اِخبات: اطمينان و فروتنى و تسليم محض در برابر خداوند
واژه اِخبات (مصدر باب اِفعال) از ريشه خَبْت گرفته شده كه در اصل، بهمعناى زمين هموار و فراخ، زمين مطمئن و داراى ريگ، دشت بدون گياه، زمين هموار و سخت[28] و زمين گود و پهناور[29] است. گويا زمين مطمئن كه در ترجمه خَبْت ذكر شده، همان زمين سخت بوده، و مطمئن، لازم معناى زمين سخت، و صفت آناست.ريشه واژه اِخبات، با توجّه بهمعناى لغوى، در اين معانى بهكار رفته است: تسليم، خضوع* و خشوع، لينت، تواضع و نيز اطمينان كه به واسطه آن، هيچ گونه اضطراب، نگرانى و ترديد و تزلزل در شخص راه نمىيابد.[30]برخى، معانى اطمينان، خشوع* و خضوع را براى اِخبات، مجازى مىدانند.[31] گفته شده: اِخبات درصورت متعدّى شدن با «الى»، معناى اطمينان، و درصورت متعدّى شدن با «لام»، معناى خضوع و خشوع مىدهد.[32] اين واژه به لحاظ معناى ريشه آن و ويژگى باب إفعال، بر خشوع مستمر دلالت دارد.[33] استقامت*،[34] شكستهشدن دل،[35]انابه*،[36] سكون[37] و نيز سكون و اطمينان برخاسته از شوق[38] و سكون جوارح كه از خضوع براى خدا نشأت گرفته،[39] از ديگر معانى اِخبات شمرده شده است. در نظرى جامع مىتوان گفت: اِخبات بهمعناى نزول در محيطى گسترده و هموار است; بهگونهاى كه شخص در آن استقراريافته، از اضطراب*، انحراف، اختلاف و تردّد رهاشود و لازمه چنين معنايى، حقيقت ايمان و تسليم و اطمينان است.[40]
وجه ارتباط اطمينان و خضوع با معناى زمين هموار و فراخ، اين است كه راه رفتن در زمين هموار و گسترده، توأم با اطمينان، و چنين زمينى، زير پاى راهروان، خاضع و تسليم است.[41] اِخبات در اصطلاح عرفان بهگونهاى تعريف شده است كه با دستهبندى مطالب ارائه شده از سوى عارفان مىتوان براى آن، دو جنبه را مطرح كرد: يكى جنبه رحمت و رجا كه اِخبات با اين نگاه، انس و سكون به پروردگار بهشمار مىرود كه به واسطه نيروى شوق و جذبه بهسوى او حاصل شده است[42] و ديگرى، جنبه خوف و خشيت كه اِخبات با اين ديد، عبارت از انكسار دل و خشوع و فروتنى در مقام تضرّع* و تخشّع به حضرت كبريايى ـجلّتعظمتهـ است.[43]
اِخبات در ادعيه و زيارات نيز بهصورت يكىاز درخواستهاى بنده از درگاه خداوند آمده; ازجمله در دعاى ختم قرآن روايت شده از حضرت اميرمؤمنان(عليه السلام) كه با عبارت «اللّهم انّى اسئلك اخبات المخبتين» آغاز شده است.[44] در زيارت وداع امامان(عليهم السلام)نيز اين عبارت آمده است: ورزقنى اللّه العود ثمّ العود ثمّالعود ما ابقانى ربّى بنيّةصادقة و ايمان و تقوى و اخبات و رزق واسعحلالطيّب.[45]
در قرآن كريم، واژه اِخبات (مصدر باب اِفعال) بهكار نرفته; امّا مشتقّات آن به سه گونه آمدهاست: 1.أخبتوا: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ واَخبَتوا اِلىرَبِّهِم اُولـئِكَ اَصحـبُ الجَنَّةِ هُم فيها خــلِدون». (هود/11،23) در اين آيه، مخبتان در برابر كافران و از اصحاب دائم بهشت بهشمار رفتهاند. 2.المخبتين: «ولِكُلِّ اُمَّة جَعَلنا مَنسَكـًا... فَاِلـهُكُم اِلـهٌ وحِدٌ فَلَهُ اَسلِموا و بَشِّرِ المُخبِتين». (حج/22، 34) آيه يادشده، دربردارنده بشارت* به مخبتان است و در آيه بعدى به صفات آنان اشاره شده است. 3. فتخبت: «فَتُخبِتَ لَهُ قُلوبُهُم...». (حج/22،54) اين آيه، به اِخبات قلبى مؤمنان در برابر حق اشاره دارد. برخى به اين نكته توجّه كردهاند كه كلمه «خَبَتْ» در آيه «كُلَّما خَبَت زِدنـهُم سَعيرا» (اسراء/17،97)، از ريشه (خبو) است و تصوّر اينكه برگرفته از ريشه (خبت) باشد، پندارى نادرست است;[46] ازاينرو، آيه يادشده، داخل بحث نخواهد بود; البتّه اينكه در فصوصالحكم، «مخبتين» به الّذين خبت نار طبيعتهم (كسانىكه آتش طبيعتشان خاموش شده است) وصف شده،[47] بيان ريشه لغوى نيست.
تبيين اِخبات:
آراى مفسّران در تفسير آيات مربوط به اِخبات به هم نزديك است; امّا در تعبيرها و برداشت آزاد آنان از آيات، با توجّه به معانى اصلى و مجازى اِخبات و نيز قبل و بعد آيات، اندكى تفاوت وجود دارد; بنابراين، مفهومى كه از اِخبات ارائه دادهاند نيز متفاوتاست:برخى، مقصود از اِخبات درآيات 23 هود/11 و34ـ35 حج/22 را اطمينان به خدا دانستهاند; چنان اطميـنانى كه به واسطه آن، ايمان* جاىگرفته در قلب انسان متزلزل نشود و شك و زيغ به آن راه نيابد; همچون زمين مطمئنّى كه آنچه بر آن مستقر شود، با ثبات و بدون تزلزل نگهمىدارد.[48]
بعضى، اِخبات را خضوع، خشوع و انابه مستمر و مداوم با حالتى يكنواخت و يكسان و بدون نقصان در برابر پروردگار و براى عبادت* پروردگار از غير او بريدن و بهسوى او منقطع شدن دانستهاند.[49]
برخى اِخبات را هم چون موارد پيشين به حصول طمأنينه و خضوع در برابر خدا تفسير كرده; امّا آن را نتيجه ايمان و عمل صالح دانستهاند[50]
گروهى نيز اِخبات را به تسليم قلبى مطلق، بىچون و چرا و بدون قيد و شرط براى خدا تفسير كرده و جمله «واَخبَتوا اِلى رَبِّهِم» (هود/11، 23) را در مقام بيان تأثير حالات قلبى و معنوى در پاداش انسان و نيز قبولى ايمان و عمل دانستهاند; بنابراين، اِخبات را شرط كارساز بودن ايمان وعملوسرانجام ورود و خلود در بهشت مىدانند.[51]
به نظر عدّهاى، مقصود از اِخبات، همانند مورد پيش گفته همان تسليم است با اين توضيح كه تسليم، از بالاترين اخلاق حميده و حتّى برتر از مقام رضا به امور تكوينى و تشريعى است. صاحب اين نظر يادآور مىشود كه اِخبات در كلام امامصادق(عليه السلام)به تسليم تفسير شده است[52]: «أتدرون ماالتسليم ... هو واللّه الإخبات».[53]برخى با طرح مباحث اخلاقى و با نگاه عرفانى، از آيه «وبَشِّرِ المُخبِتين» (حج/22،34)، بحث كرده و به تبيين اِخبات پرداختهاند. اِخبات از ديدگاه يادشده، يكى از ابواب دهگانه كمال و باطن شمرده شده[54] كه پس از قطع علايق و رفع موانع و اصلاح قواى نفس، به روى سالك گشوده مىشود[55] و نيز از نخستين مراحل طمأنينه دانسته شده كه عبارت از ورود سالك به موضع و مقام امن، انس و سكون به پروردگار است; بهگونهاى كه سالك، از برگشت به علايق نفس و پريشانى احوال و نيز از ترديد در قصد و ادامه سير، بهسبب انس و سكون به پروردگار در امان باشد.[56]
براى اِخبات، سه درجه ذكر شده است: يكماينكه عصمت، يعنى نور الهى، جاى ظلمت شهوت*، و اراده كه علقه دل به حق و اجابت خواستههاى او به اختيار و رغبت است، جاى غفلت، و نيز حقطلبى و شوق شديد به حق، جاى راحتطلبى را در دل سالك بگيرد; بهگونهاى كه ريشه شهوتپرستى و راحتطلبى و غفلت بهطور كامل از دل او كنده شده، از بين برود. دوم اينكه سالك، ارادهاش را در حدّ فراوانى تقويت كند تا با هيچ علّت و سببى درهم نشكند و ديگر اينكه هيچ عارضهاى انس او را به حق از بين نبرد و دلش را به غير حق مشغول نسازد و نيز هيچ فتنهاى اعمّ از مال، اولاد و بهطور كلّى زينت دنيا، راه بر او نبندد و سير او را بهسوى حق قطع نكند. سوم اينكه چون سالك به واسطه شهود حق، به خلق التفاتى ندارد به مدح و ذمّ ايشان درباره خودش نيز توجّهى نمىكند و ستايش و بدگويى آنان نزد او مساوى است. ديگر اينكه نفسش را همواره ملامت مىكند; زيرا از همراهى نفس خود كراهت داشته، آن را مبغوض مىدارد و نيز با توجّه به اينكه درجهاش از ديگران بالاتر است، به نقصان درجه خلق در مقايسه با خودش توجهى ندارد و آن را نديده مىگيرد; زيرا با ديد الهىاش همه خلق را عمّال خدا و درجات ايشان را منتسب به خدا و داده او مىداند.[57]
صفات مخبتان:
با تبيين اِخبات در مباحث پيشين نيز از تقييد ايمان و عمل* صالح به اِخبات: «اِنَّ الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلوا الصّــلِحـتِ و اَخبَتوا اِلى رَبِّهِم...» (هود/11، 23) و همچنين از مقايسه بين مؤمنان نيكوكار و ستمگران كافر در آيه بعدى: «مَثَلُ الفَريقَينِ كالاَعمى و الاَصَمِّ و البَصيرِ و السَّميعِ هَل يَستَويانِ مَثَلاً...» (هود/11،24)، روشن مىشود كه مخبتان، طايفه خاصّى از مؤمنانند كه اعمالشان صالح، و چشم* و گوش* آنان به حقايق بينا و شنوا است. آنان متواضع براى خدا و مطمئن به پروردگار، و اهل دانش: «لِيَعلَمَ الَّذينَ اوتوا العِلمَ» (حج/22،54) و داراى بصيرت* الهى[58]: «اَفَمَن كانَ عَلى بَيِّنَة مِن رَبِّهِ» (هود/11،17) و برخوردار از دلى سالم و قلبى نرم در برابر حقّ و حقيقت[59] هستند: «فَتُخبِتَ لَهُ قُلوبُهُم» (حج/22،54) و در برابر عزّت پروردگار، احساس ذلّت[60] مىكنند; آنان كه زمين عبوديّت را بوسيده و از روى خضوع و خشوع بر آن افتاده و محكم به آن چسبيدهاند.[61] نيز گفته شده: مخبتان، كسانى هستند كه ظلم نمىكنند و از آنجا كه بهطور كامل به روز جزا ايمان و اطمينان دارند [=از حقوق شخصى خويش اغماض كردهاند]، درصدد انتقام برنمىآيند[62] و سرانجام بر اساس آيه34 حج، مخبتان كسانى هستند كه مخلصاً للّه حج* به جاى آورده و در حجّشان كاملاً تسليم فرامين الهىاند;[63] همانان كه خداوند به پيامبرش دستور داده بشارتشان دهد: «وبَشِّرِ المُخبِتين» (حج/22، 34); آنان كه در عبادت خويش، كوشا و داراى صفاتى هستند كه آيه35 حج آن صفات را چنين بيان كرده است: 1.هنگام ياد شدن خدا، داراى قلبى ترسانند. به عبارت ديگر، زمانى كه به يادآورى و ذكر خدا ترسانده شوند، مىترسند[64]: «اَلَّذينَ اِذا ذُكِرَ اللّهُ وجِلَت قُلوبُهُم». (حج/22، 35) اين آيه، چنين نيز تفسير شده كه هنگام ياد خدا، قلوب ايشان به حركت در آمده و متلاطم و طوفانى مىشود.[65] 2. بر بلاها و مصيبتهايى كه به ايشان (در راه طاعت و عبادتخدا) مىرسد، صبر مىكنند[66]: «والصّـبِرينَ عَلى ما اَصابَهُم». (حج/22، 35) برخى، در بيان دو وصف يادشده براى مخبتان گفتهاند: مخبتان يا از «خبت» بهمعناى مكان گسترده يا از «خبيت» بهمعناى حقير و ناچيز است; آنگاه احتمال دادهاند كه ايشان به اعتبار تحقير نفس خويش، به خشوع و ترس* قلبى (وجِلَت قُلوبُهُم) و به اعتبار سعه صدر و اطمينان، به صبر و تحمّل در برابر بلاها (والصّـبِرينَ عَلى ما اَصابَهُم) وصف شدهاند.[67] 3. بهپادارندگان نمازند (وبراى زنده نگه داشتن حقيقت اين فريضه الهى مىكوشند) و نماز* را به همان صورتى كه خداوند امر كرده است، در اوقات خودش درست و كامل بهجاى مىآورند[68]: «والمُقيمِى الصَّلوةِ». (حج/22، 35) 4. از آنچه خداوند به آنها روزى داده، بخشى از آن را در راه خدا انفاق* مىكنند; (اعمّ از انفاق واجب و مستحب)[69]: «ومِمّارَزَقنـهُم يُنفِقون». (حج/22،35)منابع
اساسالبلاغه; إعراب القرآن الكريم و بيانه; بحارالانوار; البرهان فى علوم القرآن; بيان السعادة فى مقامات العباده; التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير اطيب البيان; تفسير راهنما; تفسير القرآن الكريم، ابنعربى; التفسير الكبير; تفسير المنار; تفسيرموضوعى قرآن كريم; تفسير نمونه; تفسير نور; رحمة من الرحمن فى تفسير و اشارات القرآن; روضالجنان و روحالجنان; شرح فصوص الحكم; شرح منازل السائرين; الفرقان فى تفسير القرآن; فرهنگ معارف اسلامى; قاموس المحيط; الكشاف; لسانالعرب; مجمعالبيان فى تفسير القرآن; معجم الفروق اللغويه; معجم مقاييساللغه; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فى تفسير القرآن; الوجوه و النظائر لالفاظ كتاب الله العزيز.محمدمهدى خراسانى
[28]. مفردات، ص272; ترتيبالعين،ص210; مقاييساللغه، ج2، ص238; لسانالعرب، ج4، ص9.
[29]. القاموس المحيط، ج1، ص246; لسان العرب، ج4، ص9; التحقيق، ج3، ص8.
[30]. مفردات، ص272; المنار، ج12، ص57; الميزان، ج10، ص193.
[31]. اساس البلاغه، ص102.
[32]. اعراب القرآن، ج4،ص 333; الميزان، ج10، ص193.
[33].الفروقاللغويه، ص25; مجمعالبيان، ج5، ص230; اساسالبلاغه، ص102.
[34]. اطيبالبيان، ج7، ص33; روض الجنان، ج10، ص256; تفسير ابنعربى، ج2، ص112.
[35]. تفسير ابنعربى، ج2، ص106; فرهنگ معارف اسلامى، ج1، ص102.
[36]. البرهان فى علوم القرآن، ج3، ص404.
[37]. شرح منازل السائرين، ص116; الفروق اللغويه; ص25; رحمة من الرحمن، ج3، ص169.
[38]. تفسيرموضوعى، ج11، ص324; شرح منازلالسائرين، ص116; تفسير ابنعربى، ج1، ص558.
[39]. التبيان، ج5، ص467.
[40]. التحقيق، ج3، ص9.
[41]. نمونه، ج14، ص103.
[42]. شرح منازل السائرين، ص116.
[43]. فرهنگ معارف اسلامى، ج1، ص102.
[44]. بحارالانوار، ج89; ص206 و ج87، ص213.
[45]. همان، ج97، ص353 و ج99، ص134.
[46]. الوجوه و النظائر، ج1، ص326.
[47]. شرح فصوص الحكم، ص525.
[48]. الميزان، ج10، ص193; التبيان، ج5، ص467; المنار، ج12، ص57.
[49]. مجمعالبيان، ج5، ص230; التبيان، ج5، ص466; الكشاف، ج2، ص387; تفسير ابنعربى، ج1، ص558.
[50]. همان; التحقيق، ج3، ص8.
[51]. راهنما، ج8، ص61; تفسير نور، ج5، ص293; الفرقان، ج11ـ12، ص268.
[52]. اطيب البيان، ج7، ص33.
[53]. الكافى، ج1، ص391.
[54]. شرح منازل السائرين، ص27 و 100.
[55]. همان.
[56]. همان، ص116.
[57]. همان، ص117ـ119.
[58]. الميزان، ج10، ص193; راهنما، ج11، ص622; رحمة منالرحمن، ج3، ص169.
[59]. الميزان، ج10، ص193; راهنما، ج11، ص622; المنار، ج12، ص57.
[60]. رحمة منالرحمن، ج3، ص169; تفسير ابنعربى، ج1، ص558 و ج2، ص106; روضالجنان، ج10، ص256.
[61]. الفرقان، ج17ـ18، ص102.
[62]. مجمعالبيان، ج7، ص134; الكشاف، ج3، ص157; التفسيرالكبير، ج8، ص225.
[63]. الميزان، ج14، ص375; رحمة من الرحمن، ج3، ص169; التفسير الكبير، ج8، ص225.
[64]. مجمعالبيان، ج7، ص134.
[65]. رحمة من الرحمن، ج3، ص169.
[66]. مجمع البيان، ج7، ص134.
[67]. بيان السعاده، ج3، ص77.
[68]. مجمع البيان، ج7، ص134; راهنما، ج11، ص583.
[69]. همان.