]. التفسير الكبير، ج10، ص39.
[20]. التحقيق، ج2، ص236.
[21]. جامعالبيان، مج4، ج6، ص141.
[22]. تفسير شاهى، ج2، ص322.
[23]. الميزان، ج15، ص94; نمونه، ج14، ص417ـ418.
[24]. المبسوط، ج8، ص15ـ16; التفسيرالكبير، ج23، ص156; مسالكالافهام، ج4، ص197ـ198.
[25]. التفسير الكبير، ج10، ص39.
[26]. همان، ج10، ص57; الفرقان، ج5، ص412.
[27]. الميزان، ج4، ص266ـ267.
[28]. مجمعالبيان، ج3، ص54; التفسير الكبير، ج10، ص57.
[29]. التفسير الكبير، ج10، ص57.
[30]. جامع البيان، مج4، ج6، ص140; التبيان، ج3، ص445ـ446; تهذيبالاسماء، ج1، ق2، ص66.
[31]. جامع البيان، مج4، ج6، ص145.
[32]. التفسير الكبير، ج10، ص39; تهذيب الاسماء، ج1، ص67; الفرقان، ج5، ص412.
[33]. موسوعة الفقه، ج3، ص22.
[34]. فقه القرآن، ج2، ص134.
[35]. شافى العليل، ج1، ص532.